۲- جریان فکری حبیب الله آشوری
کتاب توحید از حبیب الله آشوری نیز در ادامۀ همین گرایش افراط در سیاسیکردن دین است. وی یک روحانی بود و سالها در مشهد و سپس در تهران به فعالیتهای تبلیغی اشتغال داشت. آقای عمید زنجانی به منبرهای وی در مسجد لرزاده و استقبال گسترده از آن اشاره کرده میگوید: «آقای آشوری انصافا منبرهای گیرایی داشت، منتها همۀ مسائل را تحلیل مادی و انقلابی میکرد؛ اصلا چیزی به عنوان عبودیت، عبادت و معنویت به جا نمیگذاشت.» [۱۸۰۱] دوست دانشمند من آقای محمدعلی مهدوی راد که طلبۀ پیش از انقلاب مشهد بوده و گاه در درسهای آشوری شرکت کرده، به بنده گفتند: «آشوری طلبه مشهد بوده و فارغالتحصیل دانشکده الهیات، با مدرک لیسانس بود. وی با سید هادی خامنهای و شهید کامیاب و شماری دیگر پای درسهای آیت الله خامنهای حاضر میشد. این درسها را در مباحث اعتقادی و توحید و نهج البلاغه تدریس میکرد. وی به تدریج خودش به کار کلاسداری و سخنرانی میپرداخت و در منزل خودش نهج البلاغه، اقتصاد و توحید، درس میداد. برای مثال یکبار در دهۀ فاطمیه، شرح مفصلی از خطبۀ حضرت فاطمه‘ ارائه کرد. وی به نوعی شاگرد آیت الله خامنهای بود و حتی کتاب توحید وی هم شرحی بر درسهای آیت الله خامنهای بود. [۱۸۰۲] فرد بسیار ساده زیستی بود؛ لباس مندرس میپوشید و در منزل آقای محمدتقی شریعتی نیز رفت و آمد زیادی داشت، آن هم بیشتر با دوچرخه. زمانی که کتاب توحید توسط انتشارات غدیر در سال ۱۳۵۵ ش انتشار یافت، مخالفتهایی با آن در مشهد و قم صورت گرفت. آیت الله خزعلی سخت با این کتاب مخالف بود و همین مخالفت او سبب محکومیت او در سال ۶۰ شد. [۱۸۰۳]
آقای مصباح نیز که روی این قبیل مسائل حساسیت داشت، با آن برخورد کرد. ایشان میگوید: گودرزی در تهران و آشوری در مشهد چه فسادهایی که به بار نیاوردند. خانههای تیمی کذائی، ازدواجهای دسته جمعی، آن هم به استناد قرآن! آشوری رفته بود به شاهرود، عدهای پسر و دختر را دسته جمعی عقد کرده بود. آنها گفته بودند ما چنین چیزی را ندیده و نشنیدهایم. گفته بود قرآن گفته: «نسائكم» یعنی این زنان برای مجموع شما هستند. [۱۸۰۴] آقای مصباح میگوید که وقتی در مدرسه حقانی (منتظریه) بوده، نسخههایی از این کتاب به مدرسه آورده میشده است. ایشان که آن را خوانده و متوجه خطاهایش شده، در جلسهای که عصرهای جمعه در مدرسه داشته، عصبانی شده و عمامهاش را بر زمین زده و دیگران را متوجه این خطر کرده است. [۱۸۰۵] آشوری پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۶۰ اعدام شد. گفته شده است که وی تشکیلات بسیار محدودی با عنوان سازمان اسلامی شورا (مخفف آن ساش) درست کرد که همراه چند نفر از هوادارانش بود اما به جایی نرسید.
به نظر میرسد، در چاپ دوم کتاب توحید که به گفتۀ یکی از دوستانش تنها سه ماه پس از چاپ اول انتشار یافت، اصلاحاتی صورت گرفته باشد؛ شاهد آن که، نوع برخی از حروف متفاوت با حروف بقیۀ موارد کتاب است که از آن جمله به مقدمه و نیز ص ۵۷ و ۵۸ میتوان اشاره کرد.
استاد مطهری از انتشار کتاب توحید سخت ناراحت و نگران بود. ایشان شرح دیدار خود را با آشوری برای آقای دوانی نقل کرده بود؛ از جمله اینکه آشوری اصرار داشته است که آقای مطهری باید در جنوب شهر و شوش زندگی کند نه در قلهک. [۱۸۰۶] خود آشوری زندگی بسیار ساده و بیپیرایهای داشته وحتی برای صرفه جویی قبایش را هم قدری کوتاه میگرفت.
کتاب توحید نمونهای آشکار از انحراف از نوع تأویل گرایانۀ مادی و توجیه تمامی مفاهیم کلیدی اسلام مانند توحید و معاد و جز اینهاست. در گزارشی مربوط به دی ماه ۵۶ آمده است: «آشوری نویسندۀ کتاب توحید، تمام مبارزین با رژیم، حتی مجاهدین مارکسیست را تأیید میکند و معتقد است گناه مارکسیست شدن مجاهدین به گردن روحانیت است و اینها چون کشته میشوند و خون میدهند باید تأیید شوند.» در این گزارش از قول محسن رفیق دوست - به نقل از یک منبع نفوذی ساواک - آمده است: «در منزل حاج محمود مانیان جلسهای با شرکت اکثر مبارزین بازار تشکیل شد که آشوری در آن جلسه صحبت کرد و دکتر عباس شیبانی از وسط مجلس داد میزند که این حرفهایی که میزند مربوط به کمونیستهاست و ربطی به اسلام ندارد؛ و شیبانی با آشوری صحبت نموده و او را متقاعد میکند که از مجاهدین مارکسیست دفاع ننماید.» [۱۸۰۷]
یک نکته را نباید از نظر دور داشت که اصولاً این قبیل نگرش به توحید، در اصل منشأش یک تفکر اقتصادی - اجتماعی در تحلیل اسلام بود. اقتصاد و فقر و سرمایه، مهمترین مفاهیم در اذهان این قبیل افراد بودند. [۱۸۰۸]
[۱۸۰۱] خاطرات حجت الاسلام و المسلمین عباسعلی عمید زنجانی، ص ۱۵۵ـ ۱۵۶. در پاورقی همانجا به نقل از راوی آمده که وی (که به خطا او را محمد آشوری نامیده) به گروه فرقان پیوسته است. جعفری میگوید: «ایشان (آشوری) قسم خوردند که ارتباطی (با فرقان) ندارند». شریعتی آنگونه که من میشناختم، ص ۹۰. پس از اعدام آشوری، پیکاریها در نشریه شمارۀ ۸۷ خود از وی ستایش کرده و او را از فعالان علیه رژیم شاه یاد کردند. آقای عمید خود تا سال ۱۳۴۵ در نجف بود. در این سال به قم و سپس به تهران آمد و در این مسجد به اقامه نماز پرداخت. مسجد لرزاده از پایگاههای انقلاب در سالهای پیش از پیروزی انقلاب بود. (بنگرید: آیت الله گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۶۳۰). [۱۸۰۲] آقای مهدوی راد افزودند: زمانی پیش از انقلاب، سه چهار ماهی بعد از انتشار توحید سر بازار سرشور، در حالی که عازم منزل آیت الله خامنهای بودم ایشان را همانجا دیدم و از ایشان درباره کتاب توحید آقای آشوری سؤال کردم. به ایشان عرض کردم کتاب توحید به قم رسیده و مشکلاتی را به وجود آورده است. ایشان پرسید چه مشکلاتی؟ گفتم: برخی گفتهاند ایشان با این کتاب کمونیست شده است. ایشان گفتند: خیر کمونیست نشده. ایشان مردی زحمتکش و فاضل و متدین است. اگر به همین صورت که زحمتت میکشد، دقت کند و تأمل کند و زحمت بکشد، در آینده اسلام شناس بزرگی خواهد شد. آیت الله خامنهای دوباره تکرار کردند: گوش بده، نمیگویم الان هست، اگر اینجوری بشود در آینده خواهد شد. اما کتاب ایشان. من مریض بودم. نسخه اولیه کتابش را آورد که من بخوانم و اظهار نظر کنم. وقتی تیترهای کتاب را دیدم مشاهده کردم که همان تیترهایی است که من در بحثهای اعتقادیام برای اینها یعنی آشوری و کامیاب و اخوی سید هادی و دوستانش داشتم. در متن دقت نکردم. نامهای را برای چاپ آن به آقا حمید اسلامی نوشتم. بعد که چاپ شد دیدم مطالبی به آن افزوده که در بحثهای من نبوده است. ترجمه برخی از آیات و همچنین توضیحاتی که درباره معاد در کتابش آورده بود مورد تأیید من نبود و از من هم نبود. لازم به یادآوری است که پس از بالا گرفتن سروصدای این کتاب، حمید اسلامی نوشته آقای خامنهای را به عنوان اینکه کتاب را ایشان تأیید کرده پشت شیشه مغازهاش زده بود. ناشر برخی از نوشتههای آیت الله خامنهای مانند کتاب «گفتاری در باب صبر» همین انتشارات غدیر بود. حمید، فرزند مرحوم حاج شیخ عباسعلی اسلامی است. بیفزاییم که نوشته آیت الله خامنهای درباره توحید عنوانش «روح توحید، نفی عبودیت غیرخدا» بود. آیت الله خامنهای در حاشیه این مبحث (در چاپ سوم کتاب حاضر) نوشتهاند: این کتاب (توحید آشوری) شرح جزوه توحید است که من آن را نوشته و پس از تدریس برای جمع کوچک و نخبهای از طلاب، برای تدریس در جمعهای کوچک دیگر در اختیار تعدادی از آنان گذاشتم. آشوری که در جمع اولیه نبود، نیز آن را گرفت تا تدریس کند و پس از مدتی آن شرح بیرون از متن را درست کرد. من بارها دربارۀ اشتباهات و انحرافات به او تذکر داده و با او بحث کردم که متأسفانه غالبا بینتیجه بود. متن جزوۀ من در کتاب آشوری با گیومه مشخص شده است. عبدالرضا حجازی هم در نامه مفصلی که در آبان ۵۷ در اعتراض به نهضت اسلامی به امام خمینی نوشته، از جمله به توحید آشوری اشاره کرده مینویسد: کتاب توحید آشوری نتیجه این فاجعه است. آشوری تربیت شدۀ آقای سیدعلی خامنهای ایده الله تعالی است و ایشان خود را از صحابه حضرتعالی میداند. امام خمینی در آینه اسناد، ج ۱۷، ص ۴۹۰. آیت الله خامنهای در جای دیگر در حاشیه چاپ سوم همین کتاب درباره آشوری چنین نوشتهاند: آشوری در ابتدا طلبۀ مستقیم و سربهراهی بود. از حدود سال ۴۶ با من مرتبط شد و در جلسهای که برای چند نفر از طلابِ هم ردیف او به عنوان تمرین نویسندگی تشکیل دادم شرکت میکرد. گاهی هم در درس تفسیر که از سال ۴۷ برای طلاب میگفتم میآمد و فراتر از اینها با من رفت و آمد داشت و در بسیاری از محافلی که با طلاب یا دانشجویان داشتم حاضر میشد. از حدود سالهای ۵۱ به بعد، تحت تأثیر تفکرات مجاهدین خلق واقع شد و یکی دوبار به من گفت که گرههایی در ذهنیات خود دارد و خواست که با او بنشینم و آن گرهها باز شود. در همین اوقات شرح بر جزوۀ توحید را نوشت و به من داد تا دربارۀ آن نظر بدهم. ضعفهای متعددی داشت و من در چند جلسۀ طولانی با او در بارۀ آنها گفتگو کردم. گرههای ذهن او همانها بود که در کتاب منعکس شده است. در موارد متعددی نسبت به اشکالات قانع میشد، ولی بار دیگر در جلسات بعد همانها را تکرار میکرد. مهمترین مانع از اینکه حرف غلط خود را پس بگیرد، فضای آن روز در محیط مبارزاتی بود. حرفهای افراطی و تند به مذاقها خوش میآمد و مستمعین را به گرد گویندگان چنین حرفهایی جمع میکرد. او این نقطه ضعف را داشت که از تحسین و تمجید به خصوص از سوی جوانان و مبارزین به وجد میآمد و همین نمیگذاشت او درست بفهمد یا درست عمل کند. دوستان خوب و اصیل ما از اینکه او روز به روز بیشتر زاویه میگرفت، ناراحت بودند. یکی از مبارزین مؤمن، جلسهای در خانه خود تشکیل داد و از او و من و دکتر شریعتی دعوت کرد تا شاید بشود او را از ادامۀ این کجرویها منصرف کرد. آن روز شریعتی و من ساعتها با او حرف زدیم. و شریعتی بیش از من. و متأسفانه اثر نداشت. من در آن روز انگیزههای ضد مارکسیستی شریعتی را بیش از همیشه حس کردم. [۱۸۰۳] آیت الله خزعلی میگوید که من این فرد را با توجه به یکی از آثارش به سیزده مورد ارتداد محکوم کردم. خاطرات آیت الله خزعلی، ص ۱۵۲. [۱۸۰۴] یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۱۸ خبر شگفتی است و استناد آن دشوار. [۱۸۰۵] همان، ص ۱۹. [۱۸۰۶] بنگرید: خاطرات من از استاد شهید مطهری، ص ۷۹ـ ۸۲. [۱۸۰۷] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۲۷۴ـ ۲۷۵، یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت الله انواری، ص ۲۶۷. [۱۸۰۸] برای شناخت بیشتر این افکار میتوانید مطالب مربوط به طیبی شبستری را در همین کتاب ملاحظه کنید.