حدیث شماره 47
(3) حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَارُونَ، حَدَّثَنَا النَّضْرُ بْنُ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِي جَنَابٍ، عَنْ إِيَادِ بْنِ لَقِيطٍ، عَنِ الْجَهْذَمَةِ امْرَأَةِ بِشْيرِ ابْنِ الْخَصَاصِيَّةِ قَالَتْ: أَنَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَخْرُجُ مِنْ بَيْتِهِ، يَنْفُضُ رَأْسَهُ، وَقَدِ اغْتَسَلَ، وَبِرَأْسِهِ رَدْعٌ مِنْ حِنَّاءٍ، أَوْ قَالَ: رَدْغٌ، شَكَّ فِي هَذَا الشَّيْخُ.
47 ـ (3) ... جَهذَمَه، همسر بشیر بن خَصاصیهلگوید: رسول خدا جرا در حالی دیدم که از خانهی خویش بیرون آمده بودند و چون غسل کرده بودند، سرشان را تکان میدادند [تا آبی که بر سر و روی ایشان بود، بریزد و از میان برود]؛ و بر سرشان آثاری از رنگ و بوی خوش حنا بود.
«ینفض رأسه» سرشان را تکان میداد و میجنبانید. گاهی اوقات اتفاق میافتاد که رسول خدا جوضو میگرفتند و یا غسل مینمودند و از حوله و خشکن برای خشک کردن آب وضو و غسل، استفاده نمینمودند؛ بلکه به تکان دادن و جنبانیدن اعضاء و دست کشیدن بر آنها، اکتفا میکردند.
«اغتسل»: تن خود را شست، خویشتن را شستشوی داد، آب تنی کرد.
«ردعٌ»: بوی خوش، اثر بوی خوش بر تن.
«ردغٌ»: این واژه در اصل به معنای «گِل» و «جای گِلناک» [جای پُر گِل و لای]، استعمال میشود. و در اینجا معنایی مرادف با «ردعٌ» دارد. یعنی اثرِ رنگ و بوی خوش بر تن.
«شك فی هذا الشیخ»: «الشیخ»: مرد بزرگ و دانشمند، شخص بزرگوار، مرشد و استاد، رئیس طائفه. مراد از «الشیخ» در حدیث بالا، ابراهیم بن هارون بلخی است که در اول سلسلهی سند حدیث، نامش مذکور است. وی در این زمینه شک و تردید داشته که آیا نضربن زُرارة [راوی حدیث]، «ردعٌ» گفته یا «ردغٌ».
به هر حال، شک و تردید نضربن زُرارة، در معنای حدیث تغییری به وجود نمیآورد؛ چرا که مراد از «ردعٌ» و «ردغٌ» یکی است؛ و مراد از هر دو، همان «آثار رنگ و بوی خوش حنا بر سر رسول خدا ج» است.