ترجمه و شرح الشمائل المحمدیة (شمایل محمد صلی الله علیه و سلم)- جلد اول

فهرست کتاب

حدیث شماره 45

حدیث شماره 45

(1) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَنِيعٍ، حَدَّثَنَا هُشَيْمٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُالْمَلِكِ بْنُ عُمَيْرٍ، عَنْ إِيَادِ بْنِ لَقِيطٍ، قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو رِمْثَةَ، قَالَ: أَتَيْتُ النَّبِيَّ جمَعَ ابْنٍ لِي، فَقَالَ: «ابْنُكَ هذَا؟» فَقُلْتُ: نَعَمْ، أَشْهَدُ بِهِ، قَالَ: «لا يَجْنِي عَلَيْكَ، وَلا تَجْنِي عَلَيْهِ»، قَالَ: وَرَأَيْتُ الشَّيْبَ أَحْمَرَ.

قال أبو عيسى: هَذَا أَحسَنُ شَيءٍ رُوِيَ فِي هَذَا البَابِ وَأَفسَرُ، لأنَّ الرِّوَايَاتِ الصَّحِيحَةَ أَنَّهُ جلَم يَبلُغِ الشَّيبَ. وَأَبُو رِمثَةَ: اسمُهُ رِفَاعَةُ بنُ يَثرِبِي التَّيمِيُّ.

45 ـ (1) ... ایاد بن لقیط گوید: ابورِمثهسبه من خبر داد و گفت: در حالی که پسرم، همراهم بود به نزد رسول خدا جآمدم. آن حضرت جپرسیدند: این پسر تو است؟ گفتم: آری، و بر این نیز گواهی و شهادت می‌دهم و اعتراف می‌کنم که این شخص، پسر من است.

پیامبر جفرمودند: نه تو به گناه او مؤاخذه می‌شوی و نه او به گناه تو بازخواست می‌شود و مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد.

ابورمثهسدر ادامه گوید: و موهای سفید آن حضرت جرا دیدم که با رنگ سرخ، رنگ شده بود و به سرخی می‌زد.

ابوعیسی ترمذی گوید: این حدیث [حدیث ایاد بن لقیط]، بهترین و برترین و واضح‌ترین و گویاترین حدیثی است که در این زمینه [خضاب بستن موی] روایت شده است؛ زیرا در این مورد، روایاتِ صحیح دیگری نیز هست که گویای این قضیه است که موهای رسول خدا جسپید نشده بود. و نام «ابورِمثه»: رفاعة پسر یثربی، از قبیله‌ی «تیم» [تیم الرباب] است.

«اشهد به»: این عبارت را می‌توان به دو گونه خواند و ترجمه کرد:

1- به فتح «همزه» و سکون «شین» و فتح «هاء» و ضم «دال»: «اَشهَدُ» [واحد متکلم]؛ در این صورت معنی حدیث چنین است: بر این امر گواهی و شهادت می‌دهم و اقرار و اعتراف می‌نمایم که این بچه، پسر من است. و در این صورت، جمله‌ی «اَشهَدُ به» تأکید کننده‌ی واژه‌ی «نعم» است.

2- به کسر «همزه» و سکون «شین» و فتح «هاء» و سکون «دال»: «اِشهَد» [واحد مذکر امر حاضر]؛ در این صورت معنی چنین می‌شود: بر این مطلب گواه باش که این بچه، پسر من است.

«لا یجنی علیك و لا تجنی علیه»: نه تو به گناه او گرفته می‌شوی و نه او به گناه تو مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد.

این بخش از حدیث به صراحت بیان می‌کند که [بر خلاف اعتقاد جاهلیّت]، هر کسی مسئول اعمال خود است و مسئولیّت عمل دیگری بر عهده‌ی او نیست.

هیچ کس گناه دیگری را بر دوش نمی‌گیرد، هرچند آن دیگری از نزدیکان و ملازمان او هم باشد؛ هرگز پسر را با جرم پدر مجازات نمی‌کنند و پدر را با جرم پسر، کیفر نمی‌دهند. حق و عدالت همین است که قرآن در آیات بسیار بیان داشته است: ﴿أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ٣٨[النجم: 38]؛ «و هیچ بردارنده‌ای، بار گناه دیگری را بر نمی‌دارد».

در اسلام، سه اصل مهم مطرح شده است:

الف) هر کسی مسئول گناهان خویش است. ﴿أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ٣٨[النجم: 38].

ب) بهره‌ی هر کس در آخرت، همان سعی و کوشش خود او است. ﴿وَأَن لَّيۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ٣٩[النجم: 39].

ج) خداوند به هر کس در برابر عملش جزای کامل می‌دهد. ﴿وَأَنَّ سَعۡيَهُۥ سَوۡفَ يُرَىٰ٤٠ ثُمَّ يُجۡزَىٰهُ ٱلۡجَزَآءَ ٱلۡأَوۡفَىٰ٤١[النجم: 40-41].

و به این وسیله، اسلام خط بطلان بر بسیاری از اوهام و خرافات که عوام مردم دارند، و یا احیاناً در برخی از مذاهب به صورت یک عقیده درآمده است می‌کشد.

اسلام، از این طریق نه تنها عقیده‌ی مشرکانِ عرب را در زمان جاهلیّت که معتقد بودند یک انسان می‌تواند گناهان دیگری را بر عهده گیرد، نفی می‌کند، بلکه قلم سرخ بر اعتقاد معروفی که میان مسیحیان رائج بوده و هست، می‌کشد که می‌گویند: خداوند فرزندش مسیح را به دنیا فرستاد تا بالای دار رود و زجر و شکنجه ببیند و بارگناه گنهکاران را بر دوش کشد.

همچنین اعمال زشت گروهی از کشیشان را که در قرون وسطی، مغفرت نامه و اوراق استحقاقی بهشت را می‌فروختند و امروز هم به قضیه‌ی گناه بخشی ادامه می‌دهند، محکوم می‌نماید.

منطق عقل نیز همین را اقتضاء می‌کند که «هر کس مسئول اعمال خویش و منتفع به اعمال خویش باشد».

این اعتقاد اسلامی، سبب می‌شود که انسان به جای پناه بردن به خرافات و یا گناه خویش را به گردن این و آن افکندن، به سراغ سعی و تلاش و کوشش در اعمال خیر برود و از گناه بپرهیزد و هرگاه لغزشی برای او رخ داد و خطایی دامان او را گرفت برگردد و توبه کند و جبران نماید.

«اَفسَرُ»: واضح‌ترین و گویاترین. صریح‌ترین و شفاف‌ترین.

«قال ابوعیسی: هذا احسن شیء... لان الروایات الصحیحة...»:

امام ترمذی با این قولش می‌خواهد این را بگوید که روایات و احادیثی که بیانگر خضاب بستن موی از جانب رسول خدا جاست؛ با روایاتِ صحیح دیگری که بیانگر این قضیه هستند که اصلاً موهای پیامبر جسپید نشده بود تا نیازی به خضاب داشته باشد، در تضاد هستند؛ ولی در حقیقت، در میان این روایات هیچگونه تضاد و تغایری نیست؛ چرا که گاهی اوقات اتفاق می‌افتد که رسول خدا جموهایشان را با حنا و وسمه و غیره رنگ می‌کردند و بدان‌ها خضاب می‌بستند؛ ولی در بیشتر اوقات موهایشان را خضاب نمی‌بستند و آن‌ها را رنگ نمی‌کردند. از این رو هر یک از راویان، بر مبنای مشاهدات خویش، خبر داده است؛ آنکه خضاب بستن موی رسول خدا جرا مشاهده کرده، به روایت آن پرداخته؛ و آنکه خضاب بستن را ندیده و در بیشتر اوقات مشاهده کرده که پیامبر جرنگ سفید موهایشان را تغییر نمی‌دادند و آن‌ها را خضاب نمی‌بستند، باز هم به روایت عدم خضاب بر اساس مشاهده‌ی خویش پرداخته است.

به هر حال، رسول خدا جدر بیشتر اوقات، موهایشان را خضاب نمی‌بستند و گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که آن‌ها را رنگ می‌کردند و بدان‌ها خضاب می‌بستند؛ از این رو هر یک از صحابه و راویانِ حدیث، به روایت آن چیزی پرداخته که آن را مشاهده نموده است.