حدیث شماره 3
(3) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍـ يعني: العبدیَّ ـ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ قَالَ: سَمِعْتُ الْبَرَاءَ بن عازبٍ يَقُولُ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ جرَجُلاً مَرْبُوعًا، بَُعَِيدَ مَا بَيْنَ الْمَنْكِبَيْنِ، عَظِيمَ الْجُمَّةِ إِلَى شَحْمَةِ أُذُنَيْهِ، عَلَيْهِ حُلَّةٌ حَمْرَاءُ، مَا رَأَيْتُ شَيْئًا قَطُّ أَحْسَنَ مِنْهُ.
3 ـ (3)... ابواسحاق گوید: از براء بن عازبسشنیدم که میگفت: رسول خدا جمردی چهارشانه بودند؛ فاصلة میان دو کِتف ایشان زیاد بود؛ گیسوان انبوهی داشتند که روی لالهی گوشهایشان را پوشانیده بود؛ ایشان را در حالی که حُلّهای قرمز رنگ بر تن پوشیده بودند، دیدم؛ تا آن زمان هیچ چیز و هیچ کس را بدان زیبایی و نیکویی، هرگز ندیده بودم.
«مربوعاً»: مردی میانه بالا. متوسط القامة. چهارشانه.
«بعید ما بین المنکبین»: فاصلهی میان دو کِتف پیامبر جزیاد بود. «منکبین»: مثنی «مِنکب»: شانه، دوش.
«الجُمَّة»: گیسو و زلف انبوه. جمع جُمم. ناگفته نماند که عربها به گیسویی که به نرمهی گوش برسد، «الوَفرة»؛ و به گیسویی که تا زیر نرمهی گوش برسد. «الجمّة»؛ و به آن گیسویی که تا سر کتف برسد، «اللمّة» میگویند.
«شحمة»: نرمهی گوش، لالهی گوش. «شحمة اذنیه»: لالهی گوشهای پیامبر ج.
«حُلَّة»: جامه و ازار و رداء با هم. جامهای که همهی تن را بپوشاند.
«حمراء»: رنگ قرمز.
«قطّ»: ظرف زمان برای استغراق گذشته و مختص نفی است، هرگز .
«ما رأیتُ شیئاً قطّ احسن منه»: تا آن زمان هیچ چیز و هیچ کس را بدان زیبایی و نیکویی، هرگز ندیده بودم.