۲۱۶- باب تأكيد وجُوب الزكاة وبَيان فضلها وما يتعلق بـها
باب بیان تأکید وجوب زکات و بیان فضیلت آن و آنچه به زکات تعلق دارد
قال الله تعالی:
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾[البقرة: ۴۳].
«نماز را به پای دارید و زکات را بپردازید».
و قال تعالی:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ٥﴾[البینة: ۵].
«به امتهای پیشین امر نشد جز به آن که خدا را با اخلاص و در حالی که بر دین حنیف ابراهیمی استقامت دارند، پرستش کنند و نماز به پا دارند و زکات بپردازند و این دین راست و استوار است».
و قال تعالی:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾[التوبة: ۱۰۳].
«(ای پیامبر ص) از اموال آنان (مسلمانان ثروتمند) زکات بگیر تا بدین وسیله ایشان را پاک داری».
۱۲۰۶- «وَعنِ ابنِ عُمَرَ ب، أَنَّ رَسُول اللَّهِ صقَالَ: بُنِيَ الإِسْلامُ عَلى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه، وأَنَّ مُحمَّداً عَبْدُهُ ورسُولهُ، وإِقامِ الصَّلاةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وحَجِّ البَيْتِ، وَصَوْمِ رمضَان»» متفقٌ عليه.
۱۲۰۶. «از ابن عمر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اسلام بر روی پنج پایه بنیانگذاری شده است: (۱) شهادت بر این که جز الله خدایی نیست و حضرت محمد صفرستادهی اوست؛ (۲) ادای نماز؛ (۳) پرداخت زکات؛ (۴) حج بیت؛ (۵) روزهی رمضان»» [۳۸۳].
۱۲۰۷- «وعن طَلْحَةَ بنِ عُبيْدِ اللَّهِ س، قالَ: جَاءَ رجُلٌ إِلى رسُولِ اللَّهِ صمِنْ أَهْلِ نَجْدٍ، ثَائِرُ الرَّأْسِ نَسَمْعُ دَوِيَّ صَوْتِهِ، ولا نَفْقَهُ ما يقُولُ، حَتى دَنَا مِنَ رَسُولِ اللَّهِ صفإِذا هُوَ يَسْأَلُ عَنِ الإِسْلامِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «خَمْسُ صَلَواتٍ في اليوْمِ واللَّيْلَةِ» قالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهُنَّ؟ قَالَ: «لا، إِلاَّ أَنْ تَطَّوَّعَ» فَقَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «وصِيَامُ شَهْرِ رَمضَانَ» قَالَ: هَلْ عَلَيَّ غيْرُهْ؟ قَالَ: «لا، إِلاَّ أَنْ تَطَّوَّعَ» قَالَ: وَذَكَرَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص، الزَّكَاةَ فَقَالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهَا؟ قَالَ: «لا، إلاَّ أَنْ تَطَّوَّعَ» فَأَدْبَر الرَّجُلُ وهُوَ يَقُولُ: واللَّهِ لا أَزيدُ عَلى هذا وَلا أَنْقُصُ مِنْهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أَفْلَحَ إِنْ صَدَقَ»» مُتفقٌ عليهِ.
۱۲۰۷. «از طلحه بن عبیدالله سروایت شده است که گفت: مردی نزد پیامبر صآمد که «اهل نجد» و دارای موی پریشان و نامنظم بود و طنین صدای او را میشنیدیم، ولی نمیفهمیدیم که چه میگوید، تا اینکه به پیامبر صنزدیک شد و در این هنگام از اسلام سؤال کرد، پیامبر صفرمودند: «پنج نماز در شبانهروز»، گفت: آیا غیر از آن نمازها نماز دیگری بر من واجب است؟ فرمودند: «نه، مگر اینکه بخواهی نماز سنت بخوانی» و پیامبر صفرمودند: «و روزهی ماه رمضان»، گفت: آیا روزهای غیر از این هم بر من واجب است؟ فرمودند: «نه، مگر اینکه بخواهی روزهی سنت بگیری» و پیامبر صزکات را هم بیان کرد، مرد گفت: آیا غیر از این هم بر من زکاتی واجب است؟ فرمودند: «نه، مگر این که خودت بخواهی احسان کنی» و مرد بازگشت در حالی که میگفت: به خدا سوگند در اینها زیاد و کم نمیکنم (همین فرایض را انجام میدهم، نه کم و نه زیاد!) و پیامبر صفرمودند: «رستگار و نجات یافته است، اگر راست بگوید»» [۳۸۴].
۱۲۰۸- «وعن ابن عبَّاس س، أَنَّ النَّبِيَّ ص، بعَثَ مُعَاذاً سإِلى اليَمنِ فَقَالَ: «ادْعُهُمْ إِلى شهادَةِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه وَأَنِّي رسُولُ اللَّهِ، فإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذلكَ، فَأَعْلِمْهُم أَنَّ اللَّهَ تَعَالى افترض عَليهِمْ خَمسَ صَلواتٍ في كُلِّ يَوْمِ وليلةٍ، فَإِن هُمْ أَطاعُوا لِذلكَ فَأَعْلمْهُمْ أَنَّ اللَّه افترض عَليهِمْ صَدقَةً تُؤخَذُ مِنْ أَغْنِيَائِهِمْ، وَتُردُّ عَلى فُقَرائهِم»» متفقٌ عليه.
۱۲۰۸. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صمعاذ را به یمن فرستاد و فرمودند: «آنان را دعوت کن به این که شهادت بدهند که خدایی جز الله نیست و من پیامبر او هستم؛ اگر این دعوت را اطاعت کردند، به آنان اعلام کن که خداوند هر شبانهروز پنجبار نماز را بر آنان فرض کرده است؛ اگر اطاعت نمودند، آنگاه به آنها خبر بده که خداوند زکات را بر آنان واجب گردانیده است که از ثروتمندانشان گرفته و به فقرای آنان داده شود»» [۳۸۵].
۱۲۰۹- «وعَن ابن عُمَر ب، قال: قال رَسُولُ اللَّهِ ص: «أُمِرْتُ أَن أُقاتِلَ النَّاسَ حتى يشهدوا أَن لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه وأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ، ويُقِيمُوا الصَّلاةَ، وَيُؤْتُوا الزَّكاةَ، فَإِذا فَعَلوا ذلكَ، عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وأَمْوَالَـهم إِلاَّ بحَقِّ الإِْسلامِ وحِسابُهُمْ عَلى اللَّهِ»» مُتفقٌ عليه.
۱۲۰۹. ««از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «به من دستور داده شده که با مردم بجنگم تا (زمانی) که شهادت دهند که خدایی جز الله نیست و محمد صفرستادهی خداوند است و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند؛ هرگاه این چنین کردیند، خون و اموال خود را از من جز به حق اسلام محفوظ کردهاند و حساب (اعمال پنهان و درون) آنها با خداست»» [۳۸۶].
۱۲۱۰- «وَعَنْ أَبي هُريرةَ س، قالَ: لمَّا تُوُفي رَسُولُ اللَّهِ ص، وَكانَ أَبُو بَكْر س، وَكَفَرَ مَنْ كَفَرَ مِنَ العربِ، فَقَالَ عُمرُ س: كيفَ تُقَاتِلُ النَّاسَ وَقدْ قَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «أُمِرتُ أَنْ أُقاتِل النَّاسَ حتَّى يَقُولُوا لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه فَمَنْ قَالهَا، فقَدْ عَصَمَ مِني مَالَهُ وَنَفْسَهُ إِلاَّ بِحَقِّه، وَحِسَابُهُ عَلى اللَّهِ؟» فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: واللَّهِ لأُقَاتِلَنَّ مَنْ فَرَّقَ بَيْنَ الصَّلاةِ والزَّكاةِ، فإِن الزَّكَاةَ حَقُّ المَالِ. واللَّهِ لَو مَنعُوني عِقَالاً كانَوا يُؤَدونَهُ إِلى رَسُولِ اللَّهِ ص، لَقَاتَلْتُهُمْ على منعِهِ، قَالَ عُمرُ س: فَوَاللَّهِ مَا هُو إِلاَّ أَن رَأَيْتُ اللَّه قَدْ شَرَحَ صَدْرَ أَبي بَكْرٍ للقِتَالِ، فَعَرفْتُ أَنَّهُ الحَقُّ» مُتفقٌ عليه.
۱۲۱۰. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: وقتی پیامبر صرحلت فرمودند و حضرت ابوبکر سخلیفه بود و بعضی از اعراب کافر شدند، حضرت عمر سبه حضرت ابوبکر سگفت: چگونه با مردم جنگ میکنی در صورتی که پیامبر صفرموده است: «من دستور دارم با مردم بجنگم تا (زمانی که) شهادت دهند که خدایی جز الله نیست و هرکس آن را گفت، مال و جانش را از من محفوظ داشته است مگر در مقابل حق اسلام و حساب او با خداست؟!» حضرت ابوبکر سگفت: به خدا سوگند، من به طور قطع با کسانی که بین نماز و زکات فرق میگذارند جنگ میکنم، زیرا زکات حق مال است، و به خدا سوگند، اگر پایبند شتری را که به پیامبر صمیپرداختند هم از من دریغ دارند و نپردازند، به دلیل منع آن، با ایشان میجنگم، حضرت عمر سفرمود: به خدا سوگند، این چیزی نبود جز آن که دیدم خداوند سینهی ابوبکر سرا گشاده کرد و فکر او را برای جنگ روشن نمود و دانستم که (حرف) او حق و درست است» [۳۸۷].
۱۲۱۱- «وعن أَبي أَيوبَ س، أَنَّ رَجُلاً قَالَ للنَّبيِّ ص: أَخْبِرْني بِعَملٍ يُدْخِلُني الجَّنَةَ، قَالَ:«تَعْبُدُ اللَّه وَلاَ تُشْرِكُ بِه شَيْئاً، وتُقِيمُ الصَّلاةَ، وتُؤْتي الزَّكاةَ، وتَصِلُ الرَّحِمَ»» متفقٌ عليه.
۱۲۱۱. «از ابوایوب خالد بن زید انصاری سروایت شده است که گفت: مردی به پیامبرصگفت: مرا از عملی آگاه کن که مرا وارد بهشت کند، پیامبر صفرمودند: «خدا را عبادت کن و برای او شریکی قرار نده و نماز را به پای دار و زکات را ادا کن و صلهی رحم را انجام بده»» [۳۸۸].
۱۲۱۲- «وَعنْ أَبي هُرَيرَة س، أَنَّ أَعرابِيًّا أَتى النَّبِيَّ صفَقَال: يا رَسُول اللَّهِ دُلَّني على عمَل إِذا عمِلْتُهُ، دخَلْتُ الجنَّةَ. قَالَ: «تَعْبُدُ اللَّه ولا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً، وَتُقِيمُ الصَّلاةَ، وَتُؤْتِي الزَّكاَة المَفْرُوضَةَ، وَتَصُومُ رَمَضَانَ» قَالَ: وَالذي نَفْسِي بِيَدِهِ، لا أَزيدُ عَلى هذا. فَلَمَّا وَلَّى، قالَ النَّبِيُّ ص: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ فَلْيَنْظُرْ إِلى هذا»» مُتفقٌ عليه.
۱۲۱۲. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: یک اعرابی نزد پیامبر صآمد و گفت: ای رسول خدا! مرا به عملی راهنمایی کن که اگر آن را انجام دهم، داخل بهشت شوم؛ فرمودند: «خدای را پرستش میکنی و چیزی را شریک او قرار نمیدهی و نماز را به پای میداری و زکات را میپردازی و روزهی رمضان را میگیری»، مرد گفت: سوگند به کسی که روح من در دست اوست، بر این چیزی اضافه نمیکنم! وقتی از خدمت پیامبر صبرگشت و خارج شد، پیامبر صفرمودند: «هرکس خوشحال میشود و دوست دارد که به مردی بهشتی نگاه کند، به این شخص بنگرد»» [۳۸۹].
۱۲۱۳- «وَعَنْ جَريرِ بنِ عبدِ اللَّهِ س، قَالَ: بَايعْت النَّبِيَّ صعَلى إِقامِ الصَّلاةِ، وَإِيتاءِ الزَّكاةِ، والنُّصْحِ لِكُلِّ مُسْلمٍ» مُتفقٌ عليه.
۱۲۱۳. «از جریر بن عبدالله سروایت شده است که گفت: با پیامبر صبر اقامهی نماز و دادن زکات و نصیحت و خیرخواهی برای هر فرد مسلمان، بیعت کردم» [۳۹۰].
۱۲۱۴- «وَعَنْ أَبي هُريرةَ سقَالَ: قَالَ رسولُ اللَّهِ ص: «مَا مِنْ صاحِبِ ذهَبٍ، وَلا فِضَّةٍ، لا يُؤَدِّي مِنْهَا حَقَّهَا إِلاَّ إذا كَانَ يَوْمُ القِيامَةِ صُفِّحَتْ لَهُ صَفائِحُ مِنْ نَارِ، فَأُحْمِيَ عَلَيْهَا في نار جَهَنَّمَ، فَيُكْوَى بهَا جنبُهُ، وجبِينُهُ، وظَهْرُهُ، كُلَّما برَدتْ أُعيدتْ لَهُ في يوْمٍ كَانَ مِقْدَارُه خمْسِينَ أَلْف سنَةٍ، حتَّى يُقْضَى بيْنَ العِبادِ فَيُرَى سبِيلُهُ، إِمَّا إِلى الجنَّةِ وإِما إِلى النَّارِ».
قيل: يا رسُولَ اللَّهِ فالإِبِلُ؟ قالَ: ولا صاحبِ إِبِلٍ لا يؤَدِّي مِنهَا حقَّهَا، ومِنْ حقِّهَا، حَلْبُهَا يومَ وِرْدِها، إِلا إذا كان يوم القيامَة بُطِحَ لـها بِقَاعٍ قَرْقَرٍ أَوْفر ما كانتْ، لا يَفقِدُ مِنْهَا فَصِيلاً واحِداً، تَطؤُهُ بأَخْفَافِها، وتَعَضُّهُ بِأَفْواهِها، كُلَّما مَرَّ عليْهِ أَولاها، ردَّ عليْهِ أُخْراها، في يومٍ كانَ مِقْداره خَمْسِينَ أَلْفَ سَنةٍ، حتَّى يُقْضَي بَيْنَ العِبَاد، فَيُرَى سبِيلُه، إِمَّا إِلى الجنَّةِ وإِمَّا إِلى النارِ».
قِيل: يَا رسول اللَّهِ فَالْبقرُ وَالغَنَمُ؟ قالَ: ولا صاحِبِ بقرٍ ولا غَنمٍ لا يُؤَدِّي مِنْهَا حقَّهَا إِلاَّ إِذا كان يَوْمُ القيامَةِ، بُطِحَ لهَا بقَاعٍ قَرقَرٍ، لا يفْقِد مِنْهَا شَيْئاً لَيْس فِيها عَقْصاءُ، وَلا جَلْحاءُ، وَلا عَضباءُ، تَنْطحه بِقُرُونهَا، وَتَطَؤُهُ بِأَظْلافِهَا، كُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ أُولاها، رُدَّ عَلَيْهِ أُخْراها، في يومٍ كانَ مِقدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْف سنَةٍ حتَّى يُقْضَى بيْنَ العِبادِ، فيُرَى سبِيلُهُ إِمَّا إِلى الجَنَّةِ وإِمَّا إِلى النَّارِ».
قِيلَ: يا رسُول اللَّهِ فالخيْلُ؟ قال: «الخَيْلُ ثلاثَةٌ: هِي لِرَجُلٍ وِزرٌ، وهِيَ لِرَجُلٍ سِتْرٌ، وهِي لرجُلٍ أَجْرٌ، فأَمَّا التي هي لهُ وزر فَرَجُلٌ ربطَها رِياءً وفَخْراً ونِواءً عَلى أَهْلِ الإِسْلامِ، فهي لَهُ وِزرٌ، وأَمَّا التي هِيَ لَهُ سِتْرٌ، فَرَجُل ربَطَهَا في سَبِيلِ اللَّهِ، ثُمَّ لم ينْسَ حقَّ اللَّهِ في ظُهُورِها، ولا رِقابها، فَهِي لَهُ سِتْرٌ، وأَمَّا التي هِيَ لَهُ أَجْرٌ، فرجُلٌ ربطَهَا في سبِيلِ اللَّهِ لأَهْل الإِسْلامِ في مَرْجٍ، أَو رَوضَةٍ، فَمَا أَكَلَت مِن ذلك المَرْجِ أَو الرَّوضَةِ مِن شَيءٍ إِلاَّ كُتِب لَهُ عدد ما أَكَلَت حســـنَاتٌ، وكُتِب لَه عدد أَرْوَاثِهَا وأَبْوَالِهَا حَسنَاتٌ، وَلا تَقْطَعُ طِوَلَهَا فاستَنَّت شَرَفاً أَو شَرفَيْنِ إِلاَّ كَتَب اللَّهُ لَهُ عددَ آثَارِهَا، وأَرْوَاثهَا حَسنَاتٍ، ولا مرَّ بها صاحِبُهَا عَلى نَهْرٍ فَشَرِبَت مِنْهُ، وَلا يُريدُ أَنْ يَسْقِيَهَا إِلاَّ كَتَبَ اللَّه لَهُ عدَدَ ما شَرِبَت حَسنَاتٍ»».
قِيلَ: يا رسولَ اللَّهِ فالحُمُرُ؟ قالَ: «ما أُنْزِل علَيَّ في الحُمُرِ شَيءٌ إِلاَّ هذِهِ الآيةُ الْفَاذَّةُ الجَامِعَةُ: ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ٨﴾[الزلزلة: ۷-۸]»» مُتَّفَقٌ عليهِ. وهذا لفظُ مُسْلمٍ.
ومعْنَى القاعِ: الـمكان الـمستوى من الأرضِ الواسع. والقرقر: الأملس.
۱۲۱۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر صاحب طلا و نقرهای که زکات آن را نمیپردازد، یقیناً وقتی روز قیامت شده، برای او صفحاتی از آتش گشوده و بر روی آتش دوزخ داغ میشود و پس از آن، پهلو و پیشانی و پشت او با آن داغ و سوزانده میشود و هر بار که این قطعات سرد میشود، باز (برای عذاب مجدد) داغ میگردد؛ در مدت روزی که طول آن پنجاه هراز سال است و این وضع تا زمانی که میان بندگان خدا حکم میشود، ادامه دارد، بعد راه او ـ خواه بهسوی بهشت، خواه بهسوی دوزخ معلوم و مشاهده میشود»، سؤال شد: ای رسول خدا! دربارهی شتر چه؟ فرمودند: «هر صاحب شتری که حق آنها را نمیدهد ـ و از جمله حق شتران، دوشیدن آنها (و بخشیدن مقداری از شیرشان) در روز آب دادن به آنهاست ـ یقیناً وقتی روز قیامت شد، بیابانی وسیع و صاف بیشتر از آنچه قبلاً بوده و داشته است، برای شتران او گسترده (و خود او به آنجا انداخته) میشود و حتی یک بچه شتر هم از آنها ناپیدا نیست و همهی آن شترها با سُمهای خود او را پایمال میکنند و با دندانهای خود او را گاز میگیرند و چون یکی از آنها از او بگذرد، بلافاصله دیگری بر او وارد میشود؛ در مدت روزی که طول آن پنجاه هزار سال است و تا وقتی که میان مردمان حکم میشود، این وضع ادامه خواهد داشت و بعد راه او ـ خواه بهسوی بهشت، خواه بهسوی دوزخ ـ معلوم و مشاهده میشود»، گفته شد: ای رسول خدا! دربارهی گاو و گوسفند چه؟ فرمودند: «هر مالک گاو و گوسفندی که حق آنها را ادا نمیکند، یقیناً وقتی روز قیامت شد، بیابانی وسیع و صاف برای گاو و گوسفند او گسترده (و خود او به آنجا انداخته) میشود و حتی یک رأس از آنها هم ناپیدا نیست و بین آنها هیچ حیوان گرهشاخ و بیشاخ و شاخ شکستهای موجود نیست و همه با شاخهای خود به او حمله میکنند و شاخ میزنند و با سُمهای خود او را پایمال میکنند و هرگاه یکی از آنها از او بگذرد، فوراً دیگری بر او وارد میشود (و به همان طریق، او را له و پایمال میکند)، در مدت روزی که طول آن پنجاه هزار سال است تا آن که خداوند به حساب بندگان میرسد و میان آنها به عدالت حکم میشودف سپس راه او ـ خواه بهسوی بهشت، خواه بهسوی دوزخ ـ معلوم و مشاهده میشود»، گفته شد: ای رسول خدا! اسب چطور؟ فرمودند: «اسب، سه نوع است؛ بعضی برای صاحبش بار گران گناه است و بعضی برای صاحب خود وسیلهی آسایش و پوشاندن نیاز و نوعی دیگر هم (مایهی) ثواب و پاداش است؛ اما آنکه برای صاحبش گناه است، مردی است که اسب را برای تظاهر و افتخار و عداوت با مسلمانان لگام کرده که برای او (مایهی) گناه (و موجب زیان و خسران) است و اما آنکه برای صاحبش پوشش است، مردی است که اسبش را در راه خدا به زیر زین آورده است و حق خدا را در پشت و لجام آن فراموش نمیکند، چنین اسبی برای صاحبش پوشش است و اما آنکه برای صاحبش (مایهی) اجر است، مردی است که اسبش را در راه خدا و به خاطر عزت مسلمانان، در مرغزار یا باغی بسته است و آن اسب، هر چیزی از آن مرغزار یا باغ بخورد، یقیناً به شمار برگها و گیاهان خورده شده، برای صاحبش حسنات نوشته میشود و به اندازهی سرگینها و پیشابهای آن، برای او ثواب و خیر منظور میگردد و اگر آن اسب، طنابی را که با آن بسته شده است، قطع کند و به یک یا دو جای بلند برود، خداوند به تعداد جای پاها و فضولات او برای صاحبش حسنات مینویسد و اگر صاحبش آن را بر نهری عبور دهد و حیوان از آن بیاشامد، در حالی که او، ارادهی آب دادن آن را نداشته باشد، خداوند یقیناً به مقدار آبی که خورده است، پاداش نیک برای او محسوب میکند»، گفته شد: ای رسول خدا! خر چطور؟ فرمودند: «در مورد خران چیزی بر من نازل نشده است، جز این آیهی کم نظیر جامع: ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾«و هرکس به مقدار یک ذره نیکی کند، پاداش آن را میبیند و هرکس به مقدار یک ذره بدی انجام دهد، کیفر آن را مشاهده میکند».
[۳۸۳] متفق علیه است؛ [خ (۸)، م (۱۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۰۷۵، آمده است]. [۳۸۴] متفق علیه است؛ [خ (۴۶)، م (۱۱)]. [۳۸۵] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۹۵)، م (۱۹)]. [روایت کامل حدیث به شمارهی ۲۰۸ و ۱۰۷۷ به روایت معاذ س، گذشت]. [۳۸۶] متفق علیه است؛ [خ (۲۵)، م (۲۲)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۳۹۰ و ۱۰۷۶، آمده است]. [۳۸۷] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۹۹)، م (۲۰)]. [۳۸۸] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۹۶)، م (۱۳)]. [این حدیث با اندکی تفاوت قبلاً هم به شمارهی ۳۳۱، آمده است]. [۳۸۹] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۹۶۷)، م (۱۴)]. [۳۹۰] متفق علیه است؛ [خ (۱۴۰۱)، م (۵۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۸۲، آمده است].