حدیث شماره 74
(2) حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا بْنِ أَبِي زَائِدَةَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَيَّاشٍ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنِ الشَّعْبِيِّ قَالَ: قَالَ الْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ: أَهْدَى دِحْيَةُ لِلنَّبِيِّ جخُفَّيْنِ، فَلَبِسَهُمَا.
وَقَالَ إِسْرَائِيلُ: عَنْ جَابِرٍ، عَنْ عَامِرٍ: وَجُبَّةً، فَلَبِسَهُمَا ـ حَتَّى تَخَرَّقَا لاَ يَدْرِي النَّبِيُّ جأَذَكِىٌّ هُمَا أَمْ لاَ.
قَالَ أَبُو عِيسَى: وَأَبُو إِسْحَاقَ هَذَا: هُوَ أَبُو إِسْحَاقَ الشَّيْبَانِيُّ، وَاسْمُهُ سُلَيْمَانُ.
74 ـ (2) ... شعبی/گوید: مغیرة بن شعبةسگفته است: دحیهی کلبیسیک جُفت موزه به رسم تعارف به پیامبر گرامی اسلام جهدیه کرد و رسول خدا جنیز آنها را پوشید.
[ترمذی در دنبالهی این حدیث گوید:] اسرائیل، از جابر، از عامر نقل میکند که وی گفت: دحیهی کلبیس[به همراه یک جُفت موزه]، جبّهای را نیز به پیامبر جهدیه کرد؛ و آن حضرت جآن جُفت موزه و جبّه را چندان پوشیدند و مورد استفاده قرار دادند که کهنه و فرسوده و ژنده و پاره شدند؛ و این در حالی بود که پیامبر جنمیدانستند که آیا چرم آن جبّه و کفش، از حیوانی است که به طریق شرعی کشته شده است یا نه.
ترمذی گوید: مراد از «ابواسحاق» [که در سند حدیث، قبل از شعبی ذکر شده است]: ابواسحاق شیبانی است که نامش سلیمان میباشد.
«وقال اسرائیل»: برای این عبارت میتوان دو قائل [گوینده] تصور کرد:
1- امام ترمذی: در این صورت، اگر قول اسرائیل را خود ترمذی از پیش خودش ذکر کند، این عبارت، «معلّق» است. و «معلّق» به حدیثی گفته میشود که از اول سند، یک راوی یا بیشتر حذف شده باشد و به راویان مافوق افراد محذوف، اسناد داده شده باشد. و ترمذی نیز، اسرائیل را درک نکرده و درنیافته است.
2- استاد امام ترمذی [قتیبه]: در این صورت اگر قول اسرائیل را امام ترمذی به نقل استادش [قتیبه] نقل نماید، این حدیث «معلّق» نخواهد بود.
به هر حال، عبارت «و قال اسرائیل» یا از خود ترمذی است که در این صورت، «معلّق» میباشد؛ و یا به نقل از شیخش، «قتیبة» است که در این صورت، تعلیقی صورت نگرفته است.
«حَتَّی»: این حرف چند کارایی دارد که عبارتند از:
1- حرف جرّ است برای انتهای غایت؛ و به معنای «تا». «اکلتُ السمکة حتی رأسَها: همهی ماهی را خوردم به جز سرش را»؛ «جلستُ حتی یؤذن لصلاة العصر: نشستم تا اینکه برای نماز عصر اذان داده شد». اگر بعد از حتّی، فعل مضارع درآید، حتّی به معنی «کَی» [برای اینکه] است و فعل مضارع را نصب میدهد: «ولا یزالون یقاتلونکم حتّی یردّوکم عن دینکم: و همواره با شما کارزار میکنند برای اینکه شما را از دینتان برگردانند».
2- حرف عطف است: «اکلتُ السمکة حتی رأسَها: همهی ماهی را خوردم حتی سرش را»؛ یعنی و سرش را نیز خوردم.
3- حرف ابتدا است؛ چنانکه شاعر میگوید: «فواعجبا حتّی کُلَیب یَسبُّنی: شگفتا کلیب نیز مرا دشنام میدهد».
و در عبارت «حتّی تخرَّقا»: حتّی، برای غایت آمده است؛ یعنی پیامبر جاز آن جبّه و موزه چندان استفاده کردند و آنها را پوشیدند تا کهنه و پاره شدند.
«تخرّقا»: پاره شدند. یا دو موزه و جبّه پاره شدند، یا فقط دو موزه پاره شدند؛ و احتمال دارد که ضمیر، هم به جبّه و موزه برگردد و هم به موزه به تنهایی.
«ذَکیُّ»: حیوان و جانوری که به طریق شرعی و مطابق سنّت کشته شود.
«هُما»: این ضمیر را میتوان به دو چیز ارجاع داد:
1- موزه و جبّه:یعنی پیامبر جاز موزهها و جبّه استفاده کرد و ندانست که آن موزهها و جبّه از حیوانی است که به طریق شرعی کشته شدهاند یانه؟
2- فقط به دو موزه برگردد: یعنی پیامبر جاز موزهها استفاده کرد و به دنبال این نبود که بداند آیا آن موزهها از حیوانی است که به طریق شرعی کشته شده است یا نه؟
«و ابواسحاق هذا»: و مراد از ابواسحاق که در سند حدیث، پیش از شعبی ذکر شده است، «ابواسحاق شیبانی» است؛ و نام کامل وی «سلیمان بن فیروز شیبانی» یا «سلیمان بن خاقان شیبانی» است؛ نه ابواسحاق سَبیعی.