۵- پدیۀ روحانیون انقلابی
اشاره کردیم که حوزه علمیه در دوران آیت اله بروجردی حیاتی تازه یافت و به طوری که آیت الله گلپایگانی در یک سخنرانی در سال ۴۵ ابراز داشته، این زمان هفت هزار طلبه در قم مشغول تحصیل بوده است. [۴۲۰] در این دوره از تاریخ حوز، امام خمینی جریان نوینی را در برخورد مرجعیت با سیاست در ایران پایه گذاری کردند. در ایران، دو گروه از روحانیون حرکت امام را به طور جدی حمایت و سپس دنبال کردند تا آنکه در نهایت در انقلاب ۵۷ پیروز گشتند:
گروه اول کسانی بودند که ساواک از آنان با عنوان روحانیون افراطی یا ناراحت یاد میکرد این افراد به رغم داشتن فعالیتهای علمی و عمدتا شاگردی امام و دیگر مراجع قم، به لحاظ رفتار سیاسی، عملگرا بودند. در رأس اینان آیت الله منتظری [۴۲۱] و عبدالرحیم ربانی شیرازی بودند. این دو نفر برای نخستین بار مرجعیت امام را به جد مطرح کرده و بعدها نیز رهبری بخش عمدهای از نهضت را در میان روحانیون انقلابی و مبارزین عهده دار بودند. آیت الله منتظری باداشتن وجهه علمی و نیز امکانات مالی که به طور عمده از نجف آباد در اختیار داشت، و نیز شاگرد زبده آیت الله بروجردی بود، موقعیت استواری میان انقلابیون داشت. هرچه آیت الله منتظری برای بیرونی نهضت مناسب مینمود. ربانی شیرازی به لحاظ تشکیلاتی قوت فکر انقلابی، مقاومت برابر انحرافات فکری حرف اول را میزد. مرحوم ربانی با شهامت بینظیر و مبارزات پردامنۀ خود، یکی از پرنقشترین افراد در نهضت اسلامی ایران بود. وی نخستین کسی بود که از زمان حیات آیت الله بروجردی، مرجعیت امام خمینی را مطرح و آن را دنبال کرد. [۴۲۲] وی همچنین محرک اصلی بسیاری از رویدادهای نهضت امام در فاصلۀ سالهای ۴۱ تا۴۳ بود؛ امری که به خوبی از اسناد ساواک نیز به دست میآید. [۴۲۳] ساواک که در این اواخر وی را به کاشمر تبعید کرده بود، از فعالیت بیامان او در تحریک مردم و روحانیون بر ضد رژیم، فریادش به آسمان رفته بود. [۴۲۴] آقای نوری همدانی درباره وی میگوید: مرحوم آیت الله ربانی شیرازی اکثر عمر خود را یا در زندان بود یا در تبعید بسر میبرد. روحیهای پرخشگر و تند نسبت به رژیم داشت. در همان زندان قزل قلعه که بودیم چنان بر سر مأمورین داد میزد که واقعا از او میترسیدند [۴۲۵] در منبع دیگری از وی به عنوان «مخ و مغز نهضت روحانیت»ت یاد شده که چندان بیراه نیست. [۴۲۶]
این قبیل افراد که سخت پایبند مبارزه علمی بوده و در این راه هراسی نداشتند، بیشتر سالهای جوانی خویش را بین زندان و تبعید و آزادی بسر برده و میکوشیدند تا ضمن مبارزه، از اقداماتی که دیگر گروههای مذهبی داشتند، حمایت کنند. فعالیت این گروه، بیشتر بر محور اقدامات امام و پذیرش رهبری ایشان بود؛ گرچه گاه خود اقدامهای ویژهای داشته و با مراجع دیگر نیز در ارتباط بودند. در این گروه، چهرههای زیادی حضور داشتند که مرور بر مبارزات آنان دشوار است.
یکی از همین چهرهها شهید محمدرضا سعیدی خراسانی یک روحانی شیفتۀ امام و از مبارزان برجسته بود. [۴۲۷] اما در نامهای به او نوشته بودند: «من از افرادی مثل شما آن قدر خوشم میآید که شاید نتوانم عواطف درونی را آن طور که هست ابراز کنم.» [۴۲۸] وی نیز به طور متقابل در سخنرانی خود در سال۱۳۴۹ گفته بود: اگر پاره پارهام کنید، هر قطره خونم ندا میدهد خمینی خمینی [۴۲۹] از اسناد ساواک که گزارش سخنرانیهای وی را در طول سالها به دست داده، سهم این رادمرد را در نهضت روحانیت میتوان دریافت. [۴۳۰] مرکز فعالیتهای این شهید مسجد موسی بن جعفر÷ در خیابان غیاثی تهران بود. [۴۳۱] وی در سال ۴۵ (سالی که در تهران ساکن شد) به جرم سخنرانیهای تند خود در این مسجد دستگیر شد. [۴۳۲] اما دستگیری اصلی وی که منجر به شهادت او گردید در سال ۴۹ بود. اتهام وی که به آن دلیل زندانی شد، صدور یک اطلاعیه برای افشای سرمایه گذاری شماری از امریکاییها در ایران بود. [۴۳۳] جرأت و جسارت آیت الله سعیدی در دفاع از امام خمینی در سالهایی ۴۷ـ۴۹ که اوج خفقان شاهی بود، از وی شخصیتی کاملا برجسته در تاریخ انقلاب اسلامی نشان داد. وی در شب پنج شنبه ۲۱ خرداد ۴۹ در زندان به شهادت رسید. [۴۳۴] یک گزارش از یک فرد مبارزه از وضعیت روحانیون مبارز در این سال (براساس خبر یک مأمور ساواک) چنین است: گویندگان مذهبی ما واجد شرایط مبارزه نیستند. یک عده آنها دست نشانده دستگاه میباشند و چند نفری که مبارزه بودنند مثل آقای مروارید تبعید شدند. آقای طبسی هم در مشهد ممنوع المنبر شده و علی آقای خامنهای هم متواری است. سعیدی را هم که کشتند ما انجمنی داریم به نام انجمن بنیاد رفاه... آقای هاشمی رفسنجانی بازرس آن است». [۴۳۵]
نمونههای دیگر عبارت بودند از علی اکبر هاشمی رفسنجانی، [۴۳۶] شهید فضل الله محلاتی، (۱۳۰۹ـ اول اسفند ۱۳۶۴) [۴۳۷] مهدوی کنی، ابوالقاسم خزعلی [۴۳۸]، [۴۳۹] محمد یزدی، [۴۴۰] صادق خلخالی، [۴۴۱] محمدعلی گرامی، [۴۴۲] لاهوتی، [۴۴۳] موحدی کرمانی، علی مشکنی، شهیدهاشمی نژاد، [۴۴۴] سید علی خامنهای، شهید سید علی اندرزگو [۴۴۵] غلامحسین جعفری، [۴۴۶] مهدی شاه آبادی، موحدی ساوجی [۴۴۷] علی اصغر مروارید، [۴۴۸] جعفریگیلانی، محمدتقی عبدوست، فاکر [۴۴۹] و معادیخواه و... هستند که نقش مهمی در سیاسی کردن حوزه و محیطهای تبلیغی خود ایفا کردند. [۴۵۰]
همانگونه که در پاورقیهای پیشین آوردیم برای افرادی که تاکنون از دنیا رفتهاند، اسنادی انتشار یافته اما برای برخی دیگر هنوز اسناد و پرونده ساواک آنان منتشر نشده است. از آن جمله آیت الله خامنهای است که متأسفانه اسناد مربوط به فعالیتهای سیاسی ایشان هنوز به چاپ نرسیده است. برخی از این اسناد به مناسبتهای دیگری انتشار یافته است. [۴۵۱] آقای خامنهای در مشهد یکی از محورهای اصلی مبارزه بوده و شمار زیادی از طلاب جوان در مکتب تفسیری او شاگردی میکردند. این جمع از طلاب، با محوریت ایشان، بخش مهمی از نیروهای حوزۀ علمیه مشهد را به جریان مبارزه وارد کردند. طبعاً ایشان، مخالفان زیادی نیز از جمع روحانیون سنتی و منبری آن روزگار مشهد داشتند که بخشی از دلایل مخالفت آنها ناشی از توهمات و اتهاماتی بود که به طور معمول در این قبیل مراکز نسبت به چهرههایی مانند ایشان وجود داشت. این قبیل روحانیون منبری، در مشهد اندک نبودند و به کمترین بهانهای با هر نوع حرکت و اقدام مخالف با آن چیزی که آنان از آنها به عنوان مروت و شأن یاد میکردند، مخالف بودند. طبعا نفوذ آنها در آن سالها سبب شده بود تا چهرههایی مثل آقای خامنهای از چشم قشری از سنتیها بیفتند و به عکس مورد توجه جوانان و فضلای جوان قرار گیرند. [۴۵۲] آقای غلامرضا اسدی که از نخستین شرکتکنندگان درس تفسیر آیت الله خامنهای در مشهد بوده است میگوید که این جلسات از سال ۴۷ در مسجد بازار سرشور آغاز شد و بعد که شلوغ شد، به مدرسۀ میرزا جعفر منتقل شده و تا سال ۵۴ ادامه داشت. [۴۵۳] توجه آقای خامنهای به مسائل ادبی و تسلط ایشان بر آثار شاعران معاصر و ورود او در این مباحث، به حدی بود که نوعی هواداری نسبت به ایشان در جمع روشنفکران نیز ایجاد کرده بود. [۴۵۴] وی در تاریخ ۹/۲/۴۹ در مسجد هدایت تهران سخنرانی کرد که گزارش آن را ساواک در پرونده مسجد هدایت آورده است. [۴۵۵] ترجمه دو اثر توسط ایشان پیش از سال ۱۳۵۰ جالب بود. نخست کتابی درباره تحولات هندوستان با نام نقش مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان، و دیگری کتاب صلح امام حسن «پرشکوهترین نرمش قهرمانانۀ تاریخ» (تهران، ۱۳۴۸) که هردو توسط انتشارات آسیا چاپ شد. ایشان در زمینه تاریخ علم رجال و تاریخ حوزه علمیه مشهد هم دو کتاب منتشر کردند. برخی از سخنرانیهای ایشان هم پیش از انقلاب پیاده شده و تکثیر شد که از آن جمله کتابچهای با عنوان جهت گیری امامان شیعه پس از عاشورا بود که ضمیمه نشریه فجر شماره ۲ و ۳ در خارج از کشور توسط انجمن اسلامی دانشجویان حوزه اوکلاهما در آمریکا در اول فروردین ۱۳۵۶ چاپ و منتشر شد.
در جمع روحانیون انقلابی مشهد، همچنین میتوان از آقایان عباس واعظ طبسی و سید عبدالله شیرازی و شیخ محمدرضا محامی یاد کرد. واعظ طبسی و هاشمی نژاد انقلابی عمل میکردند. درحالی که برخی دیگر حاضر به انجام اقدامات تند بر ضد دولت نبودند. جمعی دیگر هم در آستانۀ انقلاب در سال ۵۶ به اینان افزوده شدند. پس از انقلاب چنین شهرت یافت که آقای محامی با ساواک همکاری میکرده و ایشان ضمن نوشتن جزوهای تحت عنوان دفاعیه حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای شیخ محمدرضا محامی، شرحی از تلاشها و فعالیتهای انقلابی خود را در مشهد پیش از انقلاب بیان کرد. جزوه یاد شده دامنۀ برخی از مسائل مبارزاتی مشهد را نشان میدهد. آیت الله پسندیده در سال ۵۶ این سه نفر یعنی آیت الله خامنهای، عباس واعظ طبسی و محامی را مسؤول تقسیم شهریۀ امام خمینی میان طلاب مشهد معین کرد. [۴۵۶] در مشهد، جناح روحانیون اوقافی نیز بسیار نیرومند بود. اینان به طور معمول نه تنها با انقلابیون مخالف بودند و برای بدنام کردن آنان فعالیت میکردند بلکه برخی به صراحت از رژیم دفاع میکردند. گفته شده است که جناح محمدرضا نوغانی و مجمع محدثین از این دسته بودند. [۴۵۷]
در میان روحانیون انقلابی در ایران کسانی نقش سازماندهی داشته و رابط میان امام و آنان بودند. شاید یکی از مناسبترین آنان برای این وصف، شهید محلاتی باشد که همان روز، نامهای به امام نوشته و به تفصیل گزارش وضعیت روحانیون منبری و سخنرانیهای آنان را به امام اعلام کرد. وی نوشت که محورهای اصلی سخنرانی روحانیون انقلابی یکی بحث از «اختناق و فشار دولت برای جلوگیری از نشر افکار دینی و ملی، دیگر حمله به یهود و بهاییها و تسلط آنها و دیگر عظمت روحانیت و مقاصد آنها و تشریح اوضاع فعلی و قضایای مدرسۀ فیضیه است» وی میافزاید: آقای فلسفی خوب به میدان آمده است. [۴۵۸]
نشریۀ بعثت و انتقام (تاریخ انتشار ۲۹/۹/۴۳) محصول کار همین جمع روحانیون انقلابی بود. [۴۵۹] این جمع که نخستین تشکل نامنظم انقلابی را در قم تشکیل میداد، به شکلهای مختلفی در مسائل انقلاب، تقویت رهبری و مرجعیت امام و انتشار اعلامیه با یکدیگر همکاری داشتند. [۴۶۰] پایگاه اصلی طلاب جوان انقلابی در قم، مدرسۀ فیضیه، حجتیه، خان و مسجد امام حسن عسکری÷ بود که به مناسبتهای مختلف مورد تجاوز ساواک قرار میگرفت. در این میان، مدرسۀ فیضیه پایگاه اصلی تلقی میشد و تا سال ۵۴ که کاملا تعطیل شد، هر از چندی مورد حملۀ نیروهای ساواک قرار داشت. [۴۶۱]
در کنار این گروه، طایفهای از علمای سایر شهرها قرار داشتند که از شاگردان یا علاقه مندان به امام بوده و طی سالهای پس از تبعید ایشان تا آغاز انقلاب اسلامی، فعالیت سیاسی داشتند. در زمرۀ این افزاد، میتوان به شهید محمد صدوقی [۴۶۲] شهید سیداسدالله مدنی، [۴۶۳] شهید قاضی طباطبایی، [۴۶۴] مرحوم آیت الله خادمی [۴۶۵]، شهید عبدالحسین دستغیب، [۴۶۶] آیت الله مرتضی پسندیده [۴۶۷]، آخوند ملاعلی همدانی و چهرههایی مانند آیت الله راستی کاشانی که از عراق بیرون رانده شده و در قم اسکان یافته بود، اشاره کرد. حلقۀ گستردهای از این افراد - که نام بردن از همۀ آنها واقعا دشوار است - در شهرهای مختلف وجود داشت که به طور منظم یا نامنظم در ارتباط با نجف بوده و افزون بر کارهای روزمره، در مجموع به نهضت کمک میکردند.
فعالیت تمامی افراد این گروه، از سال ۵۲ شدت یافت و حتی میان روحانیون، شمار بیشتری به این جریان پیوستند تبعیدهای پس از سال ۵۲ و نیز ممنوع المنبرهای این دوره، شامل تعداد فراوان روحانیونی است که در این گروه جای گرفته و فضای مذهبی کشور را با مسائل مبارزاتی در هم آمیختهاند. این تبعیدها در سال ۵۶ دامنۀ وسیع تری به خود گرفت و با ایجاد ارتباط میان روحانیون تبعیدی با مردم از یک سو و رفت و آمد دیگر مبارزان با آنان در مناطق یاد شده از سوی دیگر، باز هم بر وسعت نفوذ روحانیون انقلابی افزود. [۴۶۸]
پدیدهای که بعدها به عنوان جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نامیده شد و تشکل منظم و رسمی آن پس از انقلاب است، از حوالی سال ۱۳۴۱ به صورت غیر رسمی، و متشکل از چهرههایی که پیش از این نام برخی از آنان را مطرح کردیم، به وجود آمد. محور اولیه آن، بیانیه دوازده نفری بود که روی مرجعیت آیتالله خمینی در سال ۱۳۴۹ ش به عنوان فردی شایسته تقلید تأکید کردند، گرچه به صراحت به اعلم بودن ایشان نپرداختند. صریحترین بیانیه، متعلق به آیات ربانی شیرازی و منتظری بود. [۴۶۹] اساتید و فضلا در پاسخ پرسشی که از آنان خواسته بود پس از رحلت آیت الله حکیم - در یازدهم خرداد ۱۳۴۹ - کسی را برای مرجعیت معرفی کنند، امام را معرفی کردند. این افراد عبارت بودند از: ابراهیم امینی، انصاری شیرازی، جنتی، خزعلی، ربانی شیرازی، شاه آبادی، صالحی نجف آبادی، صلواتی، فاضل لنکرانی، مشکینی، منتظری و نوری همدانی. [۴۷۰]
این جماعت شماری از روحانیونی بودند که به عنوان اساتید یا فضلای برجسته حوزه شناخته شده و با یکدیگر همفکر بودند. طبیعی است که توجه کنیم که آن زمان تعداد اساتید برجستهای که خارج از این جماعت بودند، بسیار زیاد و فراوان بود، اما این گروه، معمولا در بیانیهها، نامشان دیده شده و نوعی همراهی با یکدیگر داشتند. فهرستی از این افراد را میتوان چنین یاد کرد: عبدالرحیم ربانی شیرازی، نوری همدانی، مسلم ملکوتی، حسینعلی منتظری، علی مشکینی، مسعودی خمینی، محمدعلی گرامی، علی جنتی، احمد آذری قمی، علی قدوسی، فاضل لنکرانی، طاهری خرم آبادی، طاهر شمس، صانعی، محمدعلی شرعی، ربانی املشی، صادق خلخالی، ابوالقاسم خزعلی، حرم پناهی، جوادی آملی، بنی فضل، حسینعلی احمدی میانجی، مصباح یزدی، محمد مؤمن، نجفی خوانساری، محمد یزدی، ابراهیم امینی، انصاری شیرازی، و شاه آبادی. [۴۷۱] روشن است که برخی از اینان، طی سالهای بعد از آغاز نهضت روحانیت به این جمع پیوستند. این گروه در قم، جامعه مدرسین را پایهگذاری کردند، چنانکه افراد مشابه آنان در تهران، جامعه روحانیت را تأسیس کردند. هردو تشکل، در سالهای پس از انقلاب تاکنون، تأثیر مهمی در روند تحولات انقلاب داشتهاند.
گروه دوم: نیروهایی بودند که پس از سال ۴۴ نقطۀ ثقل فعالیتشان را روی تشریح مبانی فکری اسلام متمرکز کرده، به کارهای فرهنگی پرداختند. بنیادگذاری نهادهای فرهنگی اسلامی، پاسخگویی به شبهات ضد دین و مقابله با تبلیغات متجددین که وسائل ارتباط جمعی را در اختیار داشتند، همچنین تلاش فکری غیر مستقیم برای نامشروع نشان دادن حکومت پهلوی، از نکاتی بود که مورد توجه این گروه قرار داشت. آقای مطهری در رأس این گروه از روحانیون بود؛ اما شمار بیشتری از این دست بودند که تعدادی از آنان را در فصلی خاص شناساندهایم.
پیش از آنکه شرحی کوتاه از فعالیت استاد مطهری داشته باشیم. لازم است اشاره کنیم که این زمان در تهران، چندین عالم و متفکر حوزوی بودند که در برزخ میان حوزههای سنتی، سنتهای فلسفی مدرسۀ فلسفۀ تهران و افکار مدرنی بودند که طی چند دهه از زمان رضاخان و پس از آن در تهران انتشار یافته بود. شخصیتهایی مانند میرزا احمد آشتیانی، میرزا ابوالحسن شعرانی، میرزا محمدتقی آملی، سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و میرزا مهدی محی الدین الهی قمشهای در این شمار بودند. نوشتههای اینان، به دلیل توجه غالبشان به متون فلسفی، نوعی رنگ فلسفی به معارف دینی میداد که در جامعۀ غربزده این دوره از یک سو و نیز تودههای مذهبی که در معرض خرافات بودند، از سوی دیگر، عاملی باز دارنده به شمار میآمد. این افراد که همگی درحوزه علمیه تهران بودند، تفاوت کلی با افکار و اندیشههای حوزۀ علمیه قم یا نجف داشتند و لازم است زمانی دیگر به ویژگیهای مکتب فکری موجود در حوزه تهران در این دوره پرداخته شود. این جماعت، حافظ تفکر فلسفی موجود در تهران بودند که از زمان قاجار به این سو، هویت مستقلی برای خود داشت و به طور معمول، هر عالمی را که از نجف یا قم به تهران میآمد، تحت تأثیر خود قرار میداد.
[۴۲۰] آیت الله گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۲۵۵. [۴۲۱] ایشان شرح حال خاطرات و مبارزات خودرا در دو مجلد تحت عنوان «خاطرات آیت الله منتظری» منتشر کرده است. [۴۲۲] بنگرید مجلۀ پاسدار اسلام، ش ۲۷، ص ۵۴، روایت پایداری، مقدمه، ص هفده، درباره پیشینۀ فعالیتهای تحصیلی، مبارزاتی و سیاسی وی بنگرید به شرح حال خود نوشت او در: مجله پانزده خرداد، دوره سوم، شماره دوم، ش ۶، ص ۲۷۲ـ۲۸۴. [۴۲۳] نیز بنگرید: خاطرات علی اکبر محتشمی، ص ۴۴۴. [۴۲۴] بنگرید: انقلاب اسلامی، به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۱۸۶، ۲۲۰، ۳۳۶. [۴۲۵] بنگرید: مجلۀ حوزه، س ۵، ش۴ (آبان، ۱۳۶۷)، ص ۳۲ نیز درباره او بنگرید: ربانی شیرازی آیۀ استقامت، فرج الله الهیع تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۳. یک خاطره زیبا هم از خانم دباغ در باره دورۀ زندان وی و نقش مرحوم ربانی در تسکین او نقل شده که خواندنی است. بنگرید: خاطرات مرضیه حدیدچی، ص ۷۸. [۴۲۶] خاطرات سید ابوفاضل اردکانی، ص ۳۹. آیت الله ربانی پس از پیروزی انقلاب، تا حدودی تحت الشعاع تمایل جریان حاکم به نفع آیت الله منتظری قرار گرفت و پس از دشواریهایی که در شیراز پدید آمد، در میان موج اتهام «خانگرایی» به او که جریان چپ منتشر میکرد، با مظلومیت از دنیا رفت. [۴۲۷] بنگرید: نهضت امام خمینی، ج ۲، ص ۵۹۱ـ۶۵۵ فصل: سعیدی از حرکت تا شهادت. وی که در سال ۱۳۰۸ در نوغان مشهد به دنیا آمده بود) در ۲۱ خرداد سال ۱۳۴۹ به دنبال شکنجههایی که در زندان متحمل بود، به شهادت رسید. عزت الله سحابی اطلاعات مختصرت اما جالبی از گفتگوهای او با سحابی و بازرگان در زندان آورده است که علی القاعده باید حوالی سال ۴۵ باشد. وی مینویسد: از جمله بحثهایی که در زندان صورت میگرفت بحث پیرامون کتاب خلقت انسان میان مرحوم سعیدی و دکتر سحابی بود. کتاب خلقت انسان به تازگی منتشر شده بود و آقای سعیدی که آن را مطالعه کرده بود موضوع تکامل را قبول نداشت و آن را رد میکرد. همچنین پیرامون مسأله آزادی با مرحوم بازرگان بحثهای زیادی کرد که میان آن دو در این خصوص اختلاف نظر وجود داشت. همچنین در زمینه مسائل فقهی ایشان با من و سایر دوستان بحث میکرد... یکی از نکاتی که در بحثهای ما با آقای سعیدی از سوی ایشان مطرح شد و برای ما تعجب انگیز بود این بود که ایشان نهج البلاغه را جزو منابع احکام نمیدانست در حالی که ما میگفتیم که بعد از قرآن، نهج البلاغه مهمترین منبع است. نیم قرن خاطره، ج ۱، ص۲۹۳. [۴۲۸] یادنامۀ آیت الله شهید سعیدی، ص ۲۰. [۴۲۹] اسناد موجود در پرونده ساواک وی را بنگرید در: یاران امام به روایت اسناد ساواک (۱) شهید سعیدی، تهران، ۱۳۷۶. همچنین بنگرید به جزوۀ «وحدت استاد سید محمدرضا سعیدی» از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی (تهران، ۱۳۵۹) این جزوه شرح حال کوتاه شهید سعیدی و متن یکی از سخنرانیهای مفصل اوست. [۴۳۰] گزیده از دیدگاههای وی را بنگرید در: عروج از زندان، فصل سوم، دیدگاههای سیاسی - اجتماعی شهید سعیدی. [۴۳۱] درباره بخشی از فعالیتهای این مسجد بنگرید: یادنامۀ شهید آیت الله سعیدی، ص ۵۲ـ۵۴. [۴۳۲] هفت هزار روز، ج ۱، ص ۲۷۰ـ۲۷۱. [۴۳۳] بنگرید به خاطرات آقای منتظری، ج ۱، ص ۳۶۸ـ۳۷۰. تصور میشد که متن را ایشانت نوشته بوده در حالی اقای خسروشاهی میگوید که به نظر من خط اعلامیه متعلق به ربانی شیرازی بود. بنگرید: یاران شماره ۳۲ یادمان شهید سعیدی، ص ۲۴ (این شماره چهره مبارزاتی مرحوم سعیدی رادر وجوه مختلف به خوبی نشان داده است.) [۴۳۴] شرح زندگی وی را بنگرید در: عروج از زندان، مقصود رنجیر، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵. [۴۳۵] مسجد هدایت، ج ۱، ص ۳۶۳. [۴۳۶] بنگرید: به هاشمی رفسنجانی، ج ۲، به کوشش محسن هاشمی، تهران، دفترنشر معارف، ۱۳۷۶ سوابق مبارزاتی وی در بسیاری از اسناد این دوره هویداست. هاشمی از جمله کسانی است که هم به لحاظ فکری و هم سیاسی نقش ویژه داشت. ساواک در گزارشی درباره او نوشته است: «این شخص علی الاصول عنصری است ناراحت (یعنی مخالف) و با وجود آنکه از نظر تأمین معیشت در رفاه کامل است، مع الوصف دست از تحریکات خود برنداشته است. (یاران امام... قامت استوار، ج ۲، ص ۱۹۴. در میان مخالف روحانی رژیم، هاشمی از هوش تاریخی خاصی برخوردار بود و نسبت به تاریخ معاصر اطلاعات نسبتا خوبی داشت. تکیه او روی امیرکبیر و شناختی که از او داشت، روی سخنرانیهای وی تأثیر ویژه داشت و سبب میشد تا نگاه تاریخی تری داشته باشد (بنگرید به سخنرانی وی در مسجد هدایت در سال ۴۷ در: مسجد هدایت، ج ۱، ص ۴۱۷). وی در غالب سخنرانیهای خود از مردم فلسطین یاد میکرد که از آن جمله سخنرانی او در ۱۱/۹/۴۸ است. وی پس از تشریح اوضاع فلسطین به مسائل ایرانی پرداخت و گفت: اصلا ملت ما تحرک ندارد، چرا در یک مملکت اسلامی باید این همه ظلم وجود داشته باشد ولی ما عکس العملی نشان ندهیم. [۴۳۷] درباره او بنگرید: خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۶. نیز بنگرید: به یاران امام به روایت اسناد ساواک دفتر ۲۷ «شهید آیت الله فضل الله مهدیزادۀ محلاتی» دو جلد. سوابق مبارزاتی وی از سال ۱۳۳۰ به این سوی کاملا درخشان و تحسین برانگیز است. [۴۳۸] درباره فعالیت ایشان بنگرید: خاطرات آیت الله مهدوی کنی، تهران، مرکز اسناد، ۱۳۸۵. [۴۳۹] فعالیتهای سیاسی آیت الله خزعلی (متولد ۱۳۰۴ در بروجرد) طی سالهای مختلف در سطحی قابل توجه بوده است طبعا پس از انتشار اسناد پرونده ایشان در این باره بهتر میتوان نقش ایشان را دریافت. عجالتا در سندی که مربوط به تبعید ایشان در قروه و بیجار است، آمده است که «پس از اسکان یافتن در محل، شروع به فعالیتهای سوء و سمپاشی میان مردم» کرده و با «پایان گرفتن مدت اقامت فرد تبعیدی، هستههای براندازی در آنجا نضج» میگیرد. بنگرید: انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۹۹. [۴۴۰] خاطرات وی به قلم خود ایشان به چاپ رسیده است. [۴۴۱] از شاگردان نخست امام و اولین حاکم شرع انقلاب که خاطراتش را در دو جلد (تهران، سایه ۱۳۷۹، ۱۳۸۰) به چاپ رسانده است. وی در ۵/۹/۱۳۸۲ در تهران پس از یک عمل جراحی درگذشت. اکنون که این یادداشت را مینویسم ساعت سهی عصر روز جمعه ۷ آذر (سوم شوال) مراسم تشییع او از مسجد امام حسن÷ به سوی حرم حضرت معصومه (س) است. [۴۴۲] خاطرات وی که شرح فعالیتهای وی است، منتشر شده است. [۴۴۳] شیخ حسن لاهوتی اشکوری از روحانیون مبارز این دورۀ تهران است که شرح فعالیتهای وی را در لابلای اسنادی که برای روحانیون انقلابی دیگر این دوره انتشار یافته میتوان یافت. ساواک در گزارشی در آذر ۵۱ نوشته است: شیخ حسن لاهوتی اشکوری خمینی را در حد نزدیک به پرستش دوست دارد و به او علاقمند است و این علاقه به حدی است که نمیتواند در ظاهر هم شده وانمود نکند. بنگرید: یاران امام... قامت استوار، ج ۲، ص ۲۴۲. وی در روزهای پس از انقلاب به دلیل تمایل به مجاهدین و علایق فرزندانش به تدریج از بدنۀ نهضت جدا شد. [۴۴۴] یاران امام به روایت اسناد ساواک (۵) شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۷۷. [۴۴۵] بنگرید: یاران امام به روایت اسناد ساواک (۱۰) نفس مطمئنه، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۷۸. [۴۴۶] درباره مبارزات دامنه دار وی در مسجد جامع بازار بنگرید به خاطرات شخصی عزت شاهی در باره صراحت لهجه او در: خاطرات عزت شاهی، ص ۳۷ـ۴۱. [۴۴۷] دربارۀ وی بنگرید: خاطرات مرحوم حجة الاسلام موحدی ساوجی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱. [۴۴۸] وی یکی از منبرهای فعال این دوره بود که تحت تأثیر نهضت امام وارد جریانهای انقلابی شد و در کنار شهید محلاتی، شجونی، مهدوی کنی و... از روحانیون انقلابی تهران به شمار میرفت. برخی از اسناد مربوط به فعالیتهای انقلابی وی را ضمن اسناد شهید محلاتی (یاران امام... قامت استوار، ج ۲) میتوان ملاحظه کرد. ساواک گزارش چند سخنرانی وی را در مسجد هدایت در سال ۴۷ (زمان ممنوع المنبر بودن آیت الله طالقانی که کسانی چون باهنر و مروارید به جای وی سخنرانی میکردند) گزارش کرده است. موضوع این سخنرانیها درباره «نهضت مبارزه در اسلام و قوانین مستند اسلام» گزارش کرده است. موضوع این سخنرانیها درباره «نهضت مبارزه در اسلام و قوانین مستند اسلام» در این زمینه است (مسجد هدایت، ج ۱، ص ۳۴۱ قبل و بعد از آن). [۴۴۹] آقای فاکر که به نام خراسانی شهرت داشت، سالهای مدید با سخنرانی در شهرهای مختلف، در شمار روحانیون مبارزی بود که با منبرهای خود بخشی از جریان نهضت روحانیت را تقویت کرد. ایشان سالهای نخست طلبگی را در اصفهان بودهاند که در همانجا بجز درس، از منبرهای مرحوم علامۀ امینی نیز بهره میبردهاند. پس از آن به مشهد رفته (ح سال ۱۳۳۵ ش) در آنجا به تحصیل ادامه دادند. ایشان در مبارزات سالهای۴۱ به بعد فعال بوده و با آیت الله میلانی ارتباط داشتند. (بنگرید به خاطرات ایشان در: یاد، ش ۱۴، ص ۶۴ـ۶۵). آقای فاکر در اوائل سال ۴۳ به قم آمده و در آنجا به تحصیل و فعالیتهای سیاسی ادامه داد. بعدها به دلیل فعالیتهای سیاسی در سال ۵۲ دستگیر شده و تا اواخر سال ۵۵ در زندان بود. بعد از رهایی از زندان نیز سخنرانیهای مختلف سیاسی در شهرها داشت. وی عصر روز ۲۱ بهمن سال ۱۳۸۸ در قم درگذشت. [۴۵۰] اسامی دیگری که میتوان بر اینها افزود بعضا عبارت است از: مرتضی فهیم کرمانی (نویسنده آثار متعدد از جمله کتاب چهره زن در آئینه تاریخ اسلام، (تهران، ۱۳۴۹) و ترجمه انجیل برنابا)، ربانی املشی (درباره وی بنگرید: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت الله شیخ مهدی ربانی املشی، تهران، ۱۳۸۰) جعفر شجونی، شیخ احمد کافی (که مدتی در زندان قزل قلعه و یک سال در ایلام تبعید بود). سید رضا یاسینی، مهدی کروبی، عباس محفوظی، محمد مؤمن، احمد جنتی که در سال ۱۳۵۱ به مدت سه سال به اسد آباد همدان تبعید شد. [۴۵۱] بنگرید: انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۲۶۳ـ۲۶۵. [۴۵۲] دوست دانشمندم آقای محمدعلی مهدوی راد به درخواست من، گزارشی از موقعیت آیت الله خامنهای پیش از انقلاب در مشهد نوشتند که برداشت ایشان به همراه چند خاطره است. متن دستنوشته ایشان به این شرح است: سخن از مشهد مقدس و فضای فکری، اندیشگی دینی و جهانی آن دیار در روزگاران بین سالهای ۳۸ـ۵۷ بدون یاد و نام حضرت آیت الله خامنهای - که در آن روزگار در میان فاضلان، عالمان و استادان به «سیدعلی آقا» یا «آقای خامنهای» شهره بود - استوار و تمام نخواهد بود. حضرت امام - رضوان الله تعالی علیه - در یکی از بیانیههای ماههای فرجامین سال ۵۷ از مشهد به «شهر بیدار شده» تعبیر کردند و این تعبیر سخت استوار و دقیق بود. جامعه علمی و حوزوی مشهد قبل از انقلاب اگر نگویم یکسر، تا حدود زیادی در «جمود فکری» و «خمود عملی» به سر میبرد. چهرههای شاخص و انقلابی و مجاهد و بیباک مشهد خلاصه میشدند در مرحوم آیت الله محامی، حجت الاسلام و المسلمین واعظ طبسی، واعظ شهیر و خطیب کم نظیر سید عبدالکریم هاشمی نژاد و آیت الله خامنه ای. اکنون فرصت آن نیست که عدم کارآیی سه بزرگوار (محامی و طبسی و تا حدودی شهید هاشمی نژاد به جز سالهای اخیر) را در ساخت فکری آن دیار بازگویم. آقای خامنهای در صحنه تفکر جهادی برای نسل جوان از میان حوزویان واقعا تنها بود و بسیار کارساز و کارآمد و نقش آفرین و از این روی موجب خشم ساواک. در همین جا دو خاطره از میان خاطرههای بسیار نقل کنم: ۱ـ یکی از دوستان من که پدرش در (بالا خیابان - خیابان نادری و اکنون شیرازی) مغازه پارچه فروشی داشت، میگفت پدرم میگوید «رجائی» (فردی بود ساواکی و بسیار پررو و وقیح و بیشرم) هر هفته یک بار به یک مغازه هشدار میدهد که در نماز جماعت این سید حاضر نشوید که «وهابی» است (در آن روزها آقای خامنهای در مسجد کرامت که در همان خیابان بود، نماز شروع کرده بودند و به شدت مورد توجه واقع شده بود و نماز جماعتهای دیگر را خلوت کرده بود و حضور نسل جوان و انقلابی در نماز واقعا اعجاب آور و شگفتی آفرین و برای ساواک وحشت زا بود). ۲ـ در مدرسۀ آقای میلانی که من درس میخواندم. حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ عباسعلی اختری را که درسی بسیار موفق و عالی داشت و لمعه را با عمق درس میداد، فقط جهت یاد کرد مرحوم آیت الله طالقانی در تفسیر و موضع گیری و طرفداری از آقای خامنهای، به بهانههای واهی از مدرسه اخراج کردند. مدرسه میلانی در سالهای آخر عمر آن بزرگوار مرکزی شده بود علیه تفکر جهادی و انقلابی در مشهد. ناگفته نگذارم که جایگاه وی آنگاه جلوه اصلی خود را خواهد یافت که جریانهای فکری آن روز مشهد به خوبی تحلیل شود، تعبیر «مجاهد» و «قاعد» برای صف بندی در حوزه تعبیر رایجی بود که شگفتا که «قاعدان» با افتخار از آن یاد میکردند و آن را افتخار میدانستند. باز هم یک خاطره بیاورم، در مدرسۀ آقای میلانی، عالمی تفسیر میگفت و مجمع البیان را میخواند. آیۀ فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما را خواند و دید بالاخره اوضاع پس است و کلام خدا را نمیشود نادیده گرفت. گفت: «مراد مجاهدان صدر اسلام، بدر و احد و... است و نه این آدمها که عرعر میکنند» (از اینکه این تعبیر بیادبانه را آوردم شرمندهام و پوزش میطلبم ولی برای نشان دادن جو ضد تحرک و معارض با قیام و جهان آن روز گویا لازم بود.) آقای خامنهای روزهای پنج شنبه وجمعه در مدرس مدرسۀ میرزا جعفر، و سپس در مسجدی در پایین خیابان نزدیک مدرسۀ ابدال خان و آنگاه در همان خیابان و در مسجد قبله تفسیر میگفت. تفسیری بسیار پرشور، حرکت آفرین و جهت دهنده و به تعبیر زیبای خود ایشان سپیدگشا و زندگی ساز. در همان مسجد واقع در پایین خیابان مدتی عقاید شروع کردند و متن آن باب حادی عشر بود، ولی این متن بهانه بود برای بحثهای بسیار مهم. بحث وی از توحید، که در روز اول از مرحوم بازرگان و کتاب نیک نیازی وی یاد کردند و به تجلیل مؤلِّف و مؤلَّف پرداختند. برای من خاطرۀ فراموش ناشدنی است و اکنون یادم نیست چه اندازه ادامه پیدا کرد. مسجد کرامت یکی دیگر از مراکز حضور روشنفکر و تحول آفرین آقای خامنهای است و «از ژرفای نماز» و «گفتار در باب صبر» محصول اندکی از بحثهای بسیار جهت دهنده و تحریف زدای بین دو نماز مغرب و عشاء. روزهای جمعه در همین مسجد قرائت قرآن برگزار میشد و وی از آغاز تا پایان مینشست و به قرائت قاریان و به تعبیر خود وی «نغمههای بلبلان بوستان قرآن» گوش فرا میداد و در لابه لای آن به مناسبت آیهای را به بحث میکشید و چه شیرین دلپذیر. مسجد امام حسن÷ یکی دیگر از پایگاههای وی بود. «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» فشرده بحثهای یک ماه رمضان ظهرهاست که ابتدا به صورت پلی کپی میان شرکتکنندگان توزیع میشد و آنگاه وی به شرح و بسط آنچه به اختصار آورده بود میپرداخت. ای کاش آن بحثها که گویا نوارهایش موجود است پیاده شود و ویرایش گردد و نشر یابد. بحثهای نهج البلاغه همین مسجد و سخنرانیهای پرشور مناسبتها در این مسجد بسیار بیدارگر بود. من هنوز آهنگ شکننده و تکاندهندۀ «لتبلبلنّ بلبلة ولتغربلنّ غربلة» آن در گوشم است. اینها به جز جلسههای متوالی و نشستهای به ظاهر معمولی منزل آن بزرگوار است که مرتب بود و به ویژه در تابستان محل آمد و شد متفکران، مبارزان، جهادیان و عالمان، و من با بسیاری از چهرههای بزرگ اسلامی و انقلابی آنجا آشنا شدم. بر همۀ اینها باید بیفزایم جلسات خصوصی دورهای در خانهها که بحثهای قابل توجهی از آنها را دوست عزیزم حضرت آقای عبداللهیان ضبط کردهاند و اکنون باید داشته باشند، و از جمله بحثی بسیار عالی و شیرین و درس آموز درباره فن خطابه که برای ما بسیار جهت آفرین بود. آقای خامنهای آن روز بشدت «محسود» جبهۀ ارتجاع و به تعبیر من «پاسداران شب» بود. تهمت «وهابیگری» را آخوندهای با مغزهای چرکین و اندیشههای چروکین ساخته و پرداخته بودند، شیخ÷ که از سواد بهرهای نداشت و در غوغاسالاری موجودی شگفت بود، این را میگفت و دلیلش اینکه وی در نماز تحت الحنک نمیاندازد و در کتابش جلو نام امام حسن÷ نگذاشته است و... اما در مقابل بشدت مورد توجه و عشق و علاقه بلکه «مرادی» نسل جوان بویژه حوزویان بود. من خود بارهای بار در جهت دفاع از شأن و شخصیت و فضل و فضیلت وی با مخالفانش دعوا کردهام. هیچ از یاد نمیبرم، تجلیل، تکریم و بزرگداری بینظیر استاد و مفسر بینظیر قرآن استاد محمد تقی شریعتی از وی را که غالبا مصدر بود به «آسیدعلی آقا» و گاه آقای خامنه ای. این خاطره تلخ و شیرین را هم بیاورم. حضرت ایشان فرمودند: روزی با یکی از علمای مشهد در صحن حرم حضرت رضا÷ روی به گنبد ایستاده بودم. من در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود گفتم: قلب من مالامال و لبریز از عشق این آقاست. آقای عالم گفت: خوش به حالت، من اینگونه نیستم. همان آقا بعدها به من تهمت «وهابی گری» زد. خلاصه کنم آن روزگاران اندیشۀ انقلابی، تفکر جهادی، حرکت روشنفکرانۀ مذهبی و فکری، یکسر در حضور پرقدرت وی بود و اگر کسی جز این بگوید انکار حق کرده است. البته حضور شاگردان وی نیز در مجالس، محافل چشم گیر بود که غالبا به هدایت وی صورت میگرفت. این بنده که بخش قابل توجهی از طلبگی و دوران جوانیم را در آن حوزه و در کنار مضجع شریف حضرت رضا - علیه آلاف التحیة و الثناء - گذارندهام آن روزگار مشهد از جریانها، فکرها، عالمان و... خاطرههای بسیاری دارم که در خاطراتم آوردهام. در این گزارش کوتاه من به محتوای اندیشه آن بزرگوار نپرداختم، از چگونگی تفسیرها، شرح نهج البلاغه، بحثهای عقیدتی، همراهی با طلبههای مبارز، و... سخن نگفتم. دوستانم از جمله آقای عبداللهیان نیز میتوانند خاطرات بسیار مهمی در اختیار بگذارند. چنان که گفتم بسیاری از بحثهای دورهای را ایشان ضبط کردهاند. (پایان نوشته آقای مهدوی راد و با تشکر از ایشان). آقای مهدوی راد برای چاپ نهم کتاب هم این یادداشت را درباره ایشان برای بنده نوشت: آقای خامنهای در مسیر مبارزه علیه رژیم بسیار دقیق و هوشمند عمل میکرد، تحرکات دشمن را زیر نظر داشت و ضربهها را دقیق مینواخت با کمترین پیامدهای ناهنجار. سالی شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان در مسجد امام حسن مجتبی÷ برای اینکه مؤمنان را مجالی برای حضور باشد، تعمیرگاهی که متصل به حیاط مسجد بود را نیز آماده کردند و آن را با برق کشی موقت روشن نمودند، ایشان در آخرین دقایق سخنرانی و در آستانه مراسم روضه و قرآن به سر گرفتن که معمول است چراغها را خاموش میکنند، گفتند: معمول است که در چنین هنگامهای برقها را خاموش میکنند و در تاریکی عزاداری میکنند و با خدای خود زمزمه میکنند. در چنین حال شاید حال و هوایی کاذب دست دهد و انسان حالی پیدا کند... اما امشب برقها را خاموش نمیکنیم تا نشان دهیم که قلبهای ما آکنده از عشق به مولاست و سینه هایمان از غم شهادت علی÷ میسوزد و در روشنایی نیز ناله سر میدهیم و با همین وضع با خدای خود زمزمه میکنیم و... چنان شد و جلسه تمام شد. بعد دانستیم که آن شب نیروهای ساواک با بسیج عناصر مزدور آهنگ آن داشتند که با خاموشی جو را بهم بریزند و آقای خامنهای را دستگیر کنند و گروهی دیگر را... ایشان فرمودند: من این را از تحرکات مشکوک دریافتم و چنان کردم... یک بار هم به جهتی در ضمن رهنمودی سیاسی و انقلابی به بنده فرمودند: ساواک هرگز مرا با مستند درست دستگیر نکرد، بلکه همیشه با زور و قلدری و بدون دستآویز قابل قبول مرا دستگیر میکردند. [۴۵۳] شاهد یاران، شماره ۳۵، مهر ۹۸، ص ۳۸. [۴۵۴] هوشنگ اسدی که چهار ماه در زندان با ایشان هم سلول بوده است درباره وی میگوید: ایشان. . عاشق اخوان (ثالث) بودند، عاشق شهریار بودند، اخوان و سایه را قطعا یادم هست که خیلی به آنها علاقه داشتند. با هم صحبت میکردیم راجع به شعرهای آنها، شعرها را میخواند، شعرها را تفسیر میکردیم. من در عمرم زیاد روحانی و آخوند ندیدم. ولی ایشان بسیار بسیار در این زمینهها مسلط و با سواد بود وخیلی حرف میزد. یک چیزی که من در خاطراتم نوشتم و یادم نمیرود، دم غروب ایشان جلوی پنجره سلول میایستاد و نمازش را ایستاده میخواند و بعد زیر لب قرآن میخواند و زار زار گریه میکرد. (به نقل از سایت رادیو زمانه، ۵ فروردین ۱۳۸۷) [۴۵۵] مسجد هدایت، ج ۱، ص ۱۲۱ـ۱۲۳. [۴۵۶] بنگرید: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت الله پسندیده، ص ۳۴۴. [۴۵۷] بنگرید: خاطرات آقای غلامرضا اسدی در نشریه شاهد یاران، ش ۳۵، ص ۳۷. [۴۵۸] یاران امام.... قامت استوار، ج ۱، ص ۲۶۲. [۴۵۹] به توضیاحت آقای مسعودی خمینی درباره نشریه بعثت و انتقام و نقش افراد مختلف به ویژه آقای مصباح، بنگرید: خاطرات آیت الله مسعودی خمینی، ص ۲۷۸ـ۲۸۳. آقای دعایی میگوید که آقای خامنهای هم برای بعثت مقاله مینوشت. بنگرید: گوشهای از خاطرات حجت الاسلام و المسلمین دعایی، پس از آن در ص ۶۴ و بعد از آن شرحی درباره نشریه انتقام ارائه کردهاند. [۴۶۰] برخی این جمع را عبارت از این افراد دانستهاند: آیات و حجج: منتظری، ربانی شیرازی، سیدعلی و سید محمد خامنهای، هاشمی رفسجانی، محمدتقی مصباح، علی قدوسی، احمد آذری، مهدی حائری تهرانی، ابراهیم امینی. بنگرید: هفت هزار روز تاریخ ایران، ج ۱، ص ۱۸۶ (مدرکی که نشان دهد این گروه به صورت متشکل با یکدیگر کار میکردهاند و یا تنها همین افراد بودهاند، ارائه نشده است. از این جمعیت با عنوان «تشکیلات سری اصلاح حوزه» یاد شده است. (همان، ص ۲۱۰) در جای دیگر اشاره کردهایم که نشریۀ انتقام به طور عمده کار آقای مصباح و نشریۀ بعثت حاصل کار آقایان خسروشاهی، مصباح، دعایی و هاشمی رفسنجانی بوده است. هردو مجموعه در سالهای اخیر به کوشش آقای سیدهادی خسروشاهی به چاپ رسیده است. [۴۶۱] بنگرید: مدرسه فیضیه: پایگاههای انقلاب به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز اسناد تاریخی، ۱۳۸۱. [۴۶۲] بنگرید: یاران امام به روایت اسناد ساواک (۲) شهید آیت الله حاج شیخ محمد صدوقی، تهران مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۷۷ و نیز: شهید صدوقی، به کوشش شهلا بختیاری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸، مصاحبۀ خود آیت الله صدوقی را در باره تاریخچه زندگی همراهیش با امام و نقشش در تحولات سالهای ۴۱ به بعد بنگرید در پیام انقلاب، س ۳، ش ۵۲ـ۵۳. [۴۶۳] یاران امام به روایت اسناد ساواک (۴) شهید آیت الله سید اسدالله مدنی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۷۷. [۴۶۴] بنگرید: یاران امام به روایت اسناد ساواک (۱۳) جلوۀ محراب، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۷۸. وی از سالهای ۴۱ به این سو از طرفداران صدیق امام خمینی بوده و افزون بر تلاشی که در جهت نزدیککردن اقشاری از مردم هوادار خود به انقلاب میکرد، مجبور بود تا در برابر جناح میانهرو که تابع آیت الله شریعتمداری بودند و با ایشان برخورد میکردند بایستد. بنگرید به: زندگی و مبارزات شهید آیت الله قاضی طباطبائی، ص ۲۱۲ـ۲۳۰ وی نقش مهمی در رهبری مبارزات مردم تبریز داشت و بیشتر ایام عمر خویش را پس از پانزده خرداد در تبعید بسر برد. [۴۶۵] دامنۀ مبارزات آیت الله خادمی و نقش وی به عنوان نماینده امام در اصفهان، در اسنادی که در پروندۀ وی در ساواک بر جای مانده، کاملا آشکار است. بنگرید: یاران امام به روایت اسناد ساواک (۱۹) خادم شریعت، تهران، ۱۳۸۰. [۴۶۶] بنگرید: یاران امام به روایت اسناد ساواک (۱۰) نفس مطمئنه، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۷۸، نیز نگاه کنید به آنچه آقای گرامی درباره روشهای خاص مرحوم دستغیب در مبارزه با شاه گفته است: خاطرات آیت الله محمدعلی گرامی، ص ۲۵۳. [۴۶۷] در این باره بنگرید: یاران امام به روایت اسناد ساواک آیت الله حاج مرتضی پسندیده، (تهران، مرکز اسناد تاریخی، ۱۳۸۰) [۴۶۸] برای نمونه پس از تبعید آیت الله یزدی به بندر لنگه، ساواک هرمزگان در گزارشی نوشته است: از زمانی که شیخ محمد یزدی به بندر لنگه تبعید شده تعدادی معمم از شهرستانهای دیگر به این شهر تردد و به منزل نامبرده رفت و آمد مینمایند» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۹۹. [۴۶۹] متن آن را بنگرید در: اسناد انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۱۷۸ـ۱۷۹. [۴۷۰] جامعه مدرسین از آغاز تاکنون، ج ۱، ص ۲۶۰. [۴۷۱] درباره فعالیت اینان بنگرید: جامعه مدرسین از آغاز تاکنون، ج ۱، صص ۳۳۶ـ۴۳۹.