حدیث شماره 124
(2) حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حُجْرٍ، وَغَيْرُ وَاحِدٍ قَالُوا أَنْبَأَنَا عِيسَى بْنُ يُونُسَ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ مَوْلَى غُفْرَةَ قَالَ: أَخْبَرَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ، مِنْ وَلَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ: كَانَ عَلِيٌّ إِذَا وَصَفَ النَّبِيَّ جقَالَ: كَانَ إِذَا مَشَى تَقَلَّعَ كَأَنَّمَا يَنْحَطُّ مِنْ صَبَبٍ.
124 ـ (2) ... عُمر بن عبدالله ـ بردهی آزاد شده غُفرة ـ گوید: ابراهیم بن محمدسـ یکی از نوادگان علی بن ابی طالبسـ برایم روایت کرده و گفته است: هرگاه علی بن ابی طالبسبه تعریف و توصیف پیامبر جمیپرداخت، چنین میگفت: هنگامی که پیامبر جراه میرفتند، با تمام نیرو، پاهایشان را از روی زمین میکندند و به جلو متمایل و خم میشدند و سرعت میگرفتند چنانکه گویی از بالا به پایین سرازیر شدهاند.
«مولی»: این واژه در لغت به این معانی به کار رفته است: «مالک، سیّد، آقا، ارباب، برده، آزاده کنندهی برده، بردهی آزاد شده، ولی نعمت، نعمت دهنده، نعمت یافته، نعمت داده شده، دوست دار، دوست، هم پیمان، همسایه، مهمان، شریک، پسر، پسر عمو، خواهر زاده، عمو، داماد، نزدیک، قریب، خویشاوند، پیرو، تابع».
در اینجا مراد، «بردهی آزاد شده» است؛ چرا که عمر بن عبداللهب، بردهی آزاد شده و وابستهی غُفرةاست.
«وَلد»: فرزند، بچه. در اینجا، مراد «نواسه» است؛ چرا که ابراهیم پسر محمد بن حنفیه است؛ و محمد بن حنفیهسنیز پسر علی بن ابی طالبساست؛ از این رو، ابراهیم بن محمد، نواسهی علی بن ابی طالبسگفته میشود.
«تَقَلَّع»: با تمام نیرو پاهایش را از روی زمین کند و به جلو متمایل و خم شد و سرعت گرفت.
«کأنّما»: چنانکه گویی.
«ینحطّ»: از سراشیبی پایین میآید.
«صَبَب»: سراشیبی، سرپایینی، زمین سراشیب.