ترجمه و شرح الشمائل المحمدیة (شمایل محمد صلی الله علیه و سلم)- جلد اول

فهرست کتاب

حدیث شماره 2

حدیث شماره 2

(2) حَدَّثَنَاحُمَيْدُ بْنُ مَسْعَدَةَ البَصَریُّ، حَدَّثَنَاعَبْدُالْوَهَّابِ الثَّقَفِيُّ، عن حُمَيْدٍ، عن أَنَسِ بنِ مَالِکٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ جرَبْعَةً: لَيْسَ بِالطَّوِيلِ، وَلَا بِالْقَصِيرِ، حَسَنَ الْجِسْمِ، وَكَانَ شَعْرُهُ لَيْسَ بِجَعْدٍ، وَلَا سَبْطٍ، أَسْمَرَ اللَّوْنِ، إِذَا مَشَى يَتَكَّفَّأُ.

2 ـ (2)... انس بن مالکسگوید: رسول خدا جمیانه بالا بودند، اینگونه که نه زیاده از حد بلند بالا بودند و نه بیش از اندازه کوتاه قد؛ [بلکه] خوش اندام و خوش استیل بودند[که نه کوتاهی قدش، اندام او را از چشم نوازی باز می‌داشت و نه بلندی قامتش، قد و بالای او را از دل انگیزی می‌انداخت]؛ و موها و گیسوانشان نه چندان درهم فشرده و فِر خورده بود ونه چندان آویخته و فروهشته؛ رنگ پوستشان گندمگونِ رخشان بود؛ هنگامی که راه می‌رفتند، اندکی به جلو خم می‌شدند و سرعت می‌گرفتند [چنان‌که گویی از بالا به پایین سرازیر شده‌اند.]

«ربعة»: مرد میانه بالا. جمع: رُبوع و ارباع و اَربُع و رُباع.

«حسن الجسم»: خوش اندام و خوش استیل.

«اسمر اللون»: کسی که رنگِ پوستش بین سیاهی و سفیدی باشد. گندمگون.

«یتکفَّأ»: اندکی به جلو خم می‌شد؛ یعنی پیامبر جهنگامی که راه می‌رفتند، اندکی به جلو خم می‌شد و سرعت می‌گرفت چنان‌که گویی از بالا به پائین سرازیر شده است.