جریان ها و سازمان های سیاسی-مذهبی ایران

فهرست کتاب

۷- سید ابوالفضل برقعی

۷- سید ابوالفضل برقعی

سید ابوالفضل برقعی (۱۲۸۷-۲۰ مهر ۱۳۷۰) درس طلبگی را از مدرسۀ رضویه قم آغاز کرد و در زمان ریاست مرحوم حائری، دوران نخست تحصیل خود را گذراند. وی پس از آن چند سالی در قم بود تا آنکه اواخر دهه سی، با حمایت آقای کاشانی به مسجد گذر وزیر دفتر آمد. طی این سال‌ها، با فدائیان اسلام و آیت الله کاشانی همکاری داشت و شاید به همین دلیل، از آیت الله بروجردی که روش سیاسی آنان را رسما تأیید نمی‌کرد، دلخور بود. درگیری وی در مسجد محل اقامتش، به تدریج او را به مقابله با برخی از اعمال شگفتی که در روضه خوانی و مراسم مذهبی بود، کشاند. گفتنی است که نسل برقعی، از روزگار رضاشاه و به دنبال جریان‌های اصلاحی آن روزگار روی مفهوم بدعت مذهبی تکیه خاصی داشت. طبعا طلبه‌ای هم که در قم درس خوانده و این قبیل رسم و رسوم را کمتر تجربه کرده بود، آن‌ها را تحمیل ناپذیر می‌دید. وی کم‌کم منزوی شد و آن چنانکه خود می‌نویسد: «تدریجا برایم ثابت شد که من و روحانیت ما غرق در خراقاتیم و از کتاب خدا بی‌خبر بوده و افکارمان مطابق قرآن نیست». وی بر اساس آنچه خود نوشته است، مدت‌ها به این سوی و آن سوی می‌رفت تا یا در هند یا مشهد یا نقطه‌ای دیگر بتواند بار انداخته، کسانی را گرد خود جمع کرده به عنوان یک روحانی، پایگاهی به دست آورد. اما به دلیل کج سلیقگی و عدم رعایت آداب و رسوم کار، در هیچ کجا توفیقی به دست نمی‌آورد. نخستین کارهای علمی او، ‌نگارش کتابی در ردّ بر صوفیه با عنوان حقیقة العرفان بود که مورد استقبال روحانیون قرار گرفت. اندکی بعد کتابی با عنوان عقل و دین در رد فلسفه نوشت که به قول خودش «آخوندهای یونانی مآب را خوش نیامد». اندکی بعد کتاب درسی از ولایت را نوشت و به گفته خود تلاش کرد تا شرکیات شیعه نمایان و صوفیه و شیخیه را بنمایاند، و این هم مخالفان دیگری برای وی درست کرد. [۲۳۵۶] به نوشته او آثاری از جمله اثبات ولایت حقه، حمایت از حریم شیعه، حقیقت ولایت، عقاید الشیعه توسط کسانی چون نمازی و محلوجی و رشاد زنجانی و خندق آبادی [۲۳۵۷] نوشته شد. از آن پس، کم‌کم برخی از منبرها نیز به برقعی حملاتی را آغاز کردند و وی هم در واکنش به آنان، بر ضد روضه خوانی وارد عمل شده، مطالب آن‌ها را نادرست و غیر معقول عنوان کرد. وی در خاطرات خود از آیت الله میلانی که نوشته‌ای بر ضد وی صادر کرده بود، بدگویی فراوانی دارد. آقای شریعتمداری هم در واکنش به عقاید برقعی و نوشته‌های فراوان او که اکنون روشن‌تر و صریح موضع می‌گرفت، برای خارج‌کردن وی از مسجدی که به گفته خودش بیست و هفت سال در آنجا نماز می‌خواند، تلاش کرد وبه همین دلیل، او هم مورد حملات سخت برقعی قرار دارد. این زمان برقعی سخت منزوی شد و حتی خانواده و دامادهایش از او دوری جستند و به همین دلیل مورد طعن وی در خاطراتش قرار گرفته، متهم به بی‌سوادی شدند. آقای مهدوی‌راد برای بنده نوشتند:‌ برقعی در یک برهه زمانی در قوچان بود و تبلیغات وی سبب شد دو جریان «تکوینی» «تشریعی» در این شهر براه افتد و اختلاف عظیمی پدید آید. به دلیل اوضاع ناشی از حضور وی، عالم شهر، حاج ذبیح الله قوچانی این شهر را ترک و به مشهد رفت. در آن روزگار، بحث تشریعی و تکوینی در مشهد نیز غوغا می‌کرد و بسیاری از خطبا در این باره سخنرانی می‌کردند. چنانکه آثار فراوانی نیز نوشته شد.

برقعی در سال ۱۳۵۵ نامه‌هایی به برخی از مراجع قم و تهران نوشت و از اینکه در برابر این حملات از وی دفاع نشده اظهار گلایه کرد. وی مهم‌ترین مسأله را مبارزۀ خود با خرافات عنوان نمود. مفهوم خرافات برای وی اگر در گذشته، به اصل تشیع بر نمی‌گشت، اما اکنون به ارکان تشیع اطلاق می‌شد و به این ترتیب امکان هیچ نوعی دفاعی از وی وجود نداشت. از این زمان به بعد، وی گو اینکه علاقه‌مند نبود خود را سنی معرفی کند، اما حتی از مرز تسنن عادی هم گذشته و به صورت یک وهابی تمام عیار درآمده بود. در سال ۱۳۵۷ کتاب تفسیری از وی به اداره ممیزی رسید که بررسی‌کنندۀ آن نوشت: این تفسیر در واقع از آقای برقعی است که به نام احمد نواندیش چاپ شده و دارای تفکرات ضد شیعی است. [۲۳۵۸]

در اصل، می‌بایست زندگی برقعی را به سه دوره تقسیم کرد: دوره‌ای که وی به آرامی به سراغ برخی از گرایش‌های غیر معمول مانند تصوف و غیره رفته و آن‌ها را به عنوان خرافه و بدعت مورد انکار قرار می‌دهد. دوره دوم، زمانی که وی به سراغ برخی از باورهای عامیانه شیعی رفته و اندک اندک به عنوان خرافه از آن‌ها یاد می‌کند. در این دوره است که او می‌کوشد تا نگرشی معتدل از مذهب شیعه ارائه دهد. در مرحله سوم وی پا را فراتر گذاشته، اصل تشیع را مورد انتقاد قرار داده و در اوج کار به وهابیت می‌رسد.

در میان آثار وی کتاب‌هایی وجود دارد که مربوط به مراحل نخست می‌باشد، همچنان که برخی از آثار وی مربوط به دوره اخیر است. وی فهرست ۷۷ کتاب خود را در خاطراتش آورده که از آن جمله عقاید امامیه اثناعشریه است که جلوی آن نوشته است:‌«مربوط به قبل از استبصار این جانب است». درباره تراجم الرجال خود هم که آن را در ده جلد نوشته و فقط یک جلد چاپ شده می‌نویسد: تألیف آن مربوط به زمانی است که به خرافات حوزوی مبتلا بودم. کتاب احکام القرآن او که صورت رسالۀ عملیۀ برگرفته از قرآن دارد، در سال ۱۳۹۴ق (تهران، انتشارات عطایی) انتشار یافت. از جمله نوشته‌های وی مطلبی است درباره خطبۀ غدیر که پیش از انقلاب در سال ۱۳۵۳ در مجله رنگین کمان که آثاری هم از صادق تقوی چاپ می‌کرد، منتشر شد. از دیگر کتاب‌های وی یکی هم کتاب حکومت جمهوری اسلام است که اندکی پیش از انقلاب چاپ شد و ناشر چند سطری را در صفحه یازدهم بدون اجازه وی در کتاب درج کرد. کتابچه تابشی از قرآن درس‌های او در مسجد گذر وزیر دفتر است که به عنوان شماره هفتم آن سلسله درس‌ها چاپ شده است. این رساله درباره مفهوم متشابه در آیات قرآنی است و فصلی از آن این عنوان را دارد که قرآن برای همه قابل فهم است.

از جمله آثار دوره سنی شدن وی یکی هم نقد المراجعات سید شرف الدین است که آن را به زبان عربی نوشته است. نیز کتاب عقیدۀ اسلامیه «تألیف محمدبن عبدالوهاب که با مقدمه و اضافاتی ترجمه و با نام متسعار عبدالله تقی زاده چاپ کرده‌ام». دیگر از آثار وی خرافات وفور در زیارت قبور است که وی به تأثیر از کتاب زیارت قلمداران آن را نوشته و خود می‌گوید، پس از مطالعه کتاب راه نجات قلمداران تشویق شدم تا آن را بنویسم. وی همچنین مقدمه و حواشی برای کتاب شاهراه اتحاد قلمداران نیز نوشته و در شماره ۱۷۶ از فهرست تألیفاتش از آن یاد کرده است. نوشتۀ دیگر او تضاد مفاتیح الجنان با قرآن، و نیز بررسی علمی در احادیث مهدی، بت شکن یا عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول است که کتاب اخیر با عنوان کسر الصنم توسط یکی از سنیان بلوچ با نام ملازادۀ بلوچی مقیم عربستان، به عربی ترجمه و در کشور اردن! منتشر شده است. [۲۳۵۹] کتاب فارسی دیگر او که در سعودی چاپ و میان حجاج ایرانی توزیع می‌شود، کتاب رهنمود سنت در رد اهل بدعت است که خلاصه منهاج السنه ابن تیمیه می‌باشد که برقعی حواشی و توضیحات بر آن افزوده است. با نشر این کتاب در سال ۱۳۶۶ وی دستگیر و برای مدت شانزده ماه در زندان اوین محبوس بود. با توجه به افکار ابن تیمیه و افکار ضد شیعی گسترده او، آشکار است که برخورد علمای شیعه با وی، چندان غیر عادی نبوده است. به علاوه، این اثر بهترین شاهد بر آن است که برقعی حتی در سطح یک سنی عادی هم نماند بلکه همانگونه که گذشت، ‌به صورت یک وهابی درآمده بود. [۲۳۶۰]

برقعی در اسفند سال ۱۳۵۷ اطلاعیه‌ای در حمایت از انقلاب اسلامی داد، اما با اشاره به نامه‌هایی که برای امام نوشته و بلا پاسخ مانده بود، به سرعت از انقلاب رویگردان شد. روشن بود که روحانیون نیز با توجه به گرایش‌های فکری‌اش، با او مخالف بوده و به همین دلیل، به سرعت عرصه بر وی تنگ شد. وی ضمن نامۀ مفصلی به امام خواستار آن شد تا امنیت و آرامش و همچنین مسجدش به او بازگردانده شود. وی در این نامه نوشت: «می‌گویند برقعی سنی است، درحالی که برقعی سنی اصطلاحی نیست، بلکه مسلمان و شیعه واقعی است». سید ابوالفضل برقعی طی سال‌های بعد از انقلاب مدتی زندانی و سپس به یزد تبعید شد و پس از بازگشت از تبعید، در تهران، منطقه کن نزد فرزندش زندگی می‌کرد تا آنکه به سال ۱۳۷۰ در همانجا درگذشت و در قبرستان مجاور امامزاده شعیب دفن شد. [۲۳۶۱]

[۲۳۵۶] روی جلد آن این شعر آمده بود: «این کتاب از حق خبردارت کند / از غلو و شرک بیزارت کند / طالب توحید خالص ای جناب / بایدش حتما بخواند این کتاب. تهران» کتابفروشی شمس، ۱۳۸۸ق. [۲۳۵۷] جعفر خندق آبادی از روحانیون تهران و صاحب مسجد که هنوز هم به نام وی نامیده می‌شود، جزواتی از وی انتشار می‌یافت که از آن جمله است دایرة المعارف اسلامی متقبس از مکتب جعفری (قم، حکمت، بی‌تا)، شماره اول آن به عنوان نشریه شماره یکم، درباره توحید و... شماره ششم در باره حقوق خانواده هفتم آن درباره حرمت شراب و زنا و لواط و... شماره هشتم آن درباره ریش تراشی است. نشریه سیزدهم آن درباره حضرت مهدی÷ است که در تهران چاپ شده و آن هم بدون تاریخ است. شرح حال وی را رازی در گنجینه دانشمندان، ‌ج ۲، ص ۳۵۸ـ ۳۵۹ آورده که گفته است که محل مسجد وی، ‌در خیابان مولوی تهران است که بیش از سی سال است در آنجا اقامه نماز جماعت دارد. از دعای آخری که در شرح حال او آورده، ‌از وهابی مسلکان «که اهانت به خدمتگزاران کهن سال دین و ولایت می‌کنند» نالیده است. [۲۳۵۸] سانسور در آینه، ص ۶۳۳. [۲۳۵۹] کسر الصنم، ‌نقص کتاب اصول الکافی، سید ابوالفضل برقعی، ترجمۀ عبدالرحیم ملازهی بلوشی، اردن، ۱۹۸۸ [۲۳۶۰] شماری از به اصطلاح اصلاحگران در مذهب شیعه که در دو سه دهه اخیر ظهور کرده‌اند، مورد توجه وهابی‌ها قرار گرفته و اخیرا (۱۴۲۷/۲۰۰۷) هم کتابی با عنوان «اَعلام التصحیح والاعتدال» اثر خالد بن محمد البدیوی در عربستان سعودی درباره چندین نفر از این جماعت منتشر شده است. این افراد عبارتند از: ‌سید ابوالفضل برقعی، احمد کسروی، احمد الکابت، شیخ محمد خالصی، موسی موسوی، و محمدحسین فضل الله. ‌باید توجه داشت که وضعیت خالصی و فضل الله به کلی متفاوت از چهار نفر دیگر است. تردیدی هم در تشیع موسی موسوی (که در آمریکا درگذشت و جنازه‌اش را برای دفن به نجف آوردند) و شیخ محمد خالصی نیست. [۲۳۶۱] آنچه نقل شد - به جز مطلب اخیر درباره دفن او - برگرفته از خاطرات اوست که در سایت اهل السنه فی ایران گذاشته شده و پرینتی از آن در کتابانه تاریخ اسلام در قم موجود است. روشن نیست که آیا در این خاطرات دست برده شده یا نه، ‌اما ظاهرش نشان می‌دهد که از انشاء خود مؤلف یا مطالبی است که او گفته و دیگران نوشته‌اند. بخشی از نامه‌ها، ‌اطلاعیه‌ها و بیانیه‌های مؤلف هم در ضمن همین خاطرات چاپ شده است.