هـ: چند تشکل اسلامی فعال دیگر
جمعیتهای متحدۀ اسلامی: در همین زمان، یک جبهۀ فراگیر اسلامی تحت عنوان جمعیتهای متحدۀ اسلامی تشکیل شد که شامل جمعیت پیروان قرآن، انجمن تبلیغات اسلامی، کانون اسلام، جمعیت روحانی منتظم (با مدیریت محمدباقر کمرهای) و نشریۀ آیین اسلام میشد که مراسم و جشنهای مذهبی را به صورت متمرکز برگزار میکردند. [۲۴۰] این حرکت مثبت، تأثیر مهمی در ایجاد تحرک در فعالیت انجمنهای اسلامی به معنای عام آن داشت. اندکی پس از آن، مقالۀ مبسوطی از سوی آقای سید محمدعلی داعی الاسلام تحت عنوان مهمترین وظیفۀ انجمنهای اسلامی در نشریۀ آیین اسلام به چاپ رسید که ضمن آن وظیفۀ اصلی آنان را دفاع از دین در برابر نوشتههای مخالفان اسلام عنوان کرد و نوشت: «ای مؤسسات اسلامی! مجتهد باشید و به اقتضای زمان، رفتار کنید» [۲۴۱]. جمعیت متحده در اقدام بعدی خود در آستانه ماه رمضان، ضمن نامهای که به نخست وزیر نوشت، از او خواست تا دولت به وظیفۀ خود در قبال این ماه در منع روزه خواری علنی عمل کند. [۲۴۲] تشکیل این جمعیت، امید تازهای را در متدینین ایجاد کرد؛ به طوری که اشعاری هم دربارۀ آن سروده شد. [۲۴۳]
جمعیت جامعۀ مسلمین از تشکلهایی بود که بیشتر به فعالیت نشریۀ آن با عنوان پرچم اسلام شناخته شده است. مرامنامه و اساسنامۀ این جمعیت در سال اول این نشریه در شمارۀ سیام و شمارههای بعد منتشر شده است. در مقدمۀ آن آمده است: «جمعی از روشنفکران بیدار و صاحبان عزم و هشیار به مدد فرمان لازم الاذعان ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ﴾[آل عمران: ۱۰۳]. بر آن شدند جمعیتی در مرکز اسلام (شهرستان تهران) به نام جامعۀ مسلمین تشکیل و به حکم محکم یدالله مع الجماعه هرچه زودتر دور یکدیگر جمع و با ایقان به خطاب مستطاب انما المؤمنون اخوة برادری و برابری فطری و خصوصیت و صمیمیت ذاتی دیرین اسلامی خود را به حول و قوۀ الهی با جدی بلیغ و سعی بینظیر تجدید (بلکه آغاز) نمایند.» قابل توجه است که انتظام روحانیت یکی از اصول اولیۀ اساسنامۀ این جمعیت است. چندین اعلامیه و متن اساسنامۀ این جمعیت در دسترس است. [۲۴۴] این اساسنامه، شاید یکی از مفصلترین اساسنامههایی باشد که در این دوره، توسط تشکلهای مذهبی - سیاسی نوشته شده است. نخستین روز تشکیل این جامعه، ۲۲ آبان ۱۳۲۵ مصادف با عید غدیر بود. در ماده دوم این اساسنامه آمده است: کارمندان جامعه، از بین حجج اسلام، علمای اعلام، وعاظ و مبلغین و روشنفکران با ایمان و بازرگانان خداشناس وسایر طبقات ممتاز مؤمنین که حائز شرایط صلاحیت باشند به طور مساوی انتخاب و این جمع در هر شهرستان هسته مرکزی جامعه را تشکیل میدهند.
دربارۀ اهداف آن نیز از این نکات یاد شده است: مبارزۀ شدید یا بیسوادی و جهل، سعی و اهتمام در اعادۀ مجد و عظمت مسلمانان به قسمی که از سرافکندگیهای عصر حاضر نجات پیدا کنند. نبرد دائم با بیدینی و بیدینان و جلوگیری از فحشا و منکر از راه وعظ و خطابه و انتشار نشریات دینی و آشکار نمودن حقایق دین، ترویج مذهب اثنا عشری و تعلیم و تعمیم احکام قرآن مجید، تربیت عدۀ کافی از جوانان تحصیل کرده با شهامت و قوی الارادة با ایمان به منظور اشاعۀ تبلیغات دینی، تعمیر، و تجدید وضعیت مدارس قدیمه در طرز آبرومند عصری، تشکیل مهمانسراهای متناسب، محض استفادۀ طلاب بیبضاعت که از اکناف کشور به مراکز تحصیل میروند، تأسیس دارالایتام و دارالاَعجزه و امثالهم، اختصاص دادن یک ساعت از برنامۀ رادیو تهران به جمعیت جامعۀ مسلمین در هر شب و تبلیغ افضلیت دین حق اسلام به سایر ادیان و دعوت علمای مذاهب مختلفه به مباحثه و تبلیغات دامنه دار دینی. [۲۴۵] بر اساس اسناد بر جای مانده، این جمعیت شعبههایی در گرگان، کرمانشاه و برخی از شهرهای دیگر داشته است. [۲۴۶] امیر عبدالله کرباسچیان که بعدها مدیر نشریۀ نبرد ملت و از یاران نواب صفوی شد، [۲۴۷] میگوید که پس از شهریور۲۰، درحالی که سه سال درس طلبگی خوانده بود، در تهران همراه با شماری از دوستانش که تا یکصد نفر میرسیدند، تشکلی تحت عنوان اتحادیۀ اسلامی ایجاد کرد. [۲۴۸] که بعدها به «جمعیت فداکاران اسلام» پیوست.
اتحادیه اسلامیه از تشکلهایی بود که در سال ۱۳۲۴ در تهران و برخی از شهرستانها تشکیل شد. در رأس این اتحادیه از سه نفر با نامهای صدرالشریعه، امجد و اشکوری یاد شده و اصول هفده گانۀ آنان در رعایت احکام شرعی و توجه به احوال سایر مسلمانان به خصوص فقرا بوده است. [۲۴۹] به جز تهران، شاخۀ کاشان برجای مانده است. در رشت نیز فعالیت مزبور به یکی از روحانیون با نام آقای ضیاء بری و شیخ یوسف پیشنماز واگذار شده است. از اصول مرامنامۀ این جماعت «اقامۀ امر به معروف و نهی از منکر» بوده است. [۲۵۰]
جمعیت مسلم آزاد: از چهرههای فعال سیاسی و فرهنگی ایران از نیمه دوم دهۀ ۲۰ به بعد، طلبۀ جوانی با نام شیخ مصطفی رهنمایی (معروف به رهنما) کرمانشاهی [۲۵۱] (متولد اسفند ۱۳۰۴) بود. وی دوران طلبگی را در نجف گذارنده، در آنجا با آثار عربی جدید آشنا شد [۲۵۲] و به جز علما و مراجع دین، از محضر کسانی چون سید هبةالدین شهرستانی هم بهره مند شد. رهنما در آنجا مقالاتی برای نشریه الغری و القریع [۲۵۳] مینوشت، چنانکه مقالاتی هم برای نور دانش در تهران میفرستاد که از آن جمله مقالۀ «اسلام و علم امروز» بود که در سالنامۀ سال ۱۳۲۶ به چاپ رسید. [۲۵۴] رهنما در سال ۱۳۲۶ به ایران بازگشت. خودش به بنده گفت که نخستین بار در سال ۱۳۲۲ نواب را در صحن امام حسین÷ دیدم و او به کارهای کسروی اشاره میکرد و گفت شیخ مصطفی باید برویم ایران به دنبال آن، من به ایران آمدم. اندکی بعد با بالا گرفتن مسألۀ فلسطین و انعکاس وسیع آن در ایران، حرکتهایی در حمایت از فلسطین در ایران پدید آمد. رهنما از آن زمان به موضوع فلسطین پرداخت و تا به امروز که بیش از شصت سال میگذرد، ذهن و فعالیتهای تبلیغاتیاش معطوف به مسأله فلسطین است. [۲۵۵]
رهنما در سال ۱۳۳۰ یک تشکل سیاسی با نام جمعیت مسلم آزاد تأسیس کرد. این جمعیت، یک تشکل مذهبی - سیاسی بود که در مرامنامهاش اهداف خاصی را از تشکیل خود بیان کرده بود. مرامنامۀ این جمعیت شامل هشت اصل بود که تمامی آنها بر محور اسلام بود:
اصل اول اتحاد تمام موحدین بود، با این قید که یهود و نصارا موحد نیستند؛ بنابراین مقصود اتحاد مسلمانان است.
اصل دوم آن بود که همۀ مسلمانان، همۀ بلاد اسلامی را وطن خود بدانند.
اصل سوم تأکید داشت که حکومت بر مسلمانان به افراد صلاحیتدار واگذار شود تا طبق دستور اسلام حکومت کنند.
اصل چهارم مصرح بر این بود که قوای نظامی مسلمین برای دفاع از خود و طرفداری از مظلومین مرتب و تکمیل شود.
اصل پنجم آن بود که منابع بلاد اسلام از تصرف عدوانی دشمنان بشر و اسلام خارج شده و در دسترس و مورد استفادۀ صاحبان اصلی آن قرار گیرد.
اصل ششم بیان میکرد که مسلمانان باید دارای سواد کافی شوند و صنایع در بلاد اسلامی به اوج خود برسد؛ همانطور که در قرون وسطای هجری معمول بوده است.
اصل هفتم تصریح داشت که احکام و شعائر و حدود مقررۀ اسلام در کلیه بلاد اسلام اجرا شود و آثار کفر و مقررات مخالف اسلام محو و ملغی گردد.
اصل هشتم هم این بود که مسلمانان به مبادی دینی و مذهبی خود به طور کامل آشنا شده و دین اسلام را آن طوری که هست بشناسند؛ مخصوصاً پیروان مذاهب مختلفۀ اسلامی به معتقدات یکدیگر واقف شوند تا بدگمانی بیمورد به هم نداشته باشند. [۲۵۶]
نشریۀ حیات مسلمین که اندکی پیش از تشکیل جمعیت مسلم آزاد پدید آمد و در حقیقت آن جمعیت زاییدۀ این نشریه بود، به مسائل جهان اسلام و طرح آنها در داخل ایران توجه داشت. این نشریه به نام سید ابوالفضل برقعی گرفته شد [۲۵۷] که شاید حس مشترک آنان قصۀ وحدت میان شیعه و سنی بود. مقالات کوتاه و خبری درباره اخبار جهان اسلام، معرفی جمعیت مسلم آزاد و دیدگاههای آن و برخی مقالات علمی توسط محمدباقر کمرهای و یا مدیر در آن چاپ میشد. [۲۵۸] این نشریه از زمستان سال ۱۳۲۹ فعالیت خود را آغاز کرد. براساس آنچه در نشریۀ شمارۀ ۲۴ (۱۳/۲/۳۲) آمده، مدیر آن در اسفند ۱۳۳۱ دستگیر و یک روز بعد آزاد شد. وی یک شمارۀ دیگر هم چاپ کرد که جمعا ۲۵ شماره از این نشریه انتشار یافت. [۲۵۹] گویا وی پس از کودتای ۲۸ مرداد نیز چند ماهی را در زندان سپری کرد، ولی پس از آزادی بار دیگر به فعالیت پرداخت که در نتیجه دوباره دستگیر و زندانی شده، همراه ۵۹ نفر دیگر از چهرههای وقت به زندانی در خارک منتقل شد و یازده ماه در آنجا بود و سپس با تلاش میرزا خلیل کمرهای و توسل وی به صدرالاشراف، به قزل قلعه منتقل و یک ماه بعد آزاد شد. [۲۶۰] بعدها نیز باز به خاطر صدور برخی از بیانیهها در ارتباط با مسائل عراق یا انتخابات سنا و غیره بیش از پانزده بار به زندان افتاد که شرح آن را در خاطراتش آورده است.
مواضع آقای رهنما، دفاع از وحدت اسلامی، فلسطین، الجزایر، دفاع از شهید شیخ فضل الله نوری و نواب صفوی - و طبعاً موضعگیی علیه مصدق و کاشانی - بود که بویژه در دورۀ حکومت ملی مصدق نوزده ماه در زندان بود. [۲۶۱] آقای رهنما بعدها نیز همچنان به کارهای خود به ویژه در زمینۀ فلسطین ادامه داد. [۲۶۲] نامه بلندی هم از جمعیت مسلم آزاد در تأیید اقدام دولت مصر دربارۀ کانال سوئز خطاب به نخست وزیر وقت در سال ۱۳۳۵ نوشته شده است. [۲۶۳] نامههای دیگر وی در سال ۱۳۴۱ به مجمع عمومی سازمان ملل درباره لاینحل ماندن قصه فلسطین [۲۶۴] نشانگر تلاش مستمر او در این باره است که همچنان تا سال ۵۷ ادامه یافت. در این دوره، چندین بار به همراه نیروهای مذهبی و روحانی به زندان افتاد. [۲۶۵] وی نسخهای از کتاب مسلمین جهان خود را که در خرداد ۱۳۴۱ چاپ کرده بود، برای دکتر مصدق فرستاد که در پاسخ وی به تاریخ دهم مرداد ۴۱ نامۀ تشکری نوشت. [۲۶۶] رهنما کتاب جنگ رمضان را که نوشتۀ چند نفر از فرماندهان مصری همان نبرد بود، به فارسی درآورد که به سال ۱۳۵۴ توسط انتشارات بعثت منتظر شد. همو کتابی هم با نام صلاح الدین، مردی که بر غرب پیروز شد و اصل آن از سید محمد حدید ابوفرید بود به فارسی ترجمه و به سال ۱۳۴۴ ش منتشر گردد.
تشکل دیگری که در حاشیۀ همین گروه فعالیت میکرد، جمعیت سوسیالیستی اسلامی بود که در انتهای بیانیه خود آورده است که فعلاً به نشانی مجلۀ حیات مسلمین با آنان مکاتبه شود. همچنین نشریۀ حیات مسلمین در شمارۀ چهارم خود خبر تشکیل اتحادیۀ دینی به ریاست ثقۀ الاسلام شیخ جواد فومنی را داد و بیانیۀ آن را به چاپ رساند. [۲۶۷] بر اساس این بیانیه، هدف آنان ایجاد مساجد و مدارس اسلامی بوده است. در قدم نخست، تأسیس مسجد نو در خیابان خراسان و نیز دبستان نو مخصوص دوشیزگان بود که در ربیع الاول سال ۱۳۶۷ق فعالیت خود را آغاز کرد.
جامعۀ اخوان اسلامی نیز گویا با مدیریت عمادزاده، نویسندۀ مذهبی مشهور از سال ۱۳۲۱ به بعد فعال بوده است. نشریۀ این جامعه خرد نام داشت. [۲۶۸]
حزب اخوان المؤمنین هم در سال ۱۳۳۰ اساسنامه و مرامنامۀ خود را منتشر کرد. در این مرامنامه بر تعدیل سرمایهها بر اساس سوسیالیزم اسلامی و تشکیل شرکتهای ملی و نیز تحریم مطلق کالاهای خارجی تأکید شده و طرد کلیۀ اشخاص غیر مسلمان از وزارتخانهها، ادارات و... به عنوان بخشی از مواد اصل اول این حزب عنوان شده است. نامهای از گروهی با عنوان اخوان المسلمین ایران نیز به تاریخ ۲/۵/۱۳۳۰ به دکتر مصدق در حمایت از نهضت ملی در دست است. [۲۶۹]
روحانیون نیز به ایجاد تشکلهایی از میان خود اقدام کردند که برای نمونه میتوان به جامعۀ اهل منبر اشاره کرد که کتابهایی نیز منتشر کرد. [۲۷۰] جامعۀ اهل منبر تهران فعال بوده و در این زمان منبرهای مشهوری به فعالیت مشغول بودند. فهرستی از مساجد مهم را با مبلغینی که در آنها به سخنرانی میپرداختهاند در مجلۀ پرچم اسلام درج شده است. [۲۷۱] بیانیههایی از این جامعه بر جای مانده و حتی مرامنامۀ مقدس جامعه اهل منبر هم موجود است. اهداف این جامعه در چند نکته بود، اول: بسط معارف قرآنی و تبلیغ مذهب اثنا عشریه و رفع شبهات منکرین، دوم تأسیس مدرسۀ علوم دینی به منظور تربیت مبلغ برای تبلیغات مذهبی طبق مقتضیات عصر در داخل و خارج ایران، سوم: ایجاد شعبهای جهت دعوت و تبلیغ و همچنین تأسیس مراکز خطابه و طبع و نشر کتب دینی. جمعیتی حدود ۴۰۰ نفر روحانی در سیزده رجب سال ۱۳۶۵ در تهران اجتماع کرده، بیست نفر را به عنوان نمایندۀ خود انتخاب کردند. [۲۷۲]
تشکل دیگری وابسته به برخی از روحانیون تهران هیئت روحانی منتظم بود که مدیر آن حاج شیخ محمدباقر کمرهای بود. [۲۷۳] یکی از نکات مورد تأکید در اندیشههای ایشان، به راه انداختن یک دارالتبلیغ اسلامی بود؛ چنانکه مقالهای هم در همین زمینه تحت عنوان «قرآن و تبلیغات» نوشت. [۲۷۴]
از دیگر تشکلهای اسلامی پس از شهریور بیست، و درست در همان سال، کانون اسلام مرحوم آیت الله طالقانی بود که عدهای از متدینین تهران در آن شرکت میکردند. نشریۀ دانش آموز ارگان این کانون بود که در بخش مطبوعات دینی از آن سخن گفتهایم. بازرگان به شرکت و فعالیت خود در جلسات کانون اسلام که آیت الله طالقانی در آن تفسیر میگفت، اشاره کرده است. [۲۷۵]
در مرداد ماه ۱۳۲۴ گروه دیگری تحت عنوان جمعیت اتحاد و ترقی مسلمین - گویا در اصفهان - ضمن پیامی، حضور خود را اعلام کرد و هدفش را نخست ترویج دین حنیف اسلام و مذهب مقدس جعفری، دوم کمک و معاونت به مسلمانان، و سوم دور بودن و دور کردن از هرگونه مرام سیاسی اعلام کرد. [۲۷۶] گروه نهضت قرآن مجید نیز طی نامهای که در تاریخ ۱/۱/۲۷ خطاب به نخست وزیر ابراهیم حکیمی نوشت، مرامنامهاش را برای او ارسال کرد. [۲۷۷]
همچنین گروهی تحت عنوان هیأت مروجین مذهب جعفری ضمن اطلاعیهای که در آیین اسلام (س ۴، ش ۱۲، ص ۱۱، ۱۵) به چاپ رسید، نسبت به برنامههای مبتذل رادیو اعتراض کرد. [۲۷۸] این مجمع جلسات سخنرانی هم داشت. در یکی از این جلسات سید جلال کاشانی از نویسندگان دنیای اسلام یک سخنرانی در باب عظمت قرآن ایراد کرد. [۲۷۹] در دنیای اسلام ش ۸۸ نامۀ هیأت مروجین به وزارت فرهنگ در لزوم جدا کردن پسران از دختران در مدارس درج شده است. در مرامنامه این تشکل از «ایجاد فاصله» «ترغیب و تشویق افراد به تعالیم دینی» «سعی و کوشش در اجرای تعلیمات اسلامی» «مبارزه به وسیلۀ مقتضیه با هرگونه تبلیغاتی که برخلاف دیانت مقدس اسلام میباشد» «جلوگیری از انتشار مطبوعاتی که مضر به اخلاق و برخلاف دین مبین است» یاد شده است. [۲۸۰]
انجمن اسلامی دانشجویان: انجمن اسلامی دانشجویان از تشکلهایی بود که پس از شهریور بیست ایجاد شد. معضل این زمان دانشجویان متدین این بودکه چگونه مشکل علم و دانش را حل کنند. رفتن به دانشگاه در نگاه بسیاری وارد شدن در عرصۀ بیدینی بود. در این شرایط بچههای مذهبی در دانشگاه، جرأت ابراز تدین خویش را نداشتند و به خاطر خواندن نماز اغلب تحقیر میشدند. برای حل این مشکل باید اندیشهای صورت میگرفت. پدیدۀ «انجمن اسلامی دانشجویان» به منظور نزدیک کردن دانشجویان به دین پدید آمد.
این تشکل، نخستین بار در دانشکدۀ پژشکی دانشگاه تهران، با اساسنامۀ مشخص فعالیت خود را آغاز کرد. عبدالعلی بازرگان بانی آن را شهاب پور دانسته است. [۲۸۱] بازرگان با اعتراف به اینکه او و سحابی، در آن شرکت نداشتهاند، نسخۀ کهنۀ اساسنامۀ آن را در سال ۴۲ به دادگاه شاه تسلیم کرد. وی با اشاره به تلاش تودهایها و بهاییها، از جوانان متدین دانشجو یاد کرد که این انجمن را در سال ۱۳۲۱ در دانشکده پزشکی تأسیس کردند. [۲۸۲] عزت الله سحابی نام اشخاصی را که بنیانگذار این انجمن بودهاند چنین شرح میدهد: نخشب دانشجوی علوم سیاسی، حسین عالی دانشجوی پزشکی، منصور بیگی دانشجوی پزشکی، مهدوی شهرضایی دانشجوی رشته معقول و منقول، آقای امین شهیدی دانشجوی پزشکی. [۲۸۳]
براساس اساسنامۀ این انجمن، هدف از ایجاد آن چهار مسأله بوده است، اول: اصلاح جامعه بر طبق دستورات اسلام، دوم: کوشش در ایجاد دوستی و اتحاد بین افراد مسلمان مخصوصاً جوانان روشنفکر، سوم: انتشار حقایق اسلامی به وسیلۀ ایجاد مؤسسات تبلیغاتی و نشر مطبوعات، چهارم: مبارزه با خرافات. [۲۸۴]
در یک سخنرانی که در سال ۱۳۲۵ از سوی فردی به نام مهدی سعیدی دربارۀ علت تشکیل انجمن اسلامی، در محل دارالفنون ایراد شده است، هدف از تشکیل آن، مبازه با غرب زدگی عنوان شده است، گرچه از این تعبیر در آن یاد نشده است «با کمال تأسف باید گفت که ترویج فرهنگ غرب در کشور ا یران با مقدمات بسیار غلطی شروع شد و ما بدون توجه به جنبههای مختلف آن، آن را به تناسب احتیاج خود اختیار نکردیم. و بیشتر بدون میل وبدون در نظر گرفتن حسن و قبح آن و با فقدان اطلاع کافی، بر عمق تأثیر آن در جامعۀ ایران، فقط تقلیدی کورکورانه کردیم.» [۲۸۵]
بازرگان در دفاعیات خود از تاریخچۀ تشکیل انجمن اسلامی دانشجویان سخن گفت و افزود: همان زمان سیدکمال الدین نوربخش که دبیر فقه و فلسفه بود، کلاسهایی درباره مسائل مذهبی و اصول عقاید داشت. پس از چندی انجمن اسلامی جوانان امیر کبیر تشکیل شد و محلی برای نماز خواندن دانشجویان اختصاص یافت. سپس جلسات سخنرانی مذهبی - اخلاقی بر پا شد و شخصیتهایی از قبیل راشد، سید کمال نوربخش (نویسنده کتاب تعلیمات دینی مدارس) و ابن الدین در انجمن سخنرانی میکردند. یکبار هم آقای فلسفی در ۱۹ تیر ۱۳۲۵ یک سخنرانی تحت عنوان آزادی در اسلام به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان ایراد کرد که متن کامل آن را روزنامه پرچم اسلام (۲۰ تیر ۱۳۲۵، ش ۱۶) درج کرد. اعلامیه سخنرانی دکتر سنجابی درباره «دین و حکومت»ت در روزنامه جبهه در فروردین ۱۳۲۵ درج شده است که پدیده جالبی است. [۲۸۶]
نظیر این انجمن اسلامی در چند دبیرستان دیگر تشکیل شد و آنگاه در دانشگاه تهران به نام انجمن دانشجویان ایجاد گردید. بازرگان میافزاید: ناگفته نماند که هستۀ مرکزی نهضت خداپرستان سوسیالیست به رهبری مرحوم محمدنخشب، از انجمن اسلامی امیرکبیر بارور گشت. [۲۸۷] بازرگان خود به مرور به صورت یکی از چهرههای محوری انجمن اسلامی وجریان اسلام گرای غیر حوزوی درآمد. [۲۸۸]
در جلساتی که انجمن اسلامی دانشگاه برگزار میکرد، کسانی مانند مهندس مهدی بازرگان، یدالله سحابی، سید صدرالدین بلاغی [۲۸۹] محمدتقی فلسفی، حسین علی راشد و عدهای دیگر سخنرانی میکردند. بازرگان با اشاره به خطر حزب توده در آن زمان، به تلاش مذهبیها برای مقابله با آنان اشاره کرده، از سخنرانی خود تحت عنوان اسلام و کمونیسم که همان روزگار به چاپ رسید یاد میکند. [۲۹۰] این انجمن نشریهای منتشر میکرد که متن سخنرانیهای ی که در محل آن ارائه میشد، درآن به چاپ میرسید. [۲۹۱] در اطلاعیۀ انجمن دربارۀ نشریۀ یاد شده آمده است که: «نخستین نشریۀ این انجمن مجموعهای است از سخنرانیهای آقای دکتر مهدی آذر، دکتر ید الله سحابی و دکتر رضازاده شفق و حسینعلی راشد و محمدتقی فلسفی، و محمود طالقانی و مهندس بازرگان دربارۀ آفتهای جامعۀ ما و تکامل موجودات و توجه به آثار طبیعت در قرآن مجید و علل و اهمیت ارزش دین برای بشر و نهضت اسلامی و علل پیشرفت آن و مطالبۀ حق در اسلام و عالم خلقت از نظر قرآن و کار در اسلام».
همچنین در سال ۱۳۲۴ در دانشکدۀ ادبیات، انجمن معارف اسلامی دانشجویان دانشکدۀ ادبیات تأسیس شد که کارش برگزاری جلسات سخنرانی بود. [۲۹۲] در نشریۀ دنیای اسلام، نهم آذر ۲۵ متن سخنرانی آقای ریاضی یزدی در روز عید غدیر در مجلۀ انجمن اسلامی دانشجویان درج شده است. اعلامیه شمارۀ یک و دو این انجمن دربارۀ برخی از شرایط دشواری که برای آنان و تبلیغ دین در دانشگاه پدید آمده، در دست است. در اطلاعیه شماره دوم سرپرست انجمن معارف، سید محمد اسماعیل طالب شهرستانی معرفی شده و اطلاعیه هم به قلم اوست. در ابتدای آن آمده است «یا دانشگاه را از لحاظ دینی به تمام معنا اصلاح میکنیم یا درختان آن را از خون شریانهای خود سیراب خواهیم نمود» [۲۹۳] در این بیانیه از «دانشگاه اسلامی» یاد شده و آمده است که «اگر این دانشگاه، دانشگاه اسلامی است و آجرهای آن با خون بدنهای لاغر و ستمکش ایرانی مسلمان بالا رفته است، باید از لحاظ دینی به تمام معنی اصلاح شود». [۲۹۴]
انجمن اسلامی مهندسین از حوالی سال ۴۱ به بعد فعال شده (و شاید تأسیس آن سال ۱۳۳۸ بوده) که برخی از نخستین اسناد مربوط به آن به چاپ رسیده است. [۲۹۵]
تشکلهای مذهبی - سیاسی دیگری هم در اواسط دهۀ ۲۰ به بعد به مرور پدید آمد. برخی از آنها بیش از آنکه در اندیشۀ تبلیغات مذهبی باشند، در پی استفادههای سیاسی بودند از آن جمله جمعیت فداکاران اسلام بود که شمس قنات آبادی که بعدها از اطرافیان آیت الله کاشانی شد، آن را به وجود آورده بود. [۲۹۶]
مجمع مسلمانان مجاهد نیز با تلاش او تشکیل شد؛ مجمعی که بعدها در نهضت ملیشدن صنعت نفت بیشتر به فعالیت سیاسی پرداخت. [۲۹۷] شمس قنات آبادی فردی متهم و به لحاظ اخلاقی، مورد تأیید نبود، در مجلس نوزدهم از کسوت روحانیت خارج شد و در پایان عمر، هم پیمان میراشرافی از سرمایهداران بنام اصفهان بود.
جامعه اسلامیه نوعی تشکل مذهبی - هیئتی بود که فعالیت سیاسی هم داشت و بیانیهای در لزوم اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی خطاب به مجلس شورای ملی نوشت که ۶۵۰ امضا داشت.
جمعیت مسلمانان بیدار: سید محمدباقر حجازی که برای سالها روزنامۀ وظیفه را منتشر میکرد، تشکلی با عنوان جمعیت مسلمانان بیدار ایجاد کرد. به همین مناسبت از سوی وی جزوهای با همین نام انتشار یافته و ضمن طرح ضرورت داشتن یک تشکل اسلامی، مقاصد اجتماعی جمعیت مسلمانان بیدار را در پایان آن آورده است. متأسفانه هیچگونه تاریخی که نشان دهد پدید آمدن آن مربوط به چه سالی است، در آن به چشم نمیخورد. وی نویسنده کتاب آیین راستی، چاپ ۱۳۱۸ ش در تهران (توسط چاپخانه و کتابخانه مرکزی) است که سبک فکری آن به اواخر دورۀ پهلوی اول میماند و در عین حال که از آیین راستی و اصول کلی فکر بشری میآغازد، به اسلام و تشیع ختم میشود. وی بعدها آثار ادبی - تربیتی دیگری نوشت که برخی از آنها بیش از ده بار به چاپ رسید.
کانون تشیع: در تهران و در اواخر دهۀ ۲۰ و دهۀ ۳۰ مقالاتی مینوشت. زمانی هم در همان روزگار کتابی بر ضد کسروی انتشار داد. نخعی در اصل فردی ارتشی و زمانی هم کارمند گمرگ مشهد بود [۲۹۸] که معلومات مذهبی و سابقۀ طلبگی داشت و یکباره در مشهد توسط آیت الله میلانی معمّم شد. به گفتۀ استاد محمدرضا حکیمی، وی در اواخری که در مشهد بود، سخت از نظریۀ جدایی دین از سیاست و لزوم پرهیز روحانیون از دخالت در سیاست جانبداری میکرد و بعدها نیز در جریان حوادث سالهای ۴۱ـ۴۳ با اعلامیههای صادره از سوی مراجع و علما در قم در این زمینه موافق نبود. وی در تهران کانون تشیع را ایجاد و مجالسی هم بر پا مینمود که در یک محفل آن علامۀ امینی شرکت کرد.
آقای حکیمی افزوده است: زمانی که ما در مشهد به همراه شماری از معلمان کتاب حساسترین فراز تاریخ یا داستان غدیر را چاپ کردیم، وی تلاش کرد که در تهران آن کتاب را با آرم کانون تشیع و مقدمۀ خودش چاپ کند که من روی حساسیتی که داشتم، مانع شدم. ضمن سندی در پروندۀ مرحوم آیت الله طالقانی، از افراد وابسته به کانون تشیع یاد شده که فتوان یکی از مراجع را دائر بر جدایی دین از سیاست در مسجد هدایت پخش میکردند. [۲۹۹]
کتابچهای نیز از وی در اثبات جدایی دین و سیاست منتشر شده است. وی پس از بحثی که در این باره میکند، به طور خلاصه چنین نتیجه میگیرد که «دین جمیع الجهات سیاست الهی بوده، برنامهها و سیاسات خاصی برای ادارۀ اجتماع داشته، بهکلی از سیاست متداول بشری که در عرف و اصطلاح عمومی مردم جهان و تاریخ بشر به طور مطلق سیاست نامیده میشود، جداست؛ و مسلمانان برای انجام وظایف شرعی خود تا سرحد جانبازی و جهاد با کفار به هیچ وجه احتیاجی به توسل به لفظ سیاست ندارند؛ زیرا این کلمه از نظر استعمال و اصطلاح در عرف سیاست بشری متداول است و مخصوصاً در کشور ما که طبق قانون اساسی کلیۀ قوانین باید با تشخیص مراجع آشنا به مقتضیات زمان موافق با شرع باشد اصولاً روحانیت مقامی مافوق سیاست داشته، نظارت عالیه در وضع و اجرای قوانین از طریق صدور فتوی و حکم شرعی و تطبیق قوانین موضوعه با شرع انور دارد و نیازی به آن نیست که در امور سیاسی متداول که حرفه و فن مخصوصی جدای از حرفه روحانی است شرکت و مداخله نماید». [۳۰۰] وی در همین نوشته، شرحی از مشکلات درونی کانون تشیع که از آن با عنوان «سازمان تبلیغاتی مذهب شیعه اثنی عشری» یاد میکند، به دست میدهد. در گزارشی از پنجم خرداد ۴۱ آمده است که در مسجد هدایت، افراد وابسته به کانون تشیع، اعلامیههایی که متضمن فتوای آیت الله حاج سید هادی میلانی درباره تفکیک دین از سایست است را در بین حضار توزیع میکردند. [۳۰۱] مواضع آیت الله میلانی به خصوص در آن سالها با چنین فتوایی سازگار نیست. جالب است که در گزارش بعدی، آمده است که آقای طالقانی علیه آن مطلب موضع گرفته و گفته است: عدهای پیدا شدهاند که با نوشتن یکی دو مقاله آبرو و حیثیت دین ما را بردهاند. و اگر ما هم حرفی بزنیم آن وقت میگویند دین از سیاست جداست. [۳۰۲] چند شب بعد از آن هم آقای مطهری در مسجد هدایت، منبر رفت و در این باره گفت: «سیاست از دین جدا نیست. حالا چرا دین و قرآن با این سیاست و قانون مخالف است؟ برای آنکه سیاست فعلی علیه دین است. اینها چند نفر مظلوم را گرفته و به زندان میبرند... پرونده سازی میکنند، اسمش را قانون میگذارند. نفس مردم را قطع میکنند نامش را سیاست میگذارند... این سیاست شما بر خلاف دین و قرآن است». [۳۰۳] کتاب مرز دین و سیاست مهندس بازرگان نیز همین زمان انتشار یافته و توزیع شد. [۳۰۴] به هر حال میتوان تصور کرد که این قبیل مطالب، هم در پاسخ نکاتی بوده است که رژیم مطرح میکرده و هم آنچه که به اسم کانون تشیع نشر مییافته و به احتمال، پشت صحنه آن، باز عوامل رژیم بودهاند.
نخعی کتابی با عنوان آخوندها نوشت و ضمن آن به «رد شبهات منکرین دین و مخالفین طبقۀ روحانیت» پرداخت و آن را به آیت الله بروجردی تقدیم کرد. [۳۰۵] وی در این کتاب به نقد کتاب نگهبانان سحر و افسون که گفته میشد تودهایها آن را منتشر کردهاند پرداخته است. آقای سبحانی فرمودند که انگیزۀ اول نوشته شدن کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم همین کتاب نگهبانان بود. نخعی کتابی هم با عنوان اسلام از نظر تورات و انجیل داشت که مهدی بازرگان بر آن مقدمهای نوشت. مقدمه مزبور بعدها توسط آقای خسروشاهی در مقدمه ترجمه کتاب انجیل و مسیح (اصل آن از کاشف الغطاء) گذاشته شد. کانون تشیع وی در اثر مخالفتهایی که از این سوی و آن سوی صورت میگرفت (وچند و چونش بر ما روشن نشد) تعطیل گردید. [۳۰۶] در اسفند سال ۶۳ کتابی با عنوان کوثر درشرح مناقب و مصائب فاطمه زهرا (س) از او چاپ شده است.
گروه شیعیان گروه دیگری است که نخستین نشریۀ آنان با عنوان راه راست رستگاری یا آئین پاک شیعه جعفری در سال ۱۳۳۱ به چاپ رسید که دیدگاههای خود را در پشت جلد این کتاب ارائه کرده است. [۳۰۷] شرحی مفصل از این گروه که با مرحوم صادق امانی مرتبط بوده، در منبعی که اخیرا پیرامون زندگی وی منتشر شده، از زبان خود وی آمده است. [۳۰۸] آقای قدیریان هم که یکی از اعضای گروه یاد شده بوده، شرحی از فعالیتهای آن به دست داده است. [۳۰۹] همینطور علی دانش منفرد هم شرحی از فعالیت دو ساله آن به دست داده است. [۳۱۰] جواد مقصودی هم که از فعالان این گروه بوده گزارشی از آن به دست داده است. وی اعضای اصلی را آقایان خمسی، عبدالله مهدیان، حسین مهدیان، شهید اسلامی، صادق امانی، حاج حسین رحمانی و شهید آشتیانی دانسته و میافزاید: در سالهای ۴۱ـ۱۳۴۳ گروه شیعیان یکی از ارکان مؤتلفه بود. [۳۱۱] اندکی بعد میان صادق امانی و آقای خمسی بر سر تفسیر برخی از آیات و روایات اختلاف پیش آمد و امانی و همراهانش از گروه شیعیان جدا شدند. آنان مرکز فعالیت مستقل خود را به مسجد شیخ علی منتقل کردند. [۳۱۲] شاید همین گروه باشد که شهید محمدعلی رجایی (متولد ۱۳۱۲) از آن نام برده و از فعالیت آن در قزوین، زمانی که وی تنها پانزده سال داشته، یاد کرده است. [۳۱۳] انقلابیون اسلام تشکلی بود که نامهای به شاه در ۳/۹/۱۳۲۶ به جهت چاپ مقالهای از اختر پاکروان در نشریه ندای زن درباره حجاب نوشته و اظهار کردند که بر اساس قانون اساسی، میبایست شاه و دولت پاسدار مذهب جعفری باشند.
در دهۀ ۲۰، از تشکلی هم با عنوان جامعه اسلامی یاد شده است که ضمن نامهای خطاب به ریاست دفتر مخصوص شاهنشاهی، تقاضای جلوگیری از فروش مشروبات الکلی را کرده است، امضای این نامه از عباسقلی بازرگان، پدر مهندس بازرگان است. [۳۱۴]
درباره سید رضا کاشفی فرزند سید ضیاءالدین خوانساری گفته شده است که وی زمانی روحانی بود، اما بعداً لباس روحانیت را ترک کرد و در رشته مهندسی کشاورزی به تحصیل پرداخت. وی پس از کودتا در راه اندازی جمعیت متاع (مکتب تربیتی اجتماعی جمعی از مهندسان مسلمان) همکاری کرد. وی در سال ۳۵ به خارج از کشور رفت و با راهنمایی مرحوم آیت الله بروجردی، در بنیانگذاشتن انجمن اسلامی دانشجویان مقیم اروپا در هامبورگ مشارکت داشت. [۳۱۵] سید مصطفی کاشفی خوانساری (م ۴ مهر ۱۳۷۰) نیز که فرزند سید ضیاءالدین بود، در تشکیل «سازمان روحانیت وکار» نقش جدی داشت. این سازمان، کتابی با نام چه کنیم که ثروتمند شویم چاپ کرده و روی آن نوشته شده است: از انتشارات سازمان روحانیت وکار، تأسیس ۱۳۳۸، عکس کاشفی خوانساری هم در پشت جلد آن چاپ شده است. این کتاب بیش از آنکه مربوط به ثروتمندی باشد، مربوط به روحانیت و مشکلات صنفی و تبلیغی آن است. سیدمصطفی کاشفی خوانساری که داماد میرزا خلیل کمرهای بود همراه او و آقای طالقانی به کنفرانس مصر درباره فلسطین رفتند. بسیاری از این جمعیتها، برای زمان بسیار کوتاهی تشکیل شده و پس از صدور یک یا چند اعلامیه، از صحنه خارج میشدند. برخی هم، اساساً از اصل وجودی نداشته و فرد یا افرادی به بهانه صدور اعلامیهای آن اسم را جعل میکردند اما، هیچ نوع تشکلی وجود نداشت. در اسفند سال ۱۳۲۵ جمعیت انقلابیون اسلام بیانیهای در خصوص رعایت حجاب صادر کرد. [۳۱۶]
جمعیت نگهبانان اسلام هم در حوالی سال ۱۳۳۰ در تهران پدید آمد. این جمعیت در اصول پنجگانه خود به عنوان اهدافش این مطالب را اعلام کرد: ۱. ترویج و تعمیم تعالیم مقدس اسلامی و اجرای آن به نحو اتم و اکمل، ۲. حمایت جدی از جامعه روحانیت و اشاعۀ افکار علمای اعلام و پیشوایان و رهبران و مبلغین دین مبین، ۳. تطبیق قوانین مملکتی با دستورات و تعلیم قرآن مجید و الغای قوانینی که در آنها رعایت مبانی مقدس اسلامی نشده است، ۴. مبارزه متمادی و شدید با منحرفین و قلع و قمع معاندین اسلام، ۵. تقویت از حکومت مشروطه و مظاهر آنکه اسلام مقرر فرموده است. دبیر این جمعیت اسدالله طوفانیان بوده است. [۳۱۷] این قبیل تشکلها آن هم پس از گذشت یک دهه از فعالیت مجدد مذهبیها در عرصه سیاست، به راحتی جای خود را در گوشه اذهان شماری از مردم باز میکردند. جنبش ملیشدن صنعت نفت هم با توجه به جایگاهی که علما و روحانیون در آن داشتند، به گسترش این فکر کمک کرد. نمونه اهدافی که در مرامنامه جمعیت نگهبانان اسلام آمده است، گرچه پیش از آن هم سابقه داشت، اما زان پس و به ویژه در انقلاب اسلامی، به عنوان دستور العمل مطرح گردید.
[۲۴۰] نمونۀ آن جشن مبعث در سال ۲۳ بود که خبر آن را آیین اسلام در ش ۱۹ خرداد (ص۳) درج کرده است. ریاست عالیۀ این مجلس را سیدمحمدعلی (هبةالدین) شهرستانی(م ۱۸/۱۱/۴۵=۲۷ شوال ۸۶) بر عهده گرفته بود. محمدعلی خلیلی ابتدا شرحی دربارۀ جمعیتهای متحده اسلامی داد و افزود که این جشن نخستین اقدام این جمعیت به شمار میآید. ابوالقاسم حالت هم شعر مبعث خود را در این محفل خواند و پس از آن محمدباقر کمرهای به سخنرانی پرداخت. (آیین اسلام، ش ۲۰ـ۶/۵/۱۳۲۳ - ص ۳) خبر نشریۀ آیین اسلام (ش ۲۰، ص ۱) حکایت از آن دارد که در این سال، جشنهای مذهبی به صورت گسترده برگزار شده است. [۲۴۱] آیین اسلام، س ۱، ش ۲۰ (۶/۵/۱۳۲۳)، ص ۵ـ ۶. وی نامۀ مفصلی هم به آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی نوشت و در آن از وی خواست تا به انتظام کار تبلیغ و روحانیت بپردازد. وی نقص عمدۀ روحانیت را در مشروطه، نداشتن «وزارت امور مذهبی» عنوان کرد. وی - که لباس روحانی بر تن نداشت - خود را استاد سابق دانشگاه دکن معرفی کرده است. آیین اسلام، س ۲، ش ۲۲، ص ۸ (داعی الاسلام شرح حالش را در آیین اسلام، س ۳، ش ۱۴، ص ۲۳ـ۲۵ نوشته است. وی سالها پیش از آن، یعنی در سال ۱۳۲۰ ق در اصفهان، با کمک حاج آقانورالله اصفهانی، انجمن صفاخانه را برای بحث و مناظره با مسیحیان این شهر برپا کرد و نشریۀ الاسلام را به چاپ میرساند - بنگرید: اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله، «تهران، ۱۳۸۴» صص ۱۱۷ـ۱۲۳ - وی بعدها به حیدرآباد رفت و در دانشگاه آنجا مشغول به تدریس شد. از وی فرهنگ نظام - که به نام آخرین نظام از سلاطین حیدرآباد دکن نوشته شده - بر جای مانده و نویسندۀ این سطور قبر او را در قبرستان میر مؤمن در حیدرآباد زیارت کرده است.) حاج سراج انصاری نیز از جمله کسانی بود که در اندیشۀ اصلاح سازمان روحانیت بر آمده، کوشید تا آن را به ابزاری جدی برای دفاع از دین درآورد. وی در این باره مقالهای را از زبان عربی با عنوان «منهاج الاصلاح الروحانی» از سید هبة الدین شهرستانی تحت عنوان «سازمان روحانی چگونه باید تشکیل شود» به فارسی درآورده، در آیین اسلام (س ۲، ش ۲۹، ص ۱۰، ش ۳۰، ص ۱۰) به چاپ رساند. به دنبال این مقاله در ش ۳۳ همان نشریه، مقالهای تحت عنوان «انتظام و اصلاح روحانیت» به قلم یکی از محصلین علوم دینی چاپ شد و ادامۀ آن در شمارۀ ۳۴ (آبان ۲۴) به چاپ رسید. افزون بر آن عالم دیگری از قم، نامهای خطاب به سید هبة الدین شهرستانی نگاشت که بخشهای مختلف آن در ش ۳۳ و ۳۴ و ۳۵ سال دوم آیین اسلام چاپ شد. مدیر روزنامه آیین اسلام هم در مصاحبهای که در آذر ۲۵ با آیت الله کاشانی ترتیب داده بود، به قول وی بر ضرورت تأسیس «مجمع مرکزی روحانیت» در تهران و شعبههای آن در ولایات تأکید کرد. آیین اسلام، س ۳، ش ۴۰، ص ۳۷. [۲۴۲] آیین اسلام، س ۱، ش ۲۲ (۲۰ مرداد ۲۳)، ص ۷. [۲۴۳] در دو بیت از یک شعر که در اصل ستایش از آیین اسلام بود (آیین اسلام، ش ۲۸، ص ۲۶) چنین آمده است: چون با هم پنج دسته عهد بستند/ چو پنج انگشت در یک دست هستند/ بلی خود اتحاد مسلمین است / که اول پایۀ تبلیغ دین است. [۲۴۴] چالش مذهب و مدرنیسم، ص ۳۶۹ـ۳۸۰. [۲۴۵] پرچم اسلام، ش ۳۱، ۲۳ آبان ۱۳۲۵. [۲۴۶] شاید بیمناسبت نباشد اشاره کنیم که در سال ۱۳۰۱ ش هم این قبیل تشکلها درشکل محدود پدید آمد اما به دلیل شرایط خاص سیاسی نپایید. برای مثال، جمعیت اتحاد مسلمین در سال ۱۳۰۱ ش ظاهر شده و طی اعلامیه شماره اول خود مرامنامه خویش را انتشار داد. این مرامنامه تا حدی روشنفکری به نظر آمده و اصل اولیه آن، این است که «قدرت عالیه و قوت حاکمه باید در دست نمایندگان حقیقی ملت جمع شده و مرکزیت حاصل نماید». اصول بعدی هم بیشتر سیاسی و آزادیخواهانه تنظیم شده و تنها در اصل ۱۱ و ۱۲ از اصول نوزده گانه آن آمده است: تعلیمات اصول دینی و مذهبی اسلام در تمام مدارس باید حتمی باشد. و نیز: باید در ترقی و تعالی امورات دینی و تهیه مروجین مذهبی و اسلامی و تشویق آن، مجاهدت و کوشش کامل به عمل آید و برای نشر و بسط احکام مقدسۀ دیانت، مبلغین به اطراف و ممالک خارجه اعزام شود. بنگرید: چالش مذهب و مدرنیسم: ص ۳۹۲ از هفته نامه افق روشن، ش ۲۰، ۲۰ دلو ۱۳۰۱ ش. این تشکل بار دیگر در سال ۱۳۲۳ فعال شد و نامهای به نخست وزیر وقت نوشته و ضمن آن با اشاره به ظهور تشکلهای مختلف، از خودش به عنوان جمعیت اتحاد مسلمین هم یاد کرده است. همان، ص ۳۹۶. [۲۴۷] ایشان (متولد ۱۳۰۶ش) در اواخر سال ۳۱ از نواب جدا شد و این در پی انتقاداتی بود که وی نسبت به حضور برخی از افراد در میان فدائیان اسلام داشت. وی مقالات تندی علیه نواب که تا دیروز او را «ناجی ایران» و«حامی اسلام» میخواند نوشت و عکس یادگاری با زاهدی گرفت و حزبی هم به نام «خلق» درست کرد که دوامی نیاورد (به نقل از آقای خسروشاهی). بعدها اندکی پیش از شهادت نواب با وی مصالحه کرد. پس از انقلاب، نبرد ملت را مجدداً انتشار داد که پس از مدتی در سال ۱۳۶۰ توقیف شد و او کتابچهای هم علیه ارشاد در این باره نشر کرد. در سال ۱۳۸۸ روزی را در کتابخانه مجلس میزبان ایشان بودیم. [۲۴۸] مصاحبه با یالثارات، (چهارشنبه، ۲۵ دی ۸۱، ش ۲۱۱)، ص ۶. [۲۴۹] چالش مذهب و مدرنیسم، ص ۱۰۲ـ۱۰۸. [۲۵۰] چالش مذهب و مدرنیسم، ص ۱۰۶. [۲۵۱] پدر شیخ مصطفی رهنما، که نوه دختری مرحوم شیخ عبدالحسین قاضی زاده عطار بود، داماد سید محمدرضا واحدی قمی (پدر شهید عبدالحسین و محمد واحدی) بود که در نجف وکرمانشاه اقامت داشت. یکی از فرزندان وی سید محمدتقی واحدی بود که تا سال ۱۳۱۴ ش نشریۀ دعوت اسلامی را در کرمانشاه به چاپ میرساند. این نشریه در زمرۀ مجلات مذهبی اواخر دورۀ احمدشاه و اوائل سلطنت رضاخان و پس از آن در دهۀ ۲۰ بود. وی شاعر هم بود و شعر وی تحت عنوان «ترانۀ اتحاد» در نشریۀ هفتگی نور دانش (س اول، ش ۳۵، ص ۹۵۴) به چاپ رسید. ایشان تا پیش از انقلاب در مسجد جامع نارمک اقامه جماعت کرده و نماز جمعه هم میخواند. فرزند دیگر او شهید عبدالحسین واحدی، جانشین نواب صفوی در فدائیان اسلام بود. فرزند دیگرش شهید سید محمد واحدی نیز در زمرۀ فدائیان اسلام بود. [۲۵۲] خود وی میگوید که در منزل سیدی در عراق مجلة الهلال را خوانده بود که در آنجا آمده بود جهان توسط بلوک کاپیتالیسم و کمونیسم اداره میشود. همانجا گریه کرده و تصمیم خود را برای فعالیت گرفته بود. بنگرید: خاطرات شیخ مصطفی رهنما، ص ۳۲. [۲۵۳] خاطرات شیخ مصطفی رهنما، ص ۳۹، ۴۱. [۲۵۴] سالنامۀ نور دانش، سال ۱۳۲۵، ص ۴۵۵، مقالهای هم در سالنامۀ سال ۲۷ (ص ۳۶) درباره «تبلیغات مسیحیها در ایران و سایر بلاد اسلامی» نوشت. [۲۵۵] ایشان حتی نام برخی از بچههایش را هم از میان نامههای مبارزان فلسطینی انتخاب کرده است. چنان که نام دخترانش یکی لیلی خالد و دیگری فاطمه برناوی است. در سال ۱۳۸۸ روزی را در کتابخانه مجلس میزبان ایشان بوده و یک بار نیز در منزل به عیادتشان رفتم. [۲۵۶] بنگرید: حیات مسلمین، ش ۲۱، ص ۵. [۲۵۷] خاطرات شیخ مصطفی رهنما، ص ۳۹. [۲۵۸] در شماره سوم آن، بیش از پنج مقاله به قلم خود مدیر مسئول وجود دارد. [۲۵۹] خاطرات شیخ مصطفی رهنما، ص ۴۱. [۲۶۰] اسامی آنان را بنگرید در: خاطرات شیخ مصطفی رهنما، ص ۵۰ـ۵۱ پاورقی، کریم کشاورز خاطرات آن دوره را در کتاب چهارده ماه در خارک نوشته است. خاطرات خود رهنما هم از آن روزها در پایان کتاب خاطرات شیخ مصطفی رهنما آمده است. [۲۶۱] نشریۀ حیات مسلمین تصویر نواب صفوی را در صفحۀ نخست شماره ۱۴ خود انداخته و زیر آن نوشته است: تمثال جناب نواب صفوی که در ضمن فجایع اخیر مصدق، مجروح شدهاند و مسلمانان انتظار خلاصی ایشان را دارند. [۲۶۲] از جمله در سالهای ۱۳۵۴ وی ترجمۀ کتابی را از عربی به فارسی دربارۀ جنگ رمضان منتشر کرد. در سالهای ۴۷ـ۴۸ نیز در جمع آوری کمکهای مالی با استاد مطهری همکاری داشت که ساواک مانع آنان گردید. [۲۶۳] اسنادی از انجمنها و مجامع مذهبی، ص ۲۴۳ـ۲۵۷. [۲۶۴] بازوی توانای اسلام، ج ۱، ص ۳۱۹ـ ۳۲۳. [۲۶۵] وی تاکنون (اوائل زمستان، ۱۳۸۴) در قید حیات است و اخیرا خبر بستری شدن او در بیمارستان در رسانهها آمد که بهبودیاش را به دست آورده راهی منزل شده است. [۲۶۶] نامههای دکتر مصدق، ص ۲۹۹. [۲۶۷] حیات مسلمین، ش ۴، ص ۱۳. [۲۶۸] فعالیتهای دیگر آن، تبلیغات مذهبی و تلاش برای ارائه رهنمود به مراکز دینی و احیانا انتقاد از عملکرد برخی نهادها به خاطر رفتارهای غیر مذهبی بوده است. نامهای از جامعه اخوان اسلامی به الفت، رئیس سازمان تبلیغات و انتشارات وقت در نشریۀ خرد (ش ۹، سال ۸، ص ۱۵) درج شده است. [۲۶۹] اسنادی از انجمنها و مجامع مذهبی، ص ۵۳ـ۵۴. [۲۷۰] بنگرید: کتابهای چاپ مشار، ج ۴، ص ۴۲۵۰ گفتارهای دینی، چاپ شده در سال ۱۳۲۳ ش که ناشر آن جامعه اهل منبر یاد شده است. خبر تأسیس این جمعیت را نشریۀ آیین اسلام در ش۱۳ (۱۹/۳/۱۳۲۳) ص۷ اعلام کرده ونوشته است: تا آنجا که اطلاع داریم، این جمعیت از فضلا و دانشمندان اهل منبر تشکیل یافته و هدفی جز ترویج اسلام و اشاعۀ قوانین مقدس آن ندارند. [۲۷۱] پرچم اسلام، سال ۳، ش ۱۵، ص ۱، ۴. [۲۷۲] روزنامه اطلاعات، ش ۶۱۰۵، ۲۵ تیر ۱۳۲۴. [۲۷۳] مقاله وی تحت عنوان «از طرف هیئت روحانی منتظم» به پیشوایان دین در آیین اسلام، س ۱، ش ۳۷ (آذر ۲۳) چاپ شده و بقیه آن در شمارههای بعد آمده است. [۲۷۴] آیین اسلام، س ۱، ش ۴۱، ص ۵، ش ۴۴، ص ۴ همّ وی در این مقاله اصلاح وضعیت روحانیت و روال کاری آن در زمینه تبلیغات بود. ایضاً بنگرید: همان، ش ۴۶ (بهمن ۲۳) ص ۳ مقاله «فوائد روحانی منتظم» مدیر نشریه یاد شده نیز مرتب در این زمینه توضیحاتی داده و از مراجع تقلید خواسته است تا برای سامان دهی به روحانیت، اندیشه کنند. همان، ص ۳، سرمقاله ش ۴۸ (سال اول) تحت عنوان «طرز تبلیغ باید موافق با سیر زمان باشد» سرمقاله همین نشریه (سال دوم، شماره ۴) تحت عنوان تشکیلات یک ملت، باز درباره اصلاح سازمان روحانیت است. [۲۷۵] در اطلاعیهای که در نشریه آیین اسلام در مهرماه ۱۳۲۴ (س ۲، ش ۳۰) چاپ شده آمده است که آقای طالقانی درس تفسیر را برای عموم دانشجویان در مدرسۀ سپهسالار ارائه میکنند. بخشهایی از این تفسیر در آیین اسلام به چاپ رسید. (برای نمونه چهاردهمین قسمت آن در س۴، ش ۲۷ درج شده است.) [۲۷۶] آیین اسلام، س ۲، ش ۱۸، ص۹ یک نمونه از اطلاعیۀ این جمعیت را که درباره برگزاری جشن تولد امام حسین÷ است درضمایم آورده ایم. [۲۷۷] متن این مرامنامه را بنگرید: اسنادی از انجمنها و مجامع مذهبی، ص ۲۹۹ـ۳۰۲. [۲۷۸] در جای دیگر (آیین اسلام، س ۴، ش ۳۵) از مجمع عمومی آنان سخن به میان آمده و گفته شده است که از طرف هر جمعیت دینی، نمایندهای آمده در یک جا جمع شده و مجمعی به نام هیأت مروجین مذهب جعفری تشکیل دادهاند. [۲۷۹] برای گزارش مفصل آن جلسه بنگرید: آیین اسلام، س ۴، ش ۳۵، ص ۹، دنیای اسلام سال دوم (۲۸ فروردین ۲۷) شمارۀ ۶۹ - سید جلال کاشانی مؤلف کتاب مناظرۀ دهقان پیر و دانشجوی جوان در باب حجاب است که در این دوره فعالیتهای تبلیغی زیادی داشته و از جمله دربارۀ حجاب در دنیای اسلام نیز مطالب زیادی نوشت. [۲۸۰] پرچم اسلام، ش ۴۸، ۲۹ اسفند ۱۳۲۵. [۲۸۱] خاطرات پیشگامان، ص ۱۸۱. [۲۸۲] رسوایی استبداد، ص ۷۸ـ۷۹ بنگرید: شصت سال خدمت و مقاومت، ج ۱، ص ۲۲۱. [۲۸۳] نیم قرن خاطره و تجربه، ج ۱، ص ۸۶، وی در ص ۸۳ نام شماری دیگر از اعضای انجمن اسلامی و فعالان در آن را آورده است. [۲۸۴] متن اسلام را بنگرید: چالش مذهب و مدرنیسم، ص ۲۱۵. [۲۸۵] چالش مذهب و مدرنیسم، ص ۲۱۸ از نبرد امروز شماره ۷، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۲۵، ص ۲. [۲۸۶] چالش مذهب و مدرنیسم، ص ۲۲۹. [۲۸۷] شصت سال خدمت و مقاومت، ج ۱، صص ۲۲۰ـ۲۲۱. [۲۸۸] اهمیت نقش آیت الله طالقانی، سحابی و بازرگان در ایجاد یک حرکت مذهبی در خارج از چهارچوبهای حوزوی قابل انکار نیست، اما انحصار ایجاد یک جنبش نوین اسلامی در این مثلث تصوری نادرست است. ما در اینجا تنها اشاراتی به فعالیتهایی که مذهبیها در این دوره داشتند، داشتیم. حتی با همین اطلاعات مختصر، این پاسخ آقای بازرگان را در برابر این پرسش که «بعد از شهریور بیست چه کسانی مبتکر و بنیانگذار جنبش نوین اسلامی بودند» نادرست و غیر تاریخی میدانیم، آنجا که میگوید: «دوستان بنده و عمدتا این جنبش به همت والای آیت الله سید محمود طالقانی و دکتر یدالله سحابی پا گرفت و طی سالهای دهۀ ۱۳۲۰ تا کودتای ۱۳۳۲ بیشتر نیرو و توان خود را در بعد مبارزات ایدئولوژیک متمرکز ساخت و رشد کرد.» (شصت سال خدمت، ج ۱، ص ۳۷۲) بیتردید دهها نشریه مذهبی، فعالیتهای حاج سراج انصاری، شهاب پور، مرحوم اسلامی و به ویژه نهضتی که فدائیان اسلام دراین دوره به راه انداختند، بیش از هر چیز در ایجاد نهضت نوین اسلامی مؤثر بود، مگر آنکه آقای بازرگان مقصودشان فقط همان حرکت انجمنهای اسلامی دانشگاهی باشد و بس. روش ایشان چنان بود که تقریبا چیزی جزآن را قبول نداشت. [۲۸۹] یک نمونه از سخنرانی ایشان در انجمن اسلامی دانشجویان تحت عنوان «عزت در اسلام» در آیین اسلام، س ۴، ش ۲، ص ۱۲ به چاپ رسیده است. وی نائینی است و در سال ۱۲۹۰ همانجا به دنیا آمد. در شیراز تحصیل کرده در سال ۱۳۱۸ به مشهد رفت. از سال ۱۳۲۰ به تهران آمد. کار وی عمدتا تبلیغی - فرهنگی بود و در رادیو هم سخنرانی میکرد. مدتی هم از طرف آیت الله بروجردی به کارهای تبلیغی در خارج از کشور مشغول بود. وی در فروردین سال ۱۳۷۳ درگذشت. از وی قصص قرآن، برهان قرآن و جاهلیت قرن بیستم و آثار دیگر منتشر شده است. روی نخستین چاپ برهان قرآن که در سال ۱۳۴۱ چاپ شده آمده است: «و رد شبهات پیرامون کمونیزم و سایر معاندین اسلام، شامل جالبترین مباحث اجتماعی و نظامات اقتصادی و قضایی قرآن.» [۲۹۰] رسوایی استبداد، ص ۸۱ـ۸۴. [۲۹۱] بنگرید: آیین اسلام، س ۳، ش ۳۴، ص ۳ اطلاعیۀ فروش آن، در آیین اسلام، س ۳، ش ۴۴، اطلاعیه درس تفسیر آیت الله طالقانی که قرار بوده از ۲۶ دی ماه در دبیرستان روشن برگزار شود، درج شده است. بخشی از مباحث تفسیری وی در جلسات انجمن، در نشریۀ آیین اسلام، س ۴، ش ۱۰، ص ۹ـ۱۰ به چاپ رسید. [۲۹۲] آیین اسلام، س ۳، ش ۵۰، ص ۳. [۲۹۳] چالش مذهب و مدرنیسم، ص ۳۰۸. [۲۹۴] همان، ص ۳۱۰ از نشریه «دنیای اسلام» ش ۳۴، تیرماه ۱۳۲۶، ش ۴۰ و ۲۴ مرداد ۱۳۲۶. [۲۹۵] اسنادی از انجمنها و مجامع مذهبی، ص ۵۹. [۲۹۶] خاطرات شمس قنات آبادی، ج ۱، ص ۶۶ـ۷۷؛ وی مدعی است که برخی از عناصر این جمعیت کسانی بودند که بعدها به رهبری نواب، فدائیان اسلام را تشکیل دادند. قنات آبادی پس از کودتای ۲۸ مرداد با زاهدی همراه شد و در مجلس نوزدهم، لباس روحانیت را کنار گذاشت و بعدها از سال ۱۳۳۵ به کار تجارت پرداخت. فدائیان اسلام بعدها بر ضد قنات آبادی فعالیت کرده، وی را یکی از عوامل عمدۀ فتنه در بیت آقای کاشانی دانستند. به طوری که نقش مهمی در ایجاد اختلاف بین کاشانی و مصدق داشته است. نامبرده تا سالها پس از انقلاب نیز زنده بود و کسی متوجه وی و فعالیتهایش نشد. دربارۀ او بنگرید به سخنان طاهر احمدزاده در: یادنامۀ محمدتقی شریعتی، ص ۲۷۱ـ۲۷۲. [۲۹۷] بنگرید: خاطرات شمس قنات آبادی، ص ۱۰۶ـ۱۰۷؛ این در حالی است که در گزارشی که در آن شرح پیدایش فدائیان و فعالیت آنان است - و گفته شده است که از زبان نواب و توسط واحدی نوشته شده - آمده است که فدائیان خود مجمع مسلمانان مجاهد را بنیاد گذاشتند تا «امکان فعالیت علنی و نرم» را فراهم سازد. بنگرید: تاریخ و فرهگ معاصر، ش ۳، ص ۴۴ـ۴۵. قنات آبادی که گویا به تدریج مدیریت این مجمع را به عهده گرفته، به منازعات و رقابت بعدی میان مجمع و فدائیان اسلام اشاره کرده و کوشیده است تا فدائیان را فاقد تشکیلات معرفی کرده، و نواب را فردی جاه طلب نشان دهد (همان، ص ۱۱۴ـ۱۱۸). شگفت آنکه نشریۀ مجمع مسلمانان مجاهد «دمکراسی اسلامی» نام داشت (تعدادی از شمارههای سال ۱۳۳۱ آن در دانشگاه تهران موجود است). قنات آبادی بر سر سیاست ترور با نواب صفوی مخالفت داشت و بیشتر به روشهای پارلمانی میاندیشید و عاقبت نیز در همان پارلمان لباس روحانی را از تنش درآورد. درباره گفت وگوی قنات آبادی با نواب بر سر مشروعیت ترور بنگرید به: خاطرات شمس قنات آبادی، ص ۱۱۹ـ۱۲۰ نواب هم برای ترور، پاسخهای خود را داشت که در جایی به تفصیل به مناسبت ترور هژیر که توسط سید حسین امامی صورت گرفت، آن را شرح داده است. بنگرید: تاریخ و فرهنگ معاصر، ش ۳، ص ۵۵ـ۵۶. گفتنی است که فعالیت مجمع، به ویژه در شهرستانها، به اعتماد حمایت آیت الله کاشانی صورت میگرفت و در مجموع، در دورۀ فعالیت خود که در آستانۀ انتخابات مجلس شانزدهم بود، به نوعی در خدمت اوامر آیت الله کاشانی بود. برای نمونه بنگرید به فعالیت مجمع در کرمانشاه در: احزاب سیاسی و انجمنهای سری در کرمانشاهان، ج ۲، ص ۵۲۹. متقابلا باید توجه داشت که نواب نیز نسبت به مجمع مسلمانان، تردید جدی داشته است. [۲۹۸] میثمی در کتاب انجمن حجتیه نسلی مأیوس از انقلاب (ص ۲۱ـ۲۴) شرحی درباره افکار وی داده و اصل او را از یک خاندان بهائی دانسته است. [۲۹۹] بنگرید: بازوی توانای اسلام، ج ۱، ص ۱۷۲. [۳۰۰] رابطۀ دین و سیاست، ص ۱۳. [۳۰۱] مسجد هدایت، ج ۱، ص ۸۲. [۳۰۲] مسجد هدایت، ج ۱، ص ۸۳. [۳۰۳] مسجد هدایت، ج ۱، ص ۹۶. [۳۰۴] مسجد هدایت، ج ۱، ص ۱۵۵. [۳۰۵] مشار (فهرست کتابهای فارسی، ۴۶) کتابی با همین نام «آخوندها» از محمدباقر بهبودی (مشهد، ۱۳۳۷) شناسانده است. [۳۰۶] محمدمهدی جعفری کانون تشیع را شاخهای از انجمن ضد بهائیت دانسته و از ارادت مهندس مصحف، پرورش و مهندس عبودیت به آن یاد کرده است. او میگوید که نخعی به جدایی دین از سایست اعتقاد داشت و لبه تیز حملهاش هم متوجه بازرگان و نهضت آزادی بود. وی با توجه به نام او که فرهنگ ریمن بوده، پیشینه بهایی را هم برای او محتمل دانسته است. بنگرید: همگام با آزادی، ج ۱، ص ۹۲. [۳۰۷] در پشت جلد آمده است که گروه شیعیان درمان همۀ بدبختیهای جامعه را در به کار بستن فرمانهای آئین پاک شیعه جعفری بدون کم و کاست میداند. کارمندان گروه شیعیان در قدم اول خودشان فرمانهای آیین پاک شیعۀ جعفری را بیهیچ بیش و کم، عملی میسازند. گروه شیعیان معتقد است که هیچیک از احزاب و اجتماعات کنونی توانایی انجام اصلاحات اساسی را به سبب نقص تشکیلات و اختلافات داخلی ندارند و... و در پایان: منتظر باشید بخش دوم این کتاب دربارۀ برنامه و روش هدف گروه شیعیان خواهد بود. [۳۰۸] خشونت قانونی، ص ۱۹ـ۲۳، و نیز بنگرید: اسطورۀ مقاومت، ص ۳ـ۵. [۳۰۹] خاطرات حاج احمد قدیریان، ص ۵۲ـ۵۷. [۳۱۰] خاطرات علی دانش منفرد، (تهران، مرکز اسناد، ۱۳۸۴)، ص ۲۰ـ۲۲. [۳۱۱] تاریخ شفاهی هیئتهای مؤتلفه اسلامی، ص ۵۸. [۳۱۲] خاطرات حاج احمد قدیریان، ص ۳۴. [۳۱۳] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید رجایی، ص ۳۱۷، فرزند ملت در آئینه انقلاب اسلامی، (تهران، ۱۳۶۱) ص ۲۱. [۳۱۴] اسنادی از انجمن و مجامع، ص ۱۳۱ـ۱۳۴. در این منبع، به خطا این نامه ضمن اسناد جامعه تعلیمات اسلامی آمده است. [۳۱۵] کتاب هفته، ش ۲۲۳، شنبه، ۱۰ بهمن ۱۳۸۳، ص ۳. [۳۱۶] چالش مذهب و مدرنیسم، ص ۴۲۹. [۳۱۷] چالش مذهب و مدرنیسم، ص ۴۹۹ـ۵۰۰ به نقل از هفته نامه اخگر، ش ۱۶، ۲۴ مرداد ۱۳۳۰.