۲- سکوت امام دربارۀ شریعتی
سیاست کلی امام درباره اختلافات طرح شده در ارتباط با شریعتی، بر پایۀ کنار گذاشتن مسائل فرعی از مسائل یا مسألۀ اصلی که مبارزه با رژیم بود، قرار داشت. [۱۵۳۰] به همین دلیل، امام موضعگیری در برابر شریعتی را روا نمیشمرد، اما همزمان، انتقاداتی از وی و روشنفکران مذهبی همانند وی داشت که آنها را به شکلهای مختلف و بدون آنکه به صورت صریح موضعگیری کند، مطرح کرد. بنا به اهمیت برخورد امام با مسألۀ شریعتی که در سال ۵۶ و ۵۷ دشوارترین مسألهای بود که میتوانست میان انقلابیون دشمنی ایجاد کند و امام با سیاست مناسب توانست این مشکل را حل کند. مروری بر مواضع امام در این زمینه خواهیم داشت.
دربارۀ مواضع امام نسبت به جریان شریعتی مسائل فراوانی طرح شده است. ابتدا لازم است اشاره کنیم که در اطراف امام در نجف، کسانی مانند آقای دعایی بودند که سخت به شریعتی اعتقاد داشتند و از نوارها و مطالب دکتر در رادیوی روحانیت مبارز که از عراق پخش میشد استفاده میکردند. [۱۵۳۱] همچنان که کسانی هم بودند که از اساس اعتقادی به دکتر نداشتند. با این حال، موضع امام به گونهای بود که هردو طایفه را در اطراف نهضت اسلامی نگاه داشت. مبنای سیاست امام در این باره آن بود که به هر حال کوشید تا درباره اختلاف شریعتی و مخالفانش به گونهای جانب احتیاط را پیشه کند؛ زیرا آن را مسألهای فرعی میدید و در کنار مبارزه با شاه اهمیت چندانی برای آن قائل نبود. با این حال حاضر نبود انتقادهایی را که از دکتر شریعتی شده و به نظرشان بیمورد میآمد، بپذیرد؛ به عوض، خود اشکالاتی را به صورتی کاملا آرام مطرح میکردند. به روایت جلال الدین فارسی - که البته نوعی حس مثبت نسبت به دکتر داشت - امام اشکالاتی را که آقای مرتضی عسکری نسبت به آثار دکتر کرده و طی نامهای (در سال ۱۳۵۲) برای ایشان فرستاده بود، نپذیرفته و فرموده بود که اشکالات وارد نبوده؛ و در عین حال قصد تأیید کلی کسی را ندارند. [۱۵۳۲]
در مقابل، امام برخی از ایراداتی را که امثال آقای مطهری با دیگر روحانیون درباره شریعتی مطرح کرده بودند، به نوعی در سخنرانیهای خود در سال ۵۶ و ۵۷ منعکس کردند. در این موارد، اشارات امام گاه به قدری روشن است که جای تردیدی باقی نمیگذارد که مقصود امام شریعتی بوده است. هرچه بود، امام دریافت که دنبال کردن بحث شریعتی، نتیجهای جز از هم پاشیدگی جبهه متحد ضد رژیم را ندارد. به علاوه رژیم تلاش میکرد تا میان روحانیون سنتی و بازاریان این مسأله جدی گرفته شود که انقلابیگری، به معنای ضدیت با تشیع یا انتقاد از روحانیت و یا بیتوجهی به ولایت است. امام با چنان زیرکی از کنار این مسأله گذشت که کمترین تأثیر منفی روی حرکت و رهبری او نداشت. در اینجا برخی از گزارشهایی را که به نوعی مواضع امام را نسبت به دکتر نشان میدهد، مرور میکنیم.
آقای گرامی میگوید: من در ۱۹ محرم ۹۳ قمری به امام نامه نوشتم و از ایشان خواستم به رغم فشارهایی که به شما میآورند تا علیه شریعتی چیزی بگویید، شما چنین نکنید. و ایشان جواب نوشت: «من بنای مداخله ندارم و از اختلافاتی که وجود دارد، متأسفم». آقای گرامی میافزاید: وقتی که خواستند جنازۀ دکتر شریعتی را به سوریه ببرند، آقا مصطفی که آن موقع در سوریه بود، برای اینکه میخواست در زمان تشیع دکتر در سوریه نباشد، بلافاصله به نجف برگشت. [۱۵۳۳]
شیخ علی تهرانی میگوید که وقتی شریعتی را در زینبیه دفن کردند، او همراه حاج آقا مصطفی و احمد آقا پیش محمد منتظری بودند. سپس میافزاید: جنازه مرحوم دکتر علی شریعتی را در زینبیه در مقبرهای دفن کرده بودند. مرحوم حاج احمد آقا با من میآمد در مقبره و فاتحه میخواند ولی حاج آقا مصطفی نیامد... مرحوم محمد منتظری هم به من میگفت... خوب است ایشان (امام) را وادار کنی به استاد محمدتقی شریعتی تسلیت بگوید، و نامهای هم در این زمینه به دیگر مبارزان نوشت و به من داد که به ایشان بده. وی میگوید وقتی نجف رفتم ضمن صحبت با امام... تسلیت برای استاد شریعتی را هم پیشنهاد کردم. ایشان گفت: «من نمیخواهم در این اختلافات شرکت کنم. ولی درباره اختلافاتی که میان اساتید دانشگاه و روشنفکران و روحانیون پیش آمده بود، گفتند فکر میکنم و چیزی مینویسم». تهرانی ادامه میدهد: «از حرفهایی که از ایشان درباره مرحوم دکتر علی شریعتی نقل کرده بودند و از جمله نفرینکردن ایشان، پرسش کرد. گفتند: من چیزی درباره او نگفتهام. فقط یکبار به خود او پیغام دادم که اگر به علمای گذشته بیاحترامی نکنی، تعلیماتت از دانشگاه به بازار هم میرود.» [۱۵۳۴]
در جریان درگذشت شریعتی، براساس گزارش آقای اسماعیل فردوسی پور که خود در نجف بوده و واسطۀ میان امام و ابراهیم یزدی، برای درخواست صدور نامۀ تسلیت به پدر شریعتی و برگزاری مراسم ختم از سوی امام بوده، امام به هیچکدام از این دو مورد پاسخ مثبت نداده است. [۱۵۳۵] در واقع این خود بالاترین مخالفت امام با شریعتی در روزگاری بوده است که او محبوبیت بالایی داشته و طبعا امام بیش از این مخالفت را به دلایل سیاسی روا نمیشمرده است. پس از اصرارهای فراوان و در برابر انبوه نامههای تسلیت که به خاطر درگذشت شریعتی به امام رسید، امام تنها یک متن کلی و مبهمی را خطاب به آقای یزدی در پاسخ تلگرافهای تسلیت که به ایشان رسیده بود، نوشتند. [۱۵۳۶] مدتی بعد علی جنتی که آن زمان خود طرفدار شریعتی بوده و در دفن و مراسم ختم وی در لبنان شرکت داشت به نجف آمده، نزد امام رفت. وی میگوید به امام گفتم: ذکر عبارت «فقد دکتر شریعتی» آثار بدی در بین دانشجویان اروپا و امریکا گذاشته است. آنها انتظار داشتند شما تجلیل بیشتری از شریعتی میکردید. در این زمان امام عصبانی شدند و فرمودند: «مگر من مثل این روشنفکرها هستم که هی بگویم شهادت، شهادت! شهادت شرایطی دارد.» [۱۵۳۷]من دیگر سکوت کردم و جرأت نکردم حرف دیگری اضافه کنم. [۱۵۳۸] آقای جنتی خاطرۀ دیگری را هم از برخورد مرحوم محمد منتظری با امام بر سر مسأله شریعتی نقل میکند. وی میگوید که هر بار که محمد به نجف میرفت، جزوات و کتابهای شریعتی را برای امام میبرد و ایشان همه را مطالعه میکرد. یکبار نظر امام را درباره شریعتی جویا میشود. امام با تلخی و ناراحتی از شریعتی یاد میکند، از اینکه شریعتی در کتابهایش از مرحوم مجلسی انتقاد کرده و به روحانیت تاخته است، اظهار ناراحتی میکند. مرحوم محمد منتظری میگفت: به امام عرض کردم، این همان روحانیتی است که شما دلتان از آن خون است و در مبارزه با رژیم با شما همراهی نکردند و حتی برخلاف مشی مبارزاتی قدم برداشتند. امام فرمودند: شریعتی کلیت روحانیت را زیر سؤال برده است. [۱۵۳۹]
ساواک گزارش کرده است که «شیخ حائری شیرازی که از روحانیون شیراز و نماینده خمینی در شیراز است به منظور زیارت به مشهد مسافرت نموده است. نامبرده بیان داشته که خمینی نامهای به حائری نوشته و اظهار نموده من هیچگونه تأییدی از دکتر شریعتی و یا جوانان وابسته به او نداشته ولی صفبندی مسلمانان در مقابل این افراد را صلاح نمیدانم.» [۱۵۴۰]
آقای فردوسی پور، پس از آنکه تأکید میکند که هر آنچه از شریعتی چاپ میشد و به نجف میآمد ما خدمت امام میدادیم و نیز با تأکید بر اینکه «ماها یعنی همراهان و یاران امام با تفکری که از ایران و شناختی که از دکتر شریعتی داشتیم، همه علاقهمند به دکتر شریعتی بودیم و کتابهای ایشان را با کمال اشتیاقی که داشتیم، دست به دست میگرداندیم و میخواندیم.» [۱۵۴۱] به برخی از انتقادهای امام که نسبت به دکتر شریعتی داشت، اشاره میکند. یکی توهین به علما و بزرگانی مانند علامۀ مجلسی، مقدس اردبیلی و خواجه نصیر الدین طوسی. دوم تز اسلام منهای روحانیت که امام در این باره توضیح زیادی در آن مجلس برای روحانیون جوان اطراف خود در نجف دادند. سوم اشتباه در باب ولایت و امامت، و مطلب چهارمی که آقای فردوسی پور فراموش کرده است. به گزارش وی، امام در توجیه اینکه چرا متن یک تسلیتنامۀ کلی که آن را آقایان طلاب جوان اطراف ایشان فراهم کرده بودند، نپذیرفته، از قول امام چنین آورده است: آنچه در این تسلیت نامه نوشتهاید مطلق است؛ همۀ نوشتههای او را تأیید کردهاید و این دروغ است اگر پرانتز باز کنید و برخی را استثنا کنید آبروی وی را بردهاید. بنابراین چه داعی دارید این کار را بکنید؟ آقای فردوسی پور میافزاید که امام برگزاری مراسم ختم را هم مانع شد و فرمود که این به اسم من تمام میشود و گفتند: لازم نیست این کار را هم بکنید در نهایت یک تسلیتنامۀ کلی که اشاره به مطلب خاصی جز درگذشت دکتر نداشت، برای دکتر یزدی فرستاده شد. [۱۵۴۲] در مقابل صادق طباطبائی میگوید که یکبار در نجف به امام عرض کردم که گویا آقای اشراقی به شما گفتهاند که شریعتی خود را هم شأن پیغمبران قرار داده. ایشان در پاسخ گفتند: به این شایعات توجه نکنید. آقای مطهری که کتاب حجاب را نوشت بعضی آقایان برای من نامه نوشتند که از وقتی کتاب ایشان منتشر شده در محله ما دختران چادرهایشان را برداشتند. من پیغام دادم که اگر یک عالم روحانی را پیدا کردید که این قدر کلامش روی جوانان تأثیر دارد این را حفظش کنید. [۱۵۴۳]
در واقع صریحترین موضع امام نسبت به شریعتی، درباره مطالبی بود که وی نسبت به مجلسی و اصولا روحانیت مطرح کرده بود. یکبار امام به آقای خسرو منصوریان فرموده بود: سلام مرا به شریعتی برسان و بگو خداوند به شما توفیق بدهد؛ اما گلهای که از شما دارم این است که گفتهاید آخوندها یک دست برای گرفتن و یک دست برای بوسیدن دراز کرده اند؛ این طور نیست. [۱۵۴۴] امام در موارد دیگری هم در سخنرانیهای خود نسبت به آنچه که شریعتی درباره روابط علما و صفویه گفته بود، انتقاد کردند. [۱۵۴۵] آقای الهی خراسانی به بنده فرمودند که در سال ۵۶ در نجف از امام درباره شریعتی سوال کردم ایشان به من گفتند: من به آقای مطهری که همین جا بود گفتم؛ به شریعتی بگو: این حرفها چیست که میزنید. به مقدسات مردم، به مفاتیح، به مرحوم مجلسی توهین میکنید. کسروی هم قبلا همین حرفها را میزد.
امام در چندین سخنرانی، بدون آنکه نامی از شریعتی به میان آورد، تز اسلام منهای آخوند را به شدت رد کرد. [۱۵۴۶] امام در دو سخنرانی مهم خود در تاریخ ۶ مهر ۵۶ و ۱۰ آبان همان سال، به تفصیل به انتقاد از افکار روشنفکران مذهبی پرداخت. این درحالی بود که امام میکوشید تا به گونهای با آنان برخورد کند که اسباب دور شدن بیشتر آنان را از اسلام فراهم نسازد. عمده انتقاد امام در این سخنرانیها از نوشتههای روشنفکران مذهبی، نگاه آنان به اسلام از بعد مادی بود. امام ضمن رد دیدگاه صوفیانه و صوفیانی که نسبت به اسلام تنها به ابعاد معنوی توجه داشتند، دربارۀ روشنفکران مذهبی فرمودند: «حالا هم یک جمعی پیدا شدهاند که اینها نویسندهاند و خوب هم چیز مینویسند، لکن آیات قرآن را عکس آن چیزی که فلاسفه و عرفا آن وقت مطرح کرده بودند و همۀ مادیات را بر میگرداندند به معنویات، اینها تمام معنویات را به مادیات بر میگردانند، عکس آنها» امام معتقد است هردو گروه اسلام فقاهتی را کنار گذاشتهاند و در این میان روشنفکران مذهبی با بیاعتنایی به فقه عملا این کار را کردهاند. ایشان میفرماید: «جنبۀ مادیت، حالا که در دنیا غلبه پیدا کرده است به این سختی و دنیا با زرق و برق زیاد شده است... حالا هم یک دستهای پیدا شدهاند که اصل تمام احکام اسلام را میگویند برای این است که یک عدالت اجتماعی پیدا بشود، طبقات از بین برود، اصلا اسلام دیگر چیزی ندارد؛ توحیدش هم عبارت از توحید در این است که ملتها در زندگی توحید داشته واحد باشند. عدالتش هم عبارت از این است که ملتها همه به طور عدالت و به طور تساوی با هم زندگی بکنند. یعنی زندگی حیوانی علی السواء...».
امام به برخی از انحرافات و کجرویهایی که در دوران طلبگی میان برخی از طلاب جوان پدید آمده اشاره کرده و به ویژه نسبت به انکار قیامت توسط آنان میپردازند که در ظاهر آن را انکار نمیکردند، اما میگفتند قیامت همین جاست. پس از آن باز به نوشتههایی که اخیرا درباره اسلام انتشار یافته پرداخته، میفرمایند: «این طایفهای که حالا پیدا شدهاند و متدیناند و انسان به آنها علاقه دارد، لکن اشتباه کارند، مشتبهاند؛ انسان وقتی نگاه میکند همۀ کتابهایشان را و همه نوشتههایشان را، چیزهایی که در مجلات و در غیر مجلات نوشتهاند و اینها، میبیند که اصلا مطلبی نیست؛ اسلام آمده است که آدم بسازد، یعنی یک آدمی که طبقه نداشته باشد دیگر، همین را بسازد، یعنی حیوان بسازد! اسلام آمده است که انسان بسازد اما انسان بیطبقه. یعنی همین... اینها کأنه آیات و ضروراتی که در همۀ ادیان است آنها را ندیده میگیرند... آن عارف، اسلامشناسی را به آن معانی عرفانیه و آن معانی غیبیه میداند و این آدمی هم که حالا پیدا شده است و این اشخاصی هم که حالا در مجلات و اینها چیز مینویسند، اینها هم اسلامشناسی را عبارت از این میدانند که حکومتش چه جوری باشد و تربیتش و چیز ظاهریش چه جوری باشد و بخش عدالت باشد و... [۱۵۴۷]
امام در سخنرانی دیگری که در دهم آبان سال ۵۶ به مناسبت درگذشت حاج آقا مصطفی داشتند، باز همین انتقاد را نسبت به روشنفکران مذهبی مطرح کردند و علاوه بر آن، انگشت روی جهت دیگری گذاشتند که به برخورد این روشنفکران و در رأس آنها دکتر شریعتی با روحانیت باز میگشت. بیتردید این نتیجۀ نامههای فراوانی بود که از سوی روحانیون ایران به امام نوشته میشد و در این میان، نامۀ استاد مطهری نقش اساسی داشت؛ [۱۵۴۸] گرچه امام نه همۀ دیدگاههای ایشان را مطرح کرد و نه با آن تندی به قضیه نگریست. امام در این سخنرانی با لحنی کاملا آرام به بیان گلایۀ خود از روشنفکران مذهبی پرداخت: «من از آنها گلایه دارم، برای اینکه میبینم که در نوشتههایشان، بعضی نوشتههایشان اینها راجع به فقها، راجع به فقه، قدری حرفهایی زدهاند که مناسب نبوده است بگویند. اینها غرض ندارند، من میدانم که غالبا اینها که برای اسلام میخواهند خدمت کنند، نه این است که مغرض باشند و از روی سوء نیت اینها حرفی بزنند. اینها اطلاعشان کم است.» امام پس از بیان شرحی دربارۀ اهمیت و غنای فقه شیعه و نقش فقها به خصوص به مواردی و اشخاصی از علما اشاره میکنند که شریعتی روی آنها انگشت گذاشته و به انتقاد از آنان پرداخته است: «نباید کسی تا به گوشش خورد که مثلا مجلسی - رضوان الله علیه - محقق ثانی - رضوان الله علیه - شیخ بهایی - رضوان الله علیه - با اینها - یعنی حکومت - روابطی داشتند و میرفتند سراغ اینها، همراهیشان میکردند، خیال کنند که اینها مانده بودند برای جاه و عرض میکنم عزت و احتیاج داشتند به اینکه شاه سلطان حسین یا شاه عباس عنایتی به آنها بکنند. این حرفها نبوده در کار... [۱۵۴۹]
درباره برخورد امام با مسألۀ شریعتی گزارشهای دیگری هم در دست است:
یک خبر حکایت از آن دارد که امام به سید جعفر عباس زادگان دربارۀ شریعتی فرموده بود: شریعتی فرد متفکری است، اما اشتباهاتی دارد. ما به آیت الله مطهری گفتهایم که اشتباهات ایشان را تذکر بدهند. [۱۵۵۰] دعایی هم که آن زمان سخت شیفته مجاهدین و شریعتی بود، میگوید که امام بعد از فوت شریعتی به وی گفته است که از سه بابت از فوت شریعتی متأسف است: نخست ای کاش توجه خود را صرفا به نسل دانشگاهی معطوف نمیکرد. ثانیا اینکه چرا عدهای با او در افتادند و نگذاشتند درست کار بکند و تبلیغ بکند. سوم آنکه زود از دنیا رفت و نتوانست بماند و به کارش ادامه دهد. [۱۵۵۱] وی در جای دیگری هم میگوید که حامل نامهای از آقای مصباح یزدی در نقد شریعتی برای امام بوده است. اما امام روی خوش نشان نداده و با اشاره به اینکه «این بزرگوار - یعنی مصباح - به عالم و آدم بدبین است» گفتند: ما در شرایطی نیستیم که نسبت به دانشگاهیان و روشنفکران با بدبینی نگاه کنیم. وی در همین سخنرانی میافزاید که از امام برای رفتن به سوریه و شرکت در تشییع جنازه شریعتی اجازه گرفته است. امام فرمودند شخصا بروید و از طرف من یا گروه خاصی نباشد. (سخنرانی آقای دعایی در همایشی در مشهد که متن آن در سایت فردا آمده است). باید افزود که در اوائل شهریور سال ۵۶ (تاریخ سند دوم شهریور است) براساس گزارش ساواک، حاج آقا مصطفی خمینی به همراه امام موسی صدر و پنج نفر از دانشجویان مقیم آلمان، به منظور خواندن فاتحه کنار مقبره دکتر علی شریعتی در زینبیه شام مشاهده گردیدهاند. [۱۵۵۲]
مورد دیگر پاسخ امام به پرسشی راجع به شریعتی است که حامد الگار آن را نقل کرده است. وی پس از اشاره به انتقاد مطهری از شریعتی میگوید: انتقاد مطهری از دکتر شریعتی به خاطر محکوم ساختن ملامحمد باقر مجلسی، حتی از مرز ایران گذشت و زمانی که آیت الله خمینی در نجف حضور داشتند، ایشان نیز از برخورد و تضاد بین آن دو آگاه شدند. یکی از دوستان من در زمان پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خدمت ایشان رفته و نظر امام را در مورد نقش دکتر شریعتی در انقلاب جویا شدند و امام همانگونه که شیوۀ خردمندانۀ ایشان است، ابتدا از دوست من پرسیدند: به عقیدۀ خود شما بزرگترین عامل انقلاب و پیروزی انقلاب چیست یا کیست؟ و بیآن که منتظر پاسخ شوند اظهار داشتند: مشیّت الهی. این خداوندگار بود که این راه یا آن راه را در پیش پای ما گذاشت و شرایط را برای پیروزی انقلاب فراهم آورد. این دوست من که خود از جمله کسانی است که با مطالعۀ آثار شریعتی به اسلام روی آورده است از امام سؤال کرد: آیا فکرنمی کنید که دکتر شریعتی در این انقلاب سهم عظیمی داشته باشند؟ آیت الله خمینی در کمال صراحت و سادگی جواب دادند که آثار دکتر شریعتی و تعالیم وی مباحثات و جدلهای بسیاری را میان علما برانگیخت و در عین حال تأثیر عظیمی بر جوانان روشنفکر ایرانی گذارده، آنان را به سوی اسلام فرا خواند. امام همچنین اظهار داشتند که پیروان دکتر شریعتی میبایست مطالعات خود را فراتر از آنچه که دکتر شریعتی اظهار داشته برده و در ترادیسیون تشیع مطالعۀ بیشتری به عمل آورند. در عین حال علمای تشیّع سنّتی میبایست این حقیقت را دریابند که هیچیک از علما کلام آخر را نگفته و حرفهای دیگر برای گفتن هست. بنابراین ضرورت ارزیابی دقیق در مسایلی که دکتر شریعتی مطرح میسازد وجود دارد. [۱۵۵۳]
امام چندین بار قصۀ دکتر شریعتی را با مسألۀ قتل شمس آبادی [۱۵۵۴] و شهید جاوید مقایسه کرده، طرح آنها را نادرست و اسباب اختلاف عنوان کردند. [۱۵۵۵] از جمله در موردی فرمودند: مسألۀ دکتر شریعتی را پیش میآوردند، از آن طرف دامن بزن به اینکه این مثلا چطور است، اهل منبر هم بیتوجه به مطلب که عمق قضیه چیست، منبر میرفتند و حرف میزدند؛ آن طرف هم جوانهای داغ بیتوجه به واقعیت مطلب از این ور میافتادند. این دو گروه را در مقابل هم قرار میدادند برای اینکه ذهنشان را از خودشان منصرف کنند. [۱۵۵۶] و در جای دیگر پس از اشاره به مسألۀ شمس آبادی فرمودند: بعد این هم یک خردهای کم شد، شریعتی را پیش کشیدند؛ هی دامن بزن! از این ور تکفیر از آن ور تمجید. هردو طایفه غافل از اینکه کی دارد کلاه سرشان میگذارد. [۱۵۵۷] گروهی از کارگران در۲۰ تیر ۵۸ خدمت امام میرسند و از ایشان میخواهند موضعگیری روشن و مناسب دربارۀ شخصیت اسلامی مرحوم شریعتی داشته باشد. امام میگوید: من جواب از این نمیدهم. همین مسأله، مسألۀ ایجاد اختلاف است؛ یعنی مسألۀ اسباب این میشود که شما یک دسته بشوید، آنها یک دسته بشوند، مشغول یک کار، و شما مشغول یک کار دیگر بشوید و آنها مشغول اصل قضیه بشوند. اصل قضیه را ببینید. این مسأله که آقای دکتر چطورند یا چطوری است این یک وقت دیگری باشد. [۱۵۵۸]
در مرداد سال ۵۶ هم آقای عزیزیان ضمن نامهای به امام از ایشان خواسته بود تا دربارۀ کتابهای شریعتی اظهار نظر کند. امام در پاسخ نوشتند: من صلاح نمیدانم در چیزهایی که موجب اختلاف میشود، دخالت کنم. [۱۵۵۹] پس از انقلاب هم آقای نبوی به همراه سه نفر دیگر از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب نزد امام رفتند تا نظر ایشان را دربارۀ صدر اطلاعیه برای شریعتی پرسوجو کنند. امام بدون آنکه جواب مثبت دهد - حتی با اصرار نبوی - طرح مسائل اختلافی را حرام دانسته و فرمودند که من در این قبیل امور مداخله نمیکنم. این زمانی بود که در میان دو جناح از اعضای مجاهدین انقلاب در سال ۵۸ دربارۀ شریعتی اختلاف نظر پیش آمده بود. [۱۵۶۰] پس از مدتی باز هم، همین بحث در ملاقات اعضای سازمان مجاهدین با امام مطرح شد و امام فرمود: امروز روز بزرگداشت نیست، روز پیشرفت است. [۱۵۶۱] موسوی تبریزی مدعی است که برای گرفتن مراسم سالگرد شریعتی با عنوان کاری که در تبلیغات قم داشته است، با امام مشورت کرده و ایشان فرمودهاند که بنی صدر برای سخنرانی دعوت شود. وقتی بنی صدر آمده است، امام پیش از سخنرانی، بیست دقیقهای با وی صحبت کرده است. بدین ترتیب مراسم بدون افراط و تفریط تمام شده است. [۱۵۶۲] آقای دکتر جلالی (روز ۲۷ خرداد ۱۳۸۷) در کتابخانه مجلس به بنده فرمودند که تاسوعای بعد از انقلاب خواستم شکوه سال گذشته تاسوعا را به یاد مردم آورم. به همین دلیل متن حسین وارث آدم را که ویرایش هم کرده بودم، در رادیو خواندم. امام من را طلبید و فرمود: این زر و زور و تزویر چیست که میگویی؟ بنده عرض کردم: من متن را ویرایش کردم. امام فرمودند من از سوی کسانی مورد اعتراض قرار میگیرم.
این را هم بیفزایم که آقای میناچی به نقل از آقای محمدرضا حکیمی نقل کردند که حجِتالاسلام فاکر برای گرفتن یک ردیه یا تکفیریه، کتابهای شریعتی را نزد امام خمینی میبرد و امام در یک جمله کوتاه فقط میفرمایند که البته دکتر شریعتی مطالب خوبی هم در آثار به جا ماندهاش دارد، شما بگویید مردم همان مطالب خوبش را بخوانند» [۱۵۶۳] نویسندۀ این سطور فردای ملاقات با آقای میناچی این نوشتۀ ایشان را به آقای فاکر نشان دادم و ایشان از اساس رفتن نزد امام و بردن آثار شریعتی را تکذیب کردند. (درهمان دفتر کتابخانۀ تاریخ تلفنی ارتباط ایشان را با آقای میناچی فراهم کردم که ایشان تکذیب خود را به وی هم منتقل کرد).
شاید در این بخش اشاره به یک نکتۀ دیگر مفید باشد و آن اینکه شریعتی به لحاظ اندیشهای که در باب سیاست و حکومت عرضه کرد، متأثر از نظریۀ امامت شیعه بود و به هیچ روی به دمکراسی و لیبرالیسم معهود در جامعۀ غربی اعتقادی نداشت. شریعتی را از این زاویه میتوان عاملی مؤثر برای ایجاد زمینه پذیرش برای نظریۀ رهبری متعهد در ایران دورۀ بعد از انقلاب دانست. نظریهای که براساس تفسیر وی، چیزی جز دمکراسی، و قابل تطبیق بر امامت شیعی و ولایت امام معصوم است. وی نوشت که «وصایت نه نصب، نه انتخاب، نه وراثت، نه کاندیداتوری است؛ زیرا امامت زادۀ هیچکدام از این ملاکهای سیاسی نیست، امامبودن علی÷ مثل بلندبودن قلۀ دماوند است». [۱۵۶۴] و افزود که «امامت عبارت است از رسالت سنگین رهبری و راندن جامعه و فرد از آنچه هست به آنچه باید باشد به هر قیمت ممکن، اما نه به خواست شخصی امام بلکه بر اساس ایدئولوژی ثابتی که امام نیز بیشتر از هر فردی تابع آن است و در برابرش مسؤول، و از همین جاست که «امامت» از «دیکتاتوری» جدا میشود و رهبری فکری انقلابی با رهبری فردی استبدادی تضاد مییابد». [۱۵۶۵] و تأکید کرد که «امامت یک حق ذاتی است، ناشی از ماهیت شخص که منشأ آن خود امام است، نه عامل خارجی انتخاب و نه انتصاب؛ منصوب بشود یا نشود، منتخب مردم باشد یا نباشد، امام است». دلیلش نیز آنکه «امامت به تعیین نیست، بلکه آنچه درباره او مطرح است، مسألۀ تشخیص است؛ یعنی مردم که منشأ قدرت در دمکراسی هستند، رابطهشان با امام، رابطۀ مردم با حکومت نیست، بلکه رابطهشان با امام، رابطه مردم است با واقعیت، تعیینکننده نیستند، تشخیصدهندهاند.» [۱۵۶۶] بنابراین از دید شریعتی «بیشک اسلام یک حکومت متعهد است؛ پیغمبر یک رهبر متعهد است.» [۱۵۶۷] همین گرایش سبب شدتا او با دمکراسی درافتد و بنویسد: «دمکراسی یک رژیم ضد انقلابی است و با رهبری ایدئولوژیک جامعه مغایر است.» [۱۵۶۸] وی به صراحت، دمکراسی غربی را مورد انتقاد قرار داد و نظریۀ امامت شیعی و حتی ولایت فقیه را بدون آنکه از آن یاد کند مناسبترین نظریه منطبق بر رهبری متعهد میداند و مینویسد: «اعتقاد به امامت در مفهوم تشیع علوی نفیکنندۀ تسلیم انسان معتقد است در برابر هرگونه نظام ضد آن نظام، و اعتقاد به این است که در زمان غیبت امام معصوم حکومتهایی که شیعه میتواند بپذیرد حکومتهایی هستند که به نیابت از امام شیعیان، بر اساس همان ضوابط و همان راه و همان هدف بر مردم حکومت کنند. [۱۵۶۹] شریعتی در اعتقادنامهای هم که در آذر سال ۵۰ در حسینیه مطرح کرد در بند یازدهم گفت: عصرغیبت، از غیبت آخرین تا ظهور آخرالزمان، عصر مسؤولیت رهبری اجتماعی مردم است و دوران انتخاب رهبر به عنوان مقام «نیابت امام» به وسیله مردم. [۱۵۷۰] و در بند ۱۷ گفت: به مرجعیت علمی و به نیابت امام، برای رهبری فکری، اجتماعی، و بسیج نیروها و کارگیری از همه قدرتها و امکانات در راه پیروزی دین خدا، و زندگی خلق و آگاهی مردم نسبت به عقیدهشان و سرگذشتشان. [۱۵۷۱]
منهای امام، توده روحانیت سنتی، و تا حدودی غیر انقلابی و شماری از آنان کسانی بودند که به جریان آیت الله خویی تعلق داشتند، با شریعتی میانهای نداشت. برخی از این مخالفان، کسانی بودند که از سالها با جریانهای اصلاحی که بوی انحراف جدی میداد درگیر شده بودند و جریان شریعتی را هم در همان راستا تحلیل میکردند. اما در میان روحانیون جوان، شریعتی مدافعان و علاقهمندانی در قم و مشهد داشت. یک نمونه روشن آن طلاب مدرسه حقانی بودند که در جای دیگر به موضع دو گانه موجود در میان آنان در دفاع یا مخالفت با شریعتی پرداختیم. مرحوم آیت الله قدوسی، رئیس این مدرسه، برای حفظ حرمت درس، از افراطیون دو طرف خواست تا مدرسه را ترک کنند. در آن جریان مرحوم شهید بهشتی هم جانبدار شریعتی شناخته میشد، گرچه میکوشید تا رویهای معتدل داشته باشد. در یک مقطع روحانیون مخالف سنتی توانستند مجموعه استفتاءاتی علیه شریعتی از برخی از چهرهای برجسته و از جمله چندین دست خط از علامه طباطبایی و آیت الله خویی بگیرند که همۀ اینها همراه با گزینشی از مطالب مطروحه در آثار شریعتی، در سال ۵۸ در یک جزوۀ رحلی ضمن ۵۲ صفحه چاپ شد. به جز نزاع بر سر شهید جاوید، که از نیمههای سال ۴۹ آغاز شده بود، نزاع درباره شریعتی هم یکی از دامنهدارترین نزاعهای موجود میان طلاب قم در حوالی سالهای ۵۴ـ۵۷ بود. در مشهد، آیت الله خامنهای هم دوستیهایی با دکتر شریعتی داشت و گرچه هیچگاه یکپارچه از وی دفاع نکرد. [۱۵۷۲] اما رفاقتش با وی محفوظ بود و پس از انقلاب هم در چندین مصاحبه و سخنرانی دیدگاههای مثبت خود را در این باره تشریح کرد. این دیدگاه پس از سال ۶۲ دیگر بازگو نشدند و این زمانی بود که آقا سید حمید روحانی اسناد پرونده دکتر شریعتی را برای ایشان بیان کردند. [۱۵۷۳]
[۱۵۳۰] آقای فارسی در حاشیه این مطلب نوشتهاند: سیاست راهبردی امام راحل/ همین بود که جنابعالی درک کردهاید. [۱۵۳۱] بنگرید: مجلۀ ارشاد، ش ۱۴، ص ۶۶. در واقع بیت امام بیشتر به شریعتی علاقمند بودند و این موضع، به خاطر نوع آزادی بود که امام به خانواده خود میدادند. در واقع، به هیچ روی منعکسکننده نگاه امام نبود. [۱۵۳۲] زوایای تاریک، ص ۳۱۰-۳۱۱. [۱۵۳۳] خاطرات آیت الله محمدعلی گرامی، ص ۳۷۴. [۱۵۳۴] خاطرات، ص ۶۷. [۱۵۳۵] بنگرید همگام با خورشید، ص ۲۴۰-۲۴۱، خاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پور، ۱۷۴ـ ۱۷۶. [۱۵۳۶] تصویر آن را ببینید در: صحیفۀ امام، ج ۳، ص ۲۰۷؛ تاریخ و فرهنگ معاصر، ش ۳، ص ۳۸۷-۳۸۸. [۱۵۳۷] آقای فارسی در حاشیه این مطلب نوشتهاند: به نظر میرسد منظور امام/ را درست نفهمیده باشید. چون امام/ برای شهید حاج آقا مصطفی هم این شرایط را قائل نبودند. و آن کشتهشدن به دست دشمن است. حال آنکه هرکس از مجاهدان فرهنگی سیاسی که مهاجرت کرده یا تبعید شده باشد به مرگ طبیعی در گذرد، شهید است چون «فی سبیل الله» به حرکت رزمی اختصاص ندارد. بنده هردو را شهید میدانم به همین اعتبار امام راحل/ آن آیه کریمه قرآن را به سیر عرفانی و ترک علائق جسمانی تعبیر و تفسیر کردهاند در کتاب «چهل حدیث» که در ۳۸ سالگی تألیف فرمودهاند. بعدها در نجف و پاریس نظرشان درباره عرفا و تفسیر آیات قرآن از طرف آنان تغییر کرده است و این تغییر برای مطالعه کتابهای بنده و دکتر شریعتی است. حوصله توضیح بیشتر آن را ندارم. درباره نظر امام/ درباره شهید دکتر شریعتی در زمان وزارت آقای خاتمی مطلبی دارم که نشان میدهد ایشان بسیاری از آثار دکتر را برای مردم به ویژه جوانان مفید و هدایتگر میدانستهاند تا چه رسد به زمان درگذشتش. آقای خاتمی در وزارت ارشاد و در جلسهای با حضور آقای رسول محلاتی، دکتر سروش، حداد عادل، و بنده و عدهای دیگر گفتند: رفته بودم خدمت امام، فرمودند: «این کتابهای دکتر شریعتی...» من از ترس کلام ایشان را قطع کرده گفتم: حضرتعالی میدانید که ما کتاب کسی را چاپ نمیکنیم. فقط اجازه چاپ میدهیم. فرمودند: «نه مقصودم این است که کتابهای او را که اشکالی ندارند چاپ کنید و به زبانهای دیگر هم بدهید ترجمه کنند و چاپ کنید.» بعد هم آقای خاتمی از بنده خواستند کتابهای شریعتی را اصلاح کنم. اما من عملا نپذیرفتم. [۱۵۳۸] خاطرات علی جنتی، ص ۱۵۳-۱۵۴. [۱۵۳۹] همان، ص ۱۵۴. [۱۵۴۰] امام خمینی در آینه اسناد، ج ۸، ص ۲۰. [۱۵۴۱]خاطرات حجت الاسلام و المسلمین فردوسی پور، ص ۱۷۳. [۱۵۴۲] همگام با خورشید، ص ۲۴۰-۲۴۱. بعد از چاپ این کتاب، کتاب دیگری با عنوان خاطرات حجت الاسلام و المسلمین فردوسی پور چاپ شد که مطالب یاد شده در ص ۱۷۷ آن آمده است. [۱۵۴۳] خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبائی، ج ۱، ص ۱۱۲. [۱۵۴۴] بنگرید: شریعتی آنگونه که من شناختم، ص ۳۵. [۱۵۴۵] بنگرید: صحیفۀ امام، ج ۸، ص ۴۳۷. [۱۵۴۶] بنگرید: سخنرانی دهم آبان ۵۶ (صحیفۀ امام، ۳/۳۴۷) سخنرانی سوم دی ماه ۵۷ (صحیفۀ امام، ۵/۲۸۰) سخنرانی سیام اردیبهشت ۵۸ (صحیفه امام، ۳۷۷-۳۷۶/۷) سخنرانی سی و یکم اردیبهشت ۵۸ (صحیفه امام، ۴۱۲/۷). [۱۵۴۷] صحیفۀ امام، ج ۲، ص ۲۲۲-۲۲۴. [۱۵۴۸] امام به ویژه این نامه را به دست آقای سید حمید روحانی که در آن زمان از جمله روحانیون انقلابی طرفدار شریعتی بود سپردند تا آن را برای تاریخ حفظ کند. [۱۵۴۹] صحیفه، ج ۳، ص ۲۳۸-۲۴۱. [۱۵۵۰] بنگرید: خاطرات رجبعلی طاهری، ص ۹۹-۱۰۰. [۱۵۵۱] روزنامۀ اطلاعات، ۲۶ تیر ۱۳۷۶. [۱۵۵۲] امید اسلام، ص ۳۵۰. [۱۵۵۳] ایران و انقلاب اسلامی، ص ۱۳۹-۱۴۰. [۱۵۵۴] درباره دیدگاههای موجود در حوزه به ویژه بیوت مراجع درباره قتل مرحوم شمس آبادی بنگرید به گزارش ساواک در: آیت الله مرعشی نجفی به روایت اسناد ساواک، ج ۳، ص ۱۹۷-۱۹۸. [۱۵۵۵]صحیفۀ امام، ج ۴، ص ۲۳۷، ج ۷، ص ۴۲. [۱۵۵۶] صحیفۀ امام، ج ۷، ص ۴۱۰. [۱۵۵۷] همان، ج ۸، ص ۵۳۴. [۱۵۵۸] صحیفۀ امام، ج ۹، ص ۴۳ـ۴۴. [۱۵۵۹]همان، ج ۳، ص ۲۰۶. [۱۵۶۰] نیمۀ پنهان، چریکهای پشیمان، دفتر شانزدهم. [۱۵۶۱] این ملاقات در ۳/۴/۵۸ انجام شده است. به نقل از منبع پشیین. [۱۵۶۲] خاطرات آیت الله موسوی تبریزی، ج ۱، ص ۳۴۹ـ۳۵۰. [۱۵۶۳] مجلۀ ارشاد (حسینیۀ ارشاد) ش ۱۱، ص ۴۱. [۱۵۶۴] مجموعه آثار ش ۲۶، ص ۶۳۱. آقای فارسی در حاشیه این مطلب نوشتهاند: همه اینها را دکتر شریعتی پس از انتشار «انقلاب تکاملی اسلام» در تابستان ۱۳۴۷ و مطالعه آن گفته است، از خود او نیست. بار دیگر بخش بزرگی از ابتدای کتابم را خواندم و دیدیم آنچه نقل فرمودهاید، عینا همان است: «امامت» و «جمهوری مشروطه». جدا شدن یا تمایز «امامت» - که هم کار پیامبر است و هم کار ائمه اطهار - از سلطنت مطلقه همان است که به تفصیل و در بیش از یکصد صفحه در آنجا تشریح شده است. معلم شهید انقلاب نه حقوق اساسی خوانده بود و نه از علوم سیاسی بهرۀ چندانی برده بود. حتی یک جمله از آنچه به او نسبت داده اید، خارج از آن کتاب نیست. چنان که زر و زور و تزویر را از فصل اول کتابم نهضتهای انبیاء گرفته است؛ اما نه پس از چاپ آن کتاب در ۱۳۴۴ بلکه در سالهای ۳۳ و ۳۴ در پای درسم درحوزه نهضت مقاومت ملی و زمانی که آموزگار دبستانی در احمد آباد حومه مشهد بود و برای رفتن به آنجا با دوچرخه از درب خانه ما - انتهای خیابان جم - عبور میکرد. دو کنفرانس او درباره «انتظار، مکتب اعتراض» هم چیزی نیست جز نقل بدون اشاره به مأخذ کتاب آقای محمد حکیمی: «در فجر ساحل». «سیمای محمد» شریعتی هم عمدتا مأخوذ از مقدمه مرحوم دکتر مبشری (اسدالله) بر کتاب عباس محمود عقاد است؛ هرچند جمعاً فزونتر از آن، مقدمۀ گرانمایۀ آن متفکر انقلابی یعنی مرحوم مبشری است. اینکه مرحوم مطهری دکتر شریعتی را یک «هنرمند» میخوانده، دقیقا به همین معنی بوده است. آنچه حقیقت از تشیع و شیعه میگوید، اغلب مأخوذ از سرود جهشها و دیگر کتب محمدرضا حکیمی است. [۱۵۶۵] مجموعه آثار، ۲۶، ص ۵۰۴. [۱۵۶۶] همان، ص ۵۷۸. [۱۵۶۷] همان، : ص ۶۱۸. [۱۵۶۸] همان، ص ۶۰۲ و ۶۰۳. [۱۵۶۹] مجموعه آثار ۹، ص ۲۱۳. [۱۵۷۰] میزگرد پاسخ به سؤوالات و انتقادات، ص ۱۱۰. [۱۵۷۱] همان، ص ۱۱۱. [۱۵۷۲] حسن روحانی میگوید که یکبار در مشهد خدمت آیت الله خامنهای بودم. ایشان از برخی از تألیفات شریعتی به ویژه کتاب فاطمه فاطمه است، خیلی تعریف کرد و میفرمود: وقتی این کتاب را خواندم به منزل مرحوم محمدتقی شریعتی رفتم و به ایشان برای این کتاب دکتر شریعتی تبریک گفتم (خاطرات دکتر حسن روحانی، ص ۳۴۳). [۱۵۷۳] عقیده آقای سید حمید روحانی ( که در سفر مشهد ۲۳ تیر ۸۴ به بنده فرمودند) این بود که از پس از نشان دادن این اسناد به ایشان، حضرتشان از اظهار نظر در این باره خودداری کردند. میتوان گفت که دگرگونی در موقعیت ایشان هم سبب شد تا از اظهار نظر در مسائلی که اصولاً پیچیدگی خاصی داشت و به خصوص در این دوره که به تدریج اندیشههای التقاطی و انحرافی در معرض اتهام بود، خودداری ورزند.