ترجمه و شرح الشمائل المحمدیة (شمایل محمد صلی الله علیه و سلم)- جلد اول

فهرست کتاب

حدیث شماره 212

حدیث شماره 212

(7) حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي عُمَرَ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ يَزِيدَ بْنِ يَزِيدَ بْنِ جَابِرٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَمْرَةَ، عَنْ جَدَّتِهِ كَبْشَةَ قَالَتْ: دَخَلَ عَلَيَّ النَّبِيُّ جفَشَرِبَ مِنْ فِیّ قِرْبَةٍ مُعَلَّقَةٍ قَائِمًا، فَقُمْتُ إِلَى فِيهَا فَقَطَعْتُهُ.

212 ـ (7) ... عبدالرحمن بن ابی عَمرةب، از مادر بزرگش، کبشهل[خواهر حسّان بن ثابتس]نقل می‌کند که وی گفت: رسول خدا جپیش من آمدند و در حالی که ایستاده بودند، از دهانه‌ی مشکیزه‌ای که آویزان بود، آب نوشیدند؛ آنگاه من برخاستم و لبه‌ی آن مشکیزه را [به عنوان تبرّک] بریدم [و در نزد خودم، نگهداری نمودم].

«فِی»: دهانه، لبه.

«قِربة»: مشک، مشکیزه.

«معلّقة»: آویخته، آویزان.

«فقطعته»: لبه‌ی آن مشکیزه را [به عنوان تبرّک و نگهداری] بریدم. این حدیث بیانگر تعظیم و تکریم مسلمانان صدر اسلام از آن حضرت جاست.

چنان‌که در تاریخ آمده است که وقتی عروة بن مسعود ثقفی به عنوان فرستاده‌ی قریش در صلح حدیبیه به نزد رسول خدا جآمد؛ یاران پیامبر اکرم جرا زیر نظر گرفت و مراتب تعظیم و تکریم مسلمانان را از آن حضرت جمشاهده کرد. آنگاه به نزد قریشیان بازگشت و بدان‌ها گفت:

«ای قوم من! به خدا سوگند! من بر پادشاهان وارد شده ام؛ بر قیصر و خسرو و نجاشی؛ به خدا پادشاهی را ندیده ام که اطرافیانش آن‌چنان که اصحاب محمد ج، محمد جرا تعظیم و تکریم می کنند، بزرگ و گرامی بدارند!

به خدا اگر آب دهان بیاندازد، همه دستانشان را پیش می‌آورند تا نصیب یکی از آن دست‌ها بشود و آن را به صورت و اندامشان بمالد! و هرگاه به آنان فرمانی بدهد، بی‌درنگ فرمانش را اطاعت می‌کنند! و هرگاه وضو بسازد، برای گرفتن قطرات آب وضوی او، سر و دست می‌شکنند! و هرگاه سخن بگوید، همگی صدایشان را نزد وی پایین می‌آورند، و از فرط بزرگداشت وی، به او خیره نمی‌نگرند! هم اینک وی راه و روش عاقلانه‌ای به شما پیشنهاد کرده است، از او بپذیرید!».