حدیث شماره 75
(1) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ الطَّيَالِسِيُّ، حَدَّثَنَا هَمَّامٌ، عَنْ قَتَادَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَنَسِ بْنِ مَالِكٍ: كَيْفَ كَانَ نَعْلُ رَسُولِ اللَّهِ ج؟ قَالَ: لَهُمَا قِبَالاَنِ.
75 ـ (1) ... قتاده/گوید: از انس بن مالکسپرسیدم: کفشها و پای افرازهای رسول خدا جچگونه بود؟ انسسدر پاسخ بدین سؤال گفت: هر یک از کفشهای پیامبر جدارای دو بند بود [که انگشتان پاهایشان در آنها قرار میگرفت.]
«کَیفَ»: چگونه. اسم مبهم غیر متمکن و مبنی بر فتح است؛ و بر دو وجه زیر به کار میرود:
1- برای شرط؛که در این حال اقتضای دو فعل غیر مجزوم میکند که در لفظ و معنی متفق باشند: «کیف تصنع اصنع: هر چه تو میکنی من هم میکنم».
2- برای استفهام؛ چه استفهام حقیقی باشد: «کیف زیدٌ: زید چگونه است»؛ و چه استفهام غیر حقیقی: «کیف تکفرون بالله: چگونه به خدا کافر میشوید»؛ که در این صورت برای تعجّب به کار میرود.
هرگاه پس از «کَیفَ» اسم باشد، آن اسم بنابر خبر بودن در محل رفع است: «کیف زیدٌ: زید چگونه است؟»؛ و اگر پس از آن، فعل باشد، آن فعل بنابر حال بودن یا بنابر مفعول مطلق بودن، در محل نصب است: «کیف جاء زیدٌ: زید چگونه و به چه حال آمد»؛ «کیف فعل ربك: پروردگار تو، چه کاری را انجام داد».
«نَعلُ»: در لغت عرب، این واژه به چندین معنی استعمال شده است: «کفش و پای افراز»؛ جمع: اَنعُلو نِعال؛ «آهن یا نقرهی پائین نیام شمشیر»؛ «زمین درشتی که سنگریزههای آن بدرخشد و گیاه نرویاند»؛ «نعلی که بر سم ستور زنند». و در اینجا مراد همان کفش و پای افراز است.
«قِبالان»: مثنی «قِبال»: بندِ کفش که میان انگشتان وُسطی و خِنصر قرار گیرد. و نزدیک به هم نهادن پنجههای پا و دور از هم نهادن پاشنههای آن را نیز «قبال» میگویند. و به مرد بد اندیشه، «رجلٌ منقطع القِبال» میگویند.
و «قبالان»؛ یعنی: کفش رسول خدا جدارای دو بند بود که انگشتان پاها در آن قرار میگرفت.
«لهما»:برای هر یک از کفشهای پیامبر جدو بند بود.