ترجمه و شرح الشمائل المحمدیة (شمایل محمد صلی الله علیه و سلم)- جلد اول

فهرست کتاب

حدیث شماره 131

حدیث شماره 131

(2) حَدَّثَنَا حُمَيْدُ بْنُ مَسْعَدَةَ، حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ الْمُفَضَّلِ، حَدَّثَنَا الْجُرَيْرِيُّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي بَكْرَةَ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَلاَ أُحَدِّثُكُمْ بِأَكْبَرِ الْكَبَائِرِ؟» قَالُوا: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ . قَالَ: «الإِشْرَاكُ بِاللَّهِ، وَعُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ». قَالَ: وَجَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ جوَكَانَ مُتَّكِئًا قَالَ: «وَشَهَادَةُ الزُّورِ» أَوْ «قَوْلُ الزُّورِ» قَالَ: فَمَا زَالَ رَسُولُ اللَّهِ جيَقُولُهَا حَتَّى قُلْنَا: لَيْتَهُ سَكَتَ!.

131 ـ (2) ... عبدالرحمن بن ابی بکرةساز پدرش [ابوبکرةس]روایت می‌کند که وی گفت: پیامبر جخطاب به صحابه فرمودند: آیا شما را از بزرگترین گناهان کبیره آگاه نمایم و خبردهم؟ صحابه گفتند: آری؛ ای فرستاده‌ی خدا ج! حتماً ما را از بزرگترین گناهان کبیره باخبر سازید!

پیامبر جفرمودند: بزرگترین گناهان کبیره، قرار دادن شریک و انباز برای خدا، و اذیّت و بی‌احترامی به پدر و مادر است.

ابوبکرةسگوید: در حالی که پیامبر جبر چیزی [وِساده‌ای] تکیه کرده بودند، بلند شدند و نشستند و فرمودند: شهادت دروغ و ناحق، یا سخن دروغ هم از بزرگترین گناهان کبیره است.

ابوبکرةسگوید: پیامبر جبه اندازه‌ای این جمله را تکرار فرمودند تا آنجا که با خود گفتیم: ای کاش سکوت فرمایند.

«اَلا»: این حرف در این معانی استعمال می‌شود:

1- حرف استفتاحیّه است که سخن با آن آغاز می‌شود و برای بیان تنبیه است و دلالت بر تحقق مابعد خود دارد و بر جمله‌ی اسمیّه و فعلیّه داخل می‌شود و بیشتر پس از آن، «اِنَّ» و «نداء» می‌آید: «الا انّهم هم السفهاء: آگاه باشید آنان خود سبک خردانند»؛ و «اَلا یا قوم اسجدوا: هان ای قوم، سجده کنید».

2- برای عَرَض است؛ و آن طلب ملایم همراه با نرمی است و به جمله‌ی فعلیّه اختصاص دارد: «الا تحبّون ان یغفر الله لکم: آیا شما دوست ندارید که خداوند شما را بیامرزد».

3- برای تحضیض است؛ و آن طلب با اصرار و ابرام و تحریک است؛ و حکم آن در اینجا، حکم «اِلّا»‌ی مشدّده است.

4- برای توبیخ و انکار است: «الا ارعواء لمن ولّت شبیبته: آیا برای آنکه جوانی وی سپری شده است، پشیمانی نیست».

5- برای استفهام از نفی است: «الا اصطبار سلمی ام لها جَلَد: آیا برای سلمی، شکیبایی نیست یا برای وی توانایی است؟».

6- برای تمنّی است: «الا عمرَ ولّی مستطاع رجوعه: ای کاش بازگشتن عمر رفته، ممکن بود».

«اَلا» در تمام این حالات در حکم «لای نفی جنس» است؛ چه از همزه‌ی استفهام و لای نفی ترکیب شده است.

«اکبر الکبائر»: بزرگترین گناهان کبیره.

در شرع مقدس اسلام، گناهان بر دو دسته‌اند: دسته‌ای که قرآن، نام آن‌ها را «کبیره»، و دسته‌ای که نام آن‌ها را «سیّئة» گذاشته است. خداوند می‌فرماید: ﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَيِّ‍َٔاتِكُمۡ[النساء: 31]؛ «اگر از گناهان کبیره‌ای که از آن نهی شده‌اید بپرهیزید، گناهان صغیره‌ی شما را با فضل و رحمت خود، از شما می‌زداییم.»

در آیه‌ی 32 سوره‌ی نجم به جای «سیّئة»، تعبیر به «لَمَم» [گناهان کوچک و صغیره] آمده است؛ و در آیه‌ی 49 سوره‌ی کهف در برابر کبیره، صغیره را ذکر فرموده است؛ آنجا که می‌فرماید:

﴿لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ[الكهف: 49]؛ «این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را رها نکرده است و همه را بر شمرده است.»

از تعبیرات فوق، به روشنی ثابت می‌شود که گناهان بر دو دسته‌ی مشخّص، تقسیم می‌شوندکه گاهی از آن دو، به «کبیره و صغیره»؛ و گاهی به «کبیره و سیّئه»؛ و گاهی به «کبیره و لَمم» تعبیر می‌شود.

حال باید دید که ضابطه و میزان در تعیین و تعریف گناه کبیره و صغیره چیست؟

علماء و صاحب نظران اسلامی در تعریف گناه کبیره، اختلاف نظر دارند؛ برخی گفته‌اند: هر آنچه انجامش، موجب مفسده باشد، کبیره است؛ و برخی گفته‌اند: هرآنچه که شارع بر انجام آن تهدید کرده باشد، کبیره است. و نیز گفته شده: هر گناهی که نسبت به گناهی دیگر، ضرر و زیانش کمتر باشد، صغیره است و نسبت به گناهی دیگر که ضررش بیشتر باشد، کبیره است. یعنی این دو، از امور نسبی هستند که به هنگام مقایسه کردن دو گناه با یکدیگر، آن یک که اهمیّتش بیشتر است، کبیره و آن که کمتر است، صغیره می‌باشد؛ بنابراین، هر گناهی، نسبت به گناه بزرگتر، صغیره و نسبت به گناه کوچکتر، کبیره است.

و برخی نیز گفته‌اند: گناهی که بر آن در قرآن حدّ شرعی، یعنی: سزا و کیفر مقرّر شده است؛ یا بر آن الفاظِ لعنت و نفرین وارد آمده؛ یا که بر آن وعید جهنم و غیره ذکر شده، همه‌ی این‌ها کبیره‌اند. همچنین آن گناه هم کبیره است که مفاسد و نتایج بد آن با گناه کبیره یکسان و یا بیش از آن باشد. همچنین گناه صغیره‌ای که با جرأت و بی‌باکی انجام می‌گیرد، یا بر آن مداومت شود، آن هم در کبیره داخل است.

علی بن ابی طالبسمی‌گوید: هر گناهی که خداوند بر آن حکم عذاب داده یا لعنت کرده یا بر آن خشم گرفته است، کبیره است. و نیز گفته شده که: هر گناهی که شخص بر انجام آن اصرار ورزیده، کبیره است و هر گناهی که از آن استغفار کند و اصرار نورزد، صغیره است.

ولی با تمام این تفاصیل، اگر به معنای لغوی «کبیره» بازگردیم، در می‌یابیم که کبیره: هر گناهی است که از نظر اسلام، بزرگ و پُر اهمیّت است؛ و نشانه‌ی اهمیّت آن می‌تواند این باشد که در قرآن کریم و سنّت پیامبر جتنها به نهی از آن قناعت نشده، بلکه به دنبال آن، تهدید به عذاب دوزخ گردیده است؛ و خداوند مجازات آتش برای آن مقرّر داشته است؛ مانند: قتل نفس، زنا، رباخواری و امثال آن‌ها.

بنابراین به دست آوردن گناهان کبیره و شناخت آن‌ها با توجه به ضابطه‌ی فوق، کار آسانی است. و اگر ملاحظه می‌کنیم که در پاره‌ای از روایات، تعداد گناهان کبیره‌، «هفت» و در بعضی «بیست»، و در برخی «هفتاد» و در بعضی بیشتر یا کمتر ذکر شده، منافات با آنچه که در بالا گفته شد ندارد؛ زیرا در حقیقت بعضی از این روایات، به گناهان کبیره‌ی درجه‌ی اول، بعضی به گناهان کبیره‌ی درجه‌ی دوم، و بعضی به همه‌ی گناهان کبیره اشاره می‌کند.

«ابن حجر مکّی»، در کتاب «الزواجر»، فهرست تمام آن گناهانی را که موافق تعریف بالا در کبیره داخل هستند، بر شمرده و شرح کامل هر کدام را بیان کرده است. و آمار گناهان کبیره در این کتاب به 467 گناه رسیده است.

و امام شمس الدین ذهبی نیز در باب کبائر، کتابی نوشته و در آن، هفتاد گناه کبیره را برشمرده است.

رسول خدا جنیز در مواضع مختلف، بسیاری از گناهان را کبیره گفته است و مناسب به حالات و شرایط، در بعضی مواقع، «سه» و در بعضی مواقع، «شش» و در بعضی، «هفت» و در جایی از این هم بیشتر بیان فرموده است. لذا علمای اسلام چنین دریافته‌اند که مقصود، انحصار در عدد نیست؛ بلکه به مناسبت حالات و شرایط این چنین بیان شده است.

البته باید دانست که گناهان صغیره در چند مورد تبدیل به کبیره می‌گردند:

1- تکرار گناه، صغیره را به کبیره تبدیل می‌کند.

2- انسان مسلمان در صورتی که گناه را کوچک و سبک شمرد و تحقیر کند، تبدیل به کبیره می‌شود.

3- در صورتی که انسان از روی طغیان و تکبّر و گردن کشی در برابر فرمان پروردگار، گناه صغیره انجام دهد، آن گناه صغیره به کبیره تبدیل می‌گردد.

4- در صورتی که گناهان صغیره از افرادی سر بزند که موقعیّت خاصی در اجتماع دارند (مانند علماء و دانشمندان اسلامی)؛ و در حقیقت لغزش‌های آن‌ها با دیگران برابر محسوب نمی‌شود؛ بلکه ممکن است سرمشق دیگران و سنّتی در اجتماع گردد؛ بنابراین گناهان صغیره‌ی چنین افرادی به کبیره تبدیل می‌شود.

5- انجام صغیره در حرم (مکه و مدینه).

6- در صورتی که گناهکار از انجام گناه صغیره خوشحال و مسرور باشد و به آن افتخار کند، گناه صغیره‌اش، تبدیل به کبیره می‌شود.

«بَلی»: آری. حرف تصدیق و ایجاب است و پس از استفهام واقع می‌شود: «ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه بلی: آیا انسان می‌پندارد که ما استخوان‌هایش را جمع نخواهیم کرد؟ آری».

یا پس از تمنّی واقع می‌شود: «لو اَنَّ لی کرَّة فاکون من المحسنین، بلی قد جاءتک آیاتی فکذّبتَ بها: کاش مرا بازگشتی بودی، پس از نیکوکاران می‌شدم؛ آری به تحقیق آیت‌های من بر تو آمد، پس آن‌ها را تکذیب کردی».

یا پس از استفهامِ مقرون به نفی، واقع می‌شود: «الست بربکم، قالوا بلی: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری».

«عقوق»: عقوق، ضد و مقابل «بِرّ»؛ و به معنی عصیان و نافرمانی و عدم ادای حقوق پدر و مادر؛ اذیّت و آزار آن‌ها با سخن و گفتار؛ سبّ و دشنام؛ یا گفتن کلمه‌ی «اُفّ»؛ سرپیچی و نافرمانی نسبت به آن‌ها است؛ و به طور کلّی هر سخن و هر عملی که دل آن‌ها را بیازارد و موجب رنجش آن‌ها شود، در تحت «عقوق والدین» داخل است.

«شهادة الزور»: شهادت دروغ و ناحق. «زور»: در لغت به معنای «تمایل و انحراف» است؛ و از آنجا که دروغِ باطل و ظلم، از امور انحرافی است، بدان «زور» گفته می‌شود.

شهادت و سخن دروغ و ناحق، یکی از گناهان بسیار بزرگ، و یکی از دروغهای بسیار خطرناک است که جامعه‌ی اسلامی و انسانی را به فساد و تباهی می‌کشاند و زیانهای فراوانی را متوجّه عده‌ای می‌کند و عده‌ی دیگری را به ناحق بهره‌مند می‌سازد. در این روایت، پیامبر جخطر و جرم گواهی دروغ را بزرگ پنداشته است؛ زیرا ایشان بعد از نشستن و تکیه دادن به سبب اهتمام به آن، کلمه‌ی تنبیه را دوباره ذکر کرد و شهادت به ناحق را تکرار نمود. حتّی آثار غضب و خشم از سیمای مبارکشان هویدا شد و صحابه به خاطر شفقت و رحمت بر پیامبر جتمنّای سکوت ایشان را می‌کردند. و از آنجا که مردم در این باره تساهل می‌کنند و انگیزه‌های متعدد، همچون عداوت، حسد، و غیره انسان را به شهادت دروغین وا می‌دارد، و نیز بدین سبب که این امر مفاسد بی‌شماری را در پی دارد، پیامبر جآن را چندین بار تکرار فرمودند.

«لَیتَه»: «لیتَ»: کاش، کاشکی، ای کاش. حرف تمنّی است که غالباً برای آرزوهای محال و ناممکن به کار می‌رود؛ مانند: «لیتالعلیلَیصح: ای کاش بیمار، بهبود می‌یافت».

«لیتَ»، گاهی عمل «وجدتُ» را انجام می‌دهد، و به دو مفعول متعدی می‌شود: «لیت زیداً شاخصاً: زید را برجسته یافتم». حکم «لَیتَ» این است که اسم را منصوب و خبر را مرفوع می‌کند؛ و هرگاه به «لیتَ»، یاء متکلم متصل گردد به صورت «لیتنی» و به ندرت «لیتی» گفته می‌شود.

«لیته سکت»: ای کاش پیامبر جسکوت فرمایند. البته باید دانست که آرزوی سکوت پیامبر جاز بیم آن بوده که مبادا گفتار آن حضرت جموجب نزول بلا و عذاب شود.