ترجمه و شرح الشمائل المحمدیة (شمایل محمد صلی الله علیه و سلم)- جلد اول

فهرست کتاب

حدیث شماره 33

حدیث شماره 33

(2) حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ عِيسَى، حَدَّثَنَا وَكِيعٌ، حَدَّثَنَا الرَّبِيعُ بْنُ صُبَيْحٍ، عَنْ يَزِيدَ بْنِ أَبَانٍ ـ هُوَ الرَّقَاشِیُّ ـ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ جيُكْثِرُ دَهْنَ رَأْسِهِ، وَتَسْرِيحَ لِحْيَتِهِ، ويُكْثرُ الْقِنَاعَ، حَتَّی كَأَنَّ ثَوْبَهُ ثَوْبُ زَيَّاتٍ.

33 ـ (2) ... انس بن مالکسگوید: رسول خدا جبر موهای سرشان، بسیار روغن می‌مالیدند و بسیار ریش خویش را شانه می‌کشیدند و زیاد زیر عمامه‌ی خویش، پارچه‌ای را می‌بستند [تا آن تکه پارچه، عمامه را از برخورد با روغن حفظ کند]؛ و به قدری در روغن زدن سر و ریش مبالغه و زیاده روی می‌کردند که گویی دستارشان، دستار روغن فروش و تاجر روغن است.

«یُکثر»: زیاد و فراوان روغن می‌مالید.

«دُهن»: روغن.

«تسریح»: شانه کردن، آراستن و آرایش مو، فرم دادن به مو به ذریعه‌ی شانه کردن و آراستن.

«القناع»: روسری، آنچه با آن سر خود را بپوشانند، ماسک. و در اینجا مراد همان تکه پارچه‌ای است که پیامبر اکرم جدر زیر عمامه‌ی خویش می‌بستند، تا از برخورد روغن با عمامه‌ی ایشان جلوگیری کند [دستار].

«کَأَنَّ»: حرفی است که اسم را منصوب و خبر را مرفوع می‌کند و در معانی زیر به کار می‌رود:

1- تشبیه؛ مانند: «کانَّ زیداً اسدٌ: گویی که زید شیری است». این معنی بیشتر از معانی دیگرِ «کأنَّ» به کار می‌رود.

2- شک و گمان؛ مانند:‌ «کأنَّ زیداً قائمٌ: گمان می‌رود که زید ایستاده است».

3- تقریب؛ مانند: «کأنَّك بالشتاء مقبلٌ:‌ گویی که زمستان به زودی فرا می‌رسد».

«کأنَّ»:‌ گاهی مخفف می‌شود؛ و این در صورتی است که اسم آن مقدّر و خبر آن، جمله‌ی اسمیّه‌ای است که بلافاصله پس از آن می‌آید. مثل: «کأن زیدٌ قائمٌ: گویی زید ایستاده است». و یا خبر آن جمله‌ی فعلیه‌ای است که به وسیله‌ی «لم» یا «قد»، از آن فاصله یافته است. مثل: «کأن لم تغن بالامس: گویی که دیروز بی‌نیاز نشد»؛ و «کأن قد قام قائمهم: گویی که برپا شونده‌ی آنان برخاست».

اسم کأنَّدر مثال‌های بالا، ضمیر شأن محذوف است و تقدیر آن «کأنّه» است. و گاهی نیز اسم آن آشکار می‌شود؛ مانند: «کأنَّ ثدییه حقان: گویی که پستان‌های او دو عطردان است»؛ و در این صورت خبر آن مفرد آورده می‌شود.

و در حدیث «کأنَّ ثوبَه ثوبُ زیّاتٍ»: برای تشبیه آمده است. یعنی گویا که دستار پیامبر جدستار روغن فروش است.

«ثوبَه»: مراد از لباس پیامبر جهمان «قِناع» و تکه پارچه‌ای است که پیامبر جدر زیر عمامه‌ی خویش می‌بستند تا از برخورد روغن با عمّامه‌ی ایشان، جلوگیری کند و نگذارد تا عمامه به روغن ملوّث شود[دستار].

«زیّات»: روغن فروش، تاجر روغن و یا روغنگر.