۱- حسینیه ارشاد بر سر دو راهی مطهری و شریعتی
در اواخر سال۴۸ و نیمه نخست سال ۴۹ به تدریج انتقادهایی علیه حسینیه در مراکز و محافل مختلف مذهبی آغاز شد. آقای مطهری که به نوعی مسؤولیت علمی حسینیه را بر عهده داشت و به علاوه تنها روحانی تصمیم گیرنده در برنامهها بود، تحت فشار قرار گرفت. برای حل و فصل این مشکلات قرار شد تا علاوه بر هیئت مدیره و مشاوران، از چهرههایی از علما که غالب آنان سخنرانان موقت حسینیه هم بودند دعوت شود تا به وضعیت جدید رسیدگی شده و ضمن طراحی جدیدی، زمینه برای حفظ استقلال حسینیه از یک طرف و همزمان از بین بردن زمینه انتقادها از طرف دیگر فراهم شود.
شهید مطهری در ۱۱ شهریور ۴۹ برای حل مشکل حسینیه و ترتیب کار به نحوی که روحانیون تهران و برخی از مراجع نیز راضی باشند، جلسهای تشکیل داد و ضمن یادآوری انتقاداتی که نسبت به حسینیه مطرح شده، نام تعدادی سخنران را که دعوت از آنان مشکلی ندارد به میان آورد. جلسۀ بعدی در ۳۱ شهریور بود و باز محور بحث انتقادهای طرح شده در جامعه، برابر حسینیه ارشاد و یافتن راه حلی برای کاهش این انتقادها و حرکت در مسیر درست بود. آقای مطهری تشکیل هیئت علمی را مطرح کرده و نام کسانی را به عنوان اعضای هیئت علمی که میبایست بر مطالب طرح شده در حسینیه نظارت علمی داشته باشند، ارائه میدهد: ابوالفضل موسوی زنجانی، بهشتی، شیخ حسین وحیدی، ناصر مکارم، خزعلی، موسوی اردبیلی، مهدوی کنی، آقا رضی شیرازی، آقا رضا صدر، آقا باقر خوانساری، لطف الله صافی، علامه جعفری. [۱۴۴۴]
جلسه بعدی در ۳۱ شهریور تشکیل شد که در آن جلسه آقایان بهشتی، باهنر، شریعمتداری، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، امیرپور، مهدیان، کتیرایی، سالور، کاظم یزدی، و اعضای هیئت مدیره و مشاوران حسینیه تشکیل شد. در این جلسه افراد حاضر مطالبی را در ارتباط با برنامههای حسینیه و انتقادهایی که از بیرون مطرح شده، اظهار کردند. آقای مطهری به خصوص از نوشته دکتر شریعتی «از هجرت تا وفات» و اینکه فکر میکرده که همان یادآوری در مقدمه کافی بوده، ابراز نگرانی کرده و گفت که اشتباهاتی شده و من به آن اعتراف میکنم. این مطلب درباره نماز خواندن ابوبکر به جای پیامبر ج بود که در چاپ دوم پاورقی زده شد و این نکته را هم آقای مطهری در این جلسه بازگو کرد. [۱۴۴۵]
جلسه بعدی در پنجم مهر ۴۹ در ادامۀ همان جلسه تشکیل شد و در نهایت برنامهریزی تازهای و اساسنامه مفصلی برای تقسیم کارهای تبلیغاتی و تحقیقاتی در جهت حسن اجرای برنامههای حسینیه صورت گرفت. [۱۴۴۶] اما مشکل موجود به خصوص از دید استاد مطهری، این برنامهریزیها نبود، مشکل «بینش اساسی حسینیه ارشاد است که فعلا قدری سروصدا به وجود آورده است که بایستی حسینیۀ ارشاد چهره واقعی اسلامی را نشان دهد». آقای مطهری در ادامۀ این جلسه اظهار داشت: حسینیه نظر داشته است درباره مسایلی تفکر و تدبر نماید که دیگران توجهی ننمودهاند، بیشتر آنها مربوط به مسائل اجتماعی است، نه مربوط به احکام و راه و روش. بنابراین اگر نظریههای حسینیه جنبه اجتهادی داشته باشد نباید دیگران معترض باشند. مگر اینکه حسینیه استدلالی داشته (شاید: نداشته) باشد. در عین حال، حسینیه بایستی ضمن انجام کلیه امور، با مراجع حسن تفاهم داشته باشد و نباید حساب خود را از مراجع جدا نماید. مراجع قطعا با حسن نیتترین طبقات روحانی هستند. میبایستی آنان اگر نظریاتی دارند بیان فرمایند تا با مطابقت با نظریههای بهتر مورد اقدام و اجرا قرار گیرد. اساساً مسایلی که در حسینیه مطرح میشود باید از جمله مسایلی باشد که در محافل دیگر جلب توجه کند و بایستی اجتهاد و استقلال داشت. [۱۴۴۷]
سپس مقرر شد تا جلسۀ بعدی در ۱۰ مهر برگزار شده و علامۀ جعفری هم دعوت شود. دستور جلسه این بود: آقای مطهری اضافه کردند: منظور این است که خط مشی حسینیه با تفاهم کامل با مراجع باشد. [۱۴۴۸] این آخرین جلسه از این دست بود که با حضور آقایان بهشتی، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، شریعتمداری، کاظم یزدی، امیرپور تشکیل شد. در این جلسه باز موضوع خط مشی حسینیه و اینکه آیا حق اجتهاد در مسائل اجتماعی دارد یا نه، مطرح شد. صحبت از تشکیل هیئت علمی بود که نظارت بر این دیدگاهها داشته باشد. آقای مطهری در این جلسه گفت: منظور این است که در خارج، این طور تلقی نگردد اینجا دستگاهی است که برای معارضه با مراجع به وجود آمده است. به همین سبب بود که من کتاب حجاب را به نام خود در خارج از حسینیه منتشر کردم که اگر انتقادی به عمل آمد به شخص من برگردد، نه یک مؤسسه مورد تهاجم قرار گیرد. [۱۴۴۹]
توافقی که در پایان این جلسه صورت گرفت این بود: در اجرای اهداف حسینیه ارشاد، مقرر گردید که این موسسه با پیروی از بینش اسلامی، گروهی از علما و صاحبنظران اسلامی که تقوا و اجتهاد و آشنایی آنان به اوضاع و احوال جهان محرز باشد، با استقلال کامل به فعالیتهای تبلیغی و تحقیقی اسلامی بپردازند. [۱۴۵۰]
در این هنگام، آقای مطهری که به دنبال راه حلی برای حذف دکتر شریعتی از حسینیه ارشاد بود، به این توافق کلی رضایت نداد. اصرار ایشان در قید کردن کلمه حذف افراد متجاهر به فسق از فهرست سخنرانان حسینیه بود. به همین دلیل ایشان آن توافق را امضا نکرد. [۱۴۵۱] توضیح آقای میناچی در این باره چنین است: البته برای ما و بقیۀ اعضای جلسه محرز بود، مصوبه مزبور چندان مطلوب نظر استاد نبوده و مسأله «تجاهر به فسق» در سخنرانان و سایر شرایط و ضوابط دیگری نیز میبایستی گنجانده میشد که معظم له، تهیه و تنظیم ضوابط مورد نظر خودشان را به بعد موکول کردند.» آنچه مورد نظر استاد بود، مسألۀ «عدم تجاهر به فسق» و «پایبندی به تقوا و انجام فرائض مسلم و پرهیز از گناهان کبیره» بود. تلقی همایون این بود که این شرایط همه ناظر به شریعتی بوده و لذا به طنز گفته بود خوب است یک شرط دیگر هم اضافه شود و آن اینکه سخنران حسینیه کچل نباشد، که اشارهاش به شریعتی بود. [۱۴۵۲]
متن تفصیلی گفتگوهای طرح شده در جلسات شهریور و مهر ۴۹ براساس آنچه آقای میناچی آوردهاند، حکایت از آن دارد که آقای مطهری به تدریج از بابت سخنرانیهای دکتر در ارشاد نگران شده و این نگرانی همزمان از سوی بسیاری از معترضان معتدل و غیر معتدل خارج از حسینیه هم وجود داشته و فشارها روی آقای مطهری متمرکز میشده است. در آن جلسه، ایشان به طور ضمنی و بدون تصریح تلاش میکند تا شریعتی را از برنامههای حسینیه حذف کند اما به صراحت به این مطلب اشاره نمیکند. [۱۴۵۳] اما آقایان میناچی و همایون که این نکته را دریافتهاند، به عکس، تلاش میکنند تا آقای مطهری را از حسینیه حذف کنند و این کار طی پروسهای که طراحی شد، به انجام میرسد.
به هر روی، استاد توافق کلی چند سطری جلسه مهر ۴۹ را نپذیرفت؛ با این حال به سخنرانی در حسینیه ادامه داد تا آنکه برای آخرین تلاش، بار دیگر در نیمۀ اسفند ۴۹ با اعضای حسینیه و علمایی که با آن همکاری داشتند جلسهای ترتیب داده «ضوابطی» را برای سخنرانان تعیین کرد که حدود و ثغور کار بسیار روشن بیان شده و شرایط لازم برای انواع کسانی که در حسینیه سخنرانی میکنند، عنوان شده بود. [۱۴۵۴] کاملا روشن بود که استاد دربارۀ حائز بودن شرایطی مانند «عدم اشتهار به انحراف فکری و عقیدتی، تقوی و پایبندی به انجام فرایض مسلم، عدم تجاهر به...» ناظر به دکتر شریعتی است؛ بنابراین میناچی پافشاری کرد که باید شریعتی را از این مجموعه ضابطه خارج دانست تا کارها به پیش برود؛ یعنی به هر حال او سخنرانی خواهد کرد ولو اینکه این اشکالات را داشته باشد؛ چرا که به نظر میناچی دکتر این ویژگیها را نداشت و حذف دکتر به معنای آن بود که این جمع این ویژگیها را برای دکتر پذیرفته است.
در اسفند ۴۹ آخرین توافق آن بود که حسینیه بر اساس برنامه ریزی که در جلسات شهریور۴۹ طراحی شده بود، در دو بخش تبلیغی و تحقیقاتی به کارش ادامه دهد. در بخش نخست مسؤولیت کار با استاد مطهری باشد و در بخش دوم برای ترتیب کار کلاسهای درس در زمینۀ تاریخ ادیان و اسلام شناسی، دکتر مسؤولیت داشته باشد. نخستین برنامۀ تبلیغی در ۱۷ و ۱۸ اسفند که تاسوعا و عاشورا بود برنامهریزی شده بود که آقای مطهری، هاشمی نژاد، هاشمی رفسنجانی، و خزعلی سخنرانی کنند. در ابتدای جلسه به اشتباه! و برخلاف برنامهریزی صورت گرفته، یک اعلامیۀ بلند بالا دربارۀ برنامۀ کلاسها خوانده شد که همین سبب بر آشفتن استاد مطهری شد. ایشان و مرحوم بهشتی که نشسته بودند، از جای برخاسته و رفتند. این پایان همکاری استاد مطهری با حسینیه بود. [۱۴۵۵] چیزی که میناچی را سخت خشنود کرد و توانست به این وسیله رهبری کامل حسینیه را در انحصار خود قرار دهد. [۱۴۵۶] اگر کسی گفته است که آقای میناچی آقای مطهری را از حسینیه حذف کرد، مقصود همین پروسه است.
از آن پس، عمدۀ اظهار نظرهای آقای مطهری در سال ۵۰ و زمانی است که به صراحت به انتقاد از دکتر شریعتی و طرح دیدگاههای او دربارۀ روحانیت میپردازد. از آنجایی که میناچی مدیریت حسینیه را بر عهده داشت، طبیعی بود که اختلافات نخست و نیز انتقادهای آقای مطهری نسبت به شریعتی، به نوعی به میناچی مربوط شود. همان زمان برخی از افراد واسطه شدند تا این مشکل را حل کنند. یکی از این راه حلها آن بود که دکتر را وادار کنند دست از برخوردهای تند خود با روحانیت بردارد. نمونۀ آن ترتیب دادن محفلی بود که در ماه رمضان در منزل حاج احمد صادق - پدر ناصر صادق - برگزار شد و آقایان مطهری، بهشتی، هاشمی، خزعلی و عدهای دیگر حاضر بودند و از دکتر خواستند تا تنها به طرح نقطه نظرات علمی خود بپردازد؛ اما - براساس گزارش میناچی - دکتر به بیان مطالب دیگری درباره نسل جدید و علاقۀ آنان به اسلام و برنامههای حسینیه پرداخت و به بحث اصلی پرداخته نشد.
همانطور که اشاره شد، با بینتیجهماندن تلاشها، آقای مطهری، دامنۀ انتقادهای خود را از شریعتی جدیتر کرده و نه تنها از مدیریت آقای میناچی بلکه عمدتا مطالبی در انتقاد از سخنرانیها و نوشتههای دکتر بیان کرده بود. [۱۴۵۷] به نظر میرسید، آقای مطهری اساس انحراف حسینیه را دورشدن از مرجعیت و روحانیت و رواج نوعی اجتهاد بازاری در حسینیه ارشاد میدانست. تلقی آقای مطهری در مجموع آن بود که شریعتی مردم را به روحانیت بیاعتماد کرده است.
استاد مطهری فهرست انتقادهایی را که به دکتر داشت، تحت عنوان «خلاصۀ نظر من» همان وقت، روی یک برگه یادداشت کرده است: از خودش به نیکی یادکردن و اشتباهاتش را تذکردادن و... [۱۴۵۸] در آنجا بیشتر انتقادها از تحلیلهای دکتر دربارۀ روحانیت، به ویژه توهین به خواجه نصیر و مجلسی است. در عین حال، منصفانه تأکید میکند که او گرایش سنیگری ندارد اگرچه در امامت اشتباهات دارد و میان این دو فرق است. نکتۀ مهم در اینجا مقایسۀ وضعیت امروز با قرن سیزدهم هجری است که قرن فرقه سازی و پیدایش بابیت است: «اوضاع آبستن حادثهای نظیر حادثه قرن ۱۳ هجری است. اتفاقا در نوشتههای خود مرحوم بذر این انشعاب شوم وجود دارد» (کویر). تعبیر «مرحوم» به طنز است و الا وقت نوشتن این یادداشت دکتر شریعتی زنده بوده است چرا که از بند بعد روشن میشود که وی از پدرش (محمدتقی شریعتی) میخواهد درخواست کند تا اشتباهاتش را به وی گوشزد کند. این مطالب مربوط به سال ۱۳۵۰ است.
آقای مطهری در یکی از نامههایی که به مدیریت ارشاد نوشته میگوید: این بنده از بیست سال پیش که استقلال فکری پیدا کردهام نسبت به روحانیت یک طرفدار جدی منتقد بوده و هستم. طرفدار و مدافع جدی این اساسم. یگانه افتخار خودم را انسلاک در این سلک میدانم. شریفترین افراد را در این طبقه پیدا کرده ام، روحانیت را وارث نسبی فرهنگ هزار و چهار صد سالۀ اسلامی میدانم و خودم خوشه چین از این خرمن هستم. معتقد بوده و هستم که این مکتب باید بماند و هیچ چیز دیگر هم جای آن را نمیگیرد. من با هرگونه جبهه بندی در برابر اساس روحانیت مخالفم و تز اسلام منهای روحانیت را استعماری میدانم. [۱۴۵۹]
وی سپس با انتقاد از اینکه چرا افرادی ناشایست در این لباس وارد شدهاند، تأکید دارد که در روابط حسینیه و روحانیون لازم است تا از روحانیون واقعی استفاده شود. بکار بردن این تعبیر، چیزی جز اشاره به مطالبی که دکتر شریعتی دربارۀ روحانیت ابراز میکرد، و جریان مدیریت حسینیه نیز به آن سمت و سو میرفت، نداشت.
دربارۀ موضع دکتر نسبت به روحانیت، حقیقت آن است که قضاوتها واظهار نظرهای دکتر به قدری متناقض به نظر میرسد که جمعکردن آنها، دشوار به نظر میرسد و همین امر سبب برداشتهای متفاوت از سخنان و اظهار نظرهای او شده است. در این میان گاه خود شریعتی قاعدهای به دست میدهد و میکوشد تا این تناقض را برطرف کند. برای مثال اختلاف خود با روحانیون را اختلاف پدر و پسری میداند که در برابر دشمن خارجی با یکدیگر متحد هستند. عبارت او چنین است: عدهای میکوشند تا با انواع حیلهها، ما را به عنوان عدهای که با روحانیت مخالفند، جلوه بدهند... این را همین جا بگویم که کسی چون من و امثال من که این حرفها را میزند و این جور عقایدی دارد و این چنین فکر میکند، ممکن است انتقاداتی به شیوه تبلیغ مذهبی یا به شیوه تحلیل بعضی از مسائل اعتقادی داشته باشد، ممکن است با روحانی یا روحانیت، در بعضی از مسائل اختلاف سلیقه داشته باشد... او به شدت به من بتازد و من به شدت به او حمله کنم، اما اختلاف من و او، اختلاف پسر و پدری است در داخل خانواده. [۱۴۶۰] وی در اجتهاد و نظریۀ دائمی انقلاب شبیه همین مطالب را بیان میکند و خاطرهای هم در دفاع از روحانیت از سال ۱۳۳۸ خود در اروپا میآورد.
شریعتی در نامهاش به ناصر مکارم شیرازی - پس از نقدی که بر اسلام شناسی [۱۴۶۱] در شمارۀ نخست سال سیزدهم مکتب اسلام چاپ شد - مینویسد: اگر غرض یا مرض بتواند خود را در جامۀ مقدس روحانی پنهان کند و از آن پایگاه - که پاسداری از آن نه تنها بر همۀ معتقدان به مذهب، بلکه بر همۀ روشنفکران آگاه و مسوولی که در برابر هجوم فرهنگ استعماری میایستند، به عنوان تنها پایگاهی که هم از نظر طبقاتی بر متن توده مردم استوار است و در ارتباط و هم از نظر فرهنگی، هنوز استعمار فرهنگی نتوانسته است که را تسخیر کند، یک تعهد اجتماعی و وظیفۀ فکری است - به جانب ما تیر بدترین اتهامها و دروغپردازیهای تحریکآمیز را پرتاب کند، و حتی شرف و عشق ما و اساسیترین مقدسات ما را نیز آماج گیرد، ما به حرمت روحانیت و برای جلوگیری از سوء استفاده دشمن از این اختلاف، در برابر آن مقابله نخواهیم کرد و حتی به تبرئه خود نخواهیم پرداخت. چه حرمت جامعه روحانی را بر حرمت خویش مقدم میداریم. [۱۴۶۲] و در ادامه مینویسد: «... ثانیا مردم به حوزۀ علمی اعتقاد دارند و من و امثال من نیز چنانکه گفتهام و تکرار کردهام، همچنان چشم امید و انتظارمان به این کانون است تا برای اسلام و برای مردم مسلمان در این ناهنجاریها و نابسامانیها کاری بکند و دستی از آستین آن بیرون آید. [۱۴۶۳] گفتنی است که در زمانی که فشارها علیه حسینیه فراوان بود و از مشهد هم فتوایی علیه آن صادر شده بود، به گفته میناچی، آقای مکارم نامۀ بسیار بسیار ارزندهای نوشت و تشویق کرد به اینکه راه شما راه خوبی است، به کار خود ادامه دهید. [۱۴۶۴]
شریعتی همچنین در کتابچۀ عقیده (که به کوشش محمدمهدی جعفری از عبارات دکتر تهیه شده) هم مینویسد:... همیشه قویترین، مؤمنانهترین و متعصبانهترین دفاع را از روحانیت راستین و مترقی از جامعۀ علمی درست و اصیل اسلامی کردهام. و در اینجا حتی به خود شما هم گفتهام که، دفاع نگاهبانی و جانب داری از این جامعۀ علمی نه تنها وظیفه هر مسلمان مؤمن است، بلکه از آنجا که آخرین و تنها سنگری است که در برابر هجوم استعمار فرهنگی غرب ایستادگی میکند، وظیفۀ هر روشنفکر مسؤول است ولو معتقد به مذهب هم نباشد. [۱۴۶۵]
شریعتی در سال ۵۱ که حملات روحانیون تهران به حسینیه اوج گرفته بود، باز وی ابراز کرد که بنای آن ندارد تا با روحانیت مقابله کند چرا که «حرمت جامعۀ روحانی را بر حرمت خویش مقدم میداریم؛ زیرا پاسداری از آن، نه تنها برای همه معتقدان به مذهب، بلکه برای همه روشنفکران آگاه و مسؤولی که در برابر هجوم فرهنگ استعماری میایستند، به عنوان پایگاهی که هم از نظر طبقاتی بر متن تودۀ مردم استوار است و در ارتباط، و هم از نظر فرهنگی هنوز استعمار فرهنگی نتوانسته است آن تسخیر کند، یک تعهد و وظیفۀ اجتماعی است. [۱۴۶۶]
مقایسه جالب وی میان روحانیت در شیعه با روحانیت مسیحی، یکی از با شکوهترین عباراتی است که دکتر در دفاع از روحانیت دارد: آنجا آخوندش در درباری زندگی میکند که چشم رئیس جمهور امریکا را چپ میکند و مخملی بر تن میکند که دل الیزابت تیلور را لک میاندازد و از ثروتی برخوردار است که بر فقر اوناسیس دلش میسوزد، و اینجا آیت الله بروجردیاش در خانه محقری، مقروض میمیرد و حاج شیخ عبدالکریم مؤسس حوزۀ قمش، آبگوشت هر شب را اسراف مییابد. آنجا، ملا پیشقراول استعمار غرب است و اینجا قربانی استعمار غرب و پیشتاز همۀ نهضتهای ضد استعماری، آنجا کاردینالش مقامی است که بر سر خلق فرود میآید و اینجا از میان خلق سر میزند و توده انتخابش میکند و آزادانه میپذیردش. [۱۴۶۷]
مطالب دیگر وی در دفاع از روحانیت در میزگرد حسینیه ارشاد در آذر ۱۳۵۰ ارائه شد. زمانی که دکتر در معرض این اشکال قرار گرفت که شما گاه از روحانیت شیعه تجلیل و گاه به انکار جامعه روحانی پرداخته و «مطلق و کلی و بیاستثناء» به آنان حمله کرده و حتی «علمای بزرگ حوزههای علمیه و فضلا و مدرسین و طلاب» را از انتقادات تند خود استثناء نکردهاید، به طور مفصل به پاسخگویی میپردازد. وی ابتدا کلمه روحانیت را برگرفته از فرهنگ مسیحی دانسته، روی مفهوم «عالم اسلامی» تکیه میکند. قرآن شناس، پیغمبر شناس و اهل بیت و ائمه شناس. سپس بر آنچه دربارۀ روحانیت در اسلام شناسی و آثار دیگر خود گفته مرور میکند. آنگاه به مطالبی که در کتاب انتظار گفته است پرداخته، میگوید که آنان را به نقل نُسان مونتی، «پرولتر فکری» نامیده است: «این مجاهدان پاکباز راه علم و ایمان که با پولی که از مخارج یک مرغ امریکایی کمتر است، جوانی را فدای آموزش علم دین میکنند و در زمانی که هر دانشجویی رشته تحصیلیاش را براساس درآمد آیندهاش انتخاب میکند، وی رشتهای را برگزیده است که دوران طلبگیاش این چنین به زهدی باور نکردنی میگذرد و پس از فراغ از تحصیل کوچکترین تضمینی برای تأمین زندگیش وجود ندارد». سپس اشاره به یکی از کنفرانسهای خود در حسینیه ارشاد میکند که ضمن آن خطاب به دانشجویان گفته است که برای بیداری و نهضت فکری، «به طلاب بیش از شما دلبستهام». در نکته دیگری اشاره میکند: در یک تحقیقی که راجع به ریشۀ طبقاتی «حوزه» و «دانشگاه» کردهام نشان دادهام که ریشه طبقاتی دانشگاه بیش از هشتاد درصد بورژوازی شهری ولی حوزه علمیه، بر عکس، پنج شش درصد از طبقه متوسط شهری و قریب نود درصد از توده محروم روستایی، فرزندان دهقان و یا ملای ده بیرون آمدهاند. و نکته دیگر: در رساله تحقیقی که برای وزارت علوم نوشتهام و نیز در مقاله کویر که منتشر کردهام، برتریهای شیوه آموزشی و تربیتی حوزه علمی را بر شمردهام. آنگاه به هیجده نکته اشاره کرده است. در ادامه موارد دیگر را هم بیان میکند. [۱۴۶۸]
با این همه، تا به آخر به این اصل وفادار نماند. آخرین قضاوتهای او در کتابچۀ «حسن و محبوبه» و نیز آنچه در «با مخاطبهای آشنا» و غیر آن آمده نشانگر باور او به تز اسلام منهای آخوند، ناامیدی از روحانیت و جایگزینکردن روشنفکر مذهبی به جای روحانی است. شریعتی در یکی از آخرین تحلیلهای خود از تحولات تاریخ معاصر، تحلیلهای نادرستی را درباره روحانیت ارائه داد که ناشی از بیانصافی کامل وی به نقش روحانیت در تاریخ معاصر است. این مطالب، حتی متناقض با بسیاری از گفتههای دیگر اوست که البته تناقضگویی برای دکتر در این موارد امری کاملا عادی بود. مشابه همین تحلیلها که در سخنرانی او با عنوان تخصص هم به صورت تفصیلی و تحلیلی آمده، مطالبی است که در نفی نقش روحانیت و اساس آن، به هیچ روی قابل توجیه نیست، همانجا بود که وی گفت: «و با مرگ روحانیت رسمی ما، خوشبختانه، اسلام نخواهد مرد». [۱۴۶۹] این همان جملهای بود که گروه فرقان در اطلاعیههای خود در ترور روحانیون در سال ۵۸ به نقل از کتابچه تخصص نقل میکردند.
ابوذر ورداسبی - که پیش از انقلاب در زندان [۱۴۷۰] بود، پس از انقلاب در زمرۀ مجاهدین خلق درآمد، بلکه از ایدئولوگهای آنان بود و در عملیات مرصاد در بهار ۶۷ کشته شد - در کتابچۀ کوچکی تحت عنوان شریعتی و روحانیت (انتشار در پنجاه هزار نسخه) به جمع بندی دیدگاههای دکتر در این زمینه پرداخته و بر روی آخرین دیدگاههای وی که نفی روحانیت در اسلام، و پذیرش آن به عنوان یک واقعیت برای توجیه استثمار و قبول استثناء از میان آنان در دفاع از حقوق محرومان و عدم توانایی آنان در ارائه ایدئولوژی اصیل دینی است، به عنوان اصول دیدگاههای شریعتی دربارۀ روحانیت تکیه کرده است.
به هر روی، استاد مطهری طی یک دوره نگرانی از مدیران حسینیه ارشاد و فشارهایی که روحانیون به خاطر سخنرانیهای تند دکتر بر وی وارد میکردند، [۱۴۷۱] حسینیه را ترک کرد. [۱۴۷۲] به گفته حداد عادل، آقای مطهری از آزاد شدن کتابهای شریعتی در فضای باز سیاسی سال ۵۶ ناراحت بود و میگفت کتاب علمیبودن مارکسیسم که نقد مارکسیسم است اجازه انتشار ندارد اما کتابهای شریعتی که نوعی مبارزه با روحانیت است انتشار مییابد. او میافزاید که آقای مطهری میگفت: وقتی شریعتی در کتابهایش مینویسد سایهها و آیهها، ساواک میداند که منظور از سایه ظل الله است و اینجا به شاه زده، ولی جلوی این کتاب را نمیگیرد چون مراد از آیهها آیت اللههاست؛ رژیم میخواهد آیت الله را به دست شریعتی بکوبد. [۱۴۷۳] آقای مطهری در زمینه آشتی با شریعتی و حسینیه، توصیه هیچ کسی حتی شهید بهشتی را نپذیرفت. خود آقای بهشتی میگوید که گاهی هم کار ایشان (مطهری) با من به اینجا میرسید که میگفت تو (نسبت به شریعتی) آسانگیری میکنی؛ چرا در معیارهای مکتبی سختگیر نیستی. [۱۴۷۴] برخی از دوستان مشترک شریعتی و ایشان، در این اواخر به خانۀ وی رفتند تا او را از رفتار تندش نسبت به شریعتی باز دارند، اما آقای مطهری حتی اجازه صحبتکردن هم به آنان نداد. [۱۴۷۵] آقای محمد مهدی جعفری میگوید که همین زمان آقای مطهری مرا دید و با اشاره به مقالاتی که در کیهان چاپ شد گفت: دیدی رفیقت تیشه به ریشه اسلام میزند. [۱۴۷۶]
با این حال، کمابیش روابط خود را با دکتر شریعتی حفظ کرده، در عین انتقاد از وی در محافل خصوصی و یا آنچه که در یادداشتهای خود در این باره مینوشت [۱۴۷۷] ارتباطش را به طور کامل با او قطع نکرد. [۱۴۷۸] عمدۀ انتقاد وی به جز موارد فکری، نقشی بود که شریعتی در بدنام کردن روحانیت میان نسل جدید داشت. [۱۴۷۹] با این همه، شهید مطهری میکوشید تا راهی میانه را انتخاب کند. این درحالی بود که برخی از مریدان تند شریعتی، سخت به نکوهش وی پرداختند. درست در همان زمان فرقانیها نیز اطلاعیهای دادند و به تهدید کسانی که به نوعی با شریعتی مخالفت کنند، پرداختند. هادی غفاری که در مراسم شب چهلم شریعتی در مشهد بوده است، مینویسد؛ ایشان (همسر دکتر پیمان) بدون مقدمه شروع کرد به بدگویی از مرحوم مطهری، دیدم که اینها اصلا نسبت به مرحوم مطهری کینه دارند. با اینکه استاد مطهری در این مراسم شرکت کرده بود، با او چنین برخورد میکردند. [۱۴۸۰] وی این مطالب را در مصاحبه دیگری هم عنوان کرده است. [۱۴۸۱] ناطق هم میگوید: در فاتحه پدر معادیخواه، وقتی خبر درگذشت شریعتی رسید، اعلام کردیم اینجا فاتحه او هم هست. آقای مطهری (هم) بود، و مخالفان وی که از موافقان شریعتی بودند به او گفتند: حالا دل شما خنک شد؟ [۱۴۸۲]
در خاطرات محمد مهدی جعفری آمده است که آقای مطهری در زمان برگزاری مراسم چهلم شریعتی به همراه علامه طباطبائی به لندن رفته بود. وی از برخوردهای تندی که در این محفل با آقای مطهری شده یاد کرده و از دفاع بازرگان از وی سخن میگوید و اینکه خود او و دیگران با تندی درباره آقای مطهری حرف زدهاند. [۱۴۸۳] آقای مطهری زمانی لندن بوده است که اجتماعاتی برای درگذشت شریعتی برگزار میشده و سروش میگوید آقای مطهری به وی گفت که «من این روزها آفتابی نمیشوم» و نشد. [۱۴۸۴]
به هر حال نسبت به آنچه گذشت، ممکن است دومراسم بوده باشد. زیرا هادی غفاری تصریح دارد که به اصرار مرحوم مطهری و مفتح نماز جماعت خوانده، بعد هم منبر رفته است. احتمال دیگر آن است که آغاز شب آقای مطهری و مفتح در آنجا بودهاند و در پایان شب که آقای جعفری رسیدهاند، آن دو بزرگوار رفته بودند. آقای جعفری تلفنی به بنده گفتند که دیر به مجلس رسیدند و وقتی آمدند که آقای صبحدل شعر میخواند.
خانم دکتر پیمان تلفنی به بنده اظهار داشتند: ما تعداد زیادی بودیم که آقای احمد علی بابایی بلیط برای ما گرفت و ما برای مراسم چهلم دکتر شریعتی به مشهد رفتیم. ظهر - فکر میکنم - منزل آقای حکیم زاده ناهار خوردیم. اصغر صدر حاج سیدجوادی، بازرگان، پیمان و علی بابایی، بعد از ناهار جلسه گذاشتند. مهندس بازرگان صحبت کردند و گفتند که شریعتی را این قدر بزرگ نکنید، این قدر نگویید: علی بزرگه، علی بزرگه، بگویید: علی کوچکه، البته قصد تحقیر نداشت، مقصودش این بود که از او بت نسازید. خوب، برای ما شریعتی خیلی بزرگ شده بود. به طوری که حتی بچههای انقلابی با لهجۀ مشهدی حرف میزدند. این بعد از اطلاعیه مشترک بازرگان و مطهری بود. (موقعی که اطلاعیه زردی در خانۀ ما انداخته بودند که گروه فرقان منتشر کرده بود و برخورد با مخالفان شریعتی را مطرح کرده بود). بازرگان میگفت وقتی بتش کنید، نمیتوانید او را نقد کنید. وقتی صحبت بازرگان تمام شد، من با شوری که داشتم و آن وقت که خیلی دکتر شریعتی معصومانه از دنیا رفته بود، من به بازرگان گفتم که پس رسالت روشنفکر چه میشود؟ اگر بناست روشنفکر چند سال بعد را ببیند، ما باید چه کنیم. چرا ما باید آقای شریعتی را این جور برخورد کنیم؟ (که اشاره به کار آقای مطهری برای نوشتن آن نامه داشتم). آقای بازرگان گفت: حالا میگویید آقای مطهری را بکشیم! من گفتم: مردم هرچه بخواهند میکنند، من صحبتم بر سر اصل رسالت روشنفکری است. هادی غفاری این جمله مرا که مردم هر کاری با مطهری بخواهند میکنند، حمل بر کینه توزی کرده است. دم غروب رفتیم منزل استاد شریعتی و هادی غفاری اصلا ظهر و بعد از ظهر نبود. من او را در منزل استاد شریعتی دیدم. شاید در آنجا صحبتهایی شده باشد. عصر استاد شریعتی صحبت کرد و گریه میکرد. بعد صدر حاج سید جوادی صحبت کوتاهی کرد. بعد پیمان رفت صحبت کند که ساواکیها آمدند و ما از در دیگر با پیمان فرار کردیم، آمدیم طهران، من اصلا مطهری را ندیدم. البته ما قبل از مغرب آمدیم بیرون واصلا من بعد از مغرب نبودم. [۱۴۸۵]
افزودنی است که استاد مطهری در نامهای که پس از این مسائل به امام خمینی نوشت، اشارهای هم به مراسم چهلم شریعتی در مشهد کرده نوشت؛ اخیرا میبینم گروهی که عقیده و علاقه درستی به اسلام ندارند و گرایشهای انحرافی دارند، با دسته بندیهای وسیعی در صدد این هستند که از او بتی بسازند که هیچ مقام روحانی جرأت اظهار نظر در گفتههای او را نداشته باشد. این برنامه در مراسم چهلم او در مشهد - متأسفانه با حضور برخی از دوستان خوب ما - و بیشتر در ماه مبارک رمضان در مسجد قبا اجرا شد. [۱۴۸۶]
به هر روی، این زمان، یعنی سال ۵۶ فضای انقلابی تهران، به شدت جانبدار دکتر شریعتی و ضد آقای مطهری بود. این افراد آگاه بودند که مطهری به یک منتقد جدی از دکتر تبدیل شده و حاضر نیست روش فکری وی را تأیید کند؛ به ویژه که دکتر هر روز مطلب تازهای را مطرح میکرد؛ مطالبی که میان جمع مخاطبان، تنها افرادی مانند مطهری آبشخور واقعی آن را در مییافتند. [۱۴۸۷] نامه مشترک مطهری و بازرگان که به خاطر پس کشیدن بازرگان در اثر فشار عاشقان دکتر بر وی مسؤولیت آن بر عهده آقای مطهری مانده بود، بر این دشمنیها افزوده بود. استاد مطهری در همان ایام که تب اختلاف میان طرفداران و مخالفان شریعتی بالا گرفته بود، در آذر ماه ۱۳۵۶ اطلاعیۀ مشترکی با بازرگان داد که ضمن آن در عین پذیرفتن انتقادات عمده، از ایمان و تشیع وی دفاع شده بود. [۱۴۸۸] بازرگان که سخت تحت فشار روشنفکران مذهبی افراطی و مرید شریعتی بود، بلافاصله کوشید تا امضای خود را پس بگیرد. شرح این فشار را خود آقای محمد مهدی جعفری دادهاند. [۱۴۸۹] عبدالعلی بازرگان هم به این مسأله اشاره کرده، پس از شرحی درباره فعالیت ساواک در جمع آوری فتوا علیه شریعتی، از اصرار طرفداران شریعتی به مطهری برای گرفتن نوشتهای در تأیید دکتر شریعتی میگوید: جمع دوستان به این نتیجه رسیده بودند که اگر بتوانند از مطهری که مورد احترام هردو جناح روحانی و روشنفکر بود - علی رغم برخی مخالفتهای او با نوشتههای شریعتی - نامهای در حمایت از دکتر بگیرند، میتواند اثر بسیاری از تکفیرنامهها را خنثی کند. شهید مطهری که دلش راضی به این کار نبود، نوشتن نامه را مشروطه به همراهی امضای بازرگان کرده بود. سرانجام، پدر (یعنی بازرگان) پس از چندین پیش نویس و چک و چانهها و تعدیلهایی که در نامهاش به عمل آمد، موقعی که دیگر حاضر نشد یکی دو انتقاد کوچک را از نامۀ تجلیل آمیزش حذف کند، با نارضایتی ولی به امید آنکه کارش در مجموع مثبت و مفید است، نامه را امضا کرد. او این کار را با صرف وقت و همت زیاد برای حمایت از شریعتی و با منت زیاد از مرحوم مطهری انجام داده بود، ولی در روزگاری که شریعتی بت جوانان شده و پس از هجرت و رحلت جانگداز خود، دلها را سوگوار کرده بود، کار او نوعی دسیسه و دشمنی و حسادت و رقابت به حساب آمد و در داخل و خارج کشور موجی را علیه او برانگیخت. [۱۴۹۰]
بازرگان پس از آن، در این باره اطلاعیهای صادر کرده، با زیرکی، مطالب قبلی خود را تأیید کرده و حتی به اشاره پذیرفته بود که محتوای نامه را دیده است. [۱۴۹۱] آقای محمد مهدی جعفری میگوید که پس از امضای نامه، ما با وی جلسه گذاشتیم و ایشان امضایش را پس گرفت. [۱۴۹۲] بازرگان در آنجا از برداشت نادرستی که از آن اطلاعیه شده، اظهار تأسف کرده و توضیحاتی در این باره داده است. وی با لطافت، در این گزارش جدید، از عاشقان شریعتی یاد میکند که وی را تحت فشار گذاشتهاند با این عبارت: «افرادی از این دسته (شیفتگان دکتر) علاوه بر آنکه توجه به شهادتهای تطهیر و تجلیل ما ننمودهاند... توقع داشتهاند که در چهرهنگاری محبوب معشوقشان کوچکترین خط ناموزون نبینند...». برای ساواک ایجاد اختلاف میان انقلابیون مهم بود. به همین دلیل نصیری دستور داده بود که نامۀ مشترک را تکثیر کنند.» [۱۴۹۳] این حرکت مؤید موضع امام خمینی بود که به هر دلیل از طرح بحث شریعتی جلوگیری کرده و آن را فرعی تلقی میکرد. ایزدی هم میگوید این مسأله را با آقای مطهری در میان گذاشته و اینکه چرا این اطلاعیه را داده است. آقای مطهری در پاسخ تأکید کرده است که «من و دکتر شریعتی خصومت شخصی نداریم و اختلافاتمان که در برابر اشتراکاتمان اندک است، یکی به بعضی از بنیانهای فکری بر میگردد و یکی هم به نوع برخوردی که ایشان (یعنی شریعتی) با روحانیت دارد. سپس آقای مطهری با توجه به درگذشت شریعتی و اینکه به هر حال آثار ایشان منتشر شده و اصلاح هم نشده است، افزود: در جلسهای که با حضور مهندس بازرگان و جمعی از علاقه مندان دیگر گذاشتیم، مقرر شد نامه سرگشادهای به امضای مهندس بازرگان و من (مطهری) منتشر شود که هم از شخصیت دکتر شریعتی تمجید گردد و هم به خوانندگان آثارش گوشزد شود که نوشتههای دکتر را با تأمل بخوانند، چون دارای اشکالاتی هست. بعد از آن جلسه متنی را برای امضا پیش من آوردند که امضا کنم. من مطالعه کردم و دیدم که تند است و قرار نبود با این تندی به مرحوم شریعتی انتقاد شود... من نامه را امضا نکردم و گفتم تعدیلش کنید و دوباره بیاورید تا امضا کنم، بعد تکثیر شود. چند روز بعد شنیدم که همان نامه تکثیر و توزیع شده است. من هم مقداری اوقات تلخی کردم، اما کار از کار گذاشته بود. [۱۴۹۴]
همچنین در گفتگوی استاد مطهری و سحابی که ساواک ضبط کرده، توضیحات جالبی در این باره آمده و استاد گفته است که طرح این نامه، در جلسهای که بیشتر رفقای شما بودند مطرح شده و با اکثریت آراء تصویب شده است. بعد میافزاید: قرار شد من و آقای مهندس بازرگان دو متن جداگانه بنویسیم؛ ولی پس از پایان نامه، چون کاملا با هم مطابقت داشت، از این رو یکی کردیم و یک سری تجدید نظرهایی در آن به عمل آوردند و من پاکنویس کردم و حتی بعد از پاکنویس هم در آن دست بردند تا به صورت فعلی درآمد و امضا شد. [۱۴۹۵] دانشجویان مسلمان کالیفرنیا ضمن نامهای به مهندس بازرگان، سخت به استاد مطهری تاخته نوشتند: نسل جوان مسلمان به امثال آقای مطهری که مسائل مردم برایشان مسأله نیست و از جیب ملت ارتزاق میکنند و کشتهشدن هزاران و بیخانمانشدن میلیونها مردم مسلمان و تحریف اسلام راستین و دسیسه گشتن دین در دست جلادان زمان برایشان بیتفاوت است، کاری ندارند. [۱۴۹۶]
مطهری، یک اسلام شناس اصیل و در عین حال مبتکر بود و همین امر سبب میشد تا میان همۀ کسانی که ادعای انتقاد از شریعتی را داشتند، وی به طور واقع بینانه - و البته در مواردی با لحن تند - اعتراضات خود را مطرح کند. بخشی از اعتراضات آقای مطهری، به صورت غیر رسمی، به عدم رعایت برخی از ظواهر شرع توسط دکتر بود. محمدمهدی جعفری در این باره مینویسد: «حقیقتش را بخواهید، دکتر شریعتی در زندگی شخصی و برخوردهایش آدم فوق العاده بینظمی بود. در کارش خبری از نظم نبود. همین بینظمی در نماز و عبادات او نیز تأثیر گذاشته بود» و همین باعث رنجش آقای مطهری شده بود. وی میافزاید: «مرحوم مطهری که با شریعتی به حج رفته بود و از نزدیک با او مدتی زندگی کرده بود، این بینظمی دکتر را پای بیمبالاتی و عدم التزامات عملی او نوشته است.» [۱۴۹۷] در عوض، آقای میناچی خاطرهای از حالت عارفانه شریعتی در طواف نقل میکنند که بسیار عالی بوده و آقای مطهری که شاهد آن حالت بوده، وی را دنبال کرده تا به پشت مقام آمده؛ در آنجا دست به شانۀ دکتر میگذارد و میگوید: آیا چیزی داری که به ما بدهی؟ دکتر میگوید: اینجا جای گرفتن است نه دادن. [۱۴۹۸] به هر حال آقای مطهری که تردیدهایی درباره نماز خواندن دکتر داشت، (براساس آنچه خود ایشان به آقای فاکر فرموده) دیدن این حالت برایش شگفت بوده و طبعا با نقل آن میان کاروانیان، میتوانسته شریعتی را کاملا تشویق کرده باشد. سروش میگوید که وقتی آقای مطهری پس از درگذشت دکتر در لندن بود، همچنان معتقد بود که فراتر از ناآگاهی، مسائل دیگری هم وجود داشته است. [۱۴۹۹]
شاید بیمناسبت نباشد اشاره کنیم که دیدگاههای آقای مطهری در این برهه و نیز این فشار سبب شد تا موضع ایشان بر ضد التقاط تندتر شود و در این باره سختگیرانهتر عمل کند. زمانی که روحانیون مبارز در آستانۀ سال ۱۳۵۷ مصمم شدند منشوری برای مبارزه با شاه تنظیم کنند، متنی را آقای مطهری نوشت و ضمن آن خواست تا در جریان مبارزه، صفوف کسانی که به روحانیت معتقدند با دیگران که بحث دید منهای روحانیت را مطرح میکنند، از یکدیگر جدا شود، در این وقت، شماری از روحانیون، مخالف این نظر آقای مطهری بودند، اما آقای مطهری بر آن اصرار ورزید. داوری در این امر به امام خمینی سپرده شد. آقای طاهری خرم آبادی شرح این اختلاف را آورده و میگوید که وی از طرف جمع، مسؤولیت یافته است تا دو دیدگاه را برای امام شرح داده واز ایشان کسب تکلیف کند. نامه توسط برخی از بازاریها به نجف برده شد. آقای طاهری مینویسد: حضرت امام در جواب نامه، درباره منشور مبارزه نوشتند که هدف انقلاب از بین بردن رژیم پهلوی است نه چیز دیگر. اما درباره اختلاف آقای مطهری با دیگران، امام نوشته بودند که حق با آقای مطهری است «به دلیل اینکه افرادی که میگویند دین منهای روحانیت، در واقع، نه دین را میخواهند نه روحانیت را و با اسلام مخالفند ولی به این تعبیرات متوسل میشوند.» [۱۵۰۰]
از منتقدان جدی دکتر شریعتی در سه چهار سال پیش از انقلاب، آیت الله مصباح یزدی بود که ضمن جلسات متعددی به نقد افکار دکتر میپرداخت و به دلیل این قبیل انتقادها بود که به توصیۀ مدیریت مدرسه، مدرسۀ حقانی را ترک کرد. ما پیش از این ضمن بحث از مدرسه حقانی شرحی در این باره نوشتیم. میافزاییم که برخی از فضلای قم مانند شهید حقانی هم به پیروی از آقای مصباح با آثار دکتر شریعتی مخالف بوده و از سوی دوستان انقلابیشان مورد انتقاد شدید بودند. شهید حقانی با اشاره به برخوردی که آقای معادیخواه در این باره با وی داشته، از قراری سخن میگوید که رضا اصفهانی [۱۵۰۱] از سوی حسینیه ارشاد طرح کرده و گفته است که دکتر حاضر است در مناظره با آقای مصباح گفتگو کند. مصباح در آن منزل حاضر شد اما شریعتی نیامده و ظهر زنگ زده که حال او مناسب نیست. [۱۵۰۲] به هر روی، این انتقادها طی سال ۵۶ و ۵۷ همزمان با اوج گیری نشر آثار شریعتی، به صورت جدیتر در قم و برخی از شهرهای دیگر از جمله اصفهان (که مؤلف این سطور خود در اواخر رمضان سال ۵۶ در دبستان احمدیه شاهد آن بود) مطرح میشد.
استاد مطهری بیشتر این قبیل انتقادها را، به هر دلیل به طور خصوصی و در حاشیه کتابهای دکتر شریعتی نگاشت که بعدها قسمتی از آنها انتشار یافت. همچنین استاد مطهری طی نامهای در سال ۵۶ به امام خمینی که آن زمان در نجف بود، دیدگاههای خود را دربارۀ شریعتی و تأثیر منفی اندیشههای وی میان متدینین مطرح کرد. [۱۵۰۳] این نامه در شرایطی نوشته شده است که شهید مطهری سخت به شریعتی بدبین شده بود و به علاوه، دشمنیها و تهدیدات طرفداران شریعتی با وی، رو به فزونی بود. احساس خطر مرحوم مطهری از این وضعیت، و از دستهای که ایشان تحت عنوان «مسألۀ شریعتیها» ازآن یاد کرده، کاملا بجا بود. پیدایش گروهک فرقان و آرمان مستضعفین، گروه ارشاد و جنبش مسلمانان مبارز و فرقههای دیگر که در چهارچوب افکار شریعتی به وجود آمدند، خطر جدی برای ایجاد یک منازعۀ مذهبی شدید در جامعه بود. آقای مطهری مینویسد که برخورد وی با روحانیت سبب شده است که «جوانان امروز به اهل علم، به چشم بدتری از افسران امنیتی نگاه میکنند.»
خطر گروههای ضد روحانیت، با شروع نهضت روحانیت تحت الشعاع انقلاب قرار گرفت و به مقدار زیادی از میان رفت. گرچه مطهری جان خود را بر سر آن گذاشت. در واقع، مطهری از سوی کسانی که به حق یا ناحق او را مهمترین منتقد و مخالف شریعتی میدانستند، ترور شد. فرقانیها تنها به کشتن آقای مطهری که منتقد جدی دکتر بود بسنده نکردند، بلکه شیخ قاسم اسلامی را نیز که به عنوان یک منبری، سالها به انتقاد از دکتر میپرداخت، کشتند. [۱۵۰۴] طبعاً اتهام او نیز دقیقا همین بود که با شریعتی برخورد داشت و فرقان مدافع شریعتی شده بود. مرور بر بخشی از نامۀ آقای مطهری به امام میتواند ما را با دیدگاههای وی بیشتر آشنا سازد:
برای شناختن ماهیت این شخص لازم است که حضرت عالی مجموعه مقالات او را در کیهان که یک سال و نیم پیش چاپ شد، شخصا مطالعه فرمایید. این مقالات دو قسمت است: یک قسمت بر ضد مارکسیسم است که مقالات خوبی بود و ایرادهای کمی از نظر معارف اسلامی داشت. ولی قسمت دوم مقالاتی بود درباره ملیت ایرانی - (و مستقلا ماشین شده) و در حقیقت فلسفهای بود برای ملیت ایرانی و قطعا تاکنون احدی از ملیت ایرانی به این خوبی و مستند به یک فلسفۀ امروز پسند دفاع نکرده است. شایسته است نام آن را «فلسفه رستاخیز» بگذاریم. خلاصه این مقالات که یک کتاب میشود این بود که ملاک ملیت، خون و نژاد که امروز محکوم است نیست. ملاک ملیت فرهنگ است و فرهنگ به حکم اینکه زادۀ تاریخ است، نه چیز دیگر، در ملتهای مختلف، مختلف است. فرهنگ هر قوم روح آن قوم و شخصیت اجتماعی آنها را میسازد. خود و «من» واقعی هر قوم، فرهنگ آن قوم است؛ هر قوم که فرهنگ مستمر نداشته، نابود شده است. ما ایرانیان فرهنگ دو هزار و پانصد ساله داریم که ملاک شخصیت وجودی ما و من واقعی ما و خویشتن اصلی ماست. در طول تاریخ حوادثی پیش آمد که خواست ما را از خود واقعی ما بیگانه کند، ولی ما هر نوبت به خود آمدیم و به خود واقعی خود بازگشتیم. آن سه جریان عبارت بود از حملۀ اسکندر، حمله عرب و حمله مغول، در این میان بیش از همه درباره حملۀ عرب بحث کرده و نهضت شعوبیگری را تقدیس کرده است. آنگاه گفته اسلام برای ما ایدئولوژی است نه فرهنگ؛ اسلام نیامده که فرهنگ ما را عوض کند و فرهنگ واحدی به وجود آورد، بلکه تعدد فرهنگها را به رسمیت میشناسد، همان طوری که تعدد نژادی را یک واقعیت میداند. آیه کریمۀ ﴿إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ...﴾ [الحجرات: ۱۳] که اختلافات نژادی و اختلافات فرهنگی که اولی ساختۀ طبیعت است و دومی باید به جای خود محفوظ باشد؛ ادعا کرده که ایدئولوژی ما روی فرهنگ ما اثر گذاشته و فرهنگ ما روی ایدئولوژی ما، لهذا ایرانیت ما ایرانیت اسلامی شده است و اسلام ما اسلام ایرانی شده است. با این بیان، عملا و ضمناً - و نه صریحا - فرهنگ واحد به نام فرهنگ اسلامی را انکار کرده است و صریحاً شخصیتهایی نظیر بوعلی و ابوریحان و خواجه نصیرالدین و ملاصدرا را وابسته به فرهنگ ایرانی دانسته است؛ یعنی فرهنگ اینها ادامۀ فرهنگ ایرانی است. این مقالات بسیار خواندنی است و در انتساب آنها به او شکی نیست.
آقای مطهری در این نامه، همچنین شریعتی را در سفر اخیرش به خارج، متهم کرد، که گویی مأموریتی داشته است: «و خدا میداند که اگر خداوند از باب ﴿وَيَمۡكُرُونَ وَيَمۡكُرُ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ٣٠﴾ [الأنفال: ۳۰]. در کمین او نبود، او در مأموریت خارجش چه بر سر اسلام و روحانیت میآورد.» این حدس استاد مطهری است و منشأ آن هم تبلیغات شدید ضد روحانیت در این دوره است که منشأ بخشی از آن اندیشههای شریعتی در طرح تشیع علوی و صفوی [۱۵۰۵] و غیرآن بود؛ چیزی که شریعتی بیش از هر زمان دیگر در ماههای قبل از خروج خود در کتاب حسن و محبوبه و آثار دیگرش بیان کرد. طبعا استاد مطهری غیر از اینکه احساس میکرد ایجاد یک فضای گسترده دشمنی بر ضد روحانیت، خواست دشمنان دین است، دلیل دیگری در دست نداشته یا دست کم ما از آن بیخبریم. [۱۵۰۶]
آقای میناچی احتمال قوی دادهاند که آقای مطهری این نامه را برای امام ارسال نکرده و تنها مسودۀ آن را نوشته و از فرستادن آن پشیمان شده است! غافل از آنکه حجت الاسلام سید حمید روحانی اظهار میدارد که در سال ۵۶ امام در نجف متن اصلی نامۀ آقای مطهری را به ایشان داده تا آن را برای تاریخ حفظ کند. [۱۵۰۷]
باید یادآور شد که سیاست کلی دکتر شریعتی، بر پایۀ نوعی آگاهی بخشی به تودهها قرار داشت. این حرکتی بود که امام نیز در ارتباط و پیوند با تودۀ مردم دنبال میکرد و به همان دلیل، به مبارزۀ مسلحانه در برابر رژیم اعتقادی نداشت. در این زمینه، حسینیه مورد انتقاد مجاهدین خلق که استراتژی مبارزه مسلحانه را در برابر رژیم انتخاب کرده بودند قرار گرفت. این گروه که علاوه بر این نکته، از لحاظ فکری نیز توافقی با اندیشههای شریعتی نداشتند، با حسینیۀ ارشاد مخالف بوده و حتی رفتن به حسینیه را تحریم کردند. شیخ محمد منتظری اشاره دارد که نمایندگان سازمان مجاهدین در عراق با خواندن کتابهای شریعتی در رادیو عراق که ایرانیها نیز در آن برنامه داشتند، مخالفت کردند و گفتند تضمینی وجود ندارد که به چه مسیری خواهد رفت. [۱۵۰۸] محمد مهدی جعفری هم میگوید: در سالهای ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ سازمان، افراد و کادرهای هوادار خودش را از رفتن به حسینیه ارشاد منع میکرد و میگفت: آنجا مرکزی در شمال شهر است که برای بورژواها ساخته شده و صحبتهای دکتر شریعتی لالایی است. من خودم از شهیدان ناصر صادق و سعید محسن این حرفها را شنیدم. [۱۵۰۹] آنان نظر مساعدی به دکتر شریعتی نداشتند، البته، خصوصاً در اوائل دهۀ ۵۰ نظرشان درباره دکتر شریعتی به کلی عوض شد. [۱۵۱۰] لطف الله میثمی میگوید که سال ۵۲ که از زندان آزاد شده از طرف مجاهدین پیامی برای شریعتی برده است که درباره تاریخ شیعه کار بکند، چون در این زمینه خلاء وجود دارد. [۱۵۱۱] نگاه آنان به حسینیه، نگاه سوپاپ اطمینان رژیم بود. [۱۵۱۲] عبدالعلی بازرگان میگوید که صبحگاهانی در سال ۵۰ در دربند با حنیف نژاد برخورد کردم و در حین کوهنوردی درباره شریعتی و برنامههای حسینیه ارشاد با او سخن گفتم. او سخت بیاعتنایی کرده «بر بیفایده، بلکه نابهنگام بودن فعالیتهای فرهنگی در شرایطی که نظام پلیسی، سرکوب خونین را به نهایت رسانده، تأکید کرد و معتقد بود که این تلاشها جوانان را که باید به راه حل مسلحانه به عنوان تنها راه باقیمانده سوق داده شوند، به فعالیتهای ذهنی مشغول میکند و از مسؤولیتهای حساستر باز میدارد. [۱۵۱۳]» وی میگوید که بعدها خوشدل میگفت آن قضاوت ما خطا بوده و ما عمدۀ نیروهایمان را از تربیت شدگان شریعتی گرفتیم. [۱۵۱۴] بعد از انقلاب هم مجاهدین، سیر شگفتی درباره نگاهشان به شریعتی داشتند. در نخستین مراسم بعد از انقلاب در ۲۶ اردیبهشت در دانشگاه تهران، آیت الله طالقانی، پدر شریعتی، یکی از اعضای سازمان مجاهدین و سامی و احمد زاده و شریعت رضوی و احسان سخنرانی کردند که در یک کتابچه تحت عنوان مجموعه چند سخنرانی در دانشگاه تهران به مناسبت روز شریعتی توسط کانون نشر ابلاغ اندیشههای شریعتی چاپ شد. [۱۵۱۵] در آنجا فردی که از طرف سازمان صحبت کرد، یکسره به تأیید اندیشهها و روش سیاسی دکتر پرداخت و تلاش کرد تا نهایت بهره برداری را از محبوبیت آن زمان شریعتی بکند.
اصل این تحلیل را که میتوان از حسینیه به عنوان ابزاری در برابر مجاهدین استفاده کرد یا آن را به نوعی سوپاپ اطمینان تبدیل نمود، چیزی بود که به حق یا ناحق، برخی از سران ساواک نیز داشتند و به همین دلیل، برخی از عناصر رژیم، وجود شریعتی و حسینیه را برای این جهت، تأیید و حتی حمایت میکردند. البته در ساواک، دیدگاه مخالف این نظر نیز وجود داشت که در اسناد برجای مانده در پرونده شریعتی در ساواک منعکس شده است. بنی صدر میگوید: به نظر من، شاید، علت عمدهای که ساواک اجازه میداد کتابهای شریعتی در نسخههای صد هزار، صدهزار چاپ شود و به آسانی به درون جامعه راه پیدا کند، ایجاد یک آلترناتیو فکری در بستر جامعه با قرائت جدید از اسلام در برابر جریانهای فکری و سیاسی چپ بوده است. [۱۵۱۶]
در نهایت، رژیم بر اثر فشارهایی که از ناحیۀ برخی از روحانیون بر وی وارد میآمد [۱۵۱۷] و در چارچوب یک سیاست کلی برای تعطیلی برخی از مراکز فرهنگی - سیاسی، حسینیه را که از یک سو به قول آن روحانیون، محل طرح اندیشههای سنیگری، وهابیگری و از سوی دیگر الهامبخش مخالفان رژیم بود، در آبان ۵۱ آن را تعطیل کرد. بنابراین تعطیلی این مرکز خاص، صرفا روی دلایل سیاسی نبود، گرچه همانگونه که گذشت، برخی از سران ساواک نیز حسینیه را به لحاظ سیاسی مضر تشخیص میدادند. این به ویژه زمانی بود که آثار شریعتی در خانۀ بسیاری از مخالفان رژیم پیدا شد. و این درست پس از آن بود که طی یک دوره، عناصر بالای رژیم وجود حسینیه را به دلایل مختلف ضروری میدیدند و دشمن واقعی خود را تنها مجاهدین و روحانیون ناراضی و مخالف وابسته به نهضت قم مانند ربانی شیرازی و منتظری و امثال آنان میدانستند.
شاید لازم به یادآوری باشد که روحانیت سنتی تهران و منبرهایی که بسیاری از آنها مخالف حرکت امام بودند، یا دست کم با آن همراهی نداشتند، با شریعتی هم برخورد آشکاری داشتند. روحانیون انقلابی هم، گرچه به نظر میرسید که گهگاه از وی هواداری میکردند، اما به ویژه در این اواخر، خوشبینی صریحی نسبت به حسینیه نداشتند. برای نمونه، فضل الله محلاتی که از روحانیون انقلابی تهران بود، خود میگوید که با دیدن آثار شریعتی تصمیم گرفتم آن را بخوانم و اشتباهات او را یادآور شوم. کتاب اسلام شناسی او را یک قسمت مطالعه کردم دیدم اشتباهات زیادی دارد و خودم شخصا یک شب به حسینیه مراجعه کردم و در حدود سه ساعت با او بحث کردم. پدر او هم حضور داشت. [۱۵۱۸]
مبارزه برخی از روحانیون سنتی تهران با وهابیگری، به یک سابقه طولانیتری باز میگشت که وجه بارز آن مبارزه با کسروی و شریعت سنگلجی و غیره بود. این بار، افراد یاد شده که برخی از منبریهای قدیمی تهران بوده و آن مبارزات را با کسروی داشتند، شریعتی را نسخۀ جدید کسروی میدیدند. شیخ قاسم اسلامی که سابقه نبردهای فکری با کسروی را هم در پرونده دوران جوانی خود داشت، از جمله آنها بود. طرح شدن عنوان خرافه و اصلاح در مطالبی که از حسینیه بیرون میآمد، برای بسیاری این توهم را ایجاد کرده بود که آنجا یک مرکز ترویج عقاید سنی است، چیزی که آقای مطهری حتی در اوج مخالفتش با شریعتی آن را رد کرد. گذشت که حتی خود آقای مطهری و افرادی مانند بهشتی هم به دلیل طرح برخی از مسائل وحدت گرایانه متهم به این قبیل مسائل شدند. یکبار که مرحوم بهشتی درباره وحدت شیعه و سنی صحبت کرده بود، اعتراض برخی از محافل روحانی تهران بالا گرفته، علیه وی سخن گفتند. [۱۵۱۹] حتی پس از انقلاب هم به استناد همان مطالب کوشیدند تا امام را بر ضد وی و مرحوم مفتح تحریک کنند. آقای حائری حامل پیغامی از برخی از روحانیون تهران برای امام بوده است تا بهشتی را به خاطر آن گرایشات کنار بگذارد. [۱۵۲۰]
گزارش دیگر از این ماجرا آن است که در یکی از جلسات روحانیون انقلابی تهران در دی ماه ۱۳۴۹ در این باره و مسائل حسینیه ارشاد صحبت شد. گویا سید مرتضی جزائری که از مخالفان سرسخت حسینیه بوده به شهید محلاتی گفته بود که: سید محمد بهشتی که اخیرا به ایران آمده است، میخواهد لعن به خلفا را از بین ببرد؛ [۱۵۲۱] طرفداران خمینی چرا از حسینیه ارشاد طرفداری میکنند. [۱۵۲۲] این جزائری که از دوستان نزدیک مرحوم بهشتی در گذشته بود، اکنون در جبهه ولایتیهایی قرار داشت که تصور میکرد جریان انقلابی و معتقد به وحدت شیعه و سنی، جریانی انحرافی برای از میان بردن تشیع است. اختلاف نظر وی با دکتر بهشتی که در سال ۴۹ به ایران بازگشته بود، و تبلیغات فراوان علیه وی، نه تنها در تهران بلکه در شهرهایی مانند اصفهان هم انعکاس داشت. [۱۵۲۳] جزائری در زمان ورود آقای بهشتی به ایران، به استقبال آمد اما پس از سخنرانی او در حسینیه ارشاد که درباره وحدت اسلامی بود، به سختی علیه وی موضع گرفت. این زمان، بحث حجاب و کتاب مسأله حجاب آقای مطهری هم یکی دیگر از اسباب اختلاف بین روحانیون سنتی و متجدد شده بود. [۱۵۲۴] آنچه مسلم است و پیشگامی فرد به درستی تأکید کرده، همین است که در حوالی سال ۵۰ طیفی از روحانیت که در سالهای ۴۲-۴۳ و پس از آن با امام بودند، در سالهای ۵۰ به بعد از صف مبارزه کنار رفتند. [۱۵۲۵]
جبههای از مخالفان شریعتی حتی از میان روحانیون که برخی انقلابی و برخی هم عناصر غیر انقلابی و حتی بستگی با اوقاف داشتند، علیه وی پدید آمد. یکی از آنان شیخ حسین لنکرانی بود که حتی کسانی چون سید ابراهیم میلانی [۱۵۲۶] با وی رفت و آمد داشتند و میکوشیدند تا این جبهه را تقویت کنند. در جای دیگر هم اشاره کردیم که تلاش این جماعت دست کم یکی از دلایل مهم تعطیلشدن حسینیه ارشاد بود، چنانکه آقای بیدار به من گفتند که حاج عزیز فرش فروش که در امیریه بود و به منزل شیخ حسین لنکرانی هم رفت و آمد داشت، به خود من گفت که با جمعی نزد دکتر اقبال رفتیم و از او خواستیم از شاه بخواهد تا حسینیه را تعطیل کند.
سالها پیش از آن هم یک روحانی مقیم تهران از خاندان روضاتی، با نام میر سید احمد روضاتی [۱۵۲۷] که در مسجد الرحمن نماز میخواند، دو کتابچه که به نوعی محتوی بر مطالب ضد وحدت اسلامی بود منتشر کرد. یکی با عنوان «علی ولی الله ندای شیعه (چاپ اول ۱۳۳۷ و چاپ دوم ۱۳۵۲) که در قالب اثبات حقانیت شیعه است، اما در پایان آن آمده است: «اما آنچه ناپاکان و بیدینان و مزدوران اجانب به نام «تشیع علوی و تشیع صفوی» برای شما آوردهاند، فقط برای سست کردن زیر بنای اسلام و ایمان و دزدیدن دین و آیین نونهالان و جوانان شماست تا بتوانند در آیندۀ نزدیکی آیین پاک شیعه را به وهابیگری تبدیل کنند.» [۱۵۲۸] و کتاب دیگر از همو با عنوان گفتگوی شیعه و سنی (چاپ سال ۱۳۴۶) که در ص ۲۷ تصریح میکند که «فکر تقریب بین مذاهب اسلامی از افکار علمای سنی است که فقط برای جلوگیری از تبلیغات مذهب شیعه به وجود آمده» است. این کتاب از پایه در رد مسألۀ وحدت اسلامی و فعالیتهای آیت الله بروجردی نوشته شده است. (چاپ اول کتاب ۱۳۳۷ یعنی زمان حیات آیت الله بروجردی است).
نباید از نظر دور داشت که بسیاری از درخواستکنندگان وحدت میان شیعه و سنی، افراد منحرفی بودند که از اساس به مبانی امامت اعتقادی نداشتند. از آن جمله میتوان به صادق تقوی اشاره کرد که در نوشتههای مختلف خود به این سمت و سو حرکت میکرد. به علاوه، افراد فاسدی مانند دکتر میمندی نژاد هم که مدیر مجله رنگین کمان بود، همین ایدهها را ترویج میکرد و طبعاً سبب تحریک علما میشد. [۱۵۲۹]
[۱۴۴۴] بنگرید: سیری در زندگانی استاد مطهری، ص ۱۲۶. [۱۴۴۵] میناچی مینویسد که در این باره، اعلامیههای تندی نوشته شد ولبۀ تیز حملات هم متوجه شخص استاد مطهری بود که مسبب نشر این دو جلد کتاب بود. به نظر میناچی، هدف اصلی این قبیل اعتراضات از سوی برخی از روحانیون تهران، آقای مطهری بود نه شریعتی. بنگرید: تاریخچۀ حسینیه ارشاد، ص ۶۰ـ ۶۲. [۱۴۴۶] متن این گفتگوها و پیشنهادها، را بنگرید در: تاریخچۀ حسینیه ارشاد، ص ۲۰ـ۳۰. [۱۴۴۷] تاریخچۀ حسینیه ارشاد، ص ۳۳. [۱۴۴۸] تاریخچۀ حسینیه ارشاد، ص ۳۵. [۱۴۴۹] تاریخچۀ حسینیه ارشاد، ص ۳۷. [۱۴۵۰] تاریخچۀ حسینیه ارشاد، ص ۳۹. [۱۴۵۱] نشریه ارشاد، ش ۱۵، ص ۸۶، ۸۸، ۱۰۲. [۱۴۵۲] بنگرید: میعاد با علی (یادوارۀ هفدهمین سالگرد شریعتی، تهران، ۱۳۷۳)، ص ۲۲۵. [۱۴۵۳] تاریخچۀ حسینیه ارشاد، ص ۱۶ـ ۱۹. [۱۴۵۴] متن آن را بنگرید در: مجلۀ ارشاد، ش ۱۵، ص ۱۰۶. [۱۴۵۵] بنگرید: ارشاد، ش ۱۵، ص ۱۷ـ ۱۰۸؛ش ۱۶، ص ۸۲ـ ۸۵. [۱۴۵۶] آقای میناچی منبع اطلاعاتی علی رهنما در کتاب «مسلمانی در جستجوی ناکجا آباد» (تهران، گام نو، ۱۳۸۱) است که در آن مطالب زیادی علیه استاد مطهری گفته شده است. میناچی این مطالب را در برابر انتشار نقدهای استاد مطهری از وی و ظاهرا به قصد انتقام کشی بیان کرد؛ اما توجه نداشت که خودش نخستین کسی بود که مطهری را که سهم زیادی در حسینیه داشت، وادار کرد تا آنجا را ترک کند. گرچه شاید بتوان گفت، انتشار آن مطالب خصوصی هم از استاد دربارۀ میناچی محل تأمل بود. [۱۴۵۷] برخی را عقیده بر آن است که شریعتی از آن زاویه که به مخالفتهای علی اکبر اکبری نسبت به خود مینگریست و آن را ناشی از خلوت شدن اطراف او در دانشگاه مشهد پس از روی آوردن آنان به وی میدانست، نسبت به استاد مطهری هم چنین بینشی داشت. به کسی گفته بود از وقتی که در کاروان حسینیه ارشاد، حاضران بعد از سخنرانیهای میعاد با ابراهیم اطراف ما را گرفتند و مطهری تنها ماند، او به مخالفت با من برخاست. با این حال، حاضران پای سخنرانی استاد در مسجد الجواد و مسجد هدایت در رمضان سال ۵۲ شاهدند که وی به صراحت و همچنان از حسینیه ارشاد دفاع میکرد و نسبتهای وهابیگری و امثال آن را مورد انکار قرار میداد. بنابراین تا آنجا که میتوانست با حسینیه همراهی میکرد حتی زمانی که در آنجا نبود. چنین شخصیتی چگونه میتوانست نسبت به شریعتی حسادت بورزد؟ [۱۴۵۸] بنگرید: سیری در زندگانی استاد مطهری، ص ۱۲۷ـ ۱۲۸. [۱۴۵۹] سیری در زندگانی استاد مطهری، ص ۱۱۹؛ آیت الله مشکینی هم از قول استاد مطهری، دیدگاههای ایشان را در باره منهائیون آوردهاند، یعنی کسانی که اسلام منهای روحانیت را مطرح میکردند. بنگرید: پارهای از خورشید، ص ۴۳۴. آگاهیم که دکتر روی این تز صریحا پافشاری میکرد. در حالی که نهضت روحانیت همزمان با زندانی بودن شمار زیادی از آنان از یک سو، امری قابل درک برای دکتر بود. اما از سوی دیگر فشار برخی از روحانیون مخالف، روی حسینیه بسیار شدید شده و تحلیل دکتر مینانچی و دیگران این بود که همه روحانیون دست به دست هم دادهاند تا حسینیه را از بین ببرند. طبعا همین فشارها باعث تعطیلی حسینیه شده و این تعطیلی تقریبا ربطی به مسائل سیاسی ساواک نداشت. سخن دکتر در مجموع آثار شماره یکم با عنوان «با مخاطبهای آشنا» این است: اکنون خوشبختانه همانطور که دکتر (مصدق) تز اقتصاد منهای نفت را طرح کرد تا استقلال نهضت را پیریزی کند و آن را از بند اسارت و احتیاج به کمپانی استعماری سابق آزاد سازد، تز اسلام منهای آخوند در جامعه تحقق یافته است. و این موفقیت موجب شده است که هم اسلام از چهارچوب تنگ قرون وسطایی و اسارت در کلیساهای کشیشی و بینش متحجر... آزاد شده است و....» با مخاطبهای آشنا، ص ۸. شگفت آنکه درست در همین سال، دکتر در جای دیگر چنان دفاعی از جامعۀ روحانی میکند (مجموعه آثار ۳۶، ص ۹۱) که انسان از قضاوت در میماند. [۱۴۶۰] درسهای اسلامشناسی ارشاد، ص ۱۲۳-۱۲۴. [۱۴۶۱] اسلامشناسی شریعتی انتقادهای زیادی را برانگیخت که عمده آنها مربوط به دیدگاههایی بود که به امامت و خلافت و وصایت مربوط میشد. در این باره شاهدی داریم که مرحوم غلامرضا سعیدی هم به محمدتقی شریعتی اعتراض کرد که چرا جلوی علی را نگرفتید؟ ایشان جواب داد: اسلام شناسی علی را خواندم و اشتباهات آن را یادآور شده روی آن نوشتم و فرستادم چاپ شود، اما باز هم همان چاپ قبل را بدون اصلاحات من چاپ کردند. (نقل از محمدتقی انصاریان، از خانهای که برابر حسینیه ارشاد بوده و این گفتگو اندکی پیش از سخنرانی استاد شریعتی درباره وحی و نبوت در حسینیه بوده است.) [۱۴۶۲] هفت نامه، ص ۲۷. [۱۴۶۳] همان، ص ۳۴. آقای مهدوی راد برای بنده نوشتند که من تنها یک بار شریعتی را در منزل پدرش دیدم. وقتی متوجه شدم که ایشان است، به وی گفتم: «شهادت» شما مرا بیدار کرد و «نیایش» دگرگونم نمود. دکتر گفت: من هم امیدم به شما طلبههای جوان است. من بارها گفتهام اگر امیدی و انتظاری میتوان داشت از روحانیت است و در میان روحانیت چشمم به شما طلبههای جوان است. [۱۴۶۴] تاریخچۀ حسینیه ارشاد، ص ۵۷. [۱۴۶۵] عقیده، ص ۳۵ـ ۳۶. [۱۴۶۶] مجموعه آثار، ۳۴، ص ۱۶۷. [۱۴۶۷] مجموعه آثار دفتر چهارم، بازگشت، ص ۶۹. [۱۴۶۸] میزگرد پاسخ به سؤالات و انتقادات، ص ۱۱۶ - ۱۲۱. [۱۴۶۹] تخصص از معلم شهید دکتر علی شریعتی، (تاریخ نشر ۱۲/۷/۱۳۵۸ در ده هزار جلد) ص ۱۱. [۱۴۷۰] بنگرید: خاطرات سید مرتضی نبوی، ص ۷۵. [۱۴۷۱] حتی یک بار هم در سال ۵۱ هیئت امنای حسینیه به همراه استاد شریعتی و دکتر شریعتی، به قم نزد مرحوم شریعتمداری آمدند و طبعا این دیدار به درخواست ایشان و برای مطرح کردن انتقادهایی بود که به حسینیه وارد میشد. [۱۴۷۲] بخشی از دیدگاههای استاد مطهری را در این باره، از زبان آقای دوانی بنگرید در: خاطرات من از استاد مطهری، ص ۴۳ـ ۵۵. [۱۴۷۳] یادآور، ش ۶-۸، ص ۲۷-۲۹. [۱۴۷۴] دکتر شریعتی جستجوگری در مسیرشدن، ص ۳۰، آقای بهشتی درباره موضع خودش نسبت به شریعتی میگفت: موضع من در برابر دکتر شریعتی و کارهای او موضع بهره برداری صحیح است، نه لگدکوب کردن، نه لجن مالکردن و نه ستایشکردن و بالابردن، بلکه حسن استفاده از سرمایهای در خدمت هدفی، همان، ص ۶۴. این مطالب تقریبا توجیه است. شهید بهشتی، اساسا روشنفکریاش میانه راه شریعتی و مطهری بود. احمد علی بابایی - اگر درست منتقل کرده باشد - میگوید که حدود یک سال پیش از انقلاب، آقای بهشتی در منزل شیخ علی آقا تهرانی به ما گفت: ما جز آثار دکتر شریعتی چیزی برای عرضه کردن به مردم نداریم (طرحی از یک زندگی، ج ۲، ص ۳۱۷). ادامه خاطرات بابایی به گونهای است که به رغم گرایش مرحوم بهشتی، به هیچ روی حاضر به ترک جمع پنج نفریشان که باهنر و مطهری و... جزو آنها بوده، نبوده است. (همان، ص ۳۱۹). [۱۴۷۵] طرحی از یک زندگی، ج ۲، ص ۳۳۲. [۱۴۷۶] شهروند امروز، ۲۶ خرداد ۱۳۸۷، ص ۱۱۲. [۱۴۷۷] از آن جمله یادداشتهای ایشان دربارۀ جزوۀ ۱۵ و ۱۶ درسهای اسلام شناسی حسینیه ارشاد است که سخت به آنها حمله کرده و از غرور بیحد دکتر شریعتی در طرح مطالب انتقاد کرده است: «نویسنده جزوه، نظر به غرور بیحد و نهایتش، همان طور که خاصیت هر مغروری است، عقدۀ ندانستن علوم اسلامی از فلسفه و کلام و فقه و عرفان و غیره دارد.... بنگرید: استاد مطهری و روشنفکران، ص ۴۲. [۱۴۷۸] استاد مطهری در آخرین جلسۀ سخنرانی دکتر که قرار بود در روز ۲۶/۸/۵۱ در حسینیه برگزار شود و به دلیل بسته شدن آن توسط دولت، منجر به تظاهرات گردید حاضر بوده و حتی به همراه مرحوم محمد همایون دستگیر و دو روز بعد آزاد گردید. وی گفته بود مدتهاست به حسینیه رفت و آمدی ندارد و برای استماع سخنرانی شریعتی به آنجا آمده بوده است. بنگرید: استاد شهید به روایت اسناد، ص ۲۰۹، ۲۱۲. این نشان میدهد که استاد به هر روی جریان فکری شریعتی را دنبال میکرده و شخصا برای شنیدن سخنرانی به حسینیه آمده است. [۱۴۷۹] سندی که یکی از مأموران ساواک در منزل استاد مطهری در اردیبهشت ۵۲ تهیه کرده، نشان از همین دیدگاه استاد دارد. در آن سند آمده است. روز دوشنبه ۱۵/۵/۵۲ دکتر سید محمد بهشتی، سید هادی خامنهای و چند نفر از طلاب قم به منظور دید و بازدید مرتضی مطهری در منزل وی واقع در خیابانی پهلوی، عدل پهلوی، سمت راست درب ششم، حضور داشتند (منزل آقای مطهری در قلهک بوده؟) در این مجلس سخن از دکتر علی شریعتی به میان آمد. مطهری ضمن انتقاد از شریعتی گفت: صرف نظر از افکار نادرست وی و غرور و اشتباهاتش، ضربۀ جبران ناپذیری به هماهنگی روحانیت و طبقات تحصیل کرده زد و آنها را نسبت به روحانیت سخت بدبین نمود و احساسات جمعی از جوانان خام را علیه روحانیون برانگیخت. مجله پانزده خرداد، ش ۲، ص ۳۱؛ استاد شهید به روایت اسناد، ص ۲۱۷. درباره این گزارش بنگرید: تاریخچۀ حسینیه ارشاد، ص ۲۱۱. [۱۴۸۰] خاطرات هادی غفاری، ص ۲۰۹. [۱۴۸۱] بنگرید: پارهای از خورشید، ص ۳۶۷ـ ۳۶۸. [۱۴۸۲] یادآور، ش ۸ـ۶، ص ۳۳. [۱۴۸۳] بنگرید: شریعتی آنگونه که من شناختم، ص ۶۷. آقای طاهری خرم آبادی هم که آن زمان در لندن بوده، از برخوردهای منفی گستردهای که با آقای مطهری شده، سخن گفته است. بنگرید: خاطرات، ۱۴۵. [۱۴۸۴] شهروند امروز، ۲۶ خرداد ۱۳۷۸، ص ۱۰۶. [۱۴۸۵] مع الاسف هنوز هم بنده شاهدی برای دو سه ساعت بعد از مغرب ندارم و مسأله احتیاج به تحقیق بیشتر دارد. آیت الله خامنهای در حاشیه این جمله (در چاپ سوم کتاب حاضر) چنین نوشتهاند: من از عصر تا آخر شب در آن جلسه بودم. مرحوم مطهری حضور نداشت. و از دوستان ما فقط مرحوم بهشتی در جلسه بود. سید غلامرضا سعیدی هم آن طور که در ذهنم هست از سخنرانها بود. شام هم در جمع چند صد نفره همانجا صرف شد. [۱۴۸۶] بنگرید: سیری در زندگانی استاد شهید مطهری، ص ۸۲. آیت الله خامنهای درباره این تعابیر (در حاشیه چاپ سوم کتاب حاضر) چنین نوشتهاند: نظرات مرحوم شهید مطهری دربارهی شریعتی - چه در آغاز آشنائیشان که تا دو سه سال از وی به نحو شگفتآوری ستایش میکرد و چه در سالهای بعد که از او به نحو شگفتآوری مذمت میفرمود - غالبا مبالغهآمیز... بود. در همین مطالبی که ایشان به امام مرقوم داشته، نشانههای بزرگنمایی آشکار است. برخی دیگر از دوستان ما از جمله مرحوم شهید بهشتی نیز همین نظر را دربارۀ اظهارات شهید مطهری داشتند. تذکری که در اینجا لازم است اینکه به احتمال شهید بهشتی پس از ماجرای برخوردهایی که آقای مطهری با شریعتی داشت، میانۀ چندانی با ایشان نداشت. به همین دلیل در جلساتی که میان روحانیون تهران در حوالی انقلاب برای تصمیمگیریها تشکیل شد، از آقای مطهری دعوت به عمل نیامد. درباره عدم دعوت از آقای مطهری بنگرید: خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ص ۱۳۹ـ ۱۴۱. [۱۴۸۷] زمانی که درسال ۱۳۵۶ آقای مطهری همراه علامۀ طباطبائی برای معالجۀ ایشان به لندن میرود، در جمع دانشجویان به سخنرانی دعوت میشود. در این مراسم، از جمله نظر ایشان را در باره شریعتی سؤال میکنند. آقای مطهری پاسخ میدهد: شریعتی هنرمند خوبی بود. این سخن به قدری دانشجویان را ناراحت میکند که کسی از آن مجلس، حاضر نمیشود آقای مطهری را به محل اقامتش برساند. (العهدة علی الروای) شریعتی آنگونه که من شناختم ص ۶۷. منبع دیگری گفت که ناراحتی دانشجویان طرفدار شریعتی به قدری بود که تصمیم بر آن بود تا وی را از پنجرهای پایین بیندازند. [۱۴۸۸] این متن بسیار دقیق و عالمانه را بیینید در: استاد مطهری و روشنفکران، ص ۶۳ـ ۶۴. [۱۴۸۹] شریعتی آنگونه که من شناختم، ص ۷۵. [۱۴۹۰] خاطرات پیشگامان، ص ۱۶۶ـ۱۶۷. [۱۴۹۱] بنگرید به ضمائم کتاب «شریعتی آنگونه که من شناختم» ص ۱۱۰ـ ۱۱۱. [۱۴۹۲] شهروند امروز، ۲۶ خرداد ۱۳۷۸، ص ۱۱۳. [۱۴۹۳] بنگرید: انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۱۷۵ و ضمیمه شماره ۳۵. [۱۴۹۴] یادداشت مصطفی ایزدی در سایت جرس در تاریخ ۱۹ اردیبهشت، ۱۳۸۹. [۱۴۹۵] بنگرید: استاد شهید به روایت اسناد، ص ۲۹۲-۲۹۳ نامه دوم بازرگان و برخی از انعکاسات انتشار اصل نامه در همان، ص ۲۹۴ـ ۳۰۰ آمده است. [۱۴۹۶] استاد شهید به روایت اسناد، ص ۳۰۱، ۳۰۴. [۱۴۹۷] شریعتی آنگونه که من شناختم. ص ۸۰ـ ۸۱ (بیتردید دنبالکردن این بحث، ما را به جایی نخواهد رساند. در این زمینه، خاطرات شخصی فراوانی به نقل از جناب آقای فاکر و نیر همسر استاد مطهری در برخی از منابع نقل شده است، که کاوش در آنها روا نیست و به همین دلیل از نقل آنها صرف نظر میکنیم.) [۱۴۹۸] نقل شفاهی از آقای میناچی برای بنده، در ۶/۶/۱۳۸۰ و نقل شده در مجلۀ ارشاد، ش ۱۵، ص ۷۶. [۱۴۹۹] شهروند امروز، ۲۶ خرداد ۱۳۷۸، ص ۱۰۶. [۱۵۰۰] خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ج ۲، ص ۱۹۲. [۱۵۰۱] رضا اصفهانی (فرزند محمدصادق) متولد ۱۳۱۴ ش، تحصیل کرده حوزه نجف (مدت ۴ سال) و از نویسندگان دهه چهل و پنجاه که در حسینه ارشاد مسألهگو و پاسخگوی احکام شرعی بود، آن زمان لباس روحانی نداشت (در گذشته داشته یا نه، آگاه نیستم) بعدها نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی از ورامین شد. مدتی هم معاون وزارت کشاورزی بود. کتاب اقتصاد مقایسهای (تهران، الهام، ۱۳۵۷) و فلسفه مقایسهای (تهران، الهام، ۱۳۵۶) را نوشت. قدیمیترین اثر او علی القاعده باید کتاب اقتصاد از دریچه اسلام باشد که مقدمه آن در سال ۱۳۴۳ نوشته شده است. این کتاب در نفی کاپیتالیسم و کمونیسم و اثبات این نکته است که اسلام مکتب اقتصادی دارد. کتابی هم با عنوان اسلام برای همه (ساده و آسان) نوشت که حسینیه ارشاد (۱۳۵۰) بارها آن را چاپ کرد. آثار فراوانی هم بعداز انقلاب از او چاپ شد. کتابی هم با عنوان روح یا ماده نوشت که در آغاز انقلاب توسط نشر حر چاپ شد. بردگی فکری از دیگر آثار وی توسط انتشارات قلم در سال ۱۳۵۷ منتشر گردید. کتاب مبانی نظام اقتصاد توحیدی «کار و کارگر» نیز از دیگر نوشتههای او در باب اقتصاد اسلامی است که گرچه تاریخی روی آن نیامده اما علی الاصل باید میان سالهای ۵۸ـ۶۰ منتشر شده باشد. کتاب دیگر او که توسط نشر فراهانی منتشر شده و تاریخی روی آن نیامده، پندار پروری یا بخشی از داوریهای کسروی در باره دانشهاست. روابط اجتماعی در اسلام، روابط مالی در اسلام، کلیات اسلام و دانستنیهایی از اسلام چهار اثری بود که سال ۵۸ جهاد سازندگی از وی منتشر کرد. محمد مهدی جعفری جسته گریخته اطلاعاتی درباره وی داده است. از جمله از جلسهای یاد میکند که در سال ۱۳۵۵ در منزل نکوفر بوده و علاوه بر آقای مطهری، رضا اصفهانی هم تحت عنوان اصول استنباط احکام توسط مجتهد بحث کرده است (همگام با آزادی، ج ۲، ص ۲۰۶). همچنین شرحی درباره ساده زیستی او بیان کرده مینویسد: در اواسط دهه پنجاه در میان برخی از روشن فکران دینی، موضوع ساده زیستی مطرح شد و یکی از کسانی که به طور جدی به این مقوله پرداخت. آقای رضا اصفهانی بود. ایشان نه تنها در گفتار و سخن بلکه از زندگی شخصی، طرز لباس و سلوک فردی نیز ساده زیستی و سادهگرایی را رعایت و توصیه میکردند.... او از همه ما سادهتر میزیست و زندگی زاهدانهای داشت (همگام با آزادی، ج ۲، ص ۲۱۷). جعفری در باره آخرین جلسهای که دکتر را دیده است میگوید: فکرمی کنم روز ۲۳ اردیبهشت سال ۱۳۵۶ بود. در باغچه آقای شاه حسینی جلسهای بود که در آنجا آقای رضا اصفهانی درباره ساده زیستی از دیدگاه اسلام سخنرانی میکرد. دکتر وسط جلسه آمد. قدری گوش داد و رفت بیرون خوابید. بیدارش کردم، گفت: بله دیدم آقا رضا اصفهانی دارد لالایی میگوید، خوابم گرفت! (همگام با آزادی، ج ۲، ص ۲۲۶). رضا اصفهانی آن زمان مجرد میزیست و گویا تا پایان عمر هم مجرد ماند. گفته شد که منزلش در نزدیکی پارک شهر بوده است. اما مطالبی که آقای تبریزی گفت این بود که وی پیش از رفتن به حسینیه ارشاد جلساتی در نقد افکار کسروی داشت. بعدها به حسینیه ارشاد آمد و «اسلام به زبان ساده» نوشت که مورد استقبال قرار گرفت. در دبیرخانه حسینیه به مدیران آنجا کمک میکرد. وقتی حسینیه بسته شد، جلساتی گذاشت که همان اقتصاد و فلسفه مقایسهای بود. بعد از انقلاب معاون وزیر کشاورزی شد. همانجا بود تا اوائل دهه هفتاد گرفتار کم حافظگی شد. ریش بلندی هم داشت. خاطرم هست ساواک دوبار او احضار کرد، اما اینکه دستگیر شد یا نه خبری ندارم. آقای میناچی هم تلفنی به بنده گفتند: آقای مطهری رضااصفهانی را به حسینیه آورد کارهای تحقیقی در آنجا میکرد و گاهی هم پاسخ مسائل شرعی را میداد. رسالههای مراجع را داشت و از روی آنها پاسخ میگفت. یک اتاقی در حسینیه داشت که آنجا زندگی میکرد. این اواخر که الزایمر گرفت، در خانهای که با برادرش در آن زندگی میکرد و اطراف حسن آباد بود، بسر میبرد. زندگی بسیار درویشی داشت و با چند بیسکویت گذران میکرد در مجلس هم که بود، همینطور رفتار میکرد. در دوره معاونت وزارت کشاورزی هم صندلی و میز را به کناری گذاشته بود و روی فرش نشسته نامهها را امضا میکرد. یادم نمیاید که ساواک احضارش کرده باشد. این اواخر آقای دعایی با وی مأنوس بود. در فاتحهاش شرکت کردم که آقای دعایی هم آمده بود و خلوت بود. آقای محمدعلی سادات هم به بنده گفتند که من در سال ۱۳۴۹ توسط آقای مطهری با وی آشنا شدم. مرد فاضلی بود. [۱۵۰۲] شهید حجت الاسلام غلامحسین حقانی به روایت اسناد ساواک، ص ۲۶۵. آقای مصباح پس از گذشت سی سال از انقلاب، در مصاحبهای که در باره گروه فرقان داشت، همان تحلیلها را ارائه داده منشأ فکری شریعتی را تلویحا افکار گورویچ یهودی دانسته و تحلیل خود را از شکلگیری اندیشههای انحرافی بر پایه ارائه افکار غربی برای اصلاح در داخل عنوان کرده است. بنگرید: یاد آور ش ۶ـ۸، ص ۱۶ـ۱۷. [۱۵۰۳] سیری در زندگانی استاد مطهری، قم، صدرا، ۱۳۷۰، ص ۸۵-۸۶. [۱۵۰۴] در ۵ مرداد ۱۳۵۹ (شب نیمه ماه رمضان ۱۴۰۰) بنگرید: کیهان ۶ مرداد ۵۹، ص ۳ و درباره او بنگرید: گنجینۀ دانشمندان، ج ۲، ص ۳۳۶. وی آثار فراوانی داشت. در یک وبلاگ که درباره او تنظیم شده از بیش از پنجاه اثر او یاد شده است. برخی از این آثار، نوشتههای طلبگی مانند تقریرات درس آیت الله یثربی کاشانی یا ایضاح المطالب در شرح مکاسب و جز آن و برخی دیگر در مباحث فکری روز است. برخی از این آثار بر ضد شریعتی است: پاسخ نافر جام پاسخ میزگرد، سخنی چند با آقای علی شریعتی (در سال ۱۳۹۲ ق در رد بر تشیع علوی و صفوی نوشته شده و در هر صفحه، نصف صفحه سفید مانده تا اگر کسی جواب دارد آنجا بنویسید. در پایان هم یک دو برگی تا شده هست که از آرم حسینیه اسامی ابوبکر و عمر و عثمان استخراج شده است). خرد داوری کند، پدر و مادر پوزش میطلبیم. وی بارها به زندان افتاد و با سپردن تعهد آزاد شد، در حالی که بلافاصله تعهدش را میشکست. در میان آثار وی به کتاب مهر تابان او شامل هیجده مجلد در تفسیر قرآن اشاره شده که گویا چاپ نشده است. برخی از دیگرآثار او عبارت است از: حجاب در اسلام، متعه در اسلام، حکم ریش تراشی در اسلام، ترورچیان عقاید از شین تا شین! شفاعت، روحانیت، تشیع یا مکتب نهایی انسانها، نظام روحانی و سیاسی اسلام، وسواس خناس (نمیدانیم همه اینها چاپ شده است یا نه). وسواس خناس کتابی مفصل در ۴۰۷ صفحه در نقد شریعتی است که علی الاصل باید آخرین اثر مطبوع وی باشد که پس ازانقلاب چاپ شده است. آتش انقلاب یکی از نخستین آثار او بود که آن را درنقد کسروی نوشت. از کتاب تشیع یا مکتب نهایی انسانهای او نیز به عنوان اثری در نقد تشیع علوی و صفوی دکتر شریعتی یاد شده است. که در سال ۵۲ مجوز نشر گرفته است (سانسور در آینه، ص ۲۴۷) در بخش پایانی نشریه یادآور، ش-۸، صص ۳۰۷-۳۳۴ یادنامهای برای وی تنظیم و به تفصیل درباره وی سخن گفته شده است. فرزندایشان (همانجا، ص ۳۲۹) از اینکه فرقانیها او را ترور کرده باشند اطمینان حاصل نکرده است. [۱۵۰۵] ممیزی فرهنگ و هنر درباره کتاب تشیع علوی و صفوی نوشت: شمشیری است بران و عسلی است زهرآلود و خطرناک. ودیگری نوشت: کتابی است که انتشارش موجب سر و صدا و تحریک احساسات دینی علما و مراجع دینی میشود. بنگرید: سانسور در آینه، ص ۲۴۶. شریعتی بحثهای مربوط به تشیع صفوی و علوی را در آثار دیگرش هم دنبال کرد. از جمله در جایی از کتابچه توتم پرستی مینویسد: وقتی اسهال بیخ ریش فلان مستطاب را گرفت، از چه طریق علمی، فنی ای، باید اقدامات کرد تا بندش آورد... هرچند در تشیع صفوی روایات بسیاری وارد شده است در فضیلت اسهال، تا آنجا نص داریم که هرکس به اسهال بمیرد، شهید مرده است. هرکس به اسهال بمیرد، بهشت بر او وجب است. شیعه صفوی اسهال را جانشین جهاد کرده است. توتم پرستی، ص ۹، دیدگاههای وی درباره تشیع علوی و صفوی روی افرادی مانند بنی صدر هم به شدت تأثیر داشت. و او در گفتار «در روش» که برای سالگرد شریعتی در پاریس عنوان کرد، آن را به عنوان یک نمونه تفکر عالی مطرح نمود. (ویژه نامه یکمین سالگرد شریعتی، ۱۴۵-۱۴۶) در جلسهای که انتقاداتی از دکتر مطرح شد، از جمله مطالبی درباره تشیع علوی و صفوی طرح گردید که دکتر به آنها پاسخ داد. بنگرید به پیوستهای کتاب حسینیه ارشاد خاطرات میناچی، صص ۵۳۸-۵۴۱ به نقل از میزگرد ص ۸۳-۸۶ آنجا گفت: ما اعتقادمان این است که اگر روشنفکر آزاد اندیش و مسؤول و منطقی تشیع علوی را بشناسد، اگر تشیعی را که از قرآن و از سنت پیامبر درمیآید و از نهج البلاغه و روایات امام درمیآید، اگر این تشیع را احیا کنیم و اشاعه بدهیم و بفهمانیم، پیش از عوام، روشنفکرانی که حتی امروز به مذهب هم معتقد نیستند، شیفته تشیع میشوند. همان، ص ۵۴۱. [۱۵۰۶] آیت الله خامنهای در حاشیه این مبحث، در چاپ سوم از کتاب حاضر چنین نوشتهاند: گمانم زمستان سال ۵۵ بود که آقای ابراهیمی از طلاب مبارز که میان نجف و پاکستان و اروپا در رفت و آمد بود به نحوی به ایران آمد و در مشهد با لباس مبدل نزد من آمد و پیغامی از سوی مبارزین اسلامی ساکن در اروپا آورد. آن پیام این بود که در وضع اختناق کنونی ماندن کسانی از قبیل من و شریعتی در ایران، ضایع کردن فرصت است. خوب است که ما دو نفر به خارج و ترجیحا به اروپا برویم تا بتوانیم فایدهی بیشتری برای نهضت داشته باشیم. من به طور جزم این نظر را رد کردم و گفتم وجود من در صورتی مفید است که در اینجا باشم. خواست که وسیلۀ ملاقات او را با شریعتی فراهم کنم. من به دکتر تلفن کردم و گفتم کسی نزد او خواهد رفت که مورد اعتماد است و او به خانۀ دکتر رفت و با او مذاکره کرد پس از آن من ابراهیمی را ندیدم و از دکتر هم نتیجه دیدار را نپرسیدم. ولی پس از چندی وی سر از اروپا درآورد. اگر پیشنهاد ابراهیمی در عزم دکتر تأثیر داشته، پس این گمان که وی در سفر به اروپا مأموریت داشته که مرحوم مطهری ادعا میکند، بسیار ضعیف میشود. بنده (مؤلف این کتاب) این مطلب را با آقای شیخ حسن ابراهیمی در میان گذاشتم. ایشان گفت که من با گذرنامه پاکستانی ویزا گرفته به ایران آمدم. به دیدار آیت الله خامنهای رفتم و صحبتهایی شد. قرار بود دکتر را که احتمال میدادیم در فرودگاه مانع از رفتنش شوند، از طریق پاکستان ببریم. اما پس از قرار ملاقات با دکتر، من نتوانستم دکتر را ببینم و زمانی که خواستم ملاقات کنم، ایشان گویا چند روز بود که به اروپا رفته بود و مشکلی هم پدید نیامده بود. اصل طرح هم از محمد منتظری بود. بنابراین من تماسی با دکتر نداشتم تا این بحث را با ایشان مطرح کنم. آقای ابراهیمی افزود: آن لحظه آقای خامنهای به من گفتند اگر پول میخواهی از آن صندوق بردار. ایشان افزود: من و شما در استفاده از این پولها مساوی هستیم. حالا مردم به من اعتماد دارند، این پول را به من میدهند. شما هرچه میخواهید بردارید. آقای ابراهیمی به بنده گفتند که من گرچه برنداشتم اما این برخورد روی من بسیار تأثیر گذار بود. در خاطرات احمد علی بابایی هم مطالبی درباره آمدن شخصی با نام مستعار سعید از طرف شیخ محمد منتظری برای بردن دکتر شریعتی به خارج از کشور، آن هم از طریق افغانستان نقل شده است. در این گزارش، بابایی میگوید که زمینه دیدار او را با دکتر فراهم کرده و دیگر دخالتی در کار نداشتم. سپس میافزاید: «او آن روز با دکتر صحبت کرده، دکتر دیداری داشته باشد... آنچه آن جوان توضیحات داده، دکتر بیجواب گذاشته و به گونهای به بعد محول کرده، جوان آزرده و غیر آزرده، رفت و دو سه ماه دیگر برگردد و با موافقت دیگر، مواجه و ترتیب کار را بدهد...» بنگرید: طرحی از یک زندگی، ج ۲، ص ۳۲۴. [۱۵۰۷] نقل شفاهی از ایشان که فرمودند در کتاب نهضت امام خمینی جلدسوم هم این مطلب را شرح دادهاند. [۱۵۰۸] مصاحبه محمد منتظری با پیام انقلاب، ش ۱۲، ۷ مرداد ۱۳۵۹، اسلام و منافقین، ص ۵۷. [۱۵۰۹] آقای فارسی در حاشیه این مطلب نوشتهاند: من روزهای اخیر این دو را شاهد نبودهام. اما یقین دارم که آقای محمد مهدی جعفری درباره این دو نفر شهادت ناحق نمیدهد. شهید ناصر صادق و برادرش سالها در دبیرستان کمال نارمک (درباره این مدرسه بنگرید: یاران امام به روایت... شهید رجایی، صص ۸۵-۸۷) شاگرد من بودند و افکارشان را من شکل و جهت داده بودم، هرچند شهید باهنر و شهید رجائی هم برای آنان تدریس داشتند. اما حقیقت این است که این دو نفر و احمد رضائی و نظائرشان جهاد فرهنگی و بیدادگر و اسلام ناب آموزی را منافی و غیر قابل جمع نمیدانستهاند. بلکه آن را مستلزم مکملی که مبارزه مسلحانه باشد میدانستهاند. نظر بنده نیز همین بوده است و صحیح نیز همین است. یکی از دلایل یا عللی که به بنده نفوذ کلام مکتوب در میان نسل جوان آزادی خواه و ضد استعمار در مقایسه با دکتر شریعتی و شهید مطهری و نظائرشان داده بود این بود که مرا در رأس جریان مسلح کردن نیروی اسلامی پانزده خرداد ۴۲ میدانستند «درسهایی درباره مارکسیسم». مرا هم به خاطر آن مقامم بر دیده خویش مینهادند. بدخواهان و منحرفان از ایمان و اسلام هم قادر نبودند نسبتهای ناروایی را که به دکتر شریعتی بیدادگر و به شهید مطهری میدادند به من بدهند. کتاب «علمیبودن مارکسیسم» بازرگان سازشکار و خاموش هم اثری را که کتابم داشت هرگز نداشت. آنچه هم که شهید حنیف نژاد گفته است و از او دقیقا نقل شده است به همین معناست که گفتم. این چند نفر فقط سخنرانیهای اول دکتر شریعتی را شنیده و قضاوت کردهاند نه آخریها را که همه را به مبارزه مسلحانه و به قیام برمیانگیخت. [۱۵۱۰] سازمان مجاهدین خلق از درون، ص ۳۹-۴۰. [۱۵۱۱] بنگرید: آنها که رفتند، ص ۱۷۸. [۱۵۱۲] بنگرید: پارهای از خورشید، ص ۱۸۸. به گزارش آقای میناچی، یکبار احمد رضایی در برابر در بزرگ حسینیه، شریعتی و حسینیه را «به خاطر سرگرم کردن جوانان به حرف و سخن و باز داشتن آنان از به کارگیری اسلحه» متهم به همکاری با ساواک کرد. مجلۀ ارشاد، ش ۱۲، ص ۴۴. با این حال، حسینیه یکی از پاتوقهای مجاهدین بوده و حتی برخی از نیروهای خود را از کسانی که به آنجا میآمدند، جذب کردند. [۱۵۱۳] خاطراتی از پیشگامان، ص ۵۶. [۱۵۱۴] همان، ص ۵۸. [۱۵۱۵] این کانون توسط احسان شریعتی و برخی دیگر از مدعیان پیروی از شریعتی تأسیس شد و در جریان بالا گرفتن درگیریهای داخلی در سال ۶۰، به خارج از کشور منتقل گردید. بعدها در سال ۶۵ میان برخی از اعضای کانون با احسان اختلافاتی پیش آمد. نشریۀ ابلاغ توسط همین کانون منتشر میشد. یکی از فعالان این کانون حسن عباسی بود که بعدها به الحاد گرایید و نامش را سیاوش اوستا کرد و کتابچههای مزخرفی مانند «خدا را در خواب دیدم زار زار گریه میکرد» و آثار بیسروته دیگر را نوشت. مطهری و خامنهای و... هم مخالفت میکردند. این افراد که عمدتا در میان عوام مردم نفوذ داشتند، تحمل هیچ نوع مبارزه علیه خرافات و انحرافات فکری را نداشتند و به همین دلیل با شریعتی هم که بخشی از مواضعش در رویارویی با این قبیل افکار بود و در پناه لباس روحانی هم نمیزیست، مخالفت میورزیدند. این قبیل روحانیون، همان کسانی بودند که پس از یک سخنرانی دکتر بهشتی در تهران وی را سنی زده معرفی کردند (بنگرید: خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ص ۱۱۳). این تبلیغات به حدی بود که آقای بهشتی مجبور شد در اصفهان جلسهای در مدرسه احمدیه بگذارد و در حضور علما مبانی خود را در این زمینه شرح دهد (بنگرید: خاطرات محمد پیشگامی فرد، ص ۹۹.) چنان که در مشهد هم آقای خامنهای را تحت فشار گذاشته بودند. این افراد، ردیههایی هم بر افکار شریعتی نوشتند که هیچگونه ارزش علمی نداشت و جز بدنامی برای روحانیت نتیجهای در بر نمیداشت. آقای مطهری با اشاره به این سخن برخی از ولایتیها که میگفتند فلسطینیها ناصبی و بدتر از یهود هستند، اشاره کردند که: سالی که من مکه بودم به چادر فلسطینیها رفتم و ملاحظه کردم که اینها شیعه هم دارند... یهودیهای مشرک و بهائیها هر روز به یک نحو شایعه سازی میکنند تا همه را نسبت به هم بدبین نمایند و گفت در مورد خود این مسجد شایعه ساختند که در اذان مسجد الجواد کلمۀ «اشهد أن علیا ولی الله» گفته نمیشود و سایرین هم کم و بیش از قول هم به یکدیگر گفتند و این شایعه رواج یافت. بنگرید: عالم جاودان، ص ۳۹۷. دوست دیگری هم اظهار کرد که خود در مسجد هدایت شاهد آن بوده است که آقای مطهری ضمن سخنرانی، به رغم آنکه از حسینیه کناره گرفته بود، این اتهام را که در آنجا اندیشههای سنی وجود دارد، رد میکرد. با این حال، آیت الله خامنهای در حاشیه جمله متن (در چاپ سوم کتاب حاضر) چنین نوشتهاند: مدرک این حرف چیست؟ و چرا مکرر گفته میشود؟ در آن روزها هیچ حرفی از این مطلب میان ماها مطرح نبود. ناطق نوری از مخالفت برخی از روحانیون تهران با آقای مطهری به عنوان یک آخوند سنی یاد کرده است. بنگرید: یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۳۳. اشاره ایشان به روحانی مسجدی است که در آنجا منبر میرفته و چون نام مطهری و آثار او را آورده مورد اعتراض وی قرار گرفته است. [۱۵۱۶] درس تجربه، ص ۱۲۶. [۱۵۱۷] بسیاری از این قبیل مخالفان، روحانیون سنتی مشهد و تهران بودند که در صورت امکان با [۱۵۱۸] یاران امام.... قامت استوار، ج ۲، ص ۲۶۰. [۱۵۱۹] در این باره بنگرید: خاطرات علی اکبر ناطق نوری، ص ۱۰۱ـ ۱۰۲؛ خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ص ۱۱۳ـ ۱۱۴. [۱۵۲۰] بنگرید: خاطرات دکتر مهدی حائری، ص ۱۰۵ـ ۱۰۶. [۱۵۲۱] سید مرتضی جزائری از روحانیون هم طراز سید موسی صدر، شهید بهشتی، و دیگرانی بود که مکتب اسلام را پایهگذاری کردند. پیش از این، بارها، عناوینی از مقالات وی را به مناسبت درج در نشریات مختلف یادآور شدیم. وی که خواهرش عروس آیت الله میلانی بود، بعدها از آن جمع کناره گرفت و به رغم سهمی هم که در بنیاد گذاری مدرسه حقانی داشت، تقریبا از همه آنچه کرده بود توبه کرده به نوعی زندگی خصوصی - دینی پناه برد. بعد از انقلاب مدتی در مهر شهر کرج مؤسسه رواق را داشت که آن هم پس از پنج سال در سال ۸۰ تعطیل شد. وی در نیمه شب بیستم خرداد ماه ۱۳۸۷ درگذشت. یادنامه مختصری شامل وصیت نامه و برخی مقالات درباره وی به مناسبت چهلم ایشان منتشر شد که روی جلد آن فقط این بیت شعر بود: یاد باد آنکه سرکوی توام منزل بود - دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود. در سالگرد وی نیز کتاب آفتاب قدم منتشر شد که حاوی همان مطالب به علاوه مقالات و درسهای وی و نیز سرودههای او میشد که تعدادی از آنها غدیریه است. [۱۵۲۲] بنگرید: یاران امام... قامت استوار، ج ۲، ص ۶۹. [۱۵۲۳] خاطرات محمد پیشگامی فرد، ص ۹۴ـ ۹۵. [۱۵۲۴] درباره این موارد بنگرید: خاطرات محمد پیشگامی فرد، ص ۹۶ـ ۹۷. آقای بهشتی در جلسات متعددی در اصفهان و مشهد از نظریه حجاب آقای مطهری در برابر منتقدین دفاع میکرد. بنگرید: همان، ص ۹۸، ۱۰۰. [۱۵۲۵] خاطرات محمد پیشگامی فرد، ص ۹۷. [۱۵۲۶] از علمای تبریز که تقریبا همزمان با آیت الله شریعتمداری از تبریز به تهران آمد و آقای شریعتمداری به قم رفت. وی در تهران، در مسیر رویدادهای سیاسی قرار گرفت. یک دوره هم نماینده مجلس شد و سپس با شریعتی درافتاد. نامه دکتر شریعتی را به وی که از سر طنز و تمسخر و تنقید نوشته شده است، در مجموعه آثار ۳۴، ص ۲۰۴ـ ۲۲۲ درج شده و جدای از مسائل مورد بحث، به لحاظ ادبی، یکی از شاهکارهای اوست. [۱۵۲۷] رازی در گنجینه دانشمندان مجلد چهارم، شرح حال وی را آورده است. [۱۵۲۸] دکتر شریعتی از اینکه این همه راجع به علی و اولاد او صحبت کرده بود و همچنان به سنیگری متهم میشد برآشفته است. وی میگوید: این است که میبینیم هزارها صفحه نوشته و صدها ساعت گفته در اثبات تشیع و اعتقاد من به وصایت و امامت، فایدهای نمیکند. و از این همه گفته و نوشته من، از اولی که قلم به دست گرفتهام و زبان به سخن گشودهام، در عشق به خاندان پیغمبر و آن همه نظرهای علمی و اعتقادی و تاریخی تازه در عظمت علی و اصالت مکتب علی، از این همه گفته و نوشته... هیچکدام نشانه شیعه بودن من نمیشود. بنگرید: خاطرات میناچی، ص ۵۴۶. وی در همان مجلس که در دفاع از حسینیه ارشاد و خود اوست به عنوان اعتراف نامه مینویسد: من، غیر نظامی، علی شریعتی، متهم به هر اتهامی که میتوان بر زبان آورد، معتقدم به: ۱ـ یگانگی خدا، ۲ـ حقانیت همه انبیاء از آدم تا خاتم، ۳ـ رسالت و خاتمیت حضرت محمد ج، ۴ـ وصایت ولایت و امامت علی بزرگوار، ۵ـ اصالت در عترت به عنوان تنها باب عصمت برای ورود به قرآن و سنت، ۶ـ اعلام وصایت و امامت علی به وسیله پیغمبر، نه تنها در غدیرخم بلکه در بیست و یک مورد از زندگی پیغمبر که همه را استنباط کردهام وتدریس نمودهام (و نکات دیگر که تا عدد ۲۲ میرود). (خاطرات میناچی، ص ۵۴۹ـ ۵۵۱) شریعتی از اینکه کسانی وهابیت را بزرگ کرده و هر ذی شعوری را به خاطر اندک حرفی که میزند به آن فرقه منحط منسوب میکنند، اظهار نگرانی میکند (همان، ص ۵۵۸). [۱۵۲۹] برای نمونه درباره رنگین کمان بنگرید: مطبوعات عصر پهلوی، رنگین کمان، ص ۳۴ـ ۳۶.