پاسداری راستین از سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم

فهرست کتاب

تلاش برای ایجاد شک در احادیث آحاد و حتی متواتر

تلاش برای ایجاد شک در احادیث آحاد و حتی متواتر

در صفحه ۲۴۰-۲۴۳ تقسیم احادیث به آحاد و متواتر را ذکر نموده و در این راستا بسیار سخن می‌گوید، و به تعریف و فائده آنها می‌پردازد، و اینکه آیا عمل کردن به آنها واجب است یا نه؟ در خبر واحد شک وارد کرده است و می‌گوید: خبر واحد مفید ظن است و ظن و گمان هم انسان را از حقیقت بی‌نیاز نمی‌کند. و بلکه او تلاش می‌کند در احادیث متواتر نیز تردید ایجاد کند. در پاورقی صفحه ۲۴۰ می‌گوید: «حدیث متواتر هم بدون شک و گمان نیست تا مفید یقین باشد. یکی از این گمان‌ها این است که جایز است گروهی که احتمال دروغگو بودن آنها ضعیف است بگویند فلان نفر زنده است و گروهی دیگر با همان ویژگی بگویند نخیر فلانی مرده است، هر دو خبر متواتر ولی مخالف هم هستند». تا اینجا کلام او محتمل است، اما ببین که چطوری مؤلف نزدیک به کفر گویی می‌شود و می‌گوید: «مسلمانان بسیاری از امور متواتر را انکار کرده‌اند و نصارا و یهود، دو امت بزرگی هستند که خبر از به صلیب کشیدن عیسی ÷می‌دهند و انجیل به آن تصریح می‌کند، و مسلمانان این خبر را انکار می‌کنند در حالی که به بالاترین درجه تواتر رسیده است، چه خبری بعد از این امکان اعتماد بر آن هست»؟

در جواب و رد این ادعا می‌گویم:

ابو ریه عجب دچار جهل شده است! ای فرزانه زمان، چه کسی گفته است صلیب کشیدن عیسی متواتر است؟ اسناد روایت در این زمینه منقطع است در حالی که یکی از شروط تواتر اتصال و کثرت راویان در هر طبقه است. آیا در داستان عیسی چنین شرطی وجود دارد؟

نظر نویسنده در مورد کتب یهود چیست که اصلا به صلیب کشیدن عیسی هیچ اشاره‌ای نشده است همانگونه که محققین تاریخ می‌گویند. در تاریخ دینی آنها یادی از این واقعه نیست یهودیانی که چنین چیزی گفته‌اند، به نقل از نصاری گفتند.

شیخ عبدالوهاب نجار در کتاب قصص الانبیاء می‌گوید: «در میراث فکری و تاریخی یهود، داستان فردی به نام مسیح و کشتن یا به صلیب کشیدن او وجود ندارد و در تاریخ دینی آنها این داستان اصلی ندارد ..».

ادامه می‌دهد: «پس اگر فرد یهودی بگوید عیسی کشته شده چنین چیزی را از مسیحیان گرفته نه از شیوخ و تاریخ یهودی، چون کتاب‌های یهودی از این مسئله خالی است و تنها مسیحیان چنین داستانی را برای مردم تعریف می‌کنند».

پس اگر چنین باشد، آیا با چنین داستانی تواتر ثابت می‌شود، تا این نویسنده گمان کند که یهود ـ این ملت بزرگ از دید نویسنده ـ چنین گفته باشند؟

اما انجیل‌ها در هیچ موردی به اندازه بیان جزئیات صلیب کشیدن عیسی اختلاف ندارند، و نشانه‌ی چنین اختلاف‌ فاحشی ثابت نبودن داستان است، حتی مساله صلیب نزد همه مسیحیان قابل قبول نیست بعضی از آنها مانند گروه «ساطرینوسیون» و «بارسکالیونیون» و «پولسی‌ها» منکر این قضیه هستند.

ارنست دی یونس آلمانی در کتاب «الاسلام ‌أم النصرانیة» (اسلام یا نصرانیت) در صفحه ۱۴۲ چند اعتراف را از عالمان نصرانی ذکر می‌کند که ذکر این اعترافات برای اثبات موضوع مفید است. او نقل می‌کند: «تمام اطلاعات و بیانات مربوط به صلیب کشیدن عیسی از ابتکارات و ساخته‌های پولس و افرادی که عیسی را ندیده‌اند، می‌باشد و از اصول نصرانیت نیست».

ملمهر در جزء اول کتاب: «تاریخ الدیانة النصرانیة» می‌گوید: «تنفیذ و اجرای حکم اعدام عیسی در وقت شامگاه و زمانی که شب چادر گسترانید، صورت گرفت، لذا احتمال دارد عیسی با فردی دیگر در زندان قدس که محکوم به اعدام بود اشتباه گرفته شده باشد، آنچنان که برخی از مسیحان باور دارند و قرآن نیز آنان را تصدیق می‌کند [۱۵۵]».

ای نویسنده!!! ای کسی که با کفر صریح به چاپلوسی برای مسیحیان رو می‌آوری!! حال بگو نظرت در مورد این کلمات چیست؟

بعد از این چرا نویسنده می‌خواهد در قواعد علمی ثابت شده شک و شبهه ایجاد کند و به جواب شبهه‌ها و رفع اشکالات نمی‌پردازد؟ همانطور که در بحث تواتر چنین جرم بزرگی را مرتکب شد.

نویسنده در این موضوع جز تکرار حرف‌های مسیحیان نیافزوده است.

ای ابو ریه!! این مسلمانان نیستند که بزرگ‌ترین امور متواتر ـ به گمان تو ـ یعنی به صلیب کشیده شدن عیسی را منکر شده‌اند، بلکه خداوند عزوجل قاطعانه و به صورتی که هیچ شکی نمی‌ماند این امر را انکار فرموده است.

خداوند در سوره نساء ۱۵۵-۱۵۸ می‌فرماید:

﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّيثَٰقَهُمۡ وَكُفۡرِهِم بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَقَتۡلِهِمُ ٱلۡأَنۢبِيَآءَ بِغَيۡرِ حَقّٖ وَقَوۡلِهِمۡ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢ ۚ بَلۡ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَيۡهَا بِكُفۡرِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِيلٗا ١٥٥ وَبِكُفۡرِهِمۡ وَقَوۡلِهِمۡ عَلَىٰ مَرۡيَمَ بُهۡتَٰنًا عَظِيمٗا ١٥٦ وَقَوۡلِهِمۡ إِنَّا قَتَلۡنَا ٱلۡمَسِيحَ عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ رَسُولَ ٱللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِن شُبِّهَ لَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُۚ مَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍ إِلَّا ٱتِّبَاعَ ٱلظَّنِّۚ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينَۢا ١٥٧ بَل رَّفَعَهُ ٱللَّهُ إِلَيۡهِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا ١٥٨[النساء: ۱۵۵-۱۵۸]. «به خاطر این که پیمانشان را شکستند و به آیات خدا کفر ورزیدند و پیغمبران را به ناحق کشتند و گفتند که دل‌هایمان در غلاف است بلکه خداوند به سبب کفرشان بر دل‌هایشان مهر زده است و این است که جز گروه اندکی ایمان نمی‌آورند. وبه سبب کفر ورزیدنشان و افترای بزرگی که بر مریم بستند و می‌گفتند که ما عیسی پسر مریم، پیغمبر خدا را کشتیم! در حالی که نه او را کشتند و نه به دار آویختند کسانی که درباره او اختلاف پیدا کردند راجع بدو در شک و گمانند و آگاهی بدان ندارند و تنها به گمان سخن می‌گویند و یقیناً او را نکشته‌اند بلکه خداوند او را بالا برد، و خداوند چیره و حکیم است».

بعد از اثبات اعجاز قرآن راهی برای انکار و شک وجود ندارد چون نص محکم است و قابل تاویل نیست.

اما کسی که منکر قرآن است به او می‌گویم: معقول نیست که محمد جخودسرانه مسأله نفی صلیب مسیح و قتل او را طرح کند. چون پیامبر ما در این زمینه مصلحتی نداشت، که بخواهد از این طریق آن را بدست آورد. بلکه آسان می‌توانست قتل مسیح را زیر باب «قتل پیامبران توسط یهود» به اثبات برساند، می‌توانست کشتن مسیح را به لیست گناهان دیگر یهودیان مانند افساد و مخالفت و کشتن انبیاء و غیره، اضافه کند. اگر قتل عیسی حقیقت داشت پیامبر می‌توانست برای رسوا کردن یهود از این حقیقت استفاده نماید، اما پیامبر برای اثبات و نفی بر هوی و هوس سخن نمی‌راند بلکه گوش به فرمان حق بود و دهان را تنها با آن حق باز می‌گرداند. ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤[النجم: ٣-٤].

[۱۵۵] قصص اللأنبیاء از ص ۵۱۶ تا ۵۳۴