حدیث شماره 18
(3) حَدَّثَنَا أَبُو مُصْعَبٍ المَدينيُّ، حَدَّثَنَا يُوسُفُ ابْنُ الْمَاجِشُونِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ عُمَرَ بْنِ قَتَادَةَ، عَنْ جَدَّتِهِ رُمَيْثَةَ قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جوَلَوْ أَشَاءُ أَنْ أُقَبِّلَ الْخَاتَمَ الَّذِى بَيْنَ كَتِفَيْهِ مِنْ قُرْبِه لَفَعَلْتُ ـ يَقُولُ لِسَعْدِ بن مُعَاذٍ يَوْمَ مَاتَ:«اهْتَزَّ لَهُ عَرْشُ الرَّحْمَنِ».
18 ـ (3)... رُمیثهلگوید: از رسول خدا جـ درحالی که به ایشان چندان نزدیک بودم که اگر میخواستم، میتوانستم مهر نبوت را که میان دو کِتف ایشان بود ببوسم ـ شنیدم که در روز مرگ «سعدبن معاذ»سمیفرمودند: «عرش خداوند رحمان، برای [مرگ] سعدبن معاذ جنبید و حرکت کرد.»
«اُقَبِّلُ»: ببوسم.
«قُربه»: به این جهت که به پیامبر اکرم جنزدیک بودم.
«إِهتَزَّ»: جنبید و حرکت کرد؛ به حرکت و جنبش درآمد.
«عَرش»: در لغت به معنی چیزی است که دارای سقف بوده باشد، و گاهی به خود سقف نیز عرش گفته میشود؛ مانند: ﴿أَوۡ كَٱلَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرۡيَةٖ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا﴾[البقرة: 259] «یا مانند کسی که از کنار روستایی گذشت در حالی که آنچنان ویران شده بود که سقفهایش فروریخته بود».
گاهی به معنی «تختهای بلند، همانند تخت سلاطین وپادشاهان» نیز آمده است. چنانکه در داستان سلیمان÷میخوانیم که میگوید: ﴿أَيُّكُمۡ يَأۡتِينِي بِعَرۡشِهَا﴾[النمل: 38]؛ «کدام یک از شما میتواند تخت بلقیس را برای من حاضر کند».
و نیز به «داربستهایی که برای بر پا نگهداشتن برخی از درختان میزنند» عرش گفته میشود؛ همانطور که خداوند در قرآن کریم میفرماید: ﴿۞وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَنشَأَ جَنَّٰتٖ مَّعۡرُوشَٰتٖ وَغَيۡرَ مَعۡرُوشَٰتٖ﴾[الأنعام: 141]؛ «خدا است که آفریده است باغهایی را که بر پایه و داربست استوار میگردند و درختانش با قلابهای ویژه، به اشیاء اطراف میچسبند و کمر راست میکنند و روی داربستها قرار میگیرند و باغهایی را که چنین نیازی به پایه و داربست و پیچیدن به اطراف ندارند و بر سرپای خود میایستند و گردن میافرازند».
ولی هنگامی که واژهی «عرش» در مورد خداوند به کار میرود و گفته میشود: «عرش خدا»، منظور از آن «مجموعهی جهان هستی است که در حقیقت تخت حکومت پرودگار محسوب میشود».
«رَحمن»: خدایی که دارای مهر فراوان و همیشگی است. در میان گروهی از علماء و صاحب نظران اسلامی، مشهور است که صفت «رحمن» اشاره به رحمت عام و گستردهی خدا است که شامل دوست و دشمن، مؤمن و کافر و نیکوکار و بدکار میباشد؛ زیرا میدانیم که «باران رحمتِ بیحسابش همه را رسیده، و خوانِ نعمت بیدریغش همه جا کشیده». همهی بندگان الهی از مواهب گوناگون و نعمتهای بیکران حیات، بهرهمندند و روزی خویش را از سفرهی گستردهی نعمتهای بیپایان الهی بر میگیرند. این همان رحمت عام خدا است که پهنهی هستی را دربرگرفته و همگان در دریای آن غوطهورند.
ولی «رحیم»؛ اشاره به رحمت خاص پروردگار است که ویژهی بندگان مطیع و فرمانبردار و صالح و نیک است؛ زیرا آنها به حکم ایمان و عمل صالح، شایستگی این را یافتهاند که از رحمت و بخشش و احسان خاصّی که آلودگان و تبهکاران از آن سهمی ندارند، بهرهمند گردند.
تنها چیزی که ممکن است اشاره به این مطلب باشد آن است که «رحمن» در همه جای قرآن، به صورت مطلق آمده که نشانهی عمومیّت آن است، در حالی که «رحیم» گاهی به صورت مقیّد ذکر شده، که دلیل بر خصوصیّت آن است؛ مانند اینکه خداوند میفرماید: ﴿وَكَانَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَحِيمٗا٤٣﴾[الأحزاب: 43]؛ «خداوند نسبت به مؤمنان رحیم است».وگاه به صورت مطلق آمده است؛ مانند: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٣﴾[الفاتحة: 3].
از سوی دیگر «رحمن» را صیغهی مبالغه دانستهاند که خود دلیل دیگری بر عمومیّت رحمت خدا است، و «رحیم» را صفت مشبّهه، که نشانهی ثبات و دوام است؛ و این ویژهی مؤمنان میباشد.
شاهد دیگر اینکه: «رحمن» از اسماء و نامهای مختص خداوند است و در مورد غیر او به کار نمیرود؛ در حالی که «رحیم» صفتی است که هم در مورد خدا و هم در مورد بندگان استعمال میشود. چنانکه دربارهی پیامبر جدر قرآن میخوانیم: ﴿عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٢٨﴾[التوبة: 128].