بهرهی بنده از اسم الحلیم
هر کس که میخواهد مثالی برای کمالات باشد و به زیور جمالات آراسته گردد باید که با جاهلان بردباری ورزد و با سفیهان گذشت پیشه کند. همانگونه که خداوند با دشمنانش برخورد میکند تو نیز با دشمنانت آن گونه برخورد کن، حلم و بردباریاش بر مشرکان را ببین و نرمی و لطافتش در قضاوت را مشاهده کن؛ گروهی از مردم کسی دیگر به جز خداوند را میپرستند اما خداوند ایشان را روزی میدهد و گروهی دیگر جز خداوند را مورد عزت و احترام قرار میدهند، اما خداوند بدیشان مهلت میدهد. سر دسته و پیشوای کسانی که بدین صفت آراستهاند، پیامبراسلام، حضرت محمد مصطفی صاست؛ زیرا هیچگاه به خاطر خودش از کسی عصبانی نشد چه بسیار اتفاق میافتاد که کافران ایشان را متهم به دیوانگی میکردند و انواع اذیت و آزار را درحقش روا میداشتند و او را با سنگ میزدند به گونهای که خون براعضای مبارکش جاری میگشت، اما ایشان حلیم و صبور بودند. حلم و بردباری خداوند حلیم را بر اندام پوشیده و به مولای کریمش انس گرفته و به حکم خداوند حکیم راضی گشته میفرمود: «خداوندا! قومم را ببخش؛ زیرا ایشان ناآگاهند». مظاهر بردباری و حلم پیامبر صبسیار است. گوشههایی از آن را بیان میکنیم تا بدان اقتدا نماییم و خود را به اخلاق ایشان آراسته کنیم؛ زیرا پیامبر صاولین معلم مبلغ از جانب پروردگارش است و آن را توضیح داده و بیان مفصلی در موردش داده و آن را به همان گونه که بدو وحی شده تطبیق میدهد و در این میان شخصیتهای زیادی از جمله بزرگان قوم و جوانان و مردان و زنان و صاحبان جاه و مقام و ذکاوت و کسانی که با او جور و جفا کرده بودند و یا مسلمانانی که قلبشان شربت ایمان را چشیده است و مسلمانانی که تازه به دین اسلام گرویدهاند و یا کسانی که با اندک کلامی راضی میشدند و باهوش بودهاند و یا دستهای که کمتر زیرک بودند و نیاز به توضیح زیادتری داشتند پیش ایشان میآمدند و اینها همه نیازمند سینهی گشاده و وسیع بوده و نیازمند بردباری و صبری است تا بتواند تمام این کارها را به انجام رساند و باید که خود را از عصبانیت و تنگی و آثار آنها به دور کرد. پیامبر اسلام صالگوی عالی در سعهی صدر بودند و صاحب نفسی عظیم بودند که مکانت و رسالتش اقتضای آن را داشت. در اینجا چند نمونهای از حلم ایشان را بیان میکنیم:
۱- یک نفر عرب بادیهنشین خدمت پیامبر صآمد و از ایشان تقاضای چیزی را کرد. پیامبر نیز آن چیز را به او عطا کرد، سپس پیامبر فرمود: در حق تو خوبی کردم آن شخص گفت: نه خیر، به شایستگی کار را انجام ندادی، مسلمانانی که در آنجا حضور داشتند عصبانی شدند و برخاستند. پیامبر به ایشان اشاره فرمود که دست نگه دارید، سپس پیامبر برخاست و داخل خانهاش شد و چیز بیشتری را برای اعرابی فرستاد. سپس به او گفت: آیا در حق تو خوبی کردم؟ آن شخص گفت: خداوند تو و خانوادهی محترمت را جزای خیر دهد! پیامبر به او فرمود: تو سخنت را گفتی در حالی که در دل یارانم نسبت به تو چیزی بر جای مانده. اگر دوست داری همین جمله را نیز در نزد آنان بیان کن تا دلشان از آنچه از تو غضب گرفته، پاک گردد. آن شخص گفت: بله، همان را دوباره میگویم. صبح یا عصر آن اعرابی پیش پیامبر آمده و پیامبر فرمود: این اعرابی از آنچه به او دادهام راضی گشته است آیا این گونه است؟ آن اعرابی گفت: بله خداوند تو و خانوادهی محترمت را جزای خیر دهد! سپس پیامبر فرمود: مثال من و مثال این اعرابی همچون شخصی است که شترش رام میکند و مردم به دنبال شتر میروند و او بدتر فرار میکند. آنگاه صاحب شتر ایشان را صدا کرده و میگوید: من و شتر مرا رها کنید من خودم بهتر میتوانم او را رام کنم آنگاه به سوی شترش رفته آرام آرام به او نزدیک شده و شتر را آرام کرده خرجین شتر را رویش انداخته و خود نیز بر آن سوار میشود. دیدید که چگونه درحق کسی که بدو نیکی کرده و آن شخص نیکی پیامبر را منکرشده بود بردباری به خرج داد. سپس دیدید که چگونه پیامبر حریص بود تا کینهی آن شخص از دل اصحابش پاک شود تا آنان بیادبی او را عقوبت نکنند.
۲- جوانی پیش پیامبر آمد و به پیامبر گفت: ای نبی خدا! آیا به من اجازه میدهی که زنا بکنم؟ مردم بر او شوریدند. پیامبرفرمود: او را نزدیک کنید، سپس فرمود: بنشین. آن جوان روبروی پیامبر نشست. پیامبر فرمود: آیا چنین کاری را با مادرت میپسندی؟ جوان گفت: خیر، خدا مرا فدایت کند! پیامبر فرمود: مردم نیز دوست ندارد دیگران با مادرشان زنا نمایند. سپس پیامبر فرمود: آیا دوست داری با دخترت زنا کنند؟ جوان گفت: خیر خداوند مرا فدایت کند! پیامبر فرمود: مردم نیز دوست ندارند دیگران با دخترشان زنا نمایند. سپس پیامبر فرمود: آیا دوست داری با خواهرت یا عمهات یا خالهات زنا کنند و آن جوان هر بار میگفت: خیر، خداوند مرا فدایت کند! و پیامبر نیز فرمود: مردم نیز دوست ندارند. سپس پیامبر صدستش را بر روی سینهی آن جوان نهاد و فرمود: پروردگارا! قلبش را پاک نما و گناهانش را بیامرز و شرمگاهش را مصون دار. گویند: از آن به بعد هیچچیز به اندازهی زنا در دل آن جوان مورد تنفر نبود. در اینجا حکمت معلم اول پدیدار میشود. او جوان را نرنجاند و او را دیوانه و سفیه قلمداد نکرد؛ بلکه با سعهی صدر برخورد نمود و مثالهایی را برایش بیان کرد تا زشتی و پلشتی زنا را دریابد و همچون محبت پدری دلسوز در حق فرزند دعای نیکی در حقش نمود و او از آن بیماری شفا یافته و پاک گردید.
۳- اصحابش در جنگ احد از او خواستند تا مشرکان را نفرین نماید؛ زیرا آنان پیامبر را مجروح کرده و چهاردندان ایشان را شکسته بودند به گونهای که خون بر صورتش جاری گشته بود. پیامبر صفرمود: من برانگیخته نشدهام که نفرین و لعنت کنم؛ بلکه من دعوت کننده به سوی حق و رحمت هستم. آنگاه فرمود: پروردگارا! قومم را بیامرز، زیرا آنان ناآگاهند.
۴- قبل از این که زید بن سعنه مسلمان شود قرضش را از پیامبر جمیخواست، دستی بر شانهی پیامبر زده و پیراهنش را تند و سخت کشید. حضرت عمر از این عملش عصبانی شد و او را سرزنش کرد و تند با او سخن گفت. پیامبر صتبسمی نموده و فرمود: ای عمر! من و این شخص انتظار عملی دیگر را از تو داریم. میبایستی مرا به بازپرداخت خوب قرضم سفارش کنی و او را نیز به بازپسگیری قرض به صورتی شایسته تذکر دهی، سپس فرمود: سه روز تا زمان بازپرداخت باقی مانده و به عمر دستور داد تا مال این شخص را بپردازد و ۲۰ صاع بیشتر به او بدهد؛ زیرا موجب ترس و نگرانی او شده است، همین برخورد پیامبر سبب شد تا زید مسلمان گردد.
۵- پیامبر چیزی را تقسیم نمود. بعضی از مسلمانان بادیهنشین گفتند: این تقسیمی نیست که خدا را مدنظر گرفته باشد، خبر به گوش پیامبر رسید، گونههایش سرخ شد، آنگاه فرمود: خداوند بر برادرم، موسی رحمت بفرستد که بیشتر از این مورد اذیت و آزار قرار گرفت و صبر پیشه کرد.
۶- احادیثی که پیامبر در آنها دعوت به حلم و صبر میکند، زیادند؛ مثلاً هنگامی که حضرت عایشهلعصبانی میشد پیامبر بینی ایشان را گرفته و میفرمود: ای عایشه! بگو: ای پروردگار محمد پیامبر! گناهانم را بیامرز و نگرانی و عصبانیت را از قلبم بزدای و مرا از گمراهیهای فتنهها و آشوبها بر حذر دار.
پیامبر صمیفرمود: شخصی که حلم و بردباری ورزد همچون شخص روزهدار نمازگزار است.
عبدالحلیم: کسی که اگر در حقش جنایتی نمایند در پی عقوبت و مجازات سریع نیست و صبوری به خرج میدهد و اذیت دیگران و سفاهت شخص سفیه را تحمل میکند و بدی را، با خوبی پاسخ میدهد.
دعا: پروردگارا! با اسم حلیم تجلی نمودهای، گناهان را پوشیده و با فضلت قلبها را جذب نمودهای عطایا و بخششهایت را از ما برمگردان. ما ناآگاهانه تو را فراموش کردهایم و تو با محبت، ما را رزق و روزی دادهای، تو دربرترین مقاماتی و از هر عیبی منزهی. پروردگارا! نور اسم حلیم را بر قلبهای ما بتابان تا ما نیز به صفت حلم و صبر و بردباری آراسته گردیم. پروردگارا! نفسهای ما را از غضب و عصبانیت و حماقت و نادانی محفوظ فرما و ما را به اندازهی طاقتمان به نور اسمت آراسته گردان تا ما نیز نوری زیبا و پرتوافکن بر دوستان بوده و همچون چشمهای گوارا برای جویندگان حلم و بردباری باشیم. به درستی تو بر هر چیزی توانایی.
وصلی الله علی سیدنا محمد وعلی آله وصحبه وسلم