حدیث شماره 90
(4) حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مَنْصُورٍ، حَدَّثَنَا مُعَاذُ بْنُ هِشَامٍ قَالَ: أَخبَرَني أَبِي، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: لَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ جأَنْ يَكْتُبَ إِلَى الْعَجَمِ قِيلَ لَهُ: إِنَّ الْعَجَمَ لاَ يَقْبَلُونَ إِلَّا كِتَابًا عَلَيْهِ خَاتَمٌ، فَاصْطَنَعَ خَاتَمًا فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى بَيَاضِهِ فِي كَفِّهِ.
90 ـ (4) ... انس بن مالکسگوید: چون پیامبر جخواستند تا برای پادشاهانِ عجم نامهای بنویسند، به ایشان گفته شد: پادشاهانِ عجم، جز نامههایی را که مهر شده باشند را نمیپذیرند و قبول نمیکنند؛ و این موضوع، پیامبر جرا بر آن واداشت که برای خود انگشتر و مهری بسازند.
انس بن مالکسمیگوید: گویی هم اکنون به سپیدی و درخشندگی آن انگشتر، که در دست رسول خدا جمیدرخشید، مینگرم.
«لَمّا»: هرگاه، مگر، چون، هنوز؛ این واژه به سه وجه آورده میشود:
اول: مختص فعل مضارع است و آن را مجزوم میکند و معنای آن را به ماضی بر میگرداند.
دوم: مختص فعل ماضی است و مقتضی دو جمله است که وجود جملهی دوم، مستلزم وجود جملهی اول است: «لمّا جائني اکرمته: هرگاه که نزد من بیاید، او را گرامی میدارم». و آن را حرف وجود لوجود، و برخی نیز آن را وجوب لوجوبمینامند.
سوم: حرف استثناء است و بر جملهی اسمیه داخل میشود: «ان کل نفس لما علیها حافظ: هیچ نفسی نیست مگر که بر آن نگهبانی است.»
و بر فعل ماضی از لحاظ لفظ و نه از لحاظ معنی داخل میشود، مانند: «انشدك الله لمّا فعلتَ: چیزی از تو نمیخواهم مگر کارت را». سیبویه میگوید: «عجیبترینِ کلمات، کلمهی لَمَّا است که اگر بر سر فعل ماضی درآید ظرف، و اگر بر سر فعل مضارع درآید، حرف و اگر بر غیر ماضی و مضارع درآید، به معنی «الاّ»است.»
«اراد»: خواست و اراده نمود.
«العجم»: غیر عرب، اعم از ایرانی و ترک و اروپایی؛ و بیشتر به ایرانیان اطلاق میشود.
«لایقبلون»: نمیپذیرند. قبول نمیکنند. توجهی نمیکنند و ارزشی بدان قائل نمیشوند.
«اصطنع»: برای خود انگشتری تهیه کرد.
«فکأنّی»: گویا من.
«اَنظُر»: نگاه میکنم.
«بیاضه»: سپیدی و درخشندگی انگشتر.