الله أ
«الله» اسمی است که بر موجودی حق اطلاق میشود که جامع صفات الوهیت و موصوف به صفت ربوبیت و در وجود حقیقی، یگانه است؛ چون هر موجودی جدای از خداوند در ذات خود مستحق وجود حقیقی نیست و وجودش را به مدد خداوند داراست و لفظ جلاله [منظورم الله است] اسمی است که جامع معانی تمامی اسماء و حقایق آنها است و مدلول آن ذات معبود به حق است. ذاتی که بینیاز از غیر خود است و همه به او محتاجاند. و این اسم شریف، اسمی خاص است برای ذاتی بلندمرتبه که از حدود، منزه است و آن اسم اعظم خداوند است، زیرا جامع تمامی معانی اسماء حسنی میباشد و چه به صورت حقیقی و چه به صورت مجازی، جایز نیست که نام «الله» و «الرحمن» بر کسی نهاده شود، در حالی که بقیهی اسماء را میتوان برای نامگذاری به کار برد؛ مانند قادر، علیم، رحیم و غیره.
و از خصوصیات اسم «الله» این است که بقیهی اسماء به آن اضافه میگردند، مثلا ما میگوییم الله، الرحمن الرحیم است و یا الله، السمیع البصیر است و چیزهایی از این قبیل، در حالی که این اسم به اسماء دیگر اضافه نمیگردد مثلاً گفته نمیشود قادر، الله است و گفته نمیشود رشید، الله است.
این اسم اشتقاقش از معنی، به هر صورتی اصلاً جایز نیست؛ زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِيّٗا ٦٥﴾[مریم: ۶۵].
«مگرشبیه و همانندی برای خدا پیدا خواهی کرد؟».
یعنی آیا شخصی را مییابی که الله نامیده شود غیر از خداوند؟ و آیا شخصی را مییابی که مستحق کمال اسماء و صفاتی باشد که در حقیقت خداوند به آن متصف است؟ و آیا اسمی را مییابی که عظیمتر از این اسم مفرد باشد؟ این «الله» اسمی است که بر ذات الله که صفات به او قیام یافتهاند، دلالت میکند و این اسمی است که «الله» [سبحانه و تعالی] با آن یگانه گردیده است و فقط نفسش را بدان مختص گردانیده و ذاتش را بدان توصیف نموده، آن را بر تمامی اسماء مقدم داشته، بقیهی اسماء را بدان اضافه نموده و هر آنچه بعد از آن آید، صفت آن است و صفتی است که بدان متصف گشته و به آن متعلق شده است و بقیهی اسماء «لله» موصوفاند به این که اسماء اللهاند و اغلب به واسطهی اضافه شدن به آن شناخته میگردند، گفته میشود: اینها از اسماء «الله» هستند نه این که از اسماء صبور یا غفور یا جبار. و اسلام جز با ذکر این اسم تمام و کامل نمیشود، و هیچ اسمی عوض آن قبول نیست و هیچ ذکری جانشین آن نمیگردد، مثلاً این که نباید گفته شود: لا إله إلا الغفار، الرحيم، الجبار،بلکه در عوض گفته میشود: لا إله إلا الله. قرآن و حدیث به این مطلب اشاره کردهاند، زیرا آنها به کنه معانی الوهیت آگاهتر و بدان اختصاص یافتهاند. خداوند میفرماید:
﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾[محمد: ۱۹].
«بدان که قطعاً هیچ معبودی جز الله وجود ندارد».
و پیامبر صمیفرماید: «قیامت برپا نمیگردد درحالی که بر روی زمین کسی باشد که بگوید: الله، الله». از خواص اسم الله این است که ذاتاً اسمی کامل است در تعداد حروفش، معنایش تمام و کامل است و مختص به اسرار خودش است و در صفاتش منفرد میباشد. در ابتدا «الله» است که اگر الف ابتدا از آن حذف شود «لله» باقی میماند و اگرلام اولش حذف شود «له» باقی میماند و اگرلام دوم حذف شود «هو» باقی میماند. پس هرحرفی از آن معنای کامل خود را دارا است، خصوصیتش کامل بوده و معنی آن تغییر نمیکند با جدا شدن حروف از آن فایدهی آن متفاوت نمیگردد و حکمت آن ناقص نمیگردد؛ اما غیر از این اسم دیگر اسماء اینگونه نیستند. اگر هرگاه از حروف آنها حذف شود یا فاصلهی بین آن حروف بیفتد معانی آن متفاوت میشود و نامهای آن ناقص میگردد و احکام، حکمشان فاسد گشته و فایدهی آن ناقص میگردد، پس به این خاطر اسم «الله» جامع و شامل است و جدا کردن حروف آن یا تفریق حروف و یکی یکی کردن آن، هیچ تأثیری در معنای اصلی آن ندارد و خللی در اسرار آن به وجود نمیآورد، و ناقص شدن حروف از معنای آن هیچ نمیکاهد. کلمه «الله» ۲۶۹۹ بار در قرآن ذکر گردیده است. خداوند متعال ۳۳ آیه از کتاب مجیدش را با اسم اعظم «الله» شروع کرده است و اسم اعظم «الله» جامعترین اسم برای تمامی معانی اسماء حسنی میباشد. هنگامی که تو گفتی: یا الله، همهی اسماء تو را جواب میدهند. مانند این است که گفته باشی یا رحیم یا کریم یا معطی ... پس در این صورت قلبت معانی اسماء را حاضر میگرداند و هنگامی که زبانت میگوید: «الله»، حق در مقام جلالت و عظمتی برای ذاکر عارف تجلی مییابد که گردنها در حال رکوع و سجود برایش خضوع مینمایند و با برق زیبایی که بر صفحهی وجود ذاکر میتابد، اذهان را مجذوب کرده، ارواح به مشاهده میپردازند و برایت از امدادها، زیباییها، قدرتها، و آیات روشن الهی و آنچه تحت سلطهی الوهیت خداوند است، آشکار میگردد.
پس عارف بالله به خاطر ظاهر گشتن عظمت خداوند و تجلی بارگاه بلند مرتبهاش، نفس خود را از ذرههای پراکنده در هوا نیز خوارتر میبیند، وجودش را با سعادتترین و بینیازترین وجود از سایر مخلوقات میپندارد، زیرا با خداوند، عزیز است و فقط به خدا و یاری او نیازمند است و با بودن با خداوند، غنی و بینیاز است. به اسماء حسنی از جنبهی لغوی آن نمینگرد بلکه به معانی نورانی و آثار ظریف آن متوجه میگردد. برای بندهی سالک جایز است خود را به سایر اسماء و صفات متخلق کند، جز اسم الله؛ زیرا این اسم برای تعلق است نه اتصاف و تخلق.
الله أمیفرماید:
﴿وَلَٰكِن كُونُواْ رَبَّٰنِيِّۧنَ بِمَا كُنتُمۡ تُعَلِّمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ وَبِمَا كُنتُمۡ تَدۡرُسُونَ ٧٩﴾[آل عمران: ۷۹].
«بلکه با کتابی که آموختهاید و یاد دادهاید و درسی که خواندهاید مردمانی خدایی باشید».
و معنی ﴿رَبَّٰنِيِّۧنَ﴾یعنی متخلقین، همچنان که در حدیث پیامبر صآمده است که فرمود: «تخلقوا بأخلاق الله» [۵]. «به اخلاق خدایی آراسته گردید». و در حدیثی دیگرفرمود: «إن لله مائة خلق فمن تخلق بواحد منها دخل الجنة» «خداوند ۱۰۰ اخلاق دارد هر کس به یکی از آنها مزین گردد وارد بهشت میشود». آراسته گردیدن به اسماء حسنی جایز است، به گونهای که سالک در حین سلوک و ریاضت بر وجه مزین گشتن بدین صفت درآید و بدان زیور یابد و این به معنای عین و ذات خدا شدن نیست؛ بلکه بنده متصف به صفت آقا و سرورش میگردد همچون غفور، صبور، ستار، رحیم، جواد، فاضل، کریم، جلیل، رئوف، عادل، حلیم و دیگر اسماء؛ زیرا به درستی خاصیت الوهیت در کاملترین وجه صفات و پاکی ذات از تغییرات، فقط در خداوند موجود است و هیچ شباهتی بین قدیم و حادث وجود ندارد وقتی که حادث خود را به صفات او بیاراید؛ زیرا صفات حق ﻷقدیمی و ازلی است و هیچگاه صفتی حقیقی برای بنده نمیشود؛ زیرا خداوند سبحان میفرماید:
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١﴾[الشوری: ۱۱].
«هیچ چیزی همانند خدا نیست و او شنوا و بیناست».
و هیچ چیز شبیه او نیست و همانندی و تمثیل از خداوند به دور است. و برای سالک آنچه مناسب این صفات و از لحاظ عمومیت اسم هماهنگ با آنهاست متحقق میگردد، نه معنی خاص آنها. و این انتقال به اصل صفات نیست و هیچ همانندی مطلقی در آن وجود ندارد و به تحقیق تمام شدن در صفتی نیست و همچون مناسبت جسم با ظهورش یا ذات آدمی با ذات و محل آن نیست و در واقع این کاربرد به خاطر گستردگی لغت از لحاظ حقیقت و مجاز و ... است؛ چون مجاز در تشبیهات واقع میگردد. اوج بهرهی بنده عبارت است از دوری او از شدت و غضب و شهوات. و برتر رفتن از بهرههای نفسانی و جدا شدن از صفات پلید و رسیدن به اوصاف تنزیه همچون پوست انداختن مار و در قلب سالک مکانی برای غیر خدا باقی نمیماند. سعادت بنده به اندازهای متصور است که خود را بدین محاسن بیاراید، به گونهای که بندهای ربانی و نزدیک به خدا گردد و همچون دوستی پاک و مطهر و بری از آلودگی برای ملائکه گردد، زیرا ایشان بر جایگاه قرباند و در صفاتشان بدیشان تشبیه گردد و با نزدیکی بدیشان به منزلت مقربان برسد و به همان میزان که از صفات خوبی که باعث نزدیکیشان به خدا شده، دست یابد به خداوند نزدیک میگردد. منظور از نزدیکی، نزدیکی درجه و مقام است نه جهت و مسافت، و به همان اندازه که به ملائکه اقتدا کرده و به اخلاق آنها آراسته گردد، از چهارپایان دورتر گشته و به اوصاف ملائکه نزدیکتر میشود. ملائکه به خدا نزدیکاند، و نزدیک به نزدیک، نزدیک است و هر اندازه علم و معرفت بنده بیشتر و وسیعتر گردد، نزدیکی و بلندی مرتبهی بنده نزد خدا بیشتر میگردد.
[۵] شیخ آلبانی در سلسه احادیث ضعیفه و موضوعه گفته است: این حدیث هیچ اصل و اساسی ندارد. [مُصحح]