جریان ها و سازمان های سیاسی-مذهبی ایران

فهرست کتاب

۷- انجمن خیریه حجتیه مهدویه

۷- انجمن خیریه حجتیه مهدویه

پیش از این بحثی درباره مبارزه با بهائی‌گری در دهه ۱۳۲۰ تا اواسط دهۀ ۳۰ داشتیم و اشاره کردیم که از لحاظ دینی، برای دین در این مقطع دو خطر عمده وجود داشت: نخست حزب توده که مرام مارکسیسم را میان جوانان نشر میداد و متدینین، ملی‌ها و رژیم پهلوی همه با آن درگیر بودند، دوم خطر بهائیت بود که تنها و تنها، متدینین روی آن حساسیت داشتند و پس از شهریور بیست متوجه نفوذ آن در دستگاه اداری پهلوی شده، به مبارزه با آن پرداختند. طبعا از نگاه مدینین خطر بهائیان نه تنها کمتر از حزب توده نبود، بلکه پس از سرکوبی حزب توده در سال‌های ۳۲ـ ۳۶ خطر بهائیت جدی‌تر هم شده بود. [۱۰۱۴] در همانجا به نقش علما و مراجع تقلید طی دهۀ ۲۰ و نیمۀ نخست دهۀ ۳۰ در مبارزه با بهائیان اشاره کردیم. مبارزه‌ای که تا روزهای پایانی حکومت پهلوی ادامه داشت. دلیل آن هم این بود که رژیم پهلوی قطعا به دلیل آنکه از سوی امریکا و صهیونست‌های مدافع بهائیان تحت فشار بود، تنها با بهائیان برخورد نکرد، بلکه از بسیاری از آنان در حد وزارت و مدیر کلی و بالاتر از همه از عنصری مانند هویدا در پست نخست وزیری، آن هم طی سیزده سال، استفاده و نفوذ بهائیان را در ایران استوار کرد. دست کم در یک زمان، سه وزیر متهم به بهائی‌گری بودند که عبارت بودند از اسدالله صنیعی [۱۰۱۵] وزیر جنگ، روحانی وزیر آب و برق و خانم فرخ رو پارسا وزیر آموزش و پرورش. [۱۰۱۶] این علاوه بر نفوذ نامحدود دکتر عبدالکریم ایادی در دربار و نقش وی به عنوان مشاور بود که از متنفذان اصلی بهایی در ایران بود. [۱۰۱۷] چهره‌های بهائی دیگری که صدقه سر رژیم پهلوی به بالاترین مناصب رسیده و ثروت زیادی هم اندوختند، عبارت بودند از هژبر یزدانی، حبیب ثابت (مؤسس تلویزیون ایران و صاحب اصلی پپسی کولا و ایرانا). [۱۰۱۸]

از اواسط دهۀ ۳۰ یک تشکل مذهبی ویژه به هدف مبارزه با بهائیت در تهران و سپس در سایر شهرها پدید آمد. رهبری این تشکل از سا ل۱۳۳۲ در اختیار یک روحانی قرار گرفت که بجز سوابق حوزوی، در نهضت ملی‌شدن نفت نیز فعال بود. این تشکل که انجمن خیریۀ حجتیه نامیده می‌شد، نه فقط در حوزۀ مبارزۀ با بهائیت بلکه در محدوده‌ای وسیع‌تر و طی بیش از دو دهه، در تعمیق بسیاری از آموزش‌های دینی - ولو با برداشتی خاص - در سطح جامعۀ مذهبی ایران مؤثر بود.

انجمن خیریۀ حجتیه مهدویه به سال ۱۳۳۲ با تلاش حاج شیخ محمود تولائی (مشهور به حلبی) فعالیت خود را آغاز کرد. [۱۰۱۹] وی در سیزدهم جمادی الاولی ۱۳۱۸ ق / ۱۲۸۰ش در مشهد به دنیا آمد. آموزش‌های ادبی و عربی را در همان شهر آغاز کرده و نزد اساتید بنام آن، مانند میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری معروف به ادیب اول (م ۱۳۴۴ ق) به تحصیل مشغول گردید. دروس سطح را نزد حکیم آقا بزرگ فرا گرفت و خارج اصول و فقه را نزد حاج میرزا محمد کفایی و مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی تحصیل کرد. وی در مسائل اخلاقی و عرفانی از مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی (۱۲۷۹ـ ۱۳۶۱ق) متأثر بود که در مشهد مقیم شده بود. مرحوم حلبی که در دوره نخست زندگی علمی‌اش، افزون بر فقه و اصول، به فلسفه نیز علاقۀ وافری داشت، به تدریج به مکتب معارف مشهد که از سوی میرزا مهدی اصفهانی بنیاد گذاشته شده بود، گروید و به رغم دانشی که تا آن زمان کسب کرده بود، نزد وی به شاگردی پرداخته، از فلسفه دست کشید. وی افزون بر حضور در درس خارج اصول آن مرحوم، برای چهار سال در درس معارف الهیه شرکت کرد و تقریرات درس استاد را نوشت. بعدها خود به تدریس معارف الهیه پرداخت که آثاری از آن نیز بر جای مانده است.

کار عمدۀ آقای حلبی پس از شهریور بیست، کارهای تبلیغی در قالب منبر بود و در این کار، مهارت و شهرت خاصی به دست آورد. از آن جمله، ایراد چندین سخنرانی در رادیو مشهد در اواخر سال ۱۳۲۸ است که پس از آن به صورت یک کتاب مستقل به چاپ رسید. [۱۰۲۰] حلبی به همراه جمعی از فعالان مشهد و نیز انجمن‌ها و هیأت‌های مذهبی، در جریان نهضت ملی‌شدن نفت، به میدان آمدند. درباره مرحوم حلبی گفته شده است که پیش از آن با مرحوم کفائی که سنتی‌تر بود، کار می‌کرد، اما با داغ شدن نهضت ملی، به این جریان پیوست و فعالانه در آن شرکت داشت. وی همزمان و با همان کارهای مذهبی و هیأتی با بهائیان نیز درگیر بود. در فعالیت‌های سیاسی این دوره، کانون نشر حقایق محمدتقی شریعتی و انجمن پیروان قرآن مرحوم عابدزاده و عده‌ای دیگر، که جمعا هیأت‌های مؤتلف اسلامی را تشکیل می‌دادند مشارکت داشتند. درباره فعالیت مرحوم حلبی در نهضت ملی‌شدن نفت پیش از این اشارتی داشتیم. [۱۰۲۱] وی در جریان شکستی که در انتخابات مجلس هیجدهم خورد، از فعالیت سیاسی رویگردان شد و دو سالی پس از آنکه به تهران آمد، به همان کار تبلیغ و خطابه مشغول گردید. آقای واعظ زاده بر این است که جریان میرزا مهدی اصفهانی به تأسیس انجمن حجتیه رسید. او می‌گوید: آقا میرزامهدی درباره حضرت ولی عصر÷ تأکید و توجه داشت. آقای حلبی هم این مطالب را در مشهد خیلی دنبال می‌کرد و حجتیه را هم بر همین اساس و با هدف مبارزه با بهائیت تأسیس کرد. ولی اکثر مطالب آن‌ها همین مسأله ولایت و امام زمان بود که البته در مشهد از جاهای دیگر رنگین‌تر بود. بعداً یکی دیگر از پیروان این مکتب مرحوم کافی بود که به تهران آمد و بعد هم مهدیه و اینگونه مجالس درست شد. [۱۰۲۲] به نظر می‌رسد مرحوم آقای حلبی، ‌در تأسیس انجمن بیش از آنکه تحت تأثیر میرزا مهدی اصفهانی باشد، متأثر از مرحوم شیخ احمد شاهرودی بود.

استاد محمدرضا حکیمی که در آن زمان در مشهد و از طلاب جوان حاضر در صحنه فعالیت‌های سیاسی وقت بوده است، به بنده گفت: «به قدری این‌ها در مهدیه عابدزاده پلاکارد می‌نوشتند که کف آن مثل صفحۀ مشق خطاط‌ها شده بود. گویا در جریان انتخابات مجلس هفدهم - یا هجدهم - بود که شخصی با نام امیری رقیب آقای حلبی در انتخابات شد و ایشان که احساس کرد مردم حمایت چندانی از وی نمی‌کنند، نا امید شده، به گوهرشاد آمد و ضمن سخنرانی اعلام کرد که پس از سال‌ها اقامت در مشهد، با چهارده هزار تومان قرض از این شهر می‌رود. سپس به تهران آمد و برای یازده سال پای به مشهد نگذاشت.» استاد حکیمی از تلاش وی برای برگزاری محفلی در حمایت از رفراندوم دکتر مصدق یاد کرده که شب شنبه‌ای در مسجد گوهرشاد خبر اجتماع عظیمی را برای روز یکشنبه در حمایت از رفراندوم داد و ضمن آن اعلام کرد که یکشنبه همه جا تعطیل خواهد بود مگر شش داروخانه که نامشان را در منبر برد. به علاوه گفت که شهرداری باید فردا دستور دهد دو برابر سهمیه آرد به نانواها بدهند تا آن روز یکشنبه را تعطیل کنند. حتی حمام‌ها نیز باید تعطیل باشد و اگر کسی نیاز پیدا کرد در خانه‌اش غسل کند. روز یکشنبه که جمعیت فراوانی در میدان شهدا اجتماع کرده بودند، ابتدا مرحوم شریعتی و عابدزاده سخنرانی کوتاهی نمودند و پس از آن مرحوم حلبی برای سخنرانی آمد که به دلیل شدت تشویق مردم، تنها دو بیت شعر که روی پلاکاردها بود، خواند: «همین پرچم سبز و سرخ و سفید - نشانی ز پیروزی است و امید» و «همین پرچمی که به دست من است / نشانی ز خلع ید از دشمن است». آقای حکیمی افزود که مرحوم حلبی در تهران انجمن حجتیه را تشکیل داد و یازده سال بعد به مشهد آمد که به انجمن ادبی ما هم آمد و اشعار زیادی خواند، از جمله قصیده‌ای از بهار دربارۀ حضرت صاحب الزمان÷. وی در آنجا از عزمش در مبارزه با صوفیه نیز سخن گفت و از اینکه بنا دارد اول به قم برود، در فیضیه اقامت کند و طلبه‌ها را با وحدت وجود و این قبیل عقاید مضره آشنا سازد و بعد با همراهی طلبه‌ها به سراغ صوفیه برود؛ که گویا به خاطر بیماری ایشان این حرکت دنبال نشد. آقای حکیمی افزود:‌ «بعدها آقای حلبی هم مثل بسیاری از علما از روی کار آمدن توده‌ای‌ها هراس داشت و تحلیلش در اوائل انقلاب آن بود که توده‌ای‌ها، رهبران مذهبی را گول زده آن‌ها را جلو انداخته‌اند که شاه را ساقط کنند و بعد خودشان رشتۀ کار را در دست بگیرند. اما در جریان ۱۷ شهریور این باور او عوض شد و از فردای آن روز اعلام کرد که در سراسر کشور به افراد انجمن گفته شود که در تظاهرات شرکت کنند». ایشان به نقل از مهندس سجادی نقل کرد که فردای هفدهم شهریور مرحوم حلبی به خانۀ ما آمد، درحالی که رؤسای انجمن هم حضور داشتند و در آنجا گفت که عقیده من عوض شده و اکنون مطمئن شده‌ام که دست چپی‌ها در کار نیست و لاجرم باید ما هم در این حرکت شرکت کنیم. آقای سجادی گفتند که افراد دو دسته شدند و برخی با دستور ایشان مخالفت کردند. این درحالی بود که اعضای انجمن واقعا ایشان را می‌پرستیدند.

قدری به عقب بر می‌گردیم. زمانی که آقای حلبی به تهران آمد، فعالیت بهائیان درسراسر ایران گسترش زیادی یافته بود و مرحوم حلبی که در اصل متأثر از مرحوم آیت الله شیخ احمد شاهرودی [۱۰۲۳] و آثار وی در رد بابیان بود، و نیز در امتداد مبارزاتی که با بهائیان در دهۀ ۱۳۲۰ در مشهد داشت، با ایجاد تشکیلات منظمی که بعدها به انجمن حجتیه شهرت یافت. مبارزه‌ای پردامنه را بر ضد آنان آغاز کرد که در متن به آن اشاره شده است. به گفته طاهر احمدزاده وی مهم‌ترین وظیفه خود را در این شرایط مبارزه با بهائیت دانسته و به او گفته بود که «والله العلی الاعظم الاعلی» امروز امام زمان جز مبارزه با بهایی‌ها خدمت دیگری را از ما انتظار ندارد». [۱۰۲۴] در بسیاری از شهرها از جمله شیراز نیروهایی که زمانی در انجمن تبلیغات اسلامی شهاب‌پور فعالیت می‌کردند، تشکیلات جدید انجمن را حمایت کردند. در واقع این نیروی نسبتا آماده در مرحله نخست، به شکل‌گیری انجمن کمک فراوانی کرد.

اجمال مطلب آنکه مرحوم حلبی تا زمانی که در تهران دست به تشکیل انجمن زد، در مشهد، به عنوان یک روحانی سیاسی فعال شناخته می‌شد، اما به دلیل سرخوردگی از مسائل سیاسی مشهد، این شهر را رها کرده به تهران آمده و به مدت یازده سال، حتی برای زیارت به مشهد برنگشت. در مشهد، بخشی از فعالیت‌های وی مبارزه با بهائیت بود و زمانی که به تهران آمد، این جریان را به عنوان استراتژی اصلی خود انتخاب کرده، از سیاست دور شد و تا پایان عمر همین مشی را ادامه داد. وی در روز جمعه هفدهم رمضان ۱۴۱۸/۲۶دی ۱۳۷۶ درگذشت و در کنار مزار شیخ صدوق به خاک سپرده شد. [۱۰۲۵]

مرحوم حلبی با همکاری جمع زیادی از متدینین - که امور انجمن را تحت عنوان هیئت مدیره اداره می‌کردند - تا آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، به فعالیت فرهنگی بر ضد این فرقه اشتغال داشت و از هر جهت تلاش می‌کرد تا افزون بر جمع‌آوری اطلاعات به تربیت نیرو برای مقابله با بهائیان و تبلیغات آنان بپردازد. انجمن طی بیست و پنج سال، ضمن مبارزه با بهائیت، توانست جمع زیادی از نیروهای جوان را در بسیاری از شهرها به خود جذب کرده و آنان را با مسائل اعتقادی آشنا کند.

اساسنامه انجمن حاوی اصولی بود که چهارچوب فعالیت آن را مشخص می‌کرد: تبلیغ دین اسلام و مذهب جعفری و دفاع علمی از آن، تشیکل کنفرانس‌ها و سمینارهای علمی و دینی در نقاط مختلف کشور با رعایت مقررات عمومی، چاپ و پخش جزوات و نشریه‌های علمی و دینی با رعایت قوانین مطبوعاتی کشور، تأسیس کلاس‌های تعلیم و تدریس اخلاق و معارف اسلامی با رعایت مقررات عمومی، ایجاد کتابخانه و قرائت خانه و اماکن ورزشی با رعایت قوانین مربوطه، انجام امور خیریه عمومی و مساعدت فرهنگی مؤسسات اسلامی و اخذ تماس با مجامع بین المللی با نظر مقامات ذی صلاحیت و... در تبصرۀ دوم این اساسنامه تأکید شده بود که «انجمن به هیچ وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسؤولیت هر نوع دخالتی را که در زمینه‌های سیاسی از طرف افراد منتسبه انجمن صورت گیرد، بر عهده نخواهد داشت». این همان تبصره‌ای بود که انقلابیون پیش و پس از انقلاب از آن ناراحت بودند و انجمن را به داشتن مواضع غیرانقلابی و حتی ضد انقلابی متهم می‌کردند.

انجمن در هر شهری، دفتری داشت که تحت عنوان بیت (بیت امام زمان) شناخته می‌شد. این بیت مسؤولی داشت و زیر نظر وی سه گروه «تدریس»، «تحقیق» و «ارشاد» فعالیت می‌کردند. گروه نخست به آموزش نیروها در سه مرحلۀ ابتدایی، متوسط و عالی می‌پرداختند؛ گروه دوم در پی یافتن افرادی از مسلمانان بودند که تحت تأثیر بهایی‌ها به این آیین گرویده بودند و گروه سوم کار ارشاد این افراد را با شیوه‌های خاص خود دنبال می‌کرد. سخنرانی‌های عمومی نیز در محافلی که بیشتر منازل بود، برگزار و از سخنرانان معروف انجمن استفاده می‌شد. [۱۰۲۶] به طور معمول، ‌در سالروز تولد امام زمان÷ نیز جشن‌های بزرگی برگزار می‌گردید. بیشتر افرادی که از بهائیت بر می‌گشتند، توبه‌نامه و تبرا نام‌های می‌نوشتند که متن بسیاری از آن‌ها در یک مجموعه در کتابخانۀ آستان قدس نگهداری می‌شود. [۱۰۲۷] جلسات عومی اغلب توسط سخنرانانی اداره می‌شد که خود انجمن تربیت کرده بود و نکتۀ قابل توجه آنکه آشکارا این افراد غیر روحانی بودند، انجمن در این باره استدلال‌های ویژه خود را داشت. این نیروها از مدراس انتخاب می‌شدند و در این میان مدرسه علوی که در سال ۱۳۳۵ ش تأسیس شده بود، جایگاه خاص خود را داشت. این مدرسه به همان اندازه که خاستگاه بسیاری از نیروهای مذهبی بود که در انقلاب اسلامی فعالانه شرکت کردند، و همچنان که محل تربیت بسیاری از متدین زادگانی بود که از فرط عشق به دینداری بچه‌هایشان را در این مدرسه می‌گذاشتند، فرصتی برای انجمن بود تا از میان آنان کسانی را برای کارهای فکری و تبلیغی خود گزینش کند. مدرسه یاد شده توسط شیخ علی اصغر کرباسچیان (معروف به علامه) در سال ۵۵ تأسیس شد و مرحوم روزبه مدیریت آن را بر عهده داشت. [۱۰۲۸] فعالیت انجمن طی سال‌ها، با یک هدف مشخص صورت می‌گرفت و تمام تلاش آن بود تا خود را وارد عرصه مبارزه سیاسی نکند. طبیعی بود که اگر جوانی علائق سیاسی داشت، به طور طبیعی از انجمن فاصله می‌گرفت. در جریان پانزده خرداد که نهضت اسلامی شیوع یافت، بسیاری از نیروهای انجمن نیز ولو بدون اجازه تشکیلاتی یا عدم رضایت رهبران، وارد مبارزه شدند و فعال بودند. [۱۰۲۹]

تا حوالی سال پنجاه، ابهام درباره انجمن اندک بود، اما به موازات بالا گرفتن روش‌های انقلابی و مبارزات مسلحانه و نیز زندانی شدن نیروهای مذهبی و روحانی، دامنه اتهام نسبت به انجمن بالا گرفت. [۱۰۳۰] در این دوره رژیم پهلوی بدنامی‌های بیشتری برای خود پدید آورد و تحمل آن برای افراد متدین دشوارتر شد. با این حال، انجمن همچنان روش‌های قبلی خود را دنبال کرده و به طور طبیعی اجازه فعالیت سیاسی به اعضا و هواداران خود نمی‌داد. این رفتار سبب شد تا انقلابیون نسبت به آن بدبینی بیشتری پیدا کرده و به خصوص امام خمینی که رهبری نهضت را داشت، نسبت به آن بدبین شود. گفته شده است که امام خمینی که روزگاری آقای حلبی را تأیید می‌کرد، در سال‌های پیش از انقلاب به تدریج نسبت به حرکت انجمن بدبین شده و حمایت خود را قطع کرد. آقای گرامی که اخبار داخلی ایران را برای نجف می‌نوشته است، نام‌های در این باره به امام نوشته که پاسخ امام این بوده است: «از وقتی که مطلع شدم، دیگر تأییدی نکرده‌ام.» [۱۰۳۱] یک خاطره دیگر که علی القاعده باید به اوائل سال۵۷ مربوط شود، حاکی از آن است که کسی از امام درباره انجمن پرسیده بود و امام در پاسخ فرموده بودند که«شاه باید برود» آن شخص به گمان اینکه امام مقصود او را درنیافته باز پرسش خود را تکرار کرد و امام همان پاسخ را داد و بدین نشان داد که مقصودش آن است که مسأله اصلی شاه است نه بهائیان. [۱۰۳۲]

به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی که به نوعی پیروزی مذهبی‌های سیاسی بود، انجمن بسان دیگر فعالان عرصه فرهنگی مانند دارالتبلیغ قم به موضع انفعال افتاد. نیروهای تربیت شده در انجمن در سطوح مختلف، پس از انقلاب به سه دسته تقسیم شدند، دسته نخست مانند آقای پرورش، [۱۰۳۳] دکتر صادقی استاد دانشکدۀ الهیات مشهد، عبدالکریمی استاد دانشگاه مشهد، مهندس مصحف و بسیاری دیگر به انقلاب پیوستند. از میان اینان، جوانانی نیز بودند که دست کم چند سالی انجمن را تجربه کرده و به صف انقلابوین پیوسته بودند. مورد دیگر شهید حقانی بود که در برخی از جلسات انجمن در شیراز تدریس عقاید می‌کرده است. [۱۰۳۴] برخی مانند آقای طیب که مسؤولیت برگزاری مراسم سخنرانی‌ها را در تهران بر عهده داشت، نه تنها به انقلابیون پیوست، بلکه به نوعی در برابر انجمن هم قرار گرفت. دسته دوم در برابر انقلاب بی‌تفاوت ماندند و دستۀ سوم به انتقاد از آن پرداخته به صف مخالفان - از نوع دیندار - پیوستند. گفته شده است که انجمن چند ماه پیش از انقلاب، یعنی در شهریور ۵۷ مواضع خود را در ارتباط با سیاست تغییر داده، شروع به همراهی با انقلاب کرد.

جهت‌گیری انجمن پس از انقلاب به تدریج به سمت هواداری از آن پیش می‌رفت. آقای حلبی از مشهد کاندیدای مجلس خبرگان قانون اساسی شد و ۳۰۷۳۷۴ رأی آورد اما انتخاب نشد. [۱۰۳۵] هواداری انجمن از انقلاب، از نشریۀ انتظار که انجمن پس از پیروزی انقلاب آن را انتشار می‌داد، به دست می‌آمد. سخنرانی رهبر انقلاب به عنوان «نایب بزرگوار آن عدالت گستر جهانی» در شماره سوم این مجله منتشر شد. در انتهای همان شماره، یک پوستر رنگی با شعار انقلاب اسلامی زمینه ساز حکومت مهدی÷ چاپ شده است. ایضا در همان شماره در مقاله‌ای با عنوان به سوی انقلاب مهدی÷ و شرحی درباره آن آمده است: و بدین گونه انقلاب اسلامی ما وسیله‌ای برای آزمایش فردی و جمعی این ملت و کسانی است که آرزوی تحقق حکومت اسلامی و ریشه کن شدن طاغوت را در دل دارند. [۱۰۳۶] سرمقاله شماره چهارم انتظار که در دیماه ۱۳۵۹ منتشر شد، با شعار فرخنده باد دومین سالگرد انقلاب اسلامی ایران، آغاز شده بود. در تحلیلی که به این مناسبت ارائه شده از جمله آمده است که راه امامت، راه بیداری بود و امتی که این راه را در پیش گرفت با بیداری هماغوش شد و در تحت رهبری زعیمی ربانی، از جمله همان نایبان، از خانه بیرون آمد و اطمینان کرد که نصرت خدا او را کافی خواهد بود، اگر راستی به او اتکا کند. [۱۰۳۷] زمانی که انتقادها نسبت به انجمن به راه افتاد، مهمترین نکته این بود که انجمن ولایت فقیه را قبول ندارد. در سرمقاله شماره پنجم آمده است: آنچه این روزها از زبان و قلم کسان زیادی جاری می‌شود این است که انجمن منکر ولایت فقیه است. اصولا چگونه ممکن است تشکیلاتی که اساس تفکرات خویش را بر مبنای تشیع و برنامه کار خود را تبلیغ و گسترش این آیین الهی قرار داده و همواره زمینه‌های کار آموزشی خود را بر بهره‌گیری از قرآن و اهل بیت و تبعیت همه جانبه از مرجعیت شیعه در دوران غیبت بنا نهاده است، خود به معارضه با یکی از ابواب معنون فقه شیعه یعنی ولایت فقیه بپردازد؟ [۱۰۳۸] در شماره هفت نیز در مقاله پاسخ به هفت سؤال آمده است: انجمن به صراحت اعلام می‌کند که همواره به موضوع ولایت فقیه در ایام غیبت حضرت بقیۀالله الاعظم - ارواحناه فداه - به عنوان رکنی از ارکان تشیع معتقد بوده و هست و کسی را که ولایت فقیه تشیع را انکار کند شیعه اثنا عشری نمی‌داند. [۱۰۳۹]

تفسیر این همراهی‌ها به تقیه و توطئه پنهانی، به نظر دشوار می‌آمد، اما هرچه بود یکباره ورق برگشت و مخالفت با انجمن در سال ۶۰ براساس همان تجربه پیشین آغاز شد و به شدت اوج گرفت. این زمان برخی از جریان‌های افراطی درون انقلاب، به ویژه نیروهای سازمان مجاهدین انقلاب با هر نیّتی که بود، درست در وقتی که امکان بهره‌گیری بیشتر از نیروهای مذهبی می‌رفت، یک جبهۀ داخلی بر ضد نیروهای متهم به وابستگی به انجمن گشوده و دشواری‌هایی را پدید آوردند. [۱۰۴۰] به دنبال آن از سوی برخی از روحانیون و سیاستمداران انقلابی، انجمن به عنوان یک عنصر بسیار خطرناک معرفی شد و برای جلوگیری از نفوذ آن در مراکز، تبلیغات وسیعی بر ضد آنان آغاز گردید. این اعتراضات که غالبا در پوشش دفاع از انقلاب صورت می‌گرفت، به مرور به کنار گذاشته شدن یا رفتن شماری از چهره‌های مذهبی با سابقه منجر شد. [۱۰۴۱] جریان چپ در کشور که متأثر از نفوذ توده‌ای‌ها بود، روی این مسأله پافشاری خاصی داشت و تا سال‌ها، برای کوبیدن هر کسی، از این اتهام استفاده می‌کرد.

باید توجه داشت که منهای فعالیت مذهبی‌ها که مخالفتشان با انجمن نوعی خاستگاه انقلابی - فکری داشت، حزب توده در پشت صحنه، فعالیت شدیدی را بر ضد انجمن آغاز کرده، پس از صحبت‌های آقای جنتی و دیگران کتابی با عنوان ماهیت ضد انقلابی انجمن حجتیه را بشناسیم، انتشار یافت. [۱۰۴۲] سروته این کتاب نشان از نگارش آن توسط عناصر حزب توده دارد و دقیقا اسنادی که اندکی بعد در نقدهای بعدی آمد، در این کتاب عرضه شده بود. در فصل دوم این کتاب این عنوان آمده است که انجمن حجتیه، انجمنی زادۀ امپریالیسم و ارتجاع؛ سپس شرح حالی از آقای حلبی آمده و ضمن چاپ برخی از اسناد ساواک، وی را مرتبط با آن دانسته است. در پایان سخنرانی شهید هاشمی نژاد درباره انجمن آمده که ایشان همه آنان را سه دسته کرده، گروهی را انقلابی، گروهی را صادق اما غیر انقلابی و گروهی را از خط انقلاب خارج یا روی در روی انقلاب تصویر کرده است.

در اینجا باید تأکید کرد که بدون تردید روش امام خمینی در برخورد با انجمن در آن فضای انقلابی، با توجه به سابقه غیر انقلابی انجمن پیش از انقلاب و به کارگیری نیروهای جوان مذهبی در فعالیت‌های غیر سیاسی، به هدف دور نگاه‌داشتن اندیشه‌های غیرانقلابی از مسیر انقلاب بود. اما حزب توده، در این میان قصد سوء استفاده و گل آلود کردن بیشتر آب را داشت تا راحت‌تر به اهدافی که در نظر داشت برسد. این اقدام حزب توده براساس این تحلیل بود که از نیروهای پیشرو در انقلاب دفاع کند، به امید آنکه فعالیت اینان در نهایت به پیروزی کمونیست‌ها ختم شود. این هم البته خیال خام بود و سر حزب توده هم در این ماجرا و به دنبال این تحلیل غلط از روحانیون انقلابی، ‌بر باد رفت.

پس از اشارۀ غیر مستقیم رهبر انقلاب به انجمن، که بدون تصریح به اسم انجمن صورت گرفته و ضمن آن از ایشان خواسته شده بود که اعوجاجات خود را کنار بگذارند، انجمن در سال ۱۳۶۲ رسما تعطیلی خود را اعلام کرده و ضمن آن توضیح داد که چون خود را مصداق سخنان رهبر انقلاب نمی‌داند انجمن را تعطیل می‌کند. انجمن در ۱۲ شوال ۱۴۰۳ (۱مرداد ماه ۱۳۶۲) ضمن بیانیه‌ای با اعلام این مطلب افزود که «بر اساسا عقیدۀ دینی و تکلیف شرعی خود، تبعیت از مقام معظم رهبری و مرجعیت وحفظ وحدت و یکپارچگی امت و رعایت مصالح عالیه مملکت و ممانعت از سوء استفاده دستگاه‌های تبلیغاتی بیگانه و دفع غرض ورزی دشمنان اسلام را بر ادامه خدمت و فعالیت مقدم دانسته، اعلام می‌داریم که از این تاریخ، تمامی جلسات انجمن تعطیل می‌باشد و هیچکس مجاز نیست تحت عنوان این انجمن کوچک‌ترین فعالیتی کند». [۱۰۴۳] امام در یک جلسه خصوصی با اشاره به اینکه انجمن خود را تعطیل کرده نه منحل، این اقدام را بی‌فایده خوانده بود. [۱۰۴۴]

در این سوی برخی از نیروهای چپ افراطی و مذهبی که آن زمان، به احتمال تحت تأثیر مارکسیست‌ها از یک طرف (حزب توده) و اندیشه‌های افراطی خود از سوی دیگر، در محور فعالیت بر ضد انجمن قرار داشتند، فعالیت شدیدی را آغاز کردند. شگفت آنکه این جماعت، بعدها از این اقدامات خود اظهار پشیمانی کردند. از آن جمله، فعالیت برخی از روحانیون چپ افراطی در قم بود که سبب انتشار کتابی با عنوان در شناخت حزب قاعدین از عماد الدین باقی در سال ۱۳۶۲ شد. [۱۰۴۵] این کتاب با تیراژ وسیعی که چاپ شد، ضربۀ سختی بر انجمن وارد کرد. کتاب یاد شد پیش از آنکه به صورت کتاب درآید، به صورت پاورقی در روزنامۀ اطلاعات به چاپ رسید. این کتاب در تیراژی بالغ بر هشتاد و هشت هزار نسخه به چاپ رسید. بعدها آقای باقی گفت که در سال ۶۹ با مراجعه مجدد به متن کتاب خودش دریافته است که این کتاب «بیشتر یک فحش نامه بوده است تا یک کار تحقیقی». [۱۰۴۶]

آیت الله خامنه‌ای که در آن زمان رئیس جمهور بود، در پاسخ پرسشی در این باره، ضمن رد هرگونه حرکتی برای عمده کردن این ماجرا اظهار کرد: «به نظر من در میان افرادی که در انجمن حجتیه هستند، عناصری انقلابی، مؤمن، صادق، دلسوز برای انقلاب، مؤمن به امام و ولایت فقیه و در خدمت کشور و جمهوری اسلامی پیدا می‌شوند؛ همچنان که افرادی منفی، بدبین، کج فهم، بی‌اعتقاد، و در حال نق زدن و اعتراض هم پیدا می‌شوند؛ پس انجمن از نقطه نظر تفکر سیاسی و حرکت انقلابی، یک طیف وسیعی است و یک دایره محدودی نمی‌باشد». ایشان از ایجاد تضاد انجمنی و ضد انجمنی در جامعه به شدت انتقاد کرد. [۱۰۴۷]

دربارۀ اعتقاد انجمن به ولایت فقیه سندی در دست است که به عنوان اصلاحیه پیش نویس قانون اساسی در سال ۵۸ در مقابل این جمله پیش نویس که در آن آمده بود:

«اصل ۳ـ آراء عمومی مبنای حکومت است و بر طبق دستور قرآن که ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ [آل عمران: ۱۵۹]. و ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ [الشورى: ۳۸]. امور کشور باید از طریق شوراهای منتخب مردم و در حدود صلاحیت آنان و به ترتیبی که در این قانون و قوانین ناشی از آن مشخص می‌گردد، حل و فصل شود.»

اصلاح‌شدۀ این اصل چنین بود: «اصل ۳ـ ولایت الهیه فقیه به نیابت امام عصر÷ مبنای حکومت است و تحت این ولایت به پیروی از اصول قرآنی ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ و ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ امور عمومی کشور باید در شوراها و در محدودۀ شرع و قوانین اسلامی و به وسیلۀ خود مردم و در حدود صلاحیت قانونی آنان حل و فصل شود.»

مرحوم سید منیرالدین حسینی که عضو خبرگان بود می‌گوید که ضمن گروه‌هایی که شروع به تدوین پیش نویس قانون اساسی کردند، یکی هم انجمن حجتیه بود که به توصیه آقای مطهری به این کار مشغول شد: «انجمن حجتیه نیز به پیشنهاد مرحوم شهید مطهری شروع به نگارش پیش نویسی برای قانون اساسی نمودند.» [۱۰۴۸] این همان متنی است که تهیه شد و در سطور پیشین ما اصل سوم آن را درباره ولایت فقیه آوردیم. بیانیه‌ای هم از طرف آقای حلبی در اول فرئردین ماه سال۵۸ برای شرکت در رفراندوم صادر گردید. بیانیۀ دیگری نیز در جهت تأیید قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان در آذرماه ۵۸ از طرف آقای حلبی صادر شد. [۱۰۴۹] نشریه‌ای هم با عنوان رایت به عنوان ویژه نامه امام مهدی (عج) در شعبان ۱۳۹۹ (مرداد ۱۳۵۸) شده است. روی مجله ناشر آن انجمن حجتیه مهدویه با شماره ثبت ۱۴۷۸ آمده است. در سر مقاله آمده است: «انقلاب اسلامی ایران چنانست که هر اندیشمند منصفی را به اعجاب وا می‌دارد چرا که در قالب هیچ‌یک از طرح‌های پیش ساخته مکتب‌های بشری نمی‌گنجد و مظهر تجلی ایمان ملتی بزرگ و غلبه مردمی فداکار بر یکی از بزرگترین زرادخانه‌های جهان است. آن هم نه در جنگ و ستیزی برابر، که در نبردی نابرابر، پیکار مشت و آهن، فریاد گلو و صفیر گلوله. . .». در ادامه در مقالۀ درسی از انقلاب، باز روی انقلاب اسلامی تأکید فراوانی شده است: ‌«آری، انقلاب اسلامی ایران راهی است که باید بپیمائیم. .» در میانه کتاب یک صفحه رنگی بزرگ آمده است:‌ «انقلاب اسلامی ایران، زمینه ساز حکومت مهدی». از همه جالب‌تر گزارشی است که از یک نمایشگاه کتاب که در نیمه شعبان سال ۱۳۹۷ (۱۳۵۵ش) برگزار شده و شماری از اساتید در آن شرکت کرده‌اند. در این مقاله دستخط آنان ارائه شده که عبارتند از استاد مطهری، مرحوم بهشتی، محمود عنایت، یحیی نوری، مهندس بازرگان، و محیط طباطبائی؛ استاد مطهری نوشته است: به عنوان نشانه‌ای از خاطره‌ای روحانی و لحظاتی مینوی که در روز هجدهم شعبان المعظم ۱۳۹۷ هجری قمری در نمایشگاه کتاب‌های مربوط به حضرت ولی الله الاعظم حجت بن الحسن - عجل الله تعالی فرجه - از طرف برادران انجمنی و به دبیری استاد عالی قدر حضرت حجت الاسلام جناب آقای حلبی - دامت برکاته - تشکیل شده، نصیبم شد، این چند کلمه را می‌نویسم که الحق ابتکاری است جالب و آموزنده و تبلیغی و نشاندهندۀ ایمان و اعتقاد راسخ بزرگان و پاکان در طول تاریخ اسلام. از خداوند متعال توفیق همه برادران را مسألت دارم. مرحوم بهشتی هم نوشته است:‌ در این ایام فرخنده دوستانی جوان و پرتلاش همت کردند مجموعه‌ای به نسبت وسیع از کتاب‌هایی را که در طول یازده قرن در زمینه امام عصر - سلام الله علیه - و مسائل مربوط به آن نوشته شده و در نمایشگاهی جالب فراهم ساخته‌اند... از خدای متعال توفیق بیشتر برای این دوستان آرزو می‌کنم. [۱۰۵۰]

بدون تردید انجمن، سهم بزرگی در آموزش‌های دینی برای نسل جدید داشته و برای مبارزه با بهائیت - بر فرض اینکه اصولا این سیاست فرهنگی درست بوده باشد یا نه - چاره‌ای جز عدم مداخله در سیاست نداشته است. این تربیت فکری، فقط در برابر بهائیت نبود، بلکه جوانان با شرکت در جلسات تدریس و آموزش، طوری آماده می‌شدند که در برابر اندیشه‌های الحادی دیگر از جمله مارکسیسم نیز می‌توانستند بایستند. البته باید خاطر نشان کرد که عدم مداخله در سیاست و لزوما انقلابی نبودن که از ویژگی‌های انجمن بود، الزاما به معنای اعتقاد به جدایی دین از سیاست نبود. با این حال، رژیم، به ملاحظۀ عدم دخالت انجمن در سیاست مانعی بر سر راه وی ایجاد نمی‌کرد. نکتۀ مورد توجه مبارزین این بود که اولا ریشۀ نشر بهائیت خود رژیم پهلوی است و ثانیا اینکه مبارزه با بهائیت نوعی انحراف از مسیر مبارزه بر ضد رژیم پهلوی است. [۱۰۵۱] عده‌ای که در صدد دفاع از این سیاست فرهنگی انجمن هستند، عدم مداخله در سیاست یا اصولا ارتباط آن را با منابع وابسته به حکومت، به دلیل پیروی از اصل تقیه می‌دانند. [۱۰۵۲] انجمن از سوی برخی از نیروهای مبارز ملی مذهبی مانند طاهر احمد زاده نیز مورد انتقاد قرار گرفته است. [۱۰۵۳]

به نظر می‌رسد انجمن به جز کارهای تبلیغی، ‌به نقد جدی عقاید بهایی نیز می‌پرداخت؛ گرچه این مسأله ممکن بود در قالب کمک به دیگر نویسندگان باشد که نمونۀ آن کمک به آقای محمدباقر نجفی در کتاب بهائیان است که نویسنده از آقای حلبی به خاطر در اختیار گذاشتن برخی از اسناد تشکر کرده است. همینطور خود آقای حلبی هم گویا به نقد ایقان مشغول بوده و مرحوم محیط طباطبائی در مقاله‌ای گفته است: «آقای حاجی شیخ محمود حلبی... ۱۵۴ غلط ادبی از متن ایقان بیرون آورده و در کتاب پژوهش جامع دربارۀ ایقان تألیف خود به تفصیل یاد کرده است.» [۱۰۵۴]

طبعا در این سال‌ها مبارزه با بهائیت منحصر به انجمن حجتیه نبود، این فعالیت‌ها تأثیر مهمی در کاهش فعالیت بهائیان داشت. یک بار هم آقای مطهری در حسینیه ارشاد گفته بود که هر زنی که بداند شوهرش بهایی است، خود به خود مطلقه است. زنی که شوهرش ارتشی بوده، همان زمان همراه چهار فرزندش از خانه شوهرخارج شده در نقطه‌ای دور خانه می‌گیرد. چندی بعد شوهر جای او را یافته با اسلحه کمری او را می‌کشد و در ادامه آن در تهران، جلسات ختم فراوانی از سوی مردم برگزار شده و ضمن آن دستگاه پهلوی متهم به حمایت از بهائیت می‌شود. [۱۰۵۵]

در اطلاعیه‌هایی که گاه از سوی مراجع انتشار می‌یافت، با نفوذ اقتصادی بهائیان مبارزه می‌شد. [۱۰۵۶] یکی از کارهای مهمی که صورت گرفت، انتشار کتاب بهائیان بود که گرچه با تأخیر اما به عنوان اثری بسیار عالمانه در سال ۵۷ علیه بهائیت توسط محمد باقر نجفی نوشته شده و انتشار یافت. [۱۰۵۷] ده‌ها بلکه صدها اثر دیگر هم به صورت کتاب و مقاله طی دهه‌های قبل از انقلاب در این باره منتشر شد.

ماجرای انجمن حجتیه همچنان ادامه یافت. در سال ۱۳۶۷ کتابی تحت عنوان ولایتی‌های بی‌ولایت از محمدرضا اخگری در تهران به چاپ رسید. همینطور نشریۀ راه مجاهد از میثمی مجموعه مقالاتی تحت عنوان «انجمن حجتیه نسلی مأیوس از حرکت و انقلاب» به احتمال به قلم لطف الله میثمی به چاپ رساند که در سال ۶۸ به صورت کتاب چاپ شد. فضای نگارش این اثر سال۵۸ یا ۵۹ باید باشد.

در اوائل سال ۸۱ یکباره در مطبوعات موج اتهام حجتیه‌ای بار دیگر مطرح شد. همچنان که در دی ماه ۸۱ بار دیگر یکی از روحانیون جناح چپ در مجلس سخن از نفوذ انجمن حجتیه به میان آورد و نشان داد که یکی از حساسیت‌های مجمع روحانیون یا دست کم برخی از اعضای آن، همچنان همین مسأله است. در جریان انتخابات ریاست جمهوری در اواخر خرداد سال ۸۴ و به خصوص پس از انتخاب آقای احمدی نژاد بار دیگر بحث انجمن مطرح شد. یکی از کسانی که در این باره فراوان از گذشته و حال گفت، آیت الله توسلی از اعضای دفتر امام بود. وی گفت: شاه به انجمن حجتیه آزادی داده بود تا عده‌ای به مسأله حضرت بقیۀ الله÷ مشغول شوند و در مقابل نهضت امام بایستند». وی افزود «مسلما افرادی با تفکر انجمن ججتیه در حال دخالت در امور هستند و در بعضی جاها نفوذ کرده‌اند.» [۱۰۵۸] مجله امید جوان نیز در شماره‌های تازه خود در مرداد ۸۴ شروع به درج مقالاتی در بیان تاریخچه انجمن حجتیه کرده است. در آذر و دی ۸۴ هم سایت «باشگاه اندیشه» چند مقاله در باب انجمن حجتیه روی سایت خود گذاشته است. وزیر اطلاعات هم در مهر ۸۹ در قم، باز روی انجمن حجتیه انگشت گذاشت و خطر آنان را گوشزد کرد. منصور ارضی، مداح پرنفوذ تهران هم در همان تاریخ از ججتیه مدرن سخن گفت. مجله پنجره نیز که متعلق به یکی دو تن از اصولگرایان مداح رئیس جمهور وقت است، ویژه نام‌های علیه انجمن حجتیه انتشار داد. عماد افروغ نیز در آبان ۱۳۸۹ بار دیگر از زنده‌شدن انجمن حجتیه یاد کرد که اشاره‌اش به برخی از اطرافیان رئیس دولت بود. مجله پنجره هم در سال دوم، شماره ۷۱ ویژه نام‌های برای معرفی انجمن حجتیه چاپ کرده است. هدف اصلی این گزارش پاسخگویی به مطالبی است که درباره نفی ارتباط دولت نهم و دهم با انجمن در برخی از مصاحبه‌ها ابراز شده است.

[۱۰۱۴] حاج سراج انصاری، به تفصیل به مقایسۀ خطر حزب توده و بهائیان پرداخته و در فضای حذف توده‌ای‌ها در سال ۳۳ نوشته است که خطر بهائیان به مراتب بیشتر از توده‌ای‌هاست. بنگرید: برگ‌هایی از تاریخ حوزۀ علمیه قم، ص ۹۱ـ ۹۲. [۱۰۱۵] دربارۀ او، سوابق خدمت و تلاشش برای بهائیان بنگرید: امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ص ۱۹۴ (پاورقی) در کتاب «کابینه منصور» (تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ‌۱۳۸۴) هم در جلد اول فصلی به اسدالله صنیعی اختصاص داده شده و اسناد بهائی بودن وی در آنجا هم به وفور آمده است. زمانی امام خمینی این اسناد را در نام‌های برای جواد صدر وزیر کشور منصور فرستاد که در همان کتاب گزارش این اقدام هم آمده است. (بنگرید: کابینه حسنعلی منصور، ص ۲۷۴). [۱۰۱۶] در باره پارسا نیز بنگرید: امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ‌ص ۱۴۰ـ ۱۴۱. اخیرا کتابی با نام خانم وزیر، خاطرات و دستنوشت‌های فرخ رو پارسا توسط منصوره پیرنیا در خارج از کشور انتشار یافته است. در آنجا آمده است که وی از نوادگان ملا احمد نراقی بوده است. در ص ۱۲۴ این کتاب خانم فرخ رو پارسا آمده است که وی بهایی نبوده و صرفا به دلیل اینکه خواهرش همسر پسر تیمسار صنیعی بهایی شده و مراسم در خانه آن‌ها با حضور بهائیان بوده، متهم به این اتهام شده است. در این باره باید تحقیقات بیشتری همراه با اسناد صورت گیرد. [۱۰۱۷] امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ‌ج ۱، ص ۵۰۵. این کتاب مملو از اسنادی برای نشان دادن نفوذ بهائیان در ایران است. هویدا هم به رغم آنکه ادعا می‌کرد فردی لائیک است، اما به اشکال مختلف حامی بهائیان بود. نقطه ارتباط بهائیان با اسرائیل هم عامل دیگری برای حمایت دولت‌های بیگانه از نفوذ این فرقه در مسائل داخلی ایران بود. (همان، ص ۴۰۱) ساواک و برخی از روحانیون وابسته و مدافع رژیم، هویدا را راهنمایی می‌کردند تا برای دفع این شبهات، به اماکن مقدسه سفر کند. یکبار هم در سال ۱۳۴۴ چنین کرد وگزارش شد که «مسافرت اخیر آقای امیر عباس هویدا به شهرستان‌های قم و مشهد و زیارت قبور ائمه به شایعاتی که بین عوام و محافل مذهبی و روحانی مخالف دولت مبنی بر بهایی بودن ایشان وجود داشت، بین طبقات مختلف حسن اثر داشته است». همان، ص ۱۹۵، و بنگرید: ص ۱۴۶. [۱۰۱۸] دربارۀ پیشینۀ نفوذ بهائیان در ایران و ارتباط آن‌ها با محافل یهودی و زرتشتی و تأثیر آن‌ها در برخی از تحولات سیاسی دورۀ معاصر ایران بنگرید به مقالۀ: جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران، عبدالله شهبازی، مجلۀ تاریخ معاصر ایران، ش ۲۷ (پاییز ۱۳۸۲) ص ۷ـ ۵۹. [۱۰۱۹] شرح حال عمومی ایشان را بنگرید در: فرهنگ خراسان، بخش طوس، جزء هفتم، (تهران، ‌۱۳۷۷) صص ۲۷۰ـ ۲۸۰. [۱۰۲۰] مشهد، انجمن تبلیغات اسلامی، ۱۳۲۹ش. [۱۰۲۱] و نیز در این باره بنگرید: به تاریخ شفاهی کانون، ص ۱۳۹ـ ۱۴۱. نام‌های هم از آیت الله کاشانی به آقای حلبی از همان سال‌ها در دست است که در مجموعه مکاتبات... آیت الله کاشانی جلد اول به چاپ رسیده است. [۱۰۲۲] کیهان فرهنگی، شماره ۲۵۷، ‌اسفند ۸۶، ‌ص ۱۱. [۱۰۲۳] مؤلف الحق المبین در رد بابیه (چاپ ۱۳۳۴ق/۱۲۹۵ش) و کتاب «مدنیة‌الاسلام روح التمدن» که بخش حجاب آن را ما در کتاب «رسائل حجابیه» (مجلد اول) چاپ کرده‌ایم. جد وی ملامحمد کاظم مجتهد شاهرود هم پس از مناظره با یکی از سران بابیه و دستور اخراج وی از شاهرود توسط بابیان کشته شد. بنگرید: اعیان الشیعۀ، چاپ اول، ج ۴۳، ص ۹۲. شرح حال تفصیلی وی در مقدمه کتاب «رهنمای دین» او که آن هم رد بهائیان است، با استناد به مطالبی که از فرزند وی گرفته شده، آمده است. [۱۰۲۴] به نقل از شهروند امروز، ش ۵۱، مهر ۸۶، ص ۷۶. [۱۰۲۵] درباره او بنگرید: طلایه دار آفتاب، (بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا ۱۳۷۸؟)؛ مجالس شب‌های جمعه، حاج آقا تقی طباطبائی، قم، نشر محلاتی، ۱۴۱۸، ‌ج ۵ ص ۳۴۲ـ ۳۴۸. [۱۰۲۶] اغلب با نام‌های مستعار. [۱۰۲۷] مروری بر روزنامه‌های پیش از انقلاب، به خصوص برخی از نشریات مذهبی مانند ندای حق، نشان می‌دهد که دراین دوره شمار زیادی از وابستگان به فرقه بهائیت، از اینکه در خانواده بهایی بوده یا متهم به آن شده‌اند اظهار تبری کرده و همراه با ارسال عکس خود اعلام می‌کردند که از این پس به اسلام پایبند خواهند بود. نشریه ندای حق طی سال۴۹ و ۵۰ که در اختیار بنده بود، تقریبا در بیشتر شماره‌های هفتگی خود تصاویری از این دست در خود داشت. البته در این اسناد اشاره به نام کسانی که این جماعت بر اثر تبلیغات آنان از بهائیت، بازگشته‌اند نشده است. نوشته‌های یاد شده قالب مشخصی داشت. نمونه زیر یکی از آن‌هاست: اینجانب ناصر دهقانی فرزند محمود دهقانی به شماره شناسنامه ۴۹۲ صادره از قشلاق بیدآباد متولد ۱۳۲۱ بهایی زاده که تا این تاریخ عمر خودم را در گمراهی بسر برده‌ام در اثر تحقیق و تماس با مبلغین اسلامی، به بطلان بهائیت و پوشالی بودن این مرام پی برده و به من ثابت شد که این مسلک ساخته دست اجانب بوده و باب و بهاء و سایر سران بهائیت همه مزدوران بیگانه هستند. بنابراین از این تاریخ با کمال سلامت نفس و آزادی کامل بیزاری و تنفر خود را از بابیت و بهائیت و سران آن‌ها اعلام می‌دارم و نیز معتقدم که دین اسلام دین بر حق و جاودانی الهی است... و نیز معتقدم که امام دوازدهم حضرت مهدی÷ بوده که در پس پرده غیبت است... بنگرید: ندای حق، ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۰ روشن است که پشت سر این اظهارنامه‌ها فعالیت‌های تبلیغی گسترده‌ای بوده است. [۱۰۲۸] مدرسه علوی یکی از شاخص‌ترین مدارس دینی در تاریخ نیم قرن گذشته از پیش و پس از انقلاب است که نسلی از جوانان ایرانی را تربیت کرده است. خاطرات فراوانی درباره بنیانگذار و مدیر این مدرسه در قالب کتاب و مقاله انتشار یافته که می‌تواند سهم آن را به خوبی نشان دهد. درباره خاطرات یک شاگرد این مدرسه بنگرید: حدیث آرزومندی (نسیم علوی، ‌شمیم علامه) از محمدعلی فیاض بخش، ‌تهران، نشر افاق ۱۳۸۵. و کتاب دیگر همان مؤلف با عنوان: نوای عهد دلبندی، تهران، آفاق، ۱۳۸۴ نمونه سخنرانی‌های استاد را بنگرید در: توصیه‌های استاد یا بیانات استاد علامه کرباسچیان در جمع مدیران مدارس، ‌تهران، آفاق، ۱۳۸۴. و نیز: رسائل استاد (مجموعه نامه‌های استاد علامه کرباسچیان)، تهران، ‌آفاق، ۱۳۸۳ (دو جلد) درباره روزبه بنگرید: از تو آموختیم از حسن تاجری، تهران، آفاق، ۱۳۸۵. دربارۀ این مدرسه از نگاه یک روحانی انقلابی مانند آقای محتشمی بنگرید: خاطرات سید علی اکبر محتشمی، ص ۷۶. [۱۰۲۹] همگام با آزادی، ج ۱، ص ۱۳۱. [۱۰۳۰] دوستم آقای مهدوی راد که از سال‌ها در مشهد طلبه بوده، برای بنده نوشت: در آن سال‌ها که بنده به عنوان طلبه دنبال هر جلسه و تشکلی بودم، در جلسات انجمن حجتیه که به هیچ روی شناختی از آنان نداشتم رفتم و یکی دو سالی شرکت کردم. هرگز جلسه‌ای از آنان در پایین شهر یا حتی محل‌های متوسط تشکیل نشده و همه در بالای شهر برگزار می‌شد. سخنرانان غالبا غیر معمم بودند و در این مدت جز یکی دوبار معمم ندیدم. در این میان دبیری به نام صالحی بود که مرتب در نقد و رد نهضت‌های زمان امامان سخن می‌گفت. یک شب هم به تفصیل در نقد مختار سخن گفت: من چون تازگی کتاب گروه رستگاران سلطان الواعظین شیرازی را خوانده بودم. فصلی را که در دفاع از مختار بود خوانده، خلاصه کرده و برای وی بردم. اعتنایی نکرد. در جلسه‌ای دیگر پا شدم اعتراض کردم. کسی مرا گرفت و نشاند و تهدید به اخراج از جلسه کرد. بعد از آن زنده یاد محمدتقی شریعتی مرا از رفتن به آن جلسات منع کرد و تشویق نمود تا در جلسات آقای خامنه‌ای که از ایشان به آقا سیدعلی آقا یاد می‌کرد، شرکت کنم. [۱۰۳۱] در شناخت حزب قاعدین زمان، ص ۲۹۱. به گفتۀ آقای گرامی (خاطرات، ص ۳۵۸) امام در پاسخ نوشته بودند: راجع به شخصی که مرقوم شده بود، جلساتش ضررهایی دارد. از وقتی که مطلع شده‌ام، از او تأیید نکرده‌ام و ان شاء الله نمی‌کنم.» وی در همین خاطرات شرحی از برخوردهایی که میان طرفداران انجمن با روحانیون مبارز پیش می‌آمد، به دست داده، و چنین اظهار نظر کرده است: «شخص آقای حلبی مرد بزرگواری بود، اما جلساتش وسیله‌ای در دست ساواک علیه مبارزان شده بود». وی در جای دیگری هم نوشته است که منوچهری بازجوی ساواک از ما می‌خواست تابر ضد بهائیان با آقای حلبی همکاری کنیم! خاطرات، ص ۳۴۱، ۳۶۳. [۱۰۳۲] شهروند امروز، ‌ش ۵۱، ص ۷۶. [۱۰۳۳] وی دو سه سال پیش از انقلاب به آرامی از انجمن فاصله گرفت. در این باره بنگرید: آن‌ها که رفتند، ص ۲۹۸. آقای پرورش درباره فعالیت‌های انجمن در اصفهان پیش از انقلاب می‌گوید: وقتی انجمن حجتیه به عنوان یک کانون فعال مذهبی متشکل ظهور کرد، چون من در آن زمان فعالیت مذهبی را دوست داشتم، به دعوت آنان پاسخ مثبت دادم. یکی از عواملی که جذب بسیاری از افراد مذهبی و انقلابی به انجمن حجتیه شد، انتشار نامه آیت الله خمینی مبنی بر اجازه مصرف یک سوم سهم امام، برای کارهای انجمن بود. علاوه بر آن، انجمن حجتیه پوششی بود که سبب جذب بسیاری از فعالان سیاسی اصفهان شد. مثلا آقایان صلواتی، پیشگامی فرد و منوچهر بزرگی که از زمرۀ انقلابیون اصفهان به شمار می‌آیند، از اعضای انجمن حجتیه بودند. بنگرید: اصفهان در انقلاب، ج ۱، ص ۳۸۱ـ ۳۸۲. همانجا پاورقی اطلاعات بیشتری در این باره آمده و از قول آقای صلواتی نقل شده است که پس از مدتی همکاری با انجمن، او و دوستانش به سراغ مبارزات سیاسی رفتند و کار مبارزه با بهائیت را به انجمن واگذار کردند. آقای پرورش از نیروهای فکری - انقلابی در اصفهان پیش از انقلاب بود که آثاری هم از وی از جمله کتاب پیشگامان کهف توسط انتشارات شفق قم چاپ شد. عزت شاهی می‌گوید که از طریق شهید سعیدی از امام درباره پرداخت سهم امام به انجمن استفتاء کرده و امام به آنان پاسخ داده است که کمک کردن به این‌ها جایز نیست. ضررشان بیشتر از نفعشان است. (یاران، شماره ۳۲، ‌ص ۳۲). [۱۰۳۴] شهید حجت الاسلام غلامحسین حقانی به روایت اسناد ساواک، ص ۲۶۳. [۱۰۳۵] انقلاب اسلامی و مردم مشهد، ص ۲۰۷. [۱۰۳۶] انتظار، شماره ۳، نیمه شعبان، ۱۴۰۰، ص ۴۰. [۱۰۳۷] انتظار، شماره ۴، ص۱۰ـ ۱۱. [۱۰۳۸] انتظار، شماره ۵، ص ۸. [۱۰۳۹] انتظار، شماره ۷، ص ۱۹. [۱۰۴۰] آیت الله جنتی که در سال۶۰ در نماز جمعه قم، هفت پرسش را از انجمن مطرح کرد که در روزنامه‌های وقت اعم از جمهوری اسلامی، کیهان و اطلاعات (۱۱ـ ۱۳ آبان ماه ۱۳۶۰) انعکاس یافت. جوابیۀ انجمن در ۱۴/۸/۱۳۶۱ در کیهان چاپ شد. مباحثاتی هم به صورت حضوری با آیت الله جنتی صورت گرفت که ایشان به طور اجمال در نماز جمعۀ بعدی اشاره کرد که این پرسش‌ها برای آن بوده است تا «اگر ضعفی بود، ‌اصلاح شود... اگر ابهامی هست برطرف شود.» وی توضیح داد که قصد تفرقه افکنی نبوده است! مطالبی که گذشت، خلاصۀ گزارشی است که در نشریه شمارۀ ۷ انتظار (پاییز ۱۳۶۰) آمده و در ادامه پاسخ پرسش‌های هفت گانه آیت الله جنتی هم در ادامه داده شده است. نخستین پرسش درباره ولایت فقیه است که انجمن با صراحت اعلام کرده است که «کسی را که ولایت فقیه تشیع را انکار کند، شیعۀ اثنا عشری نمی‌داند.» در ادامه مطالب دیگر و اسنادی هم آمده است که حکایت از همراهی انجمن با اهداف انقلاب اسلامی و حتی حضور در جنگ تحمیلی دارد. طبعا بحث در این باره و اینکه آیا اساسا حرکت انجمن روی همین خط مشی ادامه یافت یا نه، به این کتاب که حوزۀ تاریخی آن سال‌ها ۱۳۲۰ تا ۵۷ است مربوط نمی‌شود. [۱۰۴۱] در دوره سوم مجلس شورای اسلامی، به تاریخ هشتم مهر ۱۳۶۹ گروهی از نمایندگان چپ مجلس ماده واحده‌ای را تقدیم کردند که چنین بود: از تاریخ تصویب این قانون انتصاب لیبرال‌ها، حجتیه‌ای‌ها در پست‌های کلیدی و حساس رسمی و غیر رسمی کشور ممنوع می‌گردد. دولت و بالاترین مقام دستگاه قضایی و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایرانی موظفند حداکثر ظرف مدت سه ماه نسبت به برکناری افراد فوق الذکر از پست‌های کلیدی و حساس کشور اقدام نمایند. موافقان و مخالفان صحبت کردند. عباس شیبانی به عنوان مخالف گفت: ... دوازده سال از انقلاب گذشته پدر مردم را با این حرف‌ها درآوردید. از ۱۸۹ حاضر در مجلس ۷۶ رأی مؤافق لایحه مذکور، و ۷۲ رأی مخالف و ۹ ممتنع بود که تصویب نشد. [۱۰۴۲] کتاب تاریخ انتشار ندارد اما در صفحه ۱۲ اشاره به سخنرانی آیت الله جنتی دارد. همانجا از قول رئیس جمهور وقت، آیت الله خامنه‌ای آورده است که ایشان تأکید داشته که طرح مسأله انجمن حجتیه زود بوده و نیروهای آن یکدست نیستند و نباید با یک چوب رانده شوند. [۱۰۴۳] سخنان امام را بنگرید در: ‌روزنامۀ اطلاعات، چهارشنبه ۲۲ تیرماه ۱۳۶۲. [۱۰۴۴] در سایۀ آفتاب، ص ۲۲۹. [۱۰۴۵] قم، نشر دانش اسلامی - وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی ـ۱۳۶۲ ش. [۱۰۴۶] شهروند امروز، ‌شماره ۵۱، ‌ص ۸۴. [۱۰۴۷] روزنامۀ اطلاعات، یکشنبه ششم دی ماه، ۱۳۶۰. [۱۰۴۸] خاطرات حجت الاسلام و المسلمین سید منیرالدین حسینی شیرازی، ص ۲۴۸. [۱۰۴۹] روشن است که بعدها آقای حلبی نسبت به امام بدبین شده و در مجالس خصوصی از ایشان بد می‌گفت. این مطلب مورد تأیید بسیاری از نزدیکان ایشان نیز قرار دارد. اما دو بیانیه بالا به هر روی نشانگر موضع ایشان در آغاز سال۱۳۵۸ در آستانه رفراندم جمهوری اسلامی است. [۱۰۵۰] نشریه رایت، شعبان، ۱۳۹۹، ‌ص ۴۵ در ادامه دست خط بازرگان و محیط طباطبائی آمده است. [۱۰۵۱] برای نمونه، فصل الله نبیل که در سال ۱۳۳۹ ش رئیس دفتر فرح بود، خود از چهره‌های شاخص بهاییان ایران بوده و زمانی پیگیر، موضوع به رسمیت شناختن اقلیت بهایی را در کمیسیون‌های تابعۀ سازمان ملل متحد مطرح نموده بود. در این باره و نگرانی آیت الله بروجردی بنگرید: قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد، ج ۱، ص ۲۴۳. [۱۰۵۲] خاطرات آیت الله خزعلی، ص ۱۵ـ ۱۲۶. [۱۰۵۳] بنگرید: مجلۀ‌ چشم انداز، ش ۲، سال ۱، مهر و آبان ۱۳۷۸، ‌و پاسخی که در شماره پنجم سال اول (خرداد و تیر ۱۳۷۹) به آن مقاله داده شده و نقدی که خود لطف الله میثمی بر پاسخ داده شده در همان شماره نوشته است. [۱۰۵۴] مجلۀ گوهر، سال ششم، شماره اول، شمارۀ مسلسل، ۶۱ (فروردین ۱۳۵۷) ص ۲۱. [۱۰۵۵] درباره گزارش ساواک در این باره بنگرید: به عالم جاودان، ص ۲۰۸. [۱۰۵۶] نمونه آن اطلاعیه آیت الله شریعتمداری بود که در شوال ۱۳۹۲ (آذر ۵۱) در این باره صادر کرده، نوشت: «خرید و فروش و تبلیغ و آشامیدن پپسی و... که مربوط به فرقۀ ضاله و مضله بهایی است و سهمی از منافع آن در راه تخریب اسلام و تقویت کفر مصرف می‌شود، جایز نیست. مسلمانان باید غیرت وحمیت اسلامی داشته باشند و جبهۀ کفر را تقویت ننمایند. مانند این فتوا را در همان ایام (۱/۴/۵۲) آیت الله میلانی هم در پاسخ استفتای مجدالدین مصباحی نوشت: هر فردی که علاقمند به اسلام است و به حضرت مهدی امام عصر (عج) عقیده دارد، باید از این نوشابه‌های نامبرده - پپسی کولا، شوئپس، اسو و... خوداری از نوشیدن و خرید و فروش نمودن آن بنماید. بنگرید: آیت الله میلانی به روایت اسناد ساواک، ‌ج ۳، ص ۵۶۰. [۱۰۵۷] چاپ جدید این اثر در سال ۱۳۸۳ توسط نشر مشعر منتشر شده است. [۱۰۵۸] سخنان وی در مصاحبه با ایسنا و درج شده در سایت بازتاب در تاریخ هفتم مرداد۱۳۸۴.