حدیث شماره 73
(1) حَدَّثَنَا هَنَّادُ بْنُ السَّرِيِّ، حَدَّثَنَا وَكِيعٌ، عَنْ دَلْهَمِ بْنِ صَالِحٍ، عَنْ حُجَيْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ بُرَيْدَةَ، عَنْ أَبِيهِ، أَنَّ النَّجَاشِيَّ أَهْدَى لِلنَّبِيِّ جخُفَّيْنِ أَسْوَدَيْنِ سَاذَجَيْنِ، فَلَبِسَهُمَا ثُمَّ تَوَضَّأَ وَمَسَحَ عَلَيْهِمَا.
73 ـ (1) ... عبدالله بن بُریدهساز پدرش [بریدهس]نقل میکند که وی گفت: نجاشی، دو موزهی سیاه و ساده برای رسول خدا جبه رسم تعارف و هدیه فرستاد؛ و پیامبر جنیز آنها را پوشیدند و به پای کردند و سپس وضو گرفتند و بر آنها مسح کشیدند.
«النجاشی»: تلفظ صحیح و درست این کلمه از این قرار است: به کسر نون و تخفیف یاء: «نِجاشِی»؛ و برخی به فتح نون و تشدید یاء گفتهاند «نَجاشِیُّ». ولی تلفظ اولی، فصیحتر و صحیحتر است؛ و تشدید «ج» به هیچ عنوان صحیح نیست و خطا محسوب میشود: «نَجَّاشی».
و «نِجاشی»: لقبی است عام برای پادشاهان حبشه؛ و نام این نجاشی که دو موزهی سیاهِ ساده برای رسول خدا جفرستاد، «اصحمة» است؛ و برخی نیز نام او را «مکحول بن صعصعة» گفتهاند.
برخی از علماء و صاحب نظران اسلامی و لغت شناس گفتهاند: «النِّجاشة» به کسر نون، به معنای «الانقیاد» [اطاعت و فرمانبرداری] است؛ و چون از اوامر و فرامین پادشاهان حبشه اطاعت میشد، از این رو بدانها لقب «نجاشی» دادند.
و نجاشی [اصمحه، یا مکحول بن صعصعه] در سال نهم هجری و بنا به قولی پیش از فتح مکه، دار فانی را وداع گفت و چهره در نقاب خاک کشید؛ و چون خبر وفات وی به پیامبر جرسید آن حضرت جهمراه با صحابه بر وی به صورت غائبانه نماز جنازه خواندند.
«اَهدَی»: موزهها را به سوی پیامبر جفرستاد و آن را به ایشان به رسم تعارف و هدیه، تحفه داد.
«خفّین»: مثنی «خُفّ»: موزه؛ پوششی جوراب مانند است که از نفوذ آب و گرد و خاک به پا جلوگیری میکند.
«اسودین»: مثنی «اسود»: رنگ سیاه.
«ساذجین»: مثنی «ساذج»: ساده.
در حدیث بالا، عبارت «اسودینساذجین» را به میتوان به دو گونه ترجمه کرد:
1- «ساذج» را به معنای «ساده» بگیریم؛ یعنی: دو موزهی سیاهِ ساده.
2- «ساذج» را به این معنی بگیریم: «دو موزهی سیاه که با سیاهی آنها، رنگی دیگر مخلوط و آمیخته نشده بود»؛ یعنی: دو موزهی کاملاً سیاه؛ دو موزهی خالص سیاه.
«فلبسهما ثم توضّأ و مسح علیهما»: مسح بر روی موزه، دارای دلیل از قرآن و سنّت است. یکی از قرائتهای آیهی ﴿بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلَكُمۡ إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِۚ﴾[المائدة: 6]؛ «أَرْجُلِكُمْ» [به کسر راء] به عنوان عطف به «وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ» میباشد که این خود بیانگر جواز مسح بر خف است.
و پیامبر گرامی اسلام جمیفرمایند: «هرگاه وضو گرفتید و خف را در پایتان کردید، آنها را مسح کنید و نمازتان را بخوانید و به جز برای رفع جنابت میتوانید بر آن مسح کنید». [دارقطنی]
و از علیسراجع به مسح بر موزه سؤال شد. وی گفت: «رسول خدا جمسح بر خفین را برای مسافر، سه شبانه روز و برای مقیم، یک شبانه روز قرار داد.» [مسلم]
و نیز گفت: «لوکان الدینُ بالرأی لکان مسحُ الخفّین من اسفل»[ابوداود و دارمی]؛ «اگر احکام دین به رأی و استدلال میبود، هرآینه مسح خفین از کف پا انجام میگرفت نه از روی آن که به نسبتِ کف پا تمیزتر میماند».
و حسن بصری/میگوید: «هفتاد نفر از صحابه را دیدم که مسح بر خفین را جایز میدانستند».[فتح القدیر 1/99]
و ابوحنیفه/گفته است: «مسح بر خفین را جایز نمیدانستم تا اینکه راجع به آن دلیلی چون نور خورشید یافتم».
و کرخی/گوید: «نسبت به کسی که مسح بر خفین را جایز نمیداند، بیم آن دارم که کافر باشد».
و علماء سه شرط را لازم دانستهاند که باید در موزه باشد: یکی اینکه چندان ضخیم باشد که پوست پا پیدا نباشد؛ دیگر اینکه □(1/3) فرسخ را اگر با آن طی کرد باید پاره نشود؛ و سوم اینکه در جوراب، شکافی به اندازهی سه انگشت یا بیشتر نباشد؛ و این مشابه جورابهایی است که از پشم خالص بافته میشوند؛ یا از نوعی که پوست پا پیدا نبوده و هنگام مسح، رطوبت دست به پا نمیرسد، [مانند چرم و نمد.] بنابراین، مسح بر خفین مشمول جورابهای نازک امروزی نمیشود.
به هر حال، مسح بر موزه اگر آن را بعد از وضوی کامل پوشیده باشد، جایز است؛ اما هر وقت وضوی او باطل شود و بخواهد دوباره وضو بگیرد به جای شستن پا، میتواند بر روی همان موزه مسح کند؛ و این نوع مسح کردن پاها، برای کسی که مقیم است به مدت بیست و چهار ساعت و برای مسافر تا سه روز جایز است.
این کار به خصوص در روزهای سرد زمستان که هوا بسیار سرد است و کندن جورابها و شستن پاها با آب سرد مشکل است، وضو را آسان میکند و همانطور که میدانیم، اسلام دین آسانگیری است نه سختگیری.