جریان ها و سازمان های سیاسی-مذهبی ایران

فهرست کتاب

۳- آیت الله سید محمود طالقانی (۱۲۹۰-۱۳۵۸)

۳- آیت الله سید محمود طالقانی (۱۲۹۰-۱۳۵۸)

این درست است که بنای ما در این فصل به معرفی تشکل‌هاست، ‌اما باید توجه داشت که اشخاصی مانند مرحوم طالقانی یا مطهری، خود پدید آوردنده یک جریان در تاریخ اندیشه اسلامی در دورۀ معاصر بودند. در اینجا لازم است تا شرحی کوتاه از نقش مستمر فکری و سیاسی آیت‌الله طالقانی ارائه دهیم. شخصیتی که فعالیتش را از دهۀ ۲۰ آغاز کرده و طی نیم قرن، در صحنۀ مبارزات مذهبی ایران، حضوری فعّال داشته و با بسیاری از جریان‌ها همکاری و همراهی داشته است. صفحات زندگی آیت الله طالقانی تاریخ سیاسی مذهبی ایران در طول چهار دهۀ پیش از انقلاب است. از این زاویه، ایشان، چهرۀ منحصر به فردی است که کمتر مانند وی آن هم در این سطح دیده می‌شود.

آیت الله طالقانی (تولد در ۱۳۲۹ق/۱۲۹۰ش) [۸۱۳] طلبۀ قم بوده و در مدرسۀ رضویه و فیضیه حجره داشته و مشغول تحصیل علوم دینی بوده است. وی در اواخر دورۀ رضاخان در سال ۱۳۱۷ یا ۱۳۱۸ در تهران با پاسبانی که چادری را از سر زنی می‌کشیده درگیر می‌شود و کشیده‌ای هم به او می‌زند که به زندان می‌افتد. [۸۱۴] سید ابوالحسن طالقانی [۸۱۵] (م ۱۳۱۰) پدر مرحوم طالقانی از علمای تهران بود که با عباسقلی بازرگان پدر مهندس بازرگان رفاقت داشت و مربی و مرشد محفلی بود که وی و پدر بازرگان برای تبلیغات دینی ایجاد کرده بودند. همانگونه که در جای دیگر اشاره کردیم. سید ابوالحسن طالقانی با مرحوم حاج سید ابوالحسن اصفهانی آشنایی داشت و برای تشکیل این محفل از وی اجازه گرفته و تشویق شده بود. [۸۱۶] سید ابوالحسن رساله‌ای نیز دربارۀ حجاب نگاشت که ما آن را در رسائل حجابیه چاپ کرده‌ایم.

شیخ مهدی حکمی‌زاده، روحانی زاهد شهر قم و مدیر مدرسۀ رضویه، داماد مرحوم سید ابوالحسن طالقانی بود. بنابراین سید محمود نیز وقتی به قم آمد، به همین مدرسه وارد شد. بدین ترتیب او با فرزند خواهر خود یعنی علی اکبر حکمی زاده مؤلف کتاب اسرار هزار ساله، که او هم طلبه بود، هم حجره شد. [۸۱۷] آقای بدلا با خاطراتی که نقل کرده، سرنخ‌های نفوذ افکار روشنفکری دینی را در محفل عباسقلی بازرگان با حضور پدر مرحوم طالقانی، آقای طالقانی و حکمی زاده، نشان داده است. [۸۱۸] آقای طالقانی مدتی هم در مدرسه فیضیه حجره داشت. حاج آقا مجتبی عراقی با اشاره به این مطلب می‌گوید که شبی آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری گفت، آقای طالقانی از سفر آمده، و من می‌خواهم از او دیدن کنم. به همین منظور شب بعد، بعد از نماز مغرب و عشاء به دیدن ایشان رفتیم. آقای عراقی می‌گوید: مرحوم آیت الله طالقانی، خدا رحمتش کند، از همان دوران جوانی خیلی پرشور و پرحرارت بود... خدمت آقا سید محمدتقی عرض کرد: آقا! رضاخان به شمال مسافرت کرده است، هنگام رفتن حکم کرده است که تا من از مسافرت بر می‌گردم یک نفر معمم در تهران نباید باشد. به این جهت یک افسر و یک نظامی، به همراه یک مأمور با لباس شخصی داخل محله‌های تهران می‌گردند و هرجا روحانی را می‌بینند، عمامه‌اش را بر می‌دارند و قبایش را هم از کمر به پایین قیچی می‌کنند؛ بعد می‌گویند: خوب! حالا متحد الشکل شدی، برو پی کارت! [۸۱۹]

به گفتۀ آقای بدلا، سید محمود طالقانی پس از اتمام سطح، به تحصیل ادامه نداد و به تهران برگشت. [۸۲۰] بعدها در جریان دادگاهایشان از سوی وکلای مدافع، تصریح شد که حضرتشان از جمله علمای طراز اول و حجج اسلام می‌باشند. [۸۲۱] روشن بود که این امر مستندی نداشت و این به رغم آن بود که آقای طالقانی انسان بلند مرتبه و وارسته و مجاهدی تمام عیار بود. یکی از نخستین مقالاتی که از مرحوم طالقانی پس از شهریور بیست می‌شناسیم، مقاله‌ای است در مجله دانش‌آموز، سال هفتم، شماره ۱، که آبان ماه ۱۳۲۰ منتشر شده است. این مقاله با عنوان خطابه رسول خدا ج آینده اسلام، وظیفه مسلمانان، با اشاره به تبلیغاتی که علیه دین شده و گفته می‌شود که «خاور را دین از هر کمالی بازداشته» به پاسخ‌گویی پرداخته و خطابه‌ای از رسول خدا را ترجمه کرده است. ادامه مقاله در شماره آذرماه آمده و از تفسیر سوره حمد آغاز شده است. به نظر می‌رسد این‌ها نخستین نوشته‌های مرحوم طالقانی در تفسیر باشد. ادامه مقالات ایشان در شماره‌های بعدی آمده است.

آیت الله طالقانی به کارهای تبلیغی میان توده‌های مردم علاقمند بود، پس از شهریور ۱۳۲۰ کانون اسلام را تأسیس کرد و به گفتن تفسیر برای عموم مردم و دانشجویان پرداخت. گفته شده است که نواب صفوی نیز در برخی از این جلسات شرکت می‌کرد. [۸۲۲] مهندس بازرگان نیز در این کانون فعالیت داشت و بنا به گفته خود، از محضر آیت الله طالقانی در تفسیر قرآن بهره می‌برد. [۸۲۳] مقالات آیت الله طالقانی و بازرگان در سال ۱۳۲۰ در نشریه دانش‌آموز چاپ شده و از دایرۀ مطالعاتی کانون اسلام نیز در همان نشریه یاد می‌شد. [۸۲۴] در پشت جلد شماره مزبور آمده است: آگهی: کانون اسلام به منظور نشر حقایق اسلامی و بسط و توسعه فرهنگ عمومی دایره‌ای به اسم دایره مطالعات تأسیس و کتب زیادی از هر قبیل برای استفاده عموم در دسترس عامه گذارده. علاقه‌مندان به دین ودانش می‌توانند با کمال سهولت برای استفاده از کتب نامبرده به کانون اسلام مراجعه کرده و به رایگان خود را عالم نمایند.

بیشتر فعالیت‌های فرهنگی آیت الله طالقانی پس از شهریور بیست همان درس تفسیر قرآن بود که گروه‌های مختلف از جمله دانشجویان در آن شرکت می‌کردند. خود وی در سخنرانی خود به مناسبت شهادت استاد مطهری گفت که میان سال‌های ۱۳۱۸تا ۱۳۲۰ که از قم به تهران آمد، درس تفسیر را آغاز کرد. [۸۲۵] این جلسات ادامه یافت و متن تفسیر ایشان که آن را در جلسات ارائه می‌داد در بیشتر شماره‌های نشریۀ آیین اسلام به مدیریت نصرت الله نوریانی از سال ۲۳ به بعد چاپ شد. به علاوه وی در آن نشریه مقالاتی می‌نوشت که بخشی از آن‌ها تاریخی و بخشی نیز ترجمه و شرح خطبه‌های نهج البلاغه بود. همچنین از کارهای علمی ایشان در سال‌های دهۀ ۳۰، یکی چاپ و تصحیح کتاب تنبیه الاُمّه مرحوم آیت الله نائینی در سال ۱۳۳۴ ش بود که آن را در دفاع از مشروطه نوشته بود. وی دراین باره متأثر از آیت الله سید محمود زنجانی بود که به وی توصیه کرده بود این کتاب را چاپ کند. [۸۲۶] چاپ این کتاب علائق سیاسی آیت الله طالقانی را در امتداد جریان مشروطه خواهی و مبارزه با ظلم نشان می‌دهد. اقدام دیگر وی تصحیح کتاب محو الموهوم سید اسدالله خرقانی بود که در سال ۳۸ چاپ شد. این کتاب چندان موافق مذاق تشیع نیست.

در جریان اوج گیری مبارزات فدائیان اسلام، از نزدیکان نواب و به لحاظ مبارزاتی متأثر از وی بود و در بازگشت نواب از سفر مصر آیت الله طالقانی به استقبال وی آمد که تصویر او در کنار نواب موجود است. [۸۲۷] پس از ترور حسین علاء به دست فدائیان، نواب و دوستانش برای مدتی در منزل آقای طالقانی پنهان شدند. [۸۲۸] به نوشتۀ منبع اخیر، آقای طالقانی در سال ۲۴ و ۲۵ نیز برای مدتی نواب را در دهات اطراف طالقان مخفی کرده بود. همچنان که در سال ۱۳۳۴ نیروهای دولتی برای دستگیری خلیل طهماسبی و عبدخدایی به منزل آیت الله طالقانی هجوم بردند. [۸۲۹] ایشان در سال ۳۴ هم «به اتهام رفت و آمد با فدائیان اسلام در مسجد به مدت یک شب و چند ساعت در حظیرۀ القدس بازداشت» شده است. [۸۳۰] شیبانی هم می‌گوید:‌ آقای طالقانی دیدگاه رادیکال علیه شاه و سلطنت داشت و با نواب صفوی هم خیلی خوب بود. [۸۳۱] علاقۀ آقای طالقانی به فدائیان، بعدها در سخنرانی‌ وی بر سر مزار دکتر مصدق بیشتر روشن شد. در این سخنرانی‌ که تحت عنوان از آزادی تا شهادت توسط انتشارات ابوذر به چاپ رسید، وی بر نقش فدائیان در ملی‌شدن صنعت نفت اشاره کرده گفت: فدائیان اسلام، جوانان پرشور و مؤمن؛ آن‌ها راه را باز و موانع را برطرف می‌کردند. مانع اول را برداشتند، انتخاب آزاد شروع شد. مانع بعدی را برداشتند، صنعت نفت در مجلس ملی شد. [۸۳۲] آقای طالقانی در جریان نهضت ملی، یک مصدقی باقی ماند و نسبت به ارزش‌های ایجاد شده در نهضت ملی، تا آخر وفادار بود. طبیعی است که در مقام یک «آیت الله»لزوما امام جماعت مسجد و مفسر قرآن و سخنران مجالس مذهبی بود و این امر، شخصیت او را صرفا در حد یک مصدقی نگاه می‌داشت؛ عاملی که خود سبب می‌شد نسبت به فدائیان اسلام نیز محبت داشته باشد و تا به آخر هم، دلبستگی‌اش به آن‌ها را حفظ کند.

آیت الله طالقانی همراه میرزا خلیل کمره‌ای در سال ۱۳۳۸ در کنفرانس بیت المقدس شرکت کرد و پس از بازگشت گزارش آن را در مجلۀ حکمت (دورۀ چهارم، ش ۱، ۱/۶/۱۳۳۹) نوشت. وی بعدها هم در یک مجلس خصوصی گفت که اکرم زعیتر در این سفر، پرونده قطوری به وی نشان داد که مشتمل بر اسنادی در حمایت شاه از اسرائیل بود. [۸۳۳]

پس از آن، آیت الله طالقانی که در مبارزات نهضت مقاومت ملی حضور داشت، و در تهران با روحانیون مدافع نهضت ملی و چهره‌هایی مانند بازرگان و سحابی همراهی می‌کرد، در سال ۱۳۴۰ به جمع بنیان‌گذاران نهضت آزادی پیوست؛ اما همان‌طور که دکتر شیبانی از بنیانگذاران نهضت آزادی می‌گوید، وی «از نظر سیاسی و مبارزه خیلی عمیق‌تر و تندتر از بازرگان و فعال‌تر و عقیدتی‌تر بود؛ البته فعالیت تشکیلاتی نمی‌کرد و داخل تشکیلات نهضت آزادی هم عمل نمی‌کرد؛ یعنی ایشان را نمی‌شود اصطلاحاً نهضتی دانست» [۸۳۴] به گفتۀ ابراهیم یزدی، بعد از انقلاب در سال ۵۸ آیت الله طالقانی از نهضت آزادی بیرون رفت، با این استدلال که «به دلیل موقعیت خاصی که در کل جنبش پیدا کرده‌اند، مصلحت را در این می‌بینند که به صورت فرد مستقل، و نه حزبی، به کار خود ادامه دهند.» [۸۳۵] فعالیت‌های تبلیغی آیت الله طالقانی وسخنران‌های تند بر ضد هیئت حاکمه در مسجد هدایت، در اسنادی که از این مسجد انتشار یافته منعکس شده است. در این سخنرانی‌ها می‌توان تصویری بسیار تند بر ضد حکومت به دست آورد و توجه به این نکته یافت که مبارزه مسلحانه علیه شاه، چه در قالب ترور منصور و چه مجاهدین را، می‌توان نتیجه طبیعی چنین ادبیاتی دانست.

به دنبال مبارزات آیت الله طالقانی، وی در سال ۴۱ همراه نهضتی‌ها برای مدتی به زندان رفت و پس از آزادی، بار دیگر در سال ۴۲ پس از قیام پانزده خرداد دستگیر و به ده سال زندان محکوم شد که به سال ۱۳۴۶ در عفو عمومی آزاد گردید. علمای ایران پس از محکوم شدن وی در زندان، اطلاعیه‌های فراوانی درباره ایشان و به این مناسبت برای جماعت نهضت آزادی داده، رژیم را محکوم کردند. در واقع، حضور آیت الله طالقانی در جمع زندانیان نهضت آزادی، سبب شد تا مراجع تقلید یکپارچه به دفاع از آنان پرداخته و اطلاعیه‌های فراوانی صادر کردند. [۸۳۶]

آیت الله طالقانی طی سال‌ها با مرکزیت مسجد هدایت (از سال‌های ۱۳۲۷ یا ۱۳۲۸) [۸۳۷] به تبلیغ و ترویج دین مشغول بود. این مسجد در دوران فعالیت فدائیان اسلام از مراکز آنان بوده و حتی مرحوم واحدی تا پیش از دستگیری و شهادت، در آنجا منبر می‌رفت. [۸۳۸]

جلسات آموزش تفسیر و سپس تدوین پرتوی از قرآن مورد استفاده دانشجویان و متدینین بوده است. نگارش مجلداتی از این کتاب، بعدها در زندان به انجام رسید. آیت الله طالقانی که به عنوان چهره‌ای مبارز شناخته می‌شد، طی این سال‌ها فرد مورد اعتماد مبارزان بوده و آنان از محفل تفسیری او بهره می‌بردند. در جلسات پرسش و پاسخی که به مدت سی ماه به صورت ماهانه در مسجد هدایت تشکیل می‌شد، تعداد فراوانی جوان تحصیل کرده حضور می‌یافتند. در همین جلسات بود که آقای طالقانی بحث مالکیت در اسلام را مطرح کرد و به تدریج به سراغ سایر مسائل رفت که برنامه‌ها تعطیل شد. طبعاً ایجاد حسینیه ارشاد به نوعی در امتداد این قبیل جلسات بود. [۸۳۹]

مسجد هدایت در طول سال‌های ۴۰ و ۴۱ محل حضور صدها بلکه هزاران نفر از مشتاقان نهضت اسلامی جدید بود که از سخنرانی‌های آیت الله طالقانی بهره می‌بردند. متن بسیاری از این سخنرانی‌ها به صورت خلاصه، در پرونده آیت الله طالقانی نگهداری می‌شود. [۸۴۰] مرور برگزیده‌ای از مطالبی که در سخنرانی‌های آیت‌الله طالقانی مطرح شده، می‌تواند ما را با ادبیات مبارزه فکری روحانیون انقلابی در برابر رژیم پهلوی آشنا کند. در بیشتر این سخنرانی‌ها که طی سال ۴۰ و۴۱ صورت گرفته است، ایشان انتقادات صریحی نسبت به هیئت حاکمه مطرح کرده و با تعابیر کنایی مانند جایگزین کردن بت پرستی به جای خدا پرستی، از سلطنت نیز انتقاد می‌کند. «در قرآن کریم گفته است: جز خدا را نباید پرستش کرد، چه شاه باشد، ‌چه ماه، چه بت». [۸۴۱] استفاده از تاریخ اسلام برای تهییج و تحریک مردم علیه دولت، یکی از ابزارهایی است که طالقانی از آن بهره برده است:‌ «مسلم بن عقیل علیه استعمار و استثمار مبارزه کرد». [۸۴۲] «شما باید از مبارزات حسین بن علی سرمشق بگیرید و از جان و مال خود بگذرید و خود را برای مبارزه با هرگونه ظلم و جور و فساد آماده سازید». [۸۴۳] «طالقانی بالای منبر رفته و پس از مقدمه درباره شخصیت حضرت علی و حکومت معاویه و بنی امیه سخنرانی نموده، و نتیجه‌گیری کرد که حکومت حاضر شبیه حکومت معاویه است.» [۸۴۴] «دوره معاویه را می‌گویم که اگر تمام خلافت و سلطنت دنیا را هم داشته باشی، باز هم به یک چشم بر هم زدن نابودی می‌شود. معاویه لباس حق به جانب روحانیت می‌پوشید و با مردم به نحوی رفتار می‌کرد که خلافت برای پسرش یزید به میراث بماند... سرانجام خود و تمام خانواده‌اش نابود شدند». [۸۴۵] «متأسفانه مردم هم به جای اینکه مثل حسین بن علی با کمال رشادت و فداکاری در مقابل بیگانگان و بیگانه پرستان ایستادگی کنند، منتظر ظهور حضرت مهدی قائم می‌باشند.» [۸۴۶] آقای طالقانی در تاریخ یازدهم خرداد ۴۲ یعنی سه روز پیش از پانزده خرداد به منبر رفته گفت: کرب‌وبلا اینجاست که مردم را بدون جهت زندانی می‌نمایند و سال‌هاست که مردم نمی‌‌توانند پهلوی هم بنشینند و افکار و عقاید خود را برای یکدیگر بگویند بله کرب‌وبلا مملکت ماست. [۸۴۷] و بار دیگر در سال ۴۷ گفت: «درزمان عثمان مسائل و مشکلات گاهی در مسجد و گاهی در مقر حکومتش حل و فصل می‌شد و در زمان حضرت علی÷ کلیه امور دینی و دنیوی در مسجد برگزار می‌گردید اما در زمان خلافت معاویه علاوه بر اینکه شور و مصلحت در کار نبود بلکه تمام امور به کاخ ابیض کشیده شده و سرنوشت ملل اسلامی در پشت درهای بسته تعیین می‌گردید.» [۸۴۸]

لحن صحبت‌های ایشان در نیمه نخست سال ۴۰ به قدری تند است که به راحتی نمی‌توان باور کرد که این مطالب به زبان آمده باشد. در تاریخ ۶/۴/۴۰ می‌گوید: ‌در ایران قدرت دست خارجی‌هاست و این حکومت‌هایی که در ایران تشکیل می‌شود خیلی زودگذر و جیره خوار اجنبی می‌باشند و با یک سیلی از جای درخواهند رفت. [۸۴۹] «این همه ژنرال و سرتیپ و سرهنگ با این مخارج گزاف برای چیست؟ تمام این‌ها را بیل و کلنگ به دستشان بدهند تا بروند کار کنند.» [۸۵۰] و در گزارش دیگر از سخنرانی ایشان آمده است «پس از ذکر مختصری از شخصیت پیغمبر، حملات شدیدی به دولت و هیئت حاکمه نمود و تمام رجال کنونی را دزد و خائن و بی‌شرف خواند» [۸۵۱] درباره مراسم سی تیر در مسجد هدایت و بسته‌شدن مسجد توسط اسدالله علم گفت: «فوری آقای علم که هنوز نفس تازه نکرده دستور داد که سه روز مسجد بایستی بسته باشد. خداوند نفسش را بگیرد.» [۸۵۲] «حالا مثل زمان چنگیز و دوران سلطنت یوزباشی چند نفر سرباز به اطراف خانه مردم بیگناه می‌فرستند و با محاصره منزل، زن و بچه‌های او را ناراحت نموده و یک خانواده را از بین می‌برند. با این اسم که به این خانه مظنون هستند، این قانون اسلام است؟» [۸۵۳] «زمامدارها و حکومت‌ها برای حفظ سلطه و ادامه حکمرانی خود بین مردم دشمنی و تفرقه ایجاد می‌نمایند تا بر اجتماع تسلط داشته باشند. ای لعنت بر پدر استعمار و استثمار پرست و نوکرهایشان، ای بر پدر همه آن‌ها لعنت که تمام نارضایتی‌ها و بدبختی و بیدینی زیر سر آنهاست... بر پدرشان لعنت که تمام کارها را برعکس و وارونه نمودند. عقل مردم را ضایع نمودند و دیوانه‌ها را جلو انداختند.» [۸۵۴] و در مورخه ۲۲/۶/۴۱ در کنگره مهندسین کشاورزی گفت: «آقایان! ما مدت نیم قرن است زیر نعل اسب‌های استبداد و استعمار بیگانگان و خودی لگد مال شده و از بین رفته و می‌رویم، جوانان شهرستانی باید استقامت کنند... وکیل انحرافی، وزیر انحرافی، نخست وزیر انحرافی، تا کی باید دهان ما بسته باشد؟» [۸۵۵] «وکیل قلابی درست می‌کنند و به مجلس می‌فرستند... ببینید چقدر خر هستند و خرتر از آن‌ها، آن‌هایی هستند که برای ماهی دویست سیصد تومان جاسوسی می‌کنند. این بدبخت‌های الاغ را تماشا کنید که چطور به ظالم‌ها کمک می‌کنند» [۸۵۶] «ملاحظه می‌کنید که جنون و دیوانگی این زمامدارها تا چه پایه است که زارع را به جان مالک و ارباب و کاسب و اداری را به جنگ یکدیگر انداخته‌اند و بدین طریق مردم را سرگرم نموده‌اند تا پایه‌های قدرتشان مستحکم شود و بهتر بر کرسی قرار گیرند.» [۸۵۷] آیت الله طالقانی، در ضمن سخنرانی از کسی یاد کرد که آمده بود و درباره اصلاحات ارضی از وی پرسید. ایشان در منبر در این باره گفت: «من به این کارها چکار دارم. من آن قدر این طرف و آن طرف گرفتار شده‌ام که دیگر آلت دست اشخاص نمی‌شوم. به من چه که می‌خواهند املاک شما را بگیرند. تمام فسادها و جنایت‌ها زیر سر رجال و ملاکین است... آن‌ها کدام حمایت را از فقرا نموده‌اند و کجا به یاری علما برخاسته‌اند و کی برای ساختمان مسجدی پیش قدم شده‌اند؟» [۸۵۸] درباره ورود زنان به انتخابات هم مخالفت کرده گفت: «حالا برای انتخابات متوسل به زن‌ها شده‌اند درحالی که از زن کاری جز شهوت پرستی بر نمی‌آید. ما هم دارای زن و فرزند هستیم. ولی می‌بینیم که زن‌ها برای یک چیز جزئی چه آتش‌هایی در خانه روشن نمی‌کنند» [۸۵۹] «رژیم فعلی ایران مشروطه نیست، زیرا اعمالی را که دولت در حال حاضر انجام می‌دهد آقا محمد خان قاجار در آن زمان انجام نداده است. مردم و مطبوعات آزاد نیستند و هرکسی حق بگوید و حق خود را بخواهد باید زندان برود... علت تمام این بدبختی‌ها این است که یک عده عمال بیگانه نبض مملکت را در درست گرفته‌اند.» [۸۶۰] درباره نفوذ بهائیان هم مرتب هشدار می‌داد: «بهائیت دینی است که زائیده استعمار می‌باشد و قانون اساسی ما آن را به رسمیت نمی‌شناسد. این حزب بهائی‌گری از طرف عوامل استعمار تقویت می‌شود. مثلا تلویزیون مال بهائی‌هاست.» [۸۶۱]

مباحث عمدۀ ایشان پیرامون رواج فساد اخلاقی در جامعه و وجود ظلم و ستم و بگیر و ببند از طرف حکومت نسبت به افراد آزادی‌خواه است. آقای طالقانی در مورد دیگری، در برابر جدایی دین از سیاست موضع گرفته، گفت: قرآن می‌گوید که حکومت از آن خداوند است و حاکمیت نیز متعلق به روحانیون است؛ پس دین باید حکومت کند نه شهوت. [۸۶۲] ایشان همچنین در برابر تبلیغاتی که بر ضد روحانیون صورت گرفته، آنان را مرتجع یا ارتجاع سیاه می‌دانند، به دفاع برخاسته، گفت: این‌ها آخوندها را مرتجع می‌خوانند، درحالی که خودشان به پنج هزار سال پیش برگشته‌اند.» [۸۶۳] آقای طالقانی از روحانیون کلاشی هم که «وارد این لباس شده با پشم و پنبه - ریش و عمامه - شروع به کلاشی» می‌کنند، سخت نکوهش کرده و در برابر، از آنانی هم که «از روحانیون بدگویی می‌کنند تا شکافی بین روحانیون و فکلی‌ها بوجود آورند، سخت انتقاد می‌کند.» [۸۶۴] اشاره ایشان به روحانیون درباری بود که «هیئت حاکمه» آن‌ها را «به لباس روحانیت درآورده است که مرتکب همه نوع جنایت و خیانت می‌گردند... روزی دو نفر نزد من آمدند و گفتند: ما چه کنیم تا بخشیده شویم؟ گفتم: مگر چه کرده‌اید؟ گفتند: روزی آمدند. لباس ما را تغییر دادند، یک عبا و عمامه و مقداری پول به ما دادند و گفتند بروید در مجالس مشروب بخورید و به عیش و نوش بپردازید. ما هم رفتیم و این کارها کردیم.» [۸۶۵] طالقانی همچنین از اینکه مبارزان را کمونیست معرفی می‌کنند برآشتفه می‌گوید: آقای مهندس بازرگان را کمونیست می‌دانند و به آقای اللهیار صالح تهمت همکاری با کمونیست‌ها می‌زنند کسی که صدای الله اکبر و ندای حق را به جوانان بگوید کمونیست است؟ چیزی باقی نمانده که مرا هم کمونیست قلمداد کنند. [۸۶۶] ایشان می‌کوشید تا میان شرق و غرب راه تازه‌ای را نشان دهد: باید «بین جبهه شرق و غرب شق ثالثی هم باشد و آن عامل ثالث، قرآن مجید است.» [۸۶۷] در خطبه نماز عید فطر سال ۴۷ نیز پس از حمله دولت، گفت:‌ «دین داشتن یعنی تعیین سرنوشت، استقرار محیط امن، آزادی بیان، دخالت در امور زندگی، دخالت در اقتصاد، دخالت در بیت المال مملکت» [۸۶۸] بعد از همین سخنرانی بود که آیت الله طالقانی سه روز به زندان افتاد. [۸۶۹]

وی در جای دیگری با اشاره به تسلط عده‌ای مرتد و بهایی بر پست‌های حساس مملکت و مناصب قانونگذاری تأکید می‌کند: «پیغمبر دربارۀ این‌ها (مرتد) فرموده است: هرجا دیده شدند باید کشته شوند و اموال آن‌ها جزء بیت المال مسلمین محسوب می‌شود. آقایان ببینید سرنوشت ما ملت مسلمان به دست این قبیل افراد افتاده است.» [۸۷۰] و با اشاره به قیام روحانیت در برابر لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، تأکید می‌کند: «این استقلالی که امروز ما داریم روحانیت و اسلام حفظ کرده است.» [۸۷۱] و در جای دیگر، «یک مشت جاسوس اسرائیلی را به مملکت ما آورده‌اند و به عناوین مختلف و به وسیلۀ اماکن فساد و رقص‌های مختلف جوانان اجتماع ما را منحرف می‌نمایند.» [۸۷۲]

ایشان در خطبۀ نماز عیدی که در ۴/۱۰/۴۷ ایراد کرد از اینکه «دین را در چند جمله طهارت، نماز و روزه خلاصه کرده‌ایم» انتقاد کرده تأکید کرد که «مسلمانی و دین داشتن، یعنی تعیین سرنوشت، استقرار محیط امن، آزادی بیان، دخالت در امور زندگی، دخالت در اقتصاد، دخالت در بیت المال مملکت» وی در همین خطبه از علما و روحانیون که به جای ارشاد مردم سکوت را پیشه کرده‌اند، گلایه کرد. [۸۷۳]

گلایه دیگر او از علمای قم است که به دلیل افتتاح سینما، نماز جماعت را ترک کرده‌اند. ایشان می‌گوید بدتر از این هم می‌شود؟ به نظر ایشان، گویی این اقدام، تکمیل کار حکومت است. [۸۷۴] در بیشتر این جلسات سخنرانی، ابتدا محمود مرتضایی‌فر قرآن می‌خواند و پس از آن آیت الله طالقانی یا روحانیون دیگر به سخنرانی می‌پرداختند. جمعیت حاضر در مسجد نیز غالبا از چهره‌های دانشگاهی، افرادی از نهضت آزادی شماری از بازاریان انقلابی و متدیّن بودند. یکبار هم از طرف دولت گفته بودند، چرا عکس شاهنشاه را در مسجد هدایت نصب نمی‌کنید. آقای طالقانی گفت: (به کسی که چنین گفته) بگویید طالقانی گفته نصب عکس قدغن است و او را پیش من بفرستید. پدرسوخته‌ها همه چیز را از مردم گرفته‌اند و مسخره کرده‌اند. اگر هم عکس او را بزنند ما بر می‌داریم. [۸۷۵]

اندکی به عقب برگردیم. آیت الله طالقانی در تاریخ ۴/۱۱/۴۱ دستگیر شد و به زندان رفت و در اردیبهشت سال بعد با قرار التزام عدم خروج از تهران آزاد شد، اما چند روز بعد مجددا دستگیر شده به زندان افتاد. [۸۷۶] این زمانی بود که تعداد دیگری از رهبران نهضت آزادی نیز به زندان افتادند. ایشان پس از آزادی در سال ۴۶ [۸۷۷] بار دیگر در مسجد هدایت به سخنرانی ادامه داد که به خاطر طرح مسائل سیاسی، ممنوع المنبر شد. ساواک در دی ماه سال ۴۷ دربارۀ او نوشت: شخص فوق پس از آزادی از زندان مجددا فعالیت‌های سابق را از سر گرفته... در جلسات مسجد هدایت و در تماس با عناصر سابقه‌دار همواره در پوشش مسائل دینی، مطالب تحریک‌آمیز و ضد رژیم بیان می‌دارد.» [۸۷۸]

زمانی که آیت الله طالقانی از سخن‌گفتن محروم می‌شد یا به دلایلی قصد سخنرانی نداشت، به طور معمول روحانیون دیگری از جمله آقای هاشمی رفسنجانی، محمدجواد باهنر، [۸۷۹] شهید سعیدی، امامی کاشانی و عده‌ای دیگر سخنرانی می‌کردند. در گزارشی هم آمده است که آیت الله طالقانی از شهید سعیدی درخواست کرده بود تا آیت الله خزعلی را راضی کند تا در مسجد هدایت سخنرانی کند. [۸۸۰] در گزارش دیگری از ساواک آمده است که وقتی آقای مطهری در ۱۱/۹/۴۸ در مسجد هدایت ضمن بیان یک مسأله شرعی پس از نماز نام آیت الله خمینی را آورد، ناگهان حضار «با صدای بلند سه مرتبه صلوات فرستادند.» [۸۸۱]

طی این سال‌ها، آیت الله طالقانی یکی از محبوب‌ترین مبارزان ضد رژیم بود. نوع مشی وی شرایطی را پدید آورده بود که تقریبا تمامی گروه‌های مختلف روی شخصیت وی با نگاه مثبت می‌نگریستند. ساواک ضمن گزارشی، مریدان آیت الله طالقانی را به پنج دسته تقسیم می‌کند: دسته اول افراد رأس وسران جمعیت نهضت آزادی و جبهۀ ملی، دسته دوم دانشجویان و دانش‌آموزان دبیرستان‌ها که به مسجد هدایت می‌آیند، دسته سوم مهندسین انجمن اسلامی، ‌چهارم افراد اداری و فرهنگیان و دسته پنجم تجار و بازاریان. گروه‌های اخیر هم در برنامه‌های مسجد هدایت شرکت می‌کنند. [۸۸۲]

طی این سال‌ها، برخی از اعضای سابق نهضت آزادی که سازمان مجاهدین را تشکیل دادند، دورادور با آقای طالقانی ارتباط داشتند و برخی از افکار مذهبی و برداشت‌های قرآنی خود را با ایشان هماهنگ می‌کردند. این قبیل هماهنگی‌ها یا با ارتباط مستقیم آقای طالقانی با محمد حنیف‌نژاد بود یا به واسطۀ محمدمهدی جعفری که نه به عنوان عضو رسمی اما در حاشیه و بیشتر در فعالیت‌های فکری و ایدئولوژیک به آن‌ها کمک می‌کرد. [۸۸۳] عزت الله سحابی که معتقد است جناح جوان نهضت آزادی، تلاش می‌کردند تا نشان دهند مغایرتی میان اسلام و مارکسیسم در زمینه مبارزه و عمل‌گرایی وجود ندارد، می‌گوید که این قبیل اندیشه‌ها در من با الهام از آقای طالقانی بود. [۸۸۴]

مرحوم طالقانی بار دیگر در سال ۵۰ تبعید و هیجده ماه بعد به تهران بازگشت. وی بار دیگر در سال ۵۴ زندانی و در آبان ۵۷ به همراه آیت الله منتظری آزاد شد.

پس از آزادی، در بحبوحۀ انقلاب، ایشان حد فاصلی میان امام و برخی از گروه‌ها از جمله مجاهدین خلق بود که نهایت بهره‌برداری سیاسی را از رفتار دوستانۀ ایشان با جوانان کردند. زمانی وی را کاندیدای ریاست جمهوری کرده، مدتی به خاطر زندانی شدن فرزندش - مجتبی که پیکاری بود - جو کشور را آشفته کرده و هر بار با انتشار عکس رجوی و خیابانی با ایشان، جوانان شیفتۀ آیت الله طالقانی را به دام خویش می‌کشاندند. در همین زمان امام با اعتمادی که به ایشان داشت، وی را به امامت جمعۀ تهران منصوب کرد؛ ‌اما اندکی بعد آیت الله طالقانی - یا به تعبیر امام خمینی «ابوذر زمان و مالک اشتر دوران» که عمری را در مبارزه سپری کرده بود، در ۱۹ شهریور ۵۸ درگذشت. آیت الله طالقانی در روزهای اخیر عمرش برابر گروهگ‌ها موضع گرفته، از مسائل کردستان سخت نگران بود. همین امر موجب رنجش بسیاری از این گروه‌ها شد که تا این زمان از طالقانی استفادۀ ابزاری می‌کردند. آیت الله طالقانی درباره امام می‌گفت: من رهبری قاطع ایشان (امام خمینی) را برای خودم پذیرفته‌ام و همیشه سعی کردم از مشی این شخصیت بزرگ و افتخار قرن و اسلام، مشی من خارج نباشد. [۸۸۵]

طی چند ماه پس از پیروزی متأسفانه، آیت الله طالقانی نه تنها به نوعی مورد سوء استفاده مجاهدین قرار گرفت، [۸۸۶] بلکه گروهی مانند آرمان مستضعفین با نشر کتابی تحت عنوان طالقانی سنگری که مستضعفین از آن بر امپریالیسم - ارتجاع شوریدند، کوشیدند تا وی را ادامۀ خط سید جمال معرفی کرده و به نوعی در برابر روحانیت سنتی قرار دهند. در صفحۀ ۶۲ همان کتابچه درباره وی آمده است: «حرکتی داشت نه در ادامۀ مدرس و کاشانی که بالاخره اینان پاهایی سست داشتند و دستی لرزان، بلکه حرکتی در ادامۀ سید جمال و شریعتی داشت که به صورت انشعاب از ایشان جدا شد.» در صفحه ۴۹ ذیل عنوان «طالقانی در خط حرکت روحانیت نبود» شرحی از این مسأله به دست داده، و حرکت‌های استثنایی چهره‌های مردمی روحانیت مانند میرزای شیرازی، مدرس و امام خمینی را جدای از «جریان روحانیت» ارزیابی کرده است.

گفتنی است که گروهک یاد شده، اسلام بازرگان - طالقانی را نمی‌پذیرفته و آن را اسلام انطباقی - انطباق دین با علوم جدید - می‌نامیدند، و در عوض اسلام شریعتی را تحت عنوان اسلام تطبیقی در مقابل آن قرار داده و قبول داشتند.

در اینکه مرحوم طالقانی در واقع امر، چه دیدگاهی نسبت به این گروه‌ها اعم از مجاهدین یا کمونیست‌ها داشته است، قدری ابهام وجود دارد. این ابهام ناشی از این نکته است که مرحوم طالقانی به عنوان یک مسلمان مبارز که سال‌های متمادی از عمرش را در زندان سپری کرده بود، برای آزادی از یک طرف و برای افراد مبارز و شکنجه دیده از هر فرقه و گروه، ارزش خاص خودشان را قائل بود و به سخت‌گیری بر آن‌ها و محدود شدنشان رضایت نمی‌داد. به دلیل وجود این حس در وی، زمینه‌ای برای برداشت موضعی دوگانه از رفتار سیاسی ایشان پدید آمد؛ زیرا در این سوی، وی مدافع امام و نهضت اسلامی بود و به علاوه، از تجربۀ بد رشد جریان‌های مارکسیستی در سال‌های ۳۰ـ۳۲ و ضربه‌ای که بر نهضت ملی از آن سوی زده شده بود، سخت نگران بود. [۸۸۷]

طی دو سال پس از پیروزی، مجاهدین خلق، سرمایه‌گذاری فراوانی کردند تا از وجهۀ وی بهره بجویند. [۸۸۸] از جمله آنکه مجموعه سخنرانی‌های وی را تحت عنوان مجموعه گفتار پدر طالقانی در چند جلد چاپ کردند. با این حال، خود وی، دست کم در این اواخر تلاش می‌کرد تا مخاطبان خود را از التقاط مذهبی پرهیز دهد. ایشان در سخنرانی ۲۳ مرداد ۵۸ (شب ۲۳ رمضان) گفت: گاهی روشنفکران ما اسلام را مخلوط می‌کنند با یک مسائل دیگر، مکتب‌های دیگر، یک مقداری از کمونیسم یا سرمایه‌داری، یا از این طرف یا از آن طرف، از سوسیالیسم، نه برادر، خواهر، فرزندان ما، ‌اسلام نه کمونیسم است نه کاپیتالیسم است نه سوسیالیسم است، ‌اسلام، اسلام است. [۸۸۹]

محمدجواد حجتی می‌گوید که شب عید فطر که با آقای طالقانی درباره این گروه‌ها صحبت کردم، ‌به من گفتند: «شما خیال می‌کنید که من طرفدار این گروه‌ها هستم. من مطمئنم اگر این گروه‌ها بفهمند که من حرفی بر خلافشان زده‌ام یا بزنم. از من می‌برند. من غرضم از مدارا با این‌ها این است که این‌ها به اسلام جلب شوند. [۸۹۰] آقای جعفری هم می‌گوید: پس از محاصره ستاد مجاهدین، من به سراغ آیت الله طالقانی آمدم واز ایشان خواستم تا مداخله کند. آقای طالقانی نپذیرفت و پس از اصرار من گفت: «به هرکسی که ظلم شد، من جلوش را می‌گیرم، اما اینجا نمی‌خواهم دخالت کنم.» پس از اصرار من آیت الله طالقانی به نماز ایستاد و دیگر پاسخ مرا نداد. اندکی بعد رجوی آمد و پنج شش دقیقه بعد «ناگهان صدای داد و فریاد آیت الله طالقانی را شنیدم. دویدم رفتنم داخل سالن، دیدم ایشان (طالقانی) دارند سخت به مسعود رجوی پرخاش می‌کنند و با فریاد می‌گوید: تقصیر خودتان است. با کمونیست‌ها همکاری می‌کنید و تا وقتی این همکاری ادامه داشته باشد، من هیچ قدمی برای شما برنمی‌دارم.» [۸۹۱]

[۸۱۳] در شناسنامۀ ایشان سال تولد ۱۲۸۴ ش یاد شده است! (بازوی توانای اسلام، ج ۱، ص ۳۵۴) محل تولد ایشان گلیرد طالقان است. [۸۱۴] بنگرید یادنامۀ ابوذر زمان، ص ۹، و ص ۳۱۰؛ از نهضت آزادی تا مجاهدین، ص ۳۲۲، وی احساس ناراحتی خود را از دورۀ استبداد رضاخانی و زمانی که «جان و مال و ناموس مردم تا عمامۀ اهل علم و روسریزنان مورد غارت و حملۀ مأموران استبداد بود» چندان می‌داند که «اثر آن، دردها و بیماری‌هایی است که تا پایان عمر باقی خواهد ماند». بنگرید به مقدمۀ ایشان بر رسالة تنبیه الامة، (۱۳۳۴ش)، ص ۶. [۸۱۵] دربارۀ وی بنگرید به فصل نخست کتاب «طالقانی فریادی در سکوت». [۸۱۶] بنگرید به گزارش آیت الله طالقانی از این جلسه و متن نامه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در آیین اسلام، سال سوم، ش ۴۰ اول دی ماه ۲۵ باعنوان «حضرات مراجع دام بقائهم و مسلمانان بیدار توجه فرمایند» پس از چاپ این سند، دنبال اصل این نامه‌ها بودم که جناب آقا مهدی طالقانی تعدادی نامه در این زمینه به بنده داد و آن‌ها را در مقاله‌ای مستقل در مجله پیام بهارستان (دوره جدید، شماره ۴، صص ۱۷ـ۳۴) چاپ کردم. علاوه برآن اساسنامه مرکز تبلیغی ایجاد شده هم به چاپ رسید. [۸۱۷] بنگرید: هفتاد سال، خاطرۀ آیت الله بدلا، ص ۳۳. [۸۱۸] بنگرید: همان، ص ۳۶. [۸۱۹] مجله حوزه، س ۶، ص ۳۸. [۸۲۰] هفتاد سال، ص ۳۴. زمان بازگشت دقیق آقای طالقانی را به تهران نمی‌دانیم. اگر همانگونه که گفته شده است تولدش در سال ۱۲۹۰ باشد، و بازگشتش به تهران سال ۱۳۱۷ طبعا باید پذیرفت که یک طلبه در سن ۲۷ سالگی می‌توانسته است چند سال درس خارج فقه و اصول را هم خوانده باشد. درعین حال اظهار نظر آقای بدلا صریح است. خود مرحوم طالقانی در بازجویی که به سال ۴۷ از او صورت گرفت. خود را دارای درجه اجتهاد معرفی کرده است. بنگرید: ابوذر زمان، ج ۲، ص ۴۳۱. آنچه در کتاب «طالقانی فریادی در سکوت» ج ۱، ص ۹۰، آمده اجازه روایتی است نه اجازۀ اجتهاد. آقای مدرسی طباطبائی هم از مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری نقل کردند که آقای طالقانی از همان اوان، بحث قرآن می‌کرد و درباره این تحصیلات می‌گفت: این‌ها چه ثمری دارد. ایشان تأکید کرد که آقای طالقانی تا کفایه خواند و از قم رفت. [۸۲۱] اسنادی از نهضت آزادی ایران، ج ۳، ص ۴۷؛ بنگرید: پیک آفتاب، ص ۱۷۵ـ۱۷۶. [۸۲۲] یادنامۀ ابوذر زمان، ص ۲۱. [۸۲۳] شصت سال خدمت و مقاومت، ج ۱، ص ۲۲۰. [۸۲۴] برای نمونه بنگرید: پنجم وششم دانش آموز، اسفند و فروردین سال ۱۳۲۰، ص ۶۰. [۸۲۵] مجموعه گفتار پدر طالقانی، «۳» سخنرانی‌های عمومی، ص ۷۷. [۸۲۶] بنگرید: مجلۀ حوزه، س ۴، ش ۵، ص ۲۳، ص ۴۷. [۸۲۷] سید مجتبی نواب صفوی، اندیشه‌ها و...، ص ۱۴۷. [۸۲۸] بنگرید: روزنامۀ اطلاعات، ‌۲۷ دی ۱۳۵۹، مصاحبه مهندس سحابی دربارۀ فدائیان اسلام؛ یادنامۀ ابوذر زمان، ص ۱۲. [۸۲۹] بازوی توانای اسلام، ج ۱، ص ۱. [۸۳۰] همان، ‌ج ۱، ص ۳۵۵. ساختمان حظیرة القدس همان است که در تقاطع حافظ - طالقانی محل حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی بوده و هست. [۸۳۱] روزنامۀ جام جم، ۲۱/۱۱/۱۳۸۱، ‌ص ۹. [۸۳۲] از آزادی تا شهادت، ص ۹۲. [۸۳۳] بنگرید: ابوذر زمان، ج ۲، ‌ص ۶۱۲. [۸۳۴] روزنامۀ جام جم، ۲۱/۱۱/۱۳۸۱، ص ۹. [۸۳۵] سه جمهوری، ص ۳۵۴ـ۳۵۵ و برای شواهد بیشتر بنگرید: پیک آفتاب، ص ۱۵۳، (از روزنامه شرق، ۲۰ بهمن ۸۳، ص ۱۴.) [۸۳۶] بنگرید: تعامل نهضت آزادی با مرجعیت و نهضت روحانیت، رحیم روحبخش، ‌تهران، ۱۳۸۳. [۸۳۷] بخشی از تفسیر ایشان که در آیین اسلام سال ششم، ش ۲۴ (۱۳۲۸) چاپ شده، در بالای آن تصریح شده است که جلسۀ تفسیر در مسجد هدایت در خیابان اسلامبول برگزار می‌شود همچنین بنگرید: طالقانی و تاریخ، بهرام افراسیابی، ص ۱۰۷. آیت الله طالقانی در بازجویی خود درسال ۳۵ می‌گوید که هشت سال است که امام جماعت مسجد هدایت می‌باشد. [۸۳۸] بنگرید: خاطرات رجبعلی طاهری، ص ۲۲. [۸۳۹] بنگرید به تحلیل گلزادۀ غفوری در یادنامۀ ابوذر زمان، ص ۲۴۸ـ ۲۴۹. [۸۴۰] بنگرید: بازوی توانای اسلام، ج ۱، ص ۴۱ به بعد، آقای طالقانی که از ثبت این گزارش‌ها توسط افراد ساواک مطمئن بود، یکبار در سخنرانی خود گفت: از آقایانی که حرف‌های مرا ثبت و گزارش می‌کنند بالای آن غیرتی که ندارند، خواهش می‌کنم چیزی اضافه نکنند! بازوی توانای اسلام، ص ۲۱۴. [۸۴۱] بازوی توانای اسلام، ج ۱، ص ۲۸۴. [۸۴۲] مسجد هدایت (پایگاه‌های انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک)، ‌ج ۱، ‌ص ۱۲. [۸۴۳] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ‌ص ۱۵. [۸۴۴] مسجد هدایت، ج ۱، ‌ص ۷۱. [۸۴۵] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۱۱۵ـ ۱۱۶. [۸۴۶] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۱۶۰. [۸۴۷] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۱۷۰. [۸۴۸] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۴۱۵. [۸۴۹] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۱۴. [۸۵۰] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۸۵. [۸۵۱] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۳۱. [۸۵۲] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۹۴. [۸۵۳] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۹۹. [۸۵۴] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۱۰۲. [۸۵۵] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۱۰۷. [۸۵۶] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص۱۱۱. [۸۵۷] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۱۲۲. [۸۵۸] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۱۲۵. [۸۵۹] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۱۲۸. [۸۶۰] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۱۳۶، ۱۳۸. [۸۶۱] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۱۵۷. [۸۶۲] همان، ‌ج ۱، ‌ص ۱۷۳. [۸۶۳] بازوی توانای اسلام، ج ۱، ص ۲۸۴، ‌مسجد هدایت، ‌ج ۱، ‌ص ۱۳۲. [۸۶۴] همان، ‌ص ۳۱۵. [۸۶۵] همان، ص ۳۲۴ـ ۳۲۵. [۸۶۶] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۲۷. [۸۶۷] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۴۴. [۸۶۸] مسجد هدایت، ‌ج ۱، ص ۴۳۲. [۸۶۹] همان، ص ۴۳۸. [۸۷۰] همان، ص ۲۹۵. [۸۷۱] همان، ص ۳۲۳. [۸۷۲] همان، ص ۲۹۸. [۸۷۳] ابوذر زمان، ج ۲، ص ۴۰۰. [۸۷۴] همان، ‌ج ۲، ‌ص ۶۳۷ به نظر می‌رسد مرحوم طالقانی به فلسفۀ تعطیلی نماز جماعت که در سال ۵۶ و ۵۷ هم مکرر رخ داد، توجه نکرده است. [۸۷۵] مسجد هدایت، ج ۲، ص ۲۳۶. [۸۷۶] همان، ص ۴۰۸. [۸۷۷] در تمام مدتی که آیت الله طالقانی، در زندان بود، مرحوم غلامرضا تختی هفته‌ای یکبار به منزل ایشان سرکشی می‌کرد و از این بابت طالقانی خود را مدیون او می‌دانست. بنگرید: ابوذر زمان، ج ۲، ص ۱۵۱. [۸۷۸] ابوذر زمان، ج ۲، ص ۴۱۶ـ۴۱۷. [۸۷۹] گزارش تعدادی از سخنرانی‌های شهید باهنر، که بیش از دیگران در مسجد هدایت سخنرانی می‌کرد - در مجلد دوم اسناد مربوط به آیت الله طالقانی هم که با عنوان ابوذر زمان چاپ شده، آمده است. [۸۸۰] ابوذر زمان، ج ۲، ص ۶۰۵. [۸۸۱] استاد شهید به روایت اسناد، ص ۱۳۸. [۸۸۲] ابوذر زمان، ج ۲، ص ۵۱۲، مسجد هدایت، ج ۲، ‌ص ۳۴. [۸۸۳] سازمان مجاهدین خلق از درون، ص ۲۰ـ۲۱. [۸۸۴] نیم قرن خاطره و تجربه، ص ۲۹۴. [۸۸۵] از آزادی تا شهادت، ص ۱۴۲ـ ۱۴۳. [۸۸۶] بنگرید به بهره‌گیری از تصاویری که آقای طالقانی با برخی از مجاهدین انداخته و در کتابچه معرفی کاندیداهای سازمان در اسفند ۵۸ به چاپ رسیده است. یکی از کاندیداها دختر آیت الله طالقانی عذرا طالقانی بود. [۸۸۷] ایشان این نگرانی را در سخنرانی خود تحت عنوان انقلاب اسلامی ایران که در کتابچۀ «جهاد و شهادت» به چاپ رسیده بیان کرده است. ایشان در آنجا می‌نویسد: من در زندان و بیرون زندان به فداکاری این جوان‌های چپ‌گرا که به نظر من اندیشه و وجدان و محرکشان همان آزادی بوه، به علل و عوامل داخلی و دیگر علل بین المللی به چپ کشیده شده‌اند، جان داده‌اند، فداکاری کرده‌اند، خون داده‌اند، ما به آن‌ها احترام می‌گزاریم... من بشخصه به این جور مردم فداکار و مقاوم که کشته داده‌اند، ۲۵ سال ۳۰ سال در زندان بودند، از جهت انسانیت نه از جهت مکتب و وابستگی به مکتب خاص، به آن‌ها احترام می‌گذارم، جهاد و شهادت، ص ۴۳ـ۴۴. [۸۸۸] درباره نظر آقای مشکینی که مجاهدین از آقای طالقانی سوء استفاده کردند بنگرید به مصاحبۀ ایشان درباره مجاهدین خلق در: اسلام ومنافقین، ص ۴۲. [۸۸۹] سخنرانی‌های عمومی، ص ۱۶۳. [۸۹۰] یادنامۀ ابوذر زمان، ص ۲۶۵. [۸۹۱] سازمان مجاهدین خلق از درون، ص ۲۲۵ـ ۲۲۷.