۱- منابع مطالعاتی سازمان
اشاره کردیم کسانی که به سازمان پیوستند، به طور عمده دانشجویان یا فارغ التصحیلان دانشگاهها بودند. بیشتر اینان طی سالهای۴۰-۴۲ در جریان فعالیت انجمنهای اسلامی و شاخۀ دانشجویی نهضت آزادی با مسائل مبارزاتی و مذهبی آشنا شده بودند. آشنایی آنان با مذهب به طور معمول از طریق آثار مهندس بازرگان بود؛ به طوری که بنا به نوشتۀ خود سازمان، پس از قرآن و نهج البلاغه، [۱۰۷۱] آموزشهای دینی، بر محور کتاب راه طی شده بود که مورد بحث و بررسی قرار میگرفت.
کتاب راه طی شده سخت مورد علاقۀ حنیفنژاد و سعید محسن بود، و با توجه به تسلطی که آنها به ویژه حنیف نژاد به لحاظ ایدئولوژیکی روی سایر افراد داشتند، علاقه مزبور به دیگران هم منتقل شد. زمانی که اینان در جلسهای با بازرگان درباره استفاده ازکتاب او صحبت کرده بودند و نمونه سؤالاتی را که از کتاب برای جلسات آموزشی درون مجاهدین طرح شده بود به او نشان دادند، خوشحال شده و گفت که برخی از این پرسشها را خود او هم نمیتواند جواب دهد. [۱۰۷۲] اساس این کتاب آن بود که راه انبیا و راه بشر یکی است؛ بنابراین مجاهدین خلق نتیجه گرفتند که راه مارکس و لنین هم مانند راه انبیا است. [۱۰۷۳] جعفری میگوید که سعید محسن به من گفت که بدون اغراق من صد بار کتاب راه طی شده را خواندهام. [۱۰۷۴] در جای دیگر میگوید سعید محسن تمام کتاب راه طی شده را حفظ کرده بود. [۱۰۷۵] همو تأکید دارد که بازرگان در حکم پدر معنوی و فکری مجاهدین خلق بود. [۱۰۷۶] اندیشههای بازرگان تا سال۵۲ محور اندیشۀ دینی سازمان بود. تراب حق شناس درباره تفاوت اندیشه اسلامی سازمان پیش از سال۵۲ و بعد از آن مینویسد: اما گسست ما (بخش چپ سازمان) از اندیشه دینی بازرگان، طی سالهای ۵۲ـ ۵۴ رخ داد. این اندیشۀ دینی که به اسلام از دریچۀ علم و به ویژه فیزیک و ترمودینامیک مینگریست، ما به آن از دریچۀ مسائل اجتماعی و به قول خودمان انقلابی و روزنههایی از دیالتیک و مارکسیسم نیز مینگریستیم و دورنمای شگفتانگیزی مانند جامعه بیطبقۀ توحیدی به چشممان میآمد... پس از گسست سیاسی از بازرگان در نیمه دهه ۴۰، گسست فلسفی از او در نیمه دهۀ۵۰ به نظرمان ضروری گشته بود. [۱۰۷۷]
برای سازمان مهم این بود که پرسشهای اصلی ایدئولوژیکی خود را پیدا کند. فضایی که پس از طرح مارکسیسم و بحثهای جهان بینی و جهانشناسی در ایران پدید آمده بود، ذهن آنان را سخت به خود مشغول کرده و مهمترین چالش فکری آنان بود. آنان باید به نوعی از طلسم علم و مادهگرایی حاکم بر آن میگذشتند. آنان باید نشان میدادند که اگر به چیزی به نام ایدآلیسم باور دارند، این نگاه آنان، متفاوت با نگرش علمی و مادی نیست. سازمان آن هم به رهبری حنیف نژاد و تلاش سخت عدهای دیگر، در این راه در محدوده و چهارچوبهای که افکار آن زمان اجازه میداد جلو رفت و در این راه واقعا تلاش کرد. اما در واقع، در پاسخ این مسائل، چیزی بهتر از آثار بازرگان وجود نداشت. یعنی انتخاب آن راه، به طور طبیعی به بازرگان میرسید. علاوه برآن مارکسیسم هم جاذبههای خاص خود را داشت [۱۰۷۸] و رهبران سازمان، همزمان تلاش میکردند متونی را بخوانند که به نوعی آنان را در میانۀ ایدآلیسم و ماتریالیسم حرکت داده به سر منزل مقصود برساند. یافتههای جدید از دل کتابهای مارکسیستی و مادی در میآمد، اما لاجرم میبایست رنگ مذهبی پیدا میکرد. در شرایط خاص مذهبی که این افراد به لحاظ خانوادگی و تعلق خاطر شخصی در آن زندگی میکردند، هر مطلب تازهای که به دست میآمد، بایست آیهای برای آن یافت میشد و به نوعی توجیه مذهبی پیدا میکرد.
محمد حنیف نژاد که در واقع، تئوریسین اصلی سازمان به حساب میآید درباره منابع مطالعاتی خود مینویسد: «کتابهایی که مطالعه کردهام، عبارتند از: راه طی شده، خدا در اجتماع، [۱۰۷۹] بینهایت کوچکها، ذرۀ بیانتها، کار در اسلام، اسلام و قرآن راشد، تفسیر پرتوی از قرآن، اقتصاد کشورهای توسعه نیافته... ویتنام در آتش، تحلیل انقلاب الجزایر، حقوق بین الملل، نهج البلاغه فیض الاسلام...»؛ و در جای دیگری مینویسد: «ما حدود سه سال و نیم با عدۀ معدودی مطالعه میکردیم و سپس تا سال ۴۷ تعداد افراد ما بیشتر شد... ابتدا فقط قرآن و گاهی هم نهج البلاغه میخواندیم و برای بالا بردن سطح اعتقادات افراد از کتابهای آقای مهندس بازرگان و طالقانی استفاده میکردیم.... ما برای وارد شدن به نظریات مارکسیستها کتابهای آنها را هم مطالعه میکردیم.» [۱۰۸۰]
در بخش مبارزاتی، آنان به اجبار از تجارب مبارزاتی سایر کشورها باید بهره میبردند. بخشی از این تجارب، مارکسیستی بود و بخشی نیز به جنبشهای ملی در کشورهای عربی از جمله فلسطین و الجزایر مربوط میشد. آنان شماری از کتابها و جزوات عربی را توسط محمد مهدی جعفری به فارسی ترجمه کرده و در اختیار اعضا میگذاشتند. شماری از ترجمهها هم از تراب حق شناس بود. این جزوات مربوط به الفتح و برخی هم کتابهای مستقلی بود که در تحلیل اوضاع سیاسی و اجتماعی جنبشهای ملی آن روزگار نوشته شده بود. [۱۰۸۱]
یکی از نخستین مسائلی که در این قبیل مطالعات و نیز مطالعات ایدئولوژیک به چشم میآمد، آشنایی با آثار مارکسیستی بود. این آشنایی سبب شیفتگی سران مجاهدین نسبت به این تفکر شد و افزون بر مسائل فکری، روشهای سازمانی آنان را تحت تأثیر قرار داد. سعید محسن به جعفری گفته بود: «ما با مارکسیستها بحث میکنیم، طوری که طرف در وهلۀ اول خیال میکند ما مارکسیست هستیم. اما وقت نماز که میشود بلند میشویم نماز میخوانیم... ما مارکسیسم را آن چنان یاد گرفتهایم که مثل خودشان یا حتی بهتر از خودشان از آن آگاهی داریم.» [۱۰۸۲] حنیف نژاد در سال ۵۰ در زندان گفته بود: یک مارکسیست خوب نمیتواند مسلمان خوبی نباشد (یعنی میتواند باشد بلکه الزاما هست). در شرح آن مجید معینی گفته بود: مثلا به نظر ما مائو یک موحد است و فی سبیل الله گام بر میدارد؛ در واقع حنیف نژاد محو اندیشههای مائو شده بود. وی در کتاب راه انبیاء راه بشر (ص ۲۴۱) نوشت: «بدون آشنایی با فرهنگ انقلابی عصر حاضر، درک عظمت آیات قرآن هیچ ممکن نیست. در اینجا حتما کتب زیر را بخوانید: کتابچۀ سرخ مائو، امپریالیسم و کلیۀ مرتجعین تاریخ ببر کاغذی هستند، دو نوع همزیستی مسالمتآمیز به کلی متضاد». هرسه کتاب از مائو است.
نجات حسینی که سالها عضو و نمایندۀ سازمان در سوریه و لبنان بوده است، پس از نامبردن از متون مورد مطالعه و نقش آقای بازرگان و طالقانی که میکوشیدند دین را با علوم جدید تطبیق دهند، مینویسد: «با یک نگاه کوتاه به فرهنگ آموزشی و پرمحتوای سازمان، مجموعهای از دو دیدگاه متضاد، یعنی ماتریالیسم و مذهب در آن به چشم میخورد؛ این فرهنگ مختلف نه ماتریالیستی بود و نه مذهبی. در آموزش ناهمگن سازمان هر کجا که مذهب از پاسخ منطقی به سؤالی عاجز بود، با توسل به ماتریالیسم علمی جواب داده میشد و هر وقت که مسألهای احساسی و عاطفی مطرح بود که در قالب ماتریالیسم مجرد نمیگنجید، با توجیه مذهبی و وظیفۀ شرعی پاسخ میگرفت. این دوگانگی در آموزش خواست یک فرد و یا تصمیم خودسرانه یک سازمان نبود، بافت اجتماعی و سرشت عناصری که به تشکیلات پیوسته بودند، چنین اختلاطی را ایجاب میکرد.»
همین نویسنده، از هیئتی از سازمان یاد میکند که قرار بود با نمایندگان یک سازمان مبارزاتی غیر ایرانی دیدار کنند. اینان درحالی که نامهای به همراه داشتند که در آن نوشته شده بود که «ما در مبارزۀ خود از سرچشمۀ فیاض قرآن بهره میگیریم»، قرار گذاشتند که اگر آنان از ایدئولوژی سازمان سؤال کردند، خود را مارکسیست - لنینیست معرفی کنند. به نظر وی انشعاب - که به غلبه مرتدین انجامید - در سازمان امری کاملا طبیعی بوده است. در آن زمان «کسانی که از این دگرگونی در حیرت شده بودند، آنهایی بودند که از ساختار سازمان مجاهدین اولیه و بافت اجتماعی آن برداشتی نادرست و اطلاعاتی اندک داشتند.» [۱۰۸۳] گویا کسی که این پاسخ را به فلسطینیها عنوان کرده، مسعود رجوی بوده است.
حسین روحانی عنصر فعال و ایدئولوژیک سازمان [۱۰۸۴] فهرست کتابهایی را که در جلسات مطالعه میشده چنین آورده است: راه طی شده، خدا در اجتماع، عشق و پرستش، مسألۀ وحی، اسلام مبارز و مولد (همه از مهدی بازرگان)، جهاد و شهادت و تفسیر پرتوی از قرآن (آیت الله طالقانی)، خلقت انسان و قرآن و تکامل (یدالله سحابی)، آیا انسان زاده میمون است (محمود بهزاد)، انسان و کهکشان (جان ففر)، حیات، طبیعت، منشأ و تکامل آن (اپارین)، علم به کجا میرود (ماکس پلانک)، چهار مقالۀ فلسفی (استالین)، دوزخیان روی زمین (فانون)، الجزایر و مردان مجاهد (حسن صدر)، کتابهایی درباره ویتنام، تاریخ مشروطۀ ایران (کسروی) چه باید کرد (لنین) و تألیفات متعدد مائو از قبیل: علیه لیبرالیسم، اصلاح سبک کار حزبی، آموزش خود را از نو بسازیم» و کتابهایی مانند چگونه میتوان یک کمونیست خوب بود از شائوچی. [۱۰۸۵]
کتاب دیگری که بویژه در ادامۀ تحلیلهای طبقاتی - مارکسیستی مطالعه میشد، و به نظر میثمی در تحول درونی سازمان در فاصلۀ ۵۲ تا ۵۴ مؤثر بود. کتاب سیر تحولات اجتماعی بود که ادوار پنجگانۀ تاریخ را براساس دیدگاه ماتریالیسم تاریخی تشریح کرده بود. این کتاب، متن آموزشی در درون سازمان بود. [۱۰۸۶]
حسین روحانی باز در جای دیگری مینویسد: آموزش سازمان در چهار قسمت خلاصه میشد: یک قسمت ایدئولوژی که ابتدا راه طی شده و انسان و خدا و ترمودینامیک انسان و سایر کتابهای مهندس بازرگان و سپس پرسش و پاسخی راجع به همین کتابها و تفسیر قرآن و نهج البلاغه تدریس میشد. [۱۰۸۷] یکی از اعضای مجاهدین دربارۀ آموزش متون دینی مانند قرآن و نهج البلاغه مینویسد: در این راستا متون مذهبی (قرآن ونهج البلاغه) از دیدگاهی روشنفکرانه، باز شکافی میشد، به طوری که برداشت نوینی از مفاهیم اسلامی ارائه میداد، این برداشت غالبا با تفاسیری که در مساجد و توسط روحانیت سنّتی تبلیغ میشد، همسان نبود. [۱۰۸۸]
[۱۰۷۱] اقبال به سمت نهج البلاغه در این دوره رو به فزونی نهاده وگفته شده است که طی سالهای ۵۰ تا ۵۲ نهج البلاغه با ترجمۀ فیض الاسلام هشت بار چاپ شد. بنگرید: آنها که رفتند، ص ۲۲۶. محمد مهدی جعفری میگوید که برخی از کارهای وی روی نهج البلاغه کارهایی بود که به درخواست سازمان مجاهدین انجام داده بود. بنگرید: سازمان مجاهدین خلق از درون، ص ۳۲. [۱۰۷۲] مصاحبه تراب حقشناس با مجله نقطه، ش ۱، ص ۶۶، به نقل از: بررسی تغییر ایدئولوژی، ص ۲۱۴. [۱۰۷۳] آنها که رفتند، ص ۱۱۱. میثمی میگوید: از خودم پرسیدم که حنیف نژاد به چه چیز بیشتر علاقمند بود؟ به خودم پاسخ دادم: بازرگان و کتاب راه طی شده، در باره اهمیت کتابهای بازرگان به خصوص راه طی شده، اسلام مکتب مبارز و مولد (که انقلابیترین اثر بازرگان بود) و نیز کتاب «مسأله وحی» نزد مجاهدین بنگرید به: سازمان مجاهدین خلق از درون، ص ۳۵. [۱۰۷۴] سازمان مجاهدین خلق از درون، ص ۷۹. [۱۰۷۵] سازمان مجاهدین خلق از درون، ص۳۵۵. [۱۰۷۶] همان، ص ۱۳۹. [۱۰۷۷] مجله نقطه، شماره ۱، ص ۶۶، به نقل از بررسی تغییر ایدئولوژی، ص ۲۱۵. [۱۰۷۸] یکی از این جاذبهها، منظم بودن دیدگاههای مارکسیستی بود. هستی و جهان ماده و حرکت آن تا برسد به تاریخ وجامعه، سوسیالیسم و کمونیسم، همه جایگاه مشخصی دراین تحلیل داشتند. دربارۀ این اصول، تردید و شکی هم میان مارکسیستها نبود و تنها در مسائل جزئی اختلاف نظرهایی وجود داشت. دربارۀ مارکسیست شدن بهرام آرام، یکی از دلایل وی همین انسجام فلسفی مارکسیسم بود. بنگرید: آنها که رفتند، ص ۴۰۳. [۱۰۷۹] متن یک سخنرانی که بازرگان در جشن مبعث در سال ۱۳۴۶ در میان زندانیان برازجان ارائه کرد! [۱۰۸۰] نهضت امام خمینی، ج ۳، ص ۵۵۷ـ ۵۵۸ از پروندۀ حنیف نژاد. [۱۰۸۱] سازمان مجاهدین خلق از درون، ص ۲۳ـ ۲۴. [۱۰۸۲] همان، ص۷۵. [۱۰۸۳] برفراز خلیج فارس، ص۴۱۵ـ ۴۱۹. [۱۰۸۴] در سال ۴۷ بعد از جدا شدن عبدی، حنیف نژاد یک گروه ایدئولوژی درست کرد که عبارت از خود او، علی میهن دوست و حسین احمدی روحانی بود. [۱۰۸۵] سازمان مجاهدین خلق ایران، ۴۰ (برخی از عناوین که نادرست بود اصلاح شد) در کارهای فکری سیاسی که در زندان صورت میگرفت، تقی شهرام، براساس کتاب شائوچی، جزوهای با عنوان «خرده بورژوازی» نوشته بود که مجاهدین مثل سایر متون تدوین شده در زندان آن را مطالعه میکردند. بنگرید: آنها که رفتند، ص ۲۰۷. [۱۰۸۶] بنگرید: از نهضت آزادی تا مجاهدین، ج ۱، ص ۲۷۹. [۱۰۸۷] سازمان مجاهدین خلق ایران، ص ۴۰. [۱۰۸۸] برفراز خلیج فارس، ص ۵۱.