چند نصیحت برای نویسنده و همفکرانش
۱- تحلیلگر نباید همچو هیزمکش در شب باشد و برای اثبات ادعایش به هر چیزی دست یافت، چنگ بزند، بلکه باید ناقد و تحلیلگر باشد و شایسته است همچون صراف ناقد و بصیر باشد.
به خاطر فضل و بزرگی ابو حنیفه/، دشمنان و حسودانِ ایشان، فراوان شدهاند. آنها بدون شرم و حیا علیه او دروغ میگویند و افتراء میسازند و چیزهای به پیشوایان نسبت میدهند که از آنها مبری هستند. امام ابن عبد البر در کتاب الانتقاء، به بعضی از این تهمتها اشاره میکند. در صفحه ۱۴۹میفرماید: «در این کتاب بعضی از کلام دشمنان و دوستان ابو حنیفه را ذکر میکنیم و آنها را نقد و بررسی خواهم کرد تا وضعیت ایشان مشخص گردد و خداوند ما را از شر حاسدین محفوظ گرداند، آمین».
این کلام ابن عبد البر است در مورد ابو حنیفه تا به خواننده هشدار دهد فریب حرفها را نخورند.
۲- قبلاً جواب اعتراضات مبنی بر اینکه چرا ابو حنیفه /، برخی احادیث آحاد را نپذیرفته و به آنها اهتمام نورزیده است، را بیان کردم. امام هم مانند ائمه دیگر برای تصحیح احادیث سنجشهای منحصر به فردی دارد، وآنچه نزد او به صحت برسد را میپذیرد، اما متاسفانه کوتهنظران آن را درک نمیکنند.
از جهتی دیگر آنچه نویسنده در مورد امام ابوحنیفه ذکر کرده است مخالفت کامل دارد با آنچه عبد البر در مورد او مبنی بر توقف بر حدیث صحیح، دارد. ابن عبد البر /در کتاب الإنتقاء میگوید: «به ابو حنیفه گفته شد: اگر محرم (کسی که احرام بسته) ازار (لنگ یا پایین تنه) نداشت شلوار بپوشد؟ فرمود: نه باید ازار بپوشد. گفتند: او ازار ندارد. گفت: باید شلوار را بفروشد و با آن ازار بخرد. گفتند: پیامبر روز خطبه خواند و فرمود: «محرم اگر ازار نداشت شلوار بپوشد». گفت: حدیث نزد ما صحیح نیست تا بدان فتوی دهیم و هر کس بر آنچیزی فتوی میدهد که برایش به صحت رسیده است. از پیامبر برای ما به صحت رسیده که پیامبر فرمود: «محرم شلوار نپوشد». و بدان فتوی میدهیم. گفتند: مگر تو مخالف رسول الله جهستی؟ گفت: لعنت خدا بر کسی باد که مخالف رسول الله جباشد، خداوند، ما را با وجود او گرامی داشت، و از آتش جهنم و گمراهی نجات داد».
این روایت شایسته مقام والای امام ابو حنیفه/است. نه یاوهگوییهای که دربارهی او کردهاند.
خیلی مواقع امام نظری میدادند، سپس حدیثی نزد ایشان ثابت میشد و از نظرش بر میگشت و به حدیث فتوی میداد. ابن عبدالبر در «الانتقاء» میگوید: «از زهیر بن معاویه روایت شده است: از ابو حنیفه در مورد امان دادن برده پرسیدم، گفت: اگر او نمیجنگد قرار داد صلحش باطل است گفتم: عاصم الاحوال از فضیل بن یزید وقاشی روایت کرده است: «ما در غزوهای شرکت نمودیم و دشمن را محاصره کردیم، تیری به سوی آنها پرتاب شد که در آن امان نامه وجود داشت، آنها گفتند: شما به ما امان دادید. گفتیم: کسی که امان داده برده بوده است. گفتند: ما بین برده و آزاد فرقی نمیگذاریم. برای روشن شدن موضوع به عمر نامه نوشتیم. عمر جواب داد: «أمان برده درست است». وقتی حدیث تمام شد، ابو حنیفه ساکت شد، بعد از آن من ده سال از کوفه بیرون رفتم سپس به کوفه برگشتم دوباره در مورد أمان برده از ابو حنیفه پرسیدم این بار با حدیث عاصم جواب داد و از فتوی گذشته برگشته بود متوجه شدم ابوحنیفه پیرو سنت است».
نکتهای نیست که امام را به آن متهم کردهاند، مگر اینکه در آن مورد حدیث صحیح وجود دارد که ادعایشان را باطل میکند. ما آنچه نویسنده ذکر کرده را نقد و بررسی مینمایم.
۱- میگوید: «ابن البر» در «النتقاء» میگوید: «بسیاری از محدثین به ابو حنیفه اعتراض گرفتهاند چون احادیث آحاد و صحیح فراوانی را نپذیرفته است. او احادیث را با معانی قرآن و احادیث صحیح دیگر میسنجید، اگر با آنها مخالف بود آن را رد میکرد و روایت را «شاذ» مینامید».
نمیدانم این چه مشکلی دارد؟ مگر یکی از قواعد عالمان اصولی آن نیست که گاهی سند حدیث صحیح است اما در ذات خود، حدیث صحیح نیست بدلیل مخالفت با راویان قویتر از سند اول. این نوع حدیث را «شاذ» مینامند، و اگر این اعتراض از برخی محدثین ثابت شود، از طرف آنها تنگ نظری صورت گرفته است.
۲- میگوید: «سفیان ثوری گفته است: ابو حنیفه خیلی مشتاق علم بود. از حرمتهای خدا دفاع میکرد. احادیث صحیحی که ثقات نقل کرده بودند را میگرفت و بعد از آن به کردار رسولالله جو در مرحله سوم به احادیث علمای کوفه استناد میکرد». ولی ابو ریه تتمه کلام ثوری را ترک کرده که در ادامه میگوید: «گروهی نسبت به ایشان مرتکب شناعت شدند، خداوند از ما و آنان در گذرد».
در روایت چیزی وجود ندارد که امام را خدشهدار کند یا به احادیث اعتراض گیرد. بلکه ثوری بیان میکند اعتراض گرفتن آن دو گروه به امام عدالت نیست بلکه عین جنایت بود.
۳- نویسنده در جایی دیگر میگوید: «وکیع بن جراح گفته است: ابوحنیفه مخالف دویست حدیث رسول الله جفتوی داده است. اوزاعی میگوید: «چونکه ابو حنیفه اجتهاد کرده ما به ایشان اعتراض نمیگیریم. ما هم اجتهاد میکنیم. اما از این جهت به او اعتراض میگیریم که حدیث نزدش میآمد ولی با آن مخالفت کرده و دیگری را میپذیرفت ».
میگویم:
کلام اوزاعی مخالف قول ابو حنیفه است که به مخالفین حدیث لعنت فرستاده و همچنین مخالف برگشت از فتوای خود به هنگام شنیدن حدیث صحیح است. اما مخالف حدیث اگر منظور اختلاف نظر باشند هیچکس حق اعتراض ندارد و نمیشود آن را دلیلی بر طعن در احادیث آحاد و عدم حجیت آن گرفت. همچنین که دلیلی هم نیست بر اینکه هر شخصی با هر منهجی که خواست حدیث را بر اساس هوی رد یا قبول کند.