۵- شیخ احمد کافی
مرحوم حجتالاسلام شیخ احمد (ضیافتی) کافی خراسانی، (فرزند محمد و متولد اول خرداد۱۳۱۵ ش و متوفای ۳۰ تیر ۵۷)، از چهرههای تأثیرگذار بر تودۀ جامعه دینی ایران طی سالهای ۴۰ تا ۱۳۵۷ بود. وی در تمام این سالها با منبرهای گرم خود تلاش میکرد تا اخلاقیات اسلامی را با زبان عامۀ مردم و در حد توان و معلومات مذهبی خویش که از وی یک منبری متنفّذ ساخته بود، میان مردم رواج دهد. طبعا به دلیل شرایط فسادآمیز آن روزگار، مجبور به اعتراض به وضع موجود بود و این چیزی بود که سبب میشد تا سخنرانیهای وی صبغۀ سیاسی پیدا کند و با مقامات دولتی و امنیتی رژیم پهلوی درگیر شود.
به علاوه، مرحوم کافی از طلاب مشهدی و از مریدان آیت الله میلانی بود. به همین دلیل از بدو جوانی و در جریانات سالهای ۴۳-۴۱ با اخلاق انقلابی بزرگ شده بود و نمیتوانست از آن وضعیت فاصله بگیرد.
به یاد داریم که در سالهای نخست انقلاب، گهگاه به وی طعنههایی زده میشد و از اینکه مردم را سرگرم کرده و با جدیت به مسائل انقلابی نمیپردازد، مورد انتقاد بود. اما امروز براساس اسنادی که از وی منتشر شده است میتوان او را یک شخصیت تأثیر گذار در میان تودههای مردم دانست که آنان به عشق مذهب و صدای زیبای او و به عشق امام زمان÷ در مهدیۀ او و پای منبرهای او در شهرهای مختلف حضور مییافتند و تحت تأثیر کنایهها و اشارههای وی در مخالفت با وضعیت حاکم بر ایران قرار میگرفتند.
نکتهای که باید تذکر داد اینکه از سال ۱۳۵۰ به این طرف او هم تا اندازهای تحت تأثیر مسائلی که درباره گردانندگان حسینیه ارشاد و گرایشهای خاص مذهبی این دوره پدید آمد، به جدال با برخی از جریانهای روشنفکری مذهبی و در عین حال سیاسی زمان روی آورد. این درحالی بود که او تا پیش از آن و حتی پس از آن، در شمار چهرههای حساسی بود که ساواک سخت مراقب ایشان بود و از گزارشهایی که درباره وی داده میشد، این حساسیت به خوبی آشکار و روشن است. در جای دیگری اشاره کردیم که در حوالی سال ۴۹ و ۵۰ به دلیل انتشار آثاری چون شهید جاوید و نیز برخی از مطالبی که در حسینیۀ ارشاد طرح میشد، انقلابیون روحانی دو دسته شدند: دستهای بر سر موضع انقلابیگری ماندند و دستهای از ترس جو پدید آمده دربارۀ از دست دادن عقاید شیعی و ولایتی که آنها را منتسب به برخی از افراد انقلابی میدیدند، راه خود را به سمت دیگری چرخاندند. به نظرم، در رأس این چهرهها آیت الله میلانی و افراد وابسته به او قرار داشتند که یکی هم، همین مرحوم کافی بود.
با این همه، او درگیر رفت وآمد شدید مردم بود و در مقامی که قرار داشت، یعنی در حضور چند هزار نفر که به طور معمول پای منبر او بودند، الزاما میبایست رویه و موضع خود را در انتقاد از وضعیت موجود ادامه میداد. به طور قطع این کار سادهای نبود. خشونت شدید ساواک و شهربانی و مزاحمتهای مکرری که برای او پدید آمد و از جمله تبعید یکسالهاش به ایلام در سال ۵۴ نشانگر آن است که او روی مواضع خود ایستادگی کرده است. انتشار کتاب واعظ شهید حجت الاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک میتواند گوشهای از فعالیتهای سیاسی وی را آشکار کند.
به طور کلی باید گفت: مرحوم کافی که طی سالهای ۳۸ـ ۳۳ در نجف درس خوانده بود در این سال برای تبلیغ به مشهد بازگشته، به سرعت به سراغ منبر رفت و با صدای گرمی که داشت، تا پایان زندگی خود، همیشه جمعیت انبوهی را پای منبر خود میخکوب میکرد. علاوه بر آن، خدمات دینی - عمرانی وی در مسجدسازی و مهدیه سازی چندان گسترده بود که میتوان گفت از این طریق هم تأثیری قابل ملاحظه داشت. شاید مهدیه تهران در میان مراکز مذهبی آن روزگار، به لحاظ استقبال مردم یک استثنا باشد که در آنجا اجتماع میکردند. متعاقب آن دهها مهدیه دیگر در شهرهای مختلف ساخته شد. باید توجه داشت که فکر ساختن مهدیه از مشهد و مرحوم عابدزاده شروع شده و اینک به تهران رسیده بود. مروری بر اسناد موجود در پرونده مرحوم کافی در ساواک نشان میدهد که وی از چهرههای مبارز دهه ۴۰ بوده و علاوه بر آنها شواهد و مطالب فراوان دیگری هم وجود دارد. هرچه کار او مردمیتر میشد، ساواک مراقبت بیشتری از وی میکرد اما در عین حال، او هم الزاما برای حفظ جمعیت در پای منبر خود و تعطیل نشدن آن و یا مهدیه، مجبور به مراعات نکات بیشتری بود.
نخستین گزارش ساواک درباره او از اسفند ۴۱ است که در منزل آیت الله قمی در مشهد منبر رفته، و از دید ساواک مطالب تندی مطرح کرده بود. از جمله آنکه گفته بود دولت به برخی از رؤسای هیآت مذهبی پول داده تا به نفع دولت شعار دهند و ادامه داده بود که وی در این باره با این قبیل هیآت برخورد کرده است. گزارش دیگر درباره او از دوم فروردین همان سال است که روی منبر گفته است: تو چرا، یعنی ای پادشاه، اختیار خودت را به دست اجنبی دادهای. [۲۰۰۶] روز بعد هم روی منبر در منزل آیت الله میلانی گفته است: روحانیت با قرآن جلو میرود و با دولت اجانب پرست میجنگد و ایستادگی میکند (همان: ۵) گزارش دیگر حکایت از آن دارد که در همان سخنرانی وی شاه را به منصور و ابرهه تشبیه کرده و از قیام زید بن علی ستایش نموده است. (همان: ۶)
ویژگی عمدۀ مرحوم کافی از همان آغاز، سخن گفتن به زبان عامیانه برای تودههای مردم بود. در واقع مخاطبان او غالبا از افراد عامی و اقشار مختلف بودند و به هیمن مناسبت خواسته یا ناخواسته موضوعات انتخابی و استدلالهای او هم در حد همان مخاطبان بود. بحثها عبارت از ریشتراشی، مشروب خواری، قمار بازی و از این قبیل احکام شرعی بود که او مرتب روی آنها تأکید میکرد. برای نمونه: قطار تهران - مشهد که زوار امام رضا را میآورد، در رستورانش آبجو، شراب، عرق و ویسکی است (همان: ۱۷)؛ و نمونه دیگر، از کار به جای اینکه برود با خانوادهاش خوش باشد، میرود پیش موسیو آبجو میخورد. به جای آبجو اگر خود جو را بخورید و مثل خر عرعر کنید که بهتر است (همان: ۳۰۲). به دنبال شدت گرفتن برخی از انتقادهای اجتماعی او به دولت، ساواک به وی تذکر داد و بنا به گزارشی که مربوط به آبان ۴۲ است این تذکر اثر کرده و سخنرانی او عادی گردید (همان:۱۴).
با این حال، این برای چند روز بود و با بالا گرفتن بحث سربازی طلبهها و نیز دستگیریها و اعتراض وی و گفتن اینکه «شاگردهای مکتب اسلام را از مردم گرفته و زندان انداخته» او را دستگیر و بازجویی کردند (همان: ۲۴ـ ۲۰)، گویا خیلی سریع آزاد شده است.
این زمان سخنرانیهای روحانیون اغلب با کنایه و اشاره به رژیم همراه بود، اما مرحوم کافی به دلیل نفوذ کلام و نیز سخنرانیهای ش در منازل آیات میلانی و قمی، در شمار افرادی بود که ساواک روی آنان تأمل داشت. به همین دلیل در چهارم اسفند ۴۳ بار دیگر دستگیر شد. درباره اتهامات وی گفته شده بود که در منبر گفته است «حکومت ظالم با جگرگوشههای زهرا چه میکند». همچنین «آیت الله خمینی را نایب امام زمان معرفی و او را در زندان و مظلوم معرفی و مرتبا دعا و صلوات برای خمینی میفرستد». (همان: ۴۳ـ ۴۲) تا این زمان وی جمعا دو بار دستگیر شده و بار دوم به دو ماه حبس تأدیبی محکوم گردید. (همان: ۵۵) بعدها، کافی چند بار روی منبر گفت که به خاطر رطوبت زندان رماتیسم گرفته است (همان: ۷۰) یکبار هم گفت: جای همه شما خالی، زندان قزل قلعه، خدا کند که همه شما را بدانجا ببرند، به شرط آنکه برای دین باشد نه به جرم هروئین و تریاک (همان: ۱۸۹) و باز از نمناکی آنجا سخن به میان آورد و گفت که شش ماه در زندان بوده است (همان: ۱۹۰) زندانی کردن کافی، برای ساواک، زحمت داشت، زیرا با توجه به شناختی که تودۀ مردم در سطح ایران از او داشتند، میتوانست بازتاب منفی برای رژیم داشته باشد. به علاوه بسیاری از مردم، روی علمایی که میتوانستند نزد دولت وساطت کنند فشار آورده و همین امر سبب میشد تا دولت سریعتر او را آزاد سازد. البته این رویه مربوط به سالهای بعد و زمانی است که شهرت او بیشتر میشود.
بعد از تبعید امام به ترکیه اوضاع تا حدی فروکش کرده واز سخنرانیهای مرحوم کافی نیز گزارشی منعکس نشده است. آنچه هست انتقادات وی نسبت به فساد اخلاقی حاکم بر جامعه است که در چند گزارش از آنها یاد شده است: بعضی وقتها که میخواهند صدای مردم در نیاید، چهار کلمه قرآن با قرائت پخش میشود و بعد از قرآن خانم دلکش شروع به خواندن میکند (همان: ۵۳). وی برای مدتی در اواخر سال ۴۴ در زندان بود.
پس از سخنرانی پیشگفته، باز ساواک به وی تذکر داد که از گفتن این قبیل مطالب روی منبر خودداری ورزد. اما نباید تأثیر کرده باشد، زیرا در سخنرانی خود در دی ماه ۴۵ گفت: «این هارونها و مأمونها چقدر فرزندان فاطمه را اذیت و آزار کردهاند (همان: ۵۸). وی براساس گزارش ساواک، در سال ۴۵ چند تصویر از امام خمینی در منزلش بوده و در جلسهای که با برخی از افراد هیأت داشته گفته است که میبایست براساس رساله ایشان برای مردم مسأله گفت (همان: ۶۶). این زمان وی مرتب در مسجد امین الدوله تهران منبر میرفته و به عنوان یکی از وعاظ ناراحت و مخالف برای ساواک شناخته شده بوده است (همان: ۶۶). وی در سخنرانی ۳ فروردین ۴۶ خطاب به مردم گفته است: از دینتان دفاع کنید؛ از اسلام و قرآن و امام زمان و علما و مراجع تقلید نگهداری کنید (همان: ۶۹). یکبار هم در سخنرانی خود در ۲۰ بهمن ۴۵ گفت: در هر عصری منصورها و حجاجها وجود دارند و اولاد پیغمبر را اذیت میکنند. عدهای را اعدام و عدهای را زندانی مینمایند... خدایا پرچمدار اسلام پیشوای شیعیان جهان حضرت آیت الله خمینی را در پناه خودت از جمیع بلایا حفظ بفرما و او را صحیح و سالم به ایران برگردان و وسایل خلاصی زندانیان بیگناهی که به جرم طرفداری از قرآن و دین و روحانیت گرفتار شدهاند، فراهم نما (همان: ۶۵ـ ۶۴).
وی در این سخنرانیها مرتب روی فرعون و روشهای برخورد او(همان: ۷۱، ۳۰۵) و همینطور منصور عباسی و زندانی کردن سادات (همان: ۷۵ـ ۷۴) تکیه میکرد. جالب آنکه وقتی در روز پنجم مرداد ۵۷ برای مرحوم کافی در مهدیه تهران فاتحه برگزار شد، جمعیت حاضر پس از خروج از مهدیه شعار میدادند: مرگ بر منصور (همان: ۴۸۱).
طبعاً به لحاظ منبری بودن، مطالبش چندان پرداخته و داستانی ارائه میشد که با آنچه در متون بود چندان تطبیق نمیکرد، اما به هر روی، بسیار تأثیر گذار بود. او با اشاره به بیحجابی و بیعفتی، عرق خوری، قمار بازی، مجالس رقص و انواع آنها، افزود: یکی از علائم ظهور امام زمان این است که انسان در آن دوره نمیتواند به طور آشکار طرفداری از حق و دیانت بکند. الان هم کسی نمیتواند به طور واضح و روشن احکام قرآن و دین را بیان کند (همان:۷۲). در همین سخنرانی وی گفت: امام محمدباقر÷ میفرماید در دوره آخرالزمان به شهر قم پناه ببرید که عدهای شیعیان حقیقی و طرفداران حق و حقیقت فقط در قم میمانند (همان: ۷۹).
تندرویهای وی سبب شد تا نصیری در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۴۶ از شهربانی بخواهد مانع از منبر رفتن او شوند(همان: ۷۶). مسؤولان امر با وی مصاحبه مفصلی کرده و با توجه به اینکه او پذیرفت تابع دستورات باشد، از نصیری خواستند فعلا از درخواست منع منبر وی خودداری شود (همان: ۸۰) اما سخنرانی چند روز بعد وی باز درباره زندانیرفتن و آبدیدهشدن در مقابل ستمگران بود (همان:۸۱).
جمع بندی ساواک تا این زمان (۱۴/۳/۴۶) از مرحوم کافی این بود: شیخ احمد کافی از وعاظ ناراحت و ماجراجوست که سعی دارد همیشه از نیروی جوانان کم سن و سال و بیتجربه متعصب مذهبی به نفع روحانیون مخالف استفاده کند و آنها را برای مخالفت با دولت آماده سازد و اکثرا در منابر خود به طور مستقیم و غیرمستقیم ضمن تجلیل از روحانیون افراطی، از اعمال دولت بدگویی میکند (همان: ۸۳). با ادامۀ سخنرانیهای تند وی، ساواک دوباره توصیه کرد که به وی تذکر جدی داده شود (همان: ۸۴). ساواک بعدها نوشت که وی اخلاقا تعهد سپرده است چنانچه با رفتنش به منبر موافقت گردد مستمعین را با اقدامات مترقیانه و اساسی کشور آشنا خواهد ساخت و در راه خدمت و شاهنشاه... قدم برخواهد داشت، لکن عملا مشاهده شده که به هیچ وجه وی پای بند به قول و تعهدات خود نبوده و همچنان به رویۀ ناصواب و خلاف مصالح خود ادامه میدهد (همان: ۱۱۲).
از این زمان به بعد با حساس شدن ماجرای صهیونیستها و فلسطین و مسجد الاقصی در سال ۴۸ موضوع تازهای در سخنرانیهای مرحوم کافی مطرح شد «در این جهاد با برادران اعراب همآهنگ و هم صدا باشید» (همان: ۸۷). و در جای دیگر گفت: به برادران مسلمان اردنی دعا بکنید که یهودیها ریختهاند هفت مسجد آنها را خراب کرده و چند نفر از زن و بچههایشان را کشتهاند (همان: ۱۴۲). این قبیل جملات در سخنرانیهای کافی در نیمه دوم سال ۴۸ نیز آمده و دلیلش بالا گرفتن قضایای مربوط به فلسطین در ایران بوده است. (همان: ۲۲۲)
وی در ۲۱ خرداد ۴۶ در قم در منزل امام که این زمان برادر ایشان آیت الله پسندیده بود منبر رفت و از کسانی سخن گفت که در راه خدا شکنجه شده، به زندان میروند و وقتی آزاد شدند سرافرازند (همان: ۸۹). وی در ۱۸ شهریور همین سال در منزل آیت الله قمی که این زمان تبعید بود، منبر رفت و گفت: استقلال در یک مملکت به وجود نمیآید جز با زندانی کردن مردم و نفسها را در سینه خفه کردن (همان:۹۶).
جسارت مرحوم کافی در سخنرانیهای این دوره قابل ملاحظه است. وی با اشاره به اینکه زمان خلفای عباسی کسانی بر مردم حکومت میکردند که اهل مشروب و زنا بودند میافزاید: در حال حاضر هم وضع به همین منوال است و جنایت و فساد آزاد میباشد. (همان: ۹۹) وی همانجا از اینکه مردم هم بیرگ هستند و در مقابل این همه ظلم و ستمی که به آنها میشود، دم بر نمیآورند، سخن میگوید.
در مهر همان سال باز در جایی اشاره کرد که چند سال قبل در روزنامه اطلاعات خواندم که انتقاد آزاد است. در آن موقع من هم در یکی از منابرم صحبت میکردم فردایش مرا گرفتند و به همانجایی که همه از اسمش میترسند بردند... در آنجا پرسیدند: آقا چرا حرف حسابی زدی؟ گفتم: خودتان گفتید مملکت آزاد است... گفتند: همه حرفی را نمیشود زد مگر آنکه برای مقام ما خوب باشد (همان: ۱۰۴).
مرحوم کافی به حج رفت و در مراسمی هم که برای دعای برای شاه بوده شرکت نکرد. در بازگشت به ایران از وی بازخواست شد و او در پاسخ گفت که در روز مذکور مسمومیت غذایی پیدا کرده و نتوانسته است در آن مراسم شرکت کند (همان: ۱۱۹).
تکیۀ مرحوم کافی روی فساد اجتماعی به طور طبیعی وی را به این سمت میکشاند تا درباره حکومت که حامی این قبیل امور و دست کم به طور جدی متهم به رواج آنها بود، حمله کند. در واقع این دو مسأله قابل تفکیک از یکدیگر نبود. به همین دلیل است که سخنرانیهای وی در همین چهارچوب باز هم ادامه مییابد. سخنرانیهای سال ۴۷ به بعد کافی به طور معمول همین مضمون را دارد (برای نمونه: ص ۱۳۸، ۱۳۹، ۱۵۸ و بسیاری از صفحات دیگر). گاهی مثالهای سبکی هم زده میشد (برای نمونه، ص ۱۶۶ـ ۱۶۵)
مأموران ساواک از هیچ اشارهای در این سخنرانیها نمیگذشتند و آنها را گزارش میکردند. مرحوم کافی در یک سخنرانی به چوپان و بره اشاره کرده و گفت: وای به آن موقعی که خود چوپان گرگ شود؛ و ادامه داد: وضع فعلی ما تقریبا به آن صورت در آمده است (همان: ۱۴۴).
اشاره وی به آخوندهای درباری هم جالب بود و مَـثل همیشه او از نمونههای تاریخی منصور عباسی بود: در زمان امام صادق÷ چهار نفر آخوند دستگاهی و چهار نفر آخوند دنیا پرست و چهار نفر آخوند نزول خوار که از منصور دوانیقی پولهای فراوانی میگرفتند بر ضد قرآن و اسلام قیام کردند (همان: ۱۴۶). این مطلب برای آن روزگار که روحانیون زیادی از اوقاف پول میگرفتند، نکتۀ مهمی بود. زندان منصور هم مثال زده میشد. وی با اشاره به داستانی از زمان منصور گفت: مأمورین یک وقت با نردبان وارد منازل میشوند گاهی هم با جیپ میآیند (همان: ۱۹۴). تعبیر آخوند دستگاهی و اوقافی در سخنرانیهای دیگر او هم دیده میشد، و داستان بلعم باعور هم که جزو سخنرانیهای معروف کافی بود درباره همین قشر است (همان: ۳۰۸). آقایان! وقتی آخوند بیدین شد، جامعهای را بیدین میکند... آخوند دستگاهیشدن و آخوند اوقافیشدن یعنی به عذاب الهی گرفتارشدن (همان: ۳۰۸).
خواندن دعای ندبه که در این اواخر کافی به آن شهرت یافته بود، ضمن گزارشهایی که از سال ۴۷ به بعد آمده، مورد توجه قرار گرفته است. در این وقت، وی دعای ندبه را در خانۀ خودش در خیابان امیریه برگزار میکرد (همان:۱۵۱). وی در آنجا با اشاره به اینکه در نزدیکی شهر نو است، از اینکه این همه جوان متدین در (مهدیه در) مراسم دعا جمع میشوند، اظهار شعف میکرد (همان: ۱۷۱).
از همین زمان به بعد، پس از برگزاری دعای ندبه، نوارهای زیادی از روی آن تکثیر و به نقاط مختلف ایران ارسال میشد. به طوری که نوار این هفته، برای هفته آینده در مراسم دعای ندبه در برخی از مساجد یا منازل پخش میگردید (همان:۱۷۷ - ۱۷۶). از سال ۴۸ اشاره به برگزاری دعای ندبه در مهدیه امیریه تهران شده است (همان: ۲۱۴). نویسنده این سطور به خاطر دارد که طی سالهای ۵۰ و اندکی پس از آن، در مسجد سجادیه واقع در محلۀ پزوه در خوراسگان اصفهان، هر هفته نوار دعای ندبه هفته پیش کافی را برای مردم پخش میکردند و مورد استقبال مردم قرار میگرفت.
هرچه زمان جلوتر میرفت، در عین آنکه انتقادات اجتماعی نسبت به فحشا و فساد بیشتر میشد، رنگ سیاسی آن کمتر میگردید. با این حال، همچنان ساواک مراقب بود و در هر فرصت به او تذکر میداد. در مواردی وی همچنان در پایان منبر بر دولت یهود نفرین کرده از خداوند میخواست تا آن را سرنگون کند (همان: ۱۸۵ـ ۱۸۸). یکبار هم بعدها در سال ۵۱ در پایان سخنرانی خود گفته بود: خدایا به حق امام زمان ترا قسمت میدهیم که هرکس از یهودیان علنی و یا خفا حمایت میکند ذلیل گردان (همان: ص ۳۴۲). و در منبر دیگر: پروردگار آن کس را که به وسیله پول، سرباز، اسلحه و... به یهودیان اسرائیل کمک میکند دودمانش را ریشهکَن کُن (همان: ۳۴۷). یکبار هم یوسف کهن، نمایندۀ یهودیان در مجلس، نواری از مرحوم کافی را که شدیداً ضد یهودی بود از یک دورهگرد خریده بود، برای مقامات مسوول برده و اعتراض کرده است که چرا یک روضه خوان بایست این چنین بر ضد یهود سخن بگوید؟ (همان: ۳۹۵ـ ۳۹۴، ۴۰۰)
مرحوم کافی در مهر ۴۸ در قم، درباره رواج فساد سخنرانی کرد و از جمله دربارۀ سینمای قم به مردم هشدار داد. این بار هم ساواک قم او را خواست و از وی تعهده گرفت که دیگر این مطالب را بیان نکند. (همان:۲۰۶)
زمانی که مرحوم کافی در آبان ۴۸ برای منبر به همدان رفت، پس از یک شب سخنرانی، ساواک از ادامه سخنرانی او ممانعت به عمل آورد (همان: ۲۱۷). وی در برخی از سخنرانیهای خود از اصلاحات ارضی هم انتقاد کرده و زمینهای گرفته شده را حرام دانست، به طوری که برخی از کشاورزان رسما نامه نوشته و اعلام کردهاند که زمینها را نمیخواهند(هما: ۲۲۸).
یکی از تکیه کلامهای او درباره نقش زن و حضور او در اجتماع آن روز است، بیشتر از این زاویه که در این جامعه زنان و دختران را به فساد کشاندهاند. همچنین درباره بهکارگیری زنان در امور اجرایی انتقادهایی را مطرح میکند. به علاوه، مسأله حجاب از نکاتی است که وی درباره آن تأکید زیادی دارد.
مرحوم کافی در تیرماه سال ۴۹ احضار و مورد بازجویی قرار گرفت. این بازجویی در ارتباط با مسائلی بود که پس از شهادت سید محمدرضا سعیدی در مشهد و در دستگاه آقای میلانی رخ داد (همان: ۲۵۷ـ ۲۵۶) از نظر ساواک چهار نفر عامل سروصدا در مشهد پس از شهادت سعیدی بودند: شیخ عباس طبسی، سیدعلی خامنهای، شیخ محمدرضا محامی، و شیخ احمد کافی واعظ (همان: ۲۵۸). کسی هم برای ساواک گفته بود: کافی در مدت اقامت خود در مشهد با حرارت شدید خبر فوت سعیدی را در بین مردم انتشار داد و به هرکس میرسید میگفت سازمان امنیت نسبت به مدرسین قم و تهران فلان کرد، سعیدی را به قدری شکنجه داده که شهید شده. این مطالب را چنان با آب و تاب تعریف میکرد که باعث بر هم زدن نظم حوزه علمیه و تحریک عدهای گردید(همان: ۲۶۱). جلسۀ دوم بازجویی وی هم در ادامه آمده و مبحث همان است (همان: ۲۶۶ـ ۲۶۲) اما گزارش کافی از شهادت سعیدی که آن را در مجلسی بیان کرده، بینش سیاسی کافی را به خوبی نشان میدهد (همان:۲۸۰).
سخنرانیهای بعدی مرحوم کافی همچنان اعتراض آمیز و انتقادی است: شیعه امام صادق÷ هر چقدر فشار ببیند به کوره حدادی برود و شکنجه ببیند شفافتر میشود. چرا ثبات قدم ندارید... چرا از پیغمبر، قرآن، امام حسین، امام زمان و نایب امام زمان حمایت نمیکنید (همان: ۲۷۰).
گذشت که از سال ۴۹ به دلیل انتشار برخی از نوشتهها مانند شهید جاوید و آثاری از ابوالفضل برقعی و نیز بالا گرفتن نظریات منسوب به حسینیه ارشاد، این اتهام مطرح شد که وهابیها در ایران مشغول فعالیت هستند. این اتهام سبب شد تا به دلیل ارتباط آن مسائل با جریان مبارزه، کسانی در مبارزه تردید بکنند. در سخنرانیهای مرحوم کافی در سال ۴۹ چند بار اشاره به این امر شده است: وضع مملکت خیلی خراب شده، کسی هم جرأت نمیکند حرف حسابی بزند، چون فورا تحت تعقیب قرار خواهد گرفت. الان وهابیها در ایران دارند علیه دین اسلام فعالیت میکنند. اگر من آزاد بودم، میگفتم که آنها از کدام چشمه آب میخورند (۷/۸/۴۹ همان: ۲۸۲). البته وی در همین سخنرانی به مردم توصیه میکند که مردم باید به نماینده امام زمان÷ رجوع کنند و گزارشگر ساواک هم میافزاید که مقصودش امام خمینی است. چندی بعد او در سخنرانی دیگری اشاره به کتاب ابوالفضل برقعی کرده که در آن به امیر مؤمنان÷ اهانت شده و روشن است که مقصودش از فعالیتهای وهابی همین حرکات بوده است (همان: ۲۸۸). در گزارش ساواک به اشتباه به جای ابوالفضل، ابوالفتح برقعی نوشته شده است.)
نمونه دیگر مخالفت کافی با قرآن چاپ فرح بود که در یک سخنرانی در آبان ۴۹ تلویحاً آن را محکوم کرده و باز شدن دکانهای مختلف به نام دین و توسل آنان به حربۀ دین را محکوم کرد. در اینجا هم گزارشگر ساواک یقین کرده است که این سخنرانی درباره تفسیر قرآنی بوده است که بنا به دستور فرح پهلوی تهیه و چاپ شده است. (همان: ۲۸۴)
در سال ۵۰ ساواک در گزارشی نوشته است مرحوم کافی به مشهد آمده است و در شهربانی رفته (قاعدتا با احضار) خود را فردی خدمتگزار معرفی کرده است، او را به ساواک هدایت کردهاند، وی در آنجا هم تعهد داده است تا حرف خلافی نزند، اما «برخلاف تعهد سپرده شده و بدون توجه به تذکراتی که به او داده شده، اغلب به طور کنایه خارج از موضوع سخنرانی و انتقاد میکند» (همان: ۲۹۲). انتقاد ساواک به تندیهای شدید او به بیحجابها و دادن نسبتهای زشت به آنهاست. این درحالی است که همسر اغلب کارگزاران دولتی بیحجاب بودند. تحلیل ساواک این بود که کافی این مطالب را میگوید تا مشهور شود و قصدش آن است تا با دستگیر کردن او سروصدایی بشود و بازار او داغتر شود. ساواک در گزارش مشابهی همین نکته را دربارۀ شهید هاشمینژاد هم عنوان کرده است (همان: ۲۹۴ـ ۲۹۳). به درخواست نصیری و به دنبال این قبیل گزارشها، نام مرحوم کافی هم در لیست وعاظ ممنوع المنبر در رمضان سال ۱۳۹۱ ق یعنی سال ۱۳۵۰ آمده است (همان: ۲۹۷ـ ۲۹۶). در این فهرست نام آقایان: طالقانی، باهنر، مهدوی کنی، خزعلی، هاشمی رفسنجانی، محلاتی و تعدادی دیگر هم دیده میشود.
ساواک در اواخر شهریور سال ۵۰ کافی را احضار و به دلیل طرح مطالبی روی منبر بر ضد دستگاه بازجویی کرده، به او هشدار داد. مرحوم کافی هم روی زرنگی گفت که کسانی او را تهدید تلفنی میکنند که چرا روی منبر مطالبی بر ضد حکومت نمیگوید. در این باره یک یادداشت کتبی هم تسلیم کرد(همان: ۳۱۴ـ ۳۱۳) با این حال، چند روز بعد بود که داستان صفوان جمال را که شترهایش را به هارون اجاره داده بود و امام کاظم÷ با او برخورد کرد، به تفصیل روی منبر بیان کرد (همان: ۳۱۷). گزارشگر ساواک بعد از یکی از همین سخنرانیها که به نوعی اشاره به زمامداران هم بوده، به نقل از برخی از مردم میگوید که آنها میگفتند: واقعا آخوند مبارزی است (همان: ۳۳۵).
ساواک با کنترل و مراقبت شدید از کافی و تلفنهای او، اشاره میکند که وی بسیار مزور است و همه کارهای خود را با آقای فلسفی مشورت میکند. ساواک در اواخر سال ۵۱ به دنبال این طرح بوده است تا کافی را از مهدیه جدا کرده و شخص دیگری را برای مهدیه در نظر بگیرد (همان: ۳۵۴)، چیزی که واقعا دشوار بود. ارتباط آقای کافی با فلسفی زیاد بود و زمانی که فلسفی ممنوع المنبر بود، کافی روی منبر از قول آیت الله بروجردی نقل کرد که نگویید فلسفی بگویید شمشیر برنده اسلام (همان: ۳۶۲).
در سال ۵۱ یا حوالی آن، مرحوم کافی چند بار به فعالیتهای حسینیۀ ارشاد هم اعتراض کرده، اما در اسناد ساواک اشارهای در این باره نیامده است. به خاطر حساسیتی که روی کافی بوده و اینکه سفر حج، زمینهای برای تماسهای سیاسی و یا توزیع اطلاعیههایی علیه رژیم بوده، از سفر مرحوم کافی به مکه در سال ۵۲ و ۵۳ جلوگیری شده است (همان: ۴۰۱).
قاعدتا به دلیل تذکرات مکرر و نیز سختتر شدن اوضاع سیاسی کشور در سالهای ۵۱ـ ۵۵ اندکی از حدت تندیهای مرحوم کافی کاسته شده باشد. با این حال انتقادهای اجتماعی و اخلاقی او ادامه داشته و یکبار در سال ۵۴ ساواک درخواست کرده است که: به وی تذکر داده شود که بالای منبر صرفا به مسائل مذهبی پرداخته و از عنوان نمودن مطالب تحریکآمیز اجتناب نماید (همان: ۳۹۳). اما اینها تأثیر چندانی نداشت. چندی بعد کافی در منبرش در مهدیه گفت: معاویه با زور بر مردم آن زمان حکومت میکرد و میخواست در قلب مردم برای خودش محبت ایجاد کند. مگر میشود با زور بر مردم حکومت کرد؟ (همان: ۴۰۱)
ساواک در تاریخ ۸/۹/۵۴ درباره او نوشت: نامبردۀ بالا یکی از وعاظ افراطی و اخلالگر است که تحریکات و اقداماتی در زمینه ضدیت مردم با یکدیگر معمول داشته و فعالیتهایی در جهت خلاف مصالح مملکتی و اخلال در نظم عمومی انجام و رویه نامطلوب و نادرست خود را همچنان دنبال مینماید. به نحوی که وجود یاد شده در منطقۀ تهران موجبات برهم خوردن نظم و آرامش عمومی را فراهم میسازد (همان: ۴۰۲). نتیجه آن شد که مرحوم کافی را در آذرماه ۱۳۵۴ برای مدت سه سال به تبعید به ایلام محکوم کردند (همان: ۴۰۷).
مرحوم کافی در ابتدای اقامتش در ایلام، نامۀ مفصلی با اظهار بیاطلاعی از علت تبعید خود، شرحی از خدمات دینی و اجتماعی خود را نوشت، وی در این نامه درباره اقدامات خود در ساختن درمانگاه و مدارس و نیز تلاش برای حفظ اعتقادات مردم و نیز منبرهایش بر ضد دولت بعثی عراق در اخراج ایرانیان را مورد تأکید قرار داد (همان: ۴۱۴ـ۴۱۲). نامهای به آیت الله خوانساری نوشت تا نزد مقامات وساطت کرده زمینۀ بازگشت او را فراهم سازند (همان:۴۱۸). ساواک با بازگشت وی موافقت نکرده روی سخنرانی ضد یهودی وی انگشت گذاشت (همان: ۴۲۰). بعید نیست که این اقدام برای راضیکردن کلیمیان و یا حتی اسرائیل صورت گرفته باشد. کار منبر و نماز مرحوم کافی در ایلام بالا گرفت و پس از گذشت بیست روز، مقامات شهری از وی خواستند تا دیگر منبر نرود (همان: ۴۲۲). وساطت آیت الله خوانساری و دیگران تا پاییز سال ۵۵ به جایی نرسید و او همچنان در تبعید بهسر میبرد. وی در دوم آذر ۵۵ پس از قریب یک سال تبعید به تهران بازگشت (همان: ۴۳۴).
در اسنادی که به چاپ رسیده است، جز یکی دو مورد از سخنرانیهای وی در نیمۀ اول سال ۵۶ گزارشی نیست، یک گزارش این است که او از اجرای احکام اسلامی در سعودی ستایش کرده و تلویحا از عدم اجرای آنها در ایران اظهار ناخشنودی نموده است (همان: ۴۳۸).
نخستین گزارش جدید درباره برگزاری مراسم چهلم حاج آقا مصطفی خمینی در مهدیه است که به نوشته ساواک: گرداننده این مراسم شیخ احمد کافی و واعظی که منبر رفته شیخ ابوالقاسم اسلامی قمی بوده است (همان: ۴۴۱). مرحوم کافی از جمله منبرهایی بود که که پس از واقعه قم در ۱۹ دی ۵۶ به اعتراض، از ایراد سخنرانی خودداری کردند (همان: ۴۴۶). نیز پس از سخنرانی وی در ۲۸ اردیبهشت ۵۷ در سیرجان تظاهرات ضد حکومتی برگزار شد(همان: ۴۵۰). مرحوم کافی در چهلم شهدای یزد هم که در ۱۹ اردیبهشت سال ۵۷ برگزار شد، سخنرانی کرده و گفت که من به وسیله ارتباط قلبی این عزاداری را به ساحت آیت الله خمینی میرسانم (همان: ۴۵۲).
براساس گزارش دیگر مرحوم کافی در روز ۲۹/۴/۵۷ (روز جمعه نیمه شعبان سال ۱۳۹۸ق) درحالی که از قوچان عازم زیارت مشهد بود، اتومبیلش با دو اتومبیل دیگر تصادف و در نتیجه خود او و فرزند ده ساله و هفت نفر دیگر کشته شدند (همان: ۴۵۸). به گزارش ساواک جنازه وی روز ۳۱ همان ماه در مشهد با حضور ده هزار نفر از افراطیون مذهبی به صحن آورده شده و پس از آن بود که جمعیت در شهر پراکنده شده و تظاهرات زیادی به راه افتاد (بنگرید: ص ۴۶۱ـ ۴۵۸). بعد از انتقال جنازه ایشان به تهران و مراسم در مهدیه مجددا جنازه مرحوم کافی به مشهد منتقل و در خواجه ربیع دفن شد. بازتاب این ماجرا در قم هم به تظاهرات مخالفان دولت منجر شد (همان:۴۷۰).
در اصفهان هم پس از برگزاری مراسم فاتحه وی تظاهرات شد(همان: ۴۷۳) و نیز در کاشان (همان:۴۷۸) و بسیاری از شهرهای دیگر. آن زمان شایع گردید که شیخ احمد کافی چون چندین بار از وضع کنونی کشور انتقاد کرده بود به دست دشمنان به قتل رسید (همان:۴۷۶). در تهران هم روز پنجم مرداد ۵۷ برای مرحوم کافی در مهدیه فاتحه گذاشته شد که پس از اتمام مراسم، مردم با شعار مرگ بر منصور و زنده باد خمینی از حسینیه بیرون آمدند (همان: ۴۸۱). روحانیت تهران هم در مسجد ارک فاتحه گرفته بود که آن هم تبدیل به تظاهرات ضد حکومتی شد (همان: ۴۸۴). تعداد دیگری گزارش مربوط به مجالس فاتحه برای مرحوم کافی در شهرهای مختلف در ادامه آمده است که در بیشتر آنها، تظاهرات منجر به رخدادهای ضد حکومتی شده و بیتردید باید این واقعه را از عوامل مؤثر در گسترش بیش از پیش تظاهرات ضد حکومتی در ایران در این مقطع دانست. کیفیت تصادف نیز در گزارشی در همین مجموعه اسناد درج شده است (همان: ۵۰۹ـ ۵۰۷).
همین مقدار اسناد در اثبات سهم این روحانی مردمی که توانست رابطهای میان برخی از مفاهیم سیاسی اسلام و انقلاب و توده مردم برقرار کند، کفایت میکند. بیمناسبت نیست اشاره کنیم که امام در ۲۳ رجب سال ۱۳۹۱ ق اجازه استفاده از سهم سادات را «تا حدود قلمهای هزار تومانی» به وی داده است. از باقی هم تا نصف به وی اجازه مصرف داده است. [۲۰۰۷] اخیراً دو کتاب دیگر توسط مهدی کافی (برادر زاده مرحوم کافی) درباره وی نوشته شده است. نخست با عنوان کافی: اسناد سخن میگویند (تهران، اسوه، ۱۳۸۹) و دیگری کافی در خاطرهها (اسوه، ۱۳۸۸).
[۲۰۰۶] واعظ شهیر، ص ۴ (ارجاع به این کتاب در متن و بدون یاد از نام کتاب و فقط شماره صفحه است). [۲۰۰۷] متن دستخط امام در مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود است و برادر زاده آقای کافی که کتابی هم درباره ایشان نوشته تصویری از آن را برای بنده فرستاد.