جریان ها و سازمان های سیاسی-مذهبی ایران

فهرست کتاب

ب: اتحادیۀ مسلمین و مهدی سراج انصاری

ب: اتحادیۀ مسلمین و مهدی سراج انصاری

حاج مهدی سراج انصاری (۱۲۷۵-۱۳۴۰) فرزند مرحوم آیت الله آقا میرزا عبدالرحیم کلیبری انصاری تبریزی [۱۰۷] یکی از عناصر فعال عرصۀ فرهنگ و سیاست اسلامی طی دو دهه است که در نجف اشرف به دنیا آمد. دوران کودکی را در آنجا گذراند و هشت سال بعد، به سال ۱۳۲۱ ق همراه خانواده‌اش عازم تبریز شد. در این شهر بود که تحصیلات خود را آغاز کرد و ادامه داد. مدتی بعد که آموزش‌های لازم را فرا گرفت، به کارهای تبلیغی پرداخت. مهدی سراج که به تدریج پختگی فکری بیشتری به دست آورده و مطالعات عمومی خود را افزایش داده بود، در سال ۱۳۱۳ با نشریۀ پیمان کسروی آشنا شد. در سال ۱۳۱۴ ش در تهران وی را ملاقات کرد و در بازگشت به تبریز، در سال ۱۳۱۵ انجمنی را در دبیرستان پرورش تبریز تأسیس کرد. اما سفر وی به عراق سبب تعطیلی آن شد. وی در کاظمین مستقر شد و به همکاری با سید هبةالدین شهرستانی پرداخت. این همکاری ادامه داشت تا آنکه در سال ۱۳۲۲ برای همیشه در تهران اقامت گزید. [۱۰۸] وی که پس از آمدن به ایران با کسروی درگیر شد، دو سال بعد، از سوی کسروی متهم شد که آمدنش از عراق به ایران، صرفاً برای مبارزه با او بوده است. کسروی در سال ۲۲ شیعی‌گری را انتشار داد. حاج سراج تا پیش از آمدن به ایران، به درستی با این مسائل آشنایی نداشت و خود نوشته است که پس از ورود به ایران، از آن مسائل آگاهی یافته و وارد آن‌ها شده است. [۱۰۹]

حاج سراج در ایران به کار معمول آخوندی نپرداخت؛ از یک سو به سراغ تجارت و از سوی دیگر به سراغ کار مطبوعاتی رفت و به این ترتیب تلاش کرد تا تصویر جدیدی از فعالیت‌های یک روحانی فرهیخته از خود برجای گذارد. طبعا ورودش به عرصۀ فرهنگی هم در درجۀ نخست مقابله با کسروی بود. به نوشتۀ خود او، مقابله با «عده‌ای از مردم لجام گسیخته و ماجراجو» که به طرح «مزخرفات» می‌پرداختند، سبب شد تا «این ذرۀ ناچیز خود را برای مبارزه مهیّا» سازد.

وی در این زمینه، چنانکه طبع کار مطبوعاتی است، گرفتار تهدیدها و دشمنی‌هایی هم شد، اما روش خود وی، ورود در عرصه‌های فرهنگی با ابزار تهدید و دشمنی نبود، بلکه می‌کوشید تا مطالب خود را از طرق علمی دنبال کند و با ابزار دلیل و برهان به مقابله با مخالفانش بپردازد و «قامت هیولای بی‌دینی» را بر زمین افکند. وی درجایی از زمینه‌های علمی و آگاهی‌های مطبوعاتی خود تا پیش از ورود در این عرصه یاد کرده است. [۱۱۰] حاج سراج، از اساس تربیت آخوندی داشت، اما به دلیل آشنایی با مطبوعات جدید از یک سو و تربیتی که زیر دست سید هبة الدین پیدا کرد، [۱۱۱] افکارش به روشنی متمایل گشت. در اصل، وی را باید تربیت شدۀ مکتب فکری کاظمین که یکی از جریان‌های فکری روشن در عراق دو دهۀ نخست قرن چهاردهم هجری بود دانست.

حاج سراج به لحاظ دینی، نگاهی روشن، تبیین گرایانه و استدلالی داشت و همزمان با دفاع از مبانی سنتی دین، نگرش ضد بدعت وخرافه نیز داشت. وی، دین را عامل حرکت، تلاش و تکاپو می‌دانست، اما از اینکه دین وسیله‌ای برای خمودی و رکود شده است سخت ابراز نگرانی می‌کرد و بنای آن داشت تا نیروی محرکه اسلام را نشان دهد. [۱۱۲] حاج سراج «کناره‌گیری از اجتماع و سکوت در هنگام حملات بی‌دینان و تن دادن به خواری و مذلَت» را «نه تنها علامت انتظار» نمی‌داند، بلکه «نشانۀ تنبلی و بی‌حسی و لاابالیگری» می‌داند. «ملت بی‌حس، ملت لاابالی، میان سایر ملل دنیا، نه تنها ملت زنده محسوب نخواهد گردید، بلکه محکوم به فنا و نیستی خواهد بود.» [۱۱۳]

از نظر حاج سراج، دین وسیله‌ای برای اصلاح جامعه و فرد است، دین در سیاست مداخلۀ مستقیم دارد و می‌بایست از احکام دین به عنوان احکامی که انسان‌ساز و جامعه ساز است، استفاده کرد. حاج سراج، طرفدار حضور دین در همۀ عرصه‌هاست و زمانی که به آرامی بتواند کار سیاسی بیشتری بکند، به هیچ روی از آن خودداری نمی‌ورزد. حاج سراج به صراحت می‌گوید: «سیاست را از دیانت تفکیک نکنند که سیاست صحیح، در حقیقت راه ترویج دیانت است و در دیانت اسلام، هدف سیاست است». [۱۱۴] به همین دلیل بود که در شمارۀ سوم نشریۀ مسلمین سال ۳۴، ص ۱۹ یادداشتی تحت عنوان حکومت اسلامی بهترین حکومت‌هاست نوشت.

حاج سراج حامی هر نوع حرکت فرهنگی برای تقویت موقعیت اسلام در میان نسل جوان بود و برای این کار از فرصتی که در نشریات متعلق به خود داشت بهره می‌برد. وی افزون بر آنکه در کارهای خبری و گزارشی و انعکاس مشکلات و دشواری‌ها خود مستقیم شرکت می‌کرد، از دیگر فعّالان این عرصه هم حمایت می‌کرد. در نشریۀ مسلمین با نوشتن مقاله‌ای تحت عنوان جامعۀ تعلیمات اسلامی را تقویت کنید، به حمایت از فعالیت شیخ عباسعلی اسلامی و همراهان او شتافت و نوشت: پس از شهریور ۱۳۲۰ مجامع دینی زیادی در پایتخت ایران و سایر شهرستان‌ها تشکیل شده و خدماتی به دین مقدس اسلام انجام داده‌اند. خدا به توفیقات همۀ آن‌ها بیفزاید. ولی جامعه‌ای که خدمات آن میان مسلمانان ایران بیشتر مورد توجه قرار گرفته و مؤثرتر بوده، جامعۀ تعلیمات اسلامی است که با فکر رسای برادر ارجمندم، خطیب محترم آقای حاج شیخ عباسعلی اسلامی سبزواری و همّت جوانمردانه آقایان حسینعلی گلشن و نیک سیر تأسیس و تشکیل یافته است. این جامعه از روزی که قدم به عرصۀ فعالیت گذارده تا امروز بیش از یکصد و پنجاه آموزشگاه شبانه و دبستان‌های روزانه و مدارس دخترانه و دبیرستان‌ها در تهران و حومۀ آن و در شهرستان‌ها باز نموده و چندین هزار دانشجو را علاوه از پروگرام رسمی فرهنگی که تدریس شده، به حقایق اسلام و طریقۀ حقه جعفری÷ آشنا ساخته است. [۱۱۵]

ورود حاج سراج به صحنۀ مطبوعات دینی، رخداد بسیار جالب و مبارکی است و دراین میان نخستین همکاری او بانشریۀ آیین اسلام در بارور شدن هرچه بیشتر این نشریه دینی و داشتن جهت‌گیری درست سخت مؤثر واقع شد. از آغاز این همکاری در سال ۲۳ تا پایان عمر، وی از کار مطبوعاتی دست نکشید و سهمی بسزا در رونق مطبوعات دینی داشت. [۱۱۶]

زمینۀ همکاری وی با این نشریه نگارش نقدهایی بر اندیشه‌های کسروی بود. در واقع، اندکی پیش از آن، مقالاتی رادر نشریۀ هراز می‌نوشت که با اضافاتی تحت عنوان نبرد با بی‌دینی انتشار یافت. سپس این همکاری به صورت مفصل‌تر با آیین اسلام آغاز شد؛ نشریه‌ای که به مدیریت نصرت الله نوریانی انتشار می‌یافت و حاج سراج در غالب شماره‌های آن طی سال‌ها انتشار، مقالاتی به چاپ می‌رساند. حاج سراج با اشاره به اینکه اندوختۀ مالی مختصری را که از بغداد به تهران آورده بود در کار مبارزه فکری با کسروی صرف کرد، اشاره به آشنایی خود با آیین اسلام کرده و می‌گوید: «آن نامۀ دینی، باب فرجی بود که خدا به روی من باز کرد و مطالب خود را به وسیلۀ آن انتشار دادم.» [۱۱۷] طی سال دوم به بعد، حاج سراج یکی از ارکان نشریۀ آیین اسلام به شمار می‌آمد. این مسؤولیت تا سال سوم انتشار آن، بیشتر جنبۀ نظارت بر مقالات داشت که به طور مداوم از سوی حاج سراج انجام می‌گرفت. اما در این سال که کار آقای نوریانی در شرکت سهامی مطبوعات دینی آغاز شد، مسؤولیت اداری مجله را هم تقریبا برای یکسال به حاج سراج واگذار کرد. [۱۱۸] حاج سراج در جای دیگری هم دربارۀ همکاری خود با آیین اسلام می‌نویسد: از سال ۱۳۲۴ تا مدتی ادارۀ مجلۀ آیین اسلام هم به عهدۀ من واگذار شد و من هم برای اینکه وسیله‌ای برای انتشار نوشته‌های خود جز آن نامۀ دینی نداشتم، ناچار شدم قبول کنم و مطالب آن نامه را نیز بررسی نموده و مقالات وارده را مطالعه و تنظیم کنم و به چاپخانه داده و آن‌ها را غلط گیری نمایم و گاهی هم که فشار مالی به این اداره روی می‌داد، مدیر محترم آن آقای نصرت الله نوریانی می‌خواست از انتشار آن خودداری نموده و تعطیل نماید، در این میان ناچار بودم که به هر وسیله‌ای که باشد نگذارم آن چراغ هدایت خاموش شود و چندین بار این کار مکرر شد و مرا به زحمت دچار نمود. [۱۱۹]

گرایش موجود در آیین اسلام، دفاع از اسلام و روحانیت و در عین حال، توجه به واقعیت زمان و ترویج روحیۀ تحول خواهی در حوزه‌های علمیه و مراکز تبلیغات دینی بود. حاج سراج در سال ۱۳۲۴ دربارۀ آیین اسلام نوشت که این نشریه «در تمام کشور تنها نام‌های است که ترویج حقایق دین مقدس اسلام را عهده دار شده» است. [۱۲۰] وجود حاج سراج در آن نشریه، و دفاع جانانۀ وی و مجموعۀ مجله از حریم تشیع، علمای بلاد و از جمله مراجع قم را نسبت به آیین اسلام امیدوار کرده و متوالیاً حمایت خود را از آن اعلام می‌کردند. [۱۲۱] آیت‌الله کاشانی هم در تهران، اطلاعیه‌ای در دفاع از آیین اسلام و لزوم حمایت مالی از آن صادر کرد. [۱۲۲] علاوه بر حاج سراج، آیت الله طالقانی نیز در بیشتر شماره‌های آن مقالاتی در شرح نهج البلاغه یا تفسیر قرآن به چاپ می‌رساند. از دیگر نویسندگان راتب آن، یکی هم محمد باقر کمره‌ای بود که مقالاتی فراوان از وی در آیین اسلام درج شد.

دفاع از تشیع یکی از اهداف اصلی نشریۀ آیین اسلام بود، به همین دلیل، حاج سراج و سایر علما و دانشمندان دراین باره، مقالات فراوانی در نشریۀ یاد شده نوشتند. سلسله مقالات طولانی حاج سراج تحت عنوان شیعه چه می‌گوید که در سال دوم نشریه آیین اسلام به چاپ رسید، دقیقا در دفاع از مرام تشیع و بر ضد ورق پارۀ شیعی‌گری از احمد کسروی نوشته شد. [۱۲۳] حاج سراج روزگاری با کسروی آشنایی داشت و از وی، کسروی و شاعری با نام صدیقی نخجوانی تصویری هم در سال ۱۳۱۶ باقیمانده است. [۱۲۴] که بعد از سال ۱۳۲۶ ش، از سوژه‌های اصلی مقالات و گزارشات درج شده در این نشریه بود.

افزون بر سهم برجسته حاج سراج در آیین اسلام، وی در انتشار نشریۀ دنیای اسلام هم سهم بسزایی داشت. در شماره‌های نخست آن، گویی چنان بود که این نشریه، ارگان اتحادیۀ مسلمین است. حاج سراج در همان شمارۀ نخست مقاله‌ای با عنوان از خواب غفلت بیدار شوید و در شمارۀ چهارم، مقالۀ اسلام و تحزب و در شمارۀ هفتم ما نه اهل چپ هستیم نه اهل راست، نه توده‌ای هستیم نه دمکرات، ما مسلمانیم و اهل قرآنیم را نوشت. در شمارۀ پنجم آن مرامنامۀ اتحادیۀ مسلمین که مؤسس آن حاج سراج بود، به چاپ رسید. حاج سراج همچنین سهم عمده‌ای در تأسیس شرکت مطبوعات دینی داشت که البته توفیقی به دست نیاورد. حاج سراج همچنین در شماره‌هایی که از نشریۀ نهضت اسلام در اواخر سال ۱۳۳۱ منتشر شد، مقالاتی می‌نوشت که غالب آن‌ها دربارۀ نقش زن در سیاست بود که ایشان از موضع مخالف و بیشتر در تقابل با آنچه که از محمدباقر کمره‌ای انتشار یافته بود، قلم می‌زد.

حاج سراج افزون بر کار مطبوعاتی، دست به تشکیل برخی از سازمان‌های سیاسی – مذهبی زد. یکی از نخستین آن‌ها «جمعیت مبارزه با بی‌دینی» بود که در سال ۱۳۲۳ ش تشکیل شد و شماری از علما و متدینین تهران، حاج سراج را یاری می‌کردند. نواب صفوی هم در بدو ورود از نجف به ایران، با وی همکاری داشت. مهم‌ترین رسالت این تشکل، مبارزه با نوشته‌های کسروی و خنثی کردن فعالیت‌های او بود. اصولاً حاج سراج یک شخصیت فکری بود و به همین دلیل تلاش می‌کرد تا فکر را با فکر پاسخ بدهد. سندی دست نوشته از جمعیت مبارزه با بی‌دینی، حاکی از آن است که این جمعیت وظایف خود را در هشت بند بیان کرده است:

طرفداری جدی از دین مقدس اسلام و قرآن مجید و مذهب رسمی کشور ایران که قانون اساسی رسمیت آن را شناخته است، به وسیله امر به معروف و نهی از منکر طبق شرایط مقرّره که در شرع مقدس اسلام بیان شده است.

ترغیب و تحریض مردم به تعالیم قرآن و آشنا ساختن آن‌ها به نکات علمی و ادبی و تربیتی و اخلاقی و اصلاحی آن با تأسیس مجالس تفسیر و تحقیق و تدقیق در پیرامون آیات مقدسه، تحت ضوء علم امروزی مطابق برنامه مخصوصی که بعدا تنظیم خواهد شد.

مبارزۀ منطقی و نبرد قلمی با هرگونه انتشارات مضرّه به دین و آئین اسلام به وسیلۀ سخنرانی‌های مفید و انتشارات سودمند.

توسعه دادن به دایرۀ تبلیغات اسلامی به وسیله: الف: تکثیر مجالس وعظ و خطابه در شهرهای بزرگ. ب: اعزام مبلغین به نقاط دور از شهرها از قبیل دهات و قصبات کوچک، ج: تشکیل دارالتبلیغ به منظور تربیت مبلغین منورالفکر بر طبق اصول صحیح عصری که به موجب آئین نامۀ جداگانه که اصول آن با مساعدت متخصصین بعدا تنظیم خواهد شد. [۱۲۵] د: تأسیس چاپخانۀ مخصوص برای نشر کتب و مجلات و روزنامه‌جات دینی و مذهبی که به بهای بسیار کمی در دسترس عموم گذارده شود. ه: تکثیر مطبوعات دینی و مذهبی و اخلاقی که با طرز مطلوب و اسلوب مرغوب و گراورهای جالب که رغبت عامه مردم را به قرائت آن‌ها جلب نماید.

ایجاد الفت و محبت میان افراد مسلمین دنیا و ائتلاف دادن فیما بین جمعیت‌های دینی جهان و اهتمام و کوشش در از میان بردن نفاق به وسیلۀ تشکیل یک کنگره اسلامی در تهران طبق برنامۀ مخصوصی که هیئت مدیرۀ اتحادیۀ مسلمین تنظیم نموده و اعلام خواهد داشت.

ایجاد هماهنگی و یک وحدت نیرومند ملی میان افراد ملت ایران به وسایل ممکنه.

تعمیم فرهنگ اسلامی در تمام نقاط کشور وسیلۀ افتتاح مدارس ابتدایی، متوسطه و عالی.

دستگیری و مساعدت مستمندان به وسیله جمع اعانات و تشکیل بنگاه‌های خیریه.

قدم بعدی وی تأسیس «اتحادیه مسلمین» در سال ۱۳۲۴ بود که طی سال‌ها به کارهای مطبوعاتی، مذهبی و سیاسی در صحنه بین المللی می‌پرداخت. این تشکل یکبار در سال ۲۵-۲۷ و بار دیگر از سال ۲۹-۳۲ سخت مشغول فعالیت بود. در یک دوره درسال ۳۴-۳۵ نیز به انتشار نشریۀ مسلمین برای بار دیگر دست یازید تا آنکه توسط دولت تعطیل شد.

اتحادیه یاد شده، فعالیت خومد را به طور غیر رسمی از سال ۲۴ آغاز کرد و تنها از اوائل سال ۲۹ به صورت جدی و با هیئت مدیره جدید مشغول به کار شد. طی دورۀ نخست، برای مدتی در سال ۲۷ و ۲۸ نشریۀ ماهانۀ اتحادیه مسلمین را چاپ می‌کرد.

متن پیمانی که اعضای اتحادیه می‌بایست آن را بپذیرند این بود که «بر طبق اساسنامۀ اتحادیه، درراه ترویج اسلام و قرآن مجید و مذهب جعفری÷ و حفظ ناموس دین محمدی ج و آبروی مسلمین و مبارزه با هرگونه بی‌دینی و خرافات، با عمل و بیان و قلم و قدم و مال تا آخرین حد امکان کوشش و اهتمام» نماید.

از زمان تأسیس اتحادیه یکی از کارهای جاری آن، حفظ شؤونات دینی در سطح عمومی جامعه بود. از جمله بحث ماه رمضان و روزه خواری بود که اتحادیه با همۀ توان تلاش می‌کرد تا دولت و مسؤولین را به رعایت حرمت ماه رمضان در ملاء عام تحریک کند. در میان اسناد برجای مانده از اتحادیه، نام‌های با تاریخ ۲۷ شعبان ۱۳۶۳ق خطاب به نخست وزیر وقت هست که ضمن در جریان گذاشتن وی از وضعیت کلی اتحادیه، این درخواست خود را مطرح کرده است که «جمعیت اتحادیۀ مسلمین از مقام منیع نخست وزیری جداً انتظار دارند برای اولین مرتبه در حکومت ملی آن جناب به مقتضای فرا رسیدن ماه مبارک صیام دستورات اکیدی به وزارت کشور و مقامات صالحه از قبیل شهربانی و کلانتری‌ها صادر فرمایند تا از هرگونه تظاهر روزه خواری در معابر و مهمان خانه‌ها و قهوه خانه‌ها و نقاط تجمع عمومی کاملا جلوگیری فرمایند.» [۱۲۶]

ارگان این اتحادیه، نشریه‌ای با نام مسلمین بود که در چند دورۀ متوالی منتشر شد و حاوی مقالات دینی – سیاسی و نیز خبری دربارۀ دشواری‌های جهان اسلام بود.

اعضای هیئت مدیره که در فروردین سال ۱۳۲۸ انتخاب شدند، عبارت بودند از: ۱-حاج سراج انصاری، ۲. سرهنگ اخگر، ۳. سید محمود طالقانی، ۴. سیدغلامرضا سعیدی، ۵. میرزا عبدالحسین شوشتری، ۶. دکتر صدرالدین نصیری، ۷. نصرت الله نوریانی، ۸. محمدی اردهالی، ۹. عطاء الله شهاب پور، ۱۰. شیخ مهدی شریعتمداری، ۱۱. دکتر سید ابراهیم انگجی، ۱۲. سید مرتضی خلخالی، ۱۳. صباح کازرونی، ۱۴. بدرالدین نصیری. در این جلسه حاج سراج به عنوان رئیس، سرهنگ اخگر نایب رئیس و آقای نصیری به عنوان مدیر داخلی معین شدند.

طبعاً این اعضا ثابت نبودند و کسانی بر آن افزوده یا کم می‌شدند. از آن جمله دکتر عبدالحسین کافی (نویسنده کتاب بعد از کمونیسم: حکومت حق و عدالت) که مدت‌ها عضو هیئت مدیره و دبیر اتحادیه بود. دربارۀ اعضای هیئت مدیره از سال ۲۹ به بعد، ضمن صحبت از صورت جلسات اتحادیه، بیشتر سخن خواهیم گفت.

اتحادیه مسلمین که به عنوان یک تشکل جدی و فعال تأسیس شده بود، تلاش کرد در سطوح پایین‌تر هم به فعالیت بپردازد. به همین دلیل در این اواخر دست به تشکیل سازمان جوانان اتحادیه مسلمین [۱۲۷] زد و ریاست آن را به ولی الله یوسفیه سپرد. [۱۲۸] وی در شمارۀ یکم (دورۀ جدید) مجلۀ مسلمین، توضیحی دربارۀ لزوم استقبال جوانان متدیّن از این نشریه داده و گفته که آنان با خرید نشریه می‌توانند به دوام آن کمک کنند. وی در انتهای مقالۀ خود تأکید می‌کند: «جوانان مسلمان هر نوع سؤال و نظری داشته باشند و یا بخواهند برای قبول عضویت مراجعه کنند می‌توانند با ما تماس بگیرند.» [۱۲۹]

بخش دیگری از فعالیت اتحادیه در شهرستان‌ها بود. به طور معمول کسانی از شهرهای مختلف برای ایجاد نمایندگی اتحادیه اعلام آمادگی می‌کردند. این مسأله در هیئت مدیره مطرح می‌شد و پس از تصمیم گیری و موافقت، آن دفاتر افتتاح شده و در چارچوب اساسنامۀ اتحادیه فعالیت می‌کردند. برای مثال خبر تشکیل اتحادیۀ مسلمین در سرخس در روزنامۀ دنیای اسلام [۱۳۰] جزو اولین اقدامات شهرستانی اتحادیه بود [۱۳۱]، دفتر اتحادیه در آبادان و رشت یکی از فعال‌ترین دفاتر بود. چندین سند مربوط به آغاز فعالیت اتحادیه در رشت از سال ۱۳۲۴ موجود است که ضمن آن‌ها استانداری رشت خبر تشکیل محفلی را با حضور پانصد نفر گزارش کرده و آمده است که در آن مجلس، اتحادیه معرفی شده و از مردم خواسته شده است تا در صورت تمایل عضو اتحادیه شوند. [۱۳۲]

یکی از اساسی‌ترین دغدغه‌های اتحادیه، مسائل مسلمانان هند و پاکستان بود که به این مناسبت مطالب زیادی نوشته شده و مجالسی هم برگزار شد. از جمله در محفلی که به یاد شهادت سیصد هزار مسلمان هندوستان از طرف اتحادیه مسلمین در مسجد جامع برگزار شد، مرحوم غلامرضا سعیدی سخنرانی کرد. [۱۳۳] در ادامه جلسات دیگری هم در این ارتباط برگزارشد و اتحادیه، مصاحبه‌ای هم با سید علی ظهیر سفیر هندوستان در ایران انجام داد که خبر تفصیلی آن در آیین اسلام چاپ شد. در این گفتگو آقایان سید رضا زنجانی، غلامرضا سعیدی، حاج سعیدی و حاج سراج انصاری به تفصیل دربارۀ مسائل هند و ستمی که بر مسلمانان می‌رود سخن گفتند و سفیر کبیر «وعده دادند که تقاضای نمایندگان جمعیت اتحادیه مسلمین را به دولت متبوع خودشان ابلاغ کنند.» [۱۳۴]

در واقع دغدغۀ مسلمانان هند و پاکستان، یکی از اساسی‌ترین مسائلی بود که طی این سال‌ها در اتحادیه مطرح بود و شاید بانی و باعث اصلی آن هم، مرحوم سعیدی و خود حاج سراج بودند. همین مسائل و ارتباط بود که سبب شد خلیق الزمان رئیس حزب مسلم لیگ پاکستان، در سفرش به ایران، در محل اتحادیه مسلمین حاضر شده و شمار زیادی از روحانیون و بازرگانان و نویسندگان و... به همین مناسبت در آن مجلس شرکت کردند. در این مجلس مرحوم غلامرضا سعیدی پس از معرفی میهمانان به سخنرانی دربارۀ اتحاد مسلمانان پرداخت و سپس خلیق الزمان سخنرانی کرد.

به هر روی عنوان اتحادیه چنان ایجاب می‌کرد که این تشکل به مسائل جهان اسلام بپردازد. به همین دلیل نسبت به مسائل هندوستان تلاش زیادی داشت و در این میان، به ویژه باید از نقش مرحوم غلامرضا سعیدی یاد کرد. اتحادیه کتابی با عنوان کشمیر و جهان اسلام چاپ کرد و ضمن آن فتاوی و اعلامیه شماری از علما را دربارۀ مسائل هند همراه با شرحی دربارۀ چگونگی وضعیت مسلمانان هند، انتشار داد.

یکی از اقدامات تبلیغی اتحادیه، اجتماع اعضای اصلی آن و ترتیب یک مصاحبه با سفیر هندوستان پیرامون مشکلات مسلمانان در هند بود. [۱۳۵]

از همۀ این‌ها مهم تر، یکی از مسائل بسیار مورد توجه اتحادیۀ مسلمین، مسأله فلسطین بود که در این زمینه، اتحادیه فعالیت‌های متعددی داشت. از آن جمله تشکیل مجلس بزرگی از علما و بزرگان و عامۀ مردم بود که در هفتم خرداد ۱۳۲۷ برگزار شد و عدۀ زیادی در درون ساختمان اتحادیه و بیرون آن اجتماع کردند. اتحادیۀ مسلمین، این بار هم بیانیه‌ای صادر کرد. [۱۳۶] چنانکه به جهت بالا گرفتن مسأله فلسطین اطلاعیۀ دیگری در آبان ۲۲ صادر نمود. [۱۳۷]

بدین ترتیب یکی از مهم‌ترین تشکل‌هایی که در ایران، مسأله فلسطین را دنبال می‌کرد همین اتحادیه مسلمین بود. [۱۳۸] در جریان جنگ اول فلسطین (۱۹۴۸ میلادی) اتحادیه برای اعزام مبارز و مجاهد به فلسطین ثبت نام کرد که دولت از اعزام آنان جلوگیری کرد.

حاج سراج به همراه سید غلامرضا سعیدی، در تشکیل دومین مؤتمر اسلامی که با حضور علمای ایران و پاکستان و هند در سال ۱۳۳۰ در تهران برگزار شد، نقشی فعال داشتند و این فعالیت در امتداد کارهایی بود که آنان در اتحادیه مسلمین دنبال می‌کردند، فعالیت اتحادیه و طرح مسائل مهم جهان اسلام، تنها به کشورهایی که ذکرشان رفت، محدود نبود. در واقع، مسائل و دشواری‌های مسلمانان سایر کشورها نیز از چشم اتحادیه دور نمی‌ماند. چنانکه از سوی مدیر نشریه، یعنی حاج سراج، مقاله‌ای تحت عنوان «همدردی اتحادیۀ مسلمین ایران با مسلمین مراکش» درج شد. [۱۳۹] در همان شماره، میرزا علی اکبر تشیّد هم که عضو هیئت مدیره اتحادیه مسلمین و از فعالان آن بود، مقاله‌ای تحت عنوان «تفقدی از برادران مسلمان شمال آفریقا» نوشته است. [۱۴۰] در شماره‌های بعدی همان سال، علی اکبر تشید مقالات خود دربارۀ «مظالم فرانسه در مراکش» را ادامه داد.

توجه اتحادیه به مسائل مسلمانان سایر کشورها همچنان ادامه داشت، به طوری که در شمارۀ پنجم این مجله (ش مسلسل ۲۳، سال ۱۳۳۴) تلگراف اتحادیۀ مسلمین به حکمت، سفیر ایران در هندوستان دربارۀ مسألۀ کشمیر چاپ شده است. [۱۴۱] اتحادیه در جشن ولادت رسول خدا ج که در اواخر سال ۱۳۲۷ برگزار شد، ضمن قطعنامه‌ای «تجاوزات ظالمانۀ نیروی استعمار دولت هلند بر ضد مسلمین اندونزی» را محکوم کرد. [۱۴۲]

همچنین تلاش برای گنجاندن کتاب ستون دین دربارۀ نماز، در دل برنامه‌های درسی مدارس از کارهایی بود که همزمان، مطبوعات دینی و اتحادیه دنبال کردند. در این باره اتحادیه نامۀ مفصلی در تاریخ ۲۷/۱۰/۱۳۲۶ برای سردار فاخر حکمت رئیس مجلس شورای ملی، حکیمی نخست وزیر، دکتر علی اکبر سیاسی وزیر فرهنگ و برخی از نمایندگان مجلس از قبیل حسن تقی زاده، صادق رضا زادۀ شفق، جلال عبده و امیر تیمور کلالی از نمایندگان مجلس شورا نوشت. [۱۴۳] این درخواست بعد از آن هم مرتب پیگیری می‌شد.

همچنین اتحادیه مسلمین شعبۀ آبادان (به ریاست شیخ محمدعلی ایروانی) [۱۴۴] هم ضمن نام‌های به دکتر مصدق، از وی خواست تا دستور دهد در ایام ماه محرم از پخش موسیقی در رادیو خودداری شده و کلیه شراب فروشی‌ها و سینماها تعطیل شود. [۱۴۵] حاج سراج به همراه چند تن از اعضای اتحادیه سفری به آبادان داشت که مورد استقبال فراوان قرار گرفت. گزارش این سفر توسط یکی از همراهان وی مکتوب شده است. [۱۴۶] اخباری هم از شعبۀ اتحادیه در کاشان در نشریه مسلمین (شماره دوم) درج شده است. همانجا و نیز شماره ۴-۵ از شعبه اتحادیه در بروجن یاد شده است. پیش از این به فعالیت اتحادیه درشهرستان‌ها اشاره کردیم. خود حاج سراج بعدها نوشت: زمانی ما «در بیشتر از بیست شهرستان ایران شعبه داشتیم.»

حاج سراج اهل سفر بود و گزارش‌هایی هم از شهرهایی که می‌رفت می‌نوشت. یکی از جالب‌ترین آن‌ها گزارشی است که وی طی اقامت ۷۲ روزۀ خود در سال ۱۳۳۳ در قم نوشت و در آیین اسلام به چاپ رسید. [۱۴۷]

به تدریج با گرم‌شدن فضای سیاسی کشور، اتحادیه مسلمین و سایر جریانات اسلامی وارد سیاست شدند. طبعاً این ورود به نوعی کنترل مسائل مذهبی جامعه بود. نامه‌ای از حاج سراج به رزم آرا در دست است که از وی به خاطر «برکنارکردن اشخاص فاسدالعقیده اعم از بهایی و غیره از ادارات دولتی» تشکر کرده است. [۱۴۸] همچنین اتحادیه مسلمین آبادان هم ضمن نام‌های به دکتر مصدق، از وی خواست تا دستور دهد در ایام ماه محرم از پخش موسیقی خودداری شده و کلیه شراب فروشی‌ها و سینماها تعطیل شود. [۱۴۹]

اتحادیه مرکز در جریان انتخابات سال ۱۳۳۰ نیز به نوعی درگیر مسائل انتخاباتی تهران و برخی از شهرها شد. ورود گروه‌ها و مطبوعات مذهبی در انتخابات امری عادی شده بود چنانکه در جریان انتخابات مجلس شانزدهم، هفتۀنامه آیین اسلام رسما وارد سیاست شد و در سر مقالۀ خود نوشت: «نارضایتی مردم از دستگاه هیئت حاکمه روز به روز زیادتر می‌شود». این زمان علما نیز به طور جدی‌تر وارد سیاست شدند. هیئت مدیریۀ اتحادیه مسلمین مرکز، در آستانۀ انتخاب مجلس شورا و سنا، فهرستی از اسامی علما و دانشمندانی را که این اتحادیه واجد صلاحیت برای شرکت در این دو مجلس می‌دانست، انتشار داد. میان آنان، برخی از علمای تهران و حتی استادانی مانند دکتر محمود حسابی، محمد مشکات، سید ضیاء الدین طباطبائی، مخبر السلطنه، دکتر مصدق و عده‌ای دیگر بودند. [۱۵۰] اتحادیه در بحبوحۀ اختلاف میان رهبران نهضت ملی در تیرماه ۱۳۳۲ جانب دکتر مصدق را گرفت و قطعنامه‌ای تصویب کرد که از استعفای نمایندگان طرفدار مصدق حمایت کرد. پس از آن مصدق نیز نام‌های به عنوان تشکر برای آنان ارسال کرد. [۱۵۱] این جانبداری خوش یمن نبود و سبب پشیمانی اعضای اتحادیه برای ورود به سیاست شد.

حاج سراج جزو تحریریه نشریۀ نهضت اسلام [۱۵۲] با مدیریت سید جلال کاشانی هم بود. [۱۵۳] یکی از نقاط ثقل فعالیت حاج سراج، مبارزه با خرافاتی بود که در میان شیعیان رواج یافته بود. او با نگارش کتاب شیعه چه می‌گوید نشان داده بود که تا چه اندازه به معتقدات شیعه پایبند است، اما در مقابل، مبارزه‌اش را با خرافه هم کنار نگذاشت. وی زمانی که به قم آمد و سفرنامۀ مفصلش را نگاشت، از بسیاری از سبک‌های عزاداری در قم انتقاد کرد. این رویه‌ای بود که مرحوم آیت الله بروجردی هم داشت و توصیه می‌کرد که عزاداری سراج در کنار آیت الله بروجردی در عزاداری امام حسین÷ بر روی جلد نشریۀ آیین اسلام سال ۲۶ به چاپ برسد.

حاج سراج در آثار دیگرش هم در این باره توضیحاتی داده است. وقتی کسروی، قمه زدن، قفل به بدن فرو بردن و سینه مجروح‌کردن را، کارهای نامعقول معرفی می‌کند و از آن طریق بر تشیع حمله می‌برد، حاج سراج هم فریادش از رواج برخی خرافات در جامعۀ شیعه بلند می‌شود: من نمی‌دانم این همه بازی‌های ننگین و کردارهای نابخردانه چرا میان تودۀ نجیب شیعه رواج یافته و مایۀ بدبختی آنان شده است؟ ای کاش آن دست‌های سیاسی که این کارهای زشت را میان ملت بدبخت شیعه رواج داده است بریده می‌شد و ما را به این روز سیاه نمی‌کشانید، همان دست‌های خیانت! آری همان دست‌های پلید که امروز برای ما کسروی‌ها تراشیده، دیروز هم تخم خرافات را میان ملت ما پاشید.

حاج سراج از سکوت علما در برابر این قبیل بدعت‌ها برمی‌آشوبد و آن اعمال را سبب وجود این قبیل توهین‌ها به ساحت مقدس امام صادق÷ می‌داند. [۱۵۴]

حاج سراج در جای دیگری هم تأکید داشت که با برخی از موارد سوگواری که در میان مردم رایج است، موافق نیست و آن‌ها را خرافه می‌داند: «در موضوع قمه زدن و زنجیر زدن و قفل به تن کردن و مانند آن‌ها، هیچگونه حدیثی یا خبری نبوده و نیست» [۱۵۵] طبعاً وی مدافع شدید اصل مراسم سوگواری است و برگزاری آن را به اشکال مختلف، امری طبیعی در میان هر ملتی می‌داند. وی توضیحات مفصّلی دربارۀ مشروعیت عزاداری در همان گزارش هفتاد و دو روزش در قم نوشته است.

حاج سراج در یکی از سرمقاله‌های آیین اسلام (سال دوم، ش ۳۷) با عنوان اسلام از هرگونه خرافات بیزار است باز هم از اینکه شماری از پیروان اسلام تا «گلو غرق لجنزار خرافات و اوهام» شده‌اند اظهار ناراحتی می‌کند و می‌پرسد که در کجای اسلام «زنجیر زدن و قمه‌زدن» آمده است؟ حاج سراج علاقه مند است تا از عاشورا یک تحلیل سیاسی و اجتماعی عرضه کند؛ این همان گرایشی است که اندکی بعد نیرومند‌تر می‌شود و در صحنۀ سیاسی ایران نقش جدی تری بر عهده می‌گیرد. عنوان سر مقالۀ ش ۳۸ سال دوم، از سوی حاج سراج این است «چرا آسمان کربلا خون می‌بارد» در این تحلیل بیش از همه بر نقش کربلا در مبارزه با ستم پای می‌فشرد.

وی همچنین در برابر انتقاداتی که کسروی از مسأله مهدویت دارد و قصۀ سرداب را مطرح می‌کند، برمی‌آشوبد که «اگر صفحات تاریخ و اوراق اخبار و آثار را به هم بزنند، در هیچ کتاب و در هیچ نوشته‌ای نمی‌توانید کلمۀ سرداب را دربارۀ امام زمان÷ پیدا کنید. پنهان شدن امان زمان÷ در سرداب، یکی از ساخته‌های دشمنان شیعه است.» [۱۵۶] دربارۀ احادیثی نیز که گه‌گاه دستاویز کسروی شده است، وی مرتب تأکید دارد که «هر خبری، یا هر حدیثی که در کتاب‌های شیعه دیده می‌شود، نباید آن را پذیرفته ومدرک عقیدۀ خود قرار دهیم.» از دید وی حتی «هر حدیثی که در کتاب‌های معتبر هم بوده باشد» چنین نیست که لزوما «نزد شیعه مورد قبول» باشد. [۱۵۷]

حاج سراج تلاش کرد تا با یک کار مطبوعاتی، به تعریف دقیقی از خرافه برسد. این بحث سال‌ها بود که دامن بسیاری را گرفته بود و کسانی مانند شریعت سنگلجی، خرقانی و بسیاری از نیروهای متدین دانشگاهی و حوزوی را به کام خود کشیده بود. وی در این باره اقتراحی را در نشریۀ آیین اسلام مطرح کرد و از علما و دانشمندان و حتی خوانندگان خواست تا دیدگاه خود را در تعریف خرافه بنویسند. اقتراح وی تحت عنوان «خرافات چیست؟» چنین است: موضوعی که بسیار اهمیت دارد و باید در پیرامون آن گفتگو شود، موضوع خرافات است که هر جمعیتی مبارزه با خرافات را در مرامنامۀ خود گنجانیده و هر نویسنده مخالفت با خرافات را هدف خود ساخته است، ما نیز یکی از آنانیم که آن مبارزه و این مخالفت را بر خود لازم می‌دانیم. چیزی که هست ما نخست می‌خواهیم از افکار عامه استفاده نموده و ببینیم خرافات در نظر افکار عامه چیست و چه اموری را خرافات می‌نامند؟

ناگفته پیداست که تا موضوع خرافات روشن نشود مبارزه و مخالفت با آن‌ها جز اتلاف وقت فایده دیگری ندارد. ما می‌خواهیم بدانیم که جمعیت‌ها و نویسندگان و علما و فضلا چه چیز را خرافه می‌گویند و آن‌هایی که مبارزه با خرافات را عنوان نموده‌اند مقصودشان چیست؟ این واژه (واژۀ خرافات) در زبان‌ها و نوشته‌ها بسیار به کار برده می‌شود، ما می‌خواهیم بفهمیم که مبارزین خرافات و مخالفین آن راستی می‌دانند با چه چیزها باید مبارزه نمایند... اینک می‌پرسیم خرافات چیست؟ هرکس که راجع به خرافات و تشخیص آن معلوماتی دارد، می‌تواند بنویسد و به ادارۀ آیین اسلام بفرستد تا در این ستون درج شود و خواهشمندیم که زیاده از یک صفحه نباشد تا در یک شماره درج گردد. م. سراج انصاری. [۱۵۸]

در پاسخ این اقتراح، مقالۀ کوتاهی در ش ۱۴ همان سال سوم آیین اسلام چاپ شد. این را باید افزود که خود حاج سراج روی خرافه حساسیت پیدا کرده و اعتراف داشت که بسیاری از خرافات، روی دین را پوشانده و لازم است که «دین به حالت اولی خود برگردد و رنگی دیگر بر خود نگیرد» [۱۵۹]

یکی دیگر از مسائلی که حاج سراج در اوائل سال ۱۳۳۱ روی آن حساس شد، اظهار نظری بود که محمدباقرکمره‌ای دربارۀ حق رأی زنان مطرح کرد. این مسأله سب شد نا نشریه نهضت اسلام که با مدیریت سید جلال کاشانی انتشار می‌یافت، به نشر مقالاتی بر ضد او دست زده و حاج سراج نیز علیه کمره‌ای مقالاتی نوشت. به علاوه نشریه‌ای با عنوان حقوق زنان نیز چاپ شده و ضمن مقاله‌ای از حق رأی زنان از نظر دین دفاع کرد. این امر سبب شد تا حاج سراج، چندین مقاله در نهضت اسلام بر ضد آن مقالات بنویسد. وی روی فتوای آیت الله بروجردی در این مسأله تکیه کرده و از آن دفاع می‌نمود.

حساسیت حاج سراج روی مسأله خرافات، به هیچ روی سبب نشد تا وی پای خود را از گلیم خویش فراتر نهد و با تکیه بر خرد خویش در برابر نصوص قطعی شرعی بایستد. زمانی که در عاشورای سال ۱۳۳۳ به قم آمد و شاهد عزاداری قمی‌ها شد، ضمن دفاع سرسختانه از عزاداری و سوگواری برای امام حسین÷ از بسیاری از رسم و رسوم ناهنجار در عزاداری انتقاد کرد.

حاج سراج تا زمانی که نوشته‌های حیدرعلی قلمداران را از روی اصول و مبتنی بر قطعیات شرعی می‌دانست، مقالات او را در آیین اسلام و مسلمین چاپ می‌کرد. [۱۶۰] اما در این اواخر که نشریۀ مسلمین تعطیل شد و از آیین اسلام هم خبری نبود و قلمداران مقالاتی در نشریۀ وظیفه می‌نوشت، به محض آنکه حاج سراج احساس کرد قلمداران از خط خارج شده است، به مقابله با او شتافت و مقالاتی بر ضد او در همان نشریه نوشت. نوشته حاج سراج که بخشی دربارۀ بحث علل انحطاط و بخشی هم درباره مسألۀ توسل و معنای اولوالامر است، تحت عنوان در موضوع توسل و معنای اولوالامر به صورت یک جزوۀ مستقل در هشت صفحه (ضمیمۀ وظیفه، ش ۶۹۷) به چاپ رسیده که تاریخ خاتمه آن آبان ۱۳۳۹ است. حاج سراج در اینجا هم براساس همان روش پیشین خود در دفاع از تشیع در برابر قلمداران ایستاده است. وی در همان مقاله، اشاره به مقالات انحرافی عبدالرحیم خطیب نیز دارد که در نشریۀ وظیفه چاپ می‌شده است.

یکی دیگر از حساسیت‌های فکری این دوره، بحث وحدت اسلامی بود که تاکنون نیز جایگاه مهمی را در مباحث مذهبی معاصر به خود اختصاص داده است. مناسب است برای نشان دادن دامنه این بحث، دست کم بر دیدگاه‌های حاج سراج به عنوان یکی از کسانی که در این زمینه تلاش کرد، مرور کوتاهی بکنیم.

گفتیم که تربیت فکری حاج سراج در عراق آن هم شهر بغداد و در کنار عالمان برجسته‌ای مانند مرحوم سید هبةالدین شهرستانی صورت گرفته بود. این ترتیب، به طور عادی، اندیشۀ وی را دربارۀ اسلام، به صورت یک اندیشۀ جهانی درآورده بود. وی همزمان یک شیعه خالص بود که در درون از منافع شیعه دفاع می‌کرد و در بیرون، از کلیّت اسلام و جوامع اسلامی. همین امر سبب شد تا وی اتحادیۀ مسلمین را تشکیل دهد، درحالی که آن زمان جمعیت‌هایی هم که عنوان تشیع و شیعه در آن‌ها وجود داشت، مانند گروه شیعیان و... اندک نبودند. طبعاً چنین تفکری حاج سراج را به سمت اندیشۀ وحدت اسلامی سوق می‌داد. برخی از دانشمندان شیعه در این باره تلاش‌هایی را آغاز کرده بودند که به تدریج مورد حمایت مرکزیت و مرجعیت شیعه هم قرار گرفتند. نمونۀ آن حمایت آیت الله بروجردی از تلاش‌های شیخ محمدتقی قمی در باب وحدت اسلامی و حضور در دارالتقریب اسلامی بود.

اندیشه وحدت اسلامی، با توجه به بالاگرفتن مسائل فلسطین، پاکستان و کشمیر مورد توجه دانشمندان مسلمان ایران هم قرار گرفت. حاج سراج که خود از چهره‌های اصلی و کانونی این فعالیت‌ها بود، به رغم آنکه همزمان به دفاع از تشیع می‌پرداخت، وارد عرصۀ دفاع از اندیشۀ وحدت اسلامی شد. به یقین، به توصیۀ وی بود که مقالاتی در این باب در نشریۀ آیین اسلام چاپ شد که یکی از آن‌ها از سید محمدعلی داعی الاسلام بود.

حاج سراج در این باره ذیل عنوان در پیرامون اتحاد اسلام یا اخوت مسلمین مطلبی نوشت و دربارۀ راهکار رسیدن به وحدت چنین پیشنهاد کرد که این کار «یک نفر مصلح دلسوز و بی‌غرض و با شهامت می‌خواهد که زمامداران امور روحانی را از هر فرقه ملاقات نموده و هریک از آن‌ها را به این مشروع مقدس آشنا کند و پس از آن در یک مرکز اسلامی، نمایندگانی را از علما و مصلحین فرق مسلمین دعوت نموده و یک کنگرۀ اسلامی تشکیل دهند که زمام امور عموم مسلمین روی زمین در تحت نظر این کنگره اداره شود. البته در این صورت تشخصات و تعیناتی که مایۀ افتراق و تشتت آراء و تولید نفاق و تبعیت اهواء بوده از میان می‌رود.» همان وقت، ابوالقاسم سحاب هم شعری به عنوان «اتحاد اسلامی و لزوم آن» در آیین اسلام، ش ۳۳، ص ۱۲ به چاپ رساند.

حاج سراج انصاری باز ضمن مقاله‌ای با عنوان سنی و شیعی هردو مسلمانند (آیین اسلام، س ۴، ش ۲۶، ص ۷) در این باره توضیحاتی داد. این مقاله، در واقع پاسخ به انتقادی بود که برخی از سنیان بر مقالۀ وی وارد کرده بودند.

وی بعدها هم در متن چاپ کتاب شیعه چه می‌گوید خود که به نوعی تلاش برای معرفی شیعه به عنوان گروهی برحق بود، از مسأله وحدت شیعه و سنی یاد کرد و نوشت: گفت و گو پیرامون عقاید شیعه، قهراً دامنۀ سخن را به مطالبی خواهد کشید که مایۀ رنجش برادران سنی ما خواهد بود، ولی من تعهد می‌کنم که در نگارشات خود کوچک‌ترین وسیلۀ رنجش را فراهم نیاورم و من عقیده دارم که امروز بایستی سنّی و شیعی، مانند دورۀ خلفای راشدین، برادروار کمر اتحاد و یگانگی را به میان بسته و دشمنان اسلام را از میان بردارند. اینک به عموم برادران دینی خود خواه شیعی، باشند و خواه سنی، برادرانه توصیه می‌نمایم که با کمال متانت رشتۀ مهربانی را میان خودتان محکم گردانید تا بدین وسیله پوزه دشمنان اسلام به خاک مذلت مالیده شود. [۱۶۱] وی در ادامه با تأکید بر اینکه قصد رنجش سنیان را ندارد، مهمترین مسائل اختلافی را که ثمرۀ عملی میان شیعه و سنی دارد، فروع دین می‌داند نه بحث از یک مسأله تاریخی که زمانش گذشته است.

حاج سراج در جای دیگری هم با اشاره به کتاب‌هایی که در میان سنیان بر ضد شیعه منتشر شده و در میان شیعیان بر ضد آنان انتشار می‌یابد، بر آن است که این دست‌ها، دست‌های استعماری است: «گاهی در کشورهای عربی که اغلب سکنۀ آن‌ها برادران سنی ما هستند، کسی را مزدور می‌کنند که بر ضد سنی‌ها کتاب بنویسد و انتشار دهد، و یا یک سنی را بر می‌انگیزند که بر ضد شیعه کتاب بنویسد و گاهی در ایران مانند کسروی‌ها و مردوخ‌ها [۱۶۲] را اجیر می‌نمایند که بر ضد شیعه ورق پاره‌هایی انتشار دهند. [۱۶۳] و بالاخره در این زد و خوردها و جنگ‌ها مقاصد استعماری خودشان را انجام می‌دهند» [۱۶۴] وی هدف کسروی را هم از انتشار این قبیل آثار، برانگیختن حس علمای شیعه برای نوشتن آثاری بر ضد سنیان دانسته و او را متهم به ایجاد اختلاف میان فرقه‌های مختلف اسلامی می‌کند. [۱۶۵] حاج سراج به رغم آنکه به گفته‌های کسروی پاسخ می‌دهد، می‌کوشد تا به اختلاف دامن نزند و مرتب تأکید می‌کند که «ما شیعیان دربارۀ برادران دینی خود حسن ظن داریم» [۱۶۶]. وی یکبار هم به جمعی از سنیان می‌گوید که شیعه و سنی همه مسلمانند، همه اهل قبله هستند، همه برادر دینی یکدیگرند، فرقی که میان شیعه و سنی هست، عین همان فرقی است که میان شافعی و حنبلی و حنفی و مالکی سنی هاست. [۱۶۷] طبعاً از توضیحات خود او هم در این کتاب استفاده می‌شود که این فرق اندکی بیشتر است. وی خطاب به سنیان می‌گوید: حساسیت شما روی صحابه و اینکه دیگران به آنان بد می‌گویند، حساسیت نادرستی است، آنان چهارده قرن پیش آمدند و رفتند و ما «فعلا در این جهان زندگی می‌کنیم و نباید کورکورانه تعصب به خرج داده و شیعه و سنی را جدا نموده و بدین وسیله صد میلیون نفوس را از جامعۀ مسلمین کنار بزنیم». [۱۶۸]

شعار حاج سراج این است: «باید امروز مصلحین جامعه مسلمین بکوشند و میان عموم فرق مسلمین رابطه برادری و هماهنگی را محکم نموده وبه این وسیله مشت محکمی به دهان دشمنان اسلام بزنند» [۱۶۹] این شعاری است که وی برای تحقق آن اتحادیه مسلمین را تشکیل داد و سال‌ها پیگیر کار آن بود. خواهیم دید که همین زمان محمدتقی قمی هم که پیش از زمان آیت الله بروجردی دست اندکار وحدت میان شیعه و سنی شده و بعدها آیت الله بروجردی هم او را در این راه تشویق کرد، به همراه جماعتی دیگر منادی این جریان بودند.

مرحوم حاج سراج انصاری پس از عمری فعالیت تبلیغی – فرهنگی و آنگاه که کار مطبوعات دینی را چندین قدم به جلو برده بود، در هشتم شهریور سال ۱۳۴۰ ش /۱۸ ربیع الاول سال ۱۳۸۱ ق به طور ناگهانی در اثر سکتۀ قلبی درگذشت. وی پس از اقامۀ نماز صبح، دچار سکتۀ قلبی شد و اندکی بعد در مطب دکتر عبدالحسین کافی – دبیر اتحادیه مسلمین – زیر سرم جان به جان آفرین تسلیم کرد.

[۱۰۷] برای گفته‌های حاج سراج دربارۀ پدرش بنگرید: شیعه چه می‌گوید، پاورقی ص ۱۳-۱۴. نیز شرح حال او را که در ۹ صفر ۱۳۳۴ درگذشت، همراه با فهرست تألیفات او بنگرید در: (ریحانۀ الادب، ج ۵، ص ۷۷-۷۸، نیز بنگرید: مفاخر آذربایجان، ج ۱، ص ۲۴۰). شیخ آقا بزرگ هم مدخلی را در نقباء البشر، ج ۴، ص ۱۱۱۰ به وی اختصاص داده و فهرستی از تألیفات او را آورده است. [۱۰۸] بنگرید: شیعه چه می‌گوید: ص ۵-۶. [۱۰۹] سالنامۀ نور دانش، سال ۱۳۲۵، مقاله کسروی و ماجرای او، ص ۳۸۰. [۱۱۰] شیعه چه می‌گوید، ص ۱۴-۱۵. [۱۱۱] حاج سراج خود در جایی از وی با عنوان «استاد بزرگوارم» یاد می‌کند، بنگرید: شیعه چه می‌گوید: ص ۵۴ (پاورقی) [۱۱۲] شیعه چه می‌گوید: ص ۳۷۵-۳۷۶. [۱۱۳] همان، ص ۳۷۷. [۱۱۴] همان، ص ۴۲۸. [۱۱۵] مسلمین، ش ۴-۵ (ضمیمه خرد، سال ۱۳۲۷). [۱۱۶] بنگرید به گزارش مفصلی که وی تحت عنوان «تشریح اوضاع مطبوعات دینی در عصر حاضر» در مجلۀ مسلمین، آبان ۱۳۳۵ نوشته است. [۱۱۷] شیعه چه می‌گوید، ص ۳۳. [۱۱۸] بنگرید: آیین اسلام، سال چهارم، ش ۱۹، ص ۱۲ و نیز توضیحات خود حاج سراج در شمارۀ بیستم همان سال. [۱۱۹] شیعه چه می‌گوید: ص ۳۳. [۱۲۰] آیین اسلام، س ۲، ش ۶، ص ۷. [۱۲۱] آیین اسلام، سال دوم، ش ۴۲، ص ۴. [۱۲۲] آیین اسلام، : س ۲، ش ۴۳، ص ۴. [۱۲۳] طی پنجاه سال اخیر، منهای آنچه که سنیان درباره تشیع نوشته‌اند، نوشتۀ کسروی یکی از تندترین و افراطی‌ترین نوشته‌هایی است که دربارۀ مذهب تشیع نوشته شده است. این کتاب همان سال‌ها به عربی ترجمه شد و بارها و بارها سنیان آن را تجدید چاپ کرده و تکثیر و توزیع کردند. جسارت مؤلف به مذهب شیعه، انکار نص، توهین به امامان و تمسخر نسبت به عقاید شیعه در بخش‌های مختلف که همراه با تحریف و تکیه بر معتقدات عوام صورت گرفته، این کتاب را به صورت یکی از زشت‌ترین کارهای روشنفکران جدید بر ضد مذهب رسمی کشور در آورده است. کسروی با روانشناسی مخصوص به خود، دشمنی‌اش را ابتدا با روحانیت تجربه کرد، پس از آن به مذهب تشیع پرداخت و در بخش اخیر با نگارش در پیرامون اسلام، به سراغ اصل دین رفت. وی هوای برانگیختگی داشت و تشبیه او به میرزا علی محمد باب، البته با تفاوت‌هایی در «هوا و فضا» به هیچ روی امر غریبی نیست. تطور هردو از ادعاهای کوچک تا پیامبری، مهم‌ترین وجه شباهت آن‌هاست. کسروی دشمنی خود با تشیع را به عرصه تاریخ هم کشاند و کینۀ خاصی از صفویان به دل گرفت. حاج سراج در کتاب خود موفق شد نشان دهد که بسیاری از اتهامات و تصورات کسروی نسبت به تشیع، برخاسته از معتقدات عوامانه است. به علاوه، در بسیاری از موارد، همان اشکالات تاریخی سنیان را نسبت به مذهب تشیع مطرح می‌کند. به علاوه، در برخی از امور به روشنی تحت تأثیر عقاید وهابیان و نوشته‌های آنان در نسبت دادن عقاید مشرکانه به شیعیان است. خروج کسروی از رویه انصاف و استدلال در این رساله به روشنی قابل درک است. همچنین خروج وی از رویه اخلاقی در بخش‌هایی از این کتاب قابل رؤیت است. برای مثال هنگام یاد از خواجه نصیر می‌نویسد: «خواجه نصیر، آن مرد بی‌دین شکم پرست که‌گاهی باطنی می‌بوده و گاهی شیعی می‌گردیده...» (داوری کنید، ص ۳۹۰) این داوری همان کتاب شیعی گری بود که پس از ممنوعیت انتشار آن با تغییراتی به این نام درآمد. [۱۲۴] آیین اسلام، س ۲، ش ۲، ص ۷. حاج سراج در مقاله‌ای مبسوط که در «سالنامۀ نور دانش» (سال ۱۳۲۵) به چاپ رسیده، شرحی مفصل از آشناییش با کسروی آورده است. وی همچنین درهمان جا عکسی را به چاپ رسانده که تصویری است از حاج سراج، صدیقی نخجوانی و کسروی که در سال ۱۳۱۵ با اصرار کسروی گرفته شده است. حاج سراج می‌نویسد که کجروی کسروی از سال ۱۳۱۷ آغاز شد و با این حال سال بعد، زن و دختر و خواهر زنش را برای زیارت به عراق فرستاد. نخستین حرکت جدی حاج سراج در نقد کسروی پس از رؤیت کتاب «شیعی‌گری» در سال ۱۳۲۳ بوده است. حاج سراج در ادامه، به طرح این پرسش پرداخته است که چرا کسروی به این نقطه رسید؟ برای پاسخ به این پرسش شرحی از زندگی او و تألیفاتش را با تاریخ تألیف بیان کرده است. این قسمت شرح حال جالبی از کسروی و سابقۀ اوست. وی در یک مقطع در جوانی پس از روی آوردن به درس ملایی، با اندیشه‌های بهائیان آشنا شده و مطالبی بیان می‌کند که در نهایت بدین سبب توسط آیت الله انگجی تنبیه می‌شود. پس از آن برای تبرئه خود کتاب «شریعت احمدی»را می‌نویسد که کتاب درسی دینی در مدارس می‌شود! با این حال، در دل دشمنی علما را داشته است. در سال ۱۳۱۴ نشریۀ پیمان را منتشر می‌کند. در آنجا هنوز به مسلمانی پایبند است و حتی در شمارۀ ۱۳ سال یکم ص ۱۱ می‌نویسد: «بنیاد دین نوینی پس از اسلام جز هوس و نادانی نیست. آنان که به این کار برخاسته، برانگیزندۀ آنان خودخواهی و مایۀ کارشان نادانی بوده و این است که فیروزی نیافته کاری از پیش نبرده‌اند» حاج سراج می‌گوید: من خود به خاطر همین مطالب، یکی از طرفداران نشریۀ پیمان بودم. در واقع ریشۀ کجروی همان بغض و کینۀ او نسبت به علما بوده که در جوانی از بابت آن آسیب دیده است. (درباره تفاوت نگرش کسروی درسال‌های ۱۳۱۳ و ۱۳۱۷ نیز بنگرید به نام‌های که مرحوم واعظ چراندایی از وی در مجلۀ نور دانش سال ۱۳۲۶ ش ۲۰ گراور کرده است). به هر روی، داستان، ابتدا در تبریز او رفت و در جشن کتابسوزی (دریکم دی ماه هر سال) متهم به سوزاندن مفاتیح شد که سوره‌هایی از قرآن نیز در آن هست. پس از آن خبر به سایر شهرهای آذربایجان و سپس تهران رسید. از آن پس تلگراف‌های اعتراض شروع شد تا آنکه عنوان وکالت وی معوق ماند و در اردیبهشت ۲۳ نشریۀ پرچم او هم به دنبال اعتراضات مردم توقیف شد. کسروی در درگیری با مدیر روزنامۀ «توفیق» و «هراز» هردو را کتک زد. طرفدارانش هم مدیر روزنامۀ آفتاب را زدند. در اردیبهشت سال ۲۴ وقتی سید یحیی (مجتبی) نواب صفوی و محمد خورشیدی با او سخن می‌گفته‌اند، وی عصایش را بلند کرده بر سر این دو جوان کوفته است. در این وقت هیاهو برپا شده مردم ریختند و کتک سختی به او زدند که کارش به بیمارستان کشید. پس از آن بیش از دو هزار نفر از اهالی تهران با نوشتن نام‌های به مجلس بر ضد وی اعلام جرم کردند. حاج سراج بخشی از اعلام جرم مردم را بر ضد او آورده است. به دنبال آن، مجلس نامۀ مفصلی به وزارت دادگستری نوشت و در آن بر ضد کسروی اعلام جرم کرد. حاج سراج متن نام‌های را که مجلس بر ضد کسروی نوشته آورده است. کسروی قرآن سوزی را انکار کرد و حتی اعلام کرد که حاضر است برای کسی که چنین نسبتی را به او ثابت کند، پنج هزار ریال بدهد. حاج سراج در پایان به کتاب «نبرد با بی‌دینی» خود اشاره کرده که نخستین کتابی است که بر ضد کسروی نوشته شده است. همچنین خبر از انتشار کتاب حاج سید نورالدین شیرازی داده که با عنوان کسر کسروی چاپ شد. جواد زارع هم کتابی با عنوان «بررسی در پیرامون اسلام» در نقد کسروی نوشت. این کتاب که مجلد اول آن را دیده‌ام ضمن ۹۶ صفحه به نقد آثار کسروی پرداخته و چاپ مشهد است. دیگری هم کتابی با عنوان «مفتاح بیان یا کلید زبان حافظ» در رد کسروی نوشته است. به علاوه صدهامقاله نیز در مطبوعات علیه او نگاشته شد. (پایان گزارش حاج سراج از زندگی کسروی. بنگرید: سالنامۀ نور دانش، ۱۳۲۵، ص ۳۷۹- ۳۹۰). کسروی ضدیت خود را با دین اسلام نمی‌پذیرفت همینطور ادعای نبوت را هم اتهامی بیش نمی‌دانست، اما با تأویلی که از مفهوم نبوت و بعثت به عنوان یک احساس درونی داشت، و بر اساس آنچه در جزوۀ «در پیرامون اسلام» نوشته است، به خوبی می‌توان احساس وی را برای ایجاد نوعی دین جدید در ادامۀ ادیان بزرگ گذشته دریافت. در این باره بنگرید: آورندگان اندیشۀ خطا، سیری در احوال صادق هدایت و احمد کسروی، نوشتۀ احساس طبری، تهران، ۱۳۷۸. حاج سراج در جای دیگری (آیین اسلام، س ۲ ش ۳۱، ص ۶) نوشته است: کسروی در سال ۱۳۱۸ خانم خود را همراه دختر کوچکش و خواهر خانمش برای گفتن «أأدخل یا الله» و بوسیدن صندوق‌های آهنین و سیمین به عتبات عالیات فرستاده بود که شبی هم در کاظمین مهمان خانواده ما بودند و در منزل خادمی از خدام کاظمین منزل کرده بودند و با همان خادم به حرم مشرف شده و همان «أأدخل یا الله» را می‌گفتند و صندوق سیمین (ضریح مقدس) را می‌بوسیدند و اکنون که بر ضد شیعه قیام کرده‌اند اینگونه حرکات را بت پرستی می‌نامند. در مقاله‌ای کوتاه از شیخ قاسم اسلامی آمده است که کسروی در تاریخ ۴/۱۰/۲۴ از حاج سراج به دادگستری تهران شکایت کرده و در آن گفته است که به وی توهین شده است. آیین اسلام، س ۲، ش ۴۷، ص ۸. در شمارۀ بعد از آن یعنی ۴۸ ص ۵ و ۸ حاج سراج توضیحاتی درباره شکایت کسروی داده است. شیخ قاسم اسلامی هم که از شاگردان شیخ محمدتقی آملی و از رفقای حاج سراج بود، در همان زمان کتابی باعنوان «دین سازان جدید» انتشار داد که اطلاعیۀ نشر آن در آیین اسلام (س ۳، ش ۱۴، ص ۳۴) درج شده است. بدین ترتیب سابقۀ مبارزۀ شیخ قاسم با جریان‌های نوگرای دینی را باید از این زمان دانست. او بعدها شریعتی راهم در ردیف کسروی می‌دید و مبارزه‌اش با وی با همان پیشینه بود. خاطرات آقا رضی شیرازی را دربارۀ وی بنگرید در یاد آور، ش ۶-۸، ص ۴۷. همانجا یادنامه‌ای برای وی ترتیب داده شده است. [۱۲۵] این نکته را می‌توان نخستین اشاره برای تأسیس داراالتبلیغ اسلامی دانست. آن زمان آیت الله شریعتمداری در تبریز بود و بعید نیست که این اندیشه از طریق حاج سراج در ذهن وی پدید آمده باشد. رفاقت حاج سراج تا پایان عمرش با مرحوم شریعتمداری ادامه داشت و هرگاه به قم می‌آمد به دیدار ایشان می‌رفت (به نقل از آقای خسروشاهی). [۱۲۶] پرونده اتحادیه مسلمین (مرکز اسناد کد ۷۷۷۴). [۱۲۷] مسلمین، شماره یکم، ص ۱۴. [۱۲۸] از این نویسنده در سال ۱۳۵۸ کتابی با عنوان «سوسیالیسم انقلابی اسلامی» در ۱۶۵ صفحه توسط جمعیت سوسیالیست اسلامی چاپ شد. وی بعدها همراه ابراهیم صفائی و میمندی نژاد کتابی با عنوان فراماسونری چاپ کرد که بخش مفصلی از آن علیه سید جمال بود. آقای خسروشاهی به بنده گفتند که ما از همان زمان رابطه خود را با ایشان قطع کردیم و بعد از انقلاب روابط وی با محافل امنیتی رژیم پهلوی منتشر شد. در واقع وی از صف اسلامگرایان خارج گردید و در این اواخر در حزب رستاخیز هم بود. (به نقل از آقای خسروشاهی) [۱۲۹] مجلۀ مسلمین (۱۳۳۴ش)، ص ۱۴-۱۵. [۱۳۰] دنیای اسلام، سال اول، شمارۀ هفدهم، ص ۳. [۱۳۱] چندین سند از فعالیت اتحادیۀ مسلمین سرخس در پروندۀ اتحادیه، در مرکز اسناد هست که نشان می‌دهد در انتقاد از وضعیت بهداری این شهر به نخست وزیری شکایت کرده و دستور رسیدگی به آن داده شده است. [۱۳۲] پرونده اتحادیه مسلمین (مرکز اسناد) کد ۷۷۷۴. [۱۳۳] آیین اسلام، س ۴، ش ۳۱، ص ۶-۷. در این صفحات تصاویری هم از این مراسم درج شده است. [۱۳۴] همان، سال ۴، ش ۳۶، : ص ۱۶-۱۸. [۱۳۵] همان، س ۴، ش ۳۶، ص ۱۵. شرکت‌کنندگان عبارت بودند از حاج سراج، نصرت الله نوریانی، آیت الله سیدرضا زنجانی، سیدغلامرضا سعیدی. [۱۳۶] شرح آن و تصاویر آن جلسه را بنگرید در: آیین اسلام، : س ۵، ش ۸، ص ۸، ۱۰-۱۱. این زمان علمای تهران – واز جمله امام خمینی – نیز در منزل آیت الله بهبهائی اجتماع کردند تا نامۀ اعتراضیه‌ای برای پاپ بنویسند. آیت الله سبحانی از امام خمینی نقل کردند که ایشان فرمود قرار شد هرکدام متنی بنویسند تا یکی از آن‌ها انتخاب شود. در جلسۀ بعد، متن‌ها خوانده شد و متن من را انتخاب کردند که همان توسط آیت الله بهبهانی ارسال شد. این متن در ش ۷، سال ۱۳۲۷ (خرداد) ص ۱۹ تحت عنوان نامۀ آیت الله بهبهانی به پاپ اعظم به چاپ رسیده است. [۱۳۷] ندای حق، ش ۱۶۵. [۱۳۸] تاریخ و فرهنگ معاصر، ش ۹-۱۰، : ص ۱۰۴-۱۰۰. [۱۳۹] مسلمین، شمارۀ یکم، دوره جدید، (۱۳۳۴) ص ۱۷. [۱۴۰] همان، ص ۱۹-۲۱. [۱۴۱] پیش از آن در ش ۹_۱۰ این نشریه که در سال ۱۳۲۸ ش چاپ شده، (ص ۷۵-۷۷) شماری از تلگرافاتی که مرحوم حاج سراج انصاری برای ظفرالله خان مخابره کرده و پاسخ‌هایی که از سوی وی و دیگران به ایشان داده شده، چاپ شده است. [۱۴۲] آیین اسلام، س ۵، ش ۲۲، ص ۱۳. [۱۴۳] بنگرید: آیین اسلام، سال چهارم، ش ۳۶، ص ۱۰-۱۱. [۱۴۴] وی کتابی با عنوان «پرویز کیست و چه می‌خواهد» نوشت که به عنوان «نشریه اتحادیه مسلمین آبادان» چاپ شده است. [۱۴۵] اسنادی از انجمن‌ها و مجامع مذهبی، ص ۵۰-۵۱. [۱۴۶] متن آن در یک دفتر خطی که در منزل مرحوم حاج بیوک آقا فرزند حاج سراج بود، به دست آمد. [۱۴۷] متن کامل این خاطرات را بنگرید در: برگ‌هایی از تاریخ حوزه علمیه قم، : تهران، : مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱. [۱۴۸] اسنادی از انجمن‌ها و مجامع مذهبی، ص ۳۶. [۱۴۹] همان، ص ۵۰-۵۱. [۱۵۰] آیین اسلام، س ۶، ش ۱۴، ص ۴. [۱۵۱] ندای حق، ش ۱۵۰ (تیرماه ۱۳۳۲) ص ۱، ۲. [۱۵۲] طبعا این نشریه به جز نشریه «نهضت اسلام» است که در حوالی اسفند ۱۳۳۰ با مدیریت صادق تقوی منتشر می‌شد. [۱۵۳] این نشریه که به کوشش سید جلال کاشانی منتشر می‌شد و خود را ناشر افکار انجمن اسلامی کارکنان دولت می‌دانست در سال ۱۳۳۱ چاپ می‌شد. بنگرید: راهنمای مطبوعات اسلامی، ص ۳۱۲. [۱۵۴] شیعه چه می‌گوید، ص ۲۳۱. [۱۵۵] نبرد با بی‌دینی، ص ۴۹. [۱۵۶] شیعه چه می‌گوید، ص ۳۶۹. [۱۵۷] همان، ص ۴۰۹. [۱۵۸] آیین اسلام، سال سوم، ش ۲، ص ۱۱. [۱۵۹] شیعه چه می‌گوید، ص ۳۰. [۱۶۰] از جمله مقاله او تحت عنوان «من از عاشورا چنین می‌فهم» مسلمین، ش ۱۷، سال ۱۳۳۰/۱۳۷۱ق، ص ۲۰-۲۱. [۱۶۱] شیعه چه می‌گوید: ص ۴۹. [۱۶۲] جمال الدین ملامحمد مردوخ شافعی کردستانی – فرزند عبدالمؤمن – هم به نوعی همرأی با کسروی در رویارویی با تشیع است. حاج سراج در کتاب شیعه چه می‌گوید، چندین نوبت از وی یاد کرده و به برخی از یاوه‌های او در «ندای اتحاد» که آن را به سال ۱۳۲۳ منتشر کرده، پاسخ داده است بنگرید: همان جا، ص ۱۸۴ (وپاورقی که در آن به معرفی مردوخ می‌پردازد). و نیز بنگرید: همان، ص ۲۴۳ (مطلبی از کتاب «نسیم رستگاری» وی در توهین به ابوحنیفه نقل شده است). در آیین اسلام، سال دوم، ش ۲ و ۳ مطالبی در نقد اتحاد اسلام به چاپ رسیده است. وی در بیستم شهریور ۱۳۵۴ در سن ۹۴ سالگی درگذشت. بنگرید: آیت الله گلپایگایگانی به روایت اسناد ساواک، ج ۳، ص ۱۱. [۱۶۳] این اشاره به انتشار کتابچه ۲۶ صفحه‌ای ندای اتحاد از شیخ محمد مردوخ کردستانی بود که چاپ دوم آن در تهران در سال ۱۳۲۴ منتشر شد. وی در این کتاب ضمن دعوت شیعه و سنی به اتحاد، به رد مذهب شیعه پرداخته و مؤسس آن را یک یهودی می‌داند. در عین حال، دعوای شیعه و سنی را بر سر خلافت، در دنیای حاضر، بی‌وجه دانسته و بر اسلامی بودن هردو مذهب تأکید دارد. وی در خاتمه می‌نویسد: در خاتمه با یک قلب مملو از صمیمت، اهل تشیع را مخاطب ساخته می‌گویم ای برادران عزیز! و ای طرفداران خدا و رسول و قرآن... «دست از این اختلاف بردارید/ دین اسلام کی چنین باشد» به نظر می‌رسد تلقی مطالعه کننده از این اثر آن است که نویسنده ضمن تأکید بر وحدت اسلامی، تلاش می‌کند تا این اتحاد را یک سویه با نقد مبانی تشیع دنبال کند. [۱۶۴] شیعه چه می‌گوید، ص ۱۵۶، حاج سراج دراین جا به انتشار متن عربی کتاب شیعی‌گری کسروی با عنوان التشیع و الشیعه اشاره دارد. [۱۶۵] شیعه چه می‌گوید، ص ۱۷۶. [۱۶۶] همان، ص ۱۷۷. [۱۶۷] شیعه چه می‌گوید، ص ۴۱۵. [۱۶۸] شیعه چه می‌گوید، ص ۴۴۵. [۱۶۹] همان، ص ۴۴۵.