جریان ها و سازمان های سیاسی-مذهبی ایران

فهرست کتاب

۲- سید اسدالله خرقانی

۲- سید اسدالله خرقانی

نمونۀ دیگر و البته مقدم بر شریعت سنگلجی سید اسدالله خرقانی [۲۲۹۴] است که در نوشته‌هایش از خود با نام سید اسدالله - فرزند زین العابدین - میرسلامی (میراسلامی) خارقانی موسوی شزندی یاد می‌کند. وی در اصل، از مردم خرقان قزوین بوده است. شرح حالی از وی به نقل از سید حسن خلیلی پسر عموی خرقانی در مقدمه کتاب محوالموهوم وی آمده است. در آنجا می‌نویسد که خرقانی از نسل سادات میرسلام دوره صفوی است. وی کتب مقدمات عربی را در محل تحصیل کرد و در سن ۱۵ سالگی برای ادامه تحصیل به قزوین رفت. پس از فراگرفتن فقه و اصول در حدود سال ۱۲۷۵ - ۱۲۷۶ق به تهران آمده و در حوزه درس حکیم معروف به مرحوم میرزای جلوه، حکمت آموخت و در ضمن، علوم جدید و زبان فرانسه را هم می‌خواند. در حدود سال ۱۲۸۴ با خانواده به نجف اشرف هجرت کرد و قریب۲۵ سال در حوزه علمیه نجف تحصیل کرد و به درجه اجتهاد رسید. [۲۲۹۵] وی پس از سال‌ها فعالیت سیاسی و فرهنگی، در چهارشنبه هفتم صفر ۱۳۵۵ ق دعوت حق را لبیک گفت و از دنیا رخت بست و در ابن بابویه جنب مقبرۀ مرحوم میرزای جلوه دفن شد. اعلامیه فوت او در روزنامۀ اطلاعات، روز چهارشنبه نهم اردیبهشت ۱۳۱۵ درج شده است.

آیت الله طالقانی در مقدمه‌ای که بر کتاب محو الموهوم او نوشته، درباره خرقانی می‌نویسد: مرحوم علامۀ بزرگ و مجاهد سید اسدالله میر اسلامی خارقانی، مؤلف این کتاب در زمرۀ همان مردان نیرومند و هشیار عالم اسلام بود. گرچه در اوانی که این مرد مجاهد یکسره فکرخود را متوجه قرآن نمود و کارهای معمول اجتماعی و سیاسی را کنار گذارد و به تألیف کتاب و تربیت شاگردانی پرداخت، این جانب در حوزۀ علمیه قم سرگرم تحصیل بودم و جز هنگام مسافرت به طهران در مجالس روضه و گاهی در رفت و آمدهایی که با مرحوم پدرم - حجة الاسلام والمسلمین حاج سید ابوالحسن طالقانی - داشتند، محضر ایشان را درک نکردم، ولی تألیفات این مرد و مبارزه‌هایی که در آن دوره اختناق و استبداد نموده و شاگردان با ایمان و محکمی که تربیت کرده، مقام علمی و روح جهاد و هشیاریش را به خطرهای متوجه به عالم اسلام می‌شناساند. [۲۲۹۶] دولت آبادی هم از دانش و استعداد خرقانی ستایش کرده داشت. [۲۲۹۷] وی در نجف بیش از همه شاگرد آخوند خراسانی و در دستگاه وی بوده [۲۲۹۸] و در همین حوزه درسی همراه شماری دیگر از طلاب جوان، دسته‌ای از روحانیون متجدد را در آستانه انقلاب مشروطه پدید آورده است. ملک‌زاده از تجدد خواهی وی و موقعیت رهبری او در میان طلاب متجدد سخن گفته و از گروهی از این جماعت یاد کرده است. [۲۲۹۹] وی در جلسه‌ای که در سال ۱۳۲۲ در باغ میرزا سلیمان خان میکده تشکیل شده و رهبران جنبش تجدد خواهانۀ مشروطه در آن حضور داشتند، شرکت کرد و از سوی آن‌ها جزو هیأت نه نفرۀ منتخب بود که جهت همراه‌کردن علمای نجف با این جریان، به نجف بازگشت. [۲۳۰۰] ملک‌زاده می‌نویسد: سید اسدالله خرقانی سال‌ها در نجف گذرانده بود و به مقام اجتهاد نایل شده بود و در میان روحانیون حوزۀ علمیه و طلاب نجف احترام بسزایی داشت و از علوم جدید بهره‌مند بود و از سیاست جهان و فلسفۀ نوین اطلاع کامل داشت. سید اسدالله بدون فوت وقت به نجف رفت، مساوات هم به فارس رفت تا از آنجا عازم عتبات شود. اما سید جمال واعظ به منبرهایش در تهران که مشتاقان زیادی داشت، ادامه داد. [۲۳۰۱] و باز در جای دیگر: «طلاب روشنفکر نجف که به رهبری آقا سید اسدالله خرقانی تشکیل شده بود و به افکار نوین آشنا و فریفته شده بودند، به یاری مشروطه‌طلبان برخاستند و تلگراف مؤثری به شاه کرده و از او قبول تقاضای مراجعت علما را از قم نمودند.» [۲۳۰۲] همراهی با مشروطه خواهان و داشتن ارتباط با مستشارالدوله از نامه‌هایی که از وی باقیمانده به دست می‌آید. پس از پیروزی مشروطه، مدتی هم از طرف آنان در مناطق جنوب ایران و به خصوص بوشهر بود که کاری از پیش نبرد و به تهران بازگشت. پس از به شهادت رسیدن شیخ فضل الله، پسر خرقانی مقاله‌ای در حبل المتین علیه روحانیت نوشت که منجر به تعطیلی این نشریه در ایران شد و خشم مراجع نجف را برانگیخت. [۲۳۰۳] خرقانی در دوره سوم مجلس شورای ملی به عنوان نماینده قزوین انتخاب شد و پس از آن هم یکسره در سیاست حضور داشت و زمانی هم مصمم شد تا حزب دمکرات اسلامی را در سال ۱۲۹۹ پدید آورد که به جایی نرسید. در جریان قرار داد وثوق الدوله هم، وی مخالفت‌های فراوانی با آن کرد که برخی از اسناد آن بر جای مانده است. در جریان جمهوری خواهی رضاخان، متهم شد که با گرفتن پول به دفاع از آن پرداخته است. عین السلطنه درباره خرقانی می‌نویسد: «از افخم گذشتم... به دیوار پستخانه اعلانی دیدم، آقا سید اسدالله خرقانی نموده بود که من چون بعضی مطالب در جراید خواندم و بعضی چیزها استماع نمودم، رفتم خدمت حضرت مستطاب اشرف امجد عالی آقای رئیس الوزراء(رضاخان) از ایشان سؤال کردم، می‌گویند: ‌دولت می‌خواهد اولا خرق حجاب را اجازه دهد، ثانیا تفکیک بین سیاست و روحانیت؛‌ ثالثا بعضی مطالب خلاف دیانت که جراید انتشار می‌دهند. حضرت اشرف پس از لمحه‌ای سکوت، با کمال متانت فرمودند:‌ قضیۀ جمهوری، با مقام مربوط به آن است. مسائل دیگر چون من متدین به دین اسلامم، هیچ وقت راضی به این مطالب نمی‌شوم.» عین السلطنه می‌افزاید: «من مختصر آن را نوشتم. اما این آقا تصور می‌کرد رئیس الوزراء واضح و آشکار ضد آن را خواهد گفت. این سید اسدالله اهل شزند، همسایۀ کشمرز قزوین ماست. خدا عالم است؛ من در جوانی که سید هم جوان و طهران بود، شنیده‌ام بابی است. پسرش هم همان است که در بدو مشروطه آن مقالۀ کفرآمیز را در حبل المتین یومیۀ طهران نوشت و فرار کرد و مدیر حبل المتین برادر مدیر حبل المتین کلکته، به جای او سه سال حبس شد.» [۲۳۰۴]

عین السلطنه در مورد دیگری دربارۀ وی می‌نویسد: دومی (از دو ملاّی تهران که اخیرا بی‌اعتبار شدند) آقا سید اسدالله خرقانی است که چند سال مسجد حاجی حسن معمار را در اول خیابان ارامنۀ دروازه قزوین ضبط و چند هزار مرید پیدا کرده بود. نماز، وعظ همه چیز داشت. پس از آنکه مدتی از جمهوری بد گفت، اعلانی کرد که من شرح داده‌ام. معلوم شد دو هزار تومان پول گرفته و آن اعلان را نموده و ساکت نشست. به کلی مردم از دور آقا متفرق شدند، حتی گفتند مسجد راه ندادند. روزی یک تومان حق او را هم که از موقوفۀ مسجد بود، قطع کردند. [۲۳۰۵] این فعالیت‌ها ادامه داشت تا آنکه رضاشاه یک‌بار او را سخت کتک زده تبعید کرد و پس از بازگشت، وی با سیاست خداحافظی کرده و زان پس وی به فعالیت‌های فرهنگی روی آورد.

فهرست تألیفات وی که نامشان پشت کتاب برهان الساطع (تهران، ۱۳۱۴ش) آمده از این قرار است: ۱. رسالۀ رد نصاری (كشف الغوایة في رد الهدایة)، ۲. رسالۀ اصول عقاید، ۳. رسالۀ تنقید قوانین عدلیه، ۴. رسالۀ روح التمدن و هویت الاسلام، ۵. رسالۀ رد داروینیستها، ۶. رسالۀ کثرت و وحدت زواج، ‌۷. پنج جزوه رد مبلغین نصاری، ۸. مختصری (در) مرام جامعۀ مقدسۀ اسلامی، ۹. رسالۀ رد کشف حجاب، ۱۰. کتاب قضا و شهادت اسلامی، ۱۱. رساله نبوت خاصه و ابدیت اسلام و حماسه با ادیان، ۱۲. رساله در متشابهات قرآن و حدیث من فسر القرآن، و حماسه علمی و عملی بر تمام علمای نوع بشر از ادیان قدیمه و جدیده، ۱۳. برهان الساطع فی اثبات الصانع، ۱۴. رساله حقوق اسلامی، ۱۵. رساله در مفهوم و مصداق اولوالامر قرآنی که تا حال از مبتکرات آیات شریفه است، ‌۱۶. رساله مقدسه محو الموهوم و صحو المعلوم.

یکی از نوشته‌های خرقانی رسالۀ رد کشف حجاب و وجوب حجاب به حکم عقل و تصریحات کتاب الله و سنت نبوی است که در سال ۱۳۳۵ق/۱۲۹۶ش نوشته شده است. وی با اینکه خود سابقۀ تجددگرایی دارد، در این اثر از شیوع دنیاگرایی و «زخرفات ظاهریه» و تغییراتی که در وضعیت قانون نکاح و ازدواج صورت گرفته، سخن گفته است. با اشاره به اتفاق تمامی ملل اسلامی بر حجاب، تردید در حکم حجاب در اسلام تنها می‌تواند ناشی از «امراض دماغی و اختلالات فکری» باشد. خرقانی که خود زمانی اهل تجدد و مشروطه خواهی بود، اکنون می‌گوید طی پانزده سال جنبش تجدد گرایانه، «همان غرض هزار سالۀ اعادی اسلام به دست مسلمان نماهای عصر ما جاری شده و می‌شود». وضعیت به گونه‌ای شده است که ما ملت، فصل ممیز خود را که همین شرع اسلامی است، «به دست خود خراب و به ذلت اسارت و عبودیت دیگران تسلیم می‌شویم». وی بار دیگر به تباین ذاتی میان تفکر دینی و دهری اشاره کرده، مظاهر فسق و فجور غربی را که به صورت قانون درآمده است، در امتداد تفکر دهری ارزیابی می‌کند. وی در این اثر به شدت از حریت خواهی عصر جدید که از آن با عنوان حریت قاطرچموشی یاد کرده، انتقاد می‌کند.

وی در کتاب دیگر خود با عنوان روح التمدن و هویة الاسلام که آن هم محصول همان سال ۱۲۹۶ ق است می‌کوشد تا نشان دهد دمکراسی اسلامی، از دمکراسی غربی بهتر است. «دمکراسی اسلامی به مراتب شتی، اتم و اکمل از دمکراسی ملل سایره است». وی با اشاره به جنگ استبداد و مشروطه می‌گوید که «در این جنگ مغلوبه و نهضت ملی، جسد مقدس اسلام را تیرباران کردند.» این کتاب، نوعی اندیشۀ سیاسی نوین اسلامی را که می‌کوشد دمکراسی را در بطن اسلام و تاریخ دوره اسلامی جستجو کند، نشان می‌دهد. در عین حال، وی باورش این است که مشروطه در ایران محقق نشد و امروز «اسماً مملکت مشروط است و عملا استبداد اجتماعی و هرج و مرج». خرقانی امیدوار است که روزی سیاست اسلامی در ایران به اجرا درآید و برای همین تأکید می‌کند که «بشارت می‌دهم که سیاست اسلامی بالاخره در ایران معمول و مجری خواهد شد.» خرقانی در تنبیه هفتم، باز بر سیاسی بودن اسلام تأکید کرده حفظ اسلام نوعی را در گرو پیوند آن با سیاست می‌داند. این درحالی است که اسلام شخصی، امری فردی است. وی به نوعی به تهدید دولت پرداخته چنین اظهار می‌کند، در صورتی که اسلام از حکومت و دولت جدا شود «خون‌های گرم به عرصۀ گلگون جهاد دینی ریخته، فدائیان اسلام برانگیخته می‌شوند». [۲۳۰۶] در این عبارت شگفت، عنوان «فدائیان اسلام» و تحولاتی که بعدها صورت گرفت، به این صراحت مورد اشاره قرار گرفته است.

خرقانی رساله‌ای هم با عنوان (رسالۀ تنقید مقاله داروینیست‌ها) بر ضد عقاید داروینیست‌ها نگاشت که به سال ۱۲۹۹ش به چاپ رسید. وی در کتاب تنقید قوانین عدلیه از تغییراتی که در قانون عدلیه جدید صورت گرفته به شدت انتقاد کرد و خود در رسالۀ مقدسه قضا و شهادات و محاکمات حقوقی ابدی اسلامی، تلاش نمود تا نظام حقوقی جدیدی را بر مبنای دستورات فقهی - قضائی مدون کند. یکی از شاخص‌ترین و در واقع آخرین اثر وی که پس از مرگش به کوشش آیت الله طالقانی به چاپ رسید، کتاب محو الموهوم و صحو المعلوم وی است که در سال ۱۳۳۹ چاپ شد. پیش از آن هم کتابی با عنوان محو الموهوم از شریعت سنگلجی چاپ شده بود. وی افکار نوگرایانه خود را که مشابهت زیادی با برخی از افکار شریعت سنگلجی دارد، در این کتاب به نمایش گذاشت. وی در این دوره، تحت تأثیر گرایش اصلاحی رضاشاهی است که دامن بسیاری را گرفته بود. بیشتر این انتقادها به نوعی به نقد تشیع و دیدگاه آن برمی‌گشت. وی که هدفش در این اثر «بیان سبب تنزل و انحطاط مسلمین است، عملا کوشیده است که کلیت جامعۀ اسلامی را از دیدگاه انتقادی، مورد بررسی قرار دهد. گرچه نظام کتاب، نظامی پراکنده و نامنظم است. وی که شیفته دورۀ‌ چهل سالۀ نخست هجری است، عامل مهم در انحطاط مسلمین را «ترک عمل به سیاسات مقررۀ اسلام» می‌داند و الگوی قابل تقلید را همان چهل سال نخست اسلام می‌داند.

خرقانی با توجه به نشر افکار مادی، به علما هشدار می‌دهد که دیگر نمی‌توان با صِرف مسأله تعبد، دین را نگاه داشت. امروز «با اکتشافات خارق العاده» ملزم هستیم تا «برهان و دلیل احکام صادره را به نوع بشر بفهمانیم و تعبیر به تعبّد در شرعیات کافی در اثبات و ترویج آن‌ها نخواهد بود». [۲۳۰۷] وی در زمینۀ انحطاط معتقد است که علما نقش مهمی در این انحطاط داشته و عامل آن، همراهی آنان با سلاطین و نیز اختلافات داخلی و تشتت فکری است که در میان «تشیع اثنا عشری از مجتهد و اخباری و کشفی و شیخی و عرفاء و حکماء» پدید آمده است. وی در این اثر از نوعی جمهوری اسلامی دفاع می‌کند که البته با جمهوریت سایر ملل متفاوت است و در آن «عمده دیانت و خداپرستی و مساوات دینی و آخرت» حضور دارد نه «صرف انتخاب رئیس جمهور و ترقی مملکت» با حفظ اعتقاد به دهریت و مادیت. [۲۳۰۸] وی برای نشان دادن درستی جمهوریت، چاره‌ای نمی‌بیند جز آنکه نظریه امامت شیعی را به مقدار زیادی کنار بگذارد. این کار را با تفسیر اولی‌الامر به رئیس جمهور و نیز تردید در دلالت غدیر، که البته با پراکنده‌گویی‌های دیگر همراه است، دنبال می‌کند. خرقانی درباره اولوالامر می‌گوید علما می‌بایست صفات اولوالامر را برای مردم بیان کنند و مردم مصداق آن را انتخاب کنند. «اسلام ملک الملوک ندارد اسلام مجری احکام لازم دارد». [۲۳۰۹] وی همزمان با اعتقادش به نوعی نوگرایی از مشروطه و پیامدهای آن در عرصه‌های مختلف، به ویژه همسوئی‌اش با حرکت الحاد جهانی نگران است: «اعجب از همه، دورۀ مشروطه و مستبد یعنی دوره قرن طلایی و مادیین و قرن عقوبت و شکنجه الهیین، وقتی که دسته هوچی، ‌های و هوی اندازهای حیوانی خصلت و بهیمی مرتبت، بوق‌های نسخ ادیان را سر بازارها زدند، مشروطیت را اعلان و سرنای اجانب به گوش متدینین جن زده رسانیدند، آن بی‌چاره‌های سرگیجه فورا دو دسته شدند؛ دسته‌ای کرنای استبداد را در میدان‌ها و بازارها به صورت اعلی دمیدند که از مسلک خودمختاری سابق دست نمی‌کشیم. دسته‌ای تبعیت دولت صنعتگر مغرب را (و) ترقی صنایع و ثروت آن‌ها را عنوان کرده به نواختن موسیقی جدید اشتغال یافتند. ملت زرقی و برقی ایران را مانند شتر مست، منیاتزم کرده تا به خون دوستان و مال نیازمندان، فداکاری در راه مشروطیت کردند تا شد آنچه شد.»

محو الموهوم یکی از آثار قابل بررسی این دوره است، نه از آن جهت که تأثیری در افکار بعدی گذاشته، بلکه بیش از آن به معنای آینه‌ای است که می‌توان جنبه‌های سیاسی شدن اسلام، تأثیر جنبه‌های مختلف نوگرایی در فکر دینی و همزمان، ظهور اندیشه سیاسی جدیدی در اسلام برای پدید آوردن نوعی جمهوری اسلامی را در آن ملاحظه کرد.

تئوریسین‌های رژیم پهلوی، بر این باور بودند که این حرکت اصلاحی، در امتداد مواضعی است که دولت رضاخان برای تفکیک دین از سیاست و از بین بردن شعایر مذهبی که آن‌ها را خرافه می‌نامید، برداشته است. در نوع این حرکت‌ها، حملاتی به روحانیت سنتی وحتی مرجعیت شیعه صورت می‌گرفت. به همین دلیل، ‌پسند دولت رضاخانی واقع می‌شد. متقابلا این افراد نیز مدافع رضاشاه و سیاست‌های وی بودند که نمونه‌اش را در کتاب اسرار هزار ساله مشاهده می‌کنیم. بعدها مارکسیست‌ها نیز به طور پنهانی، حمله بر ضد روحانیون را آغاز کردند و در قالب‌های مختلف، شروع به ناسزاگویی کردند. از جمله کتابی با عنوان نگهبانان سحر و افسوس در نقد روحانیت چاپ شد که شایع بود توده‌ای‌ها آن را منتشر کرده‌اند. در این کتاب، حملات به روحانیت، به شدیدترین وجه ممکن صورت گرفته بود. [۲۳۱۰]

اصولا حرکت‌هایی که در پوشش مبازه با خرافه از میان روحانیون بر می‌خواست، صرف نظر از موضع انتقادی‌شان نسبت به مذهب، و شدت و ضعف آن، و حتی درستی برخی از مطالب آن‌ها که در نهایت می‌‌توانست مورد تأیید روحانیون تحصیل کرده و مراجع تقلید هم باشد، حرکت‌هایی جدای از مشی مرجعیت بود. این افراد، گاه با توجه به موقعیت علمی اجتماعی خود، روحانیونی را نیز در دامن خود پرورش داده و گهگاه طلابی که از قم و نجف بیرون آمده و در تهران و سایر شهرها اقامت می‌گزیدند، به حرکت‌ها می‌پیوستند. حرکت یاد شده، همچنان در ایران ادامه یافت و هیچگاه حاضر به پذیرش مراجعه به مرجعیت دینی که در نجف یا قم استقرار داشت، نشد. به همین دلیل، مقبولیت عمومی نیز نیافت. گرچه برخی از آرای آنان به تدریج همزمان با توسعه تجدد و فشار افکار عمومی، زمینۀ مقبولیت بیشتری به دست آورد.

[۲۲۹۴] ما کتاب مستقلی با عنوان سید اسدالله خرقانی، روحانی نوگرای عصر مشروطه و رضاشاه نوشته‌ایم که در سال ۱۳۸۲ توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ شده بود. [۲۲۹۵] خواهیم دید که بازگشت وی از نجف در حوالی سال ۱۳۲۸ ق بوده و بنابراین، این تاریخ که سال رفتن او را به نجف ۱۲۸۴ ق می‌داند، نمی‌تواند درست باشد، براساس گفته خود خرقانی وی ۲۵ سال در نجف بوده و براین اساس وی باید به سال ۱۳۰۳ ق یا حوالی آن به نجف رفته باشد. [۲۲۹۶] محو الموهوم، مقدمه آیت الله طالقانی، ص: ی [۲۲۹۷] حیات یحیی (یحیی دولت آبادی، تهران، عطار، ۱۳۷۱) ج ۱، ص ۵۹ـ ۶۰. [۲۲۹۸] اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی، (صفات الله جمالی، قم، دارالتبلیغ اسلامی، ۱۳۴۹) ص ۸؛ تاریخ بیداری ایرانیان، (ناظم الاسلام کرمانی، تهرانی، آگاه، ‌۱۳۶۱) ص ۷۹ـ ۸۰. [۲۲۹۹] تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج ۱، ص ۲۰۷. در کتاب «تشیع و مشروطیت» مرحوم عبدالهادی حائری که به نوعی بیانگر نقش نجف در نهضت مشروطه خواهی است، نامی از خرقانی برده نشده است. [۲۳۰۰] تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، صص ۲۳۹ـ ۲۴۳؛ تاریخ گیلان، عبدالفتاح فومنی، عطاء الله تدین، تهران، فروغی ۱۳۵۳، ‌ص ۲۲۴. منبع تمامی کسانی که بعد این خبر را نقل کرده‌اند. کسی جز ملکزاده نیست. [۲۳۰۱] تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج ۱، ص ۲۴۴ـ ۲۴۵. [۲۳۰۲] همان، ‌ج ۱، ص ۳۷۵. [۲۳۰۳] شرح این حکایت را بنگرید در: تاریخ جراید و مجلات ایران، (صدر هاشمی، اصفهان، کمال، ۱۳۶۳) ج ۲، ص ۲۱۱ـ ۲۱۲. [۲۳۰۴] خاطرات عین السلطنه، ج ۹، ص۶۸۰۷. [۲۳۰۵] همان، ‌ج ۹، ص ۶۹۰۸. [۲۳۰۶] متن این رساله را در «سید اسدالله خرقانی روحانی نوگرای روزگار مشروطه و رضاشاه» به چاپ رسانده‌ایم. [۲۳۰۷] محو الموهوم، ص ۲۳. [۲۳۰۸] همان، ص ۳۹. [۲۳۰۹] همان، ‌ص ۱۰۱. [۲۳۱۰] نقدی بر این کتاب با عنوان «احراق لانه‌های فساد در بیان مفاسد توده‌ای گری، کمونیزم و ماتریالیزم و رد یاوه‌های نگهبانان سحر و افسون» (به قلم م. ف. قم، چاپخانه برقعی، ۱۳۳۱) به چاپ رسید. این کتاب رد بر توده‌ای‌هاست و روی جلد آن این شعر آمده است: آن توده پلید که منفور توده‌هاست / منظور پست او به یقین جز عناد نیست / ای هموطن ز توده شدن اجتناب کن/ زیرا متاع توده‌گران جز فساد نیست. در شماره ۲۶ (مهرماه سال ۱۳۳۰) تهران مصور یک دو برگی درباره کشف این کتاب توسط شهربانی منتشر کرده و از همه علما و نمایندگان مجلسین تقاضا کرد تا برای مبارزه با کمونیسم متحد شوند. در این نشریه، چند صفحه از متن اصلی کتاب گراور شده و توضیحاتی در ذیل آن آمده است. نقد دیگری هم در رد این کتاب تحت عنوان «راهزنان حق و حقیقت» از سوی آیت الله خالصی چاپ شد.