جریان ها و سازمان های سیاسی-مذهبی ایران

فهرست کتاب

۴- چند نکتۀ دیگر در اندیشه‌های دکتر

۴- چند نکتۀ دیگر در اندیشه‌های دکتر

یکی از انتقادات اساسی طرح شده نسبت به اندیشه‌های دینی دکتر، نگاه ابزاری وی به دین، برای ایجاد تحول و تحرک اجتماعی و بالابردن کارکرد دین است. [۱۵۹۱] از نظر دکتر، دین و مذهبی ارزش دارد که به نوعی در ستیز دائمی با ستمگران و مستکبران است نه دین مدرسی و کلاسیک و تحقیقاتی و سنتی. [۱۵۹۲] به همین دلیل دکتر با دانش‌های دینی که به صورت انباشته در اختیار عالمان و فیلسوفان است، میانه‌ای ندارد و صرفا به رفتارهای ابوذری [۱۵۹۳] در دین می‌اندیشد.

به طوری کلی‌تر می‌توان گفت برخلاف مشی مهندس بازرگان که اسلام‌گرایی او در قالب علم‌گرایی تجربی بود، و برخلاف مجاهدین که اسلام‌شناسی آنان، در قالب‌های اساسی مارکسیسم بود، دکتر براساس نوعی نگرش اجتماعی برگرفته از جامعه‌شناسی، به دین نظر می‌کرد و از آنجا که جامعه شناسی او ملغمه‌ای از افکار جامعه شناسان غربی با گرایش‌های متفاوت فکری - چپ و راست- و بیشتر چپ بود، [۱۵۹۴] ناخودآگاه و به هدف بالابردن کارکرد دین، نگاه اجتماعی- سیاسی به دین داشت. در این زمینه، کارکرد سیاسی از جنبه‌های دیگر، با اهمیت‌تر بود و نگاه دین، تنها می‌بایست سیاسی می‌گردید. [۱۵۹۵] در این نگاه، دین همانند ایدئولوژی‌های غربی ملاحظه شده و صرفاً تأثیر دنیوی آن مورد توجه قرار می‌گیرد. این انتقادی بود که امام خمینی هم نسبت به روشنفکران دینی به طور عموم، و نسبت به دکتر شریعتی به‌طور خاص داشت. نمونه‌هایی را پیش از این نقل کردیم، مطالب دیگری هم در این زمینه وجود دارد. [۱۵۹۶]

همین نگاه ابزاری، آن هم به بهانۀ نگرش جامعه شناسانه نسبت به دین، سبب شد تا اسلام شناسی شریعتی از مجرای معمول دین‌شناسانه خارج شده و به نوعی بحث اجتماعی تبدیل شود؛ امری که سبب شد تا آقای مطهری آن را نه اسلام‌شناسی، بلکه اسلام‌سرایی بنامد. [۱۵۹۷] این مباحث، به‌خصوص مربوط به تأویل مفاهیمی مانند توحید و توجیه اجتماعی آن‌ها می‌شد که بعدها به گروه‌های شبه مذهبی این دوره سرایت کرد و براساس آن، تعابیری مانند جامعۀ بی‌طبقۀ توحیدی ساخته شد. [۱۵۹۸] دراین زمینه حبیب الله آشوری کتاب توحید را نوشت. همچنین اکبر گودرزی رئیس گروه فرقان کتاب توحید و ابعاد گوناگون آن را تألیف کرد. مقایسۀ این مطالب با آنچه استاد مطهری در مقدمه‌ای بر جهان بینی توحیدی آورده، کاملا اختلاف افق نگاه میان این دو جریان فکری را نشان می‌دهد. اما دربارۀ پیدایش اصطلاح جامعۀ بی‌طبقۀ توحیدی، ادعا شده است که نخستین بار این تعبیر توسط تقی شهرام در زندان اول او (که از شهریور بود) درست شد. وی آن زمان در زندان، دفاعیه‌هایی به نام افراد اعدامی می‌نوشت و از آنجا بیرون ‌فرستاده می‌شد. وی نخستین بار جامعه توحیدی بی‌طبقه را در دفاعیه ناصر صادق بکار برد که بعدها با اندک تغییری تبدیل به جامعۀ بی‌طبقه توحیدی شد.

شاهد، آنکه اندکی بعد، کودتاگران در سازمان مجاهدین خلق در بیانیۀ تغییر مواضع ایدئولوژیک نوشتند: در سال ۵۰ برای نشان‌دادن هدف‌های دراز مدت سیاسی - اجتماعی خود، شعاری تحت عنوان «جامعه توحیدی و بی‌طبقه» مطرح ساختیم که دقیقاً تمام آن تناقضات فوق را در خود منعکس می‌ساخت. این شعار که بعدها مورد استقبال وسیع روشنفکران چپ مذهبی و گروه‌های مبارز خود جوش واقع گردید، به خوبی مبین دوگانگی بارز در اعتقادات ایدئولوژیک ما و نشان‌دهندۀ عدم درک ماهیت تناقض اجزاء این ایدئولوژی از طرف ما بود. [۱۵۹۹]

برخی دیدگاه عملگرایانه شریعتی را تحت عنوان سیاست‌زدگی در اندیشه‌های او مورد بحث قرار داده‌اند. بیژن عبدالکریمی از این دست است. وی در کتابچه‌ای با عنوان شریعتی و سیاست‌زدگی ضمن دفاع از شخصیت و افکار دکتر، روی این نکته انگشت نهاده است که دکتر برای تفکر و فلسفه و سهم آن در مدنیت، ارزشی قائل نبود و به همین دلیل معتقد بود که اگر فیلسوفانی مانند سقراط و بوعلی را از عالم بردارند فقط کتابخانه‌ها و دانشکده‌ها به فریاد در می‌آیند. [۱۶۰۰] این نگاه شریعتی که ملاک او در درستی و نادرستی مذاهب صرفاً در نقش منفی یا مثبتی است که در حیات جامعه و زندگی توده‌ها ایفا می‌کند، ناشی از همین نگرش اوست که ارتباطی میان فلسفه و تفکر با مدنیت و تمدن نمی‌بیند. [۱۶۰۱]

نکته دیگر آنکه در مسأله شیعه شناسی، دکتر نگاه خاصی به تشیع از زاویۀ دید انقلابی دارد که براساس همین نگرش تاریخی، به نقد رفتاری علمای شیعه پرداخته و از این جهت مورد انتقاد جدی قرار گرفته است. [۱۶۰۲] ارتباط‌دادن تشیع به روحیۀ ایران‌گری از تزهای نادرست تاریخی دکتر در زمینۀ تاریخ تشیع است؛ آن هم با این انحراف آشکار در ایجاد پیوند بین امام حسین [۱۶۰۳] و ایران و تشیع که: اولین تجلی این واکنش، مبارزه امام حسین با کفار و گرایش روحی ایرانی اوست که به طرف ایران حرکت می‌کند. [۱۶۰۴] و بعد هم ستایش از ایرانی‌گری و حتی قیام بابک تحت این عنوان، قیام بابک درست‌ترین و انسانی‌ترین قیام علیه خلافت است و برای همین است که بزرگ‌ترین مقاومت‌ها را بابک علیه خلیفه داشته است. [۱۶۰۵] تقدیس حرکت‌های شعوبی‌گری هم از سوی آقای مطهری مورد انتقاد قرار گرفته است.

در زمینۀ مباحث تاریخی، نظریۀ تشیع علوی - صفوی یکی از مشهورترین و در عین حال نقدپذیرترین نظریاتی است که دکتر طرح کرده است. مع الاسف در اینجا فرصت پرداختن به این نظریه نیست. آنچه به اجمال می‌توان گفت این است که معیارهای دکتر برای تفکیک این دو تشیع، بیش از آنکه متکی به شناخت منابع اصیل شیعه باشد، بر محور ایدئولوژی مبارزه، آن هم به لحاظ پیشینۀ تاریخی براساس نگرش تشیع زیدی و از نگاه روز، ایدئولوژی‌های انقلابی - مارکسیستی، سوسیالیستی و ملی معاصر است. اگر بخواهیم با نگاهی مثبت به قضیه بنگریم، باید بپذیریم که بخشی از تفاوت‌های میان دو تشیع مورد نظر دکتر، در قالب همان تفاوت دیدگاه اخباری - اصولی که دو جریان را در درون شیعه ترسیم می‌کند، وجود دارد و ابهامی هم در آن نیست. اما نظریه دکتر به گونه‌ای دیگر و در واقع صورت تحریف شدۀ آن تفاوت پیش‌گفته است. دستمایه‌های تجربی دکتر در القای این نظریه، شکل ارائه مذهب در مشهد آن روز است. به علاوه بغض وی نسبت به روحانیت که آنان نیز به نبرد با او برخاسته بودند، بخشی از پیش زمینه‌های تفکر دکتر را در این زمینه تشکیل می‌دهد. به هر روی، جهت گیری شریعتی در این زمینه، دست کم در بخشی از آن، محکوم نگاه انقلابی وی و نیز ایدئولوژیک کردن دین و مذهب در این مقطع است.

این نظریه که هرکسی انقلابی است، تشیع علوی دارد و سایرین همه محکوم به قبول عنوان تشیع صفوی‌اند، در ادبیات سایر گروه‌های انقلابی منحرف این دوره رسوخ یافت. فرقانی‌ها بیشترین بهره را از این نظریه بردند و ترور آقای مطهری و دیگر روحانیون را تحت این عنوان که آنان مدافع تشیع صفوی هستند، توجیه کردند. آنان تمامی روحانیت موجود، منهای افراد انگشت شمار مانند طالقانی را، نمایندۀ رسمی تشیع صفوی می‌دیدند. این نگاهی است که به راحتی از اندیشه‌های دکتر به دست می‌آید.

همانگونه که گذشت دربارۀ دیدگاه دکتر دربارۀ روحانیت مفصل بحث شده است. در اینجا هم مثل هر جای دیگر می‌توان سخنان مساعد و نامساعد و حتی متضاد یافت. اما در مجموع می‌توان گفت، بدون تردید حرکت دکتر به سمت طرح نوع اسلام‌شناسی منهای روحانیت و مرجعیت، حرکتی است که پیش از آن در نهضت آزادی و پس از آن در مجاهدین خلق تجربه شد. تأسیس نوعی اسلام شناسی نوین، تحت عنوان «برداشت»های ما؛ کاری بود که پس از آن گروه‌های زیادی به آن روی آوردند. فرقان و آرمان مستضعفین تحت تأثیر شریعتی و دیگر جریان‌های نوگرا که ساز مخالفت با روحانیت و مرجعیت را سر داده بودند، تنها با استمداد از آنچه که خود از قرآن و نهج البلاغه می‌فهمیدند، بنای اسلام‌شناسی نوینی را گذاشتند. ووحرکت شریعتی و در مجموعه حسینیۀ ارشاد در سال ۵۰ـ۵۱ تقویت جریان اسلام‌شناسی غیر رسمی بود. برخوردهای تند و در مواردی استهزاء آمیز دکتر شریعتی با روحانیت، [۱۶۰۶] به ویژه در کتاب تشیع علوی و صفوی، کلید واژه‌ها و تجربه‌های جدیدی را برای مبارزه با روحانیت میان برخی از گروه‌های مذهبی نوین که پس از سال پنجاه تأسیس شدند، بر جای گذاشت. [۱۶۰۷]

بسیاری از این گروه‌ها، نه تنها حاضر به استفاده از روحانیت نبودند، بلکه آن را مانعی بر سر راه خود می‌دیدند.

به رغم همۀ آنچه گذشت، هیچکس نمی‌تواند تأثیر شریعتی را در انقلاب اسلامی انکار کند. این افزون بر آن است که با طرح اسلام علوی، زینبی و ابوذری، از سوی شریعتی، نوعی فضای انقلابی در کشور پدید آمد که در آستانه تحولات سال ۵۶ مورد استفاده قرار گرفت. بسیاری از مبارزانی که از سال ۶۰ به بعد بر مسند مناصب حکومتی در ایران نشستند، علاقمند به شریعتی بودند و حتی برخی از نزدیکان و دوستان وی به حساب می‌آمدند. در عین حال، باید جنبه‌های کوتاه‌مدت و درازمدت تأثیر افکار و دیدگاه‌های دکتر را در نظر داشت. به نظر می‌رسد آثار نزدیک به حرکت حسینیه، در جریان انقلاب و پدید آمدن آن به مقدار زیادی مثبت بود؛ اما این آثار در جدا کردن بخشی از بدنۀ جامعه از روحانیت و موضع‌گیری در برابر تفسیر رسمی مرجعیت از دین، بعد منفی خود را نشان داد و البته همزمان می‌توانست به صورت معکوس و نگاه اصلاحی و انتقادی، تأثیرات مثبتی هم در بهبود وضعیت روحانیت و جایگاه آن میان مردم داشته باشد. به علاوه، برخی از دیدگاه‌های مهم دکتر، به ویژه دیدگاه‌هایش درباره تشیع صفوی، [۱۶۰۸] ضربه‌ای سخت بر سنت‌هایی زد که می‌توانست نقش اساسی در حفظ بنیادهای فرهنگی - ملی ما داشته باشد.

ایجاد نفاق و شقاق در جامعه، میان قشر جدید تحصیل کرده با روحانیت، از آثار منفی دیگر حرکت فکری دکتر شمرده شده است. به عبارت دیگر، تجربۀ بدی که رژیم پهلوی برای پنجاه سال به آن دامن زده بود، این بار به ظاهر با انگیزه‌های اصلاح گرایانه دنبال شد و باز هم در ذهنیت جامعه، بر نقش منفی روحانیت تأکید شد. متقابلاً رفتار تند برخی از روحانیون در شعله ور ساختن آتش این اختلاف، سخت مؤثر افتاد. [۱۶۰۹] و در بخش‌هایی چندان صورت ناخوشایندی به آن داد که این فاصله را بیشتر کرد. این تنها امام بود که با سیاست اصلی - فرعی کردن قضایا و تأکید بر مسائل اساسی در فاصلۀ سال‌های ۵۷ـ۶۰ دامنۀ این اختلافات را کاهش داد و همزمان با تأکید بر نقش مثبت روحانیت در تحولات یکصد سالۀ اخیر، کوشید تا آثار منفی تلاش‌های سهمگین مخالفان روحانیت را خنثی کند. این درحالی بود که خود امام نیز در سال‌های پایانی زندگی خویش و در دورانی که تلاش می‌کرد پس از تأسیس نظام اسلامی، راه را برای آینده روشن کند، انتقادات تندی را نسبت به بخشی از بدنۀ روحانیت طرح کرد و زمینه را برای اصلاح روحانیت از درون، و تحول آن برای ایفای نقشی برتر در جمهوری نوپای اسلامی، به مقدار زیادی فراهم ساخت.

به لحاظ کلیت نظریۀ دکتر دربارۀ دین و مباحث پیرامونی آن، باید بر این نکته هم تأکید کرد که از مجموع آنچه وی طرح کرده، با همۀ گستردگی و نکات آموزنده و سازنده‌ای که در بر دارد، سازمان فکری مشخصی قابل استنتاج نیست. به عبارت دیگر تنوع و تکثر در اندیشه‌های دکتر به حدی است که می‌توان نظریات گوناگون و حتی متناقض را به راحتی به دکتر نسبت داد؛ چنان‌که در همین ایام - نیمه نخست سال۸۱ - همزمان دختر و پسر دکتر، یکی پدر را ضد سکولاریسم و دیگری سکولار معرفی کرد. [۱۶۱۰] این وضعیت، در مبحث سیاست و حکومت، به ویژه نقش امام و امت و مسأله دمکراسی با وضوح بیشتری در آثار دکتر انعکاس یافته است.

[۱۵۹۱] این هم یکی از انتقادهای استاد مطهری به دکتر بود که وی «مذهب را وسیله‌ای برای نیل به اهداف سیاسی واجتماعی تلقی می‌کرد.» بنگرید: انقلاب اسلامی ایران، حامد الگار، ص ۱۱۸. [۱۵۹۲] شریعتی می‌گوید دو نوع اسلام متفاوت وجود دارد. یکی آرمانی انقلابی برای تحول اجتماعی، پیشرفت و روشنگری است. دیگری آموزش مدرسی فلاسفه، متکلمان، سیاستمداران و فقهاست. اسلام به عنوان آرمانی انقلابی، به ابوذر به مجاهدین و اکنون به روشنفکران تعلق دارد. اسلام به عنوان آموزشی مدرسی، به بوعلی سینا، مجتهدین و علمای دین متعلق است. بنگرید: انتظار مذهب اعتراض، ص ۲۱. [۱۵۹۳] ابوذر برای دکتر شریعتی یک آرمان بود و رمز آن هم انقلابی بودن ابوذر برای معاویه و اذناب او بود. تلقی وی آن است که اسلام ابوذری، با اسلام علمایی تفاوت دارد. در جایی می‌گوید: ناچارم از مراد محبوبم، ابوذر غفاری که اسلامم، تشیعم، و آرمانم و دردم و داغم و شعارم را از او گرفته‌ام، تقلید کنم که وقتی در مدینه وشام فریاد برآورد و تندروی‌هایی کرد که هیچ مصلحت نبود و به جای آنکه به شیوه اهل تحقق و نقد بنشیند و خیلی آرام و آهسته و با نزاکت و بی‌سروصدا «حقایق» را برای عده‌ای از خواص و اهل تحقیق مطرح کند.. استخوان پای شتر را از کوچه بر می‌داد و یک‌سر سراغ خلیفه رسول الله می‌رود و بر سر امیرالمومنین فریاد می‌زند: ای عثمان: فقرا را تو فقیر و اغنیا را تو غنی کردی... (میزگرد، ص ۱۰۴ـ۱۰۵). اسلام شناسی خواندم و آنچه به نظرم می‌رسد یادداشتت می‌کنم. اولا به نظر من این جزوه چیزی که نیست اسلام شناسی است؛ حداکثر این است که بگوییم اسلام سرایی یا اسلام شاعری است. یعنی اسلام، موضوع و سوژه یک نوع شعر و تخیل ولی به صورت نثر شده است و البته زیبا هم سروده شده است و بیشتر از سوسیالیسم و کمونیسم و ماتریالیسم تاریخی و اگزیستالیسم مایه گرفته است تا اسلام... برای متن دست نوشته‌های استاد مطهری بنگرید: استاد مطهری و روشنفکران، ص ۳۵. [۱۵۹۴] مع‌الاسف بسیاری تصورشان بر این است که تحصیلات دکتر در جامعه شناسی بوده است، درحالی که وی در رشتۀ ادبیات فارسی درس خوانده و همان‌طور که نراقی نوشته است: «اصولاً در دوران تحصیلش سر و کاری با جامعه شناسی نداشته است». نراقی- که ناگفته پیداست، روشنفکری وابسته به دربار شاهی و کارچاق‌کنِ آنان بوده؛ از جمله بنگرید به: جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک، ص۱۸۳- در این باره می‌افزاید: در یکی از نوشته‌هایش از گورویچ و چند جامعه شناس نام برده، بدون آنکه با اندیشه‌های آنان آشنا باشد؛ تنها یک اسم بزرگ را گرفته تا بزند توی سر روحانیون ایران؛ در خشت خام، ص۱۲۸-۱۲۹. حتی کسی مانند مهدی بازرگان هم تصریح می‌کند که شریعتی در اروپا درس جامعه شناسی خواند. شگفت‌تر آنکه می‌افزاید: «اتفاقاً بنده توصیه کرده بودم، وقتی مرحوم پدرش آمد مشورت که پسرم می‌خواهد برود اروپا، چی بخواند؟ من گفتم جامعه شناسی درس بخواند». تحریر تاریخ شفاهی ایران، ص ۲۳۶-۲۳۷. [۱۵۹۵] احسان نراقی می‌گوید: شریعتی آدم با احساسی بود که از جریانات زمان شاه متأذی بود و فعالیت نهضت آزادی را بی‌اثر می‌دانست و می‌خواسته یک راهی پیدا کند قوی‌تر و محکم‌تر از مبارزۀ سیاسی. راهی که پیشنهاد می‌کند تبدیل دین به یک ابزار سیاسی است... مثل این است که شما در یک شب سرد زمستانی در خانه، سردتان بشود و برای گرم‌کردن بخاری، تمام کتاب‌های اجدادی خانه‌تان را بریزید در بخاری تا گرم شوید. البته نمی‌خواهم بگویم که تا این حد افراطی بود، اما دین را برای ایجاد یک جریان سیاسی وسیله کرد. در خشت خام، ص۱۲۹. [۱۵۹۶] امام خمینی(قدس سره) در مهر ۱۳۵۷ میان دانشجویان ایرانی در پاریس، دربارۀ نوعی انحراف در دین‌شناسی جدید که پس از آمدنِ«علوم غرب» پدید آمده، هشدار داده گفتند: «[اینان] شناختشان از اسلام، همان شناخت مادیت اسلام است... این اشتباهی است که اسلام را بد شناخته‌اند، آن‌هایی که همه‌اش توجهشان به این است و همۀ آیات و اخبار را برمی‌گردانند به این... خواستم به همۀ محصلینی که در اروپا [تحصیل کرده‌اند] و خداوند همه را توفیق بدهد بگویم که اسلام را محصورش نکنید در یک محفظه‌ای که خیال کنید مکتب مثل مکتب کمونیسم است، مثل مکتب مارکسیسم است. بنگرید: صحیفۀ امام، ج۴، ص۷-۱۰. و نیز برای شواهد بیشتر بنگرید: نزاع سنت و تجدد، ص۹۵-۱۱۸. [۱۵۹۷] استاد مطهری می‌نویسد: در اوایل اردیبهشت سال۵۱ جزوه‌های ۱۵و ۱۶ حسینیه را تحت عنوان اسلام‌شناسی خواندم و آنچه به نظرم می‌رسد یادداشت می‌کنم. اولاً به نظر من این جزوه چیزی که نیست، اسلام‌شناسی است، حداکثر این است که بگوییم اسلا‌م‌سرایی یا اسلام شاعری است. یعنی اسلام، موضوع و سوژۀ یک نوع شعر و تخیل ولی به صورت نثر شده است و البته زیبا هم سروده شده است و بیشتر، از کمونیسم و سوسیالیسم و ماتریالیسم تاریخی و اگزیستانسیالیسم مایه گرفته است تا اسلام...». برای متن دستنوشته‌های استاد مطهری بنگرید: استاد مطهری و روشنفکران، ص۳۵. [۱۵۹۸] بنگرید: نزاع سنت و تجدد، صص ۸۰ـ۸۳ درباره اینکه چگونه مجاهدین عینا دیدگاه‌های مارکسیستی را در زمینه جامعه کارگری یا پرولتری آینده با حکومت مستضعفان یکی می‌دانستند بنگرید به توضیحات لطف الله میثمی در: آن‌ها که رفتند، ص ۱۷۴ـ۱۷۵. [۱۵۹۹] اطلاعیۀ تغییر مواضع، ص ۱۲۳. بنی صدر در رد بیانیه مدعی می‌شود که اصطلاح «جامعۀ توحیدی» بدون کلمۀ بی‌طبقه ازسال ۴۸ به بعد در نشریۀ مکتب مبارز که از سوی خودش منتشر می‌شده، آغاز شده است. پس از این دوره کاربرد آن در ادبیات دینی بعد از پنجاه میان همه فرقه‌های منحرف رایج گردید. بنگرید: منافقان از دیدگاه ما، ص ۸۱. [۱۶۰۰] مجموعه آثار، ش ۱۲، ص ۵۶۶. [۱۶۰۱] بنگرید: شریعتی و سیاست زدگی، ص ۴۰ـ۴۱. [۱۶۰۲] به این عبارت دکتر بنگرید: تشیع ایران! آخ که این تاریخدانان و آخوندان و استادان چقدر نمی‌فهمند! دلم پر از نفرت می‌شود! تشیع یعنی میعادگاه روح سامی و آریایی که از آغاز تاریخ، این‌دو، روی در روی هم جنگیده‌اند... تشیع یعنی مرگ تاریخ جدائی‌گر بی‌رحم. یعنی پایان انتظار بیتاب همیشگی سامی... ایران مسلمان، شیعه، نه آریایی است و نه اسلام سامی، تشیع یعنی نه دین، نه فلسفه، یعنی حکمت، یعنی آفتاب، نه مسجد، نه صومعه، نه محراب، نه زرتشت، نه اسلام؛ مهر، نه موسای سامی، و نه بودای آریایی، علی! تشیع یعنی نیروانای سامی، موعود آریایی، ... یعنی پی کردنِ مرکب بلند تاریخ ونشستن بر اسب سمند و تاختن به سوی طلوع، فرو رفتن در چشمۀ زرین خورشید. بنگرید: مجموعه آثار شماره ۲۷، ص ۲۹۷ـ۲۹۸. [۱۶۰۳] در این کتاب بارها اشاره کرده‌ایم که یکی از بسترهایی که پس از خرداد ۴۲ زمینه را برای ارتباط دین و سیاست فراهم کرد، بحث مسألۀ نهضت عاشورا بود. سیاسی کردن نهضت عاشورا در آثاری که در پانزده سال پیش از انقلاب اسلامی نوشته شد، به خوبی روشن است. نمونه برجستۀ آن کتاب «شهید جاوید» از نعمت الله صالحی نجف‌آبادی بود که به آن اشاره خواهیم کرد. دکتر شریعتی نیز در این باره به ویژه مسألۀ شهادت، فراوان گفت و نوشت. مجاهدین نیز کتاب «راه حسین» را تألیف کردند. شهید هاشمی نژاد کتاب «درسی که از حسین÷ باید آموخت» را نوشت. محمد یزدی کتاب «حسین بن علی را بهتر بشناسیم» را نوشت که در فاصلۀ اندکی پیش از انقلاب هشت تا نه بار چاپ شد (خاطرات آیت الله محمد یزدی، ص ۱۰۶) مانند همین گرایش را در سخنان خود امام خمینی نیز می‌توان مشاهده کرد. سخنرانی‌های مرحوم هاشمی نژاد هم - همان طور که در جای دیگر اشاره کردیم - مؤید همین جهت‌گیری بود. وی در موردی از اینکه «فقط به جنبۀ مظلومیت» امام حسین÷ پرداخته می‌شود، شکایت کرده، آن را «عامل و باعث بدبختی و عقب ماندگی جامعۀ اسلامی» معرفی کرد. به نظر وی «ائمه اطهار در برابر خلفای جور قیام کردند» و این نکته است که باید سرمشق قرار گیرد. بنگرید: یاران امام... هاشمی نژاد، ص ۵۷۸. مانند همین مطالب را شهید محلاتی هم در سخنرانی‌های ش مکرر بیان می‌کرد. برای نمونه بنگرید: یاران امام به روایت... قامت استوار، ج ۱، ص ۹۰، ۱۰۵. در یک گزارش ساواک از قول وی در سخنرانیش در جشن میلاد امام حسین÷ در دماوند چنین نقل شده است: امام حسین÷ چراغ هدایت و کشتی نجات بود و این چراغ تاریکی‌ها و گودال‌ها و پرتگاه‌ها و اعمال زشت حکومت بنی امیه را به مردم نشان داد. محلاتی درباره فساد حکومت بنی امیه و معاویه و یزید و اینکه در لباس اسلام تجاوز به قانون اسلام شده صحبت کرد و اضافه نمود امام حسین چون دید مجریان اسلام ناحق جای پیغمبر نشسته‌اند، قیام کرد و این همه آزادگی از خود نشان داد؛ یاران امام... قامت استوار، ج ۲، ص ۲۲۷. در خرداد ۴۲ و مواقع متعدد دیگر و در بسیاری از عزاداری‌ها مبارزه با شاه در قالب شعارهای نوحه خوانی طرح می‌شد. از باب مشت نمونه خروار اشاره به سخن حاج حسن اردستانی جعفری از شرکت‌کنندگان در قیام مردم ورامین در جریان خرداد ۴۲ نقل شده که گوید: از شب هفتم محرم به بعد دیگر زدم به سیم آخر، دل را زدم به دریا و نوحه‌های سیاسی‌ام را رو کردم. یکی از آن نوحه‌ها این بود: شیعیان مردانه باشید در عزاداریش جانانه باشید نعره از دل کشید همچو حر رشید زنده بادا حسین مرده بادا یزید این نوحه را با ایما و اشاره می‌خواندم. وقتی می‌گفتن «مرده بادا یزید» با دست طوری اشاره می‌کردم که همگان می‌فهمیدند که منظور من از یزید همان شاه خائن است. (مجله مطالعات تاریخی، ش ۶، ص ۱۳۰) این قبیل مباحث درباره امام حسین÷ و ارتباط دادن آن به مبارزه سیاسی آن هم برای گرفتن حکومت، در افکار تقریبا عمومی و مربوط به تمام نقاط ایران بود. محمدتقی شریعتی در کانون نشر حقایق مشهد همین مطالب را بیان می‌کرد. مهدی حکیمی از شاگردان قدیمی کانون می‌گوید: استاد می‌گفت: وقتی صحبت از امام حسین می‌کنیم، وقتی بحث علی بن ابی طالب می‌شود، بحث حضرت زهرا می‌شود، طبیعتا بحث حکومت پیش کشیده می‌شود. قیام امام حسین÷ تماما بحث حکومت است. منتها تحت لوای تاریخ اسلام. بنگرید: تاریخ شفاهی کانون، ص ۱۰۱. موارد دیگری از اظهار نظرهای استاد شریعتی درباره مسائل مربوط به عاشورا و برداشت‌هایی که اطرافیان وی از سخنان و سخنرانی‌های او داشته‌اند را بنگرید: در تاریخ شفاهی کانون، ص ۲۳۸ـ۲۳۹. [۱۶۰۴] مجموعه آثار ۲۷، ص ۷۶. [۱۶۰۵] همان، ص ۶۶. [۱۶۰۶] مانند قصۀ پرسیدن ساعت از فلان آخوند که گفته بود: آقا! علم الساعة عندالله. یا سؤال از آخوند دیگر درباره رادیو که پاسخ داده بود: من او را نمی‌شناسم! اگر آقای خوبی است... [۱۶۰۷] دکتر شریعتی در سال ۴۷ به ساواک می‌نویسد: اعتراف دارم بلکه اصرار دارم که نوشته‌ها و سخنرانی‌های اسلامی من علیه ارتجاع مذهبی موجود که یادگار نظام‌های کهنه و فئودالیته ایران است و با امروز و عصر انقلاب ضد فئودالی ایران و پیشرفت علم و آموزش عالی و صنعت و زندگی شهری جدید سازگار نیست، انقلابی بوده است. انقلابی به عنوان تحول پیشرفته در مذهب که با انقلاب اجتماعی ایران سازگار است و معتقد بودم به همین دلیل هم هست که از طرف همۀ مقامات امنیتی و غیر امنیتی مسؤول بدان امکان داده می‌شود و حتی تقویت می‌گردد! شریعتی در اسناد ساواک، ج ۲، ص ۲۹۹. آثار مبارزه با روحانیت در گروه‌های متأثر از شریعتی، پس از سال پنجاه و حتی پس از انقلاب بر جای ماند. جناح تندرو و چپ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی همچنان متأثر از آموزه‌های انحرافی شریعتی در این زمینه بود. [۱۶۰۸] اصطلاح تشیع صفوی یا شیعۀ صفوی نخستین بار توسط تقی زاده و محمدخان قزوینی به کار رفته است. در این باره به توضیحات احمد مهدوی دامغانی نگاه کنید: حاصل اوقات، ص ۵۷۷. علی القاعده آن‌ها هم باید متأثر از نگره‌های ادوارد براون در تاریخ ادبیات ایران دوره صفوی باشند. [۱۶۰۹] بنگرید: به خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۲۹۳ـ۳۰۱. [۱۶۱۰] مصاحبه احسان شریعتی با «شهروند» منعکس شده در سایت ملی - مذهبی.