۱- تجدید حیات سیاسی حوزه
نظام مرجعیت در شیعه، سابقۀ استواری در تاریخ یک هزار و دویست ساله این مذهب دارد. برای دنبالکردن ریشههای این نظام، باید تاریخ تشیع و علما و فقهای آن را از قرن چهارم و پنجم هجری مانند شیخ صدوق (م ۳۸۱) شیخ مفید (م ۴۱۳) شیخ طوسی (۴۶۰م) و سپس تک تک علمای برجستۀ شیعه تا روزگار صفوی و از آنجا تا دورۀ قاجار دنبال کرد. مرکزیت، گاه در بغداد و نجف و حله و زمانی در ری و قم و اصفهان مستقر بوده است.
روحانیت شیعه پس از مشروطه، ضربۀ سختی را متحمل شد که بخشی از آن به اختلاف نظر میان خود مراجع طرفدار و مخالف مشروطه و در رأس آنها آخوند خراسانی و سید محمد کاظم یزدی برمیگشت. با این ضربه و پس از تحکم رضاخان بر مسند قدرت در ایران، امیدی برای احیای مرجعیت در ایران نبود؛ تا اینکه با فعالیت مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری در تأسی حوزه علمیه قم به سال ۱۳۴۰ قمری/ ۱۳۰۱ شمسی، مرجعیت شیعه احیا شد. [۸۴] در دورۀ مرجعیت ایشان در قم، افزون بر ایجاد حوزه، با تأسیس بیمارستان و اقدامات دیگر، بخشی از کارهای عمرانی شهر قم نیز رونق گرفت. پانزده سال بعد، زمانی که مرحوم حائری در ۱۷ ذی قعدۀ ۱۳۵۵/۱۰ بهمن ۱۳۱۵ درگذشت. مرجعیت، دوران بسیار دشواری را پشت سرگذاشته بود. [۸۵]
با درگذشت مرحوم حائری، مرجعیت - در محدودۀ حوزۀ علمیه و بخشهای اندکی از ایران - در اختیار سه نفر از مجتهدان وقت با نامهای مرحوم سید صدرالدین صدر [۸۶] (متوفای ۱۹ ربیع الاول ۱۳۷۳ق)، آقا سید محمد حجت [۸۷] (م ۲۹ دی ماه ۱۳۳۱) و آقا محمدتقی خوانساری (م شب هفتم ذی حجة ۱۳۷۱ ق/۱۳۳۱) باقی ماند؛ اما مرجعیت جهانی شیعه در اخیتار مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی در نجف قرار داشت که ایشان نیز در سال ۱۳۲۵ ش درگذشت. [۸۸] پس از درگذشت ایشان، و نیز درگذشت آیت الله قمی پس از سه ماه، بار دیگر مرجعیت به ایران بازگشت و در اختیار آیت الله بروجردی قرار گرفت. هرسه مرجع محلی وقت قم از آیت الله بروجردی خواستند تا در قم اقامت گزیند. پیش از آن فضلایی چون آیت الله خمینی در این باره پیشقدم شده [۸۹] و برخی از بازاریهای متدین تهران نیز تلاشهایی کرده بودند. [۹۰] به دنبال ضعف دیانت در ایران و صدماتی که طی دو دهه برای شعائر مذهبی پدید آمده بود، مراجعه به علما بسیار کاهش یافته و دستگاه مرجعیت، از لحاظ مالی به شدت ضعیف گشته و همین امر مانع از رشد و توسعه آن شده بود. به علاوه، پوشیدن لباس روحانیت در سالهای رضاخانی جز برای شمار اندکی ممنوع بود و بسیاری از روحانیون تحصیل کرده نجف و غیر آن، از لباس درآمده، در عدلیه و نقاط دیگر به کار مشغول شده بودند. بنابراین شمار طلاب و فضلا اندک و همین امر سبب کاهش نفوذ مرجعیت در ایران شده بود.
یک گزارش جالب توجه در این باره از سال ۱۳۲۵ ش در دست است که خواندنی است. شریعت زاده مدیر مجله جلوه در مقالهای با عنوان علوم اسلامی را حفظ کنیم به دفاع از آنچه که علوم قدیمه نامیده و محصول فکر بزرگانی چون رازی و بوعلی وخواجه طوسی و دیگران است، اشاره به انحطاطی که در این علوم پدید آمده کرده و مینویسد:» از سی سال پیش به این طرف عده طلاب علوم اسلامی به طرز شگفت انگیزی رو به نقصان گذارده تا جایی که امروز در بین تمام طبقات مردم حتی روحانیون کمتر کسی است که رغبت تحصیل علوم دینی در او باشد، و حال آنکه بیست سال پیش (از آن) در حوزههای علمیه قم و اصفهان متجاوز از سه هزار نفر تحصیل میکرد که از این عده در هر سال قریب پانصد تا هزار نفر برای تکمیل تحصیلات عالیه به عراق عرب عزیمت میکردند و شاید در هر سال متجاوز از دویست نفر به دریافت اجازه فتوا و اجتهاد از مراجع تقلید نائل میگشتند. امروز در تمام مدارس قدیمه یک نفر طلبه که از روی رغبت و میل به تحصیل علوم دینی مشغول باشد یافت نمیشود و اگر در شهرستان قم که یک وقتی حوزه علمیه بود، امروز چند نفری به نام محصل علوم دینی از بقایای گذشته دیده شود، به طور قطع اوضاع حاضر، این چند نفر را هم متلاشی خواهد کرد». [۹۱] وی در ادامه عامل آن را تلاشهایی میداند که در دوره رضاخانی برای قطع ید از روحانیون صورت گرفت و در نتیجه رغبت مردم به تحصیل علوم اسلامی را از میان برد. علاوه بر آن تبلیغات دو قرن اخیر علیه دین در همه دنیا و طبعا در ایران نیز عامل دیگر این انحطاط شمرده شده است. با این حال، برخلاف پیشبینی وی، حوزه علمیه قم متلاشی نشد و این درست در مقطعی بود که آیت الله بروجردی فعالیت خود را آغاز کرد، یعنی سال ۱۳۲۵ ش.
با آمدن آیت الله بروجردی انتظار میرفت تا اوضاع روحانیت و مرجعیت سروسامان یابد. طلبۀ جوانی که در منظریۀ قم، همراه جمعی از طلاب در سال ۱۳۲۴ ش به استقبال آیت الله بروجردی حضور داشت، اشعاری در محضر ایشان خواند که نشانگر انتظار جامعۀ دینی از مرجعیت آیت الله بروجردی است. آقای محمد وحیدی گلپایگانی در این اشعار گفت:
ای مه گردون فضیلت بتاب
ای گهر کان حقیقت، شتاب
یاور دین! یک قدمی پیش نه
تاج شریعت به سر خویش نه
حوزۀ قم بین که چه شادان شده
وز قدمت خرم و خندان شده
اینکه بمانده است چنین برقرار
حادثهها دیده بسی ناگوار
دست زمانش چو به دست تو داد
جمله عنانش به کف تو نهاد
خیز و ز فرزانگی خویشتن
جامۀ تدبیر بپوشان به تن
جمله دانش طلبان این زمان
گیر تو در بر چو مه و اختران
بر سر این گلبن و این برگ باش
شبنمی از دانش خود خیز و پاش
کاخ نوینی ز فضیلت بساز
پرچم دین آر تو در اهتراز
پیکر دین زاهرمنان پاک کن
زیر قدم دشمن دین خاک کن
رهبر دینی تو دراین روز ننگ
از رخ دین پاک کن این تیره رنگ
نشر معارف کن و ترویج دین
بر سر ما کن تو اساسی نوین
[۹۲]
یک شعر دیگر متضمن درخواست اقامت آیت الله در قم بود، باز هم سروده شد:
آیت الله! برای اینکه باغ دین و شرع
پربها گردد ز چون تو ابیاری مهربان...
حوزه علمیه و این جمع را خواهش برآر
بر مقر خود مکان گیر و به شهر قم بمان
تا که خفاشان بدسیرت به سوراخی خزند
تا که روباهان بدطینت روند اندر نهان
[۹۳]
با آغاز مرجعیت آیت الله بروجردی حوزۀ قم قوامی تازه گرفت. طلاب جوانی که پس از شهریور بیست به قم و نجف آمده بودند، به تدریج آموزش دیده و در زمرۀ فضلا در میآمدند؛ طوری که میتوانستند سخنرانی کنند، مقاله بنویسند و حتی مجله تأسیس کنند. براساس یک گزارش، تعداد طلاب علمیه قم در سال ۱۳۲۶ دو هزار نفر بوده است. [۹۴] وضعیت عمومی حوزۀ علمیه قم در آغاز مرجعیت آیت الله بروجردی توسط یک مسافر که از قم عبور میکرده، به صورتی منظم گزارش شده است. [۹۵] گزارش جالب توجه اما مختصر دیگری توسط خبرنگار آیین اسلام در محرم سال ۱۳۲۶ از حوزۀ علمیه قم درج شده که ضمن آن اسامی مراجع تقلید، مدرسان درجه دوم و سوم آمده و گفته شده است که در حوزه دو هزار طلبه مشغول تحصیل هستند. [۹۶] گزارش دیگری هم مخبر روزنامۀ پرچم اسلام در آبان ۱۳۲۶ از حوزه علمیه قم، اساتید و مدارس آن آورده است. بهانۀ درج این گزارش برگزاری مراسم جشن غدیر در دارالعلم قم یعنی دانشگاه فیضیه بوده است. [۹۷] در مقاله کوتاهی هم که در سال چهارم آیین اسلام شماره ۱۳ چاپ شده است، با اشاره به تلاش حاج شیخ عبدالکریم حائری، تعداد طلاب علوم دینی را بالغ بر دو هزار نفر عنوان کرده است. همچنین حاج سراج انصاری که در سال ۱۳۳۳ از قم دیدن کرده و تصوراتش را از این شهر نوشته است، به اهمیت نقش مرحوم حائری در دفاع از روحانیت اشاره کرده وسپس نقش آیت الله بروجردی را در حفظ اساس حوزه بیان کرده است. [۹۸] از گزارشی نیز که یکی از مأموران ساواک در سال ۱۳۳۵ دربارۀ حوزۀ علمیه فراهم آورده، میتوان درباره حوزه در این دوره اطلاعاتی به دست آورد. در این گزارش آمده است که تعداد بیش از پنج هزار نفر «از طلاب مقیم قم، معیشت آنها به مساعدت آقای بروجردی منوط میباشد». علاوه بر وی، چندین مجتهد و مرجع دیگر نیز در قم به فعالیت مشغولند. در این گزارش شمار تخمینی شاگردان آیات: گلپایگانی ۳۰۰ نفر، شریعتمداری ۳۰۰ نفر، علامۀ طباطبائی ۲۰۰ نفر، اراکی ۱۰۰ نفر، حاج آقا روح الله خمینی ۵۰۰ نفر، شهاب الدین مرعشی ۱۰۰ نفر، شیخ عباسعلی شاهرودی ۱۰۰، سیدمحمد داماد ۱۰۰ نفر میباشد. در انتهای سند آمده است: علمایی که به مسائل اجتماعی هم علاقهای دارند: آقای سیدکاظم شریعتمداری، آقا حاج آقا روح الله خمینی، سیدمحمدحسین قاضی طباطبایی، عموم علما و مدرسین مخالف کمونیسم هستند، ولی به دستگاه حاکمه کشور هم اعتقادی ندارند». [۹۹] به هر حال، برای طلابی که در قم تحصیل میکردند، این مسأله بسیار واضح بود که درس امام بعد از درس آقای بروجردی، درس اول و حتی منظمتر از آن بود و وقتی درس امام تمام میشد، سرتاسر خیابان ارم از طلبهها موج میزد و ایشان در واقع حیثیت حوزه بود. [۱۰۰]
یک گزارش کوتاه دیگر در اسفند ۱۳۳۴ ش از حمید مولانا دربارۀ حوزه علمیه قم تهیه شده و ضمن آن گزارش کوتاهی از درس علامۀ طباطبائی، فعالیتهای علمی وی و برخی از شاگردانش به دست داده شده است. وی با اشاره به اینکه «در حوزۀ علمیۀ قم، به همان سبک و روش قدیم تعلیم و تعلم میشود و چیزی که بیش از هر چیز جلب توجه میکند، خلوص نیّت و فعالیت متّکی به ایمان و عقیدهای است که در غالب محصّلین علوم دینیه دیده میشود» میافزاید: «حوزه علمیه قم که فعلا تحت رهبری حضرت آیت الله بروجردی اداره میشود، مرکز اجتماع پنج هزار نفر محصّل دانشجو است که با کمال جدیّت سرگرم تحصیل هستند و مخصوصاً از وقتی که آیت الله ریاست عالیۀ حوزه را به عهده گرفتهاند، کوشش بیشتری در افراد محصّلین مشاهده میشود.» وی سپس به کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم اشاره کرده و نوشته است که «یکی از شاگردان مؤلف به نام آقای مطهری پاورقیهای مشروح و جالبی اضافه» کردهاند. همچنین دربارۀ تفسیری که توسط ایشان نگارش یافته و قرار است ضمن بیست جلد منتشر شود - و تا آن زمان تنها دو جلد از چاپ خارج شده بود - مینویسد: این اثر یکی از پرارزشترین آثار علمی در عصر حاضر در کشور ما و موجب افتخار و مباهات همۀ ایرانیان خواهد شد.» [۱۰۱] آقای سبحانی به بنده فرمودند: در تحول علمی در قم بیش از همه آقای طباطبائی مؤثر بود. درست همانطور که آقای بروجردی تحولی در فقه ایجاد کرد و رجال و اقوال علما و سیر مسأله را در متن فقه آورد، آقای طباطبائی هم در پرورش متفکر اسلامی و آشناکردن با مبانی اسلامی، و فلسفه را از عرش به فرشآوردن، بسیار مؤثر بود.
به هر روی، مرجعیت شیعه در این دوره با رهبریهای آیت الله بروجردی، دامنۀ نفوذش را با تکیه بر مفاهیم سیاسی - مذهبی شیعه در جامعه گسترش داد و به این دلیل که در جریان نهضت ملی، از روی کار آمدن کمونیستهای تودهای هراس داشت، در جریان کودتا بیتفاوت ماند و حتی در برابر بازگشت شاه به قدرت که آن را مانعی بر سر راه بیدینی کمونیستها و حکومت وحشت آنان میدید، سکوت کرد. بعد از آن هم تا مدتها روابط مرجعیت با شاه در حدّ تذکر و توصیه بود؛ کاری که در برابر برخی از تصمیمات رژیم که برای آن جنبۀ حیاتی داشت، چندان ثمرۀ جدی در بر نداشت؛ آن اندازه که شاه در سال ۱۳۲۴ به خود جرأت داد تا رهبران فدائیان اسلام و در رأس آنان چهرهای مانند نواب صفوی را به شهادت برساند. [۱۰۲] به احتمال میتوان گفت، نفوذ مرحوم بروجردی مانع از آن شد که رژیم نسبت به آیت اله کاشانی سختگیری کند و طبعاً با وجود همه بیاعتناییها، موقعیت و نفوذ مرحوم بروجردی میان مردم نیز، چیزی نبود که شاه بتواند به سادگی از آن بگذرد. [۱۰۳] طوری که شاه بعدها وی را عامل تأخیر در اجرای اصلاحات معرفی کرد. دلخوشی آیتالله این بود که شاه سد مستحکمی برابر کمونیستهاست. وی خود تصریح داشت که چون وجود شاه «مانع بزرگی برای نفوذ کمونیسم و بیدینی است.» وی روی او نظر مثبت دارد. [۱۰۴] به اعتقاد آیت الله مهدی حائری یزدی، آیتالله بروجردی، رابطهاش با دولت وقت، با شاه، نخست وزیر و اصولا به طور کلی با هیئت حاکمه یک رابطه شرافتمندانه! بود. در مرز خودش خیلی اصرار داشت که تحکّم بکند. به اصطلاح، حق خودش را که امور مذهبی بود، به هر نحوی بود از دولت وقت میگرفت... مثلا در مسائل مذهبی (مانند مسائل بهاییها در مملکت) دستور میداد به حکومت و بایستی حکومت یا هیئت حاکمه هم دستور او را انجام دهد. [۱۰۵] پس از ساختن راه آهن شمال - جنوب که خارجیها ساختند، در هر ایستگاهی کلیسا مانندی بود، درحالی که مسجدی وجود نداشت. با مداخله آیتالله بروجردی و تذکر به شاه، همه آنها به مسجد تبدیل شد. [۱۰۶] آقای استادی تأکید دارد که آن زمان باور عمومی این بود که نمیتوان به مردم اعتماد کرد و آنها در نیمه راه، ما را تنها خواهند گذاشت. [۱۰۷]
به هر روی، این زمان تکیۀ اصلی مرجعیت روی تقویت حوزۀ علمیه و جدی گرفتن درس و بحث بود؛ حوزۀ علمیهای که در آن زمان، چهل سال از تأسیس آن میگذشت و میرفت تا با شکل گرفتن جنبش فکری طلاب جوان که در درس آیتالله بروجردی، مرحوم داماد (م ۱۳۸۸ ق، ۳۰بهمن ۱۳۴۷ ش)، امام خمینی، آیتالله گلپایگانی و نیز درس تفسیر و فلسفۀ علامۀ طباطبایی شرکت میکردند، حیات جدیدی به خود بگیرد.
به تدریج منشورات و مجلات و کتابهای نسل جدید دانش آموختگان حوزه قم آغاز شد و به آرامی یک بدنۀ نیرومند شکل گرفت؛ آنگونه که توانست یک دهۀ بعد نقش فعالی را در سیاست عهدهدار شود. آیتالله بروجردی در فروردین ماه ۱۳۴۰ درگذشت و به رغم تشتّتی که در وضعیت مرجعیت پیش آمد، مواضع امام، به آرامی مرجعیت را بیش از پیش وارد مرحلۀ نوینی کرده، سیاست پرهیزی [۱۰۸] در حوزۀ علمیه را به سیاست پذیری محدود تبدیل کرد. [۱۰۹] این محدودیت به طور معمول با شعار «عدم دخالت در سیاست» ابراز میشد، [۱۱۰] اما در مواقع خاص، برای جلوگیری از آنچه آیتالله صلاح نمیدانست، برخورد صورت میگرفت. [۱۱۱] طبعا نباید از قدرت استبداد و تلاشهای وی برای ایجاد ترس و وحشت میان مخالفان برای کنار کشیدن بسیاری از نیروها از صحنه، غفلت کرد. با این حال، آیتالله بروجردی هرچه به پایان دهۀ ۳۰ نزدیک میشد، برخوردش با دولت پهلوی صورت جدیتری به خود میگرفت. دلیل آن هم افزایش فعالیت بهائیان و یهودیان و نیز فعالیتهای فرهنگی شاه بود که به خصوص در دو سال آخر دهۀ سی علنیتر شده و شاه جسورتر شده بود. در این میان، بحث اصلاحات ارضی هم مزید بر علت شد. در گزارشی در اسفند ۳۸ آمده است: «آیت الله بروجردی که از دربار شاهنشاهی و دولت ناراحتی شدیدی دارد، جداً تصمیم گرفته است که در جریان مخالفت با لایحه اصلاحات ارضی از قدرت ونفوذ روحانیت استفاده نماید و ضربۀ شدیدی به دربار وارد سازد.» [۱۱۲] در خصوص لایحۀ اصلاحات ارضی، آیتالله بروجردی موضع صریحی اتخاذ کرده و نامهای برای آیتالله بهبهانی نوشت تا مخالفت ایشان را به شاه برساند. [۱۱۳] شاه هم به همین مطلب، یعنی مخالفت آقای بروجردی در کتاب انقلاب سفید اشاره کرده و نوشته است: «با مداخله مقام غیر مسؤولی که از ترقیات اجتماعی دنیا بیاطلاع بود، آن لایحۀ اصلاحات ارضی را به کلی بیمعنا و بیاثر کرد.» [۱۱۴] از نامهای هم که تقیزاده به آیت الله بروجردی نوشته (و مع الاسف بیتاریخ است) چنین به دست میآید که ضمن ملاقاتی که با ایشان داشته، از «بیانات بسیار مفید و عالی راجع به معارف مملکت و لزوم اصلاحات در آن» سخن به میان آمده است. [۱۱۵] گفتنی است که آیت الله مهدی حائری یزدی - فرزند حاج شیخ عبدالکریم - از طرف آیتالله بروجردی به دکتر مصدق معرفی شده و به عنوان مجتهد جامع الشرایط در شورای عالی فرهنگی منصوب گردید. [۱۱۶] دکتر مصدق، علاوه بر این، قانونی را به خاطر آیتالله بروجردی تصویب کرد که هر روزنامهای که به مراجع تقلید اهانت کند، بدون محاکمه روزنامهاش تعطیل خواهد شد. [۱۱۷]
از آخرین اقداماتی که نشانگر حضور جدیتر آیتالله بروجردی در صحنۀ سیاست است، مسافرت تعدادی از علمای برجسته تهران مانند حاج سید محمدباقر علوی، شیخ محمد علی عبادی طالقانی و حاج سراج انصاری است که در آستانۀ انتخابات در آذر ۳۹ به قم آمده و دربارۀ لزوم نظارت علما بر مصوبات مجلس با آیتالله بروجردی به شور پرداختند. مبنای سخن آنان، همان اصل دوم متمم قانون اساسی دربارۀ طراز اول بود. آیتالله بروجردی «روی مساعد به تقاضای آقایان نشان داد» و از آنان خواست تا در این باره با سایر روحانیون تهران مشورت کنند و در صورتی که علمای دیگر هم همین نظر را دارند «مجددا اطلاع دهند تا اقدامات شایسته بشود» [۱۱۸]
بدون تردید باید ابراز کرد که حرکت روحانیون تهران، نوعی حرکت سیاسی بود که با تشکیلات آیت الله بروجردی و مواضع آن به لحاظ سیاسی، متفاوت بود. میراثی که آیتالله کاشانی در تهران و به طور کلی در ایران از ارتباط و پیوند روحانیت و سیاست برجای گذاشت، سنتی بود که در درون حوزۀ علمیه قم در سالهای ۲۹ـ۳۲ نفوذ جدی نداشت. در واقع رسیدن یک مجتهد به یکی از عالیترین مناصب سیاسی، یعنی ریاست مجلس شورای ملی از یک سو و نفوذ گستردۀ مردمی کاشانی در یک مقطع، بیشتر تجربه حرکت سیاسی روحانیون تهران و شهرهایی مانند اصفهان بود که بازتاب کمی در حوزۀ علمیه قم داشت، اما به مرور آن را متأثر کرد.
در مجموع، بررسی وضعیت عمومی حوزۀ علمیه قم در دورۀ مرجعیت آیت الله بروجردی که مجتهدی روشن و خردمند بود، نشان میدهد که حوزۀ یاد شده، از هر جهت رشد کرد؛ رشدی که به عنوان یک جنبش فرهنگی، درآمدِ جنبشی سیاسی است که از سال ۴۰ـ۴۱ به بعد در قم شاهد آن هستیم. [۱۱۹] برخی از فعالیتهای مربوط به این جنبش فرهنگی در دورۀ آقای بروجردی به این شرح است:
در بخش تصحیح و نشر کتاب که ابزار پیشرفت حوزه بود، با تشویق مرحوم بروجردی، شماری از کتابهای اساسی که به کار طلاب میآمد، چاپ شده و در اختیار آنان قرار گرفت. [۱۲۰]
از لحاظ آمار، بر تعداد طلاب افزوده و شهریۀ منظمی که پرداخت میشد، زمینه را برای تحصیل بهتر و بیشتر طلاب و ماندن در قم جهت رشد علمی بیشتر و رسیدن به مراتب عالیتر، فراهم میکرد که البته مقدار آن کمتر از آن بود که بتواند زندگی طلاب را تأمین کند، و همین امر سبب مهاجرت برخی از آنان به شهرهای دیگر و یا استخدام در آموزش و پرورش و دانشگاه شد.
ایجاد ارتباط با شیعیان خارج از کشور و اعزامم نمایندگی به برخی از کشورهای اروپایی، از جمله آقای محمدمحققی به آلمان [۱۲۱] و آقای مهدی حائری به امریکا [۱۲۲] خود نشان از رشدی داشت که حوزه علمیه به آن دست یافته بود. ایشان در صدد بود سید موسی صدر را به ایتالیا بفرستد که وی در سال ۱۳۳۸به لبنان رفت و به تدریج جامعه ضعیف شیعه را تبدیل به یک قطب سیاسی مهم کرد که آثارش تا به امروز برپاست. همچنین آیت الله بروجردی در ماههای پایان عمر با آیتالله آقا رضی شیرازی برای رفتن به اطریش صبحت کرده بود که با درگذشت ایشان راه به جایی نبرد.
تأسیس مجلۀ (مجموعۀ) حکمت، مکتب اسلام و مکتب تشیع که هرسه نقش قابل توجهی در به راه انداختن فعالیتهای مطبوعاتی داشتند، در همین دوره صورت گرفت. پس از این شرحی کوتاه دربارۀ آنها خواهیم داشت.
ایجاد ارتباط با علمای مصر و شرکت در تأسیس دارالتقریب و حضور عالمی با نام محمدتقی قمی (م ۱۳۶۹ش) در آن مرکز، نشان از جهانیشدن اندیشۀ دینی و مذهبی روحانیت داشت که تا این زمان، قدرت فعالیت نداشتند. محمدتقی قمی فرزند سید احمد قمی بود که پدر او شیخ محمدحسن زمانی قاضی شرع قم بود. یکبار که با متولی باشی قم درگیر شد، وی شایع کرد که او بابی شده و ناصرالدین شاه نیز که حساسیت روی این مسأله داشت دستور دستگیری او را داد. بعدها تبرئه شد اما دیگر به قم بازنگشت. [۱۲۳]
محمدتقی قمی: وی از سال ۱۳۱۲ ش زمانی که ۲۷ ساله بود عازم بلاد عربی و کشور مصر شد و پس از گفتگوهای فراوان با علمای آن بلاد در سال ۱۳۲۵ ش موفق به تأسیس دارالتقریب شد. [۱۲۴] قمی از پیش از زمان مرحوم آقای بروجردی به این کار مشغول بود و به احتمال از سوی قوام به مصر فرستاده شده و حقوقی هم برای وی معین شده بود. شاهد آن، حضور وی در مصر پیش از زمان مرجعیت آقای بروجردی، و مصاحبۀ وی با مجلۀ اخوان المسلمین است که در ش ۴۳ آیین اسلام (سال سوم، دی ماه ۲۵ زمانی که هنوز مرجعیت آیت الله بروجردی رسمیت نیافته و آقای قمی زنده بود) به چاپ رسیده است. نامهای از سفارت ایران در مصر به وزارت خارجه با تاریخ ۱۵/۱۲/۱۳۲۵ در دست است که همراه قطعاتی از مجلۀ الاهرام، الاخوان المسلمون و منیر الشرق به تهران ارسال شده و ضمن آن آمده است: «به طوری که ملاحظه میفرمایید در یکی از مواد اساسنامه ذکر شده است که آقای محمدتقی قمی صاحب فکر تأسیس جمعیت و مؤسس دارالتقریب تا آخر عمر به دبیر کلی این جمعیت و عهده داری رسیدگی به امور دارالتقریب و کتابخانۀ آن انتخاب گردیده است.» [۱۲۵] این امر با استقبال سیاستمداران ایرانی روبرو شده و وزارت دارایی در بهمن ۱۳۳۲ ضمن نامهای به نخست وزیر با اشاره به آنکه «تقویت مؤسسة دارالتقریب بین المذاهب الاسلامی مورد توجه بندگان اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی» است، درخواست کرد تا مبلغی به عنوان کمک برای آن ارسال شود. [۱۲۶] در مهرماه همان سال، سفیر ایران درمصر گزارش مشروحی از فعالیت دارالتقریب را به تهران منعکس کرد. [۱۲۷]
پس از مرجعیت آقای بروجردی، حرکت آقای قمی مورد تأیید و تأکید ایشان قرار گرفت. دیدگاههای تقریبی آیت الله بروجردی در میان مراجع اخیر کم مانند است. در این باره نمونههای فراوانی هست که در نوع خاطرات نقل شده از آیت الله بروجردی آمده است. آقای علوی بروجردی به بنده فرمودند: یکبار وقتی علامه امینی موضوع سخنرانی خود را در اصفهان بحث از شیخین قرار داد ایشان به وی پیغام داد تا موضوع را عوض کند. وقتی قبول نکرد، کسانی را فرستادند تا آن مجلس را تعطیل کنند. علامه امینی به رسم اعتراض به قم آمد اما ایشان با اشاره به اینکه در حال بحث درباره فتوایی از رئیس الازهر هستند که برای شیعیان بسیار اهمیت دارد، اقدام ایشان را در انتخاب آن موضوع منافی با این اهداف خواندند. [۱۲۸] آقای استادی خود در مجلسی حاضر بوده است که علامه امینی به شدت بر ضد دارالتقریب سخن میگفته است. در این مجلس شماری از اصحاب مکتب اسلام شرکت داشتند. امینی از اینکه در مکتب اسلام از فکر وحدت حمایت میشود اظهار گلایه کرد. [۱۲۹]
شیخ محمدتقی قمی بعدها با دربار ایران و مصر ارتباط داشت و سال ۱۳۵۳ بار دیگر با هماهنگی سمیع انور وزیر خارجه مصر و هویدا نخست وزیر ایران، به قاهره رفت. [۱۳۰]
تشکیل این نهاد و حمایت آیت الله بروجردی از آن در ایجاد اندیشۀ وحدت شیعه و سنی در حوزههای روحانیت شیعه مؤثر افتاد، گرچه ادامه نیافت و ادامه آن به بعد از انقلاب موکول شد. [۱۳۱] بنیاد این تفکر در سطح مرجعیت از آن آیت الله بروجردی بود که در سدههای اخیر، به ویژه در ایران کم سابقه بود. پیش از آن در عراق فعالیتهایی صورت گرفته بود.
فعالیت محمدتقی قمی در زمینۀ تقریب که با حمایت آیت الله بروجردی جدیتر شد، مورد حمایت روحانیون تهران و واعظان بنام این شهر بود. در محفلی دوستانه که آیت الله طالقانی در ۲۳/۹/۱۳۳۹ در منزل یکی از مریدانش برای تشکر از شیخ محمدتقی قمی برگزار کرد، کسانی چون حاج میرزا خلیل کمرهای، شیخ عباسعلی اسلامی، سیدمصطفی کاشفی، شیخ عبدالحسین ابن الدین، [۱۳۲] سید محمدباقر حجازی، جمال مجدپور، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، ابوالحسن شیخ و دکتر فرشاد رئیس دانشکدۀ علوم شرکت داشتند. [۱۳۳] اخیراً اسناد مربوط به فعالیتهای محمدتقی قمی، گزیده مقالات وی و اسناد دیگری در زمینه وحدت اسلامی توسط آقای سید هادی خسروشاهی با عنوان قصۀ التقریب توسط دارالتقریب منتشر شده است. در میان این اسناد نامه شلتوت به آیت الله بروجردی، نامههای شیخ سلیم رئیس الازهر به آیت الله بروجردی، نامه شلتوت به آیتالله حکیم، نامه آیتالله میلانی به شیخ الازهر و اسنادی دیگر دیده میشود. گزارش دیگری با عنوان پیشینه تقریب (تهران، مجمع التقریب، ۱۳۸۴) از آقای دکتر محمدعلی آذر شب به چاپ رسیده است که ضمن آن به بررسی و تحلیل مقالات رسالة الاسلام نشریه دارالتقریب که از سال ۱۳۶۸ ق به بعد برای پانزده سال منتشر میشد، پرداخته است. مقالات این مجله دیدگاههای شگفتی را درباره مسأله تقریب مطرح کرد. برخی از نویسندگان شیعۀ آن از میان علمای نجف و ایران اندیشههای بکری را مطرح کردند که هیچگاه مقبول عموم واقع نشد. در آن سوی نیز وضعیت به همین شکل بود.
همین زمان عالمی دیگر هم به نام شیخ عبدالکریم زنجانی سخت در پی وحدت بود و حاصل تلاشهای چند ساله خود را در مکاتبه با سیاستمداران و عالمان در کشورهای عربی، در کتابی با نام الوحدة الاسلامیة أو التقریب بین مذاهب المسلمین در نجف و به سال ۱۳۸۱ ق ـ(۱۹۶۱م) منتشر کرد. در این کتاب، که به کوشش سید محمد سیعد آل ثابت فراهم آمده، اسناد و نامههای مهمی در ارتباط با وحدت اسلامی درج شده است. از آن جمله، مطالبی درباره مقالۀ الجبهان نامی از علمای سعودی است که در مجلة رایة الاسلام مقالهای خطاب به شیخ شلتوت در رد وحدت نوشت و زنجانی در این باره نامهای به ملک سعود نوشته از انتشار چنین مقاله اختلافافکنی انتقاد کرد و ملک پاسخ داد که آنچه در رایة الاسلام چاپ میشود دیدگاه وی را نشان نداده و او هم از انتشار مطالبی که اختلاف میان مسلمانان بیندازد، بیزار است. [۱۳۴]
از همۀ اینها مهمتر تقویت جایگاه دین و مذهب در جامعه بود که پس از یک دوره آسیب شدید در عصر رضاخان، اکنون ترمیم یافته و مرجعیت موقعیت بهتری بدست آورده بود. در واقع، ارتباط مردم متدین با مرجعیت که طی سه چهار دهه در اثر تبلیغات منور الفکرها و با حمایت استبداد تضعیف شده بود، برای بار دیگر تقویت شد.
تربیت نسلی از فضلا که در دورۀ بعد شمار زیادی از آنان، هم به لحاظ علمی و هم سیاسی نقش فعالی را در حوزۀ علمیه عهدهدار شدند. در این باره، درس تفسیر و فلسفۀ علامۀ طباطبائی و درس اصول مرحوم سید محقق داماد [۱۳۵] و سپس مجالس درس امام خمینی (قدس سرّه) بسیار مؤثر بود. استاد شهید مرتضی مطهری و امام موسی صدر تنها دو دست پرورنده همین حوزۀ علمیه هستند که مشابهان فراوانی دارند. برخی بر این باورند که مهمترین خدمت آیت الله بروجردی «کادرسازی و تربیت نیروی انسانی کارآمد و قوی در حوزه علمیه قم بود». [۱۳۶]
گسترش درس فلسفه در قم، خود یکی از مسائلی است که در ارتباط با تحولات فکری جدید در ایران این دوره میباید مورد توجه قرار گیرد. آن زمان اندک مخالفتهایی با فلسفه میشد که به نظر آقای ملکوتی بیشتر از ناحیه طلبههای درجه سوم و چهارم بود. [۱۳۷] در واقع، تا پیش از علامه طباطبائی درس فلسفه در قم به مقدار زیادی مهجور بود. شاید به دلیل همین مخالفتها بود که امام هم که مدرّس رسمی فلسفه در قم بود، درسش را تعطیل کرد. آقای علی اصغر مروارید که در مشهد تحت تأثیر مکتب معارفیها بوده میگوید: «وقتی به قم آمدم، به درس فلسفۀ آقای طباطبائی رفتم... آقای طباطبائی حقی که پیدا کرد این بود که طلبهها را هم از جنبۀ علمی به فلسفه علاقمند کرد و هم از جنبۀ سیر و سلوکی که داشت، روی آنان تأثیر گذاشت.» [۱۳۸] در اواخر دهۀ ۲۰ و سالهای نخست دهۀ۳۰، درس فلسفۀ علامه طباطبائی به لحاظ پرداختن به شبهات مادیین یا ماتریالیستها، ضرورت و جاذبۀ بیشتری پیدا کرده بود. در نهایت، به خاطر فشار مخالفان فلسفه، آقای بروجردی از علامۀ طباطبائی خواست درس فلسفه را تعطیل کند که پس از آن تنها درس تفسیر ایشان ادامه یافت. [۱۳۹] آقای منتظری میگوید که آقای بروجردی با گفتن اسفار مخالف بود و میگفت آقای طباطبائی به جای آن شفای بوعلی را تدریس کند. [۱۴۰] برخی مخالفت آیت الله بروجردی را با اسفار از آن روی دانستهاند که این کتاب درویش پرور است؛ چرا که سخت متأثر از صوفیانی مانند محیی الدین عربی است. مهدی حائری یزدی میگوید که آیتالله بروجردی فلسفه میدانست و میگفت که بخش عمدۀ اسفار را نزد مرحوم میرزا جهانگیرخان قشقائی و شوارق را نزد مرحوم آخوند کاشی فرا گرفته است. [۱۴۱] گویا با چاپ تفسیر المیزان نیز مخالفتهایی صورت گرفت که سبب شد آقای شریعتمداری بر جلد پنجم نخست آن تقریظی بنویسد که در تسهیل کار مؤثر بود. گفتنی است در جلساتی که در شبهای پنجشنبه به صورت سیّار برگزار میشد، و عدهای از فضلای برجستۀ حوزه مانند مرحوم مطهری و آقایان منتظری، موسی صدر و... در آن شرکت میکردند، علامۀ طباطبائی مباحثی را مطرح میکرد که جهتگیری آن ضد فلسفۀ مادی مارکسیستی بود. این مباحث در نهایت منجر به تدوین اصول فلسفه و روش رئالیسم شد که با حواشی مفصل مرحوم مطهری در پنج جلد انتشار یافت. [۱۴۲]
مرحوم بروجردی به کار تقویت حوزههای علمیه در شهرستانها نیز پرداخت. حتی مدرسهای در نجف نیز تأسیس کرد. [۱۴۳] مرحوم حاج سراج انصاری که در سال ۳۳ بیش از دو ماه را در قم سپری کرده، با اشاره به فعالیتهای علمی و درسی نسل جدید در حوزه مینویسد: میان محصّلین علوم دینیه حوزۀ علمیه قم، جوانانی پاک و مردان بیباکی هستند که در ناصیۀ آنها علائم عظمت و نبوغ هویداست و آیندۀ درخشانی در انتظار آنهاست. آنها عفیفاند، با حیا و با شرفاند و شب و روز مدارج کمالات را میپویند و حقایق درخشنده را از قعر دریای علوم میجویند... در سایۀ مراقبتهای آن رادمرد بزرگ (آیتالله بروجردی)تمام محصلین علوم دینیه با نهایت سعی و کوشش به تحصیل علوم اشتغال دارند و عدۀ مهمی از آنان که تحصیلات ابتدایی و متوسطۀ فرهنگ جدید را نیز به پایان رسانیده و دیپلمه شدهاند، نه تنها به علوم جدید آشنا هستند بلکه یک زبان خارجی را کاملاً بلدند. [۱۴۴]
از سوی دیگر، حمایت از تشیع در برابر اتهامات و انحرافات کاری بود که مرجعیت را بیشتر درگیر مسائل جامعۀ تشیع کرد. مبارزه با بهائیان که در آن زمان بر فعالیت خود افزوده بودند، یکی از مسائل حاد این دوره بود که پیش از این بدان پرداختیم. اندیشۀ بازگرداندن جامعۀ شیخی مذهب در کرمان نیز تلاش دیگری بود که صورت گرفت؛ هرچند به جایی نرسید. [۱۴۵] از اقدامات مهم آیت الله بروجردی اصرار بر رسمیکردن دروس شرعی و دینی در مدارس دولتی بود که مشروح آن گذشت. مجموعۀ این رفتارها، حوزۀ علمیه را وارد مرحلۀ جدیدی کرد که به نوعی زمینه ساز تحولات پس از درگذشت مرحوم بروجردی در فاصلۀ ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳ بود.
طبعا از آنجایی که آیت الله بروجردی هنوز در مرحلهای قرار نداشت که سیاست را در متن حوزه وارد کند، نقش وی به عنوان مرجع، در حوادث دوران نهضت ملی یا به عبارتی حوادث قبل و بعد از آن (از سال ۲۷ تا سال ۴۰) نقش سیاسی حاشیهای است. [۱۴۶]
در این زمان نه تنها مرجعیت بلکه روحانیون برجستهای که در تهران و گاه در شهرستانها یافت میشدند و علائق سیاسی و ملی داشتند، در فعالیتهای سیاسی وارد میشدند. در تهران به جز آیت الله کاشانی دو برادر با نامهای آقایان سید رضا زنجانی (یکی از رهبران روحانی نهضت مقاومت ملی پس از ۲۸ مرداد) [۱۴۷] و سید ابوالفضل زنجانی [۱۴۸] و نیز حاج شیخ حسین لنکرانی (م ۱۸ خرداد ۱۳۶۸) در فعالیتهای سیاسی شرکت داشتند، در همین زمان، یعنی از اوائل نهضت ملی، برخی از روحانیون تهران دست به ایجاد هیئت یا جامعۀ علمیۀ تهران زدند که در برخی از حوادث سیاسی اطلاعیههایی صادر میکردند و بیشتر جانبدار نهضت ملی بودند. [۱۴۹]
[۸۴] چگونگی آمدن مرحوم حائری به سلطان آباد اراک و پس از آن استقرار در قم، بنگرید به خاطرات آیت الله اراکی، در مجلۀ یاد، ش ۴، ص ۲۴و ۲۵، نقش آیت الله فیض در بازسازی برخی از مدارس قم پیش از آیت الله حائری قابل توجه بوده و لازم است تا سهم ایشان در این زمینه مورد توجه قرار گیرد. [۸۵] آیت الله حائری به دلیل حفظ حوزۀ علمیه قم از مقابله با رضاخان خودداری کرد. وی معتقد بود تا پیش از استوار شدن پایههای حوزۀ علمیه، نمیتوان و نباید اقدامی صورت داد. آیت الله سید رضا زنجانی که زمانی در قم تصدی کارهای حاج شیخ را بر عهده داشته است (دربارۀ او بنگرید: روزی مردی برخاست، ص ۲۰۳) میگوید: در جریان کشف حجاب یک روز حاج شیخ به خانۀ ما آمد. این زمانی بود که حاج آقا حسین قمی قصد داشت تا از روی اعتراض به کشف حجاب از مشهد به تهران بیاید. وقتی مرحوم حائری به خانه ما آمد، گفت: » آقا! من خیلی فکر کردم. این مردک (رضاخان) چادرها را بر میدارد، عمامهها را هم بر میدارد، این ریشها را هم میزند... همۀ اینها واقعیت دارد و باید در حدود توان کاری کرد.. ولی اینجا (حوزۀ علمیه قم) هنوز ثابت و استوار نشده است. ما کوشش کردیم که پایگاه را از نجف به اینجا بیاوریم. شما آقا، اعتقاد ندارید به اینکه امیرالمؤمنین÷ در پاسخ به تشکی و تظلم خانم فاطمه زهرا‘، وقتی که صدای اذان را از ماذنه شنید که شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر میداد، گفت: فاطمه جان! اگر میخواهی این صدا باقی بماند، یک مقدار صبر کن». حاج شیخ اینها را میگفت و همینطور گریه میکرد و از محاسنش اشک میریخت. مجلۀ تاریخ معاصر ایران ش ۱۷ (مصاحبه با شاه حسینی) ص ۲۶۶. [۸۶] بنگرید آثار الحجة، ج ۱، ص ۲۰۱ ۲۰۵ ایضا شرح حال وی را عبدالهادی حائری برای سالنامه نور دانش سال ۱۳۳۱ ش (ص ۹۹ ۱۰۷) نگاشته است. یادآوری این نکته لازم است که ایشان داماد مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی بود. [۸۷] آیت الله حجت متولد کوه کمر از مناطق اطراف تبریز بود. وی که پدرش نیز در سلک علمای بنام بود، در نجف تحصیل کرد و به سال ۱۳۴۹ ق به قم آمد. وی که دخترش به همسری آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری - آقازاده آیت الله شیخ عبدالکریم درآمد - پس از درگذشت آیت الله حائری، در حفظ حوزه علمیه نقش مهمی داشت. وی پس از رفتن متفقین از قم، مدرسۀ حجتیه را در باغ نایب السلطنه بنا کرده و به تدریج بر حجرات آن افزود. این مدرسه پس از مدرسۀ فیضیه که نقش محوری داشت، یکی از مدارس مهم حوزه علمیه طی چند دهه پیش از انقلاب بود. وی به سال ۱۳۷۲ ق/۱۳۳۲ ش درگذشت. دربارۀ آیت الله حجت بنگرید: آثار الحجة، ج ۱، ص ۸۹ـ ۱۱۲، و ص ۱۶۱ـ۱۹۱. [۸۸] گزارش مطبوعات را درباره درگذشت وی بنگرید در: سالنامۀ نور دانش، ۱۳۲۶، ص ۳۱۰ـ۳۲۵. [۸۹] آقای مبرقعی فقیه میگوید: از امام خمینی پرسیدم: »چرا شما مردم را به آیت الله قمی ارجاع نمیدهید؟ فرمودند: آیت الله حاج آقا حسین قمی در ایران نیستند، بلکه در عراقند. لذا باید آقای بروجردی را تقویت کرد تا حوزه قم و علمای ایران قوت پیدا کنند». وی میافزاید: علاوه بر این امام خمینی ـقدس سره - آیت الله حاج آقا حسین بروجردی را مردی روشن میدانست و گمام میکرد که از طریق آیت الله بروجردی اهداف انقلابی را میتواند دنبال کند، بعدها من به ایشان گفتم: شما تبلیغات زیادی برای مرجعیت آیت الله بروجردی کردید، ولی آن را که میخواستید نشد! فرمود: بله. بنگرید مجلۀحوزه، ش ۴۳ـ۴۴، ص ۷۱ آقای صدوقی هم تأکید دارد که عمده سعی و کوشش بر آمدن (آیت الله بروجردی) به قم، از ناحیۀ حضرت آیت الله خمینی بود و ایشان خیلی اصرار داشتند که این کار انجام بشود. [۹۰] بنگرید: مصاحبۀ آیت الله سلطانی، مجله حوزه، ش ۴۳، ص ۳۹، ۴۳. [۹۱] نشریه جلوه، سال دوم، شماره ۲، ص ۶۲ـ۶۳. [۹۲] دانشمندان گلپایگان، (رضا استادی، قم، ۱۳۸۱)، ج ۲، ص ۱۳۳ـ۱۳۵. [۹۳] خاطرات زندگی آیت الله العظمی بروجردی، ص ۶۰. [۹۴] آیین اسلام، س ۴، ش ۶، ص ۱۳. اصولا پس از شهریور بیست شمار طلابی که به حوزۀ علمیه قم آمدند روبه فزونی نهاد، امری که آیت الله حجت را بر آن داشت تا مدرسۀ بزرگ حجتیه را ساخته و در سال ۱۳۲۶ (۲۰ جمادی الثانیه ۱۳۶۶ق) افتتاح کند. آیین اسلام، س ۴، ش ۷، ص ۱۰. [۹۵] آیین اسلام، س ۴، ش ۱۳، ص ۱۴ در این گزارش (که سید علی محمد دهکردی آن را نگاشته) اشاره به جمعیت ۷۵ هزار نفری قم شده و با اشاره به مدارس قدیمۀ دایر قم، نام چند مدرسه از قبیل فیضیه، دارالشفاء، مهدی قلی خان، حاج ملامحمد صادق، رضویه، حاجی سید صادق، جانی خان، مدرسۀ پارک نایب السلطنه، یاد شده است سپس از موقعیت ویژه آن و اینکه چندین مرجع تقلید از جملۀ آیات بروجردی، فیض قمی، حجت در آن بسر میبرند. سخن به میان آمده است. با این حال در تشکیلات آن توسعهای روی نداده است. وی عنوان کرده است که در قم این زمان، پنجاه مدرس بنام و دو خطیب به نامهای محمدتقی اشراقی و شیخ مرتضی انصاری هست. مطبوعات در قم کم است و شاید سه نویسنده بیشتر در آن نیست که میرزا عباس فیض در رأس آنهاست. همچنین یک چاپخانه آن هم ناقص در این شهر است. وی همچنین از اطرافیان مراجع انتقاد کرده است. [۹۶] آیین اسلام، س ۴، ش ۳۰، ص ۱۱. در این فهرست از امام خمینی به عنوان یکی از اساتید برجستۀ «سطوح» یاد شده است. مقدار شهریه آقای بروجردی بین ده تا شصت تومان و شهریه آقای حجت هفت تا ده تومان به علاوه پنج من نان بوده است. [۹۷] پرچم اسلام، س ۲، ش ۲۸، آبان ۲۶، ص ۲، گزارشی هم از وضعیت حوزۀ علمیه مشهد در پرچم اسلام سال سوم، ش ۱۳، درج شده و ضمن آن گفته شده است که در این وقت تیرماه ۱۳۲۷ هفتصد طلبه در این شهر به تحصیل اشتغال داشتهاند. [۹۸] آیین اسلام، س ۸، ش ۴۹، ص ۳، این خاطرات در چندین شمارۀ آیین اسلام (۴۹ـ۶۰) به چاپ رسیده است. متن کامل آن گزارشها را در کتاب برگهایی از تاریخ حوزۀ علمیه قم (تهران، مرکز اسناد انقلاب، ۱۳۸۱) به چاپ رساندهایم. [۹۹] مدرسۀ فیضیۀ به روایت اسناد ساواک، ص ۵-۷ این آمار برای نشان دادن موقعیت امام خمینی به لحاظ علمی در حوزه قم جالب توجه است. آیت الله صدوقی که از زمان مرحوم حائری در قم به عنوان یک روحانی متنفذ حضور داشته است، تأکید میکند که «امام خمینی در تدریس عرفان، فقه و اصول، استاد اول شناخته میشدند.» پیامبر انقلاب، س ۳، ش ۵۲، ص ۳۴. [۱۰۰] خاطرات آیت الله محمدعلی گرامی، ص ۱۲۹. [۱۰۱] کیهان فرهنگی، ش ۱۴، ۲۲ مرداد ۱۳۳۵ ش. (مولانا آن زمان نوزده ساله و دانشجوی رشتۀ اقتصاد بوده است). [۱۰۲] طبعا این مسأله نمیتوانست بیارتباط با برخوردهای تند فدائیان با دستگاه آقای بروجردی و بالعکس در سالهای پیش از آن باشد. بنگرید به: خاطرات صادق خلخالی، ص ۴۸. آقای واعظ زاده میگوید که شهید مطهری به من گفت: بسیار سعی کردم فدائیان اسلام را با آقای بروجردی آشتی بدهم و موجبات کدورت را مرتفع سازم: ولی توفیق نیافتم. بنگرید: پارهای از خورشید، ص ۴۷۳ پیش از این توضیحاتی درباره روابط آقای بروجردی با فدائیان اسلام آوردیم. [۱۰۳] دربارۀ روابط مرحوم بروجردی با شاه از جمله بنگرید به خاطرات آقای بدلا در: هفتاد سال، صص ۱۶۹ـ۱۷۴. [۱۰۴] قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۶۹. [۱۰۵] خاطرات دکتر مهدی حائری، ص ۴۴. [۱۰۶] خاطرات حاج شیخ رضا استادی، ص ۱۳۰. [۱۰۷] خاطرات شیخ رضا استادی، ص ۱۲۹ـ۱۳۰. [۱۰۸] شاید کسی به خوبی آقای بدلا دربارۀ موضع سیاسی مرحوم آیتالله بروجردی در برابر شاه سخن نگفته باشد. بنگرید: مجلۀ حوزه، ش ۴۳ـ۴۴، ص ۱۰۰ـ۱۰۱ وی در آنجا نمونههایی از برخورد آیتالله بروجردی را در برابر شاه شرح داده است. برای نمونههای دیگر بنگرید به مصاحبۀ آیتالله شیخ علی صافی، مجلۀحوزه، همان، ص ۱۱۶ - ۱۱۷. [۱۰۹] میتوان گفت تا روزگار مرحوم بروجردی، سیاست پرهیزی محور کار ایشان و سلفش مرحوم حائری بود. دلیل آن هم شکست روحانیت در مشروطه و اشتباه شگفت آنان در برخورد و جنگشان با یکدیگر بود. آقای بروجردی خودش گفته بود که من در جلسات مشورتی مرحوم آخوند خراسانی بودم و دیدم که ایشان دربارۀ شیخ فضل الله اشتباه کرد و ترسم در سیاست آن است که من هم دچار چنان اشتباهی شوم. بنگرید به خاطرات دوانی در مجلۀ یاد، ش ۶، ص ۲۵ به هر روی این یک تحلیل است؛ ضروری است تا در جای دیگری در این باره بحث شود. [۱۱۰] این نکتهای بود که آیتالله بروجردی در برابر نمایندۀ ساواک در سال ۳۶ مرتب بر آن پافشاری میکرد و میگفت: من به امور مملکتی هیچگونه دخالتی نمیکنم. من فقط روی امور شرعی دخالت مینمایم قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۶۹. [۱۱۱] نمونهایی از این مسائل که در یکی از ملاقاتها مطرح شده بود، اعتراض آیتالله به واگذاری حق امتیاز تلویزیون به حبیبالله ثابت بهایی، اعطای حق آزادی به زنان، لغو تعدد زوجات، خرابی وضع فرهنگ، تشکیل اردوهای تابستانی و مختلطکردن پسران و دختران بود. بنگرید: قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۱۳۳ (تاریخ سند ۵۳۰/۱۳۳۸). همین مسائل و مسائل مشابه مانند گسترش فعالیت مؤسسات وابسته به یهودیان که سبب بر آشفتن آیت الله بروجردی شده بود، در اواخر سال ۳۸ موجی از نارضایتی را در حوزۀ علمیه از دولت فراهم کرد. همان، ج ۱، ص۱۵۳. [۱۱۲] قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۱۶۳. [۱۱۳] متن نامه را بنگرید در: قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۱۶۸. [۱۱۴] انقلاب سفید، ص ۱۶ - ۱۷ (تهران، ۱۳۴۶). [۱۱۵] زندگی طوفانی، به کوشش ایراج افشار، (تهران، ۱۳۷۲) ص ۴۱۴ (متن دستخط تقیزاده) [۱۱۶] خاطرات دکتر مهدی حائری، ص ۲۶. [۱۱۷] همان، ص ۴۷. [۱۱۸] قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۲۴۰ـ ۲۴۱. [۱۱۹] حق شناس (که برای تحصیل طلبگی از سال ۳۶ در قم بوده است) به درستی میگوید: حرکتی که بعدها به رهبری (آقای) خمینی شروع شد و به صورت یک جنبش سیاسی درآمد، ابتدا به صورت یک جنبش فرهنگی در بین روحانیون جوان قم شکل گرفت. ( گفتگو با تراب حق شناس، به مناسبت کتاب «برفراز خلیج فارس» در مجلۀ آرش، ش ۷۹). [۱۲۰] برای آشنایی با کتابهایی که در این دوره منتشر شده بنگرید: زندگانی زعیم بزرگ عالم تشیع آیت الله بروجردی، ص ۱۳۹ـ۱۴۲. این تعداد یعنی رقم حدود ۱۳۰ مورد چندان زیاد نیست اما مهم شروع حرکتی است که در دهه چهل و سپس پنجاه بسیار جدیتر میشود. [۱۲۱] دربارۀ فعالیتهای ایشان در آلمان بنگرید: مجلۀ مکتب اسلام، س ۲، ش ۴، ص ۶۵ـ۶۹ تحت عنوان «نسیم جان بخش اسلام در ساحل دریاچۀ آلستر» مسجد هامبورگ نخستین مسجد شیعه در اروپا بود که ساخته شد و تاکنون نیز بزرگترین آنهاست. [۱۲۲] بنگرید: خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، ص ۲۸. [۱۲۳] از اطلاعات شفاهی یکی از دوستان قمی، ایشان افزودند که این شخص، یعنی محمدحسن، اراضی زیادی داشت که در همان ماجرا غالبا تصرف شد و تنها بخش اندکی در ده قمرود باقی ماند که در اختیار محمدتقی بود. [۱۲۴] دربارۀ او بنگرید: علامه محمدتقی قمی مؤسس دارالتقریب مصر، مسلم تعوری، زاهدان، ۱۳۸۲، آینۀ پژوهش، سال اول، شمارۀ ۳ (مهر و آبان ۱۳۶۹)، ص ۱۰۶. [۱۲۵] گزیدۀ اسناد روابط خارجی ایران و مصر، ج ۲، ص ۲۷۰. [۱۲۶] همان، ج ۳، ص ۱۶۰. [۱۲۷] همان، ج ۳، ص ۱۳۳ـ۱۳۵. [۱۲۸] آقای محمدرضا حکیمی به بنده فرمودند که آقای امینی کمتر به قم میآمد و اظهار میکرد که من وقتی به قم میآیم آقای بروجردی از من دیدار نمیکند و این مشکل ساز است. آقای حکیمی افزود که آقای بروجردی در این مسأله تحت تأثیر شیخ محمدتقی قمی بود. [۱۲۹] خاطرات حاج شیخ رضا استادی، ص ۱۲۹. [۱۳۰] بنگرید به : اسناد لانۀ جاسوسی، ج ۳۸، ص ۱۴۲ـ۱۴۳ سند شمارۀ ۵۹. [۱۳۱] درباره مبانی نظریه تقریب از نگاه آیت الله بروجردی بنگرید به آنچه نواده دختری ایشان آیت الله علوی بروجردی در مقدمۀ ترجمه المراجعات با عنوان اصل تفاهم نوشته است: ترجمه المراجعات از میرزا ابوالفضل نجم آبادی، قم، ۱۳۸۶، ج ۱، صص ۷۱ـ۸۶. [۱۳۲] نویسندۀ کتاب اصول اجتماعی اسلام، تهران، مطبوعاتی عطائی، ۱۳۴۲. [۱۳۳] بنگرید: خاطرات و مبارزات محمدتقی فلسفی، ص ۱۷۹ـ۱۸۰؛ جامعۀ تعلیمات اسلامی، ص ۱۷۲ـ۱۷۳. [۱۳۴] درباره فعالیتهای وی در زمینه وحدت اسلامی بنگرید: الشیخ الزنجانی و الوحدة الاسلامیة، سید محمد سعید آل ثابت، تهران، مجمع التقریب، ۱۴۲۷ ق. در جای دیگری نیز مطالبی درباره زنجانی مذکور گذشت. [۱۳۵] تعداد زیادی از شاگردان مرحوم داماد پس از پانزدهم خرداد در تشکیلات هیئت مدرسین (که بعدا نام آن جامعۀ مدرسین شد، بنگرید، خاطرات آیت الله احمدی میانجی، ص ۲۰۵) وارد شدند و نامشان در فهرست فضلایی است که به هر مناسبت اطلاعیهای صادر میکردند از معروفترین آنها آیتالله طاهری اصفهانی است که در سال ۱۳۴۴ ش از قم به اصفهان بازگشت و در آستانۀ انقلاب نقش فعالی در این شهر بر عهده گرفت. وی از سال ۱۳۲۵ درقم مشغول تحصیل بود. همینطور استاد ارجمندم آیت الله سید مهدی روحانی و نیز آیت الله احمدی میانجی و آیت الله آذری قمی- که اکنون هرسه درگذشتهاند- از همین دسته هستند. دربارۀ فعالیتهای درسی و سیاسی آیت الله طاهری بنگرید به مصاحبۀ ایشان در: پیام انقلاب، س ۳، ش ۵۴ (اسفند ۶۰) ص ۱۶ـ۱۹ و ش ۵۵، ص ۴۲ـ۴۵. [۱۳۶] خاطرات آیتالله ملکوتی، ص ۱۲۳. [۱۳۷] خاطرات آیتالله ملکوتی، ص ۱۳۱ـ۱۳۲. [۱۳۸] بنگرید به: یاد، ش ۷، ص ۳۷. [۱۳۹] بنگرید: یاد، ش ۷، ص ۳۸ در آنجا و ص ۳۹ـ۴۰ت و ص ۴۸ مسائل دیگری نیز دربارۀ تعطیلی درس فلسفه ابراز شده است. [۱۴۰] همان شمارۀیاد، ص ۴۸. [۱۴۱] آفاق فلسفه، گفتگوهایی با دکتر مهدی حائری یزدی، ص ۲۶. [۱۴۲] بنگرید: یادنامۀ استاد شهید مرتضی مطهری، ج ۱، ص ۳۲۸. [۱۴۳] بنگرید به مقالۀ استاد مطهری تحت عنوان «مزایا و خدمات مرحوم آیت الله بروجردی» در کتاب بحثی دربارۀ مرجعیت و روحانیت، ص ۱۴۸ـ۱۶۱. [۱۴۴] برگهایی از تاریخ حوزۀ علمیه قم، ص ۱۰۶. [۱۴۵] آقای فلسفی به دستور آیتالله بروجردی مجموعه پرسشهایی را برای مرحوم حاج ابوالقاسم خان ابراهیمی (سرکار آقا) از علمای شیخی معاصر کرمان مطرح کرد تا ایشان جواب بدهد. ایشان هم این پرسشها را همراه با پاسخهایش به صورت یک رسالۀ مبسوط نگاشت که متن فارسی و عربی آن به چاپ رسید. متن عربی آنکه در اختیار بنده قرار گرفته با عنوان «ترجمۀ الفلسفیه» در مطبعة السعادة در سال ۱۳۵۵ ش به چاپ رسیده است. این پاسخها در همان وقت آماده شد اما گویا آیت الله انتشار آنها را مصلحت ندانست. به همین دلیل آن زمان مسأله مسکوت ماند تا آنکه مؤلف خود اقدام به چاپ آنها کرد. مقدمۀ کتاب تاریخ شعبان ۱۳۷۱ ق را دارد. تعداد پرسشها ۲۵ سؤال است که آقای فلسفی در تاریخ ۲۷/۱۱/۲۸ برای مؤلف فرستاده است. بنگرید: ترجمة الفلسفیة، ص ۲۰ـ۲۳. کتاب به قطع جیبی در ۲۳۶ صفحه انتشار یافته است. [۱۴۶] در ملاقاتی که شاه در قم با آیتالله بروجردی داشت و ضمن آن آیتالله از شاه خواسته بود تا مسألۀ محاکمۀ دکتر مصدق را حل کرده، او را آزاد کنند، ایشان بر عدم دخالت خود در سیاست تأکید کرده است. بنگرید: خواندنیها، سال ۱۴ (۱۳۳۳)، ش ۵۹، ص ۹ـ۱۰، به نقل از روزنامه دنیا، زمانی که صحبت از حمله احتمالی انگلیس به ایران به میان آمده بود، آیتالله بروجردی به شاه پیغام داده بود که در این صورت او فتوای جهاد خواهد داد. [۱۴۷] وی که به سال ۱۲۸۲ ش در زنجان متولد شده بود، در قم به شاگردی نزد حاج شیخ عبدالکریم حائری پرداخت. بعدها به زنجان رفت، اما در فتنه دمکراتها به تهران آمد و وارد عرصۀ مبارزات سیاسی شد. وی در جریان نهضت ملی از فعالین روحانیون هیئت علمیه تهران بود. گروهی که او به همراه شماری دیگر از روحانیون طرفدار نهضت ملی (مانند محمدباقر نهاوندی، محمدجواد طالقانی، سید مرتضی شبستری، محمدحسن مدرس شیرازی، سید محمدحسن نبوی، علی محدث زاده، فخرالدین جزائری، ابوالحسن مدرسی طهرانی، نصر الله جوادی بنی صدر، شیخ جواد فومنی حایری) ایجاد کرد. بعدها در تقویت نهضت مقاومت ملی وحتی رهبری آن در سالهای پس از مرداد ۳۲ فعال بود (شرح آن را داریوش فروهر به تفصیل بیان کرده است. بنگرید: آن سوی خاطرهها، ص ۱۱۹ـ۱۲۵). در جریان تأسیس نهضت آزادی، با ارسال نامهای از آن استقبال کرد (متن آن را بنگرید در: نامهها، زندگینامه آیت الله سید رضا زنجانی، ص ۲۳ـ۲۵) زمانی که مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ درگذشت. وی بر او نماز گزارد. با نزدیکی انقلاب اسلامی همراهی خود را با ملیها ادامه داد و در تأسیس کمیته دفاع از حقوق بشر در سال ۱۳۵۶ مشارکت داشت. وی در جریان استقبال از امام در فرودگاه حاضر بود. اما به سرعت مسیرش را جدا کرد و منزوی شد. وی در۱۴ دی ماه سال۱۳۶۲ در تهران درگذشت و در قسمت جنوبی داخل حرم حضرت معصومۀ قم به خاک سپرده شد. [۱۴۸] اخیرا کتابی با عنوان یادگاری ماندگار به عنوان یادنامه و مجمومعه نوشتهها و مقالات مرحوم سید ابوالفضل زنجانی (۱۲۷۹ـ۱۳۷۱) منتشر شده است (تهران، سایه، ۱۳۸۶) در مجموعه از چند اجازه اجتهاد از شماری از مراجع مانند مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی، کمپانی، نائینی به وی یاد شده است. مع الاسف در این کتاب زندگی وی به خصوص درباره زندگی سیاسی او هیچ اطلاعی درج نشده است. گفتنی است که پس از دستگیری آیت الله طالقانی و نیمه تعطیلی مسجد هدایت، از حوالی اسفند سال ۴۴ سید ابوالفضل موسوی زنجانی در آن مسجد اقامه نماز کرده و سخنرانی میکرد. گزارش برخی از سخنرانیهای وی در اسناد ساواک آمده است (مسجد هدایت، ج ۱، ص ۱۹۳ و بعد از آن) در این سخنرانیها نه به صراحت آیتالله طالقانی، اما انتقاداتی از هیئت حاکمه صورت میگرفت. با این حال حساسیت وی روی خرافات در دین بود. وی نه تنها درباره قمه زدن موضع سخت داشت حتی سینه زدن را مورد انتقاد قرار داده وطبق گزارش مأمور ساواک گفت: این استعمار گران هستند که در بین مردم رخنه کرده و با سینه زدن و امثال آن مردم را سرگرم مینمایند و این مشتها و زنجیرهایی که باید به سروپای دیکتاتورها زده شود به سر خود میکوبند». (مسجد هدایت، ج ۱، ص ۲۰۸، ۲۲۰) وی همچنین به طور مکرر از رواج بیحجابی و فساد و باده گساری و فیلمهای مبتذل و قماربازیها گلایه میکرد. (همان، ص ۲۲۴) در گزارش دیگر مأمور ساواک آمده است: «نامبرده تمام اعمال دستگاه را مغایر با قوانین قرآن دانست و با حالت ناراحتی شدید دستگاه را مورد انتقاد قرار داد» (همان، ص ۲۲۷) وی بار دیگر گفت که «قرآن پیشبینی کرده یک روزی خواهد رسید که تمام مرزها شکسته شود و تمام مردم جهان دارای یک حکومت واحد شوند و آن هم حکومت اسلام است.» (همان، ج ۱، ص ۲۳۶ مورخه دوم آبان۱۳۴۵). فعالیتهای وی به صورت محدود در سالهای بعد نیز ادامه داشت و وی از مرتبطین با جریان ملی مذهبی بود. ایشان در روز شنبه ۳ مرداد ماه ۱۳۷۱ درگذشت. بخش دیگر این مجموعه نوشتههای اوست. وی ضمن نوشتن تقریظی بر کتاب شهید جاوید به طور تلویحی انتقادهای خود را نیز بر آن مطرح کرد (یادگاری ماندگار، ص ۲۷۷ـ۲۸۳). درباره دیدگاههای وی درباره انقلاب هم اعلامیهای از وی با تاریخ ۱۲ شهریور ۵۹ در کتاب مذکور (ص ۲۹۱ـ۳۱۵) درج شده که بخشیهایی از آن سانسور شده و در مجموع انتقادهای وی از مسائل جاری در جمهوری اسلامی در آن تاریخ است. بخشی از آن هم در نقد ولایت فقیه است. آقای احمدی میانجی میگوید در ماههای پایانی حکومت شاه، به دیدن آقای سید ابوالفضل زنجانی رفتم. از مصاحبهای هم که با ایشان در سال۵۸ شده به دست میآید که وی مسیر انقلاب را از همان بدو پیروزی به این سو کج میدیده است (ص ۳۳۲). نوشتهای از ایشان هم در تطبیق اصول حقوق بشر با مبانی دینی در پایان این کتاب درج شده است. ایشان ازامام خمینی به عنوان آقای غایب اطلاق میکرد، با اشاره به اصرار امام در رفتن شاه، میگفت: «مگر شاه قوطی سیگار من است که باید از ایران برود» قوطی سیگارش را بر میداشت و از این طرف به آن طرف میگذاشت. خاطرات آیتالله میانجی، ص ۲۷۴. [۱۴۹] رهبری این ماجرا در اختیار میرسیدعلی رضوی قمی امام جماعت مسجد حاج شیخ عبدالحسین طهرانی بوده است. دربارۀ وی و برخی از اعضای دیگر جامعۀ علمیه بنگرید: مجلۀ تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷، ص ۲۹۷، ۳۰۰ ـ۳۰۳ پیش از این توضیحاتی در این باره داده شد.