۳۱۰- باب كراهة الخصومة في الـمسجد ورفع الصوت فيه، ونشد الضالة والبيع والشراء والإِجارة ونحوها من الـمعاملات
باب کراهت دعوا در مسجد و بلند کردن صدا در آن و نشانی دادن گمشده و خرید و فروش و اجاره و سایر معاملات
۱۶۹۶- «عَنْ أبي هُريْرَةَ سأنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّه صيقُولُ: مِنْ سمِعَ رَجُلاً ينْشُدُ ضَالَّةً في الـمسْجِدِ فَلْيَقُلْ: لا رَدهَا اللَّه علَيْكَ، فإنَّ الـمساجدَ لَمْ تُبْنَ لـهذا» رَواهُ مُسْلِم.
۱۶۹۶. «از ابوهریره سروایت شده است که او از پیامبر صشنید که میفرمود: «هرکس در مسجد صدای مردی را شنید که نشانی گمشدهاش را میدهد (که آن را بیابد)، به او بگوید: خدا آن را به تو برنگرداند! زیرا مساجد برای این ساخته نشدهاند»» [۹۰۷].
۱۶۹۷- «وَعَنْهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «إِذا رأَيتم مَنْ يَبِيعُ أَو يبتَاعُ في المسجدِ، فَقُولُوا: لا أَرْبَحَ اللَّه تِجَارتَكَ، وَإِذا رأَيْتُمْ مِنْ ينْشُدُ ضَالَّةً فَقُولُوا: لا ردَّهَا اللَّه عَلَيكَ»» رواه الترمذي وقال: حديث حسن.
۱۶۹۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی کسی را دیدید که در مسجد خرید و فروش میکند، به او بگویید: خداوند تجارتت را سود ندهد! و اگر دیدید کسی گمشدهاش را نشانی داد، به او بگویید: خداوند آن را به تو بازنگرداند!»» [۹۰۸].
۱۶۹۸- «وعَنْ بُريْدَةَ سأَنَّ رَجُلاً نَشَدَ في المَسْجِدِ فَقَالَ: منْ دَعَا إِليَّ الجَملَ الأَحْمرَ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص«لا وَجَدْتَ إِنَّمَا بُنِيَتِ المَسَاجِدُ لِمَا بُنِيَتْ لَهُ»» رواه مسلم.
۱۶۹۸. «از بریده سروایت شده است که گفت: مردی در مسجد گمشدهی خود را درخواست کرد و گفت: چه کسی شتر سرخ مرا پیدا کرده است؟ پیامبر صفرمودند: «خدا کند که نیابی! مساجد فقط برای چیزی بنا شدهاند که برای آن بنا شدهاند»» [۹۰۹].
۱۶۹۹- «وَعَنْ عَمْرو بْنِ شُعَيْبٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ سأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صنَهَى عَنِ الشِّرَاءِ وَالبَيْبعِ فِي الـمسْجِدِ، وَأَنْ تُنْشَدَ فيهِ ضَالَّةٌ، أَوْ يُنْشَدَ فِيهِ شِعْرٌ» رواهُ أَبُــو دَاودَ، والتِّرمذي وقال: حَديثٌ حَسَنٌ.
۱۶۹۹. «از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش سروایت شده است که پیامبر صاز خرید و فروش در مسجد و اینکه در آن برای یافتن گمشدهای نشانی داده شود و یا این که شعری در آن خوانده شود، نهی فرمودند» [۹۱۰].
۱۷۰۰- «وَعَنِ السَّائِبِ بْنِ يزيدَ الصَّحَابي سقالَ: كُنْتُ في المَسْجِدِ فَحَصَبني رَجُلٌ، فَنَظَرْتُ فَإِذَا عُمَرُ بنُ الخَطَّابِ سفَقَالَ: اذهَبْ فأْتِني بِهَذيْنِ فَجِئْتُهُ بِهمَا، فَقَالَ: مِنْ أَيْنَ أَنْتُمَا؟ فَقَالا: مِنْ أَهْلِ الطَّائِفِ، فَقَالَ: لَوْ كُنْتُمَا مِنْ أَهْلِ الْبَلَدِ، لأَوْجَعْتُكُمَا، تَرْفَعَانِ أَصْوَاتَكُمَا فِي مسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص؟» رَوَاهُ البُخَارِي.
۱۷۰۰. «از سائل بن یزید صحابی سروایت شده است که گفت: من در مسجد بودم، مردی با ریگ مرا زد، نگاه کردم، ناگاه متوجه شدم که عمر بن خطاب ساست و گفت: برو و این دو نفر را پیش من بیاور، آنها را آوردم، فرمودند: شما اهل کجا هستید؟ گفتند: از اهالی طائفیم، فرمودند: اگر شما اهل این شهر (یعنی: مدینه) میبودید، تنبیهتان میکردم؛ در مسجد پیامبر صصدایتان را بلند میکنید؟!» [۹۱۱].
[۹۰۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۵۶۸)]. [۹۰۸] ترمذی [(۱۳۲۱)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۹۰۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۵۶۹)]. [۹۱۰] ابوداود [(۱۰۷۹)] و ترمذی [(۳۲۲)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۹۱۱] بخاری روایت کرده است؛ [(۴۷۰)].