۱۱- آخرین سخن در این باره
تأثیر منفی مارکسیستشدن اعضای سازمان، در ناامیدکردن نیروهای مذهبی امری جدی بود و آثار منفی فراوانی بر حرکت اسلامی و ایجاد بحران در آن از خود برجای گذاشت. [۱۳۹۵] آقای طالقانی در زندان به آقای گرامی گفته بود، «ما این همه زحمت کشیدیم و این جوانها را تربیت کردیم، حالا تغییر مواضع دادهاند، این قضیه ما را ناامید و مأیوس کرد». [۱۳۹۶] آقای طالقانی جزو کسانی بود که بر ضد مارکسیستها در زندان فتوا داد. [۱۳۹۷] یکی از تبعات مطالعات مارکسیستی و توجه مجاهدین به آثار آنان، ایجاد گرایش مثبت به نفع مارکسیسم در میان جوانان متدین بود؛ چیزی که حتی در حوزۀ علمیه قم نیز انعکاس داشته و حتی زمانی به دروغ شایع شده بود که ۶۵ نفر از طلاب مدرسه حجتیه کمونیست شدهاند. [۱۳۹۸] در جریان قیام فیضیه در سال۵۴ [۱۳۹۹] برخی از مطبوعات آن روز ادعا کردند که اینها کمونیست بودهاند، دلیلشان هم برای این امر آن بود که اینان پرچم سرخی را بر بام مدرسه برافراشتند. [۱۴۰۰] در واقع رژیم به هر بهانهای میکوشید تا برچسب مارکسیسم را بر گروههای مبارز بچسباند و در این راه تا این حد به جلو رفته بود که طلاب علوم دینی را نیز متهم به کمونیستبودن میکرد. بستر این اتهام، همان جریان ارتداد در مجاهدین خلق بود.
واقعۀ ارتداد در سازمان، در عین حال، نوعی اثر معکوس اما مثبت، بر جریان مذهبی گذاشت که به نظر میرسد کمتر به آن توجه شده است. نیروهای مذهبی متدین، با تجربهای که از این حرکت ابتر به دست آوردند، این بار روی جوانان متدین سرمایهگذاری بیشتری کرده با تشکیل سازمانهای انقلابی - اسلامی جدیدی مانند تشکّل منصورون، صف و جز آنها، دنبالۀ حرکت انحرافی مجاهدین را قطع کردند. از سوی دیگر، امام هم در یکی از نطقهای مهم خود در نجف، در ۲۱ آبان ۵۶ تأکید کردند: «تذکر میدهم که اشخاص ارزنده و متعهدی که ابتکار عمل در دست آنهاست... از تجربیات سابق پند بگیرند و در پناه اسلام و چهارچوب موازین اسلامی به فعالیت بپردازند و از همکاری با کسانی که صددرصد در این چهارچوب فعالیت ندارند، احتراز نمایند.» [۱۴۰۱] تقابل بعدی مجاهدین انقلاب اسلامی با مجاهدین خلق که بلافاصله در سال ۵۸ پدیدآمد، امتداد همین تأثیر و تجربه بود.
نکتۀ مهم دیگر آن است که در واقع، پس از سال ۵۵ که بیشتر نیروهای باقیماندۀ شاخۀ مرتد شده سازمان مجاهدین، کشته و دستگیر شدند، تا شروع انقلاب اسلامی در سال ۵۶ و تا نزدیکی قیام بهمن ۵۷، دیگر کمترین تحرکی از گروههای چپ و - به اصطلاح - مجاهد در ایران دیده نشد. در واقع، نگاهی به رویدادهای سال ۵۴ و۵۵ نشان میدهد که تقریبا در بیشتر ماهها افراد وابسته به مجاهدین با چریکهای فدایی، دسته دسته در خیابانها و طی درگیری کشته میشدند. این بار ساواک ترجیح میداد تا آنها را در همان خیابانها بکشد، زیرا دستگیری و کشاندن آنان به دادگاه مسائل خاص خود به خصوص کشیدهشدن آن راه به سطح بین المللی را در پی داشت. [۱۴۰۲] در همین زمینه، یکی از نیروهای ساواک، بعد از انقلاب در مصاحبهای که در خارج از کشور کرد گفت: «در اینجا من یک مسأله کلی را مطرح کنم. شاید برای شما هم (این) حرف غیر قابل قبول باشد، ولی در سالهای آخر تا پیش از حکومت شریف امامی، ازهاری و بختیار، از کل سازمان مجاهدین خلق شاید بیش از ۲۰ نفر هم باقی نمانده بود. مقصودم داخل کشور است. اینهایی که امروز به نام مجاهدین خلق معروف شدهاند، کسانی هستند که بعد از فضای باز سیاسی و آزادشدن زندانیان سیاسی و بخصوص پس از آزادشدن تظاهرات خیابانی وارد معرکه شدند. مجاهدی دیگر وجود نداشت، چریکهای فدایی خلق، پس از متلاشیشدن سازمان مرکزیشان به جز شش هفت نفر نبودند، آن هم از سران اصلی بلکه از ردههای دو و سه.» [۱۴۰۳]
زان پس بقایای اندک این گروهها اعتقاد خود را به مبارزۀ چریکی از دست دادند. حتی شاخۀ مارکسیست - لنینیست سازمان مجاهدین خلق به رهبری شهرام نیز تمام میراث چریکی گذشته را کنار گذاشت و به کار سیاسی روی آورد. [۱۴۰۴] در عوض، گروههای جدید اسلامی که با روحانیت ارتباط نزدیکتری داشتند و پیرو نهضت امام بودند، درست در همین زمان در صحنۀ مبارزاتی فعال شدند.
روحانیت با پشت سرگذاشتن آن تجربه تلخ، نسبت به مجاهدین مارکسیست شده سخت بدبین شده و با تجربهای که در زندان در برخورد با بقایای مجاهدین به دست آورده بود، در روزهای پس از پیروزی انقلاب، به هیچ صورتی به آنان روی خوش نشان نداد. ساواک در تاریخ ۳۰/۸/۵۶ از جلسهای در مشهد یاد میکند که آقای مهدویکنی پس از آزادی از زندان به این شهر رفته و در محفلی با حضور روحانیون انقلابی مشهد، شهید هاشمی نژاد، و طبسی در منزل آقای خامنهای، دربارۀ «علل گرایش و انحرافات جوانان مسلمان به مکتب مارکسیستی» گفتگو میکردند و بر این عقیده بودند که «بایستی مذهب را در بین جوانان رواج داد تا از مارکسیسم دوری نمایند.»
با وجود این تجربه و نگاه منفی روحانیون انقلابی به مجاهدین، اصرار گروه رجوی، در روزهای پس از آزادی، برای مشارکت در رهبری انقلاب، بیمورد به نظر میآمد. طبعا رهبران روحانی انقلاب، دوبار از یک سوراخ گزیده نشدند. گروهها و افراد زیادی بعد از انقلاب بودند که براساس تجربه گذشته، با مجاهدین درگیر شدند و نام منافقین را که از حوالی سالهای ۵۴-۵۵ دربارۀ بخش مارکسیست شدۀ سازمان به کار میرفت، برای تمامی آن به کار بردند. اعضای سازمان مجاهدین انقلاب کتابچهای با نام چهرۀ منافقین انتشار داده و مروری بر اندیشههای انحرافی گذشته سازمان کردند. پس از سخنرانی افشاگرانه امام در تیرماه ۵۹ نیز دانشجویان پیرو خط امام بیانیۀ مفصلی با عنوان سخنان روشنگرانه امام و موضعگیری دانشجویان مسلمان پیرو خط امام داده و باز آن انحرافات فکری و التقاطی را درباره سازمان طرح کردند. همینطور طی سالهای ۵۸-۵۹ گروهی با نام سازمان پاسدار دستاوردهای انقلاب اسلامی، جزوات فراوانی در جهت افشای برخی از این تحولات ایدئولوژیک در سازمان منتشر کرد که از آن جمله کتابچه مجاهدین خلق و مارکسیستها، دومین افشاگری درباره سازمان مجاهدین خلق، جامعه توحیدی و بیطبقه، خلع سلاح و جزواتی دیگر بود.
تجربۀ ارتقای ایدئولوژیک که بعدها در سال ۶۴ در مجاهدین رخ داد، یعنی درست ده سال پس از تغییر مواضع سازمان - ازدواج رجوی با مریم عضدانلو به فاصلۀ دو تا سه روز پس از طلاق وی توسط ابریشمچی - نشان داد که این ایدئولوژی در اساس خود، یک ایدئولوژی انحرافی و آمادۀ زیر پا گذاشتن صریحترین دستورات فقهی قرآنی است. [۱۴۰۵] این مسأله انعکاس بدی از خود برجای گذاشت و انزوای سازمان را بیش از پیش به دنبال داشت.
[۱۳۹۵] آخرین تلاشها در آخرین روزها، ص۵۰ـ ۵۱. [۱۳۹۶] خاطرات آیت الله محمدعلیگرامی، ص ۳۶۷. [۱۳۹۷] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهیدمهدی عراقی، ص ۲۴۶. [۱۳۹۸] استاد شهید به روایت اسناد، ص۲۸۰. حتی طلبهای به تدریس برخی از متون درسی که به قول وی کتابهای پوسیده قدیمی است اعتراض کرده و گفته بود: چرا کتابهای مارکس را طلاب مطالعه نمیکنند؟همانجا. در سال۵۴ ساواک به دنبال ماجرای فیضیه، گفته بود که طلبهها مارکسیست شدهاند. آیت الله شریعتمداری هم در این باره اطلاعیه داده بود: همچنان که شهید هاشمی نژاد هم در سخنرانیهای خود به رد ادعاهای ساواک پرداخت. این مسأله بخصوص در پرونده شهید هاشمی نژاد منعکس شده است. بنگرید: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام هاشمی نژاد. داستان اعلام کمونیست شدن طلبهها در جریان مدرسه فیضیه (۱۷ خرداد ۵۴) آن بود که طلبهها پارچههای قرمز بلند کرده بودند و این رنگ که معمولا مربوط به کمونیستها بود، سبب شد تا رژیم اعلام کند طلبهها طرفدار کمونیسم اسلامی هستند. آقای گلپایگانی هم به رغم آنکه از ضرب و جرح طلبهها سخت نگران و ناراحت بود، از بلند کردن پرچم قرمز هم ناراحت شده بود. همان وقت پسر ایشان برای آرام کردن پدر، گفته بود که: آقا لنگ بود، چیز مهمی نبود، یک لنگ قرمز بود! شرح تفصیلی این ماجرا را بنگرید در: خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ص۱۲۱ـ ۱۲۵. [۱۳۹۹] به طور اختصار درباره این ماجرا که سه روز به طول انجامید بنگرید: هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۶۳۲ـ ۶۳۴ شرح وقایع، تحلیلهای ساواک، و دیدارهای انجام شده میان مراجع قم به تفصیل در پرونده آیت الله گلپایگانی درج شده است. بنگرید: آیت الله العظمی حاج سید محمدرضا گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج ۳، ص ۲۹۵ به بعد. [۱۴۰۰] همان روز مرحوم شریعتمداری ضمن اطلاعیهای که صادر کرد اظهار داشت «روحانیت شیعه و حوزه علمیه قم با مرام کمونیستی و مادیگری به هیچ وجه و قسمی امکان سازش ندارد و طلاب بازداشت شده از مدرسۀ فیضیه و دارالشفاء هیچکدام دارای این گرایش نیستند.» اطلاعیه سوم جمادی الثانیه ۱۳۹۵. آقایان گلپایگانی و مرعشی هم در این باره اطلاعیه دادند (متن آنها در: آیت الله گلپایگانی به روایت اسناد، ج ۳ ص ۳۱۲ـ ۳۱۳). روزنامههای وابسته به دولت، به تفصیل به پوشش خبری پرچم سرخ و ارتباط آن با جریانهای مارکسیستی پرداختند. بنگرید: آیت الله گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج ۳، ص ۳۰۲ـ ۳۰۳، ۳۰۷. [۱۴۰۱] صحیفۀ امام، ج ۳، ص ۲۶۲. [۱۴۰۲] این اخبار با اقتباس از روزنامهها در کتاب «هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی» آمده است. برای نمونه بنگرید: ۶۵۶، ۶۵۷، ۶۵۹، ۶۶۴، ۶۶۶، ۶۷۰، ۶۷۱ (تنها در این صفحه که مربوط به روزهای ۵ و ۸ و ۱۰ تیرماه ۵۵ است سه مورد نقل شده است: ۵ تیر: یک زن مسلح در تهران کشته شد. ۸ تیر: حمید اشرف و نه نفر دیگر از گروه وی در درگیری مسلحانه در منطقۀ مهرآباد جنوبی به قتل رسیدند. و بدین ترتیب سازمان چریکهای فدائی خلق تقریبا از هم پاشید. ۱۰ تیرماه: چهار نفراز مخالفین رژیم در چهار نقطه تهران در اثر درگیری مسلحانه با مأمورین به قتل رسیدند. ابوالحسن شایگان، نادره احمد هاشمی، افسر السادات حسینی، حمید آرین) ۶۷۷، ۶۷۹، ۶۸۰، ۶۸۲، ۶۸۵، ۶۹۰، ۶۹۹، ۷۰۱، ۷۰۷، ۷۰۹، ۷۱۰، ۷۱۳، ۷۱۵، ۷۲۱. [۱۴۰۳] بنگرید: قصه ساواک، پاریس، انتشارات پرنگ، ۱۳۶۶ ش، ص ۴۲۱. [۱۴۰۴] میان کمونیستها سازمان انقلابیون کمونیست، در سال۱۳۵۴ کتاب مفصلی (در ۲۷۰ صفحه با حروفریز) تحت عنوان «انتقادی بر مشی چریکی» در خطاب به «پویندان انقلاب ایران» اعم از فدایی و مجاهد و غیره منتشر کرد و در عین آنکه خواستار نوعی وحدت میان کمونیستها بود، از مشی چریکی و بیفایدگی آن انتقاد کرد. بهطور حتم، این کتاب روی بسیاری از گروهها از جمله فدائیان و مجاهدین کمونیست شده، تأثیر قاطع داشته است. [۱۴۰۵] در این باره تعداد زیادی از اعضای منشعب از سازمان طی سالهای بعد از ۷۰ مطالبی نوشتهاند که میتواند عمق این انحراف فکری و اخلاقی و رفتاری را نشان دهد. نمونه آن کتاب ارتجاع مغلوب در رقابت با ارتجاع غالب وجلد دوم آن با نام مرداب (پاییز ۷۵) از هادی شمس حائری است. نمونه دیگر خاطرات یک شورشی ایرانی از مسعود بنی صدر است که درباره انقلاب ایدئولوژیک به تفصیل در آن سخن گفته است (پاریس خاوران). نیز کتاب روزهای تاریک بغداد از سبحانی.