ترجمه و شرح الشمائل المحمدیة (شمایل محمد صلی الله علیه و سلم)- جلد اول

فهرست کتاب

حدیث شماره 146

حدیث شماره 146

(4) حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَنْبَأَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمَجِيدِ الْحَنَفِيُّ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ وَ هُوَ ابْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِينَارٍ، حَدَّثَنَا أَبُو حَازِمٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ، أَنَّهُ قِيلَ لَهُ: أَكَلَ رَسُولُ اللَّهِ جالنَّقِيَّ ؟ - يَعْنِي الْحُوَّارَى - فَقَالَ سَهْلٌ: مَا رَأَى رَسُولُ اللَّهِ جالنَّقِيَّ حَتَّى لَقِيَ اللَّهَ ، فَقِيلَ لَهُ: هَلْ كَانَتْ لَكُمْ مَنَاخِلُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج؟ قَالَ: مَا كَانَتْ لَنَا مَنَاخِلُ. قِيلَ: كَيْفَ كُنْتُمْ تَصْنَعُونَ بِالشَّعِيرِ؟ قَالَ: كُنَّا نَنْفُخُهُ فَيَطِيرُ مِنْهُ مَا طَارَ ثُمَّ نَعْجِنُهُ.

146 ـ (4) ... ابو حازم/گوید: از سهل بن سعدسپرسیده شد: آیا رسول خداجنانی که از آرد سفید و نیکو و خالص و غربال شده فراهم شده باشد، می‌خوردند؟

سهل بن سعدسدر پاسخ گفت: پیامبر جتا هنگامی که رحلت فرمودند و چهره در نقاب خاک کشیدند، آرد سفید و غربال شده را ندیدند [و نخوردند].

دوباره، از سهل بن سعدسپرسیده شد: آیا برای شما در روزگار رسول خدا جغربال و اَلک وجود داشت؟ گفت: در آن زمان، ما غربالی نداشتیم [تا با آن جو یا گندم را از نخاله‌های آن‌ها، غربال و خالص کنیم!]

گفته شد: پس با نخاله‌های جو، چه می‌کردید؟ [و چگونه نان و آرد، درست می‌کردید؟] سهلسگفت: [معمولاً دانه‌های جو را دستاس می‌کردیم و بعد] آرد را فوت می‌کردیم؛ پس مقداری از پوست آن با فوت کردن و دمیدن، به هوا می‌رفت؛ و آنگاه [باقی مانده‌ی] آن را خمیر می‌نمودیم.

«النَّقِیُّ»: راویِ حدیث، واژه‌ی «النَّقِیّ» را به «الحُوّارَی» ترجمه کرده است؛ یعنی: آرد سفید و نیکو و غربال شده و خالص؛ آردی که به وسیله‌ی غربال و اَلک، از نخاله پاک و تمیز شده باشد.

«مناخل»: جمع «مُنخُل»: غربال. اَلک. موبیز که دارای سوراخ‌های بسیار ریز باشد. و غربال: ظرفی دارای سوراخ‌های ریز است که از روده بافته می‌شود با دیواره‌ی تخته‌ای مدوّر که در آن غلّه [جو و گندم] و یا چیز دیگر می‌بریزند. در فارسی، پرویزن و غرویزن نیز گفته‌اند.

«عَهد»: زمان و روزگار.

«کیفَ»: چگونه؛ چون. اسم مبهم غیر متمکن و مبنی بر فتح است؛ و بر دو وجه به کار می‌رود:

1- برای شرط که در این حال، اقتضای دو فعل غیر مجزوم می‌کند که در لفظ و معنی متفق باشند: «کیف تصنع اصنع: هر چه تو می‌کنی، من هم می‌کنم».

2- برای استفهام؛ چه استفهام حقیقی باشد: «کیف زیدٌ: زید چگونه است»؛ و چه غیر حقیقی: «کیف تکفرون بالله: چگونه به خدا کافر می‌شوید». که در این صورت برای تعجّب به کار می‌رود. و هرگاه پس از «کیف» اسم باشد، آن اسم بنابر خبر بودن، در محل رفع است: «کیف زیدٌ: زید چگونه است»؛ و اگر پس از آن، فعل باشد، آن فعل بنابر حال بودن، یا بنابر مفعول بودن، در محل نصب است: «کیف جاء زیدٌ: زید چگونه و به چه حال آمد»؛ و «کیف فعل ربك: پروردگار تو، چه کاری را انجام داد».

«کیف تصنعون بالشعیر»: با نخاله‌های جو چه می‌کردید؟ یعنی بدون غربال و اَلک، با نخاله‌های جو چه می‌کردید، و چگونه دانه‌های جو را از نخاله‌های آن پاک و پیراسته می‌کردید و چگونه نان و آرد درست می‌نمودید؟

«ننفخه»: آرد را فوت می‌کردیم و بر آن می‌دمیدیم.

«فیطیر»: پس به هوا می‌رفت. می‌پرید.

«ماطار»: آنچه که باید بپرد. مقصود نخاله‌ها و پوست دانه‌های جو است که با فوت کردن به هوا می‌رود و از دانه‌ها جدا می‌شود.

«ثمّ»: حرف عطف است برای مهلت و به معنای: پس. سپس. باز. پس از آن.

«نَعجنه»: آرد را خمیر می‌کنیم.