جریان ها و سازمان های سیاسی-مذهبی ایران

فهرست کتاب

۱۴- نعمت الله صالحی نجف آبادی و شهید جاوید

۱۴- نعمت الله صالحی نجف آبادی و شهید جاوید

گرایش به اعتدال و غلو، دو گرایشی است که در حوزه علمیه پیشینه‌ای دراز داشته است. سابقۀ این برخورد به زمان خود امامان می‌رسد. [۲۴۳۱] هرکدام از طرفداران دو گروه، آثاری نوشته و عقاید خویش را در آن‌ها عرضه کرده‌اند. ملاک‌ها و موضوعاتی که به عنوان مرز غلو مورد بحث قرار می‌گرفته و روش‌های برخورد بامسأله و ادبیاتی که در قالب آن، مسائل مورد بحث تدوین می‌شده، همراه با جو موجود در جامعه، سرنوشت این نزاع‌ها را رقم می‌زده است. افزون بر نزاع جریان غالی با جریان‌های مقابل، اعم از اعتدال و تفریط، نزاع اخباری و اصولی هم به نوعی به آن اختلافات دامن می‌زده است. نگرش‌های عوامانه از دین همراه با خرافات در برابر نگره‌های درست دینی که معمولا از سوی مراجع دینی مورد حمایت بوده، بر دامنۀ آن نزاع می‌افزوده است. بخشی از این مطالب، همان‌هاست که شریعتی در زمان خود رنگ تشیع علوی - صفوی به آن داد که طبعا چندان واقع بینانه و تاریخی نبود. ما در جای دیگری اشارتی به این مطلب داشتیم؛ با این حال، نوعی اختلاف نگاه وجود داشته و دارد.

یکی از مسائلی که در همان قالب، و البته در چهارچوب فضای فکری - سیاسی سال‌های پیش از انقلاب و شرایط خاص فکری ایران در آن دوره و به خصوص در داخل حوزه علمیه مطرح گردید، جریان کتاب شهید جاوید بود که مقدار زیادی با تحولات سیاسی آمیخته شد و واکنش‌های فراوانی را در پی آورد.

نعمت الله صالحی نجف آبادی روز اول تیرماه ۱۳۰۲ در نجف آباد به دنیا آمد. پدرش حسینعلی صالحی، کشاورز و صاحب چهارده فرزند بود که صالحی دوازدهمین آن بود. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ملی حسینعلی مسجدی مشهور به مدیر گذراند و از سال سوم ابتدایی با حسینعلی منتظری رفاقت یافت. تا اینجا سه حسینعلی در زندگی وی دخیل بودند. وی در سال ۱۳۱۸ در اصفهان مشغول تحصیل علوم دینی شد. در سال ۱۳۲۶ به قم آمد و ضمن تحصیل به تدریس پرداخت، که به ‌خصوص در تدریس متون ادبی از جمله مغنی و مطول، استاد بود. در قم بسیاری از چهره‌های بعدی که در انقلاب نقش داشتند، به نوعی شاگردی وی را کرده بودند. خود وی در قم پای درس آیت الله بروجردی می‌رفت و در ضمن از شاگردان امام خمینی هم بود. صالحی تا سال ۵۲ که درکنار ده‌ها نفر دیگر از علما و فضلای وقت حوزه، تبعید شد، به عنوان مدرس رسمی در حوزه فعال بود و پس از انقلاب هم درس نهج البلاغه می‌داد.

صالحی افزون بر تدریس، به پژوهش و نگارش هم روی آورد و زمانی دست به نوشتن مقالاتی در مجلات حوزوی از جمله مکتب اسلام زد. درس تفسیری هم از سوره یوسف داشت که حاصل آن کتاب جمال انسانیت بود. از همان زمان، گرایش‌های خاص ضد غلوی داشت که البته ریشه‌های آن بر نویسنده این سطور چندان روشن نیست. آنچه هست، ‌وی و همشهری او آیت الله منتظری، هردو بیش وکم گرایش ضد غالی را داشتند، گرچه صالحی در این مسیر آثاری هم نوشت. علائق فکری او در جهت مبارزه با آنچه وی آن را غلو می‌نامید، در بسیاری از نوشته‌های او از پیش از انقلاب یا آنچه بر اساس همان نوشته‌ها بعد از انقلاب تدوین شد، دیده می‌شود. کتابی که به تازگی تحت عنوان غلو، درآمدی بر افکار غالیان در دین، انتشار یافته (تهران، ‌۱۳۸۴) مجموعه درس‌های دوران پیش از انقلاب است که پشینه حساسیت‌های فکری وی را در این زمینه نشان می‌دهد. وی تحت تأثیر مدل فکر علمی - دینی، بعدها بحثی هم درباره طهارت آب از دیدگاه علمی نوشت که در کتاب پژوهشی در چند مبحث فقهی منتشر شد.

نخستین بخش‌های کتاب شهید جاوید او در سال ۱۳۴۷ در سالنامه معارف جعفری به چاپ رسید. اندکی بعد این تحقیقات او که نویسنده مدعی بود در هفت سال آن را به انجام رسانده، گویا ابتدا با عنوان مرد صلح و دفاع خونین و سپس با عنوان شهید جاوید چاپ شد. [۲۴۳۲] نخستین انتشار آن در شهریور ماه ۱۳۴۹ بود. همان زمان به دلایلی که به مقدار زیادی جنبه سیاسی نیز داشت، برخی از فضلای دیگر، از جمله:‌ آیات منتظری و مشکینی بر آن تقریظ نوشته، آن را تأیید کردند. [۲۴۳۳] آقای منتظری بعد از اعتراض مخالفان و حتی برابر اعتراض آقای گلپایگانی هم سخت از تقریظ خود دفاع کرد. [۲۴۳۴] این درحالی بود که به گزارش ساواک، آیت الله مشکینی اعلامیه‌ای نوشت:‌ «تقریظ نوشتن بر یک کتاب، معمولا راجع به انتخاب موضوع بحث، و روانی قلم، و سبک جمع آوری و تنظیم مطالب است و ابدا مستلزم تصدیق تمام مطالب طرح شده نیست، بلکه بر غالب نویسندگان تقریظ، میسر نمی‌شود به همه مدارک و مآخذ مربوطه مراجعه کنند... و در بعضی موضوع کتاب مورد سؤال اگرچه نظریه این جانب در بعضی از مطالب و موضوعات با روش کتاب توافق نداشت، چنانکه پس از انتشار آن بر طبق بررسی و تحقیق عده‌ای از اساتید حوزه علمیه قم و رفقای محترم - دامت افاضاتهم - به دست آمده که اشتباهاتی در آن موجود است. ولی از نظر اینکه در خود کتاب تصریح شده بود که ابحاث و مسائل آن به عنوان اظهار نظر و بیان فرضیه در اطراف نهضت مقدس حضرت حسین÷ است، ما تصور کردیم در آینده نزدیک افکاری از دانشمندان و نویسندگان در اطراف این موضوع تحقیق و تفحص نموده، مطالب مورد نظر را کاملا بررسی و اشکالات متصوره را منصفانه حل خواهند کرد و کتاب‌های جالب‌تر و عمیق‌ در این باره خواهند نوشت». [۲۴۳۵] این درحالی بود که بسیاری از نویسندگان سنتی حوزه، و نیز مراجعی مانند آیت الله گلپایگانی، [۲۴۳۶] آیت الله مرعشی نجفی، [۲۴۳۷] با آن از در مخالفت درآمده و آثار متعددی در رد بر آن نوشتند. آقای آیت الله گلپایگانی که بیشترین تلاش را در جلوگیری از چاپ این کتاب داشت، برابر طلاب معترض اصفهانی که به خاطر اهانت روضه خوانان قم به آقای مشکینی در خانۀ آقای گلپایگانی آمده بودند، گفت:‌ «صالحی چند سال قبل کتاب را آورد نزد من و اجازه چاپ خواست. من با دقت خواندم، دیدم صلاح نیست و اجازه ندادم. صالحی گفت: اگر آقای صافی گفت چاپ نکن، چاپ نمی‌کنم، ایشان هم مطالعه کرد و صلاح ندانست. ولی ناگهان شنیدم چاپ کرده، هرکس مقلد من است حرام است این کتاب را بخواند.» [۲۴۳۸]

بسیاری از منبری‌های شهرهای مختلف از جمله شهر قم و به ویژه اصفهان بر ضد آن سخن گفتند. [۲۴۳۹] جالب است که چند ماه پس از انتشار این کتاب، آیت الله طالقانی از صالحی دعوت کرد تا ده شب در مسجد هدایت سخنرانی کند. ساواک ضمن ارائه گزارش سخنرانی‌های او، از انتقاداتی یاد کرده که از طالقانی به خاطر این دعوت صورت می‌گرفت. [۲۴۴۰]

موضع‌گیری برابر شهید جاوید به دو نگره موجود در این اثر که به عنوان نکته‌ای در ظاهر بدیع مطرح شده بود، باز می‌گشت. یکی از مهم‌ترین آن‌ها این بود که مولف کتاب، در مبحث هدف امام حسین÷ از قیام عاشورا به تقویت این نظریه پرداخته بود که امام حسین÷ در پی تشکیل حکومت بوده است. [۲۴۴۱]

طرح این مسأله برای انقلابیون بسیار جذاب بود و به همین دلیل بود که صرف نظر از برخی نکات دیگر، آنان به دفاع از این کتاب پرداختند. این جماعت، طلاب انقلابی را هم بسیج کرده، به منزل آیت الله گلپایگانی فرستادند که به نفع صالحی، منتظری و مشکینی شعار بدهند. [۲۴۴۲] این گروه از طلاب انقلابی که نام خود را گروه ضربت گذاشته بودند، فعالیت‌هایی بر ضد سید مهدی گلپایگانی داشته و او را در تحریک آیت الله گلپایگانی مقصر می‌دانستند. نظریه ساواک آن بود که دست کم بخشی از رهبری این جریان به دست شیخی با نام قدرت الله علیخانی بود. [۲۴۴۳]

اما مخالفت‌هایی که با این کتاب می‌شد، تنها معطوف به این بحث نبود، که البته شامل آن هم بود، بلکه بیشتر به مسأله علم امام و دایره آن بر می‌گشت. مؤلف از این نظریه حمایت کرده بود که امام حسین÷ گرچه به طور کلی، خبر از شهادت خود داشته است، اما اینکه شهادت در این سفر خواهد بود یا نه، از آن آگاهی نداشته است. این مسأله از سوی جناح‌هایی در حوزه که گرایش به اثبات نظریه علم امام به صورت جزئی داشتند، قابل تحمل نبود. بنابراین به مخالفت برخاستند.

در میان این دو مسأله، یعنی بحث از حکومت اسلامی به عنوان هدف امام حسین÷ و بحث از علم امام مطرح و مؤلف به هردو جهت علاقه‌مند بود. اما با توجه به کارهایی که وی در زمینه غلو انجام داده بود، به نظر می‌رسید حساسیت او روی بحث علم امام بیشتر است.

این تعارض، به خصوص تقریظ دو تن از روحانیون انقلابی قم بر این کتاب، (و همزمان طرح مسائلی در ارتباط با حسینیه ارشاد) سنتی‌های حوزوی را برابر انقلابیون قرار داد و زمینه را برای عمیق‌شدن فاصله اینان، که شرایط دیگرش هم از جمله باور یک گروه به مرجعیت آیت الله خویی و دیگری به مرجعیت امام بود، فراهم بود، آماده ساخت. به تعبیر آقای طاهری خرم آبادی، تقریظ نویسی آن دو نفر بر این کتاب، ‌بهانه‌ای برای کوبیدن انقلاب و راه و هدف امام شد. [۲۴۴۴] شماری از انقلابی‌ها هم حتی اگر با محتوای کتاب مخالف بودند، اما برای آنکه ضربه‌ای به نهضت وارد نشود، ناچار به حمایت لفظی از کتاب بودند. تصور اینان مبتنی بر این بود که کوبیدن این کتاب، به نوعی کوبیدن آقایان منتظری و مشکینی است و کوبیدن آنان هم به معنای کوبیدن انقلاب است. در همان حال، شماری از انقلابی‌ها هم به خاطر باورهای مذهبی خود، ‌از صف مبارزه جدا شدند. [۲۴۴۵] در مقابل، همان‌طور که بارها یادآور شدیم، برخی از انقلابیون از ترس اینکه ممکن است وهابیت در ایران منتشر شود، اندکی عقب‌نشینی کردند. در اوائل سال۵۶، شخصی از آقای انصاری شیرازی که از مبارزین بود، ‌می‌پرسد که قصد رفتن به عتبات دارد، آیا پیغامی برای امام دارد یا نه؟ ایشان می‌گوید: «از قول من به آقای خمینی بگویید عده‌ای زیر پوشش علاقه‌مندی به شما از مرام وهابی‌گری ترویج می‌کنند. به آنان می‌گوییم آقای خمینی از چهل سال قبل با تألیف کتاب کشف اسرار با وهابی‌گری مبارزه کرد، آنان در جواب می‌گویند این کتاب نوشته ایشان نیست و عده‌ای از آنان می‌گویند آقای خمینی تغییر عقیده داده‌اند. خلاصه به آقا عرض کیند که این‌ها با زیارت عتبات با محافل روضه خوانی و سایر مقدسات مبارزه می‌کنند و برای من هم نامه‌های تهدید آمیز می‌نویسند و به داخل منزلم می‌اندازند. من در تبعیدگاه به مراتب راحت‌تر از قم بودم. هم اکنون سخت در اذیت و آزار این عده وهابی مسلک می‌باشم. مختصر آنکه عده‌ای که ابراز علاقه به ساحت قدس شما می‌کنند مستقیما ترویج از مرام وهابی‌گری، مارکسیستی و ضد دینی می‌کنند. از آقا تقاضا کنید نظر مبارک خویش را به این موضوع معطوف دارند.» ساواک در تحلیل این خبر می‌نویسد که مقصود اینکه افرادی ترویج وهابی‌گری می‌کنند «همان طرفداران کتاب شهید جاوید می‌باشند که عمدتا خود را وابسته به (امام) خمینی می‌دانند.» [۲۴۴۶]

روشن است که امام، از این زاویه مورد حمله بود که پیروان انقلابی وی به علم امام اعتقاد ندارند؛ با اینکه مسأله این گروه بیشتر روی نکته اول یعنی هدف امام حسین÷ در تشکیل حکومت بود نه بحث علم امام. در این میان رژیم پهلوی تلاش می‌کرد تا از جناح غیر انقلابی حمایت کند و در مجموع از شهید جاوید مانند وسیله‌ای برای از میدان به در کردن امام و روحانیون انقلابی استفاده نمایند، و مهم‌تر آنکه دو گروه را به جان هم بیندازند. دامنۀ این اختلاف چندان بالا گرفت که موضوع به خود شاه منتقل شد و وی با یک عبارت کوتاه در این باره سیاستگذاری کرده نوشت «از موقعیت استفاده کرده و نوکران خمینی را تارومار کنید.» [۲۴۴۷]

ایجاد اختلاف با چاپ کتاب با نقدهای آن از سوی ساواک و توزیع آن‌ها وسیله‌ای برای رسیدن به همین هدف بود. [۲۴۴۸] در این زمان، یعنی سال ۵۰ آیت الله گلپایگانی یکی از استوانه‌های استوار در حوزه علمیه حکومت پهلوی بود. دستگاه پهلوی ضمن آنکه قصد داشت از این ماجرا برای تضعیف هواداران انقلاب یا به قول شاه «نوکران خمینی» استفاده کند، تلاش کرد تا علیه آقای گلپایگانی هم تلاش‌هایی صورت گیرد. درست زمانی که عده‌ای از طلاب انقلابی و جوان به سراغ آیت الله گلپایگانی رفته و از بابت حمله به آقای مشکینی سخت ناراحت بودند. ساواک در صدد بود به اسم (محصلین حوزه علمیه قم) علیه آیت الله گلپایگانی و به هدف تضعیف او بیانیه صادر و منتشر کند. [۲۴۴۹]

زمانی که ساواک در تلاش برای بهره‌برداری کامل از این کتاب و اختلافات پدید آمده در اطراف آن بود، و ضمنا بسیاری آلوده به آن شده بودند، سکوت امام یک سیاست اصولی و حساب شده به نظر می‌آمد. با این حال، بخشی از انقلابی‌های ایران از روحانی و غیر روحانی، به طور معمول از کتاب دفاع می‌کردند. در همین حال، شماری از انقلابیون به توهم آنکه انقلابی‌ها از کتاب دفاع کرده و در صدد گسترش اندیشه‌های وهابی در ایران هستند، به خصوص اینکه همان زمان مسائل مربوط به حسینیه ارشاد و سید ابوالفضل برقعی هم طرح شده بود، به تدریج رویه انقلابی خویش را کنار گذاشتند. [۲۴۵۰]

صالحی نجف آبادی پس از انقلاب اسلامی، کتابی تحت عنوان توطئه شاه بر ضد امام خمینی «یا نیرنگ‌های سیاسی ساواک علیه حوزه علمیه» نوشت و ضمن آن با اسنادی که از ساواک به دست آورده بود، کوشید تا جنبه‌های سیاسی این مسأله را با ابعاد دینی و مذهبی آن درآمیزد. آنچه که از نظر فرانِگَر امام در آن برهه قابل توجه بود، مذموم بودن نفس این اختلاف و اشاره به تحریکاتی بود که رژیم برای سرگرم کردن روحانیون در این ماجرا صورت می‌داد. [۲۴۵۱]

دستور صریح مقدم به ساواک قم این بود: خواهشمند است دستور فرمایید به نحو غیر مستقیم و به طور غیر محسوس بدون اینکه نامبرده متوجه شود، تسهیلاتی جهت تجدید چاپ کتاب شهید جاوید فراهم آورند. [۲۴۵۲] طبعا دستور چاپ ردیه‌ها نیز همزمان داده می‌شد. [۲۴۵۳] ساواک در گزارشی هم پیرامون درگیری دو گروه طرفدار و مخالف شهید جاوید نوشت: به فرض آنکه بین دو جناح موجود درگیری ایجاد شود، به مصلحت است که بدواً دستگاه‌های انتظامی محل دخالت ننمایند و حتی به اختلافات موجود دامن زده تا بتوان بهره‌برداری لازم را نمود. [۲۴۵۴]

در سند دیگری از ساواک آمده است:‌ «خواهشمند است دستور فرمایید در مورد تضعیف طرفین (طرفداران خمینی و گلپایگانی) ترتیبی اتخاذ گردد که اختلاف موجود در این زمینه گسترش یافته و بهره‌برداری‌های لازم از اختلاف مذکور کسب گردد و نتیجه را اعلام فرمایید.» [۲۴۵۵] بر این نکته باید تأکید کرد که میان عامۀ طلاب، دفاع از شهید جاوید نوعی دفاع از حرکت انقلابی به حساب می‌آمد - کما اینکه نسبت به شریعتی وضعیت چنین بود - این درحالی بود که در سطحی بالاتر، فضلای برجستۀ حوزه، حتی بسیاری از کسانی که انقلابی بودند، با شهید جاوید مخالفت می‌کردند. برای نمونه می‌توان به ردیۀ آقای فاضل و مرحوم اشراقی - داماد مرحوم امام - اشاره کرد. [۲۴۵۶] گفته شده است که همان ایام در عین حال که امام موضع سکوت اختیار کرده بود، مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی، روزها بعد از اتمام درس امام در بیرونی منزل، مطالب کتاب شهید جاوید را مطرح و نقد علمی می‌کردند. [۲۴۵۷]

آنچه مسلم است اینکه کتاب شهید جاوید اختلاف زیادی بین علما و فضلا ایجاد کرد. برای مثال، آقای منتظری که به خاطر تمجید از شیخ حسین لنکرانی با ایشان رفیق شده بود، بر سر همین کتاب اختلاف نظر پیدا کرده و میانشان دوئیت وتندی جدی پدید آمد. [۲۴۵۸]

از سوی دیگر، این تصور که اندیشۀ شهید جاوید برای طرح حکومتی کردن نهضت امام حسین در انقلاب تأثیر داشته، به نوعی دیگر محل تردید واقع شده است. در واقع اندیشۀ شریعتی و هاشمی نژاد در باب شهادت و طرح شهادت به عنوان هدف اصلی امام حسین÷ در ایجاد جریان‌های انقلابی پیش از انقلاب تأثیر داشت. و این به دلیل شرایط خاصی بود که در آن روزگار بر وضعیت مبارزه با رژیم حاکم بود. [۲۴۵۹] تعبیرهایی مانند «ماه پیروزی خون بر شمشیر» که درباره محرم به ویژه در سال ۵۷ شایع گردید، نشان از این تفکر دارد، با این حال نباید تعارض کلی میان شهید جاوید و اندیشه شریعتی در باب تعریف «شهادت» به عنوان هدف امام حسین÷ قائل بود. آنچه مهم است اینکه هردو از عاشورا یک تحلیل سیاسی داده بودند و بالمآل هردو به دنبال یک چیز بودند.

به هر روی، یکی از اهداف اصلی کتاب، سیاسی کردن نهضت عاشورا بود که بعدها در انقلاب اسلامی مورد توجه و تأکید قرار گرفت. [۲۴۶۰] این درحالی بود که در تفکر سنتی موجود میان توده‌های مردم، به این جنبه عاشورا توجهی نداشتند و تنها بعد معنوی و عرفانی آن مورد نظر بود. در این میان مخالفت استاد مطهری با برخی از مطالب کتاب را می‌بایست خارج از این چهارچوب تفسیر کرد. در آنجا مخالفت، نه با بعد سیاسی‌کردن نهضت عاشورا، بلکه با اظهار برخی از مطالبی بود که به نظر استاد، با دیدگاه‌های معمول در تاریخ و جامعۀ تشیع تطبیق نمی‌کرد. انتقادات دیگری نیز در آثاری که در نقد شهید جاوید از سوی کسانی مانند آیت الله صافی و دیگران نوشته شد، بر این کتاب وارد گردید.

یک نکته دیگر هم در آن روزگار مورد توجه تحلیل‌گران ساواک قرار گرفت وآن رابطه میان شهید جاوید و نهضت اسلامی بود، آن هم از این زاویه که: مرتبا این پرسش مطرح می‌شد که نتیجه مخالفت و قیام (آقای) خمینی چه بود؟ جز اینکه احترام روحانیت از میان رفت و تعداد زیادی از خانواده‌ها بی‌سرپرست شدند. برای اینکه پاسخی به این سؤال داده شود چنین اقدام شد که گفته شود (براساس کتاب شهید جاوید) که امام حسین نیز نتیجه قیام خود را نمی‌توانست پیش‌بینی کند و به همین جهت خود و یارانش شهید شدند و همان طوری که برآنان نمی‌توان خرده گرفت، بنابراین در این مورد نیز نباید از (امام) خمینی خرده گرفت. [۲۴۶۱] این افزون بر آن بود که در این کتاب، هدف امام حسین÷ از قیام، تأسیس حکومت اسلامی بود و امام خمینی هم هدف خود را به خصوص از سال ۴۸ به بعد - تقریبا همزمان با انتشار شهید جاوید - همین هدف قرار داده بود. [۲۴۶۲]

این نکته برای بخشی از مسؤولان ساواک اهمیت داشت که این کتاب به نهضت اسلامی دامن می‌زند و بنابراین باید جلوی آن را گرفت. اما در ساواک تحلیل دیگری هم وجود داشت و آن اینکه اولا مقایسه‌کردن نهضت امام حسین÷ با حرکت (امام) خمینی، امری ناجور و سبب تضعیف نهضت اسلامی در اذهان متدینین می‌شود؛ نکته دیگر اینکه چون محتوای کتاب شهید جاوید مورد تأیید اکثریت اذهان مؤمینن نیست، این هم لطمه دیگری بر نهضت (آقای) خمینی است. سوم آنکه درست است که شهید جاوید مورد تأیید طرفداران شریعتی است، اما این نکته به عنوان نتیجه‌گیری جالب خواهد بود که مخالفین حسینیه ارشاد که آن را متهم به طرفداری از وهابی‌ها می‌کنند، علیه شهید جاوید هم موضع خواهند گرفت و در نهایت موضع نهضت اسلامی تضعیف خواهد شد. ساواک تأکید می‌کند که «کتاب شهید جاوید خود می‌تواند برملا کننده نظریات و مقاصد انحراف (آقای) خمینی و طرفداران وی باشد و موج جدید را علیه طرفداران خمینی برانگیزد، چون مفاد آن با عقاید توده مردم و اکثر روحانیون و طلاب علوم دینی منافات دارد. این گزارش تأکید می‌کند که ارتباط یافتن مسأله شهید جاوید با قتل شمس آبادی و دیگر‌ قتل‌های غیر انسانی که در قهدریجان توسط طرفداران شهید جاوید انجام شده، لطمه دیگری بر حیثیت نهضت اسلامی است. مدیر کل اداره سوم ساواک یعنی ثابتی نتیجه می‌گیرد که بنابراین جلوگیری از چاپ و توزیع این کتاب با موقعیتی که ایجاد شده به مصلحت به نظر نمی‌رسد. [۲۴۶۳]

به هر روی، طی سال‌های ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰ محافل مذهبی و روضه‌ای قم، همگی به این کتاب حمله کرده و چهره‌های زیادی از نویسندگان با مراتب علمی مختلف به نقد این کتاب پرداختند. گاه از سوی مخالفان، تلاش می‌شد تا نویسنده این اثر نیز به نوعی متأثر از گرایش‌هایی که تحت عنوان وهابی از آن‌ها یاد شده و پیش از این شرحی درباره آن دادیم، معرفی شود. آقای منتظری در اطلاعیه‌ای که از محل تبعید خود در طبس در سال ۱۳۹۳ ق / ۱۳۵۲ ش در ارتباط با اختلاف بر سر کتاب شهید جاوید نوشت، از اختلافات ایجاد شده میان علما و فضلا اظهار نگرانی کرده و نوشت: «اخیرا در قم و تهران و اصفهان و برخی نقاط دیگر، اتهام سنی‌گری و وهابی‌گری نسبت به عده‌ای از علما و فضلای بی‌گناه سر زبان‌ها افتاده و کار به جایی رسیده که حتی دایه‌های مهربان‌تر از مادر هم گاهی به اسم دفاع از ولایت و تشیع، حرف‌هایی می‌زنند و کارهایی انجام می‌دهند. [۲۴۶۴] نکته جالب این است که پس از قوی‌شدن برخی از گرایش‌های این چنینی در ارتباط با حرکت‌های شبه وهابی، نام‌های از امام در این باره رسید. آقای منتظری با اشاره به اینکه این نامه را کسی در زندان به او داده، می‌گوید آن را پنهان کرده و به هیچکس نشان نداده است «نامه را گذاشتم زیر تشک و آن را به هیچکس بروز ندادم و تعجب کردم که آیت ا لله خمینی چطور در این شرایط این نامه را نوشته‌اند.» [۲۴۶۵] به احتمال قوی این نامه می‌توانسته به نوعی برای بازداشتن آیت الله منتظری در حمایت از کتاب شهید جاوید بوده باشد.

از سوی دیگر، بی‌تردید، گرایشی که در قم به عنوان گرایش ولایتی شناخته می‌شد، گرایشی افراطی و غلوآمیز بود که دشواری‌هایی را برای انقلاب پدید آورد؛ گرچه برخوردهایی نیز که با آن صورت می‌گرفت، مثل اصل خود این حرکت، پشتوانۀ معقولی نداشت و طرفین از بستر تاریخی حرکت خود آگاه نبودند.

بسیاری از کسانی که بر شهید جاوید به نوعی رد نوشتند، در شمار عالمان بنام آن وقت بودند. از آن جمله می‌توان به این افراد اشاره کرد: آیت الله رفیعی قزوینی در یک متن دو صفحه‌ای، علامۀ طباطبایی در رسالۀ بحثی کوتاه درباره علم امام؛ [۲۴۶۶] آیت الله فاضل و مرحوم اشراقی در کتاب پاسداران وحی؛ سید احمد فهری زنجانی در کتاب سالار شهیدان، آقای سید محمد مهدی مرتضوی در کتاب یک تحقیق عمیق‌تر در موضوع قیام امام حسین÷؛ رضا استادی در کتاب بررسی قسمتی از کتاب شهید جاوید (و شرح مفصل دیدگاه‌های ایشان و دیگران را در کتابی که اخیرا با نام سرگذشت کتاب شهید جاوید نوشته‌اند، ملاحظه فرمایید). همین طور آیت الله صافی گلپایگانی در کتاب شهید آگاه، کتاب اخیر مفصل‌ترین و عالمانه‌ترین نقدی است که بر شهید جاوید نوشته شده و به همین دلیل مؤلف شهید جاوید پاسخ نقد وی را در این اواخر، ضمیمۀ چاپ‌های بعدی شهید جاوید کرد. دیگر آثاری که آقای استادی در رد بر شهید جاوید ذکر کرده‌اند عبارت است: پرتو حقیقت، سید محمد نوری موسوی (اصفهان - حسینیه عماد زاده - در ۴۸ صفحه)، جزوۀ آیت الله حاج شیخ محمد کرمی (ضمیمه جزء‌دوم شرح نهج البلاغه وی)، حسین و پذیرش دعوت، ‌محمد تقی صدیقین اصفهانی (انتشار در سال ۱۳۵۱)، یک بررسی مختصر پیرامون قیام مقدس شهید جاوید حسین بن علیإ از سه نفر از فضلای حوزه قم: محمدحسین اشعری، حسین کریمی، سید حسن آل طه)، راه سوم، شیخ علی کاظمی (قم، ۱۳۹۱، ‌در ۱۲۸ صفحه) مقصد الحسین میرزا ابوالفضل زاهدی قمی (قم، ۱۳۵۰، ‌۵۶ص)، افسانۀ کتاب (نقد شهید جاوید) عطائی خراسانی (بخشی از کتاب ۴۴۰ صفحه‌ای او)، دفاع از حسین، محمد علی انصاری (قم ۶۳۰ص)، جواب او از کتاب او (عبدالصاحب محمدمهدی مرتضوی لنگرودی (۲۸۸ص)، کتاب هفت ساله چرا صدا درآورد (شیخ علی پناه اشتهاردی (۴۴۰ص)، سالار شهیدان حسین به علی، سید احمد فهری (۴۰۲ص)، پاسداران وحی، شهاب الدین اشراقی و محمد فاضل لنکرانی(۴۵۶ص)، شهید آگاه، صافی گلپایگانی (قم، ۱۳۹۳ق). آیت الله استادی درباره هریک توضیحاتی به دست داده یا بخشی را نقل کرده است. [۲۴۶۷]

بر آن کتاب‌ها باید جزوه کوچکی را هم که با عنوان عقدۀ گشوده (پیرامون کتاب شهید جاوید) توسط حاجی شیخ جعفر صبوری قمی (مقیم کاشان) چاپ شده است، افزود.

در جریان اوج‌گیری مخالفت‌ها، آقای صالحی دست به اقدامات مختلفی برای تأیید کار خود زد که از آن جمله اطلاعیه‌ای بود که ضمن آن موافقت آقای مطهری را با انتشار آن کتاب اعلام کرده بود. وی در این اطلاعیه از قول مطهری آورده بود که پیش از انتشار، کتاب را دیده و گفته است که این‌ها مباحث خوبی است. بعد از انتشار آن اطلاعیه، آقای مطهری اعلام کرد که از این جهت که آقای صالحی بحث از عاشورا را به یک مسیر علمی انداخته با آن موافق است اما با نتیجه‌گیری‌های او موافقت ندارد. [۲۴۶۸]

نویسنده شهید جاوید، کتابی با عنوان عصای موسی در نقد نقدها نگاشت که به سال ۵۵ ش توسط کانون انتشار چاپ شد. این‌ها مطالب ۱۳۲ نوار درس بود که وی ضمن آن به بررسی روایات کتاب الحجه کافی پرداخته بود. پس از انتشار، با فشار رژیم پهلوی صفحاتی از آن عوض شده با نام راه اعتدال و با اسم مستعار عبدالله مظلوم چاپ شد که همان نیز اجازۀ توزیع نیافت. [۲۴۶۹]

استاد مطهری نقدهای کوتاهی در حاشیۀ نسخه‌ای از شهید جاوید نوشتند که بعدها به چاپ رسید و صالحی نجف آبادی برای نقدهای ایشان نیز پاسخ نگاشت. آقای یزدی هم بخشی از کتاب حسین بن علی را بهتر بشناسیم، را به رد این کتاب اختصاص داد. [۲۴۷۰] ایشان در این کتاب به بخشی از بازتاب‌های مسأله‌ شهید جاوید در حوزۀ علمیه پرداخته‌اند، از جمله سخنرانی آقای آل طه که ضمن آن گفته بود که برای مخالفت با این کتاب باید کفن پوشیده و راه افتاد. [۲۴۷۱] آقای یزدی متنی را از آقای صالحی گرفت که به نوعی اصلاح و بازنگری در نظریاتش بوده و آن را در جلسه‌ای که وعاظ قم با آیت الله گلپایگانی داشتند، مطرح کرد. این ماجرا در کاهش تنش مؤثر بوده و برخی از وعاظ را قانع کرده است. [۲۴۷۲]

حمید عنایت با ارائه تحلیلی از آثاری که در چند دهه پیش از انقلاب اسلامی درباره امام حسین÷ نوشته‌اند، در مرحله اخیر به کتاب شهید جاوید اشاره کرده و با اشاره به تلاش وی در طبیعی تصویرکردن واقعه کربلا از تلاش مؤلف در پرهیز از توصیف‌های فوق طبیعی و رمانتیک و اغراق‌آمیز نسبت به حادثۀ کربلا یاد کرده است. وی به اختلاف نظر مؤلف درباره علم امام با آنچه که به عنوان حدیث و اعتقاد در جامعۀ تشیع بوده، اشاره کرده، ‌می‌نویسد: ‌این موضع نجف آبادی، در نهایت «آسیب‌پذیر است؛ چرا که این رد و انکارش، شاید آگاهانه، با منابع دست اول شیعه در این زمینه، یعنی مجامیع معتبر و مفصل کلینی، طوسی و شیخ صدوق) سازگار نیست. [۲۴۷۳]

ماجرای کتاب صالحی نجف آبادی با آنچه در قهدریجان گذشت، به گونه‌ای خاص به هم پیوند خورد و در قم با تشکیل جریانی تحت عنوان روحانیون مبارز گسترش یافت. جریانی با ترکیب زیر سبب مسائل حساسی شد. صالحی نجف آبادی کتاب شهید جاوید را نوشت، آیت الله منتظری از آن دفاع کرد، برادر سید مهدی هاشمی داماد آقای منتظری بود، سید مهدی هاشمی گروه هدفی‌ها را درست کرد، شمس آبادی مخالف شهید جاوید بود، گروه هدفی‌ها او را کشتند. این چند قضیه که با همدیگر ترکیب شود، ‌بستری را ایجاد می‌کند که آثارش را پس از انقلاب شاهد هستیم. در تحلیل‌های آن زمان هم از سوی گروه‌های مختلف و بیشتر مخالف، چهار مسأله به هم پیوند داده می‌شد:‌ شهید جاوید، شمس آبادی، شریعتی و غروی اصفهانی. [۲۴۷۴] و البته کسانی در متن این ماجرا و کسانی در حاشیه بودند. پس از پیروزی انقلاب ماجرا ابعاد تازه‌ای یافت و تقریبا یک دهه بعد از آنکه عبارت از یک تشکل گروهی باشد، دربرگیرندۀ یک طیف فکری بود؛‌ تعبیری که خود مهدی هاشمی، به کار می‌برد. [۲۴۷۵] این طیف فکری متأثر از چندین جریان فکری و در مجموع محصول نگرش‌های رایج در حوزه تفکر انقلابی در ایران و البته بیشتر تمایل به اخلاقیات چپ با گرایش‌های ضد غالی منسوب به آقایان صالحی و منتظری بود. طبیعی است که بانیان آن حرکت و در رأس آن‌ها هاشمی، چندان وفادار به همه افکار این افراد نبوده و خود مدعی بلکه ملهَم از این مسأله بودند که از پشت سر مشغول اعمال نفوذ هستند.

آقای رجبعلی طاهری که مدتی در زندان شیراز با هاشمی همنشین بوده، درباره او می‌نویسد: ‌افکار و عقاید سید مهدی هاشمی شباهت زیادی با آراء و اندیشه‌های مجاهدین خلق داشت و چون از نزدیک ایشان را می‌دیدیم به خوبی می‌توانستیم نسبت به محتوای ذهنی او و همفکرانش واقف شویم. سید مهدی هاشمی مانند مجاهدین خلق می‌اندیشید و برخلاف اصل مورد قبول ما که عدم ائتلاف با گروه‌های غیر مذهبی و اتکا به حرکت روحانیت اصیل شیعه بود، او به هیچ وجه روحانیون را قبول نداشت و علاوه بر آن به صحیح بودن راه مجاهدین خلق نیز اعتقاد داشت. [۲۴۷۶]

مهدی هاشمی [۲۴۷۷] به جلسات میرزا محمد جواد غروی از رهبران جنبش اصلاح طلب در شیعه، در شهر اصفهان رفته و برخی از آموخته‌هایش از محفل همو بود که به وضوح، در محفلش عقایدی که به نوعی سنی زده بوده، ترویج می‌شد. [۲۴۷۸] مهدی هاشمی معتقد است که اندیشه‌های غروی با منطق مبارزاتی آنان سازگار بود و آنان وی را به مدرسه صدر دعوت کردند تا تفسیر قرآن بگوید. وی کشتن شمس آبادی را که در فروردین سال ۱۳۵۵ اتفاق افتاد، از آن روی توجیه کرده است که افکار وی، افکار روحانیت سنتی بود و طبعا با برداشت‌های غروی ناسازگار می‌آمد. [۲۴۷۹]

موضع‌گیری‌های مرحوم شمس آبادی [۲۴۸۰]، درباره کتاب شهید جاوید یکی از عوامل اصلی کشته‌شدن وی توسط گروه هدفی‌ها بوده است. [۲۴۸۱] این مسأله‌ای بود که در اعترافات سید مهدی هاشمی و همکاران وی در سال ۱۳۵۶ در مطبوعات مطرح شد. آنچه پس از انقلاب اسلامی رخ داد، حکایت از آن داشت که این جریان، یک جریان افراطی است که برای تحقق اهداف به اصطلاح انقلابی خود، راضی به استفاده از هر نوع ابزار و وسیله‌ای بوده و تلاش می‌کرده است تا از وجهۀ برخی از روحانیون نیز برای این کار استفاده کند. از ویژگی‌های دیگر سید مهدی هاشمی که در همان برخوردش با شمس آبادی و شماری دیگر از روحانیون سنتی بروز کرد، نگرش وی درباره روحانیت رسمی است. برخوردهای وی با روحانیت در کتابچه‌ای که با عنوان امام زمان÷ و روحانیت وابسته [۲۴۸۲] نوشته شده، نگرش افراطی وی را در این زمینه به خوبی نشان می‌دهد. [۲۴۸۳]

از دیگر آثار و پیامدهای جریان هاشمی، ایجاد اختلاف عمیق میان آیات طاهری و خادمی در اصفهان پس از انقلاب بود. [۲۴۸۴] آیت الله خادمی همگام با آیت الله شمس آبادی بر ضد شهید جاوید فعالیت می‌کرد [۲۴۸۵] و این سابقه در ذهن گروه هاشمی باقیمانده بود. تبلیغات این گروه این تصور را ایجاد کرد که گویی آقای خادمی ارتباطی با انقلاب نداشته است. این تصور از اساس نادرست بود. بازتاب این تصور در شهر، اختلاف افکنی میان مردم این شهر و پدید آمدن بحران‌هایی بود که تأثیر عمیقی بر رفتارهای سیاسی مردم در این شهر گذاشت.

وآخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین.

[۲۴۳۱] بنگرید: مکتب در فرایند تکامل، حسین مدرسی، (امریکا، ۱۳۷۴) بخش دوم: غلو، تقصیر، راه میانه، صص ۲۷ـ ۷۳. [۲۴۳۲] خاطرات دری نجف آبادی، ص ۱۲۱-۱۲۲. [۲۴۳۳] متن تقریظ این بود: ‌کتاب حاضر که درباره قیام مقدس حسین بن علی علیهما السلام به قلم دانشمند معظم حجت الاسلام آقای حاج شیخ نعمت الله صالحی نجف آبادی نوشته شده، بدون مبالغه در نوع خود بی‌نظیر است. این جانب آن را یکبار با دقت خواندم و لذت بردم و استفاده کردم. (این بخشی از تقریظ آیت الله مشکینی برکتاب یاد شده است که در چهارم ربیع الثانی ۱۳۹۰ نوشته شده است. سند نزد آقای فاکر). آقای طاهری خرم آبادی نوشته است که این تقریظ دامنه سروصدا را بسیار بیش از اصل قضیه کرد. گویا بعدها آقای مشکینی، متنی نوشت و گفت که مقصود من نه تأیید دیدگاه‌ها بلکه تحقیقی‌بودن آن اثر بوده است (به نقل از آقای ابوذر بیدار). [۲۴۳۴] آیت الله گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج ۳، ‌ص۲۶. [۲۴۳۵] یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت الله مشکینی، ص۱۸۹. [۲۴۳۶] یاران امام... قامت استوار، ج ۲، ص ۱۱۴-۱۱۵ درباره مخالفت‌های ایشان با این کتاب بنگرید به: زندگی نامه آیت الله العظمی گلپایگانی، ص ۱۱۸-۱۱۹. اسناد فراوانی هم در جلد سوم آیت الله گلپایگانی به روایت اسناد ساواک درج شده که با مراجعه به فهرست اعلام می‌توان آن‌ها را به دست آورد. [۲۴۳۷] بنگرید: سرگذشت کتاب شهید جاوید، ص ۱۹۱-۱۹۲. [۲۴۳۸] زندگی نامه آیت الله العظمی گلپایگانی، ص ۱۲۰-۱۲۱، ۴۰۸. [۲۴۳۹] آیت الله احمدی میانجی نمونه برخی از برخوردهای تندی را که با موافقان شهید جاوید می‌شد، بیان کرده است. بنگرید: خاطرات، ‌ص ۲۴۱-۲۴۲. [۲۴۴۰] مسجد هدایت، ج ۲، ‌ص ۲۴۴. [۲۴۴۱] بارها دراین کتاب، اشاره کرده‌ایم که از پس از مشروطه، داستان کربلا و تحلیل آن قدری دگرگونه و به عبارتی سیاسی شد. کمترین تحلیل در این زمینه، مبتنی بر این امر بود که امام حسین÷ قصد مبارزه با ستمگری و دستگاه سلطنت جابره را داشت. ضمن آن مبحث، از حکومت ایدهآل اسلامی و تحقق آن هم سخن به میان آمده بود. اما اینکه به صراحت به این امر پرداخته شود، و همزمان، مسأله دستیابی به حکومت، ملازمت با عدم آگاهی امام به شهادتش پیدا کند، امر بدیعی بود. از نظر صالحی این دو امر لازم و ملزوم بودند وآنچه اعتراض‌ها را برانگیخت نکته دوم بود نه اول. این را هم بیفزایم که در نوشته‌ای مربوط به امام حسین÷ پیش از این تاریخ، شاید برای نخستین بار در کتاب «تجلی حقیقت در اسرار کربلا» نوشته سلطان حسین تابنده گنابادی که در سال ۱۳۱۹ ش چاپ شد، این عنوان آمده است که «حسین÷ قصد سلطنت نداشت» (تجلی حقیقت در اسرار کربلا، تهران، کتابخانه و چاپخانه مرکزی، ۱۳۱۹ ش، ص ۱۰۳-۱۱۴) این نظریه البته با نگاه صوفیانه هماهنگ بود. [۲۴۴۲] آیت الله گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج ۳، ص ۲۲. [۲۴۴۳] آیت الله گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ‌ج ۳، ص ۲۰۴-۲۰۵. بنگرید به گزارش دیگری درباره گروه ضربت در همانجا: ص ۲۰۹-۲۱۲. این گزاش شگفتی است که ضمن آن آقای علیخانی با توجه به اینکه چند لات چاقوکش شب در منزل وی رفته‌اند که او را بکشند (و اصل این ماجرا به دعوی آن گروه، با شخصی روحانی به نام باستانی بود که رفاقتی هم با آقای گلپایگانی داشت و آن قضایا مربوط به وی بود که گردن آقای گلپایگانی می‌انداختند. به نقل از آقا باقر گلپایگانی در منزلشان در ۱۲ دی ۸۹) با انتساب آن به سید مهدی گلپایگانی، از آیت الله گلپایگانی می‌خواهد که او را از حوزه بیرون کنند. معترضین این جلسه به آیت الله گلپایگانی گفتند که عامل تبعید مدرسین قم با تحریک سید مهدی گلپایگانی بوده است. امری که به شدت آیت الله گلپایگانی رد کرده آن‌ها را شایعاتی دانست که رژیم مطرح کرده است. درست مثل آنکه در عراق علما توسط حزب بعث تبعید می‌شوند اما دولت با تبلیغات، جوری وانمود می‌کند که آیت الله خویی محرک و مقصر بوده است. حاج آقا گلپایگانی به بنده گفتند این جماعت دوبار به منزل آقا آمدند. دفعه اول گروهی که علیخانی در میان آنان نبود، شامل دکتر هادی، موسوی خوئینی‌ها، موسوی تبریزی و عده‌ای دیگر بودند که به حمایت از شهید جاوید آمدند. آقای هادی سخنران آنان بود و در صحبت‌هایش روی عدم اهلیت سید مهدی و سید محمود و سید جعفر (فرزندان آقایان گلپایگانی و مرعشی و خوانساری) تأکید می‌کردند. دفعه دوم گروهی دیگر که یکی از آنان محمد رضوی بود، همراه با جمعیتی آمدند که آقای علیخانی هم همراهشان بود. سید درچه‌ای ابتدا صحبت کرد و از نقش سید مهدی در تبعید آقایان منتظری و مشکینی صحبت کرد (ظاهرا ساواک این مطلب را به آنان القا کرده بود). بعد از آن شیخ حسن ابراهیمی سخنرانی تندی کرد. در همین حال، آیت الله گلپایگانی هم نشسته وگوش می‌کرد! فاصله بین دو باری که طلبه‌ها آمدند، چند سال بود، بار اول که آمدند، آقای آیت الله گلپایگانی روز بعد در درس اشاره کردند که کسی متعرض این افراد نشده و آرامش در حوزه حفظ شود. در این میان ساواک سعی در بهره‌برداری داشت. [۲۴۴۴] خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ص۹۹. [۲۴۴۵] همان، ‌ص ۱۰۰. [۲۴۴۶] یاران امام به روایت اسناد ساواک، ‌آیت الله مشکینی، ص ۳۷۰ـ ۳۷۱. [۲۴۴۷] حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی، به روایت اسناد ساواک، ‌ج ۳، ص ۱۶۷. [۲۴۴۸] بنگرید: زندگی نامۀ آیت الله گلپایگانی، ص ۴۱۳ گزارش مقدم مدیر کل اداره سوم ساواک این است: خواهشمند است دستور فرمایید به نحو غیر مستقیم و به طور غیر محسوس بدون اینکه نامبرده متوجه شود، تسهیلاتی جهت تجدید چاپ کتاب شهید جاوید فراهم آورند. و بنگرید پاسخ مهران رئیس ساواک قم در ص ۴۱۴. آقای مهدوی راد برای بنده نوشتند که پیش انقلاب زمانی که من در مدرسه جعفریه (بنیاد گذاشته حاج شیخ غلامحسین تبریزی) بودم، ساواکی‌ها به مدرسه ریختند و از جمله به اتاق من آمدند. کتاب شهید جاوید و حلیة المتقین روی میز بنده بود. یکی از مأموران کتاب شهید جاوید را برداشت و گفت: ‌چرا این کتاب را می‌خوانی، آن را (حیلة المتقین) را بخوان. همان فرد پس از ناسزاهای بسیار به صالحی، به من گفت: اما همین که این کتاب آخوندها را به جان هم انداخت، بسیار خوب بود. [۲۴۴۹] آیت الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج ۳، ص ۲۰-۲۱. [۲۴۵۰] در میان این گروه‌های موافق و مخالف و جنگ آنان کسانی هم بودند که در صدد فرو نشاندن آتش این فتنه بودند. آیت الله خامنه‌ای در حاشیه مطالبی که در این مبحث آمده (در چاپ سوم کتاب حاضر) چنین نوشته‌اند: گرایش قوی و اصیلی نیز در میان مبارزین در آن روز وجود داشت که عبارت بود از تلاش برای فرو نشاندن فتنه و وادار کردن طرفین دعوا به خویشتن‌داری و سکوت. از این گرایش نامی برده نشده است. به عنوان نمونه، من و آقای هاشمی که هردو با کتاب و مؤلفش میانه‌ای نداشتیم، تلاش‌های مشترکی می‌کردیم. از جمله سفرمان به قم و ملاقاتمان با مرحوم حاج آقا مرتضی حائری برای جلوگیری از نام‌های که شنیدم قرار است ایشان بنویسد و ملاقات مشترکمان با آل طاها که از منبری‌های قم بود، و از سویی دیگر بحث ما با پیمان که در آن آقای هاشمی خیلی تند شد. این مسأله از طریق یکی از دوستان با آقای آل طاها در میان گذاشته شد. ایشان گفت تلقی من این بود که آقایان برای دفاع آمده بودند و حتی به من گفتند: جو تهران شما را محکوم می‌کند. من هم گفتم: من هم جو تهران را محکوم می‌کنم. آقای آل طاها افزودند که من به همان جهت، ‌نسبت به آقای خامنه‌ای ذهنیت پیدا کردم. اما روزی آقای خامنه‌ای را در منزل آقای ابو محمد وکیلی بودم که ایشان فرازهایی از دعای ندبه را بسیار زیبا شرح کرد و ذهنیت من را کاملا نسبت به ایشان تغییر داد. طبیعی است که آقای آل طاها که موضع داشته است، حتی اگر کسی موضع میانه هم داشت و مثلا تلاش می‌کرد مانع صدور بیانیه‌ای توسط عالمی علیه کتاب شهید جاوید بشود، او را در خط مدافعان می‌دانسته است. [۲۴۵۱] امام در جایی فرمود: یک قصه، یک وقت می‌بینید درست شد «شهیدجاوید» آقا، این منبری، آن منبری، آن منبری آن محراب، آن محراب، در سطح کشور، همۀ حرف‌ها شهید جاوید بود. شهیدجاوید چی بود که این قدر داد بکنید؟ برای چی؟ نزدیک محرم می‌شد؛ می‌دیدند اگر این قوه‌ها با هم باشد، و یک وقت نکند که توجه بکنند به گرفتاری‌های خودشان، توجه بکنند به آنکه گرفتارشان کرده، شهید جاوید را پیش می‌آوردند ما هم غفلت از مسائل روز و از مسائل سیاسی، همه به جان هم می‌افتادیم. صحیفۀ امام، ج ۸، ص ۵۳۳ امام در چند جای دیگر هم این تحلیل را ارائه دادند: همان، ج ۴، ص ۲۳۶؛ ج ۷، ص ۴۰۹؛ ج ۸، ص ۴۶۰ این همان برخوردی بود که امام درباره دکتر شریعتی نیز داشت و در جای خود منابع آن را از صحیفۀ امام نشان دادیم. [۲۴۵۲] زندگی نامه آیت الله گلپایگانی، ص۴۱۳ـ ۴۱۴. [۲۴۵۳] هفت هزار روز تاریخ ایران، ‌ج ۱، ص ۵۵۱. [۲۴۵۴] بنگرید: زندگی نامه آیت الله العظمی گلپایگانی، ص ۱۲۰، ‌۴۲۸ـ ۴۲۹. [۲۴۵۵] زندگی نامه آیت الله العظمی گلپایگانی، ص۱۲۱. [۲۴۵۶] آقای قدرت الله علیخانی (در آذر ۸۹) از قول حسن آقا خمینی نقل کرد که حاج آقا مصطفی به آقای اشراقی گفته بودند چیزی درباره شهید جاوید بنویسند تا کتاب منتسب به آقا نشود. [۲۴۵۷] خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ص ۱۰۱. [۲۴۵۸] بنگرید: خاطرات آیت الله منتظری، ج ۱، ص ۳۰۶. [۲۴۵۹] آقای فارسی در حاشیه این مطلب نوشته‌اند: دکتر شریعتی این تفکر را از تاکتیک طف - فصل آخر و مبسوط کتاب انقلاب تکاملی اسلام - گرفته است و سخنرانی «شهادت» او هم پس از چاپ این کتاب تابستان ۱۳۴۹ است. شهید مطهری هم پس از این دو به نوشتن شهادت پرداختند، اعلی الله مقامه. در تاکتیک طف، نظریۀ دیگری غیر از این‌ها که اشاره فرموده‌اید مطرح شده است و آن اینکه سیدالشهداء راهی پیش گرفت و اقدامی و قیامی کرد که رژیم یزید میان یک دو راهی واقع شد، به طوری که هریک را می‌پیمود سید الشهداء موفق و پیروز شده بود. راه دوم به شهادت رساندن امام÷ بود که پیش گرفت و امام÷ پیروز شد. چه، آثار و نتایجی بر آن بار شد که مقصود و مورد نظرآن حضرت بود و آثار و نتایج را در انتهای همان فصل شرح داده‌ایم. سید الشهداء به این حقیقت علم داشت. این علم به چگونگی برپایی انقلاب توحیدی تکاملی و به استراتژی آنکه مشترک میان ائمه اهل بیت است، امام را ملقب به اولوالامر ساخته است. و این علاوه بر ولایت تکوینی آنان و علمشان به قرآن و جدایی ناپذیری عترت از قرآن است. همچنین آقای فارسی به بنده گفتند: استاد محمدتقی شریعتی قبل از چاپ، کتاب شهید جاوید را دید و خواند. ایشان گفت: کاری که نویسنده کرده شبیه کسی است که پسرش را برای تحصیل رمل و اسطرلاب فرستاد، چندی بعد استاد او را رد کرد. وقتی پدرش اعتراض کرد و گفت از او امتحان بگیرد. استاد پذیرفت. امتحان این بود که استاد انگشتری در دست گرفت و به محصل گفت با انداختن رمل و اسطرلاب بگوید چیست؟محصل گفت: حجر است تا اینجا سخنش درست بود. بعد گفت: مدور است این هم درست بود، به محصل گفتند در نهایت چیست؟ گفت: ‌سنگ آسیاب. آقای شریعتی گفت: ‌مقدمات و نتیجه‌گیری نویسنده شهید جاوید هم از همین قسم است. [۲۴۶۰] در جای دیگری هم به این نکته اشاره کردیم که نگاه به کربلا بر خلاف آنچه که در دوره قاجار و میان توده‌های مردم معمول بود، در دوره جدید تغییر کرده، به مقدار زیادی به ابعاد سیاسی کربلا توجه شد. برای نمونه می‌توان به ده‌ها عنوان کتاب در این باره اشاره کرد. برای روحانیون انقلابی نیز این یکی ازسوژه‌های اصلی سخنرانی در ایام محرم و جز آن شده بود. به عنوان مثال، ‌آ ت الله طالقانی در نوع سخنرانی‌های خود به این مطالب اشاره کرده و برای نموده در تاریخ ۲۴/۳/۴۱ گفت: امام حسین بعد از قیام مردانۀ خود در راه آزادی جان خویش و فامیل خود را فدا نمود، ولی مردم بدبختانه از روی قیام حسینی بهره‌برداری بسیار بدی می‌کنند؛ هر سال ماه محرم فریاد وای حسین وای حسین راه انداخته بدون اینکه بفهمند معنی واقعی و هدف اساسی حسین بن علی چه بوده است. این بیچاره‌ها - خطاب به مردم - جای اینکه بر فرق و تن خود زنجیر بزنید، زنجیرها را بر فرق و هیکل هیئت حاکمه پوسیده بزنید که باعث بدبختی و بیچارگی شما شده‌اند. زنجیرها را بر فرق یزیدها و معاویه‌ها که مصدر امور هستند بزنید نه بر فرق خودتان. بنگرید بازوی توانای اسلام، ‌ج ۱، ص ۱۸۶ـ ۱۸۷. یک نمونه دیگر سخنرانی آقای خامنه‌ای در تاریخ ۲۸/۱۲/۴۸ در انجمن اسلامی مهندسین در مسجد الجواد÷ تهران است که به گزارش یک مأمور ساواک گفت: حضرت فاطمه (صغری) در کوفه که برای مردم سخنرانی می‌کرد مردم را به قیام و جهاد در راه اسلام راهنمایی می‌نمود. چون در آن زمان دولت دیکتاتور معاویه، حلال و حرام را یکسان می‌شمرد و الان هم در مملکت ما دولت دیکتاتور یافت می‌شود که حلال و حرام را از هم تشخیص نمی‌دهند. چون ما مرد نداریم، اگر مرد داشتیم این حلال و حرام در مملکت ما هم وجود داشت... و ضمن دعا افزود: خدا قیام حسینی را در کالبد ما جایگزین کند. بنگرید: یاران امام به روایت اسناد ساواک، ‌شهید هاشمی نژاد، ص ۳۰۶ - ۳۰۷. شهید هاشمی نژاد نیز در مواردی شاه را با فرعون مقایسه می‌کرد وحتی فرعون را به دلیل آزادی که برای معبران خوابش فراهم کرده بود، آزادمنش‌تر معرفی می‌کرد. همان، ص ۳۷۱. در این باره در سخنرانی‌های شهید محلاتی هم موارد متعددی به چشم می‌خورد. بنگرید: یاران امام... قامت استوار، ‌ج ۱، ص ۳۰۸ـ ۳۱۱. وی در موردی گفت: ‌امروز مردم را سرگرم سینه زنی و نوحه خوانی می‌کنند و نمی‌گذارند به معنی اصل دین پی ببرند. (همان، ص ۳۷۰). [۲۴۶۱] امام خمینی در آینه اسناد، ج ۱۷، ‌ص ۲۴۶. [۲۴۶۲] امام خمینی در آینه اسناد، ‌ج ۱۷، ص ۲۴۷. [۲۴۶۳] امام خمینی در آینه اسناد، ج ۱۷، ص ۲۵۲-۲۵۴. [۲۴۶۴] بنگرید: توطئه شاه بر ضد امام خمینی، ص ۱۰۴. [۲۴۶۵] خاطرات، ج ۱، ص ۳۸۴. [۲۴۶۶] متن آن‌ها را بنگرید در: داستان کتاب شهید جاوید، ‌ص ۱۸۳ - ۱۸۸. [۲۴۶۷] حتی چهره‌هایی مانند مرحوم محمدتقی شریعتی هم منتقد آن بودند. آقای مهدوی‌راد از قول ایشان برای بنده نوشتند که: من در آستانه سفر حج با کاروان حسینیۀ ارشاد بودم آقای صالحی نسخه‌ای از کتابش را که هنوز چاپ نشده بود به من داد تا بخوانم، در سفر خواندم. پس از سفر به منزل بنده آمدند. به ایشان گفتم: کتاب شما، کتابی تحقیقی و عالمانه است، مصادر را خوب دیدید و خوب هم بررسی کرده‌اید، گو اینکه من با مقدمات بحث شما و نتیجه‌ای که گرفته‌اید موافق نیستم، اما زحمات شما را می‌ستایم. نکته دیگر اینکه لحن شما گزنده است، عالمان ما افتخار ما هستند. گاهی تعبیر شما از آن‌ها خوب نیست. من این را به علی هم گفته‌ام (مقصود فرزند ایشان علی شریعتی است) که دشمن این نوع فکرها را نمی‌پسندد، فکری که حرکت بیافریند و بیداری ایجاد کند نمی‌پسندد و می‌کوشد در نطفه خفه کند و بکوبد. اما این تعبیرات را بکار بردن مثل این است که پتک را به دست خود به دشمن بدهید و بگویید بزن توی سر من. بگذارید دشمن بخشی از وقتش را برای یافتن پتک صرف کند و شما با نوع نوشتن به دشمن کمک نکنید. [۲۴۶۸] خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ص ۱۰۳. [۲۴۶۹] بنگرید: توطئه شاه بر ضد امام خمینی، ‌ص ۱۸۴ـ ۱۸۵ (اخیرا یعنی در سال ۱۳۸۰ همان پاسخنامۀ صالحی به ناقدین کتابش با عنوان «عصای موسی یا درمان بیماری غلو» یعنی همان نام قدیمش، در قم - انتشارات امید فردا - به چاپ رسیده است). درباره ارزیابی ممیزان فرهنگ و هنر از این کتاب بنگرید: سانسور در آینه، ص ۵۷۹. [۲۴۷۰] بنگرید: خاطرات آیت الله محمد یزدی، ص ۲۲۹ـ ۲۳۰. [۲۴۷۱] ایشان یکی از منبری‌هایی بود که علیه شهید جاوید فراوان موضع‌گیری می‌کرد. از جمله در سندی آمده است که ایشان همراه شماری از منبری‌های قم، متنی را تهیه و برای آیت الله سید ابوالحسن قزوینی فرستادند و وی هم علیه شهید جاوید مطالبی نوشت که در قم توزیع گردید. بنگرید: آیت الله گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج ۳، ص ۱۷. [۲۴۷۲] همان، ص۲۳۴. [۲۴۷۳] اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ص ۳۳۴ـ۳۳۵. [۲۴۷۴] برای نمونه بنگرید: امام خمینی در آینه اسناد، ج ۱۷، ص ۲۳۹. [۲۴۷۵] بن بست، ص ۲۳. [۲۴۷۶] خاطرات رجبعلی طاهری، ص ۱۰۴. [۲۴۷۷] وی و برادرش هادی از طلبه‌هایی بودند که از پیش از انقلاب، اهل فعالیت‌های سیاسی و زندان بودند. هادی داماد آقای منتظری است که قبل از انقلاب مدتی زندان بوده و پس از انقلاب نیز در دفتر آقای منتظری مشغول به کار بود. شهید حقانی در بازجویی‌های خود در حوالی سال ۵۴ اشاره به فعالیت وی و اطرافیانش برای مطرح‌کردن آقای منتظری کرده است (شهید حجت الاسلام حقانی به روایت اسناد ساواک، ص ۲۷۱). [۲۴۷۸] وی در بازجویی‌‌های خود این مسائل را مطرح کرده است. بنگرید: بن بست، ج ۱، ص ۴۲ـ۴۴. در ص ۴۰ـ۴۱ همان کتاب، ‌برخی از دیدگاه‌های غروی از زبان شاگردانش عنوان شده، هرچند منبع آن معرفی نشده است. به علاوه از جریان سنی زده اصفهان و فعالیت آنان در شهر نائین در پیش از انقلاب نیز پرسشی از امام خمینی و آیت الله خویی شده که متن استفتاء نمونه‌هایی از این قبیل عقاید را در بردارد. پاسخ امام نیز در احتراز این قبیل افراد درج شده است. [۲۴۷۹] همان، ‌ص ۴۶ـ۴۷. آن زمان شمس آبادی یکی از مخالفان سرسخت غروی بوده و این مسأله به صورت یک مسأله بغرنج در اصفهان درآمده بود. طبعا جریان حامی شهید جاوید نیز به نوعی در این مدار قرار گرفته بود. خشونت‌گرایی و ترور به عنوان دو شاخۀ چپ روی افراطی در این گروه، در جمع به همین نوع برداشت‌ها برمی‌گشت که نمونه‌های آن را در فرقانی‌ها نیز مشاهده می‌کنیم. [۲۴۸۰] گفتنی است که آیت الله شمس آبادی از روحانیونی بود که در جریان قیام خرداد ۴۲ به طور فعالانه از نهضت روحانیت دفاع می‌کرد. متن یکی از اطلاعیه‌هایی که در پایان آن امضای آیات خادمی، شمس آبادی، احمد آبادی و ابطحی سدهی آمده در ۱۶ خرداد ۴۲چنین است: ‌بر عموم اهالی متدین اصفهان لازم است که با تمام قوا در نهضت مقدس مذهبی به رهبری حضرت آیات الله عظام مراجع تقلید - اطال الله بقائهم - که به منظور دفاع از حریم اسلام و مسلمین پدید آمده تا حصول نتیجه قطعی شرکت نمایند و با حفظ نظم و آرامش از هرگونه اقدام مؤثری کوتاهی نکنند. اکنون دین خدا در معرض مخاطره دشمنان اسلام قرار گرفته و اندک مسامحه‌ای موجب خسران دنیا و آخرت خواهد بود. بنگرید: خادم شریعت، ص ۱۷. [۲۴۸۱] یک نمونه برخورد تند مرحوم شمس آبادی را درباره شهید جاوید بنگرید در خادم شریعت، ص ۲۰۹. در آن مجلس که شماری از علما بوده‌اند، ایشان حملات سختی نیز به آقای منتظری که بر این کتاب تقریظ نوشته است، دارند. آقای منتظری ضمن ستایش از سید مهدی هاشمی و سوابق انقلابی او، وقتی به کشتن شمس آبادی می‌رسد می‌نویسد: «واقع مطلب این است که مرحوم شمس آبادی در ماجرای کتاب شهید جاوید سردمدار قضیه شده بود». پس از آن با یک صغرا کبرا می‌کوشد تا به نوعی، کشته شدن شمس آبادی را به دست نیروهای تند انقلابی به فرمایشات کلی امام نسبت دهد. این صغرا و کبرا چنین است که ساواک به بهانۀ حمایت از مخالفان شهید جاوید می‌کوشیده تا منتظری و ربانی و مشکینی را بکوبد. در ضمن امام هم همان موقع در نجف گفته است عمامه‌های آخوندهای درباری را بردارید و آن‌ها را رسوا کنید. بعد هم می‌افزاید: اینگونه تعبیرهای مرحوم امام باعث شد افرادی که تند و تیز بودند و روحیۀ انقلابی داشتند، یک مقدار مسائل را چرب‌تر بکنند.» شگفت‌تر از آن، ایشان به گونه‌ای مدافعانه از قاتلان شمس آبادی و از آن روی که آنان در واقع به دفاع از ایشان آیت الله را کشته‌اند، می‌نویسد که چون شمس آبادی در قهدریجان بر ضد شهید جاوید «و تقریظ نویسان که یاران مرحوم امام - یعنی خودش - بودند او را گوشمالی دهند و بترسانند، ولی برخلاف میلشان به قتل رسیده بود» بنگرید: ‌خاطرات، ج ۱، ص ۶۰۱ـ۶۰۲، آیت الله گلپایگانی که در قضایای شهید جاوید موضع تندی داشت پس از کشته‌شدن شمس آبادی ضمن نوشتن نام‌های به علمای اصفهان فرمودند: فاجعه مولمه شهادت حضرت حجت الاسلام والمسلمین سید العلماء العالمین آقای حاج سید ابوالحسن شمس آبادی - قدس سره وحشره الله مع اجداده الطاهرین صلوات الله علیهم اجمعین - موجب تأثر و تأسف شدید حقیر گردید. به همین مناسبت روز شنبه و یکشنبه حوزه علمیه قم تعطیل است (متن نامه در اختیار حاج آقا باقر گلپایگانی بود که همانجا ملاحظه شد.) [۲۴۸۲] این کتاب با اسم مستعار سید مهدی موسوی منتشر شده است. وی در این کتاب از برخورد روحانیت با شریعتی که وی او را معلم انقلاب دانسته، گله فراوان دارد. [۲۴۸۳] چهارچوبۀ همین دیدگاه را درباره روحانیت می‌توان در کتاب «کاوشی درباره روحانیت» اثر ع. باقی که به سال ۱۳۶۴ در قم انتشار یافت، ملاحظه کرد. آن زمان، نویسندۀ کتاب تحت تأثیر اندیشه‌های افراطی این گروه درباره مسائل اساسی انقلاب بود. برای مثال در این کتاب، شخصیتی مانند مرحوم آیت الله سید نورالدین حسینی شیرازی مؤسس حزب برادران شیراز یا بسیاری دیگر از شخصیت‌های دیگر شیعه با توهم تقابل اینان با اندیشه‌های افراطی این قبیل گروه‌ها، محکوم شده‌اند، بدون آنکه مؤلف از کم و کیف فعالیت‌‌ها و مجاهدت‌های آنان براساس منابع معتبر، حتی آگاهی اندکی در اختیار داشته باشد. [۲۴۸۴] بنگرید: خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ص ۱۳۵. [۲۴۸۵] بنگرید: آیت الله گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج ۳، ‌ص ۴ـ۵.