ترجمه و شرح الشمائل المحمدیة (شمایل محمد صلی الله علیه و سلم)- جلد اول

فهرست کتاب

حدیث شماره 74

حدیث شماره 74

(2) حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا بْنِ أَبِي زَائِدَةَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَيَّاشٍ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنِ الشَّعْبِيِّ قَالَ: قَالَ الْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ: أَهْدَى دِحْيَةُ لِلنَّبِيِّ جخُفَّيْنِ، فَلَبِسَهُمَا.

وَقَالَ إِسْرَائِيلُ: عَنْ جَابِرٍ، عَنْ عَامِرٍ: وَجُبَّةً، فَلَبِسَهُمَا ـ حَتَّى تَخَرَّقَا لاَ يَدْرِي النَّبِيُّ جأَذَكِىٌّ هُمَا أَمْ لاَ.

قَالَ أَبُو عِيسَى: وَأَبُو إِسْحَاقَ هَذَا: هُوَ أَبُو إِسْحَاقَ الشَّيْبَانِيُّ، وَاسْمُهُ سُلَيْمَانُ.

74 ـ (2) ... شعبی/گوید: مغیرة بن شعبةسگفته است: دحیه‌ی کلبیسیک جُفت موزه به رسم تعارف به پیامبر گرامی اسلام جهدیه کرد و رسول خدا جنیز آن‌ها را پوشید.

[ترمذی در دنباله‌ی این حدیث گوید:] اسرائیل، از جابر، از عامر نقل می‌کند که وی گفت: دحیه‌ی کلبیس[به همراه یک جُفت موزه]، جبّه‌ای را نیز به پیامبر جهدیه کرد؛ و آن حضرت جآن جُفت موزه و جبّه را چندان پوشیدند و مورد استفاده قرار دادند که کهنه و فرسوده و ژنده و پاره شدند؛ و این در حالی بود که پیامبر جنمی‌دانستند که آیا چرم آن جبّه و کفش، از حیوانی است که به طریق شرعی کشته شده است یا نه.

ترمذی گوید: مراد از «ابواسحاق» [که در سند حدیث، قبل از شعبی ذکر شده است]: ابواسحاق شیبانی است که نامش سلیمان می‌باشد.

«وقال اسرائیل»: برای این عبارت می‌توان دو قائل [گوینده] تصور کرد:

1- امام ترمذی: در این صورت، اگر قول اسرائیل را خود ترمذی از پیش خودش ذکر کند، این عبارت، «معلّق» است. و «معلّق» به حدیثی گفته می‌شود که از اول سند، یک راوی یا بیشتر حذف شده باشد و به راویان مافوق افراد محذوف، اسناد داده شده باشد. و ترمذی نیز، اسرائیل را درک نکرده و درنیافته است.

2- استاد امام ترمذی [قتیبه]: در این صورت اگر قول اسرائیل را امام ترمذی به نقل استادش [قتیبه] نقل نماید، این حدیث «معلّق» نخواهد بود.

به هر حال، عبارت «و قال اسرائیل» یا از خود ترمذی است که در این صورت، «معلّق» می‌باشد؛ و یا به نقل از شیخش، «قتیبة» است که در این صورت، تعلیقی صورت نگرفته است.

«حَتَّی»: این حرف چند کارایی دارد که عبارتند از:

1- حرف جرّ است برای انتهای غایت؛ و به معنای «تا». «اکلتُ السمکة حتی رأسَها: همه‌ی ماهی را خوردم به جز سرش را»؛ «جلستُ حتی یؤذن لصلاة العصر: نشستم تا اینکه برای نماز عصر اذان داده شد». اگر بعد از حتّی، فعل مضارع درآید، حتّی به معنی «کَی» [برای اینکه] است و فعل مضارع را نصب می‌دهد: «ولا یزالون یقاتلونکم حتّی یردّوکم عن دینکم: و همواره با شما کارزار می‌کنند برای اینکه شما را از دینتان برگردانند».

2- حرف عطف است: «اکلتُ السمکة حتی رأسَها: همه‌ی ماهی را خوردم حتی سرش را»؛ یعنی و سرش را نیز خوردم.

3- حرف ابتدا است؛ چنان‌که شاعر می‌گوید: «فواعجبا حتّی کُلَیب یَسبُّنی: شگفتا کلیب نیز مرا دشنام می‌دهد».

و در عبارت «حتّی تخرَّقا»: حتّی، برای غایت آمده است؛ یعنی پیامبر جاز آن جبّه و موزه چندان استفاده کردند و آن‌ها را پوشیدند تا کهنه و پاره شدند.

«تخرّقا»: پاره شدند. یا دو موزه و جبّه پاره شدند، یا فقط دو موزه پاره شدند؛ و احتمال دارد که ضمیر، هم به جبّه و موزه برگردد و هم به موزه به تنهایی.

«ذَکیُّ»: حیوان و جانوری که به طریق شرعی و مطابق سنّت کشته شود.

«هُما»: این ضمیر را می‌توان به دو چیز ارجاع داد:

1- موزه و جبّه:یعنی پیامبر جاز موزه‌ها و جبّه استفاده کرد و ندانست که آن موزه‌ها و جبّه از حیوانی است که به طریق شرعی کشته شده‌اند یانه؟

2- فقط به دو موزه برگردد: یعنی پیامبر جاز موزه‌ها استفاده کرد و به دنبال این نبود که بداند آیا آن موزه‌ها از حیوانی است که به طریق شرعی کشته شده است یا نه؟

«و ابواسحاق هذا»: و مراد از ابواسحاق که در سند حدیث، پیش از شعبی ذکر شده است، «ابواسحاق شیبانی» است؛ و نام کامل وی «سلیمان بن فیروز شیبانی» یا «سلیمان بن خاقان شیبانی» است؛ نه ابواسحاق سَبیعی.