حدیث شماره 101
(7) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَرَ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ أَيُّوبَ بْنِ مُوسَى، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ: أَنَّ النَّبِيَّ جاتَّخَذَ خَاتَمًا مِنْ فِضَّةٍ، وَجَعَلَ فَصَّهُ مِمَّا يَلِي كَفَّهُ، وَنَقَشَ فِيهِ «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» وَ نَهَى أَنْ يَنْقُشَ أَحَدٌ عَلَيْهِ وَهُوَ الَّذِي سَقَطَ مِنْ مُعَيْقِيبٍ فِي بِئْرِ أَرِيسٍ.
101 ـ (7) ... ابن عمربگوید: پیامبر جانگشتری از نقره برای خویش گرفتند، و نگین آن را به طرف کفِ دست خویش قرار دادند، و بر نگین آن انگشتر، نقش «محمد رسول الله» رسم شده بود؛ و رسول خدا جمردمان را نهی کردند از اینکه کسی دیگر بر انگشتری خویش، چنان نقشی را رسم کند. و این انگشتر، همان انگشتری است که از دست «مُعَیقیب» در چاه «اَریس» افتاد.
«ونهی ان ینقش احد علیه»: و رسول خدا جنهی فرمودند که کسی دیگر بر انگشتری خویش، نقش «محمد رسول الله» را نقش و رسم کند. یعنی هیچ کس بر انگشتر خود نقش انگشتر «محمد رسول الله» را نقش نکند تا با این کار باعث التباس و فساد شود.
در روایت دیگری وارد شده است که راویان گفتهاند: قریش به پیامبر جگفتند: در آنجا ـ و مقصودشان ایران بود ـ نامههای بدون مهر را نمیپذیرفتند؛ و این موضوع پیامبر جرا بر آن واداشت که برای خود انگشتر و مهری بسازد و نقش آن «محمد رسول الله» بود؛ و فرمودند: هیچ کس بر انگشتر خود نقش انگشتر مرا [یعنی نقش «محمد رسول الله»] را نقش نکند.
«مُعَیقیب»: وی، یکی از صحابهی پیامبر اکرم جاست، که در بسیاری از جنگها با پیامبر جو دیگر اصحاب، شرکت کرده و در رکاب آنها با دشمنان و بدخواهان اسلام و مسلمین جنگید و از کِیان اسلام و قرآن دفاع نمود؛ وی در جنگ بدر شرکت کرده و به سوی حبشه نیز هجرت نموده است و بعد از آن به مدینهی منوّره نیز هجرت کرد.
نام کامل وی: «مُعیقیب بن ابی فاطمة الدوسی» است. معیقیب از سوی عمر بن خطابس، به سرپرستی بیت المال و از سوی عثمان بن عفّانس، به مهر داری گماشته شده بود.
دربارهی وفات وی، برخی گفتهاند: در اواخر خلافت عثمان بن عفانسدار فانی را وداع گفته؛ و برخی نیز بر این باورند که وی، در ایام خلافت علی بن ابی طالبسبه سال چهل هجری قمری، چهره در نقاب خاک کشیده است.
در روایت شمارهی 94 وارد شده بود که: انگشتر پیامبر جاز انگشت عثمانسدر چاه اریس افتاد؛ ولی در این روایت آمده است که: انگشتر، از دست معیقیب در چاه اریس افتاد؟!
و میتوان به این اشکال چنین پاسخ داد که: معیقیب، مهردار عثمانسبود؛ از این رو افتادن انگشتر در چاه را به هر دوی آنها نسبت میدهند؛ چرا که عثمانساز معیقیبسخواسته تا مهر و انگشتر را بدو بدهد تا با آن چیزی را مهر کند؛ و پس از آن، انگشتر و مهر را به معیقیبسداده و در حین دادن و گرفتن، انگشتر به درون چاه افتاده؛ از این جهت افتادن انگشتر در چاه را به هر دو [هم به عثمانسو هم به معیقیبسکه مهردار عثمانسبود] نسبت دادهاند.