حدیث شماره 233
(8) حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ، حَدَّثَنَا أَبُو الأَحْوَصِ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ رَبِيعَةَ قَالَ: شَهِدْتُ عَلِيًّا سأُتِيَ بِدَابَّةٍ لِيَرْكَبَهَا فَلَمَّا وَضَعَ رِجْلَهُ فِي الرِّكَابِ قَالَ: بِسْمِ اللَّهِ، فَلَمَّا اسْتَوَى عَلَى ظَهْرِهَا قَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ، ثُمَّ قَالَ: { سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ } ثُمَّ قَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ ـ ثَلاَثًا ـ، وَاللَّهُ أَكْبَرُ ـ ثَلاَثًا ـ، سُبْحَانَكَ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي، فَاغْفِرْ لِي فَإِنَّهُ لاَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ، ثُمَّ ضَحِكَ، فَقُلْتُ: مِنْ أَيِّ شَيْءٍ ضَحِكْتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟! قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ جصَنَعَ كَمَا صَنَعْتُ ثُمَّ ضَحِكَ، فَقُلْتُ: مِنْ أَيِّ شَيْءٍ ضَحِكْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟! قَالَ: «إِنَّ رَبَّكَ لَيَعْجَبُ مِنْ عَبْدِهِ إِذَا قَالَ: رَبِّ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي يَعْلم، أَنَّهُ لاَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ أَحَدٌ غَيْرُه».
233 ـ (8)... علی بن ربیعةسگوید: به نزد علی بن ابی طالبسدر حالی رفتم که برای وی مرکبی آورده شد تا بر آن سوار شود. چون پای خویش را در رکاب گذاشت، «بسم الله الرحمنالرحیم» [به نام خداوند بخشندهی مهربان] گفت. و همینکه بر پشت حیوانِ سواری قرار گرفت و مستقر گردید و جاخوش کرد، «الحمد لله» [حمد و ستایش، از آنِ خداست] گفت؛ و آنگاه این آیه را با خود زمزمه نمود: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِينَ١٣ وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ١٤﴾[الزخرف: 13-14]؛ «پاک و منزّه خدایی است که او اینها را به زیر فرمان ما درآورد و گرنه ما بر رام کردن و نگهداری آنها، توانایی نداشتیم؛ و ما به سوی پروردگارمان باز میگردیم (و حساب و کتابِ نحوهی زندگی دنیای خود را بازپس میدهیم)».
سپس سه بار «الحمد لله» [تمام حمد و ستایش، از آنِ خدا است]، و سه بار «الله اکبر» [خدا از همه چیز و همه کس، برتر و بزرگتر است]، گفت و آنگاه چنین گفت:
«سبحانك اني ظلمت نفسي فاغفرلي فانّه لا یغفر الذنوب الاّ انت»؛ «پرودگارا ! تو پاک و منزّهی (از هر گونه کم و کاستی و فراتر از هر آن چیزی هستی که نسبت به تو بردلهایمان میگذرد و تصور میکنیم)؛ به راستی من بر خویشتن ستم روا داشتهام؛ پس مرا ببخش و از تقصیراتم بگذر؛ بیشک که گناهان را کسی جز تو نمیآمرزد».
سپس علی بن ابی طالبسخندید. علی بن ربیعةسگوید: من بدو گفتم: ای امیرالمؤمنین ! از چه چیزی خندیدید؟ علیسدر پاسخ گفت: خودم دیدم که آن حضرت جمانند این رفتار من، رفتار نمودند، و آنگاه خندیدند؛ از این از ایشان پرسیدم: ای رسول خدا ج! از چه چیزی خندیدید؟ ایشان در پاسخ فرمودند: هرگاه بنده میگوید: «ربّ اغفر لي ذنوبي» [پروردگارا ! گناهان مرا بیامرز]؛ پروردگار متعال، خشنود میشود از اینکه بندهاش میداندکه کسی جز ذات او، گناهان را نمیآمرزد و نمیبخشد.
«شهدتُ»: به حضور رسیدم.
«دابَّة»: جنبنده، چهارپا، هر حیوانی که بر زمین راه برود؛ و غالباً بر چهارپایانی که بر آن سوار شوندیا بار کشند، اطلاق میشود.
«رِجله»: پای خود را.
«الرکاب»: حلقهی فلزی که به زین اسب آویزان میکنند و هنگام سوار شدن، پا در آن میگذارند.
«استوی»: در زبان عربی، واژهی «اِستوی» هفت معنی دارد که عبارتند از:
1- قرار گرفت؛ مانند آیهی 44 سورهی هود: ﴿وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِيِّۖ﴾؛ «کشتی نوح÷بر کوهِ جُودی قرار گرفت».
2- قصد و اراده کرد؛ مانند آیهی11 سورهی فصلت: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ﴾؛ «سپس آفرینش آسمان را اراده کرد».
3- کامل شد؛ مانند آیهی 14 سورهی قصص: ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَٱسۡتَوَىٰٓ﴾؛ «وقتی که موسی÷به نهایت قدرت و رشد جسمانی خود رسید و خرد و اندیشهاش کامل گردید».
4- به معنی استیلاء و غلبه؛ مانند آیهی 5 سورهی طه: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾؛ «خدای مهربان برعرش غلبه و استیلاء یافت. یعنی آن را در قبضهی قدرت خویش گرفت».
5- به معنی تصرّف کرد؛ مانند: «اِستَوی فُلانٌ عَلی العرش»؛ «فلانی حکومت را تصرف کرد؛ اگر چه بر تخت ننشسته باشد.»
6- به معنی مساوی بودن؛ مانند آیهی 19 سورهی فاطر: ﴿وَمَا يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُ١٩﴾[فاطر: 19]؛ «کور و بینا با یکدیگر مساوی نیستند».
7- به معنی راست شدن؛ مانند آیهی 6 و 7 سورهی نجم: ﴿فَٱسۡتَوَىٰ٦ وَهُوَ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡأَعۡلَىٰ٧﴾؛ «سپس راست ایستاد در حالی که در جهت بلند آسمان قرار داشت.»
و در متن حدیث، مراد همان معنای نخست است؛ یعنی: قرار گرفت و جا خوش کرد.
«مقرنین»: از مادهی «اقران»، به معنای قدرت و توانایی داشتن بر چیزی.
برخی از ارباب لغت نیز گفتهاند: «اقران» به معنی «ضبط و نگهداری کردن چیزی» است. و در اصل به معنی قرین چیزی واقع شدن بوده که لازمهی آن، توانایی بر نگهداری و ضبط آن است.
بنابر این جملهی «و ما کنّا له مقرنین»، مفهومش این است که: اگر لطف پروردگار و مواهب او نبود، ما هرگز توانی بر ضبط و نگهداری این مرکبها نداشتیم و این حیواناتِ نیرومند که قدرت آنها به مراتب از انسان بیشتر است، اگر روح تسلیم بر آنها حاکم نمیشد، هرگز انسان نمیتوانست حتی نزدیک آنها برود؛ به همین دلیل گهگاه که یکی از این حیوانات، خشمگین شده و روح تسلیم را از دست میدهند، تبدیل به موجودات خطرناکی میگردند که چندین نفر، قدرت مقابله با آنها را ندارد؛ در صورتی که در حال عادی ممکن است، دهها یا صدها رأس از آنها را به ریسمانی ببندند و دست بچهای بسپارند تا هر کجا که خواهد آنها را ببرد.
گویی خداوند با این حالات استثنایی چهارپایان، میخواهد نعمت حال عادی آنها را روشن سازد.
«و انّا الی ربّنا لمنقلبون»: این جمله، اشارهای به مسألهی معاد است. و نیز اشارهای است به این معنی که مبادا هنگام سوار شدن و تسلط بر این مرکبهای راهوار، مغرور شوید و در زرق و برق دنیا فرو روید؛ باید به هر حال به یاد آخرت باشید؛ چرا که حالت غرور مخصوصاً در این موقع فراوان دست میدهد و کسانی که مرکبهای خود را وسیلهی برتری جویی و تکبّر بر دیگران قرار میدهند کم نیستند.
و از سوی دیگر، سوار شدن بر مرکب و انتقال از جایی به جای دیگر، ما را به انتقال بزرگمان از این جهان به جهان دیگر متوجه میسازد. آری، ما سرانجام به سوی خدا میرویم.
«سبحانک»: خدایا تو پاک و منزّهی از هرگونه کم و کاستی و عیب و نَقص و فراتر از هر آن چیزی هستی که نسبت به تو بر دلهایمان میگذرد و تصور میکنیم.
«اَیّ»: این واژه به صورتهای زیر در لغت به کار میرود:
1- اسم موصول است و چون مضاف واقع شود و صدر صلهی آن حذف گردد، مبنی بر ضمّ میشود: «ثم لننزعنّ من کل شیعة ایُّهم اشدّ علی الرحمن عتیّاً».
2- صفتی است برای موصوف نکره و بر معنی کمال دلالت دارد: «زید رجلٌ ایُّ رجلٍ: زید مردی است، چطور مردی، کامل در صفت مردان».
3- حال است برای معرفه، «لقیت زیداً ایَّ عالم: زید را دیدم در حالی که بسیار دانشمند بود».
4- شرطیّه است و دو فعل را مجزوم میکند و برای مطابقت با ما بعد خود، عوامل اِعراب را میپذیرد: «اَیّاً یُکرم اُکرم: هر که را بزرگ بدارد من هم بزرگ میدارم.»
5- ادات استفهام است: «فبايّ حدیث بعده یؤمنون: پس به کدام سخن پس از آن، ایمان خواهند آورد؟».
6- ایّ وصلیّه است برای ندای معرفه به الف و لام؛ و در این صورت مبنی بر ضمّ است و هاء تنبیه به آخر آن میپیوندد: «یا ایّها الرسول بلّغ: ای پیامبر تبلیغ کن».
7- ادات حکایت است و از مسئول عنه خود، در اعراب و جنس و عدد پیروی میکند.
«لیعجب»: حتماً خوشحال و خشنود میگردد.