۴- گروه مجاهدین اسلام در شیراز
یکی از گروههای فعال این دوره، گروه مجاهدین اسلام در شیراز بود که آقای رجبعلی طاهری [۱۶۷۷] و شماری دیگر از جوانان مذهبی مانند اکبر سلیم حقیقی، مجید تراب پور، جواد شقاقیان، حاج تُقا، حاج فرارویی، عدلو، شاپوریان و... در شیراز آن را هدایت میکردند. وی که یکی از فعالان جنبش اسلامی شیراز از اواسط دهۀ ۴۰ به بعد بوده است، در سال ۴۰ از دانشکدۀ فنی فارغ التحصیل شده و تا آن زمان در انجمن اسلامی دانشگاه فعالیت میکرد، پس از آن در قیام خرداد شرکت کرده و از عوامل نزدیک کردن دانشجویان به نهضت امام بود؛ به طوری که چندین بار شماری دانشجویان را به قم نزد امام آورد. پس از آن در شیراز حرکت جدیتری را آغاز کرد و با دعوت از روحانیون انقلابی به شیراز جهت سخنرانی، جریان انقلاب را در این شهر تقویت میکرد. در آن زمان مرحوم آیت الله شیخ بهاءالدین محلاتی محور مبارزات دینی این شهر بود. آقای طاهری در پی سفری به عراق در سال ۱۳۴۶ با امام دیدار کرد و در جریان ملاقات با برخی از اعضای دفتر ایشان، قرار شد تا نیروهایی را برای آموزش چریکی به خارج از کشور بفرستد. به دنبال آن کسانی را نیز میفرستد و برخی از آنها پس از آموزش با سلاح به ایران برمیگردند. طاهری در سال ۴۸ دستگیر شد و شش ماه در انفرادی ماند. پس از آن مدتی در زندان عمومی بود تا آنکه در اواخر سال ۴۹ آزاد شده، فعالیت جدید خود را شروع کرد. گروهی که وی از این پس رهبری میکرد چندین تیم داشت که یکی از آنها متشکل از مهندس محمود فرشیدی، [۱۶۷۸] ساسان صمیمی، [۱۶۷۹] احمد حداد، احمدرضا شادبختی (اعدامی سال ۶۰) اکبر حدادی و احمد توکلی [۱۶۸۰] بود. [۱۶۸۱] کار اینان فعالیتهای همزمان فرهنگی و سیاسی به ویژه در قالب برگزاری کلاسهای درس برای مسائل دینی بود که مجاهدین با آن مخالف بودند و تنها به مبارزه توجه داشتند. [۱۶۸۲]
فعالیت این گروه تحت عناوین مختلفی مانند مجاهدین اسلام، مسلمانان مبارز شیراز، مسلمانان دانشگاه و غیره صورت میگرفت و اعلامیههایی با این نام انتشار مییافت. این گروه نقش زیادی در برهم زدن جشن هنر شیراز [۱۶۸۳] و مبارزه با رژیم پهلوی در آن منطقه داشتند. [۱۶۸۴] تیرماه ۵۱ اعضای گروه لو رفته، حدود چهل نفر دستگیر میشوند. عدۀ باقیمانده با ایجاد چند انفجار و پخش اعلامیه، خواستار آزادی این گروه شدند. برخی بر این باورند که آن انفجارها ربطی به این گروه نداشت. دادگاه برگزار شده، آقای طاهری به سیزده سال حبس محکوم شد. شمار دیگری از افراد گروه نیز سیزده ماه حبس گرفتند. میثمی مینویسد: افراد این گروه، مقاومتشان در برابر شکنجه جانانه بود و مقاومت کسانی مانند اکبر حدادی، و اصغر شاپوریان، به اسطورهای تبدیل شده بود. [۱۶۸۵] در این زمان، تعدادی از زندانیان تهران از جمله آنان که شماری از مجاهدین بودند، به زندان عادل آباد شیراز منتقل شدند. در آنجا میان این دو گروه ارتباط برقرار شد. [۱۶۸۶] با این حال باید افزود که آقای طاهری کاملا خط مجاهدین را میشناخت و به رغم آنکه شخصی با نام رضا دیباج (که زیر شکنجه کشته شد) رابط آنان با مجاهدین بود، میان گروه خود و مجاهدین به لحاظ فکری خط تمایزی قائل بود. وی حتی در زندان نیز بر سر مسائل فکری با آنان به بحث میپرداخت. [۱۶۸۷] میثمی مدعی آن است که تا پیش از آمدن گروه طاهری به زندان، کمونیستها و مسلمانها بر سر یک سفره غذا میخوردند، اما پس از آمدن این گروه آنان گفتند که میبایست کمون ما جدا باشد؛ گرچه پس از اصرار آقای بهاءالدین محلاتی از روی تقیه و برای حفظ وحدت! در کمون مشترک شرکت کردند. [۱۶۸۸] آقای طاهری ضمن اشاره به جدایی گروه وی از کمونیستها، اشارهای به فتوای آقای بهاءالدین محلاتی ندارد. [۱۶۸۹]
یکی از افراد این گروه ساسان صمیمی بود که بنا به گفتۀ آقای احمد توکلی، با دعوت ایشان وارد گروه شده بود. [۱۶۹۰] پس از زندانی شدن آقای طاهری و آزاد شدن ساسان صمیمی، وی از طریق سعید شاهسوندی که از مجاهدین بود، با سازمان رابطه برقرار کرده و گروه طاهری را به سازمان متصل میکند. احمد توکلی در سال ۵۲ به زندان میرود (و تا سال ۵۵ در آنجا میماند) و در بیرون، ساسان با تیم وحید افراخته ارتباط یافته وارد مجاهدین میشود. به نقل آقای توکلی، شاهسوندی در زندان گفت: من و شریف واقفی و لبافی نژاد تصمیم گرفتیم بچههای مذهبی سازمان را از تحولات داخلی آگاه کنیم. وقتی با ساسان صحبت کردم و گفتم: شهرام نماز نمیخواند گفت: این مسأله شخصی است. البته خود او تا آخر - در سال ۵۴ اعدام شد - مؤمن باقی ماند. [۱۶۹۱]
[۱۶۷۷] وی یکی از چهرههای مبارز پیش از انقلاب است که از دهۀ ۴۰ فعالیت مبارزاتی خود را آغاز کرده و جزو ارکان جنبش دانشجویی و سپس مبارزات اسلامی ضد رژیم بود. وی از افرادی بود که در برنامههای مسجد هدایت مرتبا شرکت میکرد و با آیت الله طالقانی هم ارتباط نزدیکی داشت (در این باره بنگرید: ابوذر زمان، ج ۲، ص ۴۱۹، ۴۲۱) طاهری در اصل کارمند وزارت راه بوده و پس از انقلاب عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و نماینده کازرون در مجلس شورای اسلامی شد. [۱۶۷۸] در حال حاضر در روزنامۀ رسالت فعالیت میکند. [۱۶۷۹] اعدام شده در اسفند سال ۵۴. برخی از یادداشتهای وی در زندان حکایت از ایمان مذهبی او دارد. بنگرید: بذرهای گلگون، ص ۱۶۰ـ ۱۶۴. [۱۶۸۰] کاندیدای ریاست جمهوری، ۱۳۸۰. [۱۶۸۱] بنگرید: خاطرات رجبعلی طاهری، ص ۸۰. [۱۶۸۲] خاطرات رجبعلی طاهری، ص ۸۱. [۱۶۸۳] بنگرید: همان، ص ۸۴ـ ۸۵. [۱۶۸۴] آنها که رفتند، ص ۲۲۲. [۱۶۸۵] همان. [۱۶۸۶] همان. [۱۶۸۷] بنگرید: خاطرات رجبعلی طاهری، ص ۹۳. به نوشتۀ ایشان با برگزاری جلسات آموزشی که در زندان شیراز برگزار میشد، هیچیک از زندانیان سیاسی شیراز جذب مجاهدین و مارکسیستها نشدند. همان، ص ۹۴. در این باره باید عبدالله شهبازی را که بسیار جوان بود، استثناء کرد که به رغم سوابق مذهبی و ارتباطی که با مرحوم ربانی شیرازی و محیی الدین حائری داشت، تحت تأثیر عمویی، تودهای شد و پس از انقلاب مجدد مذهبی گردید. [۱۶۸۸] آنها که رفتند، ص ۲۲۳. [۱۶۸۹] خاطرات رجبعلی طاهری، ع ص ۹۳. [۱۶۹۰] ایشان گفتند: به قدری متشرع بود که وقتی سرکلاس، استاد زن بود، ته کلاس مینشست و تا آخر کلاس سرش روی صندلی پایین بود. وی اوائل به یک جلسۀ عرفانی که آقای ابراهیم کریم حقیقی اداره میکرد گرایش داشت که من او را به گروه وصل کردم. [۱۶۹۱] بعد از انتشار این متن، آقای شهبازی ضمن نگارش نامهای به بنده شرحی از تشکیلات که در شیراز بوده ارائه دادند. ایشان نوشتند که گروه آنان در سال ۱۳۴۸ از افراد ذیل تشکیل یافته است: سید معزالدین حسینی (فرزند آیت الله حاج آقا نورالدین شیرازی) سید اصغر شاپوریان، جواد مظفر، عباس وفایی، عبدالله علی قنبری و عبدالله شهبازی. این تشکیلات ربطی به آنچه که آقای طاهری از سال ۵۲ به بعد راه انداخت نداشت و ایشان از این تشکل آگاه نبود. ساواک به رغم دستگیری شماری از این افراد از این گروه آگاه نشد. ایشان افزودهاند: یکی از مهمترین اقدامات سازمان ما تدوین و نشر اعلامیه مرجعیت حضرت امام در مراسم ختم مرحوم آیت الله سید محسن حکیم بود. سخنران آن مجلس آقای پیشوا بود و در اواسط سخنرانی چند بار آقای شاپوریان و این جانب از منبر بالا رفتیم و آقای علی محمد دستغیب روی پله دوم ایستاد و اعلامیه را خواند. پس از متفرقشدن نیروهای انتظامی او را دستگیر کردند که مرحوم آیت الله صدرالدین حائری با شجاعت جلو رفته دست او را گرفت و او را به میان روحانیون آورد. من هم یکی دو ساعت بعد دستگیر شدم. آقای شهبازی میافزاید: سازمان ما به گردآوری اسلحه و مهمات نیز پرداخت و انباری مخفی فراهم آورد ولی هیچ عمل مسلحانهای انجام نداد زیرا درباره شرعیبودن و درستبودن مشی مسلحانه تردید جدی داشتیم. بنابراین انفجارهای شیراز ربطی به ما نداشت. در هسته مرکزی سازمان ما از نظر مطالعاتی تقسیم کار وجود داشت. آقا معز الدین مأمور پژوهش درباره تاریخ فدائیان اسلام بود و من در زمینه تاریخ حزب توده و کمونیستم کار میکردم. هسته مرکزی سازمان ما در ارتباط با آقایان سعید شاهسوندی و ستار کیانی، به ناگاه متوجه وجود یک سازمان مخفی مشابه - سازمان مجاهدین خلق- شد؛ ما تلاش کردیم این سازمان را بشناسیم. متأسفانه رابط ما با سعید شاهسوندی تحت تأثیر او قرار گرفت و ما را لو داد. یعنی وجود سازمان ما و عضویت خود در این سازمان را به اطلاع سعید رسانید. سازمان مجاهدین خلق که هنوز رهبرانش دستیگر نشده و به این نام نیز شناخته نمیشد، تقاضا کرد که به آنها بپیوندیم. مذاکره آغاز شد. حاضر بودند تمامی اعضای هسته مرکزی شش نفره ما را به عضویت سازمان بپذیرند. ما به دلیل اختلاف ایدئولوژیک نپذیرفتیم. مسأله اساسی ما تلقی سازمان از مرجعیت بود. گفتیم که ما مقلد آیت الله خمینی هستیم و مرجع شما کیست؟ و زمانی که با پاسخهای مبهم در زمینه مرجعیت مواجه شدیم، پاسخ منفی دادیم. (پایان تخلیص نوشته آقای شهبازی). در این باره تذکر دو یا چند نکته اهمیت دارد. نخست آنکه خاطرات آقا معزالدین حسینی در این باره مفصل است که مع الاسف با اینکه دو جلسه خدمتشان بودم، اجازه نشر نیافت. و اصل آن هم از بین رفت. دوم و مهم اینکه این تشکل مربوط به پیش از جریانهای آقای طاهری است و به لحاظ زمانی باید آنها را از یکدیگر تفکیک کرد. با این اصلاح مشکلی در متن باقی نمیماند. نفری که این تشکل را با سازمان مجاهدین در میان گذاشت آقای مظفر است که گفتند وقتی آن تشکیلات وسیع را دیدهاند احساس کردهاند که میباید این تشکل کوچک را به آنان معرفی کنند. قرار شد مطالبی بنویسند که تاکنون چیزی به بنده داده نشده است. متن کامل نوشته آقای شهبازی را که نکات زیادی در باره مبارزات موجود در شیراز داشت در سایت کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران (historylib. com) گذاشتیم.