۱- گروه فرقان
گروه فرقان به رهبری طلبهای با نام اکبر گودرزی، یکی از شاخصترین گروههای نه تنها منفصل از روحانیت، بلکه مخالف صریح با روحانیت بوده است. اکبر گودرزی اهل لرستان - روستای دوزان در نزدیکی الیگودرز، جایی میان خمین و الیگودرز - بوده و از آنجا که پدرش چوپان بود، فرقانیها از وی با عنوان «چوپان زادۀ آزاده» یاد میکردند. وی در حوالی سال ۱۳۳۵ متولد شده (در شناسنامۀ ۱۳۳۸ قید شده)، در سال ۵۱ یا ۵۲ عازم خوانسار شده و مدتی در مدرسۀ علمیه آنجا تحصیل کرده و سپس یک سال در قم مانده و بعد از آن به تهران آمد. مدتی را در مدرسۀ چهل ستون [۱۷۴۴] و سپس در مدرسۀ حاج شیخ عبدالحسین بیتوته کرد که به سال ۵۶ آنجا را نیز ترک نموده و از لباس طلبگی هم خارج شده است. او علاوه بر درس طلبگی، درس جدید را هم تا کلاس ۱۱ خوانده است.
گودرزی در سال ۵۶ کلاسهای تفسیر در مناطق مختلف تهران (نازی آباد، سلسبیل، قلهک، جوادیه، و خزانه برپا میکرد و نیروهایش را نیز از همین جلسات جذب مینمود. برخی از این جلسات هم به اقتضای فضای آن سالها در خانههای افراد علاقمند تشکیل میشده است.
مساجدی که گودرزی جلسات قرآن را در آنها برگزار میکرد، عبارت بود از مسجد الهادی خیابان شوش، مسجد فاطمیۀ خزانه، مسجد رضوان خیابان اتابک، مسجد شیخ هادی و مسجد خمسه قلهک، مسجد اعظم هم که کتابخانه قائم در آن بود و جوانان مذهبی بدان رفت و آمد داشتند، در اختیار علی حاتمی یکی از فرقانیها بود و افرادی را در همانجا جذب این گروه کرد.
گودرزی گروه فرقان را در درون همین جلسات قرآن تأسیس و رهبری کرده، از سال ۵۶ به صدور اعلامیه و بیانیه پرداخت و وارد حوزۀ سیاست و مبارزه نیز شد؛ اما بجز این اعلامیهها، فعالیت دیگری نداشت. یکبار برای مدت کوتاهی به پاکستان رفت تا عازم اروپا شود، و نوشتههای تفسیریاش را انتشار دهد، که به دلیل فراهم نشدن شرایط به ایران بازگشت. در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، با سلاحهایی که وی و همراهانش از پادگانهای فتح شده توسط مردم به دست آوردند - از همان نخست - وارد فاز نظامی شدند اما... این بار دیگر نظام شاهی سقوط کرده بود و گروه فرقان که عقدۀ مبارزه داشت، چون همه چیزش به مفهوم مبارزه ختم میشد، به جنگ با نظام اسلامی جدید روی آورد. گودرزی با داشتن شماری از جوانانی که همچنان روحیات انقلابی سالهای ۵۵ـ۵۷ را داشتند، آنان را براساس آموزههای قرآن نشأت گرفته از برداشتهای خود، به شدت بر ضد روحانیت و آنچه که آن را آخوندیسم مینامید، تربیت کرده بود. وی به همراه حسن اقرلو سه تیم را سازماندهی کرده بود: مسجد قلهک، جوادیه و آذربایجان؛ تیم عملیاتی او بچههای جوادیه بودند و بچههای قلهک بیشتر فرهنگی بودند. آقای حمید نقاشیان که ارتباط نزدیکتری با آنان داشته و بعدها نیز نقش مهمی در دستگیری اعضای آن داشته است میگوید که آنان سهمی در مبارزات داشتند و شماری از جوانان مستعد را در بخش غربی تهران، از خیابان سلسبیل و دامپزشکی گرفته تا کوی کن و قلهک جذب کرده بودند. وی از گودرزی نقل میکند که به جلسات تفسیر مسجد جوزستان رفت و آمد داشته و جزوات نصیرالدین امیرصادقی (مانند هیاهو و روحانیت در شیعه) را هم که تعریض به روحانیت داشته مطالعه میکرده است. [۱۷۴۵]
گودرزی همزمان با انتشار جزوات تفسیری، خود نیز در ترورهای سال ۵۸ درگیر شده و به طور مستقیم در ترور شهید قرنی شرکت داشت. در ۱۸ دی ماه ۵۸ دستگیر و در ۳ خرداد ۵۹ تیر باران شد. در این روز تعداد دیگری از اعضای این گروه با نام سعید مرآت، عباس عسکری، علیرضا شاه بابا بیگ، و حسن اقرلو هم تیرباران شدند. علی حاتمی هم در زندان خودکشی کرد.
سازمان اصلی فرقان روی دوش اکبر گودرزی بود که کسانی مانند سعید واحد، محسن سیاهپوش، حمید نیکنام، علی اسدی و بهرام تیموری زیر نظر مستقیم او بودند. محمد متحدی در ارومیه و تبریز بود که عامل اصلی ترور شهید قاضی طباطبائی بود. عباس عسکری عضو فعال دیگر بود که کمال یاسینی و سعید مرآت زیر نظر او بودند. حسن اقرلو عضو فعال دیگر بود که عبدالرضا رضوانی، امیر فعله نوتاش و... زیر نظرش فعالیت میکردند.
به این ترتیب با شگفتی باید گفت، تشکیلات فرقان در اختیار یک جوان ۲۵ ساله (گودرزی متولد ۱۳۳۸ یا ۱۳۳۵) بوده است که در همین فاصله سنی، برای بیش از بیست جزء قرآن، حدود بیست جلد تفسیر قرآن نوشته بود و علاوه بر آن، برای صحیفۀ سجادیه نیز شرحی دو جلدی داشت. کتابی نیز در شرح دعای عرفه و جزوهای دیگر در شرح خطبۀ امر به معروف امام حسین÷ دارد. همینطور کتاب پرحجمی تحت عنوان توحید و ابعاد گوناگون آن نوشت. افزون بر اینها بیشتر نوشتههای فرقانیها و نشریات آنها - تا پیش از دستگیری - از خود اوست. پس از کشتهشدن گودرزی، فرقانیها از وی با عنوان ششمین شهید ایدئولوژیک یاد کردند (با احتساب شریعتی به عنوان پنجمین شهید). اشاره شد که در کنار وی علی حاتمی معلم (که در زندان خودکشی کرد)، علیرضا شاه بابابیگ تبریزی و سعید مرآت (هردو دانشجو) هم بودند که اینان نیز دستگیر و اعدام شدند.
این را باید افزود که گروه فرقان در آغاز با عنوان گروه کهفیها شهرت داشت و بعدها به نام فرقان شناخته شد. رژیم از فعالیت این گروه کمابیش اطلاعاتی داشته اما به دلیل درگیر شدن در ماجراهای سال ۵۶ و فزونی حرکتهای سیاسی و نیز ضعیفشدن ساواک، گویا گزارش چندانی از فعالیت آنها که آن زمان بیشتر همین جلسات قرآن بوده، نداشته است. یکی از این گزارشهای برجای مانده حکایت از آن دارد که در مجلسی که حسام و نادر فرزندان شهید عراقی حضور داشتند، یکی از این دو نفر میگویند: «رهبر گروه کهفیها آخوندی به نام گودرزی است که جمعهها در مسجد خمسه، حدود خیابان دولت صحبت مینماید و گنجهای و آشوری نیز از کادرهای گروه موصوف میباشند که امور مربوط به نشریات گروه تحت نظارت و شرکت آنان اداره میشود و قرار است که بهزودی مناظرهای بین یکی از این دو نفر و صالحی نجف آبادی انجام گردد. مهدی عراقی نیز اظهار داشته که آشوری از جانب گروه کهفیها با او تماس گرفته و در مورد وحدت با کمونیستها و مسائلی از این قبیل مذاکره کرده، لیکن بعدا قطع ارتباط نموده است.» [۱۷۴۶]
اشاره کردیم که برخی از مهمترین افراد این گروه عبارت بودند از عباس عسکری، کمال یاسینی و علی حاتمی. عسکری یکی از قدیمترین افراد این گروه بود که از سال ۵۵ با گودرزی همکاری داشت و بعدها خود نیز مطالبی مینوشت. در واقع، وی نفر دوم گروه فرقان به حساب میآمد و افراد بسیاری توسط وی به این گروه پیوند خورده بودند. آقای معادیخواه از بازگشت وی از دیدگاههایش در زندان خبر داده و اینکه اصرارداشت اعدام شود، زیرا میگفت بسیاری از افراد این گروه را او جذب کرده و نمیخواهد بعد از آن زنده بماند. [۱۷۴۷]
این گروه که همزمان با رشد فزایندۀ نسل جدید مذهبی و متأثر از جریانهای روز برآمده بود، توانست عدهای را در شماری از مدارس و مساجد تهران، جذب کند. یکی از آنها مدرسۀ جهان آرا بود که شماری از معلمان آن (از جمله علی حاتمی و حسن نوری که دومی از ترورکنندگان مرحوم مفتح بود) جذب فرقان شدند. همینطور گودرزی تلاش کرد تا پایگاهی در مسجد قُبا به دست آورد که با مخالفت مرحوم مفتح روبهرو شد. مسجد رفعت هم در نزدیکی خیابان دولت، یکی از پایگاههای اصلی فرقان بود. گودرزی در زمینه کار ایدئولوژیک عمدتاً در کار نشر جزوات تفسیر قرآن بود که مطالب آن سخت بیپایه، مغلوط و در عین حال، در قالب برداشتهای سمبولیک و انقلابی بود. در نشریهای که به سال ۶۰ توسط بقایای فرقانیها منتشر شده، آمده است که اکبر گودرزی از سال ۱۳۵۰ «در جهت راهیابی آزادانه به قرآن و متون اصلی» تلاش خود را آغاز کرده است. حاصل این مطالعات در سال ۵۵ به دست آمد و اولین کارهای تفسیری وی در همان سال عرضه شد. به نوشتۀ همین نشریه، از همان زمان آقای مطهری در جلسات هفتگی به نقد کتاب توحید و ابعاد گوناگون آن (که به اسم صادق داودی چاپ شده) و تفسیر وی پرداخته است. آقای ناطق نوری میگوید که او برای اولین بار برخی از جزوات فرقان را به دست آقای مطهری میرسانده است. برخی از دوستان برادر وی (شهید عباس ناطق نوری) با گودرزی رفاقت داشته و آنان این جزوات را برای او میآوردهاند. [۱۷۴۸] گفتنی است که فرقانیها کتاب توحید و ابعاد گوناگون آن را از آن روی نوشتند که معتقد بودند ضعف عمده تشکلها و سازمانهای انقلابی، از مشروطه تازمان آنها، عدم وجود نوعی آگاهی مکتبی بوده است. در مقدمه این اثر، با اشاره به آن ضعف، اشاره شده است که این کتاب برای پر کردن آن خلاء نوشته شده است. بحثهای نخستین این اثر در تعریف اسلام و توحید است و بنا به توضیحی که در آن آمده «خلاصهترین تعریف توحید نمود خارجی جنگ سراسری و دایمی موجودات برای حل تضادها و راه یافتن به تکامل برتر و بالاتر است». [۱۷۴۹] توحید اندیشهای است برای تعریف مسیر حرکت موجودات دردل این تضادها به سوی الله که نقطۀ نهایی تکامل است. این مباحث که در قالب تحمیل برخی از تفکرات ابتدایی با آیات قرآنی طرح میشود، تا پایان کتاب ادامه دارد. در این تعریف که با فرض پذیرش بیان نوعی حرکت تکاملی برای تمام موجودات است، قیامت با تعبیر «روز تحقق استعدادها» تعریف میشود. [۱۷۵۰] آنگاه پس از ارائه برخی از آیات نتیجه آن میشود که «پس از دید کلی و طبیعی میتوانیم قیامت را مرحله تحقق ساعت یا فعلیت سعی عمومی موجودات به حساب آورده، و از دید اجتماعی و در رابطه با پیکار خونین انقلابگران توحیدی، آن را نهاییترین و دامنه دارترین و فراگیرترین و سازندهترین انقلاب توحیدی و مرجع همه انقلابات تاریخی به حساب آوریم». [۱۷۵۱]
اما در سال ۱۳۵۶ یعنی سال آغاز فعالیت فرقان، با درگذشت دکتر شریعتی، اولین اعلامیه از سوی این جریان نوپا انتشار یافت. [۱۷۵۲] آنچه در این شرایط، سبب برآشفتن فرقانیها شد، اطلاعیه مشترک مطهری - بازرگان بود که چند روز پس از انتشار، بازرگان بر اثر اصرار دوستان یا تهدید مخالفان، امضایش را پس گرفت. در این باره، جای دیگر به تفصیل سخن گفتیم. به دنبال صدور آن اطلاعیه، گودرزی اطلاعیهای صادر کرد و به تهدید مخالفان شریعتی و در واقع آقای مطهری پرداخت. در این اطلاعیه با اشاره به ائتلاف ارتجاع و روشنفکران مدرن یعنی مطهری و بازرگان، آمده است که «حاصل زشت این ائتلاف ناجوانمردانه، آن هم در شام غریبان شهیدان و در اجرای اهداف شوم نفاق پیشگان تاریخ» بوده، به طوری که «اعلامیهای به تاریخ ۲۳/۹/۵۶ و با امضای چهرههایی همچون مطهری و بازرگان در آمد که بازتاب مقاصد پوشیده جبهه موتلفه بود و از تبادل نظر میان آنها که طبعا چیزی جز مسخ هدف شهیدان و فرهنگ انقلابی آنها را دربر نمیگیرد، حکایت میکرد.» سپس با نقد برخی از عبارات آن نامه آمده است که «عوامفریبی و خیانت پیشگی عوامل مزبور از فرازی دیگر از نوشتهشان روشن میشود...» [۱۷۵۳] در سالگرد سفر دکتر شریعتی به خارج از کشور و مرگ وی، باز فرقان اطلاعیهای داد و ضن آن سخت به صادرکنندگان آن بیانیه حمله کرد. در واقع این بهانه اصلی ترور استاد مطهری بود.
موضعگیری بعدی آنها اطلاعیهای بود که به مناسبت قیام قم و تبریز صادر شد و آنان حادثۀ مزبور را «ضمن احترام به خون بیگناهان» چنین تحلیل میکنند که این جریان، حرکتی است در جهت «زندهکردن دوباره روحانیت حاکم» و اینکه «دخالت بیرویه روحانیت را» باید «فاجعهای عظیم» دانست. در این بیانیه خطاب به شریعتی آمده است که «روحانیت تجدید حیات یافته و انقلابی که هنوز هم از متهمکردن تو به انواع تهمتهای سفارشی، دست باز نداشته و هنوز هم ملایان بزرگ و فقهای عظیم الشأن و مفسرین عالی قدر و وعاظ شهیر و فضلای فضول، به کفر و وهّابی بودنت فتوا میدهند و مطالعۀ آثارت را تجویز نمیفرمایند... بار دیگر سنگر مدافع اسلام شدند.»
به هر حال، به نوشتۀ مؤلف کتابچۀ فرقان چیست، کار تدوین ایدئولوژی فرقان در پایان سال ۵۶ به اتمام رسید. از آن پس، گروه افزون بر تلاش برای پیگیری کارهای ایدئولوژیک، به تحلیلهای سیاسی و درک شرایط سیاسی جهان و طرح استراتژی جنگ مسلحانه علیه رژیم پرداخت. همزمان نشریهای هم به نام فرقان منتشر کرد که نخستین شمارهاش در اسفند ۵۶ به چاپ رسید. بعدها پس از پیروزی انقلاب نیز نشریهای با نام ذکر تحت عنوان نشریۀ دانش آموزی از سوی فرقان انتشار مییافت.
این گروه برای پیادهکردن استراتژی مسلحانه در برابر رژیم تازه، در بهمن ۵۷ به تجهیزات نظامی مجهز شد. [۱۷۵۴] گفته شده است که فرقان ابتدا رهبری امام خمینی را قبول داشت، اما از تظاهرات عید فطر که برخورد تظاهرکنندگان با ارتش شاه ملایم شد، آنان با ابراز اینکه نباید چنین برخوردی با یک ارتش خونخواه بشود، انتقاد کرده و کمکم با رهبری امام زاویه پیدا کردند. [۱۷۵۵] باید گفت فرقان در اساس باور به روحانیت نداشت، چه رسد به رهبری نهضت توسط آن.
به تدریج انقلاب پیروز شد و فرقان که «روحانیت را از بنیان و اساس» باطل میدانست، تلاش خود را منحصراً معطوف به مبارزه با آنها کرد. نخستین عاملی که فرقان را به رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی کشاند، قربانی شدن «ارزشهای راستین تشیع سرخ علوی بود». همچنین تلاش برای «آزاد ساختن اسلام علی از اسارتِ آخوندیسم» عامل دیگر این مبارزه قهرآمیز بود! برای فرقان، اکنون جای پرسش این بود که چه باید کرد؟ براساس آیۀ ﴿فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ﴾ [التوبة: ۱۲]. گروه فرقان تصمیم گرفت ابتدا مرحوم سپهبد محمد ولی قرنی [۱۷۵۶] و سپس مرحوم مطهری را بکشد! [۱۷۵۷] انتخاب مطهری برای آن بود که «فکر به قدرت رسیدن دیکتاتوری آخوندیسم و آمادهسازی تشکیلاتی آن مدتها قبل، حتی قبل از خرداد ۴۲، از طرف او طرح شده بود». [۱۷۵۸] نقاشیان بر این باور است که عمده تصمیمگیری برای ترور استاد مطهری، با حمید نیکنام بوده که جانشین علی حاتمی بوده و دقیقا با فکر آقای مطهری آشنا بوده است. وی میگوید: ایشان مرحوم مطهری را خوب میشناخت و اعتراضات و انتقادات شهید مطهری را نسبت به دکتر شریعتی خیلی خوب میدانست و از این جهت بغض شدیدی در ذهن او شکل گرفته بود. [۱۷۵۹] وی میگوید تعداد اعدامیهای فرقان شش نفر بود، درحالی که آنان نه نفر را ترور کردند. [۱۷۶۰]
در جایی دیگر اشاره شد که منهای مجاهدین که متأثر از مارکسیسم بودند، از سال ۵۰ به این سو برخی گروههای مذهبی با توجه به قرآن و نهج البلاغه و تفسیر دلبخواهی از آنها براساس نگرش مبارزاتی و به اصطلاح انقلابی، [۱۷۶۱] جریانهای جدیدی را پدید آوردند. فرقانیها در سال ۵۶ و ۵۷ مجلدات زیادی از تفسیر قرآن خود را که تحت عنوان پیام قرآن منتشر میشد، پخش کردند. تفسیر (با عنوان کلی پیام قرآن) و آثاری که از آنها ملاحظه شد، عبارت است از: «تفسیر فاطر، یس، صافات»، «تفسیر احزاب، سبأ و نجم»، «تفسیر عنکبوت و روم»، «تفسیر لقمان و سجده» «تفسیر شوری و زخرف»، «تفسیر محمد، فتح و حجرات»، «تفسیر دخان، جاثیه، احقاف»؛ «تفسیر سورۀ مؤمن و فصلت»، «تفسیر سوره فرقان و نور»؛ همه اینها که ذکر شد، نام مؤلف آنها نجم الدین شکیب آمده است که مانند دیگر نامهای روی تفاسیر، مستعار است. تفسیر سورۀ انبیاء به نام حسین صادقی، تفسیر سورۀ بقره (جواد صابر)، تفسیر سورۀ مریم، تفسیر سورۀ طه (حسین قائمی)، تفسیر توبه، تفسیر شعراء، نمل و قصص (احسان کمالی)، تفسیر سورۀ یوسف، تفسیر جزء سیام (یا تفسیر نبأ تا ناس) (محمدحسین آل یاسین و نیز به اسم احسان کمالی)، تفسیر مزمل، مدثر، قیامت، انسان و مرسلات (نجم الدین منتظر)، تفسیر سورۀ کهف، و تفسیر ذاریات و ق، ترجمۀ کامل از قرآن نیز از آنان منتشر شده است. همچنین کتابی با عنوان فرازی از نهج البلاغه و شرح دعای عرفه (نام دیگرش: پیام حسین)؛ فروغ نهج البلاغه دو جلد؛ و کتاب «توحید و ابعاد گوناگون آن» (صادق داودی، نشر کاظمیه ۳۲۰ص) نشریات یک سالۀ آنان (۱۳۵۷) تحت عنوان سالنامۀ فرقان چاپ شده است.
کتابی با عنوان: دعا، تجلی خداگونگی انسان، از سوی همین گروه (به اسم محمدحسین آل یس) چاپ شده که شرح صحیفۀ سجادیه است. در اینجا هم به مانند تفاسیری که از قرآن ارائه گشته، تمامی مضامین در ارتباط با انقلاب و ضد انقلاب تحلیل و تفسیر شده است. کتابی دیگر با عنوان اصول تفکر قرآنی (به عنوان کتاب دوم توحید و ابعاد گوناگون آن) (به نام داود قاسمی) چاپ شد که اصول کلی مستخرج از قرآن دربارۀ انسان شناسی و ایمان و انقلاب و ضد انقلاب است. در همین کتاب است که از مرحلۀ غیب انقلاب و مرحله شهود آن سخن به میان آمده و به تفصیل از قرآن برای مرحلۀ پیش از انقلاب و پس از پیروزی بهرهگیری شده است. در این قسمت، به روشنی آیۀ دوم سورۀ بقره که ایمان به غیب را مطرح کرده، به معنای ایمان به غیب انقلاب تفسیر شده است. [۱۷۶۲] دربارۀ ارتباط غیب و صلاة هم آمده است که «به طور کلی همه اصول تئوریک حزب توحیدی در مرحلۀ غیب انقلاب در کلمۀ «صلاة» جمع شدهاند.» [۱۷۶۳] همانجا در تفسیر وحی هم گفته شده است: وحی در تعریف کلی آن، همان شناخت پدیده نسبت به راه تکامل خویش بر حسب ظرفیت وجودی و مدار تکاملیش یا به قول امام آن انفجار درونی و درد تکامل خواهی میباشد. [۱۷۶۴] شاید این کتاب، صریحترین اثر در بازنمودن آثار بیپایه فرقان باشد. [۱۷۶۵]
در زمینۀ نوشتههای تفسیر آنان، آقای مطهری که در این سالها روی تفسیر کار میکرد، نسبت به این مسأله احساس خطر فراوان کرده، مرتب هشدار میداد و از اتفاق همین بحث غیب و شهود انقلاب را مثال میزد. تفسیرهای متعدد و گستردۀ اینان طی سال ۵۵ و ۵۶ موجی از بیم و هراس را در میان متدینین دامن زد؛ گرچه گستردگی جریانات مختلف باز شدن فضای سیاسی کشور و ورود گروههای مختلف به عرصۀ مبارزه، اجازۀ بروز بیشتر به این ماجرا نداد؛ در غیر این صورت ممکن بود که جریان فرقان، به حرکتی شبیه به آنچه که میرزا علی محمد باب ایجاد کرده بود، منجر شود. الویری که در گروه فلاح بود میگوید در سال ۱۳۵۵ که از زندان آزاد شد نام فرقان را شنید و از طریق یکی از دوستانش با آنان ارتباط برقرار کرد. او میگوید که فرقان از آنان خواست تا محلی را برای نگهداری کتابهای تفسیری در اختیارشان بگذارند که آنان نیز پذیرفتند. وی تأکید میکند که ارتباط با مطهری آنان را از فرقان جدا کرد. این بعد از آن بود که وی در نجف با امام ملاقات کرد و از ایشان خواست شخص مورد اعتمادی را در ایران به وی برای مسائل فکری معرفی کند و امام آقای مطهری را معرفی کرد. الویری میگوید که پذیرش این امر برای او ثقیل بوده، اما به خاطر حس اطاعت از امام وقتی ایران آمده سراغ آقای مطهری رفته است. [۱۷۶۶]
محمد مهدی جعفری از دیداری که همراه دکتر پیمان در سال ۱۳۵۶ با اکبر گودرزی داشته، یاد کرده و میگوید: من یک جلد تفسیر آنها را مطالعه کردم و به آنان گفتن که این تفاسیر انقلابی و امروزی است و مضمون آن با روح قرآن مطابق نیست. برای نمونه در داستان یوسف، گرگ به معنای ضد انقلاب گرفته شده که حضرت یعقوب، یوسف را برای به دام انداختن ضد انقلاب به سوی آنها فرستاده است. یا برای مثال محراب را به معنای سنگر گرفته، و «امام» را رهبر انقلابی میگرفتند. [۱۷۶۷] در این میان بیش از همه استاد مطهری از این قبیل تفسیرگویی برآشفت [۱۷۶۸] و در مقدمۀ چاپ ششم کتاب علل گرایش به مادی گری تحت عنوان ماتریالیسم در ایران، سخت به آراء تفسیری و تعابیری که آنان در ترجمۀ آیات و مفاهیم قرآنی آوردهاند، حمله کرد. [۱۷۶۹] آقای نقاشیان که در جلسات تفسیر گودرزی شرکت میکرده جزوات را به آقای مطهری میرسانده و همان زمان آقای مطهری از او خواسته است تا حرکات و جلسات آنها را زیر نظر داشته باشد. [۱۷۷۰] جالب است که وی در یک دوره از اینها غفلت کرده، و در پی ضربهای که گروهشان (فجر اسلام) خورده، به خارج رفته است. در بازگشت در قم در محضر امام بوده و پس از شهادت استاد مطهری، در لحظهای، گزارشی درباره گروه فرقان به امام داده و سابقه خود را با آنها بیان میکند. امام به او میگویند: «شما که این اطلاعات را دارید بروید و جمعشان کنید» همین امر سبب میشود تا نقاشیان به تهران آمده و مدیریت دستگیری این گروه را بر عهده بگیرد.
اشخاص دیگری هم روی فرقان حساسیت داشتند. عبدالرضا حجازی که متهم به همکاری با رژیم پهلوی بود، در نامهای که در آبان ۵۷ به امام خمینی نوشت از جمله آثار نهضت ایشان را برآمدن کمونیستها و افکار الحادی دانسته و نوشت: «با واقعبینی میتوان با شهود عینی دریافت که کمونیسم در ایران، به دلیل اینکه نتوانست اسلام را فسخ کند برای مسخ اسلام دست به کار شده است. عدهای از جوانان به ظاهر مسلمان تمام قرآن کریم را به مکتب مارکسیسم عرضه کرده و پس از توجیه آیات قرآن به اندیشههای مارکسیسم به نام فرقان و به شکل جزوه منتشر ساختهاند و این جزوهها نزد آقای مرتضی مطهری موجود است.» حجازی، برخلاف واقعبینی، این قبیل افراد را به امام خمینی منتسب کرده مینویسد: این گروه خود را در لباس طرفداری از حضرت عالی پنهان کرده و پس از ویرانکردن اندیشههای اصیل اسلامی، جوانان را به سوی مارکسیسم میبرند. آقای مجید فیاضی که بیشتر نهج البلاغه را میفهمید و حفظ میکرد و گاهی در زندان تهجد داشت، اعلام کرد مارکسیست لنینیست هستم. [۱۷۷۱]
به نوشتۀ جعفری: گروه گودرزی گاهی از شریعتی و اندیشههای او طرفدارای میکرد؛ حتی در نوشتههای خود از برخی تعبیرات خاص دکتر شریعتی استفاده میکرد؛ اما این طور نبود که همۀ طرفداران دکتر شریعتی در سلک آنان باشند. [۱۷۷۲] در مقابل این نگاه، کسانی مانند آقای ابوالحسنی تردیدی در اینکه این افراد تحت تأثیر دکتر بودهاند ندارند. وی تأکید دارد که فرقان و آرمان مستضعفین تصورشان بر این بود که حالا که دکتر شریعتی از حسینیه ارشاد کنار گذاشته شده، خودشان باید فکری بکنند. [۱۷۷۳] الویری بر آن است که فرقانیها در عین حال که به شریعتی احترام میگذاشتند، معتقد بودند که چند فاز از او جلوتر هستند و به او به عنوان مرشد نگاه نمیکردند. افکار و آرای او را بررسی میکردند ولی این طور نبود که بگویند ما در پرتو دیدگاههای شریعتی به این تفکر رسیدهایم، بلکه خود را صاحب تفکر و سبک میدانستند. [۱۷۷۴] مهدیان که توسط فرقانیها مورد ترور قرار گرفت، میگوید وقتی در زندان به سراغ ضاربم که فردی به نام یوسفی بود رفتم، «ضمن صحبت، دایما به حرفهای دکتر شریعتی استناد میکرد» [۱۷۷۵] این درحالی است که منزل مهدیان از جمله منازلی بود که دکتر شریعتی مرتب رفت و آمد داشت و وصیتنامه معروفش به حکیمی را در همین منزل به او داد. [۱۷۷۶]
ادعای اینکه فرقان برکشیده نظریه تشیع علوی و صفوی دکتر شریعتی باشد چندان گزافه نیست. نشریات فرقان سرشار از استناداتی است که به این اثر مرحوم شریعتی صورت گرفته و براساس آن اقدامات بعدی فرقان به انجام رسیده است. عباس عسکری نفر دوم فرقان، در نخستین بازجویی خود و زمانی که روی موضع است، مرتب تأکید میکند که «از صفویه به بعد روحانیت همواره در کنار رژیم فاسد حاکم بر گردۀ مردم سوار بوده و به تحمیق آنها پرداخته است و اکثریت روحانیت... در مقابل ظلم و فساد و بدعتهای رژیم سکوت میکردهاند.» وی در پاسخ به این پرسش که «آیا از زمان صفویه تاکنون حرکتی مردمی - اسلامی را میشناسید که روحانیت در آن نقش تعیین کننده نداشته باشد»، میگوید: «تا زمان سید جمال من حرکتی را نمیشناسم و معتقدم که اگر بود حتما بارز میشد و همانطور که مرحوم شریعتی که مطالعه کافی هم در تاریخ داشته میگوید، شیعه چون فکر کرد که رژیم حاکم هم اسلامی است (تشیع صفوی) در کنار آن قرار گرفت».
همچنین تحلیلهای دکتر دربارۀ مسائل طبقاتی و جایگاه روحانیون و تز «مذهب علیه مذهب» دقیقا در کتابچۀ «تحلیلی از اوضاع سیاسی ایران در رابطه با تکوین و تدوین ایدئولوژی اسلامی، تداوم انقلاب توحیدی» فرقانیها نفوذ کرده است. در این جزوه تمامی استنادها به آثار دکتر شریعتی از جمله بحث او دربارۀ تخصص و نیز بیگانگی از خویشتن و با مخاطبهای آشناست. فرقانیها خود را در امتداد تلاشهای دکتر در تحلیل تشیع علوی و صفوی دانسته و مینویسند: «در نهایت مرحوم دکتر علی شریعتی آخرین تلاشش را برای جدایی تسنن اموی از تسنن محمدی (و) تشیع علوی از تشیع صفوی انجام داد و جامعۀ ما را تا مرز تدوین ایدئولوژی خلقهای اسیر پیش برد. مگر نه این (است) که اسلام ایدئولوژی مستضعفین میباشد؟» [۱۷۷۷] معنای این سخن آن است که شریعتی تا جایی آمده است که اکنون فرقانیها باید این ایدئولوژی را که امتداد تشیع علوی است، ادامه دهند و الا روحانیت نماینده تشیع صفوی، قادر به انجام چنین رسالتی نیست! محمدمهدی جعفری نظریه فرقانیها را درباره روحانیت و اساس و منشأ آن همان سخن دکتر میداند که درباره سیر پیدایش روحانیت بیان کرده است، جز آنکه معتقد است آنان مطالب دیگر دکتر در تأیید روحانیت را نگرفتند. [۱۷۷۸] توضیحات احسان شریعتی هم در این زمینه راهگشاست. [۱۷۷۹]
در سالنامۀ یکم فرقان با اشاره به تاریخ خونین تشیع از «شهید اول گرفته تا شهید ثانی و ثالث و حتی شهید رابع یعنی شریف (مجید شریف واقفی) آنان که شهید ایدئولوژی شدند، و بالاخره از حنیف گرفته تا احمد و رضا و مهدی و ناصر صادق و سعید محسن و سعیدیها و غفاریها» [۱۷۸۰] یاد شده و سپس «اکنون به شهید پنجم ائدئولوژیک بر میخوریم. او که شهیدان ایدئولوژیک دیگر را با توجه به شرایط خاص تاریخی و موضعگیریهای اهریمنی ارتجاع حاکم و روحانیت وابسته و سرسپرده از یک طرف تحت الشعاع قرار داده و. . .»، «راستی او کیست؟ و این کدامین ستارهای است که دگر بار در آسمان تاریک و ظلمانی زندگی جانوری خلق ما دیر طلوع کرد و زود غروب نمود؟... او کسی جز دکتر شریعتی نبود». [۱۷۸۱]
نباید پنهان کرد که گفتمان حاکم بر نوشتههای فرقان، تطابق جدی با نوشتههای شریعتی ندارد. هم به آن دلیل که این گروه سعی میکند تا از قرآن دستاویزی برای نگرههای انقلابی خود عرضه کند و هم پیچ در پیج بودن برداشتهای شگفت فرقانیها از آیات، بدون تردید، مورد پسند شریعتی هم نمیتوانست باشد.
با این حال، در بازجوییهای اعضای فرقان، باور به شریعتی یکی از ارکان اصلی عنوان شده است. معادیخواه که قاضی دادگاه آنان بود با منها کردن گودرزی به اینکه فردی عقدهای بود درباره بقیه میگوید: «بدنه فرقان از جوانانی تشکیل میشد که مؤلفۀ اساسی آنها عشق مفرط به دکتر شریعتی بود» کسانی که کتابهای شریعتی را میخواندند و وقتی روحانی محل را میدیدند و کم سوادی او را، به روحانیت که بدنه آن با شریعتی درگیر شده بود، بدبین میشدند. وی تأکید میکند که: ویژگی بارز گروه فرقان این بود که اساسا و بدون هیچگونه مرزبندی ضد آخوند بودند و آقای مطهری و بهشتی و آقای طالقانی با آخوند محله فرق نمیکرد. وی میافزاید: به نظر من در بین مؤلفههایی که در پیدایش فرقان نقش داشت، اولین مؤلفه، عشقی است که نسل جوان و خصوصاً اعضای آنها به دکتر شریعتی پیدا کرده بودند. [۱۷۸۲]
حسن عزیزی، از رهبران همین فرقانیها، با اشاره به افراد مختلف وابسته به این جریان میگوید: «خط فکری همگی کسانی که نام بردم تقریبا تمایلاتی بین دکتر شریعتی و مجاهدین خلق بود» محمود کشانی، رانندۀ اتومبیلی که افراد آن شهید مفتح را ترور کردند، در وصیت نامه خود همچنان به افراد خانوادهاش توصیه میکند که کتابهای شریعتی را بخوانید و نام کس دیگری را به قلم نمیآورد. کمال یاسینی نیز که از فعالان گروه فرقان و عامل ترور شهید مفتح بود، دربارۀ کتابهایی که مطالعه کرده میگوید: «و بیشتر از همه روی شریعتی - نه اینکه علاقه داشتم بلکه ایمان و اعتماد داشتم - تأکید میکردم». همین یاسینی به طور مبهم از قول شریعتی (به نقل از کتابی که در سالگرد شریعتی منتشر شده بود) نقل کرده که او گفته است: «من نوشتهای را خواندهام که نشانگر تدوین ایدئولوژی است». گویا تصور فرقانیها آن بوده که دکتر با دیدن برخی از جزوات آنها این سخن را گفته است. شاه بابابیک تبریزی از دیگر عناصر این گروه میگوید: «من به اندیشه فرقان معتقد میباشم. من از زمینههای این اندیشه از (طریق) مطالعۀ آثار دکتر شریعتی آشنا گشتم». گودرزی هم در پاسخ یک پرسش (ش ۲۱۲) درباره اینکه آیا شما ادامهدهندۀ راه شریعتی هستید یانه، میگوید: «فرقان کوشش داشت که افکار و اندیشههای شریعتی را هم ترویج کند. اگر این امر معنایش ادامهدادن راه شریعتی میباشد، آری ما ادامه دهندگان راه او بودهایم». همو در پاسخ به پرسشی درباره تشکیل گروه فرقان مینویسد: «فرقان جریانی است که با بهرهگیری از برداشتهای درست مؤمنین به خداوند در طول تاریخ و به خصوص شهید شریعتی» شکل گرفته است. آقای معادیخواه که قاضی پرونده برخی از فرقانیها بوده و روزهای متوالی با آنان به خصوص با عباس عسکری - نفر دوم - گفتگو کرده میگوید: اینها عاشق دکتر شریعتی و ناراحت از رفتار روحانیون با دکتر شریعتی بودند... اصل برای اینها زر و زور و تزویری بود که دکتر شریعتی میگفت. چون همۀ آنها عاشق شریعتی بودند. فکر میکردند روحانیون، اکنون محصولی را درو میکنند که شریعتی بذر آن را کاشته بود. [۱۷۸۳]
به هر روی، طی یک دورۀ طولانی، این افراد با افکاری ضد روحانیت آشنا شدند و مهمترین درگیری ذهنی آنان مبارزه با پدیدهای بود که از آن با عنوان «آخوندیسم» یاد میکردند. در این باره، البته رفتار برخی از روحانیون که زندگی مرفهی داشتند، تأثیر بسیار منفی در اذهان شماری از جوانان مذهبی آن دوره که گرایش ساده زیستی بسیار افراطی در آنها وجود داشت، پدید آورده بود. [۱۷۸۴]
گروه فرقان که سخت با روحانیت مخالف و معتقد به حذف فیزیکی آنان بود، پس از پیروزی انقلاب، تلاش خود را برای از بینبردن روحانیون سرشناس و رهبران انقلاب در سال ۵۸ آغاز کرد. ابتدا سپهبد محمدولی قرنی، سپس شهید مطهری و بعد از ایشان دکتر مفتح و برخی دیگر مانند شهید مهدی عراقی (از مؤتلفه) و شهید سید محمدعلی قاضی طباطبایی [۱۷۸۵] از روحانیون دانشمند و انقلابی و... در همان سال ترور شدند. مرحوم ربانی شیرازی [۱۷۸۶] و هاشمی رفسنجانی و آیت الله آقا رضی شیرازی نیز مورد سوء قصد قرار گرفتند [۱۷۸۷] که از ترور آنان جان سالم به در بردند. حاجی طرخانی [۱۷۸۸] از هیئت امنای مسجد قبا هم به دست فرقانیها ترور شد. همینطور حسین مهدیان از فعالان مسلمان که پس از تعطیلی حسینیه ارشاد و بعد از آزادی دکتر شریعتی، بیشتر جلسات دکتر شریعتی در خانۀ او برگزار میشد، توسط فرقانیهای مدعی پیروی از شریعتی ترور شد که به رغم خوردن سه تیر، جان سالم بدر برد. [۱۷۸۹] شیخ قاسم اسلامی نیز از جمله کسانی بود که بدست افراد همین گروه ترور شد. آنان قصد ترور سید جعفر شبیری را - که از قبل با گودرزی در مدرسه چهلستون آشنایی داشت - هم داشتند و حتی اطلاعیه ترور شدن او را هم پخش کردند، اما به دلیل یک تغییر برنامه در رفتن وی به یک مجلس، ناکام ماندند. [۱۷۹۰]حمید نیکنام، علی بصیری و وفا قاضی زاده سه نفری بودند که استاد مطهری را ترور کردند. [۱۷۹۱] نیکنام از افرادی بود که به گفته نقاشیان از پیش از انقلاب، با دکتر شریعتی هم رفت و آمد داشت. نیکنام رهبری نظامی گروه فرقان را داشت. [۱۷۹۲] نقاشیان تأکید دارد که در تمام مدتی که برای دستگیری آنان تلاش میکرده و طی بازجوییها، هیچ ارتباطی میان آنان و مجاهدین خلق پیدا نکرده است. [۱۷۹۳]
گروه فرقان، پس از انجام این ترورها، با رخنۀ برخی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی لو رفته و همگی آنان از جمله گودرزی رهبر آنان، به دام افتاده، کشته شدند. [۱۷۹۴] به طور معمول اصل فعالیتهای متمرکز برای دستگیری فرقانیها توسط آقای حمید نقاشیان مدیریت شده است. [۱۷۹۵] گویا دو نفر از اعضای این گروه گریختند که بعدها به خارج از کشور رفتند. در حال حاضر (۱۳۸۱) گهگاه اطلاعیهای از گروه فرقان در برخی از سایتهای خبری خارج از کشور دیده میشود. [۱۷۹۶] تنی چند از آنان نیز در زندان تواب شده و پنج نفر آنان در جبهه به شهادت رسیدند. [۱۷۹۷] حدس زده شده است که آنان حوالی ۱۲۰ نفر عضو داشتهاند. [۱۷۹۸] نقاشیان در مصاحبه مفصل خود بیشتر اطلاعات را درباره آنان (دستگیری، بازجویان و قاضی) ومسائلی که در زندان گذشته، به دست داده که خواندن آن مغتنم است. [۱۷۹۹] در آستانۀ انتخابات نهمین دورۀ ریاست جمهوری ایران در ۲۷ خرداد ۱۳۸۴ بار دیگر چند انفجار صورت گرفت که از طرف وزیر کشور به گروه خوارج فرقان منسوب گردید!
بقایای فرقانیها تا اوایل سال ۶۰ همچنان به انتشار برخی از جزوات میپرداختند و حتی از ترورهای مجاهدین خلق نیز به نوعی سوء استفاده کرده، آنها را با اندیشههای خود پیوند میدادند. [۱۸۰۰]
[۱۷۴۴] آقای ارومیه چی که طلبه آن وقت مدرسۀ چهلستون بوده و درس تفسیر مرحوم حسن آقا سعید شرکت میکرد، نقل میکرد که گودرزی ساعات متوالی درحجره را به روی خود میبست و میگفت تفسیر مینویسم. مرحوم سعید او را از آنجا بیرون کرد، و زان پس به مدرسه شیخ عبدالحسین طهرانی رفت. آقای حجت الاسلام جعفر شبیری که باجناق مرحوم آقا شیخ حسن سعید - مدیر مدرسه چهلستون - و همکار وی بوده از آمد و شد گودرزی به کتابخانه یاد کرده و از مراسم عمامهگذاری گودرزی یاد میکند. وی میگوید که خودش عمامه را بر سر گودرزی گذاشته و این اقدام مرحوم حسن سعید به خاطر آن بوده که با عمامهگذاری بر سر گودرزی، قدری او را کنترل کند. یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۴۹ (حسن آقا سعید (فرزند مرحوم آیت الله میرزا عبدالله چلستونی، م ۲۷ رجب ۱۳۳۷) از روحانیون متنفذ تهران است که پس از گذراندن دروس طلبگی و دانشگاهی در تهران به سال ۱۳۷۰ق به نجف رفت. سال ۱۳۸۵ بازگشت و در تهران مستقر شد. آثاری درباره غدیر و فاطمه زهرا (س) دارد. وی در ۲۱ دی ماه ۱۳۷۴ (۱۹ شعبان ۱۴۱۶) درگذشت. [۱۷۴۵] یادآور، ش ۶، ص ۹۹. [۱۷۴۶] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حاج مهدی عراقی، ص ۲۷۱. [۱۷۴۷] یادآور، ش ۶-۸، ص ۳۷-۳۹. [۱۷۴۸] یادآور، ش ۶-۸، ص ۳۴. [۱۷۴۹] توحید و ابعاد گوناگون آن، ص ۴. [۱۷۵۰] توحید و ابعاد گوناگون آن، ص ۲۸۴ [۱۷۵۱] همان، ص ۲۸۷. [۱۷۵۲] بنگرید: فرقان چیست؟ ج ۱، ص ۸-۱۱. البته پیش از آن هم فرقان اطلاعیهای برای شریعتی و نیز مسائل دیگر داده بود که گویا نویسنده این نوشته از آنها خبر نداشته و متن آنها در سالنامه فرقان آمده است. [۱۷۵۳] تاریخ این اعلامیه دی ماه ۵۶ است و در سالنامۀ یک فرقان چاپ شده است. [۱۷۵۴] بنگرید: فرقان چیست؟ ج ۱، ص ۱۴-۱۵. [۱۷۵۵] یادآور، ش ۶-۸، ص ۶۹. [۱۷۵۶] فرقانیها یک اعلامیۀ چهار برگی برای ترور شهید قرنی صادر کردند و به اصطلاح دلایل ترور وی را برشمردند. عمدۀ مطلب نقش وی در سرکوبی شورشهایی بود که در کردستان رخ داده بود. شهید قرنی از چهرههای نظامی - فرهنگی آن روزگار بود که به دلیل تدین و اعتنایش به فرهنگ اسلامی به خصوص تشیع یک استثنا به شمار میآمد. نگاهی به یادداشتهای وی درباره مطالب متفرقه پیرامون اسلام و تشیع در کتاب «ناگفتههایی از زندگی سپهبد قرنی» (صص ۳۴۵ـ ۳۵۴) میتواند حساسیت او را روی مسائل دینی و مذهبی نشان دهد. یک مورد مینویسد: مجله کتاب اسلام: در این مجله مقالات مفیدی وجود دارد، بهتر است هر مسلمانی با آن آبونه شود و البته خوب است نویسندگان متعهد دیگر هم با این مجله همکاری کنند (همان، ص ۳۴۹) در جای دیگر، آقای صالحی نجف آبادی کتابی به نام شهید جاوید نوشته است. عدهای بر رد این کتاب کتابهایی نوشتهاند. باید بررسی کرد تا معلوم شود حق با کیست (همان: ص ۳۵۰) و درجای دیگر، برای روضه خوانها با توجه به کتاب لؤلؤ و مرجان برنامهای تهیه شود و از هر فرد بیسواد که تعدادی دروغ سرهم میکند و یا خرافاتی به خورد مردم میدهد جلوگیری شود که روضه بخواند و همچنین مسائل روضه خوانی مطرح شود که افراد را هدایت کند. بدیهی است اینگونه طرحها با نظر مراجع عظام تقلید باشد (همان، ص ۳۵۰) و در مورد دیگر، بعضی بیخبران میگویند: اسلام را باید اصلاح کنیم، در صورتی که اسلام دینی است کامل. تمام وظایف فردی و اجتماعی انسان را گوشزد کرده و نقصان ندارد. ما باید سهلانگاری، تنبلی، کوتهفکری، و غرور بیجای خود را اصلاح کنیم. احیاء اسلام محتاج به سروصورت دادن به نابسامانیها، مفاسد و وضع فعلی خودمان است (همان، ص ۳۵۲). فریدون آدمیت در کتاب امیرکبیر و ایران چرندیاتی در مورد اسلام نوشته و ضد و نقیضهایی دارد. این شخص مشکوک است و از طرفی بیسواد. مجله فردوسی هم مقالاتی بر علیه اعراب و اسلام دارد اینها گفتۀ سرجان ملکم انگلیسی است که چرندیاتی میگوید و مدرکی ندارد. همچنین نوشتهجات استاد پور داود و تحریفهای او از مذاهب اسلام و زردشتی نوشته جات دکتر معین که تحت تأثیر استاد پور داود بود و اشخاص دیگر. (همان، ص ۳۵۴) و دهها یادداشت ارجمند دیگر از پیش از انقلاب مانده است. [۱۷۵۷] فرقان چیست؟ ص ۲۳. [۱۷۵۸] همان، ص ۲۴. [۱۷۵۹] یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۱۱۱. [۱۷۶۰] همان، ص ۱۱۳. [۱۷۶۱] هستۀ مرکزی این قبیل تفاسیر، تفسیر انقلابی آیات قرآنی بود. آیت الله خامنهای اشاره به جزوهای میکند که پیش از انقلاب به دست ایشان رسیده که ضن آن دربارۀ آیهای که مضمون آن چنین بوده که اگر چنین و چنان کنید «فان الله عزیز ذوانتقام» مفسر انقلابی نوشته بوده است که: هرکس چنین و چنان کند، در دادگاه انقلابی خلق محاکمه خواهد شد و به مجازات خواهد رسید. آقای خامنهای میافزاید: این در همان زمانی بود که آقایان منافقین چند نفر را در دادگاه انقلابی خلق محاکمه کرده و به مجارات رسانده بودند. معلوم شد این مفسر آیه قرآن را از روی عمل سازمان مجاهدین معنی میکند. بنگرید: درست فهمیدن اسلام، (سخنرانی در شب ۱۶ خرداد ۱۳۵۸) ص ۳۴. [۱۷۶۲] اصول تفکر قرآنی، ص ۸۵. [۱۷۶۳] همان، ص ۱۱۶. [۱۷۶۴] همان، ص ۹۰-۹۱. [۱۷۶۵] برای مثال درباره مالکیت آمده است: به طور کلی باید گفت که مالکیت یک پدیده استعماری است، چه در رابطه با استعمار قدیم و چه در رابطه با استعمار جدید... بنگرید: اصول تفکر قرآنی، ص ۲۰۹. [۱۷۶۶] یادآور، ش ۶-۸، ص ۱۲۲. [۱۷۶۷] شریعتی آنگونه که من شناختم، ص ۸۷؛ یادآور، ش ۶-۸، ص ۲۱۶. روحانی مفسر دیگری که در تهران در مسجد جوزستان تفسیر میگفت. با همین مذاق انقلابی در سالهای ۵۴ و پس از آن، گاو بنی اسرائیل را کنایه از نظام سرمایه داری میگرفت (دربارۀ این جلسات تفسیر بنگرید به توضیحات علی فلاحیان در: شنود اشباح، ص ۱۹۹-۲۰۰. حسن عزیزی از اعضای فرقان نیز در بازجویی گفته بود که در این جلسات تفسیر شرکت میکرده است. خود آقای خوئینیها در مصاحبهای به این قبیل اعتراضات و اینکه از طریق آقای بهشتی به او منتقل شده، اشاره کرده است، اما اینکه آقای مطهری دراین باره چیزی گفته باشد، نمیپذیرد. بنگرید: شهروند امروز، ۱۳ آبان ۱۳۸۶، ص ۵۸ـ۵۹ (بنگرید به توضیحات صباغیان راجع به انتقادهایی که به برداشتهای تفسیری خوئینیها میشد در یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۲۱۲). خوئینیها میگوید که گاه تا دو سه هزار نفر پای این تفاسیر مینشستند و تأیید میکند که هدف در این تفسیر درستکردن پایههای ایدئولوژیک برای نهضت امام خمینی بوده است. نیز میافزاید که دکتر پیمان هم در این جلسات تفسیر شرکت میکرده است. از قضا فرقانیها هم در تفسیر آیۀ مربوطه در سورۀ بقره مانند همین تحلیل را ارائه داده میگفتند: «راه چاره چیست؟... ذبحکردن آن گاو! آری باید واسطههای بازاری، سرمایه داران، صاحبان شرکتها و کارخانهها از بین بروند». (بنگرید به نشریۀ بقره، شماره ۱، تیرماه ۵۸، تحلیلی از گاو بنی اسرائیل). تفاسیر فرقانیها مملو از تعابیر شگفت در ترجمه و تفسیر آیات و تعابیر قرآنی است. برای مثال در نشریۀ دانش آموزی ذکر ش ۴ در ترجمۀ آیه ﴿قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّي﴾ آمده است: «بگو روح (تراکم حیات رسالت یافته) از فرمان پروردگارم میباشد». در جزوهای هم که ایام انقلاب چاپ شده (از ابوالقاسم کمالی) و به مجاهدین و مبارزین تقدیم شده، دجال همان «امپریالیسم» دانسته شده و اساسا نام جزوه همین است «دجال = امپریالیسم». ناطق میگوید از یکی از فرقانیها پرسیده بود که شما از کجا به اینجا رسیدید؟ گفته بود اول تفسیر پرتوی از قرآن را خواندیم، بعد به مسجد جوزستان رفتیم و بعد از آن شریعتی و بعد هم اکبر گودرزی. (یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۳۳ و نیز ص ۲۱۲.) [۱۷۶۸] استاد مطهری در یادداشتهای خود نقدهایی بر تفاسیر فرقان نوشته است: بنگرید: یادداشتهای استاد مطهری، ج ۲، ص ۲۲۰-۲۲۴ (در ص ۲۲۱ طعنهای هم به شریعتی دارد). در ص ۲۲۴ مینویسد: «خلاصه همۀ قرآن را از دیدگاه طبقاتی تفسیر کردهاند. گویی قرآن آمده است در هزار و چهارصد سال پیش نظریۀ ماتریالیسم تاریخی مارکس را پیاده کند». و در ص ۲۲۲ مینویسد: «اینگونه تفسیر یعنی خالیکردن مفاهیم دینی از معنویت و همه را تفسیر مادی کردن، به معنی خالیکردن زیر پای دین و مذهب است؛ همان سیاستی که مارکس پیشنهاد کرد که برای مبارزه با دین باید مفاهیم دینی را تفسیر مادی کرد و الحق بهترین راه همین است.» [۱۷۶۹] بنگرید: علل گرایش به مادیگری، ص ۲۹-۴۳. استاد در آنجا نمونههای متعددی از دیدگاههای آنان را نقل و سپس نقد کرده است. [۱۷۷۰] یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۹۹. [۱۷۷۱] امام خمینی در آینه اسناد، ج ۱۷، ص ۴۸۹. [۱۷۷۲] بنگرید: شریعتی آنگونه که من میشناختم، ص ۸۸ـ ۸۹، ۹۳ دکتر علی مطهری توضیحاتی در بارۀ خاستگاههای فکری فرقانیها به دست داده که خواندنی است: بنگرید: روزنامۀ کیهان، ۴/۱۰/۷۹. [۱۷۷۳] یادآور، ش ۶-۸، ص ۶۸-۶۹. [۱۷۷۴] یادآور، ش ۶-۸، ص ۱۲۵. [۱۷۷۵] یادآور، ش ۶-۸، ص ۱۳۷. [۱۷۷۶] همان، ص ۱۳۸. [۱۷۷۷] تحلیلی از اوضاع سیاسی ایران، (از گروه فرقان)، ص ۷. [۱۷۷۸] یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۲۱۸. [۱۷۷۹] یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۲۲۴ـ ۲۲۵. [۱۷۸۰] بگذریم که تجلیل فرقانیها از شهید اول و شهید ثانی و شهید ثالث (مرحوم برغانی) و سعیدی و غفاری، با اساس تفکر آنها مغایرت دارد. [۱۷۸۱] سالنامۀ یکم فرقان، (اعلامیه تیرماه ۵۶) ص ۲ـ۳. [۱۷۸۲] یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۳۹. [۱۷۸۳] شهروند امروز، هشتم اردیبهشت ۱۳۸۷، ص ۶۳. [۱۷۸۴] شاید مناسب باشد اشاره کنیم که این زمان گرایش به ساده زیستی در میان جوانان مسلمان چندان بالا گرفته بود که در خرداد سال ۵۶ شخصی به نام مهندس عباس تاج دست به تشکیل جمعیتی با نام جمعیت طرفداران ساده زیستی زد. هدف از تشکیل این جمعیت کم کردن تشریفات زندگی و بدین وسیله از اشکالات جوانانی که تمایل مارکسیستی پیدا میکنند، کاستن است. این جماعت آقای مفتح را هم برای سخنرانی دعوت کرده بودند. حاضران در این مجلس از جمله مهندس بازرگان، بابایی، مهدیان، حاجی طرخانی، و عدهای دیگر از ثروتمندان بودند که همین امر، مورد طعن ساواک هم قرار گرفت. بنگرید: فریاد بعثت، ص ۴۶۱ـ ۴۶۲. [۱۷۸۵] وی در شامگاه عید قربان سال ۱۳۹۹ ق به دست دو نفر از گروه فرقان ترور شد که این دو تن در اوائل سال ۶۰ دستگیر و اعدام شدند. [۱۷۸۶] به نامه امام به مرحوم ربانی پس از این ترور بنگرید در: روایت پایداری، مقدمه، ص سی و نه، و چهل. فرقانیها ضمن اطلاعیهای که در ۱۲ فروردین ۶۰ صادر کردند، نوشتند که کشتن مرحوم ربانی شیرازی، با توجه به «فرمان خداوند مبنی بر کشتن ائمه کفر و مشرکین» بوده است که «به وسیلۀ رزمندگان مؤمن توحیدی به اجراء درآمده است». هیچ تردیدی نباید کرد که در تاریخ ما همه چیز فرقانیها شبیه به خوارج است. از تشکیل آنان، نوع بهرهمندی آنان از قرآن، کافر دانستن همۀ مخالفان خود، روشهای خشونت بار و... فرقانیها در اطلاعیهای که برای ترور آقای هاشمی رفسنجانی دادند به سه آیۀ ﴿فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ﴾[التوبة: ۱۲]، ﴿فَقَٰتِلُوٓاْ أَوۡلِيَآءَ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ﴾[النساء: ۷۶]. و ﴿قَٰتِلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾[التوبة: ۳۶]. استناد کردند. (اسناد این قسمت را آقای فاکر در اختیار بنده گذاشت). [۱۷۸۷] به توضیحات خویش ایشان در یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۴۳ـ۴۷ مراجعه شود. [۱۷۸۸] وی از جمله کسانی بود که به گودرزی کمک مالی میکرد، اما وقتی اسناد مطهری را کشتند، از کمک به او سرباز زد و حتی گودرزی را تهدید کرد که کمیته را خبر خواهد کرد. یک ساعت بعد، فرقانیها او را جلوی خانهاش ترور کردند. در باره شرح کمکهای حاجی طرخانی به گودرزی بنگرید به توضیحات حسین مهدیان در: یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۱۳۹. [۱۷۸۹] وی همراه شهید عراقی بود؛ سه تیر هم به وی اصابت کرد اما سالم ماند. بنگرید به مصاحبۀ وی در کیهان ۱۰/۱۲/۱۳۸۱. [۱۷۹۰] یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۵۱. [۱۷۹۱] شهروند امروز، هشتم اردیبهشت ۱۳۸۷، ص ۶۰ (مصاحبه با جمال اصفهانی رئیس اطلاعات وقت کمیته و یکی از مسؤولان پرونده فرقان). [۱۷۹۲] یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۱۰۰ـ ۱۰۱. [۱۷۹۳] یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۱۰۴ـ۱۰۵. [۱۷۹۴] شرح این ماجرا را الویری به دست داده است: خاطرات مرتضی الویری، ص ۸۶ـ ۸۸؛ نیز بنگرید: عبور از بحران، هاشمی رفسنجانی، ص ۸۲. [۱۷۹۵] مصاحبه با وی را بنگرید در یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۹۸ـ ۱۱۴. [۱۷۹۶] نمونه آن اطلاعیه آنان به مناسبت حملۀ امریکا به عراق در فروردین ۱۳۸۱ است که با عنوان «امپریالیستها در خاورمیانه چه میخواهند» انتشار یافته و نام گروه فرقان در بالا و انتهای آن دیده میشود. [۱۷۹۷] شهروند امروز، هشتم اردیبهشت ۱۳۸۷، ص ۶۱، جمال اصفهانی مینویسد که شهید لاجوردی شش ماه شبانه روز با آنها به سر میبرد. وی میافزاید: اقرلو هم که مغز متفکر گروه بود خیلی زود تواب شد و گودرزی را آرام کرد. بصیری هم پشیمان شده بود و یک روز دیدم که موهای صورتش را کنده است. توضیحات ناطق نوری (که خودش قاضی پرونده فرقان و اسدالله لاجوردی هم دادستان بوده و اساسا از همینجا پایش به دادستانی باز شده) هم درباره سرنوشت برخی از اینها جالب توجه است. بنگرید: یادآور، ش ۶ـ۸، ص ۳۴. [۱۷۹۸] همان، ص ۶۱. [۱۷۹۹] یادآور، ش ۶ـ۸، هرچند نوعی نزاع پنهانی در آن با برخی از گفتههای آقای معادیخواه هست که ایشان هم وادار به پاسخگویی کرده است. [۱۸۰۰] نمونۀ آن ترور مقام معظم رهبری آیت الله خامنهای بود که فرقانیها جزوهای هم در این ارتباط منتشر کردند.