حدیث شماره 86
(12) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَرْزُوقٍ عَن عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ قَيْسٍ أَبی مُعَاوِيَةَ، حَدَّثَنَا هِشَامٌ، عَنْ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: كَانَ لِنَعْلِ رَسُولِ اللَّهِ جقِبَالاَنِ وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ رَضِی الله تَعالی عَنهُما، وَأَوَّلُ مَنْ عَقَدَ عَقْدًا وَاحِدًا عُثْمَانُ س.
86 ـ (12) ... ابوهریرهسگوید: کفشها و پای افرازهای رسول خدا جدارای دو بند بودند. [منظور بندهایی است که انگشتان پا در آنها قرار میگرفته است.] و کفشهای ابوبکر و عمربنیز [به سان کفشهای پیامبر ج]دارای دو بند بودند که انگشتان پا درآن قرار میگرفت؛ و عثمانسنخستین کسی بود که در کفشها و پای افرازهای خویش، یک بند قرار داد.
«قِبالان»: مثنی «قبال»: بند کفش که انگشتان پا در آن قرار میگیرد.
«اوّل»: نخستین.
«مَن»: کسی؛ هر کس. این کلمه به چهار وجه زیر به کار میرود:
1- ادات شرط است و فعل و جواب شرط را در صورت مضارع بودن، مجزوم میکند: «من یَعمل سُوءاً یُجزَ بِه: کسی که کار بدی کند، جزای آن را مییابد».
2- اسم استفهام است: «من بعثنا مِن مرقَدِنا: چه کسی ما را از میان آرامگاهمان برانگیخت؟».
3- اسم موصول است و بیشتر برای ذوی العقول به کار میرود: «یسجد له من في السموات و من في الارض: کسانی که در آسمانها و زمین هستند، برای خدا سجده میکنند».
4- نکرهی موصوفه است و به همین جهت، «رُبَّ» بر سر آن درمیآید. شاعر میگوید: «رُبَّ مَن انضجتُ غیظاً قلبَه: بسا کسانیکه قلب او را از خشم پختم».
«عَقَدَ»: در کفشش گره و بند قرار داد؛ برای کفش خود، بند و گره درست کرد.
«عقداًواحداً»: یک بند، یک گره.
عثمانسنخستین کسی بود که در کفشهای خویش، یک بند قرار داد؛ و علت این کار، این بود تا به مردم دو امر را بفهماند:
1- درست کردن یک بند و گره برای کفشها، مکروه و زشت نیست.
2- درست کردن دو بند و گره برای کفشها، واجب و الزامی نیست.
و عثمانسبا این کارش به تمام مردم فهماند که یک بند و گره، مکروه یا خلاف اَولی نیست؛ زیرا که این کار به رسم و عادت خود مردم بر میگردد؛ و در زمان رسول خدا جعادت بر این بود که برای کفشها، دو بند قرار میدادند تا انگشتان پا در آن قرار بگیرد؛ و حال اگر کسی خواست تا برای کفشهایش یک بند درست بکند، میتواند این کار را انجام دهد؛ و این عمل، مکروه یا خلاف اَولی نیست.