۳- احمد کسروی
احمد کسروی یک نمونۀ افراطی از منتقدین به مذهب، دین و حتی متون کلاسیک ادبی فارسی بود که با قلمی تند و جدی، به انتقاد از آنها میپرداخت. در بخشهای نخست کتاب، مطالبی درباره کسروی آوردیم. در اینجا مرور بیشتری بر افکار وی خواهیم داشت. باید یادآور شد که سزاوار نیست نام وی در فهرست کسانی که در این فصل از آنان سخن گفتهایم قرار گیرد؛ چرا که وی در نگرش تجدید نظر طلبانۀ خود، تقریبا چیزی از دین باقی نگذاشت، با این حال، شروع وی از همین نقطه، یعنی اصلاحگری بود. به نوشتۀ یک نویسنده، کسروی گرچه به اصلاح دین میاندیشد، «اما او راهی جدا از همۀ اصلاح طلبان دارد» چرا که «معتقد است که دین تابع مقتضیات زمان است و در مراحل مختلف تاریخ بشر، ضرورت پیدایش دین نو با سلاح عقلی و اخلاقی نو، اجتنابناپذیر است.» [۲۳۱۱] این نگرش قرن نوزدهمی غرب به تمدن و فلسفه و دین است. به همین دلیل است که کسروی برخلاف غالب اصلاح طلبان، بازگشت به سلف و اسلام اولیه را توصیه نمیکند و حتی آن را امری محال میشمرد. آنچه برای او مهم است، گرفتن پیامهای اصلی دین است. «هدفدار بودن جهان، اعتقاد به آفریدگار، اعتقاد به زندگی آینده داشتن و زندگی به آیین خردکردن» اینها بنیاد مشترک همۀ ادیان است. [۲۳۱۲]
کسروی در تمام دورۀ رضاخان، و بعد از آن آزادانه فعالیت میکرد و در نشریات و نیز کتابهایش عقاید مذهبی موجود را تا حدی که میتوانست، با تندی مورد انتقاد قرار میداد. تا اواخر دوره رضاشاه موضع تند علیه تشیع نگرفت اما در دوره پس از آن، به خصوص از زمانی که احساس کرد دین و روحانیت دوباره در صدد بازگشت به صحنه هستند، به نقد تشیع پرداخت. وی در نقد تشیع، شیعیگری را درسال ۱۳۲۲ نوشت و سخت به شعائر تشیع به عنوان خرافه حمله کرد. این اثر یکی از پرسروصداترین آثار کسروی بود که در آستانۀ انتخابات مجلس چهاردهم در سال۱۳۲۲ به نگارش درآمد و تحت عنوان الشیعة والتشیع به عربی هم ترجمه شد. این زمان، اندکی از سفر آیت الله آقا حسین قمی به ایران گذشته بود وموج بیداری مذهبی ایران را فراگرفته بود. کسروی که از سران اصلاح طلب عصر رضاشاهی و در این جریان پیشگام بود، از اینکه میدید تمامی تلاش او و رضاشاه و دستگاه استبداد مدرن از میان رفت، سخت خشمگین شد و این خشم خویش را در تألیف کتاب شیعیگری نشان داد. این کتاب به حدی تند بود که دستگاه سانسور پهلوی نیز بعدها با تجدید چاپ آن مخالفت کرد و نوشت: مولف فساد عقیده خود را اظهار کرده و سراسر کتاب ترویج فساد است. همچنین از آن به عنوان زیانبارترین کتب کسروی یاد شده و گفته شده است که به طور کلی تمام مطلب آن کفر و زندقه است. [۲۳۱۳]
کسروی پیش از نگارش شیعیگری با نگارش کتاب (در پیرامون اسلام) تلاش کرده بود نشان دهد که در زمان ما، دیگر چیزی از اسلام نمانده و آنچه هست نوعی فرهنگ بشری غربی است که در زمینههای مختلف، نظام سازی کرده است. اما در این کتاب، با تجربهای که سالها در مبارزه با آنچه که خرافات مینامید اندوخته بود، به تشیع تاخت و با قلمی بسیار تند و آکنده از خشم نسبت به عقاید شیعه، به تمامی مبانی تشیع، از اصل امامت گرفته تا آداب و رسوم و سپس روحانیت، تاخت. غرور وی در سراسر این کتاب آشکار بود و در عین حال که مرتب همه را به داوری میخواند، از لحن کلامش آشکار بود که برای پاسخ هیچکس ارزشی قائل نیست و تنها به مطالبی که خود بیان میکند باور دارد.
کسروی هیچگاه به طور رسمی ادعای نبوت به معنای آنچه که در ادیان مرسوم بود نکرد. او اساسا دین به معنای سنتی را نمیپذیرفت، اما با اعتماد به نفسی که داشت، کوشید تا نبوت را به معنای تفکر سازی در حد آنچه خود بدان دست یازیده بود در آورد، و به این ترتیب خود را منادی مکتب تازهای بگرداند. به تعبیر حاج سراج، تلاش کسروی آن بود که لباس برانگیختگی و نبوت را آنچنان کوتاه کند که به قامتش اندازه آید. اما چنان شد که با همان کوچکی، لباس، همچنان گشاد ماند. [۲۳۱۴]
کتاب شیعیگری همزمان با کتاب اسرار هزار ساله منتشر شد و هردو یک مضمون را دنبال میکرد و فصول آن به تقریب نزدیک به هم بود. با این همه، موضع ویرانگرانۀ کتاب کسروی به مراتب از کتاب حکمیزاده شدیدتر بود. این کتاب در چهار گفتار تنظیم شده بود: نخست: شیعیگری چگونه پیداه شده؟ دوم: خردههایی که به شیعیگری توان گرفت. سوم: زیانهایی که از این کیش برمیخیزد. چهارم: زورگوییهایی که ملایان میکنند.
بخش چهارم کتاب کسروی، اختصاص به دیدگاه فقها درباره حکومت در عصر غیبت دارد. وی در این بخش کوشیده است تا ادعای فقها را درباره داشتن ولایت در دوره غیبت مورد نقد قرار داده و به گمان خود آثار و نتایج زیانبار آن باور را در ایجاد دودلی میان مردم بیان کند. وی به زبان امروزی، یکی از دلایل عدم موفقیت مشروطه و افکار و اندیشههای جدید را همین مخالفت علما با پذیرش مشروعیت دولت دانسته و بر این اعتقاد است که چون علما دولت را جائر و ستمکار میدانند، مردم در اطاعت از این دولت، دودل بوده و دل به آن نمیسپارند. در جای دیگری هم اشاره کردیم که این مطلب را اسدالله ممقانی در کتاب دین و شؤون و نیز حکمی زاده، مبنای نوشتههای خود قرار دادهاند و این نخستین بار نیست که این مطالب مطرح میشود.
آنچه که به لحاظ سیاسی در نوشته کسروی اهمیت دارد، پرداختن به این نکته است که در واقع، نظر قاطع مرجعیت شیعه در این دوره اعتقاد به ولایت فقیه بوده و گرچه بیشتر آنان تأکید دارند که قصد ندارند سررشته داری و فرمانروایی را به فقیه بسپارند، اما به هر حال، از اصل مشروعیت عدول نخواهند کرد و به هر روی، دولت و فرمانروا هرکسی که باشد، میباید مورد تأیید فقها و مراجع قرار گیرد.
کسروی در این نوشته، همان اشکالاتی را که زمانی شیخ ابراهیم زنجانی در روزگار مشروطه به ولایت فقیه گرفت، در اینجا مطرح کرده و به خصوص روی تعداد فقها و اینکه در نهایت کدام یک از آنان ولی امر مسلمین خواهند بود و اینکه چه طریق قانونی برای آن وجود دارد، انگشت نهاده است. در برابر اتهامات کسروی، دو نفر به طور رسمی به پاسخگویی پرداختند. نخست حاج سراج انصاری که کتاب شیعه چه میگوید را نوشت. این اثر به رغم توفیقی که در فضای حمایتهای مردمی داشت، اما و مع الاسف مشتمل بر کلیگوییای بوده و فاقد یک بنیه قوی و نیرومند برای پاسخگویی به اعتراضات کسروی بود، گرچه به برخی از مسائل حاشیهای آن پاسخ میدهد. پاسخ دیگر از آیت الله سید نورالدین شیرازی است که کسر کسروی را نوشت. آن کتاب البته به صورت پرسشها و پاسخها میان کسروی و آیت الله شیرازی بود، اما در اصل، پاسخگویی به دعاوی کسروی در باب سیاست و حکومت بود. [۲۳۱۵]
در واقع، نگاه کسروی به همه چیز، نگاهی پوزیتیویستی و علم گرایانه از نوع قرن نوزدهمی آن بود. این به رغم آن بود که وی ادعای ضد غربی بودن هم داشت، اما در دایرهای وسیعتر، یک راسیونالیست یا خردگرای به تمام معنا بود. از سوی دیگر، وی به مذهب، از منظر نگرشی که در این چند دهه از آن با عنوان نگرش سلفی - وهابی یاد میشود، میتاخت و مسأله زیارت و عزاداری و مراسم عاشورا و غیره را مورد انکار و استهزاء قرار میداد. وی با نوشتن صوفیگری وهم زمان حمله به شاعران پارسیگوی عارف مسلک، بر آن بود تا انحطاط جامعۀ ایرانی را به این گروه منتسب سازد. وی در نهایت و البته با ظرافت آیین اسلام را نیز مورد تردید قرار داد و همانگونه که گذشت، اصول مشترک میان ادیان را تحت عنوان «پاکدینی» به عنوان اصول قابل قبول ارائه کرد. [۲۳۱۶] این صورت قضیه بود و الا آیین خردگرا، به سبک آنچه در غرب بود و کسروی هم آبشخورش همانجا بود، جریانی ضد دینی و دست کم غیر دینی بود.
کسروی نشریه پیمان را از سال ۱۳۱۲ ش به بعد (تا سال ۱۳۲۰) آزادانه منتشر میکرد؛ درحالی که حکومت رضاخانی مزاحم او نبود، البته آن زمان هنوز نشریۀ پیمان جنبۀ ضد دینی نداشت اما نگرش اصلاح طلبانه داشت. وی بعد از شهریور ۱۳۲۰ نشریۀ پرچم را چاپ کرد که صراحت بیشتری در طرح افکارش داشت. این نشریه در اوج اعتراضاتی که در سال ۲۳ بر ضد وی پدید آمد، توسط فرمانداری نظامی تهران، توقیف شد. برای کسروی بسیاری از شعائر و امور مذهبی، در حکم خرافه بود و میکوشید تا با آنها مبارزه کند. [۲۳۱۷]
در دایره اندیشۀ کسروی، البته در قالبی محدودتر، و به معنای خاص آن در جهت اصلاح دین و مذهب کسان دیگری هم فعالیت داشتند. [۲۳۱۸] غالب آثار کسروی تا حوالی سال ۱۳۳۰ به صورت محدود منتشر میشد اما از آغاز دهه چهل به این سو به دلیل برخی از حساسیتهای مذهبی و منسجم شدن ساواک و اداره ممیزی فرهنگ و هنر، به تدریج از انتشار آثار کسروی جلوگیری شد. از جمله ساواک رسماً با انتشار کتاب تاریخ مشروطه و مشروطه بهترین شکل حکومت [۲۳۱۹] و کتاب ما چه میخواهیم کسروی مخالفت کرد. [۲۳۲۰]
علی اکبر حکمیزاده یکی از کسانی بود که به مرور اندیشههایی در قالب همان مطالب کسروی طرح کرد. ما در مباحث پیشین به مناسبت کتاب اسرار هزار ساله از او سخن گفتیم. در اینجا میافزاییم که وی مجلۀ همایون را از سال ۱۳۱۳ تا ۱۳۱۴(جمعا ده شماره) در قم منتشر کرد. [۲۳۲۱] پیش از انتشار آن، مجلۀ پیمان کسروی، خبر انتشار آن و تبلیغ آن را چاپ کرده بود. [۲۳۲۲] و این از ارتباط و یا همسو بودن آنان خبر میداد. در زمان انتشار مجله همایون، حکمی زاده یک روحانی روشنفکر و اصلاح طلب بود و مقالات وی در عرصههای مختلف، به هدف اصلاح اوضاع دینی و البته همراه با اصلاحاتی که دولت رضاشاه مدنظر داشت، دنبال میشد. برای مثال وقتی از اصلاح منبر و روضه خوانی صحبت میشد، وی در این باره پای میفشرد که «اکنون کار به جایی رسیده است که هر دروغی را در برابر ده هزار چشم بدون هیچ ترسی میگویند و کسی هم نیست که کوچکترین اعتراضی بکند» و میافزود «البته گریهکردن خوبست ولی نه آن طور که همه چیز را فدای آن کنند» و بعد توصیه میکرد که «در هر شهری علمای آن، جلسههایی هفتگی یا ماهانه تشکیل دهند و همه اهل منبر را جمع نمایند و برای اصلاح و انتظام آن وظائف و مقرراتی معین کنند» وی همه این اصلاحات را با قانون اتحاد شکل دولت متناسب میدید و در این باره چنین نوشت: «دولت در قانون اتحاد شکل تا اندازهای مراعات اصلاح منبر را نمود و گفت محدثین باید قوه تمییز حدیث صحیح از سقیم را داشته باشند. بعضی از کوته نظران به نام خدمت به دین و سید الشهداء باز به هر بیسروپایی اجازه دادند... در صورتی که اگر میگذاشتند این قانون درست عملی شود اولا قسمت مهمی از مفاسد منبر اصلاح میشد و ثانیا اهل منبر با این واسطه توجهی به درست بودن احادیث پیدا میکردند و ثالثا اهل فضل و کمال شناخته میشدند.» [۲۳۲۳]
اصلاح طلبی وی به تدریج مسیر او را به سمت بیاعتقادی پیش برد تا جایی که تقریبا همزمان با کسروی، او نیز پای از مذهب بیرون نهاد. کتاب اسرار هزار ساله که شاهد این مرحله از زندگی اوست، در شهریور و مهر ۱۳۲۲ تألیف شد و همراه با نشریۀ ۱۲ پرچم، متعلق به کسروی، در پانزدهم مهر سال یاد شده انتشار یافت. [۲۳۲۴]
در مباحث مقدماتی کتاب به برخی از ردیههایی که بر کسروی و حکمیزاده نوشته شد، اشاره کردیم. دراین میان، میبایست اشارهای هم به کتاب آیین جعفری از هادی نوری کنیم که در سال ۱۳۲۴ در چاپخانه مجلس تهران چاپ شده است. این کتاب به نوعی نقد اندیشه خلافت در تفکر سنی است، اما هم در مباحث اولیه و هم در اواخر به نفوذ افکار وهابی در ایران پرداخته و بدون آنکه از شخص بهخصوصی یاد کند تحت عنوان «پیدایش سخنان وهابیان در ایران» مینویسد: این نظریه سیاسی کمکم به دسیسه مزدوران دشمنان اسلام از سرزمین نجد و حجاز چندی است که به ایران آمده و دستهای از بیخردان گمان نمودند که این گفتارها تازه پیدا شده و منتشر گردیده، ولی غافل از آنکه این عقاید وهابیان میباشد که سالهای دراز است نقشهها ساخته و پرداختهاند و به وسیله همانها از صحرای نجد به دیار و کشور ایران برای اختلاف و خرابی اذهان به خردان به نام رفع خرافات آمده» است. [۲۳۲۵] در فصول پیش از آن، کتاب به پاسخگویی به اشکالات وهابیان درباره زیارت قبور و مزارات نشسته و همینطور بخشی هم درباره کشته شدن ابوطالب یزدی در سعودی سخن به میان آمده است.
[۲۳۱۱] سیری در اندیشۀ سیاسی کسروی، ص ۴۹. [۲۳۱۲] بنگرید نشریۀ پیمان، سال ششم، شمارۀ دهم، دی ماه ۱۳۱۹؛ به نقل از: سیری در اندیشۀ سیاسی کسروی، ص ۵۰ـ ۵۱. [۲۳۱۳] سانسور در آینه، ص ۵۵۵. [۲۳۱۴] بنگرید: نبرد با بیدینی، ص ۱۷۲. [۲۳۱۵] کتاب کسر کسروی یا شکست کسروی، نسبت اسلام با دمکراسی، در پاسخ به اندیشههای الحادی احمد کسروی نگاشته شده و شرح تألیف آن نیز در مقدمه این کتاب که گویا به سال ۱۳۲۲ ش (و چاپ دوم، در سال ۱۳۲۴) در شیراز چاپ شده آمده است: کسروی که غرورش پس از شهریور بیست افزون شده و احساس کرده بود رسالتی پیامبرانه بر دوش دارد، آن چنان مغرور شده بود که ادعا کرد چرا علمای شیعه از در بحث با وی روبرو نمیشوند و به مطالب وی پاسخ نمیدهند. زمانی که وی این ادعا را در روزنامه کیهان مطرح کرد، آیت الله سید نورالدین شیرازی درخواست وی را برای مناظره پذیرفت. اندکی بعد کسروی اعلام کرد مقصودش مناظره رو در رو نبوده و تنها در انتظار آن است که آنچه را که وی در برخی از آثارش درباره مذهب شیعه به ویژه در شیعیگری نوشته، علمای درجه اول پاسخ دهند. با این حال، در پاسخ آیت الله شیرازی مطلب کوتاهی حاوی چند پرسش نوشت و پس از آن آیت الله شیرازی به پاسخگویی از اشکالات کسروی پرداخت. این رد و ایراد ادامه یافت و بعدها مجموعه نوشتههای آیت الله همراه بابرخی از مقالات کسروی یا برخی از جملاتی از نوشتۀ وی که آیت الله به رد آنها پرداخته بود، در این کتاب به چاپ رسید. این اثر به لحاظ اشتمال آن بر دیدگاههای سیاسی بدیع آیت الله شیرازی، در حوزه اندیشه سیاسی شیعه اثری قابل اعتناست. آگاهیم که این زمان، کسروی و عدهای دیگر، تلاش داشتند تا به بهانۀ تفاوت اندیشه سیاسی روحانیت با دولت مشروطه، میان این دو افتراقی ایجاد کرده و مانع از آن شوند تا دولتیان در روزگار پس از رضاشاه روی خوش به مراجع تقلید نشان دهند. کسروی از اساس مشروطه را پدیدهای غیردینی میدانست و هیچ نوع توافقی میان مشروطه و اندیشه سیاسی شیعه قائل نبود. این مطلبی بود که در کتاب اسرار هزار سالۀ حکمی زاده نیز آمده بود و پیش از آن هم در افکار سیاسی برخی از متجددان عصر مشروطه دیده شده بود. آیت الله سیدنورالدین که نگاه مثبتی به همکاری و همراهی علمای عصر مشروطه با مشروطه داشت، تلاش کرد تا نشان دهد علمای شیعه با اساس مشروطه موافق هستند و به جز اصل نظارت بر مصوبات مجلس و رعایت احکام تشریعی اسلام، خواهان قدرت بیشتری نیستند. وی علاوه بر آنکه به لحاظ تاریخی تأکید بر همراهی علما با مشروطه داشت به بحث مهمتری پرداخت و آن، بحث از نسبت اسلام با دمکراسی بود. وی شکل کامل دمکراسی را در اسلام و به ویژه مذهب تشیع میدید و معتقد بود که مردم ایران میبایست براساس داشتههای خود آینده خویش را بسازند. در واقع، عنوان اول کتاب وی شکست کسروی و عنوان دوم که ذیل آن آمد، نسبت اسلام با دمکراسی بود. به نظر میرسد انتخاب آگاهانه این عنوان برای کتاب، اهمیت اندیشۀ سازش میان دمکراسی مشروطه خواهی را با قواعد سیاسی شیعی از دیدگاه مؤلف آشکار میسازد. کتاب کسر کسروی در مرداد ماه ۱۳۲۴ (شعبان ۱۳۶۴ق) تحت عنوان نشریه اول و دوم به چاپ رسید. [۲۳۱۶] بنگرید: راه رستگاری، احمدکسروی، تهران، نشر مجید، ۱۳۷۸ (شگفت آن است که در جمهوری اسلامی، کتابی که دعوت به یک دین جدید است با این محتوا انتشار مییابد و مجوز نشر میگیرد). شرح احسان طبری در تعریف پاکدینی از نگاه کسروی، جالب توجه است، بنگرید: ایران در دو سده واپسین، ص ۲۶۳. [۲۳۱۷] بعد از کشتهشدن کسروی در اسفند سال ۱۳۲۴ رهروان راه وی اندک بودند؛ برای اینکه وی سلیقۀ مخصوصی در حمله به همه چیز داشت، با این حال، بودند کسانی که از وی دفاع میکردند در سال۲۴ کتابی با عنوان «آقای کسروی و مفهوم ماتریالیسم»به قلم یکی از تودهایها به نام کارشاد چاپ شد (بنگاه مطبوعاتی چمن آراء، تهران، ۱۳۲۴) در سال ۱۳۲۷ (تهران، چاپخانۀ پیمان) رهروان کسروی کتابی با عنوان «مکتب کسروی و ماتریالیسم» در پاسخ آن نوشتند. [۲۳۱۸] کسروی با مجموعهای از نیروهای مذهبی و روحانی نیز ارتباط داشت و حتی نشریه پیمان را میان آنان توزیع میکرد. از جمله حکمیزاده، آقای بدلا را نیز با کسروی رفیق کرده و وی نشریه پیمان را برای او میفرستاد (هفتاد سال، ص ۲۱۱) در کاظمین و تهران کسروی با حاج سراج انصاری و نیز سید غلامرضا سعیدی ارتباط داشت که اینان از وی بریدند. [۲۳۱۹] سانسور در آینه، ص ۷۵۸. [۲۳۲۰] سانسور در آینه، ص ۷۱۲ـ ۷۱۳. [۲۳۲۱] بنگرید: تاریخ جراید و مجلات ایران، ج ۴، ص ۳۳۸ـ ۳۳۹؛ آقای بدلا که خود جزو هیئت تحریریه این نشریه بود، درباره آن شرحی به دست داده و آقای همایون پور را نیز به تفصیل معرفی کرده است. وی در همانجا یادآور شده است که حکمی زاده در تهران با کسروی رفاقت پیدا کرد و حتی زمانی که هنوز در قم در مدرسۀ رضویه بود، چند بار کسروی را به حجره خودش که آقای بدلا هم در همان حجره بود، آورد. هفتاد سال، ص ۲۰۸ـ ۲۰۹. [۲۳۲۲] سال دوم، شمار یکم، ص ۶۷ توضیحی که کسروی درباره مهنامۀ همیایون نوشته و به ویژه از نوشتۀ برقعی درباره شعر تمجید کرده است. [۲۳۲۳] مجله همایونۀش اول، ش ۸، اردیبهشت ۱۳۱۴ش، صص ۲۲ـ ۳۰. [۲۳۲۴] بنگرید: قتل کسروی، ص ۱۱۲ـ ۱۱۳. [۲۳۲۵] آیین جعفری، ص ۲۸۳..