ج: جامعه تعلیمات اسلامی شیخ عباسعلی اسلامی
شاید لازم باشد اشاره کنیم که طی دهها سال یکی از موضوعات اصلی جدال میان متجددین و سنت گرایان، بحث بر سر مدارس جدیده بود. در این باره، بارها و بارها، مباحثاتی پیش آمده و حتی رسالههایی له و علیه ضرورت و تبعات آن نوشته شده بود. این مباحث از پیش از مشروطه آغاز و تا زمانی که متدینین جرأت نگارش رساله و بیانیه را در این زمینه داشتند، یعنی سالهای نخست سلطنت رضاشاه، ادامه داشت. شاید خلاصه بدبینیهایی که متدینین در این باره داشتند، در یک پاسخنامه از یک مرجع روشنفکر و بِروزی مانند میرزای نائینی (م ۱۳۵۵ق) بتواند ما را با دیدگاه موجود در میان این قشر آشنا سازد. وی در پاسخ به پرسشی در تأسیس این مدارس نوشت: قرنهاست که صلیبیان برای محو کلمۀ طیبۀ اسلام و قرآن مجید نیرنگها به کار برده و اموال خطیره به اسم نوع خواهی برای این یگانه مقصدشان صرف کردند و به هیچ وسیله به مقصود خود نائل نشدند جز از همین طریق تشکیل مکاتب و مدارسی که به ادراج مبانی طبیعی مذهبان و اصول تعلیمات، تخم بیدینی و لامذهبی را در ضمائر سادۀ ابنای مسلمین کاشته به طوری که آرزو داشتند به مقصود خود رسیدند، چنان چه پس از تبین مقصوده، باز هم مسلمانان پاک عقیده در غفلت بمانند و به لیت و لعل خود را دلخوش نمایند به تبدل دو سه طبقه جز دهری مذهب و داروینی مشرب در تمام صفحه ایران دیده نخواهد شد و از مجوسیت قبل ازاسلام به مراتب اسوء حالا خواهد بود... علی هذا بردن اطفال بیگناه که مواهب و ودایع الهیهاند به چنین کارخانهای بیدینی و اعانت و ترویج آنها به ای وجه کان و صرف یک درهم مال بر آنها، ازاعظم کبائر و محرمات و تیشهزدن به ریشه اسلام است اعاذ الله المسلمین عن ذلک (جمادی الثانیه ۱۳۴۱ ق) [۱۷۰] این پاسخ از کسی مانند میرزای نائینی که سالها روحانی مشروطه خوماه و همراه آخوند خراسانی و دیگران بود، البته شگفت مینماید اما در عین حال عمق بدبینی موجود را نشان میدهد. [۱۷۱]
اما پس از شهریور ۱۳۲۰ این نگاه عوض شده بود. منهای روحانیونی که در انزوا بسر میبردند و به هیچ نوعی تسلیم مسیر تجدد نشده بودند، فراوان بودند کسانی که تصور میکردند باید از همین ابزارجدید برای رسیدن به اهداف دینی استفاده کرد. مرحوم اسلامی از این دست بلکه جزو پیشروان این حرکت بود.
حاج شیخ عباسعلی اسلامی سبزواری، از روحانیونی بود که از ابتدا ذهنی تشکیلاتی داشت. وی در نخستین قدم در سال ۱۳۲۲ جمعیت پیروان قرآن را تأسیس کرد. اهداف این جمعیت عبارت بود از: ۱- ترویج شریعت غرای احمدی ومذهب اثناعشری، ۲- ترغیب اطفال وجوانان به آداب و سنن شرعیه و اخلاق حسنه به وسیلۀ آموزش وپرورش، ۳- معرفی نمودن اسلام حقیقی به جهانیان علماً و عملاً، ۴- دستگیری از فقرا و درماندگان و حمایت از آنان، ۵- تشویق و تربیت جوانان به دینداری و ناموس پرستی و دفاع از میهن و حفظ حقوق خود و جامعه، ۶- وادار نمودن جامعه به پیروی از علما و فقهای اثناعشریه و منع توهین و مخالفت با آنان با دلیل و برهان، ۷- کمک و مساعدت به طلاب علوم دینیه، ۸- سعی و کوشش در اتحاد و اتفاق مسلمین و جلوگیری از تولید نفاق بین آنان، ۹- مهیا نمودن وسایل آسایش فقرا از حیث خواربار، ۱۰- پاسخدادن به مخالفین اسلام و مذهب اثناعشری و پافشاری در مقابل دشمنان دین به وسیلۀ کتب و مجلات و روزنامهها و کنفرانسهای عمومی و به طور کلی رعایت تمام مقررات اسلام و مذهب اثنا عشری حتی المقدور، بنابراین میتوان این جمعیت را فداکاران اسلام و حامیان ناموس و میهن خواند. [۱۷۲] در برنامههای این جمعیت به صراحت بحث تأسیس مدارس آمده و در همانجا، به مدارس «تمام روزی» که قرار است در نقاط مختلف تهران تأسیس شود، اشاره شده است. جمعیت یاد شده، بیانیهای هم دربارۀ حجاب در قالب یک نامۀ سرگشاده به مجلس شورای ملی راجع به حقوق مشروعۀ ملت نوشت. در این بیانیه، عامل جلوگیری از تبلیغات بر ضد حجاب، عملکردن به اصل دوم متمم قانون اساسی، بیان شده بود. [۱۷۳]
این جمعیت پایهای شد برای اقدام مهم مرحوم اسلامی در تأسیس جامعۀ تعلیمات اسلامی که هدف آن ایجاد مدارس اسلامی، تأسیس کتابخانه و انجام کارهای خیریه در تهران و سراسر کشور بود. [۱۷۴] اقدامی که خود به تنهایی باید به عنوان مهمترین حرکت علمی – آموزشی برای تربیت نسل دیندار سه دهۀ پیش از انقلاب شناخته شود.
مقالۀ آقای اسلامی تحت عنوان «مصلحین باید به تعلیم وتربیت جوانان بپردازند» که در خرداد سال ۲۳ در نشریۀ آیین اسلام به چاپ رسید، نشان از آمال و آرزوهای این اندیشمند در پرداختن به امر تعلیم و تربیت بود.
به هر روی، جامعۀ تعلیمات اسلامی، از اوائل سال ۱۳۲۲ ش با همت مرحوم اسلامی تأسیس و برای چندین دهه به فعالیت فرهنگ و آموزشی خود ادامه داد. [۱۷۵] این جامعه، مرامنامۀ استواری داشت و به دلیل مدیریت مرحوم اسلامی و نیز توجهی که متدینین به آن داشتند، روز به روز بر تعداد مدارس آن در تمام سطوح افزوده شد. روزنامه پرچم اسلام در شماره نهم خرداد ۱۳۲۵ خود از ۲۳ آموزشگاه آن با اسم و آدرس یاد کرده است. دربارۀ فعالیتهای آن در دهه بیست چندین گزارش دیگر هم در دست است. [۱۷۶]
مرحوم اسلامی نه تنها در اندیشۀ تأسیس مدرسه بود، بلکه برای تأسیس دارالصنایع و مدرسۀ کشاورزی نیز تلاش میکرد. [۱۷۷] در نامۀ جامعه به نخست وزیر در سال ۲۶ آمده است که این جامعه تا این زمان نزدیک به یک صد آموزشگاه، دبستان و دبیرستان تأسیس کرده است. [۱۷۸] در بیانیۀ جامعۀ تعلیمات اسلامی که به مناسبت رحلت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی صادر شده و ضمیمۀ آیین اسلام منتشر شد، آمده است: «جامعۀ تعلیمات اسلامی که امروز دارای چندین آموزشگاه شبانه و روزانه میباشد در ظل توجهات این مرد نامی بدین پایه متین استوار گردید. تشویقها و تحریضها و بذل مرحمتهای این راد مرد بزرگ بود که افراد جامعه را به کار خود دلگرم نموده و نیرو بخشید که چندین هزار محصل را سرپرستی نماید تا با معلومات دینی آشنا گردند». در همین بیانیه نام و آدرس هیجده آموزشگاه جامعه آمده و اعلام شده است که در تاریخها و ساعات خاصی مراسم ترحیم برای مرحوم اصفهانی در آنها برگزار خواهد شد. [۱۷۹]
یکی از همکاران و مشوقان اصلی مرحوم شیخ عباسعلی اسلامی، حاج سراج انصاری بود که ضمن مقالهای در سال ۲۴ به صراحت از کارهای او ستایش کرد. [۱۸۰] وی در سال ۱۳۲۷ مقالهای در نشریۀ مسلمین با عنوان جامعۀ تعلیمات اسلامی را تقویت کنید نوشت و ضمن آن به حمایت از فعالیتهای شیخ عباسعلی اسلامی و همراهان او شتافت. وی در این یادداشت با اشاره به موقعیت جامعه تعلیمات در مقایسه با دیگر مؤسسات مذهبی نوشت: پس از شهریور ۱۳۲۰ مجامع دینی زیادی در پایتخت ایران و سایر شهرستانها تشکیل شده و خدماتی به دین مقدس اسلام انجام دادهاند. خدا به توفیقات همۀ آنها بیفزاید. ولی جامعهای که خدمات آن میان مسلمانان ایران بیشتر مورد توجه قرار گرفته و مؤثرتر بوده جامعۀ تعلیمات اسلامی است که با فکر رسای برادر ارجمندم، خطیب محترم آقای حاج شیخ عباسعلی اسلامی سبزواری و همت جوانمردانۀ آقایان حسینعلی گلشن و نیک سیر تأسیس و تشکیل یافته است. این جامعه از روزی که قدم به عرصۀ فعالیت گذارده تا امروز بیش از یک صد و پنجاه آموزشگاههای شبانه و دبستانهای روزانه و مدارس دخترانه ودبیرستانها در تهران و حومۀ آن و در شهرستانها باز نموده و چندین هزار دانشجو را علاوه از پروگرام رسمی فرهنگی که تدریس شده، به حقایق اسلام و طریقۀ حقه جعفری÷ آشنا ساخته. [۱۸۱]
جامعۀ تعلیمات، مجلهای هم تحت عنوان مجلۀ تعلیمات اسلامی منتشر میکرد که در جای دیگر از آن سخن خواهیم گفت. جامعۀ تعلیمات اسلامی از سوی هیئتهای علمیه روحانی در شهرهای مختلف مورد حمایت قرار میگرفت. در این باره، هیئت علمیه اصفهان ضمن اطلاعیهای از مردم خواست تا اطفال و جوانان خود را برای تحصیل به این مدارس ببرند. روحانیون گلپایگانی نیز با برگزاری جلسهای تلاش کردند با نشاندادن نواقص وضع فرهنگ، از لزوم تأسیس مدرسه تعلیمات اسلامی حمایت کنند. [۱۸۲] فعالیتهای آقای اسلامی بر ضد مظاهر فساد بر جای مانده از زمان پهلوی اول، در سخنرانیها و نوشتههای او در مقابله با کشف حجاب طی سال ۱۳۲۴ و پس از آن بازتاب داشته است. [۱۸۳] جمعیت یاد شده قرار بود در سیاست دخالت نکند و صرفاً به کار فرهنگی بپردازد؛ [۱۸۴] اما افزون بر اینکه در شرایط سیاسی خاص این امر ناممکن بود، خود آقای اسلامی هم چندان موافق این امر نبود [۱۸۵] و در بحبوحۀ تشنجات سیاسی در خرداد سال ۱۳۲۷ در مبارزه بر ضد هژیر، وی در سخنرانی خود در منزل آیت الله کاشانی، از این مسأله ابراز ناراحتی کرد. [۱۸۶] آقای اسلامی با آیت الله کاشانی و نواب همکاری گستردهای داشت، [۱۸۷] همکاری وی با فعالان سیاسی روحانی تا جنبش امام خمینی در سالهای ۴۱-۴۳ و بعدها تا انقلاب اسلامی ادامه یافت، [۱۸۸] اما حرکت اصلی او، همان فعالیت فرهنگی – سیاسی بود که از دهۀ ۲۰ تا انقلاب آن را دنبال میکرد. بخشی از فعالیتهای او به وسیلۀ منبر و اظهار مسائل سیاسی در آن بود. آقای اسلامی در سخنرانیهای خود در سال ۱۳۳۹ که قدری فضای سیاسی رو به بازشدن بود، به صراحت سلطنت را مورد حمله قرار میداد. گزارش ساواک از یک سخنرانی وی چنین است که او گفت: هر وقت باشد میمیری، خیلی بالا نگیر، ظلم و زور تشریفات لازم ندارد: «گمان مدار که این حسن پایدار بماند/خرت بمیرد و بارت به رهگذار بماند». مگر تا کی پادشاهی را به تو میدهند. خیال کن همیشه تو را حفظ کردند. بعد از بیست یا سی سال باید بمیری. سلطنت خدایی که نیست. [۱۸۹] یکبار هم وقتی کسانی نزد شاه، برای آزادی آقای اسلامی وساطت میکنند، شاه میگوید: سه کیلو وزن پرونده عباسعلی اسلامی است که روی منبر به من (فحاشی) نموده و ناسزا گفته است. [۱۹۰]
سخنرانیهای وی در تحولات انقلابی پس از سال ۴۰ نیز گسترده بود و در این باره، محدودیتهای زیادی از جمله در بندر انزلی برای وی پدید آمد که ضمن نامهای خبر آن را برای آیت الله میلانی نوشته است. [۱۹۱] در همان منبع نامههای فراوانی وجود دارد که به نوعی مربوط به مرحوم اسلامی و اقدام یکپارچۀ علما و فضلا در جهت آزادی ایشان است. امام نیز در جایی از سخنرانیهای خود در ۷/۱۲/۴۱ از وی ستایش میکند و میگوید: اگر آقای اسلامی را نگذاشتند در تهران منبر برود، دیدند که ایشان در بندر پهلوی (انزلی) منبر رفتند و حقیقت را در آنجا بیان داشتند، و اگر در بندر پهلوی از ادامۀ سخنان ایشان جلوگیری کردند، شک نداشته باشند که ایشان سخنان خود را در جای دیگر دنبال خواهد کرد و هرجا فرصت پیدا کند مطالب را به گوش مردم خواهد رساند. [۱۹۲]
در گزارشی که یکی از افراد ساواک، در سال ۱۳۳۶ دربارۀ مجالس روضه خوانی تدوین کرده، آمده است: «شیخ عباسعلی اسلامی در اغلب مجالس تهران منبر میرود و در بیشتر مجالس صحبت از سیاست میکند.» سپس قسمتی از مطالب منبر وی را آورده است. [۱۹۳] محتوای وعظهای آقای اسلامی در مساجد و خانهها، در گزارشهای دیگری از ساواک منعکس شده و نشانگر نوع تفکر سیاسی روحانیون مبارزه در آن دوره و مسائلی است که روی منابر مطرح میشده است. این مطالب نشان میدهد که سخنان وی در عین سادگی، همیشه مشتمل بر انتقاد از سیاستهای فرهنگی رژیم پهلوی بوده و به رغم همۀ اعتراضهایی که به او میشده، حاضر به کنار گذاشتن این فعالیتها و انتقاد از رژیم نبوده است. این قبیل انتقادها، نشانگر نوع نگاه مذهبیها به سیاستهای جاری مملکت طی سالهای متمادی است؛ انتقاد از بیدینی حاکم بر مردم، نفوذ سیاست خارجی در دستگاه حکومت، فساد اخلاقی حاکم بر جامعه، عدم وجود آزادی برای اظهار نظر، و بسیاری از نکات دیگر، یک جا هم از قول مهندس بازرگان در منبرش نقل کرده است که گفت: ما تصمیم گرفتیم انجمنی به نام انجمن اسلامی دانشجویان باز کنیم.
بعد از مدتها در این انجمن دویست نفر اسم نوشتند و آنها هم از کسانی بودند که از آبا و اجدادشان دین را به ارث بردهاند. [۱۹۴]
در گزارش دیگری از سخنرانی وی آمده است: این دولت، این روزها بر ما مسلمین ظلمها میکند و تاکنون چند تن از وعاظ و روحانیون را که گناهی جز تفسیر قرآن بر روی منبر نداشتهاند، گرفتهاند. این دولت، خارجیها و امریکاییها را به ایران آورده و بر ما مسلط نموده است و آنها در محافل به نفع دین عیسوی وبهایی و طبیعت پرستی تبلیغ مینمایند و روز به روز بر پیکر اسلام تازیانه میزنند. تمام تقصیرها از شما مردم است که هرچه بر سرتان میآورند ساکت نشسته و حرف نمیزنید و روزگار ما را به این روز درآوردهاند. مردم! شما دیروز در جشن مسجد سپه سالار شرکت کردید برای اینکه شاه میخواهد برود اروپا و برای مسافرت شاه آن هم در شب وفات امام جعفر صادق÷ در مسجد جشن میگیرند. شما چه ملت مسلمانی هستید؟ اصلاً چه جشنی دارید میگیرید؟ شما باید پرچم عزا بالا کنید نه پرچم سبز و سرخ. این وضع مملکت شماست و این هم حال و روز مردم مسلمان ایران» [۱۹۵]. در سند بعد اشاره به دستگیری و تبعید او به زاهدان شده که قاعدتاً بازتاب همان سخنرانی پیش است. این رخداد مربوط به اوائل سال ۱۳۳۸ است. البته به دلیل بیماری آقای اسلامی این اقدام منتفی شد. [۱۹۶] آقای اسلامی در سخنرانی خود در مجلس جشن نیمه شعبان در اسفند ۱۳۳۸ در حضور آیت الله کاشانی منبر رفت و گفت: ما مسلمانها قرآن را اطاعت نمیکنیم، قانون قرآن را مسخره کردهایم. در مجلس سنا و شورا آقایان وکلا به قرآن قسم میخورند. ولی به قرآن عمل نمیکنند. یک عده بیسواد در آن محل نشسته و قانون پوشالی درست میکنند. در مملکت ما قران را آلت دست قرار دادهاند. [۱۹۷]
بخشی دیگر از فعالیتهای اساسیتر و جدیتر مرحوم اسلامی حرکت در جهت تأسیس مدارس ابتدایی و متوسطه بود که تعداد آنها در سال ۱۳۲۹ در تهران و شهرستانها ۱۳۲ باب بوده است. [۱۹۸] تعداد مدارس یاد شده در سال ۱۳۵۶ به گزارش ساواک به ۱۸۳ باب رسید. [۱۹۹] این فراوانی در این سال، نشانگر نقش مهم آن در پدید آوردن نسل جوان انقلاب است. به لحاظ مالی، شماری از علما و بازاریان مؤمن که به ضرورت این امر کاملاً واقف بودند، هزینههای آن را تأمین میکردند. مدارس وابسته به جامعۀ تعلیمات اسلامی مورد تأیید مراجعی مانند آیت الله بروجردی و حکیم نیز بود. [۲۰۰] ویژگی عمدۀ این مدارس این بود که دروس دینی را جدیتر گرفته و بچهها را به لحاظ تربیتی با قرآن و حدیث آشنا میکرد. [۲۰۱] این امر سبب شده بود تا افراد متدین فرزندان خود را برای تحصیل به این مدراس بفرستند. گزارش ساواک در سال ۱۳۴۶حاکی است که در این مدارس که مورد استقبال افراد متدین بوده است، معلمانی هستند که طرفدار آقایان میلانی، خمینی و نواب هستند! به علاوه شعائر ملی و شاهنشاهی کمتر در آنجا بوده و مراسم دعا و نیایش برای شاه در هر صبح برگزار نمیشود. [۲۰۲]
مرحوم اسلامی به جز کتابچۀ حجاب (که مورد نقد خالصی زاده قرار گرفت) [۲۰۳] کتابی هم با نام دو از یاد رفته دربارۀ امر به معروف و نهی از منکر داشت. مجلد سوم آن هم اثری با نام جهاد بود که بعد از انقلاب در سال ۶۴ (که مؤلف ۲۰ فروردین آن سال درگذشت) توسط بنیاد بعثت، متعلق به فرزند ایشان حجت الاسلام علی اسلامی منتشر شد. نگارش در زمینۀ امر به معروف و نهی از منکر [۲۰۴] و همینطور جهاد، از ابتکارات فقه سیاسی در دورۀ اخیر بود که مشابه آن را در تحریر الوسیله امام هم شاهد بودیم. در این زمینه آثار دیگری هم منتشر شد که لازم است فهرستی از آنها و دیدگاههای ارائه شده در آنها، ارائه شود. طبعاً بحث از تقیه را هم باید به آن ضمیمه کرد.
[۱۷۰] مرجعیت در عرصۀ اجتماع و سیاست، ص ۶۰. [۱۷۱] عکس این بیانیه به بخشی از رسالهای که در دفاع از مدارس جدیده توسط یک مجتهد تبریزی در سالهای مشروطه نوشته شده است، مراجعه فرمایید با عنوان تحفة المتمدنین، چاپ شده در: درک شهری از مشروطه، صص ۱۳۱-۱۴۸. [۱۷۲] آیین اسلام، سال اول، ش ۱۷ (۱۶/۴/۱۳۲۳)، ص ۶. [۱۷۳] چالش مذهب و مدرنیسم، ص ۳۳۶-۳۳۸. [۱۷۴] گزارشی از چگونگی تأسیس این مدارس، اساسنامه و برخی از شعبات آن را به همراه تصویرهایی از مراسم افتتاح برخی ازاین شعبات در شهرستانها بنگرید: مجلۀ یاد، ش ۱۸ (بهار ۶۹) ص ۱۳۶-۱۶۲، ش ۱۹، ص ۱۲۱-۱۶۲؛ نیز بنگرید: به کتاب مستقلی که تحت عنوان «جامعۀ تعلیمات اسلامی» (ص ۷۶-۷۷) به کوشش حمید کرمی پور که با ملاحظۀ پرونده ساواک مرحوم اسلامی انتشار یافته است. اساسنامۀ جامعه تعلیمات اسلامی در ص ۲۷۱-۲۸۰ همان منبع به چاپ رسیده است. [۱۷۵] خاطرات آقای اسلامی را از آن روزگار بنگرید در: طلایه دار فرهنگ اسلامی در عصر اختناق تهران، بنیاد بعثت، ۱۳۷۴ ش. برخی از روحانیون همکار مرحوم اسلامی، در شهرهای دیگر به فعالیتهای مشابه و مرتبط با ایشان پرداختند. از آن جمله حجت الاسلام شیخ غلامرضا فیروزیان بود که به اصفهان رفت و افزون بر شرکت در مبارزات اسلامی در جریان نهضت، چندین مدرسه اسلامی در این شهر تأسیس کرد. در خبر تأسیس یکی از این مدارس در سال ۲۶ نکتۀ جالبی آمده است (آیین اسلام، س ۴، ش ۲۶، ص ۱۰-۱۱) و آن اینکه بلافاصله پس از تأسیس اولین دبستان جامعه تعلیمات اسلامی «اهالی اصفهان... اغلب فرزندان خود را از دبستانهای مجانی دولتی باز داشته. به دبستانهای جدید التأسیس «جامعه» ارائه دادهاند و در اثر عملی که اولیای این مدارس مخصوص آقای فیروزیان به مردم نشان داده، اهالی استقبال شایانی نموده... هیئت محترم علمیه اصفهان نیز به نوبۀ خود کمک شایانی نموده و برای بیداری مردم اعلامیههایی منتشر کردهاند». فعالیتهای فرهنگی وی ادامه یافت که نمونهای از آن را در سندی که ساواک در پرونده فخرالدین حجازی نگاه داشته، میتوان ملاحظه کرد. این سند درباره تلاش وی علیه مقالاتی است که در مجلۀ «زن روز» علیه زنان با حجاب نوشته شده است. (فریاد بعثت، فخرالدین حجازی به روایت اسناد ساواک ص ۲۱۶) تلاشهایی مربوط به توسعۀ کار جامعه تعلیمات دینی در اصفهان عمدتا باکوشش آقای فیروزیان و همراهی شماری از بازاریان بود. شرحی مفصلتر از این فعالیتها را بنگرید: اصفهان در انقلاب، ج ۱، صص ۳۷۰-۳۷۴. نامبرده تاکنون نیز با داشتن سن بالا، همچنان یکی از فعالان فرهنگی در اصفهان و استان سیستان و بلوچستان میباشد. نام ایشان در بسیاری از اطلاعیههایی که در دهۀ ۴۰ تا انقلاب اسلامی از طرف جامعۀ روحانیت اصفهان منتشر میشده، آمده است. بنگرید: خادم شریعت، فهرست اعلام، ذیل مورد نام فیروزیان، در شهرهای دیگر نیز همین فعالیتها دیده میشد. جامعۀ تعلیمات اسلامی جزوهای تحت عنوان «گزارش سالیانه جامعه تعلیمات اسلامی شعبۀ بروجرد از شهریور ۱۳۲۷ تا شهریور ۱۳۲۸ش» منتشر کرده است. آقای فیروزیان همچنان تا زمان نگارش این متن – بهمن ماه ۱۳۸۴ ش و تجدید آن در آبان ۱۳۸۹ – مشغول فعالیتهای فرهنگی – تبلیغی است. [۱۷۶] بنگرید: چالش مذهب ومدرنیسم، ص ۳۴۹-۳۵۶. [۱۷۷] از وی اطلاعیهای در این باره خطاب به مردم اصفهان در دست است. [۱۷۸] اسنادی از انجمنها و مجامع مذهبی، ص ۱۲۹. [۱۷۹] مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص ۲۰۸-۲۱۲. [۱۸۰] آیین اسلام، س ۲، ش ۶، ص ۷. [۱۸۱] مسلمین، ش ۴-۵ (ضمیمه خرد، سال ۱۳۲۷). [۱۸۲] پرچم اسلام، س ۳، ش ۱۳، ص ۱. [۱۸۳] بنگرید به: رسائل حجابیه، ج ۱، «رساله در اثبات وجوب حجاب» ص ۶۱۷-۶۳۸، به گزارش مقامات امنیتی، آقای اسلامی در سخنرانیهای خود در تیرماه سال ۱۳۳۰ در تبریز، همچنان در باب «انتقاد از کشف حجاب و تغییر لباس معمّمین دردورۀ رضاخان» سخن میگفته است. بنگرید سند چاپ شده در جامعۀ تعلیمات اسلامی، ص ۱۱۶-۱۶۰. [۱۸۴] جامعۀ تعلیمات اسلامی بر این نکته تأکید داشت و آن را در پشت برخی از نشریات خود نیز به چاپ میرساند که «در هیچ نوع سیاستی اعم از مثبت یا منفی دخالت ندارد و در مجالس و آموزشگاههای شبانه و مدارس روزانه و مجالس تبلیغی آن هم مطلقا گفتگوی سیاسی نمیشود». [۱۸۵] آقای اسلامی در انتقاد از اوضاع مذهبی و فرهنگی جامعه، صراحت خاصی داشت؛ به طوری که یکبار باتمانقلیچ پس از منبرش به او جسارت کرد. اتحادیۀ مسلمین به رهبری حاج سراج در این باره بیانیه داد و از آقای اسلامی دفاع کرد. بنگرید: آیین اسلام، س ۴، ش ۳۰، ص ۱۴. [۱۸۶] وی در سخنرانی خود گفت: من چون رئیس جامعۀ تعلیمات اسلامی هستم و جامعۀ مزبور اجازه ورود به دستجاب سیاسی را نمیدهد، امروز تصمیم گرفتم از ریاست جمعیت استعفا داده و به اینجا بیایم. زیرا صحبت از کاشانی نیست و بایستی عموم علما و روحانیون و مسلمانان در این نهضت شرکت نمایند. بنگرید: گزارشهای محرمانۀ شهربانی، ج ۲، ص ۱۷۱-۱۷۲. [۱۸۷] ساواک در گزارشی، آقای اسلامی را از فعالان جمعیت فدائیان اسلام یاد کرده است. بنگرید: جامعه تعلیمات اسلامی، ص ۱۵۶. همچنین شهربانی از جلسهای (در مورخۀ ۳۱/۳/۱۳۲۷) یاد کرده است که در خانۀ آیت الله کاشانی منعقد شده، و در آن شیخ عباسعلی اسلامی، فیض الاسلام، حاج مرتضی آقایی و نواب صفوی و چند تن دیگر حضور داشتهاند. بنگرید: گزارشهای محرمانۀ شهربانی، ج ۲، ص ۱۸۶. در سند دیگری از شهربانی آمده است: طبق گزارش شهربانی آبادان آقای حاجی عباسعلی اسلامی خود را نماینده حضرت آیت الله کاشانی معرفی نموده و آقای انصاری واعظ که از تهران به منطقۀ خوزستان عزیمت نمودهاند، ضمن سخنرانیهای مذهبی، اهالی را به بستن دکاکین مشروب فروشی و تخریب منازل فواحش و جلوگیری از عبور و مرور بانوان بیحجاب در معابر ترغیب و تحریک مینمایند... بنگرید: اسنادی از انجمنها و مجامع مذهبی، ص ۱۵۳. [۱۸۸] وی در بیستم فروردین ماه ۱۳۶۴ ش در سن ۸۹ سالگی درگذشت. در یکی از گزارشهای ساواک دربارۀ وی آمده است: همان طوری که ساواک در جریان است نامبردۀ بالا (حج شیخ عباسعلی اسلامی) از جمله افراد ناراحت و طرفدار روحانیون مخالف، به ویژه خمینی میباشد که بایستی ساواک در جریان فعالیتها و همچنین مسافرتها و تماس وی باشد. بنگرید: جامعۀ تعلیمات اسلامی، ص ۷۹. برای فعالیت آقای اسلامی در نهضت اسلامی بنگرید: همان ص ۲۲۱ و اسنادی که بعد از آن آمده است. وی در سال ۴۳ به مدت سه ماه در زندان مشهد بود. همان، ص ۲۴۷. [۱۸۹] بنگرید: جامعۀ تعلیمات اسلامی، ص ۱۷۷-۱۷۸. [۱۹۰] همان، ص ۲۴۰. [۱۹۱] بنگرید: آیت الله میلانی به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۳۷. [۱۹۲] صحیفۀ امام، ج ۱، ص ۱۵۲. [۱۹۳] بنگرید: قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۳۷. [۱۹۴] بنگرید: جامعۀ تعلیمات اسلامی، ص ۱۴۱. [۱۹۵] همان، ص ۱۵۶-۱۵۷. [۱۹۶] بنگرید: همان، ص ۱۸۸. [۱۹۷] قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۱۵۹-۱۶۰ ادامۀ صبحت ایشان به مراتب تندتر است- [۱۹۸] مجلۀ تعلیمات اسلامی، ش ۳ (۱۳۳۱) ص ۵۴. در گزارش دیگری آمده است که به سال ۱۳۳۴ تعداد مدارس جامعه، ۱۱۰ باب بوده است. همان، ص ۱۳۳. همچنین گزارش فعالیت جامعه را در سال ۱۳۲۶ بنگرید: در آیین اسلام، س ۴، ش ۲۷، ص ۱۷؛ ۳۹ آموزشگاه شبانه، ۱۲ دبستان و دبیرستان و یک کودکستان، ۸ کلاس اکابر، افتتاح شعباتی در قزوین، اصفهان، رودسر، بروجرد، کنگاور، تبریز و... [۱۹۹] جامعه تعلیمات اسلامی، ص ۹۴. [۲۰۰] آقای دانش آشتیانی درباره دیدگاههای آیت الله بروجردی دربارۀ مدارس یاد شده، در مجلۀ تعلیمات ش ۵ سال ۱۳۳۱ توضیحاتی دادهاند که جالب توجه است. بنگرید: جامعۀ تعلیمات اسلامی، ص ۸۱. [۲۰۱] کتاب دینی کلاس پنجم و ششم مدارس وابسته به جامعۀ تعلیمات اسلامی توسط علامه طباطبائی تألیف و نشر تابان آن را منتشر کرده بود. (آقای خسروشاهی: اینها چهار جزوه بود برای سطح دانش آموزی که آقای طباطبائی نوشت و زمانی دارالتبلیغ آن را چاپ کرد. دو نمونه عقاید و دستورهای دینی و اسلام و اجتماع بود). به علاوه نخستین تجربۀ آقایان گلزاده غفوری و باهنر برای تدوین کتابهای درسی در سال ۱۳۴۵ کاری بود که برای مدارس جامعه انجام دادند و در سال یاد شده تحت عنوان تعلیم و تربیت دینی سال سوم ابتدایی، به چاپ رسید. [۲۰۲] جامعه تعلیمات اسلامی، ص ۸۶ در گزارش دیگری از ساواک در سال ۱۳۵۶ آمده است: به جای مسائل ملی و میهنی، برنامههای ویژه مذهبی اجرا و دانش آموزان را با تعصبات خشک مذهبی پرورش میدهند. به این جهت، دانش آموزان این مدارس پیوسته مورد توجه گروههای برانداز مذهبی بودهاند و این گروهها به نحو مطلوبی از تعصبات مذهبی دانش آموزان استفاده میکنند. سابقه نشان داده است که عدهای از اعضای گروههای خرابکار را کسانی تشکیل دادهاند که فارغ التحصیل این مدارس بودهاند. همان، ص ۹۵. [۲۰۳] هر دوی آنها را در «رسائل حجابیه» چاپ کردهایم. [۲۰۴] درباره ادبیات فقه امر به معروف و نهی از منکر در شیعه بنگرید: امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه اسلامی (مایکل کوک، ترجمۀ احمد نمایی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۸۴)، ج ۱ صص ۴۰۷-۴۸۷. و در خصوص احیای بحث امر به معروف و نهی از منکر در فرهنگ معاصر شیعه و به خصوص نگاه چهرههای برجسته انقلابی و غیرانقلابی این دوره به مسألۀ یاد شده، بنگرید: همان، ج ۲، ص ۸۳۳ – ۸۵۶. داستان بحث امر به معروف و نهی از منکر از دوران مشروطه رنگ سیاسی به خود گرفت. بسیاری بر آن بودند تا کار مجلس شورا را به لحاظ شرعی، از طریق امر به معروف و نهی از منکر توجیه کنند، این مساله مورد انتقاد برخی از علمای ضد مشروطه از جمله میرزا صادق آقا مجتهد تبریزی قرار گرفت. بعدها ضمن بیان شرح افکار مرحوم طیبی در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت. اساسنامه انجمن امر به معروف و نهی از منکر را هم که سندی از دهه بیست است. بنگرید در: چالش مذهب و مدرنیسم، صص ۲۴۲-۲۴۸.