جریان ها و سازمان های سیاسی-مذهبی ایران

فهرست کتاب

۸- مبارزه با بهائی‌گری

۸- مبارزه با بهائی‌گری

اشاره کردیم که یکی از عوامل مهم تقویت و اتحاد نیروهای مذهبی مبارزه با نفوذ بهائیان بود که از همان شهریور۲۰ به این سو آغاز شد. این مبارزه، افزون بر آنکه مذهبی‌ها را متشکل‌تر می‌کرد، روی ادبیات دینی این دوره نیز تأثیر داشت. گفته شده است که تشکیلات بهائیان از سال ۱۳۲۴ از عکّا دستور دادند که فعالیت بهائیان در ایران علنی شود. [۶۳۷] به احتمال، کار تبلیغات علنی از قبل از آن آغاز شده بود اما به طور رسمی این زمان اعلام کردند.

شاید اولین اشاره‌ها در این باره، مطالبی است که در سال ۱۳۲۳ در مجلۀ آیین اسلام انتشار یافته و برای مثال، از تعدادی بهائی یاد شده که در زاهدان کتاب‌های اسلامی را می‌سوزانند و به جای آن «کتب قصص خارجی و کتب ضاله» را در انظار منتشر می‌کنند. [۶۳۸] در نشریۀ یاد شده نام‌های از سوی برخی از شخصیت‌های شهر قم درج شده که در آن آمده است:‌ چون عده‌ای از بهائیان در قم جداً مشغول تبلیغات و توهین به مذهب مقدس اسلام شده‌اند و این عمل موجب بغض و نگرانی شدیدی در روحیۀ اهالی شده است و بدیهی است که این موضوع مخالف با آرامش و باعث انقلاب است، لذا از مقامات محترم تقاضای قلع و قمع مادۀ فساد را می‌نماییم. [۶۳۹] مشابه این شکایت در همان شماره از سنندج درج شده است. و باز در همین نشریه پس از نقل مقاله‌ای دربارۀ نفوذ بهائیان در جهرم، می‌نویسد: «بعد از شهریور ۱۳۲۰ طغیان بهائی‌ها در ایران بیشتر شده و در دوایر دولتی پست‌های حساسی را اشغال نموده و به تبلیغات خود ادامه می‌دهند.» [۶۴۰] نمونۀ دیگر شکایتی است که اهالی نهاوند نوشته‌اند و ضمن آن از حضور چند نفر بهائی که پست‌های مهم اداری را در شهر اشغال کرده‌اند، سخن گفته‌اند. [۶۴۱] واسطۀ این تلاش‌ها - برای مثال در همان شکایت مردم نهاوند - حجت الاسلام مصطفی رهنما بود که در سال‌های بعد یکی از چهره‌های شناخته شده در طرح مسائل مربوط به فلسطین در ایران بود. [۶۴۲]

طرف خطاب شاکیانی که از شهرها مبادرت به فرستادن این قبیل نامه‌ها و تلگراف‌ها می‌کردند، مقامات دولتی، علمای تهران و شهرستان‌ها [۶۴۳] و اندکی پس از قوت گرفتن مرجعیت آیت‌الله بروجردی، ایشان بود. [۶۴۴] مرحوم حجت الاسلام فلسفی در خاطرات خود به تفصیل به شرح فعالیت بهائیان و مبارزه مذهبی‌ها با آنان پرداخته است. [۶۴۵] در واقع هراس مردم متدین از آن بود که بهائیان آزادانه وارد دستگاه اداری و آموزشی کشور شده و حتی به دربار نیز نزدیک شده‌اند. [۶۴۶] بهائیان در این دوره، راه موفقیت خود را نفوذ در دستگاه اداری کشور می‌دانستند واز هیچ کوششی در این مسیر فروگذار نبودند؛ این موضوع مورد تأیید منابع است. البته آیت‌الله بروجردی آن را دریافته بود و به شدّت با آن مقابله می‌کرد. [۶۴۷] طبیعی بود که آنان با استفاده از موقعیت به دست آمده و نفوذ در ادارات مختلف، به ویژه آموزش و پرورش، ‌بهتر می‌توانستند به کار تبلیغ بهائیت بپردازند. در شکایتی که از مردم نهاوند رسیده با اسم و مشخصات، نام بهائیانی که رئیس بانک ملی، متصدی انحصار تریاک، بازرس دخانیات و معلم بوده‌اند، درج شده است. [۶۴۸]

اتفاقی در ۱۷مرداد سال۱۳۲۳ در شاهرود مانع ادامۀ فعالیت بهائیان در این شهر و نفوذ آنان در ادارات دولتی شد. در این رویداد میان مخالفان و موافقان درگیری پیش آمده و یک نفر مسلمان مجروح گردید و پس از سه روز درگذشت. این واقعه به دادگاه کشیده شده و حاصل آن انتشار جزوه‌ای با عنوان دسائس و فتنه‌انگیزی‌های بهائی‌ها «واقعه تأثرآور ۱۷ مردادماه۱۳۲۳ در شاهرود» شد. [۶۴۹]

طی سال‌های ۲۵ به بعد سیل شکایات از شهرهای مختلف دربارۀ نفوذ بهائی‌ها به دست آیت‌الله بروجردی و مسؤولان دولتی می‌رسید و ایشان در هر فرصت با دادن تذاکراتی به دولتی‌ها می‌کوشید تا از نفوذ آنان جلوگیری کند. یک‌بار آیت الله بروجردی در ۲۸ شهریور ۱۳۲۸ ضمن نام‌های به آقای فلسفی نوشت که «ایجاد نفوذ و تقویت این فرقه از روی عمد و قصد است نه خطا و سهو و تظاهراتی که نادراً (از سوی دولت) مشاهده می‌شود بر علیه آن‌ها، فقط و فقط تظاهر و اغفال حقیقت است نه حقیقت» [۶۵۰] پس از آن آقای فلسفی شرحی از مبارزات خود بر ضد بهائیان به دست داده است.

واقعۀ ابرقو نیز که در ۱۳ دی ماه ۱۳۲۸ روی داد و طی آن بهائیان یک خانواده مسلمان را قتل عام کردند، سبب برآشفتن و تنفر بیشتر مردم ایران شد. این ماجرا محاکمات زیادی در پی داشت که مجموعه آن‌ها ضمن کتابچه‌ای انتشار یافت. دربارۀ یک جریان مشابه که حکومت ضمن آن قصد قصاص چند مسلمان را داشت، آیت الله بروجردی، ‌امام خمینی را به ملاقات شاه فرستاد و از او خواست تا قاتلین بهائیان را اعدام نکند. [۶۵۱] حائری یزدی از شاگردان امام، می‌نویسد که خود امام شرح این ملاقات را برای وی تعریف کرده است. وی با ابراز اینکه آن زمان «معروف بود که آقای خمینی وزیر خارجۀ آیت الله بروجردی» است، می‌گوید: (آقای خمینی) به طوری که برای خود من نقل کرد، گفت: بله، من به اعلی‌حضرت گفتم که شاه فقید، پدر تاجدار شما، این گروه ضاله (بهائیان) را داد به طویله بستند. و الان هم مردم ایران همان جریان را از شما انتظار دارند... آقای خمینی گفتند: این جوان (شاه) آهی کشید و گفت: آقای خمینی! شما الآن را با آن وقت مقایسه نکنید. آن وقت همۀ وزرا و همه رجال مملکت از پدرم حرف شنوی داشتند، جرأت نمی‌کردند تخطی کنند. الآن حتی وزیر دربار هم از من حرف شنوی ندارد. من چطور می‌توانم این کار را بکنم. [۶۵۲] آقای خزعلی بر این باور است که امام نسبت به ورود مستقیم آقای بروجردی در مبارزه با بهائیان انتقاد داشته است. [۶۵۳]

مسألۀ مبارزه با بهائیان در مجلس شورای ملی نیز طرح شد و یکبار سید احمد صفایی نمایندۀ روحانی قزوین طرحی چهار ماده‌ای برای مبارزه با بهائیت تقدیم مجلس کرد. [۶۵۴] دولت نیز برای قانع کردن افکار عمومی در سال ۱۳۳۴ اظهار کرد که برنامه‌ای جهت مبارزه با بهائیان دارد؛ اما در اطلاعیۀ رسمی وزارت کشور، عوض آنکه از بهائیان یاد شود، تنها از «فتنه دینی» یاد شده است.

این مبارزات به بعد از ۲۸ مرداد نیز کشیده شد. در نتیجۀ فشارهای آیت‌الله بروجردی به دولت و فضایی که به وسیلۀ سخنرانی‌های آقای فلسفی در ماه رمضان سال ۳۴ پدیدآمده بود، دولت به ظاهر در صدد تخریب ساختمان حظیرة القدس بهائیان برآمد، اما اندکی بعد کار را متوقف کرد و وقتی اوضاع آرام شد، بار دیگر آن را به دست بهائیان سپرد که تا زمان انقلاب اسلامی همچنان در دست آنان بود. [۶۵۵] و سپس دفتر حوزۀ هنری سازمان تبلیغات شد که تاکنون ادامه دارد. در استفتایی که در مرداد سال ۳۶ دربارۀ کیفیت مراوده با بهائیان از آیت الله بروجردی شد، ایشان نوشت:«لازم است مسلمین نسبت به این فرقه معاشرت و مخالطه و معامله را ترک کنند. فقط از مسلمین تقاضا دارم آرامش وحفظ انتظام را از دست ندهند.» [۶۵۶] این اقدام صرفا برابر بهائیان نبود، بلکه افزون بر آنکه به یهودیان هم مربوط می‌شد، دامن حکومت پهلوی را نیز می‌گرفت؛ و به همین دلیل، جریان یاد شده، برای ساواک از اهمیت بالایی برخوردار بود. در واقع، مخالفان، این فتوا را وسیله‌ای برای مبارزه با رژیم قرار دادند، زیرا حامی شرکتی مانند پپسی بود که به وسیلۀ یک بهائی سابقا یهودی، اداره می‌شد. [۶۵۷] در یک برنامه صبح جمعه خطیب تهران آقای فلسفی مورد تمسخر قرار گرفت که منجر به سخنرانی تند ایشان علیه حکومت پهلوی شد. وی دلیل این اقدام را حضور دوازده نفر بهائی در ادارۀ رادیو عنوان کرد. [۶۵۸]

فعالیت‌های علمی بر ضد بهائیان در همۀ این سال‌ها ادامه داشت، برای مثال در کمتر شماره‌ای از آیین اسلام بود که مطلبی بر ضد بهائیان به چاپ نرساند، و به دنبال آن ده‌ها نقد بر آن چاپ کرد. دو نویسنده با نام‌های حاج حسن نیکو - مؤلف کتاب فلسفۀ نیکو در چهار مجلد - و عبدالحسین آیتی - نویسندۀ کشف الحیل [۶۵۹] که سابقۀ بهائی‌گری داشته [۶۶۰] و از درون با آن آشنا بودند - نویسندۀ مقالات مرتبی بودند که در نشریۀ یاد شده به چاپ می‌رسید. یکبار نیز مقاله‌ای بر ضد سخنرانی‌ علی اکبر فروتن بهائی که در رادیو دربارۀ پرورش اطفال سخن می‌گفت، به چاپ رسید. [۶۶۱]

درقم نیز حرکت مختصری در مخالفت با این امر دیده می‌شود. آقای منتظری که از شاگردان نزدیک آیت‌الله بروجردی بود، کتابی با عنوان مناظرۀ مسلمان و بهائی در سال ۱۳۷۰ ق/۱۳۳۰ ش نگاشت.

همانگونه که اشاره شد، نشریات مذهبی ایران در دهۀ ۲۰ و پس از آن، روی این مسأله حساسیت زیادی نشان می‌دادند. نشریۀ پرچم اسلام در ۹ مهرماه ۲۶ در یادداشتی، ورود صریح خود را به معرکۀ مبارزه با آیین بهائیت اعلام کرد: «معهذا چون اخیراً شنیده می‌شود برخلاف رعایت ادب و نزاکت و احترام به قوانین مملکتی شرارت‌هایی هم نموده‌اند، از این هفته به بعد به درج حقایقی خوانندگان محترم را بشارت داده و امیدواریم شاید ان شاءالله در گمراهان مؤثر واقع شود.» [۶۶۲] نوریانی که خود طبیب بود، نوشت که «فعالیت اطبای بهائی مرا وادار کرد که علی رغم تمام مشکلات، قیام به این خدمت مقدس بنمایم.» [۶۶۳] در همان شماره همچنین نوشته شده بود: نامه‌های رسیده از بعضی از شهرستان‌ها حاکی است که بهائیان به اشاره شوقی افندی شروع به شرارت و ضرب و شتم مسلمانان نموده‌اند. در شمارۀ دیگری (بهمن ۲۶) هم تصویر عبدالبهاء را چاپ کرد و با توجه به اینکه انگلیسی‌ها لقب سِر به او داده‌اند، این فرقه را ساخته و پرداختۀ بیگانگان دانست که قصد نفاق‌افکنی میان مسلمانان دارد. در اسفند ۱۳۲۸ نیز در سر مقالۀ این نشریه می‌خوانیم:‌«چندی است که از اطراف و اکناف کشور، تلگرافات اهالی مبنی بر اظهار نگرانی و شکایت از فرقه منحرفین، آقایان علمای اعلام را متأثر و متأسف نموده و به قسمی که نزدیک است منحرفین با قلّت عددی که دارند باعث فتنه و فساد گردند.» نامۀ سرگشاد‌‌ه‌ای هم خطاب به شاه از سوی جمعیت مذهب جعفری انتشار یافت که نسبت به توسعۀ تبلیغات بهائیان و نفوذ آنان در مناصب اداری هشدار داده شده بود. [۶۶۴]

در این سال‌ها روحانیون غالبا دربارۀ آیین بهائیت سخن می‌گفتند و از مردم می‌خواستند تا مانع از نفوذ آنان در ادارات شوند. یکی از این افراد، آیت الله خالصی‌زاده بود که در سال ۲۷ زمانی که در یزد در تبعید بود، در سخنرانی‌های خود بر ضد بهائیان سخن می‌گفت. بخشی از سخنرانی‌ وی که در ۲۹/۵/۲۷ ایراد و توسط مأمور شهربانی گزارش شده، چنین است: مردم چه مسلمانی هستید که در زابل تجار شما خراسانی [۶۶۵] که بهائی است و کافر است واقع شده (خراسانی هم حضور داشت) چه مسلمانی هستید که رئیس تلفن شما بهائی است و نمرۀ تلفن به حظیرۀ القدس داده است، و دیشب تا حال خواب نرفته‌ام، و اول باور نمی‌کردم، بعد خودم گرفتم آنجا را و اله و ابها گفتم و صحبت نمودم. ای خاک بر سر شما مسلمان‌ها! عده‌ای قصد داشتند دیشب بروند سیم را پاره کنند وآن جا را خراب نمایند. من مانع شدم و گفتم با این راه نمی‌شود. انتظام را از دست ندهید. کاری هم به شیخی و بهائی نداشته باشید. فقط معامله و معاشرت با آن‌ها را قطع کنید. معامله با آن‌ها حرام است تا به وسیلۀ دولت اقدام به از بین بردن این مذاهب بکنم یا اگر حقانیت آن‌ها ثابت شد یا بهائی شویم و اگر ما ثابت کردیم حقانیت اسلام را دولت آن‌ها را از بین ببرد و حظیرة القدس تهران را اول خراب کند. [۶۶۶]

جمعیت ایران پرستان نیز تلاش زیادی در مبارزه با بهائیان از خود نشان می‌داد و در این باره اجتماعاتی نیز به راه انداخت. یک نمونه از اطلاعیۀ آنان که به نوعی درخواست تخریب حظیرة القدس بهائیان به دستور آیت الله کاشانی است، در ضمایم کتاب خواهد آمد.

نشریۀ دنیای اسلام به سردبیری سید محمدعلی تقوی نیز در این زمینه تلاش‌هایی انجام داد که از جمله در مرداد ۱۳۲۶ پرده از فعالیت یک معلم بهائی در لاهیجان برداشت. [۶۶۷] نمونۀ دیگر شکایت مردم شاهی - قائمشهر فعلی - از نفوذ بهائیان در کارخانجات و آموزش و پرورش این شهر و تبلیغات آنان بود که خبر شکایات مردم در آیین اسلام (س ۴، ش ۱۰، ص ۱۷، ش ۱۲، ص ۶، ش ۱۴، ص۱۱) درج شد. در نراق نیز بهائی‌ها نفوذ زیادی پیدا کرده بودند که با حمایت آیت‌الله فیض قمی و ارسال مبلغ، این نفوذ از میان رفت. [۶۶۸] علما نیز فتاوایی در جهت تحریم روابط تجاری با مؤسسات وابسته بهائیان صادر کردند که از آن جمله فتوای آیت الله بروجردی و گلپایگانی را می‌توان یاد کرد. [۶۶۹] آقای گلپایگانی نوشت: تقویت کفر به هر کیفیت حرام است و لازم است مؤمنین از خرید و فروش و قبول نمایندگی و تبلیغ برای اجناسی که مربوط به این فرقۀ مضلّه می‌باشد خودداری نمایند. و سزاوار است تجّار و متمکّنین متدیّن با تأسیس شرکت‌ها و همکاری‌های تجاری رفع نیازمندی‌های جامعه را بنمایند و نگذارند این فرقه در شؤون اقتصادی مسلمین نفوذ نمایند. [۶۷۰] یک بار هم رسماً از مقامات دولتی خواست تا اجازه تأسیس حظیره را به بهائی‌های بروجن ندهند. [۶۷۱]

اوج منازعات روحانیت و دولت بر سر موضوع بهائیت، در سال ۱۳۳۴ روی داد که افزون بر درگیر شدن آیت الله بروجردی و آقای فلسفی و همینطور سید نورالدین شیرازی در این ماجراها، بسیاری از روحانیون و شخصیت‌های دیگر نیز وارد عرصه مبارزه علیه بهائیت شدند. در نیمه نخست این سال بود که با فشار علما و تهییج مردم، گنبد حظیرۀ القدس ویران گردید. یک پژوهش مستقل درباره رویدادهای نیمه اول این سال درباره این درگیری توسط آقای کوهستانی نژاد با عنوان روحانیت و بهائیان (نیمه اول سال ۳۴) ارائه شده است. داستان از آنجایی آغاز شد که آقای فلسفی طی دیداری با آیت الله بروجردی، از ایشان خواست اجازه دهد تا مسأله بهائیان را در منبر مسجد شاه در ماه رمضان مطرح کند. ایشان اجازه داد. پس از آن با شاه ملاقات کرد و مسأله را مطرح نمود و شاه نیز گفت که مطرح کند. این آغاز شروع حرکت تازه علیه بهائیان بود که رخدادهای نیمه اول این سال را علیه بهائیان رقم زد. تا پیش از آن گفته می‌شد که به دلیل مسأله نهضت ملی و نفت، فعلا طرح اینگونه بحث‌ها مناسب نیست. [۶۷۲] فشارهای ایجاد شده سبب شد تا بهائیان برای مدتی محدود شده و مقامات رسمی مجبور شوند تا محدودیت‌هایی را درباره آنان اعمال کنند. این درحالی بود که بهائیان به دلیل داشتن حمایت‌های بیرونی، همچنان به نفوذ خود در دولت و بخش‌های اداری ادامه دادند. و در مقابل، مخالفان نیز فعالیت‌های خویش را دنبال کردند. مبارزه با بهائیان بعدها توسط انجمن حجتیه به صورت جدی دنبال شد که به آن اشاره خواهیم کرد.

شماری بهائی نیز در سروستان فارس بودند که طی سال‌ها فعالیت علمای آن دیار، شماری از آنان به دین اسلام گرویدند. در این باره اتحادیۀ اسلامی سروستان فارس ضمن فرستادن تصویر برخی از جدیدالاسلام‌ها، با اشاره به فعالیت آیات: سید نورالدین شیرازی، بهاءالدین محلاتی و سید حسام الدین فال اسیری، اشاره کرد که تاکنون ۶۲ نفر بهائی به اسلام گرویده‌اند. [۶۷۳] یکی از فعالان روحانی در این زمینه سید محیی الدین فال اسیری بود که از سال ۱۳۰۸ ش برای مبارزه با بهائیان در روستای مشکان نیریز سکونت کرد و در اوج بهائی‌گری در نیریز به این شهر آمد و طی سال‌های متمادی برای برچیدن بساط بهائیان کوشید. [۶۷۴] در اردستان نیز شماری بهائی با تلاش حاجی میرزا علی طبائی مسلمان شدند. [۶۷۵] گزارشی هم درباره نفوذ بهائیان در اداره فرهنگ آبادان در آیین اسلام با عنوان «فرهنگ آبادان یا محفل بهائیان» چاپ شده است. [۶۷۶] در شماره‌های بعدی، اطلاعاتی درباره فعالیت بهائیان در کاشان و واکنش مردم در قبال آن آمده است. این مبارزه تا دهه ۵۰ ادامه داشت. در این اواخر که هُژبر یزدانی بهائی پا به عرصۀ اقتصادی نهاده بود، مبارزه با وی، ‌به صورت یکی از سوژه‌های مبارزه با بهائیت درآمده بود. [۶۷۷] مهم‌تر از او هویدا نخست وزیر سیزده ساله ایران از خاندانی بهائی بود. بعدها جمشید آموزگار گفته بود که مردم هویدا را عامل نفوذ بهائیان و یهودیان در ایران می‌دیدند و همین امر سبب سقوط پهلوی شد. [۶۷۸] زاهدی نیز می‌نویسد: هویدا در زمان نخست وزیری‌اش به بهائیان و یهودیان پروبال زیادی داد و عده‌ای از بهائیان را وارد کابینه کرد. [۶۷۹] به علاوه فرخ رو پارسا که میان سال‌های ۴۷ تا ۵۳ وزیر آموزش و پرورش بود شهرت به بهائیت داشت. [۶۸۰] فؤاد راسخ که مدتی وزیر نیرو و وزیر کشاورزی بود رسماً بهائی بود. همینطور شاپور راسخ که در سازمان برنامه و بودجه بود، مبلغ علنی بهائیت بود و در مجله راهنمای کتاب ضمن مقاله‌ای بهائیت را دین جهانگیر ایرانی خواند و جلال آل احمد یادداشتی علیه آن نوشت. به هر روی، در نشریات این دوره، ‌اخباری که تحول مذهبی در بهائیان به اسلام را نشان دهد، فراوان است.

[۶۳۷] مجله خواندنی‌ها، ش۶۷، ‌۲۳ اردیبهشت. [۶۳۸] آیین اسلام، س ۱، ش ۱۱ (۵/۳/۱۳۲۳، ص ۳ در این سال که جشن ومین دوم زندگی بهاییان بوده، نشریۀ یاد شده برگزاری آن را مورد اعتراض قرار داده است. (س ۱، ش ۱۳ تاریخ انتشار ۱۹/۳/۱۳۲۳، ص ۵). [۶۳۹] آیین اسلام، س ۱، ش ۱۳، خرداد ۲۳، ص ۷. [۶۴۰] همان، س ۲، ش ۲۳، ص ۱۰. [۶۴۱] همان، س ۳، ش ۲۶، ص ۱۱. [۶۴۲] دربارۀ سابقۀ مبارزاتی وی بنگرید: خاطرات آیت الله منتظری، ‌ج ۱، ص ۳۴۶ـ۳۴۷. وی اشعاری هم درباره فلسطین سروده که دو بیت آن چنین است: ‌(برای این شعر و اشعار دیگر او بنگرید: بیت المقدس و تحول قبلۀ مسلمین، میرزا خلیل کمره‌ای، ص ۴۸۶).

فلسطین قبلۀ اولای اسلام
که باشد حفظ آن ابقای اسلام
بود نبض حیاتی بهر مسلم
چون رفت آن، طی شود اعلای اسلام.

[۶۴۳] بنده مقدار زیادی شکایت از این قبیل فعالیت‌های بهائیان را در نامه‌هایی که برای آیت‌الله چهار سوقی - ریاست هیئت علمیه اصفهان - فرستاده شده، در کتاب«اسنادی از خاندان روضاتیان» (قم، انصاریان) چاپ کرده‌ام. روشن است که همین وضعیت در نقاط دیگر هم برای علمای شهرستان‌ها وجود داشته است. [۶۴۴] آقای دوانی نیز توضیحاتی درباره درگیری آقای بروجردی با بهائیان داده است: مجلۀ یاد، ‌شده ۶، ‌ص ۲۲ - ۲۳. [۶۴۵] خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، ص ۱۸۸ - ۱۹۹. [۶۴۶] بنگرید خاطرات فردوست، ج ۱، ص ۲۰۲ - ۲۰۳ و ۳۷۴. [۶۴۷] خاطرات دکتر مهدی حائری، ص ۴۵، بنگرید: آئینه دار مهر: خاطرات آیت‌الله غیوری، (مرکز اسناد، ۱۳۸۶)ص ۵۰ـ۵۱. [۶۴۸] آیین اسلام، س ۳، ش ۲۶، ص ۱۱. [۶۴۹] تهران، دفتر نشریات دینی نور، شرکت چاپخانه تابان، ۱۳۲۳. از مرکزی با نام دفتر نشریات دینی، اعلانی به مناسبت درگذشت آیت‌الله قمی در بهمن ۱۳۲۵ صادر کرد که یک بیانیه سیاسی به تمام معنا علیه رضاشاه و فجایع آن دوره بود. بنگرید: مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص ۳۰۶. [۶۵۰] خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص ۱۸۹ پاورقی، آقای سلطانی هم به نقل از آقای بروجردی آورده است که«هرگاه با شاه ملاقات کرده‌ام، تأکید داشتم که جلوی این فرقۀ ضال مضله را بگیرند و او هم وعده می‌داد، ولی عمل نمی‌کرد.» در یکی از ملاقات‌ها، شاه از او می‌خواهد که به دولت کمک کند. پس ازآن به تحریک ایشان، مردم از بسیاری از نقاط به مقامات نامه نوشته و درخواست مبارزه با بهائیان را می‌کنند. زمانی که دولت مصمم می‌شود تا حظیرۀ القدس را تخریب کند، گویا با دخالت آمریکا و اصرار آن‌ها در حفظ حقوق بهائیان، دولت از این کار منصرف می‌شود. بنگرید: مجلۀ حوزه، ش ۴۳ـ۴۴، ص ۴۸ - ۴۹. [۶۵۱] درباره حادثۀ ابرقو بنگرید به: فجایع بهائیت یا واقعۀ قتل ابرقو، حاج شیخ حسین خراسانی، (این کتاب درباره قتل عام یک خانواده مسلمان از سوی بهائیان است). درباره ملاقات امام با شاه بر سر موضوع اعدام نکردن قاتلین بهائیان که گویا پیش از آن اتفاق افتاده است، بنگرید به: خاطرات آیت الله مسعودی خمینی ۲۲۸ـ۲۲۹. [۶۵۲] خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، ص۵۶ـ۵۷. [۶۵۳] خاطرات آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی، ص۵۸. [۶۵۴] کیهان، ش ۳۵۷۵ مورخۀ ۲۰/۲/۱۳۳۴. [۶۵۵] بنگرید به: خاطرات مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، ص۱۹۹. پاورقی از کیهان ۲۰ اردیبهشت ۳۴ و اطلاعات ۳۱ اردیبهشت همان سال. این ساختمان که در تقاطع حافظ - سمیه است، در حال حاضر در اختیار حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی قرار دارد. [۶۵۶] قیام۱۵ خرداد به روایت اسناد، ج ۱، ص۴۷. [۶۵۷] بنگرید: قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۷۱ - ۷۲. ترتیب این فتوا با نظر آیت الله میرزا ابوالفضل زاهد قمی و توضیحات مقدماتی و نتیجه‌گیری‌های آقای سید هادی خسروشاهی بود. [۶۵۸] قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۱۰۹ـ۱۱۰. [۶۵۹] وی زمانی که بهائی بود کتاب الکواکب الدرّیة فی مأثر البهائیة را در تاریخ بهائیت نوشته بود که طبعا با تألیف کشف الحیل بی‌اعتبار شد. در این باره بنگرید به: کشف الحیل، ج ۲، ص ۵۸ (چاپ چهارم، ۱۳۴۰). [۶۶۰] آیتی از چهره‌های سرشناس در تاریخ اندیشه‌های مذهبی دوره معاصر ایران است. وی که از خاندانی روحانی بود به سال ۱۲۸۸ ش زاده شد. مدت‌ها در کسوت روحانیت بود و سپس به بهائیت گروید. در آنجا بود که وی کتاب دو جلدی «الکواکب الدریه در مأثر البهائیه» را در شرح حال باب و بهاء تألیف کرد. وی طی آن سال‌ها محبوب بهائیان بود، اما سپس از بهائیت برگشت و کتاب سه جلدی کشف الحیل را در ردّ بهائیت نگاشت که شهرت زیادی یافت. آثار فراوان دیگری هم دارد که از آن جمله مجله نمکدان است که چندین سال انتشار می‌یافت. وی در سال ۱۳۴۳ قمری از بهائیت برگشت و مدت‌ها در تهران در ادارۀ فرهنگ استخدام بود و در دبیرستان‌ها ادبیات تدریس می‌کرد. وی سپس به یزد بازگشت و در آنجا به نوشتن مقالات خود پرداخت. عبدالحسین آیتی در سال ۱۳۷۳ درگذشت. شرح حال تفصیلی وی را بنگرید در: مکارم الآثار، ج ۸، ص ۲۸۲۹ـ۲۸۳۳؛ فرهنگ نام آوران معاصر ایران، ج۱، ص ۳۸۵ـ۳۸۸. [۶۶۱] آیین اسلام، س۴، ش۳، ص ۷. [۶۶۲] پرچم اسلام، ش ۷۲، ۹، ‌مهر ۲۶. [۶۶۳] آیین اسلام، س ۴، ش۳۹، ص ۱۴. [۶۶۴] آیین اسلام، س ۴، ش ۳۹، ‌ص ۱۴. [۶۶۵] مقصود غلامعلی خراسانی است که متهم به بهائیت بود و رئیس اطاق تجارت یزد بود. [۶۶۶] مرکز اسناد ملی ایران، پروندۀ خالصی زاده، شمارۀ‌ تنظیم ۲۲ـ۱۱۶۰۰ پاکت ۲۳۰. در اسناد مربوط به وی مطالب فراوان دیگری در این باره وجود دارد. [۶۶۷] دنیای اسلام، ش ۳۹، ‌۱۷ مرداد ۱۳۲۶. اطلاعات بیشتر در باره مبارزه با بهائیت در این دوره را بنگرید در: بهائی ستیزی و اسلام گرایی، مجلۀ ایران نامه، سال ۱۹، ش ۱ـ۲، ۱۳۸۰، ‌۷۹ - ۱۲۴ (این مقاله با نگاه دفاع از بهائیت نوشته شده است). [۶۶۸] آیین اسلام، س ۴، ش ۳۲، ‌ص۱۸. [۶۶۹] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۱۶۹؛ نوزدهم دی به روایت اسناد ساواک، ص ۱۶۸. درباره تحریم زمزم و ایران گاز و بوتان گاز و بحث‌هایی که در این باره در قم درگرفت، بنگرید: آیت الله گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج ۳، ص ۱۲۴. [۶۷۰] آیت الله گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج ۳، ص ۱۲۶. متن پرسشی که از مرحوم آیت الله بروجردی در این باره در تاریخ هشتم ذی حجه ۱۳۷۴ شده و اصل آن به خط آقای منتظری بوده، عینا بعدها از مرحوم آیت الله گلپایگانی شده و ایشان در جواب نوشته‌اند: لازم است مسلمین نسبت به این فرقه ضاله معاشرت و مخالطه و معامله را ترک کنند. (متن سوال و جواب در آرشیو اختصاصی حاج آقا باقر گلپایگانی رؤیت شد.) [۶۷۱] آیت الله گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ‌ص ۲۱۹. [۶۷۲] گزارش‌ها، ‌اسناد و مطالبی که درباره تحولات نیمه اول اردیبهشت سال ۳۴ وجود دارد، غالباً در شماره ۶۷ مجلۀ خواندنی‌ها درج شده است. از آن جمله نامه آیت الله بروجردی به آقای فلسفی است که سند بسیار جالبی است. بنگرید: خواندنی‌ها، ‌ش ۶۷، ص ۴۷ ۴۸. [۶۷۳] نشریۀ نور دانش، سال اول، ش ۲۹ (۱۳۲۷) ص ۸۱۰؛ آیین اسلام، س ۵، ‌ش ۷، ص ۱۴. [۶۷۴] شرح آن را بنگرید در: یادنامۀ آیت الله سید محیی الدین فال اسیری، ص ۶۸ به بعد. این نمونه، یکی از نمونه‌های جالبی است که گزارش تفصیلی آن به دست آمده است. در این اثر گزارشی درباره زمینه‌های نفوذ بهائیان در نیریز حضور آنان در ادارات دولتی به ویژه شهرداری و آموزش و پرورش و نیز چگونگی مقابله با آن‌ها از سوی یک عالم روحانی به دست داده شده است. در این شهر، تقریبا هر مسجد و مدرسه علمیه و بیمارستانی که ساخته شده، به نام امام زمان÷ ساخته شده که آن روزگار چنین اقدامی در برابر بهائیان رسم بود. [۶۷۵] مجله هفتگی نور دانش، سال ۲۶ع ش ۲۰، ‌ص ۵۵۹. [۶۷۶] آیین اسلام، س ۶ (۱۳۲۸)، ش ۳۵، ‌ص ۷. [۶۷۷] بخشی از جریانات مربوط به وی و قضایای سنگسر - مهدی شهر پس از انقلاب - مداخله علما و روحانیون و منازعات محلی و قضیه بانک صادرات را آقای یحیی نوری که خود درگیر با آن وقایع بوده، شرح داده است. بنگرید: ریشه‌های انقلابی اسلامی و شرحی از ۱۷ شهریور، ص ۲۲۸ـ۲۳۳. [۶۷۸] بیست و پنج سال با پادشاه، ص ۳۰۸. [۶۷۹] بیست و پنج سال با پادشاه، ص ۳۰۹. [۶۸۰] آیت‌الله طالقانی او را یک زن بی‌سروپای بهایی می‌نامید. بنگرید: ابوذر‌ زمان، ج ۲، ‌ص ۳۲۲.