آیت الله سید صادق روحانی
فرد دیگر آیت الله سید محمد صادق روحانی بود. وی در طول دورۀ پانزده ساله پیش از انقلاب به مناسبتهای مختلف اطلاعیههایی صادر میکرد. شرکت فعال ایشان در حوادثی که منجر به انقلاب اسلامی شد، از اطلاعیههایی که به مناسبتهای مختلف از سوی وی صادر شده و نخستین آنها در آبان ۱۳۴۱ و در اعتراض به مصوبۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی است، به دست میآید. روش وی که طبعاً جوان بود، بسیار تندتر از مراجع وقت مانند شریعتمداری، گلپایگانی و نجفی بود. [۲۹۸] ادبیات اطلاعیههای ایشان صریح و بسیار انتقادی بود، چنانکه روش وی طی سالهای ۵۶ـ۵۷ شدیدتر از آنان بود. بیشتر این اعلامیهها در ارتباط با رخدادهایی صادر میشد که به طور مستقیم جنبۀ سیاسی داشت. [۲۹۹]
در میان مجموعه اعلامیههای ایشان، اطلاعیههایی نیز هست که جنبۀ دینی و ارشادی دارد. از آن جمله میتوان به اطلاعیهای که ایشان درباره حسینیه ارشاد و کتابهای دکتر شریعتی در ۹/۸/۱۳۵۱ صادر کرده، اشاره نمود. در این اطلاعیه - که در پاسخ استفتایی است که در آن اشاراتی به مطالبی از کتابهای تشیع علوی و صفوی و مسؤولیت شیعه بودن و اسلام شناسی شده - آمده است: نشریات مؤسسۀ فوق الذکر و سخنرانیهای نامبرده در این ایام پا به مرحلۀ خطرناکی گذاشته... و مصداق واقعی بدعت دردین و علیه مصالح عالیه اسلام و مسلمین است... و با وضع فعلی این مؤسسه، حقیر شرکت در مجالس آن را حرام میدانم. [۳۰۰] در سال ۱۳۴۵ ش به دنبال سخنرانی اعتراضی و انتقادی ایشان، دولت وی را همراه برخی از روحانیون دیگر دستگیر کرد. در پایان اطلاعیهای از حوزه علمیه قم، با تاریخ فروردین ۱۳۴۶ در اعتراض به سربازگیری طلاب حوزه علمیه قم دستگیری آیات: قمی، منتظری و روحانی مورد تقبیح قرار گرفته است. [۳۰۱] همانگونه که گذشت این دستگیری پس از آن بود که وی در یک سخنرانی عمومی از اعمال دولت و نیز لایحۀ کاپیتولاسیون انتقاد کرد. [۳۰۲] وی پس از آن برای مدتی به زابل، سپس یزد و پس از آن میگون تهران تبعید شد که هرکدام یکسال یا بیشتر به درازا کشید.
همچنین در سال ۵۱ تعدادی از علمای قم از جمله آیت الله روحانی به مناسبت اعدام چندتن از سران مجاهدین خلق اطلاعیههایی صادر کردند که اعلامیه آقای روحانی، مفصل و بسیار صریح بود، به طوری که بخشی از متن اعلامیه وی در «اعلامیۀ شمارۀ ۱۰ حوزه علمیه قم» درج شده بود. [۳۰۳]
با آغاز رخدادهای سیاسی در نیمۀ دوم سال ۱۳۵۶ آیت الله روحانی به صورت صریح وارد میدان مبارزه با رژیم پهلوی شد. مدرسۀ فیضیه که از سال ۱۳۵۴ به دنبال حمله ساواک بسته شده بود، [۳۰۴] همزمان با درگذشت حجت الاسلام ابوالفضل زاهدی و به بهانۀ تشییع جنازه وی با اجتماع عظیم طلاب، مجدداً باز شد. در جریان باز شدن آنکه نیاز به تأیید و حضور یک مرجع داشت، طلبهها به سراغ آقای روحانی رفته و ایشان پذیرفت تا در مدرسه حاضر شده و نماز ظهر را به جماعت به جای آورد.
آقای روحانی با نگارش کتاب نظام حکومت در اسلام در سال ۱۳۵۵ ش اعتقاد خود را به دولت اسلامی به ریاست فقها یا به عبارتی تشکیل حکومت اسلامی تحت رهبری ولی فقیه نشان داده بود. این کتاب تا دی ماه ۵۷ سه بار در تیراژهای بسیار بالا به چاپ رسید. وی بعدها نیز به رغم آنکه با جمهوری اسلامی درگیر شد، هیچگاه اعتقادش از حکومت اسلامی برنگشت و همچنان بر درستی آن پافشاری داشت. آقای روحانی در حوادث انقلابی سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ شرکت فعال داشت و نامش به طور معمول همراه دیگر مراجع تقلید یاد میشد. [۳۰۵]
از اسناد ساواک چنین استفاده میشود که روش او در تضعیف موقعیت علما به ویژه در مشهد، آن بود تا میان مراجع ایجاد اختلاف کند. در یک گزارش از زبان بهرامی رئیس ساواک خراسان آمده است: «به نظر این سازمان به طوری که تاکنون عمل شده و نتیجه هم به دست داده تفرقه اندازی بین آیات بوده و به دست خود آنها صدور اعلامیه بر علیه یکدیگر میباشد و هرچه این اعلامیهها مستندتر و با مدرک باشد، نتیجه آن بهتر و مردم را از اطراف آنها پراکنده مینماید. ساواک خراسان این عمل را انجام داده و در حال حاضر میلانی و فرزندش و فرزندان قمی و اطرافیانش در دو صف مقابل هم قرار گرفته و هریک به نحوی دیگری را لجن مال مینمایند و ساواکت هم بهترین بهره برداری را نموده». [۳۰۶]
یکی دیگر از این دست چهرهها، آیت الله شیخ بهاءالدین محلاتی در شیراز بود که وی نیز همزمان با دستگیری امام، زندانی شد. او پس از آزادی همچنان تا پیروزی انقلاب فعال بود تا آنکه در سال ۱۳۶۰ درگذشت. آقای محلاتی یکی از استوانههای تحول دینی در شیراز و از ارکان نهضت اسلامی در آن منطقه بود که میبایست در جای دیگری مفصل به وی پرداخت.
[۲۹۸] فهرستی از این اطلاعیهها را در اسناد انقلاب اسلامی، مجلد پنجم (صفحات ۱۵۵، ۱۵۷، ۱۵۹، ۱۶۰، ۱۶۲، ۱۷۰، ۱۷۱، ۱۷۴، ۱۷۷، ۱۸۱، ۱۸۶، ۱۹۰، ۲۷۵، ۲۸۱، ۲۸۳، ۲۸۴) میتوان ملاحظه کرد. [۲۹۹] نمونه آن اطلاعیه ایشان در سال ۱۳۵۴ درباره حزب رستاخیز بود که در آن آمده بود: » صریحا اعلام میدارم دخول در حزب جدید التأسیس را به این صورت که دولت و مطبوعات و رادیو پس از نطق طراح حزب برداشت نموده و مردم را ملزم میکنند که در آن حزب فعالیت نمایند و باید ایمان به سه اصل داشته باشند و الا زندان یا تبعید و لااقل محروم از حمایت دولت خواهند شد، حرام میدانم.» (بنگرید: زندگینامه حضرت مرجع مجاهد آیت الله العظمی سید محمدصادق حسینی روحانی، ص۳۷ـ۳۸) [۳۰۰] اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۴۵. [۳۰۱] اسناد انقلاب اسلامی، ج ۴، ص ۱۶۱. [۳۰۲] اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۶۳. [۳۰۳] اسناد انقلاب اسلامی، ج ۴، ص ۲۲۲ـ۲۲۳. [۳۰۴] درباره آن وقایع بنگرید: آنچه در ۱۴ـ۱۷ خرداد ۵۴ در فیضیه گذشت، مجله فصلنامه مطالعات تاریخی، ش ۶ (بهار ۱۳۸۴) صص ۱۵۹ـ۱۸۷. [۳۰۵] شدت انتقادهای وی در مقایسه با دیگر مراجع سبب شد تا دولت با او برخورد تندی کند. در اردیبهشت ماه ۱۳۵۷ پس از اطلاعیه شدید اللحن وی درباره اعتراض به اعمال وحشیانه رژیم ستمشاهی و اعلام روز نوزدهم اردیبهشت به عنوان روز عزای عمومی ساواک به منزل وی حمله کرد و از ۲۶ اردیبهشت تا شهریور ماه او را در خانهاش تحت نظر قرار داد. اما در سه شنبه هفتم این ماه ۲۵ رمضان، مردم به خانه وی رفته، حصار را شکستند. با این حال، پس از عید فطر که وی نماز آن عید را بسیار با شکوه در قم (محل فعلی زمین ورزشی حیدریان) برگزار کرد. مجددا با یورش نظامیان شاه، ایشان را دستگیر کردند که تا دی ماه به طول انجامید. شرح ماوقع حمله اول به منزل ایشان در اطلاعیۀ جمعی از فضلای حوزه علمیه قم با تاریخ ۸/۴/۱۳۵۷ آمده است (اسناد انقلاب اسلامی، ج ۴، ص ۵۱۷). رخداد حصر و دستگیری وی در سال ۵۷ از جمله اخبار سیاسی داغ روزهای آن سال به حساب میآمد. در ۱۶/۴/۵۷ آیت الله صدوقی ضمن نامه مفصلی به جمشید آموزگار در باره مسائل مختلف به وی اعتراض کرد و از جمله مشکلات را این نوشت که دولت حضرت آیت الله حاج سید محمدصادق روحانی از مراجع قم را از پس از حوادث اخیر در خانۀ خود تحت بازداشت قرار داده، حتی تلفن منزل ایشان را قطع کرده و رفت و آمد اقوام و نزدیکانش را نیز ممنوع کرده است. (اسناد انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۲۹۵) همین محدودیت سبب شد تا وی نتواند درباره رخدادهای آن سال، اعلامیهای صادر کند. آخرین اطلاعیۀ وی در اردیبهشت سال ۵۷ در ارتباط با اعلام عزای عمومی است و پس از برداشته شدن محدودیت از منزل وی، نخستین اطلاعیه در اول بهمن ۵۷ درباره غیرقانونی بودن دولت بختیار است. [۳۰۶] آیت الله میلانی به روایت اسناد ساواک، ج ۳، ص ۹۷.