۱۹- علامه محمدحسین طباطبایی
هیچکس در تأثیر شگرف علامه محمدحسین طباطبایی (تولد ۲۹ ذی حجه ۱۳۲۱ ق و درگذشت ۲۴ آبان ۱۳۶۰) بر جریان فکری معاصر مذهبی تردید ندارد. تحصیلات ایشان در نجف (از ۱۳۰۴ تا ۱۳۱۴ش) بود، سپس ده سالی را در تبریز بود تا آنکه در سال ۱۳۲۵ ش در اوائل استقرار آیت الله بروجردی، به قم آمده در این شهر مستقر شد. [۲۱۷۱] مهمترین فعالیتهای علمی ایشان درس تفسیر و فلسفه و مدتی نیز شرح عروه برای شماری از شاگردان خاصشان بود. به جز آن، کار اصلی ایشان نگارش تفسیر المیزان بود که بدون تردید از بهترین و زبدهترین تفاسیر اسلامی در قرن چهاردهم هجری است. باید توجه داشت که تدریس فلسفه و عرفان از پیش از وی هم در قم باب بود و استادانی هم مانند امام خمینی وجود داشتند، اما آقای طباطبائی که در این زمینه نبوغ ویژهای داشت و در تدریس هم استادانه رفتار میکرد، عملا به عنوان پایهگذار درس فلسفه در حوزه علمیه تازه تأسیس شناخته شد. طبعا مخالفتهایی هم با تدریس فلسفه در قم صورت گرفت که شاید یکی از دلایل رهاکردن آن دروس توسط امام و رویآوردن به فقه، همان برخوردها بود. گفتهاند که شماری از علمای مشهد و نجف از آقای بروجردی خواستند تادرس علامه طباطبایی هم تعطیل شود. توصیه ایشان سبب محدودیت تدریس شد اما به هیچ روی متوقف نگشت. [۲۱۷۲]
تا آنجا که به موضوع کتاب ما مربوط میشود، باید گفت اندیشههای وی، از نیرومندترین اندیشههایی بود که طی سه دهه پیش از انقلاب بر افکار چهرههایی مانند مطهری، که تأثیر مستقیم در تفکر منجر به انقلاب داشتند، تأثیر گذاشت. غالب این افکار در تفسیر المیزان انعکاس یافت اما جدای از آن ضمن آثار مستقلی، اندیشههای مرحوم طباطبائی به عنوان افکار زبده و برگزیده مورد توجه و مطالعه قرار میگرفت. برای مثال محفل علمی علامه طباطبائی با حضور تعدادی از زبدگان حوزوی مانند مطهری، مکارم، بهشتی، شیخ علی تهرانی، سبحانی، امینی، جوادی آملی، و دهها نفر دیگر از کسانی که خود قلم به دست شدند، یکی از زبدهترین محافل علمی حوزه برای نگاه تازه به دین و اندیشههای اجتماعی اسلام بود. روزگاری این تنها محفلی بود که برابر اندیشههای مادی و کمونیستی مقاومت میکرد. اندیشههای مرحوم علامه، گو اینکه در ظاهر و به طور مستقیم، در ابعاد انقلابی نبود و حتی خود علامه تا دو سه سال پس از انقلاب نیز که زنده بود، چندان رنگ انقلابی برجسته به خود نگرفت، [۲۱۷۳] اما افکار و راه حلهای دینی او برای مشکلات کلامی و اجتماعی، بنیادی استوار برای انقلاب اسلامی شناخته شد. در واقع علامه یکی از تکیه گاههای فکری انقلاب بود و به همین دلیل پس از انقلاب نیز اقبال و اعتنای فراوانی به افکار وی صورت گرفت. آقای مهدوی راد از قول آقای محمدتقی شریعتی نقل کردند که درباره علامه گفت: ما عرضه تفکر دینی را به گونۀ نو با قلم و در قالب مقاله و کتاب، آنگونه که همگان بفهمند، از علامه طباطبائی فرا گرفتیم.
یکی از آثار علامه که مشتمل بر چندین کتاب و مقاله از ایشان بوده و حاوی مهمترین دیدگاههای ایشان است، کتاب فرازهایی از اسلام است که در سال ۱۳۵۵ گردآوری و ضمن ۳۳۴ صفحه منتشر شد. [۲۱۷۴] در مجموعه آنچه در این کتاب آمده، میتوان رگههای سیاست و انتقاد از اوضاع اجتماعی سیاسی را ملاحظه کرد. از جمله با مقایسه میان دو دوره در تاریخ اسلام که در اولی روش «آزادانه اسلامی» برقرار بود و تبدیل آن به «امپراطوری تاریخ قیصری و کسرایی»، درباره دوره دوم مینویسد: در اثر همین سیاست، عامه مردم زندگی آزادانه اسلامی را به زندگی بردگان عهد باستان تفسیر کرده و آیین پاک اسلام را همان زورگوییهای فرمانروای وقت (ظلاللهها) و عدالت و امنیت اجتماعی دینی را همان کوبیدن کسی که به سلطان وقت گردنکشی کند و خاموش کردن هر صدای مخالفی که بلند شود، فرض کردند». [۲۱۷۵] در کتاب مزبور عبارات تندتری هم بوده است که تیغ سانسور فرهنگ و هنر وقت آن را حذف کرده است. در یک گزارش، جملهای که برای مثال از این کتاب حذف شده، این طور آمده است: بیشتر از نیم قرن است که ما حکومت و دستور رژیم دمکراسی را پذیرفته و در ردیف ملل متمدن غربیها قرار گرفتهایم. عینا میبینیم وضع ما روز به روز وخیمتر و فلاکت بارتر میشود و از این درخت که برای دیگران پربرکت و پربار است، جز میوه بدبختی و رسوایی نمیبینیم. [۲۱۷۶]
نگاه علامه به دین، و به خصوص در پاسخ این پرسش مهم کلام جدید که دین چیست، نگاهی اجتماعی هم دیده میشد. به اعتقاد ایشان و پس از نقد اندیشههای دین شناسانه غربی که دین را مشتمل بر اعمال فردی میداند این بود که «دین از نظر منطق قرآن یک روش زندگی اجتماعی است که انسان اجتماعی به منظور تأمین سعادت زندگی اتخاذ نموده باشد». [۲۱۷۷]
طرح بحث ثابت و متغیر در دین، یکی دیگر از وجوه فکری علامه در طرح مباحث کلام جدید است. رساله کوچک آیا اسلام به احتیاجات هر عصری پاسخ میدهد، دقیقا برای همین منظور نوشته شده است. نگرانی علامه در این کتاب با این جمله شروع میشود که اوضاع جهانی و موضع و موقعیت ما نسبت به آن «نشان میدهد که شخصیت فکری ما طفیلی دیگران میباشد و آنچه از ثروت فکری ما از دزد جا مانده، نصیب رمال گردیده است». وی از اینکه کسانی «دمکراسی اسلامی» را روش اسلامی در سیاست، منطبق بر دمکراسی غربی کرده یا «کمونیسم اسلامی» را از مواد دینی اسلامی استخراج میکنند، اظهار نگرانی میکند. ایشان سپس با ارائه تفسیری از قوانین متغیر و ثابت، نگاه تازهای را به شریعت اسلام برای چارهجویی احتیاجات بشر ارائه میدهد. بخش عمده این متغیرها، همان است که از آن به عنوان اختیارات «ولی امر مسلمین» یاد میشود. [۲۱۷۸] علامه از اینکه اسلام به عنوان یک روش دمکراسی یا کمونیستی خوانده شود ابا دارد و ضمن انتقاد از نظامهایی که حق را بر پایه خواست اکثریت بنا میکنند، تلاش دارد تا «روش اسلامی» را به عنوان روش مقبولی که میان مسلمانان نخستین بوده و سپس از میان رفته است، مطرح کند. [۲۱۷۹] ایشان با بیان نظر شیعه در باب امامت، به بحث از عصر غیبت پرداخته، بحث ولایت فقیه را مطرح کرده و پرسشهایی را در این باره مطرح میکند. طبیعی است که شرایط اجازه ورود بحث بیشتر را نمیداده و ایشان در نهایت پس از طرح این پرسشها میگوید: اینها مسائلی است که از طرز بحث فعلی ما بیرون است و در فقه باید حل شود. در اینجا تأکید ایشان روی پیادهشدن احکام و شریعت اسلامی در هر حال است. [۲۱۸۰]
تکیه ایشان روی راه میانه، یعنی مسیری میانۀ آنچه دمکراسی غربی و کمونیسم شرقی دارد، قافیهای است که به طور عمده در تمامی ابیات فکر ایشان درباره ابعاد اجتماعی اسلام حضور دارد. [۲۱۸۱]
حضور علامه طباطبائی در جلساتی با هانری کربن، نشان از نگرش روشن او داشت. [۲۱۸۲] بنا به نوشته نصر، کربن شیفته علامه طباطبائی بود و با اینکه سراغ بسیاری از کسان دیگر هم رفته بود و میرفت، اما «هیچکس جز علامه نمیتوانست مطلوب کربن را برآورده سازد». [۲۱۸۳] به نظر نصر، یک وجه مشترک دیگر آنان، علاقۀ هردو به احیای فلسفه سنتی ایران بود. [۲۱۸۴] در سال ۱۳۴۰ کتابچهای به قلم علامه طباطبائی با عنوان صدرالدین محمد شیرازی مجدد فلسفه اسلامی در قرن ۱۱ هجری توسط دانشکده علوم معقول و منقول تهران چاپ شد.
البته این رفتار ایشان در ملاقات با کربن، مخالفانی داشت و استاد به آنان جواب داد که «آیا نباید در یکچنین جهانی که هرگونه قدرت و استقلال مادی و معنوی به دست حریفان سرسخت ما افتاده است، به یاری حقایق این دین پاک شتافته و در احیای کلمهاش بکوشیم؟» [۲۱۸۵] ایشان همچنین به دلیل ابتنای فکر اسلامی خود بر فلسفه و نیز باوری که به وحدت اسلامی از خود نشان داد، مورد اعتراض قرار گرفت. [۲۱۸۶]
تأثیر خاص حوزوی علامه، افزون بر فلسفه گرایی، زنده نگاه داشتن خط توجه به تفسیر قرآن بود که به صورت یک سنت کهن به ملاصدرا میرسید و پس از آقای طباطبائی نیز دست کم دو شاگرد او آقایان جوادی آملی و مصباح و تا اندازهای آقای سبحانی، این سنت فلسفی - قرآنی را ادامه دادند. وی همزمان احیاگر فلسفه در حوزه و تفسیر بود، با این تفاوت که در مقایسه با ملاصدرا، به احادیث و ظواهر آیات قرآن وفادارتر بود. در فلسفه هم یک عقلگرا بود و چندان به برداشتهای عرفانی اسفار توجه نداشت و آن را تدریس نکرده، از شاگردان میخواست خودشان آنها را مطالعه کنند. [۲۱۸۷]
به علاوه، حرکت فلسفی علامه در حوزه، سبب شد تا نه تنها فلسفه احیا شد و پس از یک صد و اندی سال که از تألیف شرح منظومه ملاهادی سبزواری (م ۱۳۸۹ق) میگذشت دست کم دو کتاب درسی مهم شامل بدایة الحكمه و نهایة الحكمه برای طلاب تدوین شود، بلکه خط مقاومتی در برابر جریانهای چپ مارکسیستی که علاوه بر استفاده از اندیشههای اقتصادی وتاریخی، از تفکر فلسفی نیز بهره میبردند، پدید آید. قطعا بدون وجود علامه، این بخش از حوزه ناقص بوده و تربیت شاگردانی که بتوانند در برابر هجوم فکری چپها مقاومت کنند، ناممکن بود. آقای مصباح از قول علامه نقل کرده است که در وقت ورود قم، یک ارزیابی از وضع علمی موجود در حوزه کرده و دیده است که«نه از فلسفه و معقول خبری» هست و «نه از تفسیر قرآن». احساس ایشان این بوده است که «میبایست درسهایی در حوزه وجود داشته باشد تا قدرت تعقل و استدلال دانشجویان را بالا ببرد» [۲۱۸۸] همین امر سبب توجه ویژه ایشان به فلسفه شده است. [۲۱۸۹]
از کارهای ماندگار ایشان کتاب شیعه در اسلام است که در زمینه شناسایی تشیع به جهان غیر اسلامی، سهم مؤثری داشته و ترجمه انگلیسی آن (به قلم حسین نصر) برای چند دهه، رایجترین کتاب برای شناخت شیعه در میان غربیها بوده و هست. [۲۱۹۰]
[۲۱۷۱] گفته شده است که مزرعه موروثی وی و برادرش در تبریز توسط دولت پیشه وری مصادر شده بود. [۲۱۷۲] در واقع، مخالفت با درس فلسفه از نیمه دوم دوره صفوی به این سوی، یک سره در حوزههای شیعی ادامه داشته و هر بار موفقیتهایی هم به دست آورده است. ما حتی در اوج تسلط جریان ضد فلسفی در اصفهان صفوی، درس فلسفه، همواره یکی از پررونقترین درسهای حوزوی بوده و شاهد آن تألیفات بیشماری است که در این زمینه، از کتاب و رساله، بر جای مانده است. حوزههای علمی در شیراز، اصفهان و سپس تهران، و حتی مشهد، سرشار از این میراث در ادوار مختلف تاریخی است. شیخ علی تهرانی که بسیاری از علوم عقلی را نزد امام خمینی شاگردی کرده، میگوید آن زمان خودش در کوچه عشقعلی قم شاهد نوشتهای روی دیوار در حمله به امام برای تدریس این دروس بوده است. (خاطرات، ص ۱۸). [۲۱۷۳] حضور علامه طباطبائی در سالهای ۴۱-۴۳ در محافل سیاسی برجسته که از علمای درجه اول قم تشکیل میشد، نشانگر همراهی وی با نهضت اسلامی است، به خصوص که نام وی پای دست کم دو اعلامیه وجود دارد. [۲۱۷۴] معنویت تشیع نیز کتابی است مشتمل بر مقالات و نوشتههای ایشان که در برخی از مباحث با فرازهایی از اسلام مشترک است. این کتاب در سال ۱۳۵۴ (با اقتباس این مقالات از منابع دیگر که غالب آنها را آقای خسروشاهی چاپ کرده بود) توسط نشر تشیع در قم منتشر گردید. [۲۱۷۵] فرازهایی از اسلام، ص ۱۶. [۲۱۷۶] سانسور در آینه، ص ۶۰۲. [۲۱۷۷] فرازهایی از اسلام، ص۲۴. [۲۱۷۸] فرازهایی از اسلام، ص ۷۷. [۲۱۷۹] فرازهایی از اسلام، ص۱۱۷. [۲۱۸۰] فرازهایی از اسلام، ص ۱۲۶ـ ۱۲۷. این مطالب در مقاله ولایت و زعامت ایشان آمده است که در سال ۱۳۴۱ در کتاب مرجعیت و روحانیت صص ۳۹ـ ۶۱ چاپ شده است. سایه تقیه در این کتاب به خصوص بحث ولایت فقیه آن، به خوبی محسوس است. [۲۱۸۱] فرازهایی از اسلام، ص۲۱۹ـ ۲۲۰. [۲۱۸۲] این بحثها با عنوان «شیعه، مذاکرات ومکاتبات پروفسور هانری کربن با علامه سیدمحمدحسین طباطبائی» منتشر شده است (چاپ تازه آن، تهران، ۱۳۸۲) بنگرید به شرحی در این باره از سید حسین نصر در کتاب: جستجوی امر قدسی، صص ۱۵۷ـ ۱۶۳، و نیز توضیح مختصر سید محمد حسینی طباطبائی در مهرتابان (تهران، ۱۴۰۲ق) صص ۴۶ـ ۴۹. [۲۱۸۳] در جستجوی امر قدسی، ص ۱۵۹. [۲۱۸۴] نصر مینویسد: کوششهای علامه طباطبائی، کربن و خود من از سویی، و تلاش فیلسوفان سنتی جوانتری همچون آشتیانی و مطهری از سوی دیگر، زمینه ساز اقبال فرهیختگان جدید به فلسفه اسلامی شد و رفته رفته پژوهشگران جوانتری پا به میدان نهادند. در جستجوی امر قدسی، ص ۱۶۳. [۲۱۸۵] فرازهایی از اسلام، پاسخهای استاد به معترض ناشناس، ص ۲۶۵. [۲۱۸۶] همان، ص ۲۶۸، ۲۸۰. [۲۱۸۷] مصاحبه آقای مصباح درباره مشرب فلسفی علامه، در یادنامه علامه طباطبائی، روزنامه جمهوری اسلامی، آبان ۷۲، ص ۱۳. [۲۱۸۸] نقش علامه طباطبائی در احیای معارف اسلامی (سخنرانی در تالار وحدت تهران در ۲۱ آبان ۶۱). ص ۱۴ـ ۱۵ و چاپ شده در مجموعه مقالات آن همایش با عنوان یادنامه علامه طباطبائی، تهران، مؤسسه مطالعات فرهنگی، ۱۳۶۱، صص ۱۸۹ـ ۲۰۳. [۲۱۸۹] درباره سهم علامه طباطبائی در احیای فلسفه در حوزه و همزمان دفاع وی از دیانت با زبان فلسفه آن هم در برابر سفسطه مارکسیستی، بنگرید به مقاله دفاع از فلسفه از رضا داوری اردکانی در یادنامه علامه طباطبائی، تهران، مؤسسه مطالعات فرهنگی، ۱۳۶۱، صص ۲۹ـ ۵۶. [۲۱۹۰] این فرصت نصیب شد که در طول دو سالی که دوست ژاپنی بنده آقای موری موتو در ایران بود، به توصیه بنده تصمیم بگیرند تا کتاب شیعه در اسلام را به ژاپنی ترجمه کنند. بعد از چند سال این آرزو محقق شد و کتاب یاد شده به بهترین صورت به ژاپنی درآمده به چاپ رسید.