حدیث شماره 170
(20) حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الزَّعْفَرَانِيُّ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ عَبَّادٍ، عَنْ فُلَيْحِ بْنِ سُلَيْمَانَ قَالَ: حَدَّثَنِي رَجُلٌ مِنْ بَنِي عَبَّادٍ يُقَالَ لَهُ: عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ يَحْيَى بْنُ عَبَّادٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ، عَنْ عَائِشَةَ لقَالَتْ: مَا كَانَتِ الذِّرَاعُ أَحَبَّ اللَّحْمِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ جوَلَكِنَّهُ كَانَ لاَ يَجِدُ اللَّحْمَ إِلَّا غِبًّا، وَكَانَ يَعْجَلُ إِلَيْهَا لِأَنَّهَا أَعْجَلُهَا نُضْجًا.
170 ـ (20) ... عایشهلگوید: گوشت بازو و سردست، [به طور مطلق] دوست داشتنیترین و خوشترین گوشتها در نظر رسول خدا جنبود؛ ولی چون پیامبر جبه ندرت به گوشت دسترسی مییافتند و گوشت بازو و ماهیچه نیز از دیگر بخشهای حیوان، زودتر پخته و آماده میشد، از این رو آن حضرت جبرای خوردن گوشتِ سردست، شتاب میورزیدند.
«احبَّ اللحم»: دوست داشتنیترین و خوشترین گوشتها.
«و لکنّه»: ولی چون؛ اما چون؛ لیکن.
و «لکِنَّ»: اصل آن «لاکنّ» است که الف آن در رسم الخط حذف شده، ولی در تلفظ باقی مانده است.
لکنّ، از حروف مشبة بالفعل است که اسم را منصوب و خبر را مرفوع میکند؛ و به معانی سه گانهی زیر به کار میرود:
1- استدراک: و آن در صورتی است که برای مابعد خود حکمی مخالف با ماقبل خود اثبات کند و بنابراین ناچار سخن مقدم بر آن، متناقض با سخن متأخر از آن است: «قام القومُ لکنَّ زیداً جالس: آن قوم برخاستند اما زید نشسته است»؛ یا سخن ماقبل آن، ضد ما بعد آن است: «ما هذا ابیض لکنّه اسود: این سفید نیست، بلکه سیاه است».
2- تأکید: «لوجائنی زیدٌ لاکرمته، لکنّه لم یجئ: اگر زید میآمد او را گرامی میداشتم، و لیکن او نیامد.» که در این جمله، امتناعی را که «لو» افاده کرده است تأکید میکند.
3- تأکید دائمیاست مانند «اِنَّ» و معنی استدراک نیز با آن همراه است، و اسم آن حذف میشود؛ مانند: «ولکنّمن یُبصر جفونك یعشق: و لیکن آنکه پلکهایت را مینگرد، عاشق میشود»؛ که در این جمله اصل آن «لکنّه» بوده و ضمیر «ه» که اسم آن است حذف شده است؛ و «مَن» نمیتواند اسم «لکنّ» باشد؛ بدان جهت که اسم شرط و لازم الصدر است و ماقبل آن در آن عمل نمیکند؛ و گاهی مای کافّه به لکنّ متصل میشود و عمل آن را باطل میکند.
و اصل واژهی «لکنْ» نیز «لاکِنْ» است که الف آن در رسم الخط حذف شده ولی در تلفظ باقی مانده است. «لکنْ» [به سکون] بردو گونه است:
1- مخفف از «لکنّ» است؛ که در این صورت عمل آن باطل و حرف ابتدا محسوب میشود و بر سر دو جمله در میآید و با واو همراه است؛ مانند: «قام عمرو و لکنْ زیدُ جالسٌ: عمرو بر خاست، ولی زید نشسته است».
2- مخفف از اصل «لکنّ» و حرف استدراک است و حرف عطف نیست؛ و اگر دو جمله را به هم پیوند دهد، با واو همراه میشود؛ «و لکنْ کانوا هم الظالمین: ولی آنان از ستمکاران بودند»؛ ولی اگر اسمی مفرد پس از آن آورده شود یا پیش از آن نفی یا نهی درآید، واجب است که با واو همراه نشود؛ مانند: «ما قام زیدٌ و لکنْ عمرو: زید بر نخاست ولی عمرو برخاست»؛ «لا تضرب زیداً لکنْ عمرواً: زید را مزن ولی عمرو را بزن».
«لایجد»: نمییافت، دسترسی نداشت.
«غِبّاً»: به ندرت، با فاصلهی زمانی، روز درمیان.
«یعجَلالیها»: پیامبر جبرای خوردن گوشتِ سردست، شتاب میورزیدند.
«نُضجاً»: پختگی و قابل خوردن شدن گوشت.
مقصود عایشهلاین است که پیامبر جگوشت سردست و ماهیچه را به این جهت دوست میداشتند که چون گوشت سردست و شانه از بخشهای دیگر حیوان، زودتر پخته و آمادهی خوردن میشد؛ و وقت اندکی را به پختن آن اختصاص میدادند و هم پختنش سریع میشد و هم خوردنش.