۱۰- محمدرضا حکیمی
یکی از چهرههایی که پیش از انقلاب با نوشتههای خود و نیز با دوستی و رفاقت و رفت وآمدش با کسانی مانند شریعتی و چهرههای دیگر، تا حدودی فعال به نظر میآمد، آقای محمدرضا حکیمی بود.
وی در ۱۴ فروردین ۱۳۱۴ در مشهد در میان خانوادهای که در اصل اردکانی و از مهاجران به مشهد بودند، به دنیا آمد. در دوازده سالگی وارد دروس طلبگی شد. ادبیات را نزد شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری، مشهور به ادیب دوم، فراگرفت و بدین ترتیب مانند بسیاری از خراسانیهای وقت، حسّ ادبی او به شدت تقویت شد، چنانکه بعدها، هم نثر زیبا مینوشت و هم شعر میسرود. درسهای جدیتر طلبگی را نزد حاج شیخ هاشم قزوینی(م ۱۳۳۹ش) و بیشتر حاج شیخ مجتبی قزوینی(م ۱۳۴۶ش) فراگرفت و بعدها ده سال مداوم در حوزۀ درسی آیتالله میلانی(م ۱۳۵۴ش) حاضر شد. وی به رغم آنکه دروس فلسفی معمول حوزه را از شرح منظومه و اسفار و غیره خواند، اما برحسب گرایش فکری - اعتقادی موجود در مشهد، که متأثر از مکتب میرزا مهدی غروی اصفهانی بود، مَعارفی شد و در سالهای بعد، با نامیدن آن جریان فکری به عنوان مکتب تفکیک کوشید تا متناسب با افکار و ادبیات جدید، آن آموزهها را بازسازی کند. وی متأثر از زهد علمای مشهد، بهویژه حاج شیخ مجتبی قزوینی بود [۲۰۴۰] و این در زندگی خصوصی او تأثیر گذاشت. به لحاظ مذهبی، او یک شیعه استوار و یکدست بود، شیعهای که هیچگاه مانند شماری دیگر، اتهامی درباره علائق سنی گرایانه نخورد، بلکه بسا به خاطر نوشتههایش ممکن بود به عنوان یک شیعۀ تندرو شناخته شود.
آقای حکیمی در سال ۱۳۴۵ مشهد را به قصد اقامت در تهران ترک کرد. در آنجا شروع به همکاری با برخی از مراکز فکری و فرهنگی کرده و از جمله نقدی بر متن کتاب اسلام در ایران پطرو شفسکی نوشت که در پایان آن به چاپ رسید. این کتاب بر اساس دیدگاههای مارکسیستی نوشته شده بود و از آقای حکیمی خواسته شد تا برای تعدیل آن، نقدی نوشته شود که نوشت و کریم کشاورز، مترجم کتاب هم در مقدمه از ایشان تشکر کرد. آقای حکیمی مدتی در انتشارات فرانکلین، شرکت سهامی انتشار و دفتر نشر فرهنگ اسلامی کار ویراستاری میکرد. از این رو با بسیاری از نویسندگان و روشنفکران مربوط بود. همچنین با استاد مطهری نیز در ارتباط بود و آقای مطهری و دیگران با وی به عنوان یک دانشمند کتابشناس و مرتبط با روشنفکران در تماس بودند. قدرت کتابشناسی وی از ارجاعاتی که در آن زمان در کتابهایش بود و در مقایسه با دیگران، پیداست. آقای حکیمی تحت تأثیر مرحوم محمدتقی شریعتی بود و گویی دورانی طولانی را در مشهد به نوعی در محفل وی و طبعاً در کانون نشر حقایق بهره اندوخته بود. از او با این عبارت یاد میکند: یکی از اثرگذارترین بزرگان و مجاهدان، و از اندک شماره سپیده باوران و فروغ آوران، استاد محمدتقی شریعتی است. [۲۰۴۱]
آقای حکیمی بیشتر اهل قلم بود تا سخنرانی، به همین دلیل کمتر دیده شده است که جایی سخنرانی کند، گرچه جلسات درسی در اوائل انقلاب در تهران و قم داشت. تا آنجا که میدانیم از نوشتههای ایشان کتاب هویت صنف روحانی متن سخنرانی ایشان برای طلاب است.
آقای حکیمی بر این باور است که دو حساسیت از روزگار نخست داشته است: یکی روی عشق به اهل بیت و روایات آنان؛ دیگری عشق به محرومان و مستضعفان. وی میگوید: «یکی از کارهایم رفتن در زاغهها، کوره پزخانهها یا محلهایی بود که کارگرها کارهای سخت میکردند.» [۲۰۴۲] براساس این دو احساس، چنین اندیشیده است که اولا یک وظیفه دینی برای نشر مکتب تشیع دارد، و ثانیا یک وظیفه اجتماعی برای کمک به محرومان. کمکم با مراجعه به روایات به این نتیجه رسیده است که کار روی همان روایاتی که روی عدالت و دفاع از محرومان است، جمع دو وظیفه است. بدین ترتیب بود که او کار ممتدی را روی روایات این دست به عنوان اقتصاد اسلامی و تحت عنوان الحیاة ارائه کرد که منهای دو جلد نخست، چهار جلد بعدی روی همین خط سیر اقتصادی و ترسیم مفهوم عدالت بود. بدین ترتیب باید گفت، یک تفاوت عمده میان اصلاحگری آقای حکیمی با جریان انحرافی دگراندیشی، که فصلی را در این کتاب به آنان اختصاص دادیم، همین عنایت او به حدیث و روایات اهل بیت است که معمولا در خط شریعت سنگلجی و خرقانی و دکتر صادقی و غیره اعتباری ندارد. شاید به همین دلیل کمتر هم از سوی نیروهای سنتی مورد انتقاد قرار گرفته است. این نگاه حکیمی به روایات شیعه، در آن فضای فکری پیش از انقلاب، هماهنگ با حرکتِ ساده زیستانه و ابوذر واری بود که به شدت ترویج میشد.
آقای حکیمی روی آموزههای شیعی هم تأکید داشت و کتابی را که به عنوان یادنامه علامه امینی درآورد، براساس همین حساسیت بود. انتشار کتابی درباره شرف الدین (فروردین ۶۰) و با همین عنوان و نیز انتشار کتابی درباره آقا بزرگ باز با همین عنوان، همچنان حاکی از حساسیت آقای حکیمی روی مذهب تشیع بود. همچنین کتاب میرحامد حسین، که سال ۵۹ به چاپ رسید. بعدها در جایی هم نوشت: «جوهر اعلای اسلام در تشیع متجلی است که همان تربیت و فلسفۀ امامت است». [۲۰۴۳] ارزیابی او از افراد هم در همین قالب و ترسیم آنان به عنوان یک شیعه اصیل و انقلابی و آگاه است. کتاب بعثت، غدیر، عاشورا هم براساس همین نگاه آقای حکیمی نسبت به تشیع و تکیه روی تحلیل این سه روز در تاریخ اسلام بود که در سال ۱۳۹۷، یعنی دو سال پیش از انقلاب اسلامی به چاپ رسید. این کتاب حاوی دوازده گفتار است که به مناسبتهای مهم تاریخی اسلام نوشته شده، و یکجا به چاپ رسیده است. کتاب خورشید مغرب هم گرچه در سال ۶۰ به چاپ رسید، اما از جایگاه اندیشه مهدویت و مهدی در ذهن آقای حکیمی پرده برمیدارد، چیزی که آن هم در راستای نگاه شیعی او، چنین و چندان رویش تأکید کرده است.
ایجاد تلفیق میان تشیع و دفاع از محرومان، یعنی چیزی که میتوانست زمینه نوعی تحول انقلابی هم باشد، زمینه را برای فعالیت سیاسی وی در دفاع از آموزههایی که میتواند به انقلاب منجر شود، فراهم کرد. فضای مشهد به خصوص بعدها در حضور آیت الله میلانی، و نقشی که آن مرجع در تحولات سالهای ۴۰ـ ۴۳ داشت، میتوانست روی این شاگرد و مرید، بهشدت تأثیر گذاشته باشد.
حکیمی در جلساتی که درمشهد در سال ۱۳۳۸ در شبهای چهارشنبه برگزار میشد، و عنوانش جلسة الغدیر بود، درباره «حکومت عادل» سخن میگفت. بعدها در سال ۴۰ مقالهای در اثبات اینکه مکتب تشیع یک مکتب انقلابی است نوشت که در سرود جهشها چاپ شد. وی پیش از آن هم در پی سفرهای مرحوم نواب صفوی به مشهد به شدت از او متأثر شده بود [۲۰۴۴] و پس از آن هم بارها تحت مراقبت ساواک و حتی بازداشت قرار گرفت. وی درگیرودار این فشـارها، پس از پانزده سال لباس روحـانی را در آورد و همچنان بدون تشکیل خانواده، خود را وقف فعالیتهای فرهنگی کرد.
آقای حکیمی از پیش و پس از آمدن به تهران، با دکتر شریعتی رفاقت داشت و این رفاقت از مقدمه او به زبان فرانسه بر کتاب سرود جهشها و طبعا مدتها پیش از آن آغاز شده و ادامه داشت، تا به آنجا که شریعتی در وصیت نامه خود، آقای حکیمی را برای اصلاح آثارش انتخاب کرد؛ گرچه به دلایلی هیچگاه آقای حکیمی دست به این اقدام نزد. [۲۰۴۵] برخی بر این باورند که شماری از ایدههای شریعتی از جمله بحثهای مربوط به انقلابیبودن مکتب تشیع و یا حتی نظریه تشیع علوی و صفوی متأثر از افکار آقای حکیمی است.
علاقه آقای حکیمی به جهتگیری انقلابی، سبب شد تا در سال ۵۷ اثری درباره انقلاب و رهبری امام خمینی با عنوان تفسیر آفتاب، نگرشی به رسالت اسلام و حماسۀ انسان در رهبری امام خمینی نوشت. تاریخ مقدمه آن اسفند ۱۳۵۷ است، در این مقدمه آمده است: من در این کتاب از سه چیز ستایش کردهام: ۱. مکتب انقلابی اسلام (تشیع)، ۲. قاطعیت و والایی رهبری، ۳. فداکاری فداکاران. و من این انقلاب را ستودهام و عظیم دانستهام. در آنجا آرزو میکند که اتحاد جماهیر اسلامی تشکیل شود. کتاب مجموعهای است از کلیاتی در باب انقلاب، نهضتهای موجود در ایران و گذری تاریخی به شماری از تحولات سیاسی - انقلابی و برخی هم فکری. سخن از نقش مطهری، محمدتقی جعفری، و شریعتی در آن به میان آمده از نواب صفوی به بزرگی فراوان یاد شده و از بسیاری از تحولات دیگر سخن رفته است. در آن اثر روی مرجعیت شیعه و اینکه بنیان تفکرسیاسی شیعه است، تأکید زیادی صورت گرفته است: «مرجعیت در حقیقت، زعامت و ریاست عامه است و رهبری سیاسی و نظامی و فرهنگی و اقتصادی و بین المللی تشیع... نوعی زمامداری دینی و حاکمیت الهی است». [۲۰۴۶] در آن کتاب، امام خمینی به عنوان یک چهره شاخص با تعابیر شگفت معرفی میشود: «امروز، پشت اسلام به وجود امام خمینی گرم است، زیرا هم اکنون، این مرد خدا، و قدیس اکبر، و مجاهد اعظم و ربانی أمثل، همانند ستونی محکم، خیمۀ دین خدا را بر پا داشته است». [۲۰۴۷] شاید این کتاب یکی از نخستین نمونههای تحلیل تحولات پیش از انقلاب و شرحی بر چرایی وقوع آن بود که نوشته شد و مع الاسف به دلیل سرخوردگی مؤلف، [۲۰۴۸] از ادامه باز ماند. این کتاب خود نیازمند تحلیل مستقلی است.
آقای حکیمی افکار خود را در نوشتههای متعدد خویش که پیش از انقلاب انتشار یافته - منهای آنچه مربوط به پس از انقلاب است و به بحث فعلی مربوط نمیشود - بیان کرده است. وی نقش خود را در قالب یک مصلح اجتماعی - دینی مییابد و از این رو، در بسیاری از زمینهها قلم میزند و شاید مهمترین وجه شباهت او با شریعتی همین است که تلاش میکند تا در یک قالب ادبی و نثری دردمندانه - گرچه نه به سلاست و روانی شریعتی - مطالبش را به نسل جدید منتقل کند. وی همزمان که شیفته شماری از علمای قدیم و جدید است و در شرح حالشان کتاب مینویسد، به لحاظ تبلیغ دینی، یک منتقد به شمار آمده و کمابیش اصلاح وضع روحانیت برای او نقش مهمی دارد. وی از اینکه آموزههای دینی و معانی دقیق و ژرف آن درست به مردم آموخته نمیشود، همواره گلایهمند است. تعداد موضوعاتی که آقای حکیمی در آنها قلم زده، از عمق کار او کاسته است، اما احساس انقلابی و دردمندی و فقرستیزی و ثروتگریزی در سراسر آنها موج میزند. انسان با خواندن برخی از متنهای ایشان نمیداند به مطلب بیندیشد یا به عبارات و نثر آن؛ اما به هر روی، درد و گلایه و انتقاد را با همه وجود احساس میکند. بیشتر این آثار توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ یا تجدید چاپ شد.
سرود جهشها از نخستین کارهای او بود که مجموعهای از چند مقاله بود و به سال ۱۳۴۳ منتشر شد و بعدها هم مکرر به چاپ رسید. این عنوان، مربوط به مقاله نخست است؛ عناوین دیگر مقالات چنین است: روشنگران روز، اخلاق و علم الاجتماع، مشعل، فلسفۀ شورشهای شیعه، مرگ شعلهها، بر کرانۀ غدیر، شهداء الفضیلة، شبی غمرنگ. مقاله نخست راجع به امام علی÷ و تشیع انقلابی و فهرستی از علمای برجسته شیعه در طول تاریخ است. از برخی عناوین بعدی هم این قبیل علائق استفاده میشود. در واقع این کتاب به نوعی در تاریخ غدیر و تشیع است. مقدمهای هم به فرانسه به قلم شریعتی در انتهای کتاب آمده است. شریعتی از این کتاب که نوعی تشیع انقلابی را ترویج میکند، میتوانسته متأثر شده باشد.
کتاب حماسۀ غدیر یکی از مهمترین دلبستگیهای آقای حکیمی در باب تشیع و حاوی چندین مقاله است. این اثر که به سال ۱۳۵۴ چاپ شده مطالعه مفصل و پژوهشی درباره غدیر و الغدیر است.
امام در عینیت جامعه که در سال ۵۴ـ ۵۶ چاپ شده باز اثری دیگر در شناساندن تاریخ زندگی امامان بر اساس نوعی نگاه اجتماعی - سیاسی و تا حدودی انقلابی است. کتاب فریاد روزها چاپ شده در آذر ماه ۵۷ و حاوی چندین مقاله است. عبارات نخستین مقالۀ آن مجموعه این است: «میخواهم چکاد باشم، تا جز بلندگرایان روشن با غرورم درنیامیزند، و جز تندرهای وحشی در پیشگاهم نایستند، و جز صرصرهای نستوه، آرزوهای گذر بر پایگاهم نداشته باشند.» و در انتقاد از وضع تربیت دینی مردم: دریغ عمیق این است که دین را از سوی مفاهیم جدی و حیاتی آن کمتر به مردم میآموزند، تا تکلیف واقعی برای همه روشن شود. راستی را که نسل معاصر چه اندازه مظلوم است و محروم، چون کمتر سخنی مستند، و اندیشه ژرف، بر او عرضه میشود... هرکس، هرچه دلش میخواهد به مردم میآموزد، . گروهی نویسندگان کتب مذهبی میشوند، گروهی ناشر آنها، گروهی رهبر مردم، گروهی واعظ و سخنگو، گروهی زبان روحانیت، گروهی شاعر مذهبی و...». [۲۰۴۹] و جای دیگر: متأسفم که باید اظهار کنم بیشتر آنان که امروز در صدد شناساندن مذهب برآمدهاند، میتوان سوگندی بزرگ یاد کرد که خود کمتر آن را شناختهاند. حتی آنان که مقامات بالای مذهبی را اشغال کردهاند. [۲۰۵۰] حکیمی، بهویژه پس از انقلاب، درباره روحانیت و لزوم اصلاحات در آن و نیاز به روحانیت آگاه، فراوان سخن گفته است، [۲۰۵۱] اما از آنجا که بیشتر کلیات و در قالبهای ادبی بیان شده است، کسی را به عکس العمل وا نداشته و ظاهرا تأثیری هم به صورت مثبت یا منفی برجای نگذاشته است. در این کتاب نوشتههایی هم دیده میشود که آقای حکیمی تلاش میکند با تکیه بر نوشتههای جلال آل احمد در باب اسلام و ایران، راه را برای نفوذ بیشتر در نسل جدید و علاقهمند به مباحث ادبی و روشنفکری هموار کند.
بیدارگران اقالیم قبله هم در سال ۱۳۵۶ منتشر شد و حاوی چند مقاله درباره معرفی شماری از روحانیون انقلابی یا ذی نقش در رویدادهای سیاسی مهم مربوط به شیعه بود. مقالۀ نخست درباره سید جمال که جمع آرای نویسندگان و چهرگان درباره اوست. مقاله دیگر حماسۀ فتواداران، یادی از میرزای شیرازی، مقالۀ سوم عقل بیدار درباره خیابانی، و مقاله چهارم جاریهای اعماق درباره محمدجواد بلاغی، نویسنده برجستۀ شیعه عراق. طی آن سالها، این قبیل نوشتهها، از معدود تلاشهایی است که در مقایسه با نوشتههای بازاری نوشته میشد. در عین حال، واکنشی هم برابر نوشتههای روشنفکران لائیک بود که مرتب از نویسندگان خارجی و ادبای معروف و چهرههای معروف دنیا، مینوشتند و میکوشیدند آنان را به عنوان الگوی نسل جدید بشناسانند. با این همه، آثار ایشان همیشه در میانۀ راهِ یک نگاه ادبیانه و یک کار پژوهشی بود و نه بیشتر.
دانش مسلمین اثر دیگر آقای حکیمی بود که به سال۱۳۵۶ همراه با چندین اثر دیگر که او همین زمان در حال انتشار بود، به بازار عرضه شد. اثری در دفاع از تمدن اسلامی، سابقه درخشان آن و پاسخی به علل انحطاط مسلمین که یکی از مهمترین پرسشهای مسلمانان در یک سده بلکه در سدۀ اخیر بوده است. بیشتر مطالب آن، از اینجا و آنجا در تصدیق آن است که وضعیت علمی - تمدنی مسلمانان در گذشته بسیار درخشان بوده است. طبعاً روال پژوهشی از سطح کاری که در آثاری مانند تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، اثر آدام مِتز، وجود دارد، در آن دیده نمیشود.
[۲۰۴۰] عبارات او را در وصف وی بنگرید در: گلشن ابرار، ج ۳، ص ۵۰۲. [۲۰۴۱] همان، ج ۳، ص ۵۰۳. [۲۰۴۲] همان، ج ۳، ص ۴۸۸؛ بنگرید راه خورشیدی، ص ۶۳ـ ۶۶. [۲۰۴۳] گلشن ابرار، ج ۳، ص ۴۹۱. [۲۰۴۴] حکیمی درباره نواب مینویسد: خداوند در وجود این مرد جاذبهای قرار داده بود که در و دیوار را به خود جذب میکرد. چه رسد به انسان. در جایی درباره توحید سخنرانی میکرد، گویی در و دیوار با او ذکر خدا میگفتند. هرجا میرسید وقت اذان میایستاد و اذان میگفت. صدای خیلی لطیف و گرمی داشت. یک وقت در مدرسه نواب مشهد نماز او را تماشا کردم، واقعا نماز میخواند، بعدها من نمازی به آن کیفیت کمتر دیدم. بنگرید: گلشن ابرار، ج ۳، ص ۵۰۴. [۲۰۴۵] متن وصیت نامه این بود: برادرم مرد آگاهی و ایمان، اخلاص و تقوی، آزادی و ادب، دانش و دین، محمدرضا حکیمی... کارهای اصلیام به همان علت همیشه زندانی زمانه شده و به نابودی تهدید میشود. آنچه هم که از من نشر یافته به دلیل نبودن امکانات و کمبود فرصت، خام و عجولانه و پرغلط و بد چاپ شده است و تمامی آن را به عنوان کارهای علمی - تحقیقی که فریادهایی از سر درد، نشانههایی از یک راه، تکانهایی برای بیداری، ارائه طریق، طرحهایی کلی از یک مکتب، یک دعوت، جهات و ایدهها و بالاخره نوعی بسیج فکری و روحی در جامعه باید تلقی کرد، آن هم در شرایط تبعیدی فشار، توطئه، فرصت گذرا و حالتی که هر لحظهاش انتظار فاجعهای میرفت... آنها هم باید تجدید نظر شود. از نظر علمی غنی شود... غلطگیری معنوی و لفظی و چاپ شود. اینک من همه اینها را که ثمره عمر من و عشق من است، و تمام هستیام و همه اندوختهام، و میراثم را با این وصیت شرعی یکجا به شما میسپارم و با آنها هر کاری میخواهی بکن. بنگرید: کتابشناسی توصیفی دکتر علی شریعتی، (قم، خرم، ۱۳۷۷) صص ۹ـ۱۳ راه خورشیدی، ص ۲۱۱-۲۱۴. [۲۰۴۶] تفسیر آفتاب، ص ۶۶. [۲۰۴۷] تفسیر آفتاب، ص ۶۸، در ص ۴۳۶ بخشی هم تحت عنوان «مردی از قم» روایت معروف ظهور مردی از قم را میآورد و بر امام منطبق میسازد. در واقع امام در این کتاب یک اسطوره است. [۲۰۴۸] وی دیدگاههای خود را در این باره در آنچه تحت عنوان «نامهها» منتشر شد آورده است. و بنگرید: راه خورشیدی، ص ۲۶۷-۲۶۸ و بعد از آن فصل: انقلابی که متوقف شده. [۲۰۴۹] آوای روزها، ص ۳۴ـ ۳۵. [۲۰۵۰] فریاد روزها، ص ۲۳۵. [۲۰۵۱] بنگرید: راه خورشیدی، ص ۲۲۱ به بعد.