حدیث شماره 232
(7) حَدَّثَنَا هَنَّادُ بْنُ السَّرِيِّ، حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ عَبِيدَةَ السَّلْمَانِيِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِی الله تعالی عنه قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنِّي لَأَعْرفُ آخِرَ أَهْلِ النَّارِ خُرُوجًا: رَجُلٌ يَخْرُجُ مِنْهَا زَحْفًا، فَيُقَالُ لَهُ: انْطَلِقْ، فَادْخُلِ الْجَنَّةَ، قَالَ: فَيَذْهَبُ لِيَدْخُلَ الْجَنَّةَ، فَيَجِدُ النَّاسَ قَدْ أَخَذُوا الْمَنَازِلَ، فَيَرْجِعُ فَيَقُولُ: يَا رَبِّ، قَدْ أَخَذَ النَّاسُ الْمَنَازِلَ، فَيُقَالُ لَهُ: أَتَذْكُرُ الزَّمَانَ الَّذِي كُنْتَ فِيهِ؟ فَيَقُولُ: نَعَمْ، فَيُقَالُ لَهُ: تَمَنَّ، قَالَ: فَيَتَمَنَّى، فَيُقَالُ لَهُ: فَإِنَّ لَكَ الَّذِي تَمَنَّيْتَه، وَعَشَرَةَ أَضْعَافِ الدُّنْيَا، قَالَ: فَيَقُولُ: أَتَسْخَرُ بِي وَأَنْتَ الْمَلِكُ؟» قَالَ: فَلَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ جضَحِكَ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ.
232 ـ (7)... عبدالله بن مسعودسگوید: رسول خدا جفرمودند: من نسبت به آخرین و واپسین کسی که از آتش سوزان دوزخ رهایی مییابد، آگاهی و اطلاع دارم که افتان و خیزان و به صورتِ سینه خیز از آن بیرون میآید. بدو گفته میشود: برو و وارد بهشت بشو!
رسول خدا جدر ادامه میفرمایند: وی به سوی بهشت میرود تا بدان وارد شود؛ ولی متوجه میشود که مردمان، درجات و منازل بهشت را تصرف کردهاند. به ناچار باز میگردد و خطاب به خداوند متعال میگوید: پروردگارا! به راستی مردمان، منازل و درجات بهشت را تصرف نمودهاند! بدو گفته میشود: آیا روزگاری را که در دنیا زندگی به سر کردی را به خاطر میآوری؟ او در پاسخ میگوید: آری به خاطر دارم. دوباره به او گفته میشود: اینک هر چه میخواهی، از خداوند بخواه.
رسول خدا جمیفرمایند: او چیزی را از خداوند متعال میخواهد. پس از آن بدو گفته میشود: آنچه خواستی و آرزو نمودی برای تو داده میشود و افزون بر آن، ده برابر آنچه در دنیا میپنداشتی نیز از آنِ تو است.
آن حضرت جدر ادامهی سخنانشان میفرمایند: در این هنگام آن بنده شوکه میشود و خطاب به خدا میگوید: بار خدایا ! آیا مرا مسخره میکنی، حال آنکه تو پادشاه تمام جهانی!
عبدالله بن مسعودسگوید: در این هنگام دیدم که پیامبر جچنان لبخندی بر لب آوردند و خندیدند که دندانهایشان ظاهر و هویدا گشت.
«زَحفًا»: خزیدن، بر روی شکم راه رفتن، بر نشیمنگاه آهسته آهسته رفتن، افتان و خیزان و سینه خیز رفتن.
«انطلق»: فعل امر؛ برو و حرکت کن.
«اَخَذُوا»: تصرف کردند و فراچنگ آوردند.
«المنازل»: مقامهای بهشتی، درجات بهشتی.
«أتذکر»: آیا به خاطر میآوری؟ آیا به یاد داری؟
«الزمان»: این واژه به این معانی استعمال شده است: «وقت؛ اندک باشد یا بسیار؛ عمر انسان»
«تَمَنَّ»: فعل امر؛ هر چه میخواهی بخواه. هر چه دلت میخواهد آرزو کن.
«عشرةاضعافٍ»: دَه برابر.
«اتسخر»: آیا مرا مورد تمسخر و استهزاء قرار میدهی.
«المَلِک»: خدای بزرگ، پادشاه هر دو جهان.