جریان ها و سازمان های سیاسی-مذهبی ایران

فهرست کتاب

۵- حسینیه ارشاد و ساواک

۵- حسینیه ارشاد و ساواک

خوشبختانه بعد از گذشت ۲۶ سال اسناد موجود در پرونده حسینیۀ ارشاد انتشار یافت. [۱۶۱۱] انتظار می‌رفت که پرونده حسینیۀ ارشاد قطورتر از این باشد و ساواک مراقبت و توجه بیشتری از آن مؤسسه کرده باشد؛ اما به نظر می‌رسد نگاه ساواک بیشتر متوجه افراد بوده و به همین دلیل، بسا اسناد مربوط به آنجا بیشتر در پرونده افرادی است که به نوعی با آن حسینیه سروکار داشته‌اند. مسلما اسناد موجود در پرونده آقای مطهری و دکتر شریعتی و بسیاری دیگر که برخی منتشر شده و برخی نشده، می‌تواند در حاشیۀ این پرونده مورد استفاده قرار گیرد.

نخستین سند موجود در این پرونده مربوط به سال ۴۴ است. زمانی که مؤسسان حسینیه به عنوان یک مؤسسۀ خیریۀ تعلیماتی و تحقیقات علمی و دینی درخواست ثبت آن را دادند. شهربانی کل کشور، ساواک و مجموعه‌های مربوط به تأسیس آن موافقت کردند و این موافقت عمدتا به خاطر آن بود که به جز آقای مطهری که سوابق سیاسی مختصری داشت، بقیه سابقۀ مضره نداشتند و به علاوه تعهد کرده بودند این مرکز را کاملا غیر سیاسی اداره نمایند. این شرطی بود که اگر پذیرفته نمی‌شد، کار آغاز نمی‌شد.

محمد همایون (رئیس کارخانه پلارد) بانی مالی آن، ناصر میناچی ( متولد ۱۳۱۰) و عبدالحسین علی آبادی (دادستان دیوان عالی کشور و متوفای بعد از انقلاب در سال ۱۳۶۸) به عنوان اعضای مؤسس معرفی شدند. در هیئت مدیره، همایون رئیس، آقای مطهری نایب رئیس و میناچی خزانه دار بودند. گویا آوردن علی آبادی صرفا امری صوری بود، و وی بعدها در یادداشتی برای ساواک نوشت که اسمش در میان مؤسسان حسینیه صرفا تشریفاتی بوده و در هیچ کاری مداخله نداشت و حتی در سخنرانی‌های آنجا هم مشارکت نداشته است. [۱۶۱۲] گفتنی است که علی آبادی دارای ده‌ها سمت بالا در نظام قضائی پهلوی بود. [۱۶۱۳]

به جز آقای مطهری، از نخستین سخنرانان آن مرکز می‌توان به مرحوم فلسفی محمدتقی شریعتی و به‌ویژه فخرالدین حجازی اشاره کرد که در نخستین اسناد موجود در پرونده حسینیه در ساواک از آنان یاد شده است.

در بارۀ حسینیه مطالب فراوانی گفتیم، اما آنچه در این کتاب آمده، اسنادی است که می‌تواند دیدگاه ساواک و به نوعی رژیم را نسبت به فعالیت‌های حسینیه نشان دهد. مسلما باید این اطلاعات با منابع دیگر تطبیق داده شود، چرا که بعید می‌نماید که ساواک یا خبرچینان آن توانسته باشند همه چیز را دقیق گزارش کنند. با این حال آنچه مهم است، نشان دادن بینش کارگزاران پهلوی نسبت به حسینیه و فراز و فرودهای آن است.

یکی از نکات جالبی که از این مجموعه می‌توان استخراج کرد آن است که گزارش بسیاری از سخنرانی‌های ارائه شده در آن آمده، و هرچند مختصر است، اما می‌توان با مرور بر مطالبی که در این مرکز فرهنگی طی این چند سال ارائه شده، سیر تفکر طرح شده در حسینیه را به استثنای افکار شریعتی به دست آورد. با این حال باید اعتراف کرد که ساواک نتوانسته است اطلاعات زیادی از روند طرح مسائل در این حسینیه به دست آورد. چنانکه به تحلیل جامعی هم نرسیده و عاقبت در نهایت سردرگمی، آن را تعطیل کرده است.

به لحاظ گزارش سخنرانی‌ها، آنچه برای ساواک اهمیت داشته است پرداختن افراد به مسائل سیاسی بوده است؛ گرچه گه‌گاه برخی از مسائل مربوط به فرهنگ دینی و عمومی و یا انتقادات اجتماعی هم مورد توجه قرار گرفته است. برای مثال چنین آمده است که آقای مطهری در سخنرانی مورخه ۱۲/۱۰/۴۶ «درباره اتحاد و یگانگی مسلمانان صحبت نمود و در پایان اظهار داشت رؤسای جمهوری اسبق امریکا سعی داشتند بین کشورهای اسلامی اختلاف اندازند و گفته بودند مسلمانان باید روی ملیت تکیه کنند نه روی ایمان. همین موضوع ضربۀ بزرگی به اسلام و اسلامیان وارد کرد. (همان: ۲۱)

برحسب این اسناد، نخستین نشانه‌های اختلاف در حسینیه که مربوط به موضع‌گیری برخی از روحانیون علیه دیگر سخنرانان بود، ناشی از اعتراض افرادی از جمله آقای فلسفی به سخنرانی‌های فخرالدین حجازی بود. از دید آنان سخنرانی فردی که ریشش را تراشیده در یک حسینیه غیر قابل قبول بود. (همان: ۲۳، ۲۵)

بعدها افزون بر فشاری که از سوی برخی از مخالفان وی از روحانیون، از جمله آقای فلسفی بر وی اعمال می‌شد، حجازی به دلیل طرح برخی از مسائل سیاسی به دلیل فشار ساواک روی هیئت مدیرۀ ارشاد، تحت فشار هیأت مدیره قرارگرفت. او در سخنرانی خود در آبان ۴۷ عصبانی شد و با اشاره به سوابق خود گفت، پس از دو سال سخنرانی در حسینیۀ ارشاد، از این همه فشار خسته شده و دیگر سخنرانی نخواهد کرد. [۱۶۱۴] نظریه ساواک در پی آن گزارش همین است که چون حجازی رعایت جانب احتیاط را نمی‌کرده است، هیأت مدیره از آن پس، اجازۀ سخنرانی به وی را نداده است. این امر در واقع خواست خود ساواک بوده است.

از معدود سخنرانی‌های ی که در همان اوائل در حسینیه صورت گرفته و خلاصه آن توسط منابع ساواک گزارش شد، سخنرانی جلال الدین همایی است که موضوعش درباره ارتباط ایران و اسلام بوده و در صفحه ۳۴ کتاب درج شده است. وی در این سخنرانی این نظریه را که ایرانیان به زور شمشیر اسلام آوردند، رد کرده است. دعوت این قبیل افراد یا کسانی مانند زریاب یا زرین کوب کار استاد مطهری بود که بعد از رفتن آقای مطهری تعطیل شد.

در سال ۱۳۴۷ برای نخستین بار حسینیۀ ارشاد اقدام به تدارک کاروان حج کرد (همان: ۳۸) در گزارشی که به این مناسبت آمده است، میناچی در مصاحبه یا در بازجویی به ساواک گفته است، او به هیچ روی به دنبال مسائل سیاسی نیست و صرفا به لحاظ مذهبی فعالیت می‌کند. توجه حسینیه به مسأله حج در اسناد بعدی هم منعکس شده و یکی از جنبه‌های مهم فعالیت حسینیه از سال ۴۷ به بعد بوده است، چیزی که خود شایستۀ یک بحث مستقل است.

در گزارش دیگری باز هم تأکید شده است که به رغم آنکه سخنرانان حسینیه مانند مطهری، حجازی و محمدتقی شریعتی دارای سوابق مضره هستند، اما میناچی مقدم که اداره امور مذهبی مؤسسه مزبور به عهده او می‌باشد، مسؤولیت هرگونه عمل خلاف مصالح کشور را شخصاً به عهده گرفته است. (همان: ۴۱)

در سال ۴۷ با پیشنهاد استاد مطهری، حسینیه تصمیم گرفت به مناسبت آنکه دنیای اسلام در آغاز پانزدهمین قرن هجرت قرار گرفته است، مراسم باشکوهی برگزار کند. متن اطلاعیه حسینیه که در کیهان همان وقت به چاپ رسید به عنوان یک سند در پرونده حسینیه نگهداری شده است (همان: ۵۱). انتشار کتاب محمد خاتم پیامبران ج به عنوان یک اثر بدیع و ابتکاری درباره زندگی پیامبر ج از جهاتی، در میان آثار تاریخی مربوط به اسلام در ایران، یک گام به جلو محسوب می‌شد.

برگزاری همین مراسم بود که پای شریعتی را از مشهد به حسینیه باز کرد. در واقع از جمله سخنرانان این مراسم دکتر علی شریعتی بود که قرار بود تحت عنوان سیمای محمد سخنرانی کند. (همان:۵۲) این عنوان مقاله یا کتابی بود که او به مناسبت همین جشن نامه نوشت و در کتاب محمد خاتم پیامبران وهم به صورت مستقل چاپ شد. وی بخش دیگری را هم تحت عنوان از هجرت تا وفات برای پیامبر ج برای همین مجموعه نوشت.

در این دوره حسینیۀ ارشاد، منهای اختلاف نظرهای ساده که گاه طرح می‌شد، بدون اختلاف به کارش ادامه می‌داد، به طوری که آقای فلسفی هم به رغم برخی مشکلات، در یک سخنرانی از تأیید مراجع نسبت به برنامه‌های آن سخن گفت و اینکه به خصوص یکی از مراجع مشهد که قاعدتاً مقصودش آیت الله میلانی بوده آن را تأیید کرده است (همان:۵۶، ۵۷، ۵۹)

آن اختلافات جزئی از جمله بحث از ریش‌تراشی، برای برخی از افراد حساس اهمیت یافت، به طوری که براساس این اسناد، نخستین بار دو نفر با مهدی فتاحی و شیخ ابوالقاسم محمدی قمی داماد انصاری، دست به تدارک اطلاعیه‌ای علیه آن زده‌اند (همان: ۶۰) متن بیانیه این دو که حاوی اطلاعاتی درباره حرمت ریش تراشی و دیدگاه و نظر بیش از بیست نفر از مراجع در آن باره بود، در ادامه آمده است. (همان: ۶۴-۶۳)

این ایام و در واقع، طی سال‌های بعد، برخی دیگر از سخنرانان حسینیه عبارت بودند از آقایان، هاشمی رفسنجانی، محمدتقی جعفری، مکارم شیرازی و علی غفوری. همینطور ضمن اسناد اشاره به سخنرانی افرادی مانند مهندس مصطفی کتیرائی (همان: ۷۶) شیخ حسین نوری (همان: ۸۰، ۸۵) موحدی کرمانی (همان: ۸۶) شیخ فضل الله محلاتی (همان: ۸۶) خزعلی (همان: ۹۱) صدرالدین بلاغی (همان: ۹۷ـ۹۶) هیبت الله نوری (همان:۹۸) باهنر (همان: ۱۴۴، ۱۴۵) زریاب خویی (همان: ۱۷۷) سید مرتضی شبیری (همان: ۱۹۸) حشمت الله مقصودی (همان: ۱۹۹) محمداسماعیل رضوانی (همان: ۲۰۱) دکتر توسلی (همان: ۲۴۰) و دکتر سامی (همان: ۲۴۳) هم شده است. افراد اخیر در سال ۵۱ برخی از کلاس‌های حسینیه را اداره می‌کردند. در اطلاعیه حسینیه (همان: ۵۳ـ۵۲) اسامی کسانی چون حسن صدر، محیط طباطبائی، ناظرزاده کرمانی و دکتر مناقبی هم به عنوان سخنران مراسم پانزدهمین قرن هجرت یاد شده است.

گفتنی است که صدر بلاغی [۱۶۱۵] برنامه‌های فراوانی در حسینیه داشت، جز آنکه مدتی گویا در سال ۴۹ با هیأت مدیره اختلاف پیدا کرده، به حسینیه نیامد. اما بار دیگر زمانی که آقای مطهری از آنجا رفت، وی به حسینیه بازگشت و درباره علت بازگشت خود هم گفت: احساس کرده توطئه‌ای علیه حسینیه در جریان است و تصمیم گرفته است تا همکاری خود را دوباره آغاز کند. (همان: ۲۰۴ـ۲۰۳)

از سوی دیگر، ساواک به این موضوع که برخی از سخنرانان، جزو روحانیون ناراحت - یعنی سیاسی و مخالف رژیم - هستند توجه کامل داشت. در تاریخ ۱۰/۱/۴۸ مرحوم هاشمی نژاد تحت عنوان درسی که حسین به انسان‌ها آموخت، سخنرانی کرد (همان: ۸۸) این همان مطلبی است که بعدها کتابی با همین عنوان شد.

سخنرانی روز ۴/۹/۴۷ هاشمی رفسنجانی تحت عنوان آزادی بود. وی گفت: در اروپا و دنیای غرب که می‌گویند آزادیم، آزادی معنوی نیست و در اثر همین آزادی، فساد و بدبختی غرب را تهدید می‌کند و از طرفی تحت عنوان آزادی، هزاران عرب و مسلمان را به دست یهودیان به خاک و خون می‌کشند. جوانان مسلمان را در مقابل پدر و مادر پیر آن‌ها آتش می‌زنند... (همان: ۶۹) سخنرانی هاشمی در حسینیه، ساواک را تحریک کرده و از عوامل خود خواست تا اطلاعات بیشتری درباره او به دست آورند. در این اسناد، گزارش‌های دیگری هم از سخنرانی‌های هاشمی به ساواک داده شده است (همان: ۷۸). بعد از آن هم حساسیت روی او ادامه داشته و گزارش‌های دیگری هم از سخنرانی‌های او در پرونده حسینیه هست. (همان: ۱۲۲) هاشمی در سال ۴۹ یک سخنرانی تحت عنوان عدالت اجتماعی داشت که گزارش مفصلش در این اسناد آمده است (همان: ۱۷۶ـ۱۷۴). یک‌بار هم دربارۀ ریشه‌های تحریف در تاریخ اسلام سخن گفت و به شدت از شاه عباس و قاجاریه انتقاد کرد.

به نظر می‌رسد هدف اصلی وی در این سخنرانی‌ها به تناسب کاری که آن زمان در ارتباط با فلسطین انجام می‌داد، بیشتر دربارۀ افشای کارهای یهودیان در قدیم و جدید به خصوص در تاریخ اسلام و مسألۀ تحریف است (همان: ۱۸۱ـ۱۸۰). در این سخنرانی برخی از افکار و اندیشه‌های آقای هاشمی در زمینه اصلاحات دینی و مسأله خرافه‌های مذهبی را می‌توان به دست آورد. سخنرانی‌های هاشمی درباره موضوع یهود و فلسطین بعد از آن هم تا زمان دستگیری او ادامه داشت (همان: ۱۸۵).

ساواک از این زمان یعنی از سال ۴۷ به بعد نسبت به وضعیت حسینیه احساس خطر کرده به مقامات بالاتر اعلام می‌کند که حسینیه در آینده مشکل زا خواهد بود و بهتر است با نفوذ در هیئت مدیره آن چاره‌ای اندیشیده شود. (ص۶۷)

قاعدتاً سخت‌گیری‌ها تا حدی شروع شده و اعتراض ساواک به برخی از مسائلی که در حسینیه می‌گذرد سبب شده است تا اعضای هیأت مدیره به ساواک بگویند: این مؤسسه صد درصد یک مؤسسه خیریه تعلیماتی است و... به هیچ وجه نباید عناصر و عوامل منحرف در آن رسوخ نمایند و در صورت مشاهده و یا با معرفی مقامات ذی صلاح، بلافاصله طرد خواهند شد، کما اینکه فخرالدین حجازی به علت سخنرانی‌های حاد مورد اعتراض اعضا هیأت مدیره واقع و مدتی است در جلسات وعظ و خطابه این حسینیه شرکت نمی‌نماید و چنانچه دکتر شریعتی نیز مورد تأیید مقامات صلاحیت‌دار نباشد، از دعوت نامبرده به تهران خودداری خواهد شد (همان: ۸۴ بهمن ۱۳۴۷). اشاره شد که هیأت مدیره تحت فشار و توصیه ساواک مانع از ادامه سخنرانی فخرالدین حجازی شد. این سخت‌گیری نسبت به دیگران دست کم آن زمان وجود نداشت.

با اوج گرفتن مسأله فلسطین، حسینیۀ ارشاد به تدریج به مرکزی برای کمک به فلسطین تبدیل شد. گذشت که هاشمی رفسنجانی چندین سخنرانی درباره ظلم اسرائیل به فلسطینی‌ها کرد و در سال ۴۸ با داغ شدن مسأله فلسطین، کمک‌هایی برای فلسطین جمع‌آوری شد (همان: ۹۰، ۱۲۳، ۱۲۵). در سندی آمده است که یک‌بار کاروان حسینیۀ ارشاد در مکه مبلغ سی و دو هزار تومان در اختیار فلسطینی‌ها گذاشت (همان: ۱۲۷). این ماجرا همچنان ادامه یافت، چنانکه اسناد بعدی آن را دنبال می‌کند.

یکی از آن اسناد، مربوط به سخنرانی دکتر باهنر است که درباره آیت الله حکیم گفته است: اگر برای آن مرحوم افتخاری باشد همین چند فتواست که علیه اسرائیل و به نفع چریک‌های عرب داده است؛ سپس با هنر متن فتوا را خواند (همان: ۱۳۹). گزارش سخنرانی‌های بعدی آقای باهنر هم مورد توجه ساواک قرار گرفت (همان: ۱۴۴، ۱۴۵، ۱۴۶) و دستور پیگیری داده شده (همان: ۱۵۱ـ۱۵۰). تعداد سخنرانی‌های باهنر در سال ۴۹ و اوائل سال ۵۰ نسبتاً فراوان است.

به رغم سخنرانی‌های فراوان شریعتی در سال ۴۷ و ۴۸ اولین گزارش رسمی مأموران ساواک از سخنرانی دکتر شریعتی مربوط به ۲۳ خرداد ۱۳۴۸ است که از قول شریعتی آورده است که اروپا به جای تمدن، تجدد به کشورهای دیگر صادر کرد (همان:۹۵). گزارش بعدی هم در صفحه ۱۱۹ آمده است. زان پس از آذر سال ۴۸ تا اردیبهشت ۵۰ هیچ گزارشی از سخنرانی دکتر شریعتی در حسینیه به جز یک مورد از تاریخ ۲۷ مرداد ۴۹ داده نشده است. این نکتۀ شگفتی است. پس از آن در اردیبهشت سال ۵۰ از اعلام برنامه‌های سلسله دروس تحقیقی، علمی و دینی که توسط دکتر شریعتی و به صورت کلاس باید اداره می‌شده، یاد شده است (همان: ۱۹۶). این همان زمانی است که آقای مطهری پس از مدت‌های مدید اختلاف، حسینیه را ترک کرد و به مسجد الجواد÷ رفت (همان: ۱۹۷).

در یک مقطع، سخن از حضور حاج محمود مانیان (م ۱۳۷۳) در حسینیه به میان می‌آید که در اسناد بعدی هم این مسأله دنبال شده است. اما وقتی صحبت از نقش آیت الله طالقانی می‌شود، ساواک حساسیت نشان می‌دهد، زیرا سوابق آیت الله طالقانی آشکارا سیاسی بود و ساواک به هیچ روی مایل نبود وی نقشی در حسینیه داشته باشد. ساواک در این باره از عوامل خود می‌خواهد اطلاعاتی به دست آوردند (همان: ۱۰۵). پاسخ عوامل ساواک این بود که طالقانی کمترین نقشی در حسینیه ندارد (همان: ۱۱۴ آذر ۴۸).

گزارش یک سخنرانی صریح از آقای مطهری علیه برنامه‌های مرده باد و زنده باد، از جمله گزارش‌هایی است که نشان می‌دهد حرکت فرهنگی بر ضد رژیم مورد توجه وی بوده است (همان: ۱۰۶). عنوان سخنرانی یاد شده نهضت آزادی بخش اسلام بوده و حساسیت ساواک را جلب کرده است. گزارش‌های ارائه شده از سخنرانی‌های آقای مطهری در سال ۴۸ـ۴۹ متعدد است و می‌تواند گوشه‌ای از اندیشه‌های ایشان را در آن دوره نشان دهد (برای نمونه همان: ۱۳۶، ۱۳۷). برخی از این مباحث همان مباحثی است که برای استاد مهم بود و در همان دوره به نوشتن کتاب در آن باره مشغول می‌بود؛ از جمله مباحث مربوط به حقوق زن (همان: ۱۴۸) یا کتابسوزی در اسکندریه (همان:۱۵۶) که عوامل ساواک گزارش آن‌ها را به صورت مبسوط داده‌اند. (۱۶۰ـ۱۵۷)

تأمین منابع مالی حسینیه هم برای ساواک مهم بوده و احتمالاتی در این باره می‌داده است. در این زمینه تحقیق مستقلی که قاعدتاً باید با استفاده از اطلاعات داخل خود حسینیه و دفاتر آن باشد، تهیه می‌شود. در این فهرست نام تعداد زیادی از کسانی که به حسینیه کمک کرده‌اند، آمده است. این فهرست نشان می‌دهد که بیش از نود درصد مخارج این حسینیه توسط بازاری‌های تهران پرداخت می‌شده است. ساواک این مطلب را ضمن گزارشی که موارد کمک هم مشخص شده و شغل کمک‌کنندگان هم در آن قید شده، آورده است. (همان: ۱۱۲-۱۱۰، آبان ۴۸) در واقع بازار تأمین‌کنندۀ اصلی هزینه‌های جریان مبارزه اسلامی از هر نوع آن و میان هر گروهی بود.

یک گزارش ساواک از خرداد ۴۹ دربارۀ آثار حسینیه ارشاد، درباره شرکت زنان شمال شهر است: «بر تعداد کسانی که برای کسب فیض بیشتر از تعالیم اسلامی به حسینیۀ ارشاد مراجعه می‌نمایند، افزوده شده است» (همان: ۱۴۰).

جمع‌بندی ساواک از فعالیت‌های حسینیه در آبان ۴۹ آن است که بسا در آینده، این حسینیه به صورت یک مرکز برای فعالیت‌های مضره درآید (همان: ۱۶۷) اما روی این گزارش‌ها ترتیب اثری داده نمی‌شود.

به دنبال استقبال نسل دانشگاهی، فعالیت دکتر شریعتی از اوائل سال ۵۰ در حسینیه بیشتر شد. ساواک از سخنرانی‌های او معمولا گزارشی تهیه نمی‌کرد و بعد از آن هم غالباً نکرد. یک‌بار هم اشاره شد که مطالب تحریک‌آمیز در آن نیست. اما نگرانی ساواک از دانشجویانی بود که از دانشکدۀ فنی [۱۶۱۶] ونقاط دیگر به حسینیه می‌آمدند و این برنامه‌ها سبب اتحاد و همبستگی آن‌ها می‌شد (همان: ۲۰۰). بعد از آن هم با اینکه گزارش سخنرانی افرادی مانند باهنر یا صدر بلاغی با تفصیل و حتی جزئیات یاد می‌شود، اما از دکتر شریعتی کمتر یاد شده و گزارش سخنرانی‌های وی بسیار کوتاه می‌آید.

در گزارش دیگری با اشاره به سخنرانی‌های شریعتی آمده است که می‌توان «در صورت امکان از وجود وی در جهت مصالح کشور و تنویر افکار دانشجویان بهره برداری مؤثر نمود». (همان: ۲۱۷)

به نظر می‌رسد از سال ۵۰ مخالفت برخی از علمای تهران با حسینیۀ ارشاد آغاز و به مرور گسترش یافت. در سندی با تاریخ ۱۰/۹/۵۰ آمده است که آقای سید رضا صدر (برادر امام موسی صدر) به کسی گفته بود: من از آیت الله خوانساری پرسیدم رفتن معممین به حسینیۀ ارشاد چه صورتی دارد؟ او گفت: با این برنامه‌هایی که دارند رفتن به آنجا صلاح نیست. آنگاه اضافه نموده است: علت این موضوع این است که دکتر شریعتی و چند نفر دیگر در آنجا علیه مذهب شیعه صحبت می‌کنند. مثلا می‌گویند: شیعه دو قسم است: یکی شیعه علوی و دیگری شیعه صفوی. منظورش این است که عده‌ای از شیعیان در زمان صفویه پیدا شده‌اند و از اول شیعه‌گری رسم نبوده است. (همان: ۲۱۶)

یک گزارش دیگر می‌تواند ذهنیت برخی از روحانیون شیعه را دربارۀ حسینیه این زمان نشان دهد. این گزارش درباره ملاقات و گفتگوی برخی از روحانیون تهران از جمله شیخ عباس مهاجرانی، وابسته به اداره اوقاف [۱۶۱۷]، و نیز شیخ محمد هاشمیان رفسنجانی با آیت الله لواسانی رهبر شیعیان مدینه است. در آنجا مرحوم لواسانی از شیخ محمد می‌پرسد: این هاشمی رفسنجانی که زندان است با شما چه نستبی دارد؟ او می‌گوید: پسر عموی من است و به خاطر سخنرانی‌هایی که از جمله در حسینیه ارشاد داشته زندانی شده است. لواسانی می‌گوید: حسینیه ارشاد که مرکز وهابیت است چطور آقای رفسنجانی آنجا منبر رفته است؟ جزائری (شاید سید مرتضی) که (او هم در آنجا حاضر بوده) گفت: امسال آقای فلسفی به حسینیه ارشاد نرفت و آقای خوانساری هم می‌گفتند که رفتن به حسینیه ارشاد را حرام کرده است. بعد موضوع مراجع تقلید به پیش آمد. لواسانی گفت: اقای شریعتمداری که درباری است. آقای نجفی هم شیخ نامه نویس است (همان:۲۲۸). بعد از آن شیخ محمدهاشمی به نقل از سید محمدرضا صالحی کرمانی خاطره‌ای درباره روابط آقای شریعتمداری و دکتر بقایی نقل می‌کند که قرآن در میان گذاشتند تا دیگر علیه هم بدگویی نکنند. لواسانی آن داستان را قبول نمی‌کند و می‌گوید: درباری‌بودن شریعتمداری برای پیشرفت کارهای خودش است (همان: ۲۲۹).

گسترش موج مخالف علیه حسینیه به آیت الله میلانی، که زمانی گفته می‌شد از حسینیه حمایت کرده بود، نیز رسید. آیت الله میلانی مناسبات بسیار خوبی با محمدتقی شریعتی داشت و رفت و آمد او به بیت آقای میلانی درحدی بود که مرتب در بیرونی ایشان نشسته و در ارتباط با وی بودند. اما داستان حسینیه ارشاد که بالا گرفت، به تدریج آیت الله میلانی، زیر فشار انتقادهای روحانیون تهران به حسینیه ارشاد، از آن فاصله گرفت. به عبارت دیگر و تحت شرایطی که در جای دیگر مرتب اشاره کرده‌ایم، نگاه آیت الله میلانی به جریان انقلابی با ادعای دورشدن آن از ولایت، منفی شده بود. این شرایطی بود که عامل اصلی ایجاد آن، سید مرتضی جزائری از نزدیکان آیت الله میلانی و برادر همسر فرزند ایشان یعنی سید محمدعلی میلانی بود. آیت الله میلانی در پاسخ پرسش شخصی با نام قاسم دماوندی که از وی سوال کرده بود که: رفتن به حسینیه چه حکمی دارد؟ این چنین جواب داد: مرقوم مورخ ۲۰/۵/۵۱ جنابعالی واصل گردید. بلی لازم است از رفتن به آن محل و خواندن کتاب‌های مزبور خودداری نمایید (همان: ۲۴۸). یک‌بار همین آقای جزائری به عبدخدایی گفته بود: دیدی این علی شریعتی وهابی چه غوغایی به پا کرد؟ [۱۶۱۸]

در انتهای متن چاپی در این کتاب، امضای اعلامیه، به اسم محمدعلی میلانی آمده است! متن عکس اعلامیه برای روشن‌کردن اینکه نام محمد هادی است یا نه، دست کم برای من قابل خواندن نبود. تصویر این نامه در مجموعه اسناد ایت الله میلانی (چاپ سه جلدی) ظاهراً نیامده است. شاید محمدعلی پسر آیت الله میلانی این جوابیه را نوشته باشد. شریعتی هم در پاسخ این برخوردها نام‌های به ایشان نوشت و با اشاره به اینکه آنان از آمدن آیت الله میلانی به مشهد خوشحال شده‌اند و امیدها داشته‌اند، به حصاری که اطراف ایشان را گرفته اشاره کرده و با طعنه‌های فراوان و اشاره به اینکه در خانه شما بسته شده و از پشت، دری به روی خواص باز شده، ایشان را با آیت الله کفایی و بهبهانی مقایسه کرد. شریعتی می‌گوید که بیست سال است با ارادت و اخلاص نسبت به شما بزرگ شده‌ام و در اروپا و ایران، در دانشگاه و بازار، با شور و اخلاص و افتخار مبلغ شخصیت علمی و اجتماعی شما بودم... برای من از دست رفتن شما فاجعه‌ای است که نمی‌توانم جبرانش کنم. سپس با اشاره به مسائل الجزایر و فلسطین و سکوت روحانیت در قبال آن‌ها، از اینکه نسبت به ولایت مسأله‌ای پیش آمده و ایشان توصیه به نرفتن به حسینیه ارشاد کرده‌اند، برآشفته و تأکید می‌کند که از ترس فتوا این نامه را ننوشته و تأکید می‌کند که برای ما سخت ناگوار است که مرجع بزرگ علمی و دینی ما، امروز، بر کتاب راه بهشت و شجرة الانسان... تقریظ می‌نویسد و... آنگاه بعثت و ایدئولوژی مهندس بازرگان و یا اسلام شناسی مرا تحریم و تکفیر می‌کند. [۱۶۱۹]

گفتنی است که گه‌گاه مخالفت‌های آقای سید ابراهیم میلانی هم که از علمای تهران بود و روزگاری مصدقی، به پای آیت الله میلانی گذاشته می‌شد. این همان فردی است که پس از مخالفت‌ها و بیانیه‌اش علیه دکتر، شریعتی نام‌های به وی نوشته که در مجموعه نامه‌های او هم چاپ شده است. [۱۶۲۰] در صفحه ۳۱۵ همین اسناد حسینیه هم اشاره به بیانیۀ او بر ضد شریعتی شده، آنجا که نوشته است: چون شریعتی تحت تأثیر افکار فلاسفه غرب قرار گرفته و مطالبی علیه مذهب تشیع نوشته و در سخنرانی‌های خود نیز عنوان می‌کند، لذا مطالعۀ کتاب‌هایش و همچنین شرکت در مجلس وعظ او جایز نیست (همان: ۳۱۵). ساواک در انتشار این فتوای سید ابراهیم میلانی تلاش می‌کرده است (همان: ۳۳۱).

حساسیت اصلی آیت الله میلانی، روی مسأله ولایت بود و از آن جماعتی بود که به دلیل مسأله ولایت، از دایرۀ مبارزه خارج گشتند. موضع گیری آیت الله میلانی علیه شریعتی، موقعیت دکتر را در مشهد متزلزل کرد و منبری‌ها شدیداً علیه او موضع گرفتند. یک بار شریعتی در مشهد به سراغ حاج شیخ غلامحسین ترک رفت و عقاید خود را بر او عرضه کرد. شیخ، عقاید شریعتی را در باب ولایت، صحیح دانست و به گفته عبد خدایی، پسر حاج شیخ غلامحسین، قدری از این مخالفت‌ها در مشهد کاسته شد، زیرا شیخ مورد تأیید بیوت علما در مشهد بود. [۱۶۲۱]

جماعت ولایتی‌ها و از جملۀ آقای سید ابراهیم میلانی، نسبت به بحث وحدت اسلامی هم بدبین بودند. مجموعه سخنرانی‌های وی با عنوان منشور و مقدس ولایت توسط شخصی به نام محمد مقیمی - که گویا نام مستعار است - گردآوری و درسال ۱۳۵۱ چاپ شد. در جایی از این کتاب آمده است: «امروز عده‌ای روحانی نما که ملبس به لباس روحانیت می‌باشند، ولایت را به تاراج می‌برند» این اشاره به آثار سید ابوالفضل برقعی است. البته حساب برقعی از بسیاری از مبارزان جدا بود، اما از بیرون، و زمانی که همزمان بحث‌هایی درباره حسینیه ارشاد و کتاب شهید جاوید مطرح شد، نوعی تصور منفی نسبت به همه این موارد در ذهن کسانی که روی ولایت حساسیت داشتند، پدید می‌آمد. همین آقای میلانی در ادامه اشاره‌ای هم به حسینیه ارشاد دارد، آنجا که می‌نویسد: «کسی که دزدان را می‌شناسد و نشانۀ آن‌ها را می‌داند ولی چه کند که فقط نام حسینیه یا تکیه اگر بر سر درب هر محیطی بود گویا مطالب داخل هم مذهبی است... سخنران‌های آن محیط پر صدا، شریک دزد و رفیق قافله می‌باشند. آن‌ها فقط مأموریت دارند با افکار مذهبی مردم بازی کرده و آنان را به آنچه دشمن معتقد است معتقد سازند.» [۱۶۲۲] و ادامه می‌دهد: «شعار این افراد که در میان جوامع شیعیان کنونی زندگی می‌نمایند این است که اتحاد اسلامی را محفوظ نگاه داشته...» [۱۶۲۳] «این عده که از آدمک‌های مقوایی تاریخ دفاع می‌کنند و به عنوان اتحاد اسلامی فضائلی دروغین برای آنان می‌تراشند، از چشمه‌ای آب نمی‌نوشند». [۱۶۲۴] وی در شمارش افرادی که بی‌دلیل شهرتی در جامعه تشیع به دست آورده‌اند می‌نویسد: «یکی از آن افراد که واقعا قلب مرا خیلی سوزانده و نسبت به سایر اهل سنت واقعا جری‌تر و شقی‌تر بوده است، سید قطب می‌باشد که عده‌ای بی‌فکر و اندیشه کمی فرنگی مآب در معنی غرب زده از او بی‌حد تجلیل کرده و مورد ستایش قرارش داده‌اند». [۱۶۲۵] در سال‌هایی که ابراهیم میلانی به تهران آمد، از دید انقلابیون فردی شناخته می‌شد که با اوقاف در ارتباط است و دستگاه پهلوی به وی کمک می‌کند. به همین دلیل از او پرهیز می‌کردند.

در گزارش دیگری از مهر ۵۱ آمده است که اعلامیه‌هایی در قم علیه حسینیه ارشاد توزیع شده است (همان: ۲۵۱). در همان گزارش آمده است که آیت الله خوانساری در ملاقاتی که با یکی از مسؤولان دولتی در سیزدهم مهر ۵۱ داشته تقاضا نموده است تا از مقامات مسؤول امنیتی خواهش شود برای مدتی از وعظ و سخنرانی آقای علی شریعتی در حسینیۀ ارشاد جلوگیری به عمل‌ آید تا احساسات مذهبی آیات تسکین یابد. (همان:۲۵۱)

فشار روحانیون بر مسائل حسینیه ادامه یافت و ساواک در گزارشی نوشت که آیت الله میلانی به خانم کاتوزیان - مبلغ بخش زنانه حسینیه - شفاهاً دستور داده است در جلسات وعظ حسینیه شرکت ننماید (همان: ۲۵۴). در اسناد پایان همین کتاب سندی آمده است که می‌گوید: طبق اطلاع در حسینیه ارشاد، خانم کاتوزیان که طبق معمول هر سال در ماه مبارک رمضان برای خانم‌ها صحبت می‌کرد، امسال سخنرانی نمی‌کند. (همان: ۴۴۹) این مطلب با وضوح بیشتری در کتاب آیت الله العظمی میلانی به روایت اسناد ساواک (ج ۳، ص ۵۴۴) آمده است.

از دیگر کسانی که نقش حساسی در تعریف جدید مواضع آیت الله میلانی نسبت به مواضع شریعتی داشت، آقای سید فاضل میلانی بود که جزواتی با عنون «دکتر چه می‌گوید» نوشت. آقای مهدوی راد گفتند که شیخ محمدرضا نوقانی یک دهه در کوچه نوقانی، مسجد امام رضا÷ با استفاده از همین جزوات علیه شریعتی صحبت کرد و خطابش به او «جوانک» بود. در این کار، یکی از استادان درس لمعه مشهد با نام بنی هاشمی کتاب‌های شریعتی را مطالعه کرده علامت می‌زد، و آقای سید فاضل میلانی بر آن اساس، جزوات مزبور را تدوین می‌کرد.

گزارش سخنرانی شیخ قاسم اسلامی هم بر ضد حسینیه ارشاد در سند دیگر آمده است. این سخنرانی در مسجدی در خیابان شیخ هادی بوده است (همان: ۲۶۱).

در گزارش دیگر با تاریخ ۱۰/۸/۵۱ آمده است: در چند روز اخیر در بعضی مساجد و مجالس روضه خوانی عده‌ای از وعاظ از حسنیه ارشاد انتقاد و مردم را از شرکت در جلسات آن منع نموده و دکتر علی شریعتی سخنران آن را کافر و مخالف دین اسلام معرفی می‌نمایند (همان: ۲۶۷). همچنین به سخنرانی مرحوم کافی در مهدیه تهران اشاره شده است. دکتر حشمت الله مقصودی هم در مسجد احمدیه در نارمک بر ضد وی سخنرانی کرده است (همان: ۲۶۷).

براساس گزارش ساواک، شریعتی در ۱۳/۱۲/۵۰ برنامه‌های جدید مؤسسه را که تشکیل گروه‌های تئاتر و نقاشی و آموزش قرآن و غیره است اعلام می‌کند (همان: ۲۲۵) اما در گزارش‌های بعدی هم باز اثری از گزارش سخنرانی‌های وی نیست. فقط اشاره می‌شود که به کلاس رفت و بعد از کلاس درس او مثلاً چند اعلامیه یا تراکت پخش شد (همان: ۲۳۸). طبعاً در مواردی هم گزارش کوتاه سخنرانی‌های وی آمده است (همان: ۲۴۴). در مورد ص ۲۶۲ فقط اشاره شده: نامبرده بالا در تالار اول حسینیۀ ارشاد تحت عنوان اسلام شناسی سخنرانی کرد؛ اما هیچ اشاره‌ای به محتوای بحث وی نشده است. یا مثلا درباره سخنرانی روز هفتم آبان ۵۱ آمده است: دکتر علی شریعتی تحت عنوان قاسطین مارقین ناکثین به تفصیل سخنرانی کرد و حدود ۵۰۰۰ نفر در آن جلسه شرکت داشتند (همان: ۲۷۶) اما دیگر مطلبی نیامده است؛ این درحالی است که گزارش سخنرانی دیگران معمولاً مبسوط ارائه می‌شود.

قدری به عقب برگردیم. در ادامه فعالیت‌های حسینیه ارشاد در مرداد و شهریور سال ۵۱ گزارش‌هایی درباره اجرای نمایشنامه ابوذر و سربداران درج شده است. بعد از برگزاری نمایش‌نامۀ نهضت شیعی سربداریه، ساواک دستور می‌دهد تا مِن بعد، اجازه برگزاری نمایشنامه دیگر داده نشود. (همان: ۲۵۳)

درباره این دو نمایشنامه و تأثیر آن‌ها روی جوانان گزارشی مستقل تهیه شده و هشدار داده شده است. تحلیل ساواک با توجه به این دو نمونه کار نمایشی از حسینیه این بود: حسینیه ارشاد در حال حاضر یکی از کانون‌های اصلی و محل تمرکز افراد متعصب مذهبی و ناراحتی است و در صورتی که از هم اکنون اقدامات اساسی برای پاکسازی و محدود کردن جلسات مذهبی و سایر فعالیت‌های خاص این کانون معمول نگردد، در آینده خطرات جدی از افرادی که در حسینیه مذکور پرورش یافته... متصوّر می‌باشد (همان: ۲۵۸ـ۲۵۶).

به نظر می‌رسد ساواک و دستگاه پهلوی در ماه‌های میانی سال ۵۱ از دو سو تحت فشار بودند: یکی شدت گرفتن فعالیت‌های مضره سیاسی در حسینیۀ ارشاد که با توزیع اعلامیه‌های مجاهدین و نیز برگزاری نمایشنامه ابوذر و سربداران به اوج خود رسید (در این گزارش‌ها اصلاً به سخنان دکتر شریعتی در این زمینه استناد نشده است).

دو، فشار روحانیون و علما علیه حسینیۀ ارشاد که گزارش‌های مکرر و پی در پی در این باره در این مجموعۀ اسناد دیده می‌شود. در این باره ساواک گزارش مفصلی تهیه کرده اسامی برخی از مخالفان شریعتی را با اظهار نظرهایشان آورده است. (همان: ۳۱۶ـ۳۱۵) در آن گزراش تصریح شده است که آیات عظام حاضر به دادن فتوایی بر ضد حسینیه نشده‌اند و همین هم سبب ناراحتی برخی از روحانیون منبری شده است.

در روز دهم آبان همین سال حسن الامین فرزند مرحوم سید محسن الامین به حسینیه ارشاد آمد و درباره تشیع در میان ملل عرب و دایرة المعارف شیعه چندین سخنرانی کرد (همان: ۲۷۷) که با استقبال مواجه شد. [۱۶۲۶]

دربارۀ مورد اول، مقدم در گزارشی در تاریخ ۱۱/۸/۵۱ اشاره می‌کند که برای آخرین بار باید به مسؤولان حسینیه هشدار داد که براساس تعهدات پیشین خود می‌بایست جلو هرگونه فعالیت مضره را بگیرند. (همان: ۲۶۸) این فعالیت مضره به جز آن دو نمایشنامه، مربوط به توزیع اعلامیه‌های مجاهدین خلق بوده (همان: ۲۷۳) که به خصوص از ناحیه زنان، که برخی از وابستگان آن افراد اعدام شده بودند، توزیع می‌شد (همان: ۳۲۶). اندکی بعد دستور تعقیب برخی از بازیگران و دست اندرکاران آن دو نمایشنامه هم داده شد (همان: ۲۹۷ـ۲۹۶ و صفحات بعد) که سرنخ‌هایی هم درباره ارتباط آنان با برخی از گروه‌ها به دست آمد.

این وضعیت بحرانی شامل مسجد الجواد÷ ومسجد هدایت نیز می‌شد و همزمان این سه مرکز با مشکل هشدار ساواک و تعطیلی روبه‌رو شدند. حساسیت این موضوع تا به آنجا رسید که گزارش سه مکان یاد شده به دست شاه رسید و شاه درباره آن‌ها دستور داد، عبارت چنین است:

مراتب فوق از شرف عرض همایون شاهنشاه آریامهر گذشت و پیشنهاد گردید به طریق مقتضی در مورد برکناری متولیان و مسؤولان این مراکز اقدام و افراد واجد شرایطی به جای آن‌ها گمارده شوند. معظمٌ له این پیشنهاد را مورد تصویب قرار دادند (همان: ۲۷۱).

گفتنی است که در یک مورد دیگر، بعد از تعطیلی حسینیه و در سال ۵۲ از شاه نقل شده است که در ارتباط با برخی از دشواری‌ها از جمله مسائل دانشکده نفت آبادان، گفته بود که ریشۀ همه این‌ها به حسینیۀ ارشاد بر می‌گردد. شاه در این مورد گفته بود: اغلب مارکسیست‌های اسلامی سرنخ‌شان از همان حسینیۀ ارشاد سرچشمه می‌گیرد (همان: ۳۴۹ـ۳۴۸). این گزارشی است که سرلشگر ایادی - بهایی معروف - که دائماً کنار شاه بود، برای نصیری نوشته است. نصیری در پاسخ به شاه در تاریخ۲۰/۱۰/۵۲ می‌نویسد که یک سال است حسینیه تعطیل شده است (همان: ۳۵۱)؛ شاه که تصور کرده بود آن‌ها گمان می‌کنند او خبری از حسینیه و تعطیلی آن ندارد باز پاسخ می‌دهد: قبلا را می‌دانیم، حالا چکار می‌کنید؟ (همان: ۳۵۲). [۱۶۲۷]

اندکی به عقب برگردیم. ماه‌های مهر و آبان اوضاع به طور جدی حاد می‌شود. این بعد از اعدام گروهی از سران مجاهدین است که بازتاب زیادی در محافل انقلابی در کشور و به خصوص تهران داشت و مسلما کسانی از آنان تلاش داشتند تا از حسینیه برای مقاصد تبلیغی خود بر ضد رژیم استفاده کنند.

گزارش پیش‌گفته دربارۀ سه مرکزی که فعالیت‌های مضره در آن‌ها انجام می‌شود، مربوط به روز ۱۵/۸/۵۱ است و روز بعد یعنی شانزدهم آبان اعلام می‌شود: حسینیۀ ارشاد به علت گفتارهای ضد و نقیض دکتر شریعتی که سخنانش علیه مذهب تشیع بوده، بسته شده است (همان: ۲۷۲). اما به نظر می‌رسد در آن تاریخ فقط محدودیت‌هایی اعمال شده بود.

دکتر شریعتی در روز ۱۲/۸/۵۱ بعد از سخنرانی حسن الامین اشاره به محدودیت‌هایی می‌کند که برای حسینیه پیش آمده و سپس می‌گوید: خیال می‌کنند چهار دیواری حسینیه را ببندند دیگر می‌توانند جلوی فکر کردن مردم را بگیرند، ولی نمی‌دانند وقتی در اینجا بسته شود هر دلی یک حسینیه می‌شود (کف‌زدن حضار) (همان: ۲۷۸)؛ این ایام، ایام ماه رمضان بوده است.

روز ۱۷/۸/۵۱ نماز عید فطر در حسینیه خوانده شد و محمدتقی شریعتی سخنرانی کرد. ضمنا ساواک در همان ایام گزارشی از نیامدن آقای مطهری به حسینیه تهیه کرده و گفته است که او با هاشمی رفسنجانی و دکتر بهشتی جلساتی در این باره داشته‌اند (همان: ۲۸۰).

در ۲۲/۸/۵۱ از ساواک شمیران به حسینیه اطلاع داده می‌شود که دیگر حق برگزاری هیچگونه برنامه‌ای را ندارند و حسینیه از این پس باید تعطیل شود (همان: ۲۸۲).

مسجد الجواد هم تعطیل شده و پیشنماز آنجا به نام شیخ مرتضی مطهری را چند روزی بازداشت کرده‌اند و در تاریخ ۲۸/۸/۵۱ او را آزاد نموده‌اند. (همان: ۳۲۱) ظاهراً دستگیری آقای مطهری در برابر حسینیه ارشاد و در وقتی بوده که تظاهراتی در آنجا در روز ۲۶/۸/۵۱ در جریان بوده است (همان: ۳۲۲).

در این وقت گزارش مفصلی از سوی ساواک درباره سابقه و لاحقۀ حسینیۀ ارشاد تهیه شده است. از جمله نکاتی که مورد توجه قرار گرفته، آن است که تحت عنوان «نوع فعالیت‌های مذهبی و سخنرانی‌های معموله» در حسینیه آمده است:

سخنران اصلی جلسات مذهبی حسینیه ارشاد دکتر علی شریعتی مزینانی می‌باشد که در سنوات گذشته مطالبی که جنبه مضره و خلاف مصالح مملکتی داشته باشد عنوان ننموده، لکن بعضاً در لفافه مطالبی دایر بر مقایسه سوسیالیزم و قوانین اسلامی عنوان کرده است؛ و از طرفی در سخنرانی‌های پیرامون تاریخ اسلام که در آن‌ها نقش سه خلیفه اول در نضج و نشر دین مبین اسلام تأکید و تصریح گردیده بود، عده‌ای از متعصبین مذهبی و روحانیون، وی را سنی قلمداد و از در مخالفت با مشارالیه و حسینیه مذکور درآمده و با مراجعه به آیات طراز اول مانند آیت الله شریعتمداری، آیت الله خوانساری، و آیت الله میلانی، خواسته‌اند علیه فعالیت‌هایی که در این حسینیه صورت می‌گیرد، فتوائیه‌ای صادر نمایند که تاکنون مخالفت آشکاری از جانب آیات مذکور صورت نگرفته، ولی برخی از روحانیون در منابر به نامبرده و حسینیه مورد بحث حمله و اعلامیه‌هایی علیه آن منتشر ساخته‌اند و این مرکز مذهبی را به عنوان پایگاهی که از جانب کشورهای سنی مذهب تقویت می‌گردد قلمداد و مردم را به فعالیت علیه آن دعوت نموده‌اند(همان: ۲۸۵ـ۲۸۴).

این نشان می‌دهد که ساواک در یک دوره، روی شریعتی به لحاظ آنکه هیچگونه برخورد سیاسی ندارد، حساسیت نداشت و شاید برای همین هم منابع ساواک الزامی برای گزارش سخنرانی‌های او در حسینیه نداشتند. با این حال خواهیم دید که به هر روی ساواک به این نتیجه رسید که «نامبرده عنصری است ناراحت و داری افکار و عقاید منحرف که صلاح نیست در حسینیه مزبور و سایر مجامع و محافل مذهبی سخنرانی نماید». این تحلیل بعدی ساواک یا بخشی از ساواک بود که اکنون پس از پیش آمدن چندین مشکل و برای آنکه از شرّ حسینیه خلاص شود با تعطیلی آن موافقت کرد. در آن صورت، هم از فشار روحانیون کاسته می‌شد و هم یک زمینه مهم برای فعالیت‌های مضرۀ حاشیه‌ای در حسینیه از میان می‌رفت و هم مشکل شریعتی که مبهم بود حل می‌شد.

برای روشن‌شدن این تحلیل به چند نکته که در ادامه در این اسناد آمده باید توجه کرد:

مطلب بعدی در این گزارش ساواک در روزهای پس از تعطیلی حسینیه، نفوذ گروه‌های افراطی در حسینیه است. در این زمینه به پخش برخی از اعلامیه‌ها در ارتباط با اعدام‌های رژیم و نیز اجرای نمایشنامه ابوذر و سربداران اشاره شده است. در عین حال تأکید شده است که هیچگونه مدارک مستندی که حکایت از وجود رابطه مستقیم بین گردانندگان این مراکز با عناصر خرابکار و افراطی مذهبی بنماید، وجود ندارد (همان: ۲۸۶).

در گزارش دیگری با اشاره به اعلامیه آیت الله میلانی علیه حسینیه ارشاد، ساواک می‌نویسد: چون مدتی است دکتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد صحبت نموده و اکثرا با کهنه پرستی روحانیون کم سواد مبارزه می‌نماید، لذا مرتباً از طرف این عده که تعداشان نیز زیاد است به عناوین مختلف علیه حسینیه ارشاد اقداماتی شروع شده است (همان: ۲۸۸).

گذشت که این یک دیدگاه در ساواک بود که شریعتی را به دلیل مبارزه با کهنه‌پرستی ستایش می‌کرد. اما نگاه دیگر این بود که «با هوشیاری کامل مقاصد خود را در پوشش مسائل مذهبی به مستمعین اظهاراتش و خوانندگان کتبی که انتشار می‌دهد ارائه می‌کند و هر روز گام جدیدی در این راه بر می‌دارد. در طرز تفکر نامبرده وجوه تشابه بسیاری با عناصر سازمان آزادیبخش ایران (مجاهدین خلق) وابسته به جمعیت به اصطلاح نهضت آزادی مشاهده می‌گردد... و به طور کلی می‌توان نامبرده را عامل اصلی وقایعی که در حسینیه مذکور می‌گذرد دانست؛ زیرا هیئت مدیره و گردانندگان حسینیه موصوف نیز تحت تأثیر و نفوذ وی می‌باشند و در واقع آلت بلا ارادۀ وی هستند» (همان، : ۳۰۲ـ۳۰۱). به عنوان شاهد بر این گزارش، کتاب شهادت و از کجا آغاز کنیم هم برای تیمسار معاونت یکم ساواک ارسال می‌شود.

پس از تعطیلی طی چند روز، اجتماعات اندکی از برخی از کسانی که در کلاس‌های حسینیه شرکت می‌کردند جلوی حسینیه دیده می‌شود که نیروهای امننیتی آن‌ها را پراکنده می‌کنند و دراین باره به ضرب و جرح و دستگیری افراد هم می‌پردازند. (همان: ۲۹۴ـ۲۹۰)

بدین ترتیب حسینیه تعطیل شد، اما مشکل افکار عمومی وجود داشت، به خصوص که خبر آن را رادیوی دولتی لندن هم پخش کرده بود و ساواک مجبور شده بود دراین باره توضیحی به سفارتخانه‌های ایران در خارج از کشور بفرستد (همان: ۴۶۴).

ساواک به دلیل مطرح شدن مسأله در سطح بین المللی و نیز به خاطر کنترل افکار عمومی در داخل (همان: ۳۴۲) در پی آن بود تا برنامه‌هایی تدارک شود که حسینیه به صورت کنترل شده ادامه یابد، اما یافتن راه حلی برای این مسأله بسیار دشوار بود. طرح سپردن آن به دست یکی از مراجع تقلید مطرح شد که روشن بود به جایی نمی‌رسد. صحبت از ادامه برنامه‌های حسینیه بدون شریعتی شد که اوقاف مطرح کرد، اما میناچی نپذیرفت. (همان: ۳۳۹) گرچه روشن نیست این ملاقات‌ها و گفتگوها تا چه اندازه جدی بوده است.

موضوع حسینیه ارشاد و ادامه تعطیلی آن در زمستان سال ۵۲ بار دیگر برای شاه مطرح شد. زمانی که بحث دانشکده نفت آبادان و تعطیلی آن پیش آمد.

اشاره کردیم که شاه گفت، همه آن مسائل به حسینیه ارشاد بر می‌گردد. به این ترتیب مکاتباتی میان ایادی و نصیری درباره نظرات شاه در این باره طرح شد. نصیری ضمن گزارشی با اشاره به اینکه از سال ۵۱ با توسعه فعالیت‌های مضره، حسینیه ارشاد را بسته‌ایم و عده‌ای را دستگیر کرده و جزوات فراوانی را از بین برده‌ایم، اشاره به بحث بازگشایی آن در شرایطی تازه کرد، شاه در پاسخ گفت:

باید تمام این اشخاص را شدیدا تنبیه کنید؛ زیرا خیانت بزرگی به کشور کرده‌اند. به علاوه شما نیستید که در مورد افتتاح و یا عدم افتتاح تصمیم بگیرید. لازم است موضوع را دقیقا پیگیری و نتیجه را بعداً گزارش دهید. (همان: ۳۵۵)

جمع‌بندی گفتگوهای طرح شده و دیدگاه شاه در سال ۵۲ که ریشه مارکسیسم اسلامی را به حسینیه ارشاد برگردانده، در گزارش دیگری هم آمده است (همان: ۳۵۷ـ۳۵۶). نتیجه این گزارش این بود که حسینیه همچنان تعطیل خواهد ماند، زیرا این بار شاه روی آن انگشت گذاشته بود.

در مرداد سال ۵۳ اداره اوقاف تصمیم گرفت به مناسبت بعثت پیامبر ج جشنی در حسینیه برگزار کند (همان: ۳۵۸) ظاهرا این کار صورت نگرفته است.

در گزارشی که ساواک تهیه کرده آمده است که اوقاف بدون داشتن نیروی علمی کارآمد در حدی که بتواند حسینیه را در همان سطح سابق اما بدون آن فعالیت‌ها اداره کند، قادر به بازگشایی حسینیه نیست.

از سوی دیگر در همین گزارش آمده است که دکتر ناصر میناچی هم در گفتگو با دکتر سید حسین نصر به این نتیجه رسیده‌اندکه حسینیه را به یک مرکز تحقیقات عالی علوم دینی تبدیل کنند. در این گزارش از اینکه اداره اوقاف به حسینیه اجازه داده است که حسینیه کتاب‌های شریعتی را با اسم ع. سبزواری چاپ کند ابراز شگفتی شده و گفته شده است که این‌ها نمی‌دانند اسم مشکلی ندارد، محتوای کتاب‌هاست که مشکل دارد. با این حال در نظریه‌ای که ذیل این گزارش آمده از این فرضیه دفاع شده است که با توجه به «خلاء فکری ناشی از نبودن زمینه‌های اندیشه‌های ملی و مذهبی صحیح و منطقی مبتنی بر مصالح ملی و میهنی» این ممکن است که حسینیه به صورت یک کانون مذهبی و در قالب یک مرکز تحقیقات علمی، فلسفی، مذهبی بر بستر ایدئولوژی ملی ایرانی درآید و آثار تحقیقاتی آن راهگشای ذهنی و فکری جوانان باشد (همان: ۳۶۳).

ظاهرا ساواک یا منابع وابسته به آن در این باره تلاش کرده و در جمع، طرح مفصلی را که شامل سه مقطع فوری، کوتاه مدت و بلند مدت بود در اواخر سال ۵۳ و اوائل ۵۴ پیشنهاد می‌کنند. این طرح، طرحی عظیم و نسبتا جامع و جالب توجه بود که اگر امکانات عملی شدنش وجود داشت می‌توانست حسینیه را به مرکز پژوهشی بزرگی تبدیل کند. امید ساواک در این زمینه به نیروهایی مانند سید حسین نصر بود. قرار شد میناچی که این زمان در زندان بود و به قول مقامات مسؤول «به اندازه کافی متنبه شده و آماده هرگونه همکاری است» از زندان آزاد شود تا زمینه‌های عملی‌شدن این طرح فراهم گردد (همان: ۳۷۴ـ۳۷۶).

از این اسناد چنین به دست می‌آید که این مسأله دنبال نشده است.

سند بعدی مربوط به خرداد ۵۵ است که جعفر شریف امامی از احمدی سرپرست اوقاف تقاضا می‌کند که براساس امر شاه زمینه استفاده از حسینیه ارشاد را برای برگزاری مراسم ختم و فاتحه فراهم سازد. (همان: ۳۷۵) اما سازمان امنیت اجازه این کار را نمی‌دهد (همان: ۳۷۸). بعد از این، سندی دربارۀ حسینیه ارشاد وجود ندارد. تنها اشاره این است که مسجد قبا به نوعی جایگزین حسینیه ارشاد شده است.

به نظر می‌رسد یکی از نکات مهم در این مجموعه اسناد، آن است که چیزی که نشان بدهد ارتباطی میان ساواک و برخی از عناصر تصمیم گیرنده در حسینیه بوده است، وجود ندارد. این نتیجه‌گیری در حد اسناد موجود و چیزی است که در این مجموعه چاپ شده است. اما بار دیگر این فرضیه را انکار نمی‌کند که سخت‌گیری چندانی هم وجود نداشته و گاه به خاطر مبارزه شریعتی با روحانیت یا به قول عناصر ساواک «کهنه‌گرایی» زمینه نوعی نگاه مثبت هم به حسینیه بوده است. چیزی که تا پایان ادامه نیافته و ساواک سردرگم مانده، حسینیه را تعطیل کرده است.

[۱۶۱۱] حسینیه ارشاد به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۸۳. [۱۶۱۲. ] حسینیۀ ارشاد به روایت اسناد ساواک، ص ۶۰۴، از این به بعد هر صفحه‌ای که در متن در پرانتز آمده اما نام کتاب در کنارش نیامده از همین کتاب است. [۱۶۱۳] شرح حالش را بنگرید: همان، ص ۴۰-۳۹. [۱۶۱۴] فخرالدین حجازی به روایت اسناد ساواک، ص ۱۴۲ـ۱۴۱. [۱۶۱۵] صدرالدین بلاغی طی چند دهۀ پیش از انقلاب، از چهره‌های فرهنگی فعال بود که سال‌ها در حسینیه ارشاد هم سخنرانی کرد و در کاروان‌های حج این حسینیه هم شرکت داشت. وی در مطبوعات قلم می‌زد، خطیب زبردستی بود، فراوان در رادیوی تهران سخن می‌گفت و نثر زیبایی داشت و خوب هم ترجمه می‌کرد. وی به سال ۱۲۹۰ ش در نایین به دنیا آمد. در اصفهان و شیراز درس طلبگی خکواند و از سال ۱۳۲۰ که به تهران آمد، کارهای تبلیغی خود را آغاز کرد. وی تا جریان ملی‌شدن صنعت نف یک فعال سیاسی بود و بعد از آن به دستور آیت الله بروجردی برای تبلیغات مذهبی به آمریکا رفت. برخی از آثار وی از تألیف و ترجمه عبارتند از: سخنرانی‌های بلاغی، قصص قرآن، برهان قرآن، عدالت و قضا در اسلام، جاهلیت قرن بیستم، ترجمه صحیفه سجادیه، پیامبر درصحنۀ کارزا بدر، پیامبر رحمت، صلح حدیبیه و محاکمۀ گلدزیهر صهیونیست. وی کتاب امام علی÷ جرج جرداق را هم زمان آیت الله بروجردی و به دستور ایشان ترجمه کرد که ترجمه را ساواک تصرف کرد و به ایشان باز نگرداند. صدر بلاغی در سال۱۳۷۳ درگذشت. بنگرید: تاریخ و فرهنگ معاصر، ش ۹ـ۱۰، صص ۳۶۶ـ۳۹۴. [۱۶۱۶] درباره این دانشکده بنگرید: خاطرات سید مرتضی نبوی، ص۲۷ـ ۲۸، ۳۵. [۱۶۱۷] وی از چهره‌های شاخص وابسته به اوقاف، منبری و اهل فضل بود. پس از انقلاب توسط آیت الله اشعری در قم محاکمه شد اما محکوم نشد (طبق گفته خود آقای اشعری) با این حال از نگرانی ایران را ترک و در لندن اقامت کرد. وی به گفته احمد علی مسعود انصاری، در کتاب من و خاندان پهلوی (تهران، ۱۳۷۳، ص ۲۹۲) عاقد ازدواج رضا پهلوی بود و طی سال‌های ‌اخیر (بنده ایشان را در سال ۸۶ دیدم) در کتابخانه مرکز آیت الله خویی در لندن مشغول به کار است. [۱۶۱۸] خاطرات محمدمهدی عبدخدایی، ص ۲۹۷. [۱۶۱۹] نامه‌ها، ص ۱۹۷ـ۲۰۳. [۱۶۲۰] نامه‌ها، صص ۲۰۴ـ۲۲۲ با این خطاب: جناب آقای سید ابراهیم میلانی، دوست و همراه سابق و وکیل مجلس شورای ملی اسبق! در این نامه از «چماق ولایت» یاده شده که این روزها بر سر هرکه سربرداشته کوبیده می‌شود و «مراهم که تمام آثارم، آینۀ عشق و خاندان علی است و عمرم و فکرم و قلمم همه، در خدمت ولایت علی بوده است» هدف گرفته است. [۱۶۲۱] خاطرات محمدمهدی عبدخدایی، ص ۲۹۶-۲۹۷. [۱۶۲۲] منشور مقدس ولایت، ص ۳۲۵ـ۳۲۷. [۱۶۲۳] همان، ص ۳۲۸. [۱۶۲۴] همان، ص ۳۳۹. [۱۶۲۵] همان، ص ۳۴۰. [۱۶۲۶] متن این سخنرانی‌ها با مقدمه دکتر شریعتی، و همزمان متن عربی و ترجمه فارسی سخنان حسن الامین که توسط دکتر سید جمال موسوی صورت گرفته در کتابی با عنوان «تشیع انقلابی زیر شکنجه ارتجاع» (قم، نشر روح، ۱۳۵۹) چاپ شده است. [۱۶۲۷] علی امینی می‌گوید که مسأله برخورد بد با شریعتی را با شاه در میان گذاشتم: وقتی راجع به شریعتی بهش گفتم، گفت: اشتباه بزرگی است. گفتم: نه فقط شریعتی را، پدر شریعتی را هم گرفته‌اند. گفت: عجب! رفتم پهلوی اسدالله علم، گفتم: شریعتی را برای چی گرفتند؟ گفت: آقا این آخوند من درآوردی است. گفتم: بهتر شما، این آخوند متجدد با آن آخوند ضد روشنفکر دارند دعوا می‌کنند، خوب بگذارید هر کاری داره می‌کنه، بکنه. بنگرید: تحریر تاریخ شفاهی ایران، ص ۲۳۸.